گزارش نامه شماره 36 نیمه فروردین 92

زاینده رود، بابالو یتیم 
بابالو یتیم، اصطلاحی  است ترکی و متناقض. «لو» پسوند دارندگی است.
به بچه ای اطلاق می شود که؛ پدر داشته باشد، پدر هم در قید حیات و توانمند باشد ولی از او مراقبت و سرپرستی و نگهداری نکند، پدر، بچه را به حال خود رها کرده باشد و مرگ و زندگی بچه برایش مهم نباشد. زاینده رود هم بابا لو یتیم است، 5 تا پدر، استفاده کننده و سهم برنده دارد ولی کاش یک پدر و یا مالک دانا و مهربان داشت که نخست به سلامت، شادابی و دیرپایی زاینده رود می اندیشید و بعد به بهره گرفتن از آن.
 زاینده رود بزرگترین رودخانه مرکزی ایران است از قدیم و ندیم می گفته اند زاینده رود اصفهان. به همین جهت باید گفت: پدر اولیه اش اصفهان بوده است. پسرِ اصفهان، یعنی چهارمحال و بختیاری، بزرگ شد، از پدر جدا گردید، مستقل شد، برای خودش پیایی شد. زاینده رود دو پدری شد. پدر دوم، یعنی چهارمحال و بختیاری، از زاینده رود، اموال پدری، سهم خواهی نمود و گفت: زاینده رود از سرزمین من سرچشمه می گیرد، از سر زمین من می گذرد، من از همان دوران کودکی شریک بوده ام، اکنون هم سهمم را می خواهم، نسبت به رودخانه حق دار هستم، از دیگر پدرها اولویت دارتر هستم، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است،  چون زاینده رود در سرزمین من متولد می گردد، از سرزمین من سرچشمه می گیرد. اصفهان این حرف های پسر خود را دور از نزاکت و ادب پدر و فرزندی می داند و برایش چندان خوشایند نیست، نخواسته بپذیرد، به همین جهت به مقابله برخاسته است و با احداث تونل به منظور قطع و یا کم کردن آب رودخانه می خواهد چهارمحال و بختیاری را عاق کند.
مقامات مرکز نشین، شهر یزد را از روی ناچاری به عنوان پدرخوانده  برای زاینده رود قلمداد کردند و گفتند: تشنه ای را سیراب کردن ثواب دارد و آب زاینده رود را با لوله برای پدرخوانده بردند تا اینجا زاینده رود دو پدر حقیقی و یک پدر خوانده دارد. باز همان مرکز نشینان برای تسکین تشنگی کاشانیان، این شهر را هم شریک زاینده رود نمودند تا در ردیف دومین پدرخوانده جای گیرد. اخیرا زمزمه هست که به کرمان به پدرخوانده سومی هم سهم داده شود. با احتساب کرمان، زاینده رود دو پدر حقیقی و سه پدرخوانده دارد ولی باور کنید با داشتن 5 پدر و پدرخوانده، یتیم هست، پدر دل سوز ندارد، کسی از او مراقبت نمی کند، کسی برای زنده ماندنش هزینه نمی کند، کسی برای سلامتش هزینه نمی پردازد، هیچ یک از این پدرها شادابی و خروشان بودن، پاکیزگی و سلامت رودخانه زاینده رود دغدغه اصلی شان نیست. هر پدر حقیقی و  غیر حقیقی می کوشد بیشتر آب ببرد، هرکه به هر طریقی می خواهد سهم بیشتری از زاینده رود را از آن خود کند تا خود شاداب باشد. مسئولان هر شهر برای اثبات حرف خود مبنی بر داشتن حق و اولویت برداشت آب، میