روحانی بی سواد

روز 87/6/20 جلسه ای در اداره جهاد کشاورزی شهرستان تشکیل شد. دعوت شدگان تعدادی از کشاورزان و دامداران شهرستان شهرکرد بودند. از روستای مارکده مرا انتخاب کرده بودند. چرا؟ نمی دانم. روز قبل جعفر شاهبندری تلفنی اطلاع داد؛ « یک برگه دعوت نامه نزد من داری که باید به شما تحویل دهم متنش این است که فردا 9 صبح جلسه ای که در جهاد کشاورزی شهرستان تشکیل می گردد حضور پیدا کنی گویا قرار است آقای فرماندار در جمع کشاورزان به پرسش های حاضران پاسخ دهد»

          راس ساعت 9 صبح در محل مسجد اداره نشستم. روحانی جوانی آغاز سخن نمود. بنظر آمد مقرر شده از تجمع کشاورزان هم جهت تبلیغ سوء استفاده گردد. روحانی جوان نخست مسائل پرداخت خمس و زکات را مطرح نمود و توصیه نمود که کشاورزان هرسال حساب  و کتاب برای خود داشته باشند و خمس و زکات خود را بپردازند. سپس مسئله خشکسالی را مطرح کرد و گفت:

         «این که آمده اند خشکسالی را بلای طبیعی نامیده اند دلیلش این است که این مفهوم را از غرب گرفته اند و غرب هم چون راه دینداری را اشتباه رفته برداشتش از خشکسالی چنین است ولی ما که دین داریم، ایمان داریم، خداشناس و شیعه هستیم بر این باوریم که خشکسالی و دیگر عنوان های بلای طبیعی واکنش اعمال و رفتار ماست».

          و غیر مستقیم نتیجه گرفت که؛ چون زکات و خمس اموال مان را نمی پردازیم این بلاها برای مان نازل می شود. بعد روحانی جوان با طعنه و کنایه و تمسخر به اداره هوا شناسی حمله نمود و پیش بینی هواشناسی را دروغ خواند که شخصا دروغ های شان را تجربه نموده است. روحانی جوان در پایان سخنان خود به نیاکان مان- ایرانیان قدیم – حمله نمود و آن ها را یک مشت کافر، بی دین و آتش پرست نامید و گفت: «امروز در استان چهارمحال و بختیاری در هر شهر و روستا که می روی مردم مسلمانند  و شیعه اند و پرچم اسلام  و شیعه بر افراشته شده است».

      در این هنگام شیر مردی از میان جمعیت به روحانی جوان اعتراض نمود و گفت:

          «من به آن قسمت از سخنان شما که؛ نیاکان ما را کافر و بی دین و آتش پرست خواندی اعتراض دارم و می گویم: این گفته شما درست نیست. ایرانیان از همان آغاز و حتا پیش از کوروش، آن راد مرد بزرگ، به سه شعار انسانی و اخلاقی ی پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک پایبند بودند و عمل می کردند یعنی انسان های پاک نهاد و پاک طینتی بودند و آتش که نور است را به عنوان مظهری از خداوند، محترم می شماردند. این مسئله در قرآن هم امده و خداوند را نور خوانده است. الله نور. بنا بر این گفته های شما نادرست است نیاکان ما بدین دلیل به اسلام گرویدند که نهادی پاک و اخلاقی وارسته و بینشی باز داشتند».

     روحانی جوان گفت:

        «من خُم لُرُم و از آریایی های اصیلُم من قصد توهین نداشتم».

       در این وقت رئیس جهاد کشاورزی به ایراد سخن پرداخت و ضمن ارائه اعداد و ارقام از زیان های خشکسالی در سراسر کشور گفت:

         «… امسال بارندگی به اندازه کافی خواهیم داشت و خشک سالی مرتفع خواهد شد …»

آنگاه آقای فرماندار آغاز سخن کرد و گفت:

        «… خداوند نه به نماز ما و نه به روزه ی ما و نه به خمس و زکات ما نیاز ندارد ما این کارها را برای رشد و کمال خودمان باید انجام دهیم و هیچ منتی هم بر خدا نباید بگذاریم بنابر این این گونه نیست که هرگاه ما این کارها را انجام ندادیم خداوند بخواهد تلافی کند»

         سپس آقای فرماندار در اشاره به سخنان آن شیر مرد جلسه گفت:

       «آن دوست مان درست می گویند ایرانیان قدیم- نیاکان ما انسان های پاک طینتی بودند و اسلام را بخاطر این که اندیشه و اذهان  پاک و صادقی داشتند و این که اسلام دینی انسانی و آسمانی بود پذیرفتند».

        برایِ منِ روستایی این پرسش پیش آمد سخن گفتن روحانی در آغاز جلسه چه نیاز بود؟ اغلب نشستندگان در جلسه از این که در این فصل کاری ما را در این محل جمع کرده اند تا مشکلات مان را بیان کنیم آنگاه سخنرانی وعظ گذاشته اند ناراضی بودند و پچ پچ می کردند و به قول مردم عامی؛ «آش این قدر شور بود که خان هم فهمید». خود روحانی جوان هم در این باره به سخن آمد و گفت:

       «حالا خواهید گفت هر کانال تلویزیونی را که می زنیم آخوند است حالا توی این جلسه هم که آمده ایم آخوند است».

        این روحانی جوان سه چهار تا نظریه داد که همه شان رد شدند. علمی نبودن پیش بینی هواشناسی را رد کرد  که رئیس جهاد کشاورزی غیر مستقیم تایید نمود و گفت بارندگی خواهد شد. به نیاکان مان اهانت کرد که مورد اعتراض آن شیر مرد قرارگرفت. نظریه بلای طبیعی بودن خشک سالی را رد کرد و آن را مرتبط به خمس و زکات ندادن مان کرد که این را هم فرماندار رد کرد.

         می پرسم چرا ما باید الزاما بنشینیم و به سخن آدم های بیسوادی همچون ایشان گوش فرا دهیم؟

                                                                                  محمدعلی شاهسون مارکده 87/6/29