گزارش نامه شماره 18- نیمه تیرماه 91

تولید کنندگان (بخش چهارم)
به دعوت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، همایشی یک روزه با حضور نمایندگان اصناف مختلف وابسته به کشاورزی از سراسر کشور در تاریخ 18/2/91 در محل ساختمان  مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد. در این همایش 27 نفر از نمایندگان اصناف مختلف هر یک 5 دقیقه مهمترین مشکلات صنف خود را گفتند. سه قسمت آن را قبلا خوانده اید اینک بخش چهارم را با هم می خوانیم. 
   18- آقای مهندس عجایبی از تولید کنندگان گل و گیاه کشور گفت:  مطالب زیادی را دوستان خطاب به جهادکشاورزی و بعضی از مسئولان عنوان کردند. گوش اگر گوش تو، ناله اگر ناله ماست،آنچه هرگز به مکانی نرسد فریاد است. (تذکر دکتر بیابانی مسئول جلسه بر بلندتر صحبت کردن) ما از طبقه ضعفا هستیم و یواش صحبت می کنیم. لازم می دانم مختصری از وضعیت گل وگیاه کشور و جهان برایتان بگویم. گردش کار گل وگیاه در جهان، بیش از یکصد میلیارد دلار در سال است که بیش از 20 تا 30 میلیارد دلار از این رقم را کشور هلند به خود اختصاص داده است. میزان سهم کشور ما در این بازار بزرگ دنیا، بسیار ناچیز است. کشور ایران قبل از انقلاب وارد کننده گل وگیاه در حد یک میلیارد تومان در سال بود. بعد از انقلاب، گل وگیاه نیاز مصرف داخلی خودمان را تولید کردیم، حدود بیش از 50 میلیون دلار هم در سال صادرات داریم. ما انتظار داریم این مبلغ صادرات را به بالای 500 هزار دلار برسانیم. لازم است برای تقویت تولید گل وگیاه و ایجاد اشتغال و ارز آوری کمک های لازم جهت سرمایه گذاری در بخش تولید توسط دولت انجام گردد. تلاش برای راه گشایی صادرات انجام شده است بیش از 40 سال مطالعه و تجربه، پایانه صادراتی گل وگیاه ایران در وسعت 12 هکتار و بیش از 40 هزار متر مربع زیر بنا با کمک وزارت بازرگانی ساخته شده است به علت عدم پرداخت مبلغ سه میلیارد و ششصد میلیون تومان یارانه ای که در سال 84 تصویب شده، موفق به نصب دستگاه های آن نشده ایم در این خصوص 40 میلیارد تومان سرمایه گذاری در بخش خصوصی مدت دو سال است که عاطل و باطل مانده است. برای رسیدن به هدف بالای صادرات غیر نفتی لازم است وزارت جهاد کشاورزی مشکلات ایجاد شده در راه تولید کنندگان و صادرکنندگان گل-وگیاه را رفع کند. جهت سرمایه گذاری و بازسازی گلخانه ها تسهیلاتی با بهره 2 تا 3 درصد همانند کشورهای دیگر دنیا در اختیار این بخش قرار دهد. قیمت های سوخت و نهاده های کشاورزی را به قیمت های قبل از حذف یارانه ها برگرداند. حمل و نقل هوایی گل و گیاه همانند بسیاری از کشورهای جهان رایگان گردد. ارگان های موازی با تعاونی و اتحادیه های تولید گل وگیاه، از قبیل سازمان های نظام مهندسی و سازمان های جهاد کشاورزی که با صدور پروانه برای ما مشکل ایجاد کرده اند حذف گردند و همچنین اعتبار پروانه های صادره که توسط این سازمان های موازی صادرشده لغو گردد چون سبب رکود و نابودی تولیدکنندگان شده است. مجوز اتحادیه گل وگیاه جهت دفاع از حقوق تولید کنندگان گل وگیاه سراسر کشور صادر گردد. وزارت خانه های کشور بازرگانی جهاد کشاورزی و راه و ترابری برای راه اندازی پایانه ها از ما حمایت نمایند. واردات بی رویه تولیدات کشاورزی را به کشور از دولت خواستاریم.     
19-  آقای محمدی از صنعت تخم مرغ گفت: بر اساس اطلاعات وزارت جهادکشاورزی، کل گله های مرغ تخم گذارِ تجارتی کشور، رقمی نزدیک 67 میلیون و یکصد اندی تعداد است در 1197 واحد. مرغداری تا 50000، تعداد 883  واحد داریم که جمعا 298813530 قطعه مرغ ظرفیت دارند و نسبت-شان به کل واحدهای مرغداری،  حدود 73 درصد است و حدود 33 درصد تولید را دارند که اصلن این واحدها با توجه به شرایط اقتصادی امروز مقرون به صرفه نیستند. واحدهایی تا 100000، تعداد 181 واحد داریم که 12518530 قطعه ظرفیت دارند و نسبت به کل واحدها، حدود 15 درصد است و حدود 20 درصد تولید را دارند.
تعداد واحدهای تا 200000 قطعه، تعداد 92 واحد داریم. واحدهای زیر 200000 قطعه، حدود 5/96 درصد را تشکیل می دهند و 5/72 درصد تولید را دارند که عمدتا سالن ها و تجهیزات شان فرسوده است. کلیه عملیات جمع آوری تخم مرغ و بسته بندی در این واحدها به صورت دستی انجام می شود.
در مرحله اول قانون هدفمند کردن یارانه ها فقط هزینه نیروی کار ما بیش از دوبرابر شده است با این شرایط ما چگونه می توانیم با مرغ داری های کشور همسایه مان ترکیه رقابت کنیم که محصو ل شان به بازار کشور ما روانه می شود؟ مرغداری های ترکیه در یک زمان بندی 10 ساله بسیار متحول شده و رشد چشمگیری داشته است.
ما در مرغداری هامان به ازاء 5 تا 7 هزار قطعه مرغ، یک نیروی کار داریم ولی در کشور ترکیه به دلیل مکانیزه کردن مرغداری ها، یک نیروی کار متصدی 180000 قطعه مرغ است. اگر ما در صنعت مرغداری مان تحول ایجاد نکنیم صنعت مرغداری  تخم گذار ما با یک رکود شدید مواجه خواهد شد. تقاضا داریم نقدینگی با نرخ مناسب برای تجهیز مرغداری ها در اختیار صنعت مرغداری کشور در یک زمان بندی مناسب قرار داده شود. تقاضای دیگرمان این است که تصدی گری مرغداری ها از دولت به تشکل های این صنعت واگذار گردد.
20- آقای فلاحیان گفت: آنچه تا بحال در بخش کشاورزی نادیده گرفته شده است رابطه کیفیت آب با استفاده بهینه از این ماده گران بها است. آب های نا مناسب در بخش کشاورزی موجب بروز عوارض اقتصادی، فنی و اجتماعی به شرح ذیل می گردد. هدایت الکتریکی خاک شور، پس از مدتی آبیاری با آب های شور، تا 10 برابر هدایت الکتریکی را نسبت به آب و آبیاری با آب های معمولی افزایش می دهد، و به دنبال آن افت بهره وری خواهیم داشت. هزینه های تولید بالا خواهد رفت، تجهیزات آبرسانی استهلاک شدید خواهند داشت، در این شرایط استفاده از آب هدر رفت سرمایه ملی است که آب ها را از زیر زمین تخلیه کرده ایم از آن استفاده مناسب نبرده ایم و در نهایت آثار سوء اجتماعی اقتصادی معنی داری برجای خواهیم گذاشت. در چنین شرایطی مصلحت ملی و منطقه ای ایجاب می-نماید که نسبت به تعیین کارشناسی این آب ها اقدام عاجل به عمل آید.
  عامل دیگری که در بهینه سازی مصرف آب اهمیت دارد، الگوی کشت منطقه ای است. تحقق و عملی کردن الگوی کشت منطقه ای به سادگی امکان پذیر است، و جزء وظایف بنیادی و اصلی وزارت جهادکشاورزی می-باشد،. هدر رفت آب، به جهت عدم مدیریت در تعریف و شناساندن الکوی کشت، در مناطق ایران کاملا ملموس و محسوس است و زیان بسیاری را هم متحمل می شویم.
یکی دیگر از موارد مهم در خصوص آب کشور، عدم اجرای درست قانون توزیع عادلانه آب می باشد. در حالی که قانون آب در سال 1361 مصوب شده است. متاسفانه بیشتر اصل های این قانون اجرا نشده است.  سند این ادعا، وجود بیش از 96 هزار حلقه چاه آب غیر مجاز در سراسر کشور می-باشد که حجم برداشت از این چاه ها، معادل کل بیلان منفی آب های زیر زمینی کشور است. با کمال تاسف، وزارت نیرو با ادعای استفاده بهینه و صیانت  از آب، پروانه های قانونی برداشت آب کشاورزان را، که بیش از ده-ها سال در حال تولید مستمر هستند، 20 درصد تعدیل می نماید. ما کشاورزان از اجرای تدابیری که بر اساس واقعیت های موجود، منتهی به صرفه جویی آب، و اقتصادی شدن این نهاد ارزشی گردد استقبال می نماییم.
 کشور عزیز ما ایران، در گروه کشورهایی است که مواجه با کم آبی هستند. آمار و ارقام زیر مؤید خشک بودن سرزمین مان می باشد.  165 هزار و 883 حلقه چاه عمیق، 464 هزار 946 چاه نیمه عمیق، 36 هزار 878 رشته قنات، 127 هزار 604 دهنه چشمه منبع تامین آب کشاورزی هستند، و منابع اصلی همه ی اینها، آب های زیر زمینی می باشند. روند رو به کاهش نزولات آسمانی،کاهش معکوس آب های سطحی و نیز افت مستمر سطح آب های زیر زمینی را به دنبال دارد و خطر شور شدن آب ها را به همراه خواهد داشت. به علاوه؛ منفی بودن تراز 67 درصد سفره های آب زیر زمینی، و کاهش آب دهی روز به روز چاه ها را داریم. در فاصله سال های 1355 تا 1380 حدود 44 درصد سفره های آب زیر زمینی ما کاهش داشته است. به دنبال کاهش آب های زیر زمینی نشست زمین داریم. کم شدن حجم و مقدار آب های سطحی و زیر زمینی، پایین امدن ضریب تجدید شوندگی را در پی خواهد داشت. همه ی اینها موجب گردیده تا مقوله آب به عنوان مهمترین عامل در بقای حیات انسان و همه ی تولیدات بخش کشاورزی و اقتصاد ملی کشور، با واژه بحران مواجه گردد. این واقعیت را هیچکس انکار نمی کند که بیشترین سرمایه گذاری در سال های گذشته در زمینه ی آب، سدسازی و آب رسانی بوده، و به مسائل داخل مزرعه از نظر روابط آب، خاک، گیاه، سیستم های آب یاری، و بهره وری آب، توجه چندانی نشده است. و هنوز مسئله آب یاری داخل مزرعه از بزرگ ترین چالش های بخش کشاورزی است. به نحوی که تا بحال توسعه سیستم های آبیاری مدرن از مرز 10 درصد کل اراضی فراتر نرفته است. می پرسم چه نهادی مسئول مهار آب هایی است که عموما در مناطق خشک به شکل سیل جاری می-گردد؟ می دانیم مقدار خسارت سیلاب ها بسیار بیشتر از هزینه ایجاد آب-خوان، آب بند و آب خیزداری است. بی شک وظیفه حفظ تعادل بیلان آب، از نظر کمی و کیفی، طبق قانون با وزارت نیرو است. هزینه ی مهار آب ها تا سال 84 از کشاورزان دریافت می شده است. وزارت نفت هم وجوهی به منظور برقی کردن چاه های آب در اختیار وزارت نیرو قرار می دهد وزارت نیرو می تواند از این وجوه در جهت صیانت از آب هم استفاده کند.  بی شک یکی از پدیده های ارزش آفرین و بنیادین وزارت نیرو در بحث آب، ایجاد سدهای بزرگ در کشور است. اما از این سدها بخش کشاورزی زیاد سود نبرده است. از مصادیق بارز آن، کماکان مشکلات شبکه های فرعی زیر سد و نرسیدن آب تامین شده به سطح وسیعی از اراضی زیر سدهاست.
 از عوامل مهم دیگر در خصوص آب، عدم رعایت حق آبه زیست محیطی در حوزه زیر سدهاست. بی توجی به آثار ارزشی حق آبه زیست محیطی و حصر این آب ها در پشت سدها، هرچند به ظاهر ممکن است امری عقلانی و اقتصادی محسوب گردد، لیکن آثار زیانبار اقتصادی اجتماعی و زیست-محیطی این ضایعه را به سادگی محاسبه و جبران نمی توان کرد. برای مثال؛ بحران پیش آمده دریاچه ارومیه ناشی از انبار کردن آب ها در پشت سدها است. بی شک سیاست مداران، مدیران، بویژه کارشناسان متعهد، باید به این حقیقت ارتفاع داشته باشند که آنها مکلف و موظف اند، که حُسن را به احسن مبدل کنند. لاکن اگر آب کارون با شاخص شوری 800  در پشت سد گلرنگ علیا تغییر کیفیت داده و در بهترین شرایط تا مرز 2000 شور شود، واقعا برای این اقدام غیرکارشناسانه چه پاسخی به نسل های آینده، و وجدان بیدار انسانی، و عاقبت اندیشی در حفظ مراتع و منابع ملی داریم؟ بنابر این نباید آب گوارای کارون، روی تپه های نمکی انباشته و شور گردد.
مصلحت اولا این است که با تغییر در برنامه و میزان و مقدار ذخیره آب سدهایی که قبلا به دریاچه ارومیه می ریختند اقدام عاجل معمول گردد و حق آبه مستمر دریاچه ارومیه به رسمیت شناخته شود و آب لازم به دریاچه ریخته شود. تا دریاچه ارومیه همچون ادوار گذشته نگین درخشان آذربایجان و محور تعادل بخشی اکوسیستم طبیعی منطقه گردد و زمین-های حاصل خیز از خطر شوری رهایی یابند. همچنین ضرورت دارد با رفع مشکلات هیرمند، دشت تفدیده سیستان، همچون گذشته، انبار غله ایران گردد.
 مبحث اساسی دیگر، موضوع راندمان آب است. نظر به اینکه روش تعیین راندمان، بیشتر استفتایی است تا حاصل مطالعات جامع و دقیق در کشور. بنابر این محکوم کردن بخش کشاورزی به دلیل آن که راندمان آب، 35 درصد است و 65 درصد آب را بخش کشاورزی هدر می دهد، بیان درستی نیست. چرا که، این راندمان معمولا راندمان آب است، نه آب یاری.  آنکه مسلم است، بحران کم آبی، بحرانی نیست که در عرض چند سال اخیر خشک سالی پیش آمده باشد. بلکه نتیجه عدم مدیریت اصولی و علمی، در سیاست گذاری، و برنامه ریزی، و همآهنگی، در تامین و بهره برداری از منابع آبی کشور، در طی سال های گذشته می باشد. به عنوان مثال؛ در استان کویری سمنان، در خشک ترین سال ها، حداقل 120 میلیمتر باران باریده است. با توجه به مسافت استان، حدود 10 ملیارد متر مکعب آب نازل شده است. با توجه به ضریب تجدید شوندگی 170 میلیون متر مکعب بیلان منفی دارد. این به آن معنا است که، سامانه مدیریتی آب، 15 در صد نزولات را در سیکل تجدید شوندگی مدیریت نکرده، و این موضوع به تمام بخش های کشور قابل تعمیم است.
 درست است که کشور ما جزء مناطق خشک محسوب می شود، اما دستگاه های مسئول باید با شهامت بپذیرند کم کاری کرده اند و کارشان هم دقیق و بر اساس اصول علمی نبوده است اگر شیوه کارشان را تغییر ندهند و کارشان را با دقت علمی و دقیق انجام ندهند مشکلات مان روز به روز پیچیده ترخواهد شد.
 انتظار داریم، برای خروج از بحران، و رعایت تغییر، و صیانت از منابع آب، مدیریت تامین آب کشور، در کنار عواملی که موجب کمبود آب می شود، موارد ذیل را هم مد نظر قرار دهند.  اگر پایین بودن میزان بارندگی سالیانه، بارش های نا منظم و پراکنش نا مناسب آن از لحاظ زمانی و مکانی، کمبود امکانات لازم ذخیره سازی آب، بالا بودن تبخیر و میزان بارندگی کم، موجبات کم آبی را فراهم آورده است، با بارور کردن ابرها مدیریت پایدار آب خیز می توان این مشکلات را به سادگی تخفیف داد.
 سخن آخر اینکه موضوع امروز آب موضوع وعظ و خطابه نیست و خروج از بحران آن با دعای باران میسور نخواهد بود. باید صادقانه به میدان آمد و باحفظ منافع ملی و رعایت حقوق مولدین بخش کشاورزی، دغدغه های تولید را کم و استقلال واقعی کشور را تضمین نمود. ما کشاورزان ثابت کرده ایم که در دایره عقل آماده همه گونه همکاری و همراهی در تولید بیشتر با مصرف آب کمتر هستیم. 
21- آقای سلیمانی از اتحادیه دامداران گفت: قوانین دست و پا گیر کشور، لجبازی های مشخصا تشکیلات دولت، عدم تمکین به قانون، تولید داخلی را با مسائلی مواجه کرده است. به جای آنکه بشینند ببینند که تولید کننده بدبخت چه مشکلاتی دارد اگر می شود و یا می توانند دستش را بگیرند نه تنها چنین نمی شود بلکه بخش تولید را متهم و محکوم  می نمایند و هرکه لگد و ضربه ای هم به آن می زند. وقتی تولید می شود آقایان دولتی ها باد در غبغب می اندازند و به آن افتخار می کنند. ولی هرجا که حرف از هزینه، نیاز به امکانات و مدیریت باشد چشم خود را شجاعانه به روی آن می بندند و توقع هم دارند که کشاورزان و دامداران بهره وری بالایی هم داشته باشند. دولتی ها در زمینه رشد تولید شعارهای زیبا هم می دهند حرف های قشنگی هم می زنند. کارمندان دولت در اتاق می نشینند برای گاو، دام، شیر، گوشت و علوفه نسخه می نویسند، خود را کارشناسِ زبردست و چیره بخش کشاورزی هم می دانند، اما به جرئت می توانم بگویم از هر 10 نفر آنها، 8 نفرشان، فرق بین گاو مادینه و نرینه را نمی شناسند. آنگاه اینها می نشینند برای گاو تصمیم می گیرند. کار به جایی رسیده که گاو علفخوار، در اقتصاد کشور، ادبیاتش را عوض کرده، گوشت خوار شده، این یک واقعیت است، طنز نیست، هم خنده دار و هم گریه ناک است. گاودارها برای حفظ گله گاو خود، سال هاست که گاوها را می فروشند، پول آن را می دهند علوفه، تا بقیه گاوها را سیر کنند. بنابر این گاوهای ما گوشت خوار شده اند. اصلن من اعتقادم بر این است که ادبیات اقتصادی و بینش دولت در برابر تولید داخلی عوض شده است. به دولتیان می گویم؛ بینش و ادبیات جدیدتان را در قالب مقاله در روزنامه ها چاپ کنید، کتابش کنید، شما که ماشا ءالله این همه تئوریسن دارید، اعلام کنید با این بینش و ادبیات به چه نتایجی رسیده اید؟ و به ما بگویید؛ آقای تولید کننده شما اشتباه می کنید. شیوه ها عوض شده، همانگونه که یک زمانی با گاو زمین را شخم می زدیم، الان با تراکتور، روزی با داس درو می کردیم، الان با کمباین. ببینید گازوئیل را از 16 تومان و دو ریال به نزدیک 150 و 300 رسانده اند انوقت به ما می گویند شما اشتباه می کنید که می گویید قیمت تمام شده محصولات دامی بالا رفته!!؟ شما باید تولیدتان بیشتر کنید، چرا می گویید ضرر می کنید، شما نباید ضرر کنید، باید سود هم داشته باشید.
 دولت به راحتی سهم خود را در اقتصاد گران می کند آنگاه برای اینکه افکار عمومی را کنترل کند و خود را بی گناه جلوه دهد فشار را بر گرده تولید کنندگان می آورد نسخه قیمت های دستوری برای ما می پیچد. دولت محترم ما در سالی که حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی اعلام شده دامدارها را به دادگاه تعزیرات می کشد دامداری که سالهاست گوشت و شیر تولید شده خود را زیر قیمت تمام شده می فروشد حالا تازه باید بیاید جریمه کلان هم بپردازد که چرا شیر را با قیمت بالاتر فروخته ای؟ چون یک آقایی در دولت می خواهد شیر ارزان باشد ولی هزینه اش را تولید کننده بدهد. حال با این تصمیم ها اشتغال تعطیل می شود برایشان مهم نیست. دامدار را به عنوان مفسد اقتصادی معرفی کردند! بدین جهت عرض می-کنم ادبیات تغییر کرده است. منطقی این هست که دولت مردان تولید کنندگان را جمع کنند و بگویند چه مشکلی دارید؟ ما برای بالا بردن تولید چه کمکی می توانیم به شما بکنیم؟ ولی ما این انتظار را از دولت مردان نداریم بهتر است یک کسی دولتی ها را جمع کند و بپرسد از جون ما دام-دارها چی می خواهید؟
دلال های زالو صفت با قیمت نهاده های دامی هرکاری را که می خواهند می کنند یک شیبه جو از هر کیلویی 300 تومان به 650 تومان رسیده و سویای 400 تومان 1700 تومان شده است. دولتیان به جای آنکه با دلال برخورد کنند، توی اتاقی می نشیند، تولید کننده را صدا می زنند، یقه او را می گیرند که؛ کالای تولید شده را گران نکنیدها!
 من به عنوان نماینده تشکل دامداران بدون وقت و اجازه قبلی، به هیچ یک از اتاق های دولتیان نمی توانم راه پیدا کنم.  اما آقایی که کشتی کشتی سویا وارد می کند، می برد کرمان شاه انبار می کند، از آنجا سویا را کیلویی 1700 تومان به دامدار و مرغدار می دهد، روزانه هم 200 تا 300 تن بیشتر در بازار پخش نمی کند، این آقا هر روز ناهار مهمان آقای رئیس شرکت پشتیبانی امور دام است (دست زدن حاضران). همه جا هم با افتخار می-گویند؛ وارد کنندگان مباشر ما هستند. آیا اصلن معلوم هست که داستان تولید به کجا خواهد رسید؟ ما چون گاوچران هستیم و بی سوادیم، نباید با دستگاه مدیریتی مباشرت کنیم؟ می پرسم اگر در این کشور قانون جایگاهی دارد ضرر و زیان تولید کننده را کی باید بپردازد؟ یک دستگاهی هم درست کنید تا ما هم شکایت و اعتراض در آنجا طرح کنیم. در همه ی دنیا دولت-ها به کشاورزان و تولید کنندگان کمک می کنند ولی در مملکت ما ادبیات فرق کرده، توی هر جلسه قیمت گذاری که دعوت می شویم دولتی ها به ما می گویند: به ما کمک کنید، با ما بسازید، حالا یک کاری بکنید که قیمت پایین بماند. در رسانه به ما می گویند؛ مافیای شیر؟! مافیای هروئین شنیده بودیم ولی تا کنون مافیای شیر نشنیده بودیم. پیشنهاد می کنم آقایان دولتی ها اولا قانونی را که مجلس مصوب کرده مطالعه کنند و بینید ضرر و زیان ما را کی باید بدهد. ما هر روز صبح که بیدار می شویم می بینیم یک تصمیمی برای ما گرفته شده است. وضعیت تولید امروز نا بسامان و سر در گریبان است به عنوان نماینده دامداران کشور تقاضا دارم قوانین معطل اجرا گردد. 
قنبر و شهناز
روزهای پایانی اسفندماهِ سالی، اگر اشتباه نکنم 19-20 سالم بود. پدرم سخت بیمار شده بود. افتاده بود توی خانه. زن بابا برایش شوربا درست کرده بود. در بستر بیماری، نگران مسئولیت اجتماعی اش بود. مسئولیتِ گرم کردنِ آبِ خزینه حمامِ عمومی. آخی در آن سال حمام چی بود، مسئولیت حمام عمومی را به عهده گرفته بود. به پدر گفتم:
– نگران نباش من آب خزینه حمام را گرم می کنم، تو استراحت کن تا زودتر خوب شوی.
 عملا چند روزی حمام چی شده بودم، زیر دیگ خزینه، بوته آتش می کردم، حمام را نظافت می نمودم. این کارها را از پدرم آموخته بودم. روزی، عصر هنگام، از بوته های انبار شده در کنار تون حمام، با سه دنده می کَندم و از دریچه توی اتاقک تون حمام پرت می کردم تا زیر دیگ بسوزانم و آب خزینه را گرم کنم. دختران و زنان روستا، تک تک، و جمعی، دیگ برسر، مشکِ آب زیر بغل، به سرِ چشمه، کنار درِ ورودی حمام می رفتند، به نوبت ظرف را زیر ناودان آب قرار داده پرِ آب می کردند و به خانه می بردند. در حین کندن و آماده کردن بوته ها، ناگهان گردویی جِلُوَم روی زمین افتاد، برداشتم، سرم را بالا آوردم ببینم گردو از کجا آمده، چشمم به شهناز افتاد که تنهایی، کنار خرمن بوته ها، توی راه ایستاده بود. گردویی دیگر برایم پرت نمود، توی هوا گرفتم، با یک حالت پختگی، وقار و لبخند گفت:
–  دیدم خیلی مشغولی، خواستم خدا قوتی بهت بدم، تا خستگیت در بره!
– خیلی ممنون.
پرتاب شدن گردو توسط شهناز و لبخند او ذهنم را مشغول کرد. چند دقیقه بعد، خود به خود، بی اراده به سمت چشمه راه افتادم، شهناز دیگش را پر از آب نموده و چمباتمه کنار دیگ نشسته بود که دیگ را بر سر بگذارد. وقتی مرا دید، به دختر دیگری که کنارش بود گفت:
– نه، تو نمی تونی، دیگِ به این بزرگی بلند کنی.
و رو کرد به من و گفت:
– قنبرآقا، بی زحمت ای دیگه بذار سرِ من.
دیگِ آب را بلند کردم و گفتم:
– بلند شو سرِ پا تا بیالم سرت که نخواهی با دیگ بلند شی.
– الهی خیر بی بینی، انشا ءالله یه دختر خوب مثل من نصیبِت بشه و خوشبخت بشی قنبر.
دو ماه بعد، روزی برای ساخت خانه، به عنوان کارگر، همراه چند نفر دیگر، به پدر شهناز کمک می کردم، مسئولیت من پرتاب خشت به دست بنا بود. دو بار، در طول روز، شهناز لیوان شربت آورد، توی دالان دور از دید بقیه ایستاد، با اشاره به من گفت:
– بیا بسون بخور.
 وقتی برای گرفتن لیوان شربت نزدیک می شدم می گفت:
-کار سخته به تو دادن، آدم غصش می شه.
وقتی لیوان شربت را سر می کشیدم با صمیمیتی خاص می گفت:
– نوشه جونِت.
غذای ناهار آبگوشت بود، ظرف های غذا را از شهناز می گرفتم و توی سفره جلو کارگران می گذاشتم. آخرین کاسه آبگوشت را که به دستم داد خیلی آهسته گفت:
– ای کاسه را مخصوص برای تو ریختم، به کسی نده، خودِت وردار، گوشتِش بیشتره، حقه ته، نوشه جونت.
هنگام عصر، بعد از اتمام کار، پدر شهناز گفت:
– قنبر، می دونم خسته یی، ولی می خوام یه زحمتی دیگه بهت بدم. خرِ پالون کن، تو خندق، شهناز شبدر چیده، بار کن بیار خونه، بعد برو به امید خدا، انشاءالله یه جا تلافی می کنم.
کرت شبدر نزدیک رودخانه بود، ساعات آخر روز بهاری بود، صدای برهم خوردن آب رودخانه زاینده رود، نغمه و رقص پرواز پرستوهای بی شمار در بالای سر، نسیم خنک که از روی رودخانه و کشتزارها می وزید بوی گل شبدر را با خود توی فضا پخش کرده بود، فضایی بود دل انگیز با اینکه خسته بودم ولی احساس نمی کردم. نسیم بهاری را ترانه، گل اومد بهار اومد، که از دستگاه گرامافونی، احتمالا از خانه یکی از بگ ها، در روستای قوچان پخش می شد، محیط را دلپذیرتر کرده بود. از دور دیدم شهناز دوتا کپه شبدر چیده و خود روی دَرسَنگِ کرت، نشسته و رودخانه را نظاره می کند وقتی نزدیک رسیدم، شهناز با لبخند گفت:
– سلام قنبرآقا، حدس می زدم بابام تونه بفرسته، خسته ام هستی، باید ببخشی.
 – خدا قوت، نه، طوری نیست، کارا بایید کرده بشه.
 خورجین را برداشتم شهناز شبدرها را دمِ دستم می گذاشت و من هم انها را توی خورجین می چپاندم. خورجین پر شد بقیه را توی بقچه علفی قرار دادیم و بال های بقچه را دو نفری با فشار زانوهای مان به هم رساندیم و گره زدیم. کمرم را راست کردم که نفسی بکشم و خستگی بدر کنم یک لحظه با فاصله خیلی کم چشمام توی چشم های شهناز افتاد، سرش را کمی پایین گرفت که چشم ها مستقیم نباشند. با لبخند گفتم:
– راستی شهناز، خیلی وقت بود می خواستم ازت بپرسم: هدفِت از گردو اِنداختن به من چی بود؟
– خودِت چی حدس می زنی؟
– من ممکنه خیلی فکرها بکنم،  می خوام از زبون خودت بشنوم
– قنبر، مدتیه بهت فکر می کنم، اون روز می خواستم ای پیغومه بهت بگم، بی بینم نظر تو چیه؟ آیا تو هم به من می اندیشی؟ بنظر من، ما دوتا آدم-های زحمت کشی هستیم و می تونیم در کنار هم یه زندگی خوبی داشته باشیم.
– هدس زدم، ولی، چه جوری بگم، من به تو فکر نی می کنم، آخی می-دونی، چه جوری بگم، روم هم نی می شه، تو کِچلی، من نی می تونم بهت فکر کنم.
– خب، ای راه داره، درمونش یه کلاه گیسه، در عوض به گفته ی بیشتر مردم چهره ام خیلی قشنگه، قشنگ تر از خیلی دخترای دیگه ی ده ، به علاوه همین الان، یه حبه ملک آجوقایه از ارثیه نَنِم دارم، کدوم یک از دخترای ده مِلک از خودش داره؟
– درست میگی، چهره ات خیلی قشنگه، قبول دارم. آره، اینم هست، کمتر دختری از خودش مِلک داره، ولی، ولی بهتره ما به یکدیگه فکر نکنیم.
 – اگه تو نی می خوای، نه، منم فکر نی می کنم. 
دیگر حرفی بین ما زده نشد، خورجین را دو نفری روی خر گذاشتیم، بقچه را هم روی خورجین قرار دادیم، با طناب بستم و خر را هی کردم. شهناز دو سه قدم عقب تر از من تا خانه آمد. شبدرها را توی باربند خانه ی پدر شهناز پیاده کردم، خدا حافظی گفتم. شهناز حتا پاسخ خدا حافظی مرا هم نداد. به خانه آمدم ولی فکرم مشغول بود، کم کم از خودم بدم آمد! در ذهن با خود کلنجار می رفتم که « این چه مردانگی است که من دارم؟ دور از مردانگی بود که فوری کچلی او را به رخش کشیدم، ولی او با اینکه زن بود، اینقدر بزرگوار بود که اشاره ای به کوری من نکرد؟» نتیجه ای که گرفتم این بود که؛ «شهناز، دختری نجیب، باوقار و دانایی است و باید ازش بابت اشاره به کچلی اش عذر خواهی کنم»
یکی از روزهای پاییزی، پایان درو دسته جمعی چلتوک در مزرعه آجوقایه بود، کارگران کمکی که از روستاهای دیگر برای درو چلتوک آمده بودند رفتند، کشاورزان بافه ها را بارِ خر کرده به خرمن روی سکو می بردند. توی راهِ بردن بافه به خرمن، در یک محیط خلوت، به شهناز که بافه ها را خالی کرده و در حال برگشت بود، برخوردم، فرصت را غنیمت شمردم و گفتم:
– شهناز خانم، بابت اینکه آن روز توی کرتِ شبدر، تو خندق،  اشاره به سرِ تو کردم، ازِت عذر می خوام، انشاءالله، منه می بخشی، و از اینکه تو به چشمِ من اشاره نکردی، بزرگواری و نجابتته می رسونه. امیدوارم توی زندگیت موفق بشی.                          
شهناز حرفی نزد، حتا لبخند هم نزد.          
                                                                            محمدعلی شاهسون مارکده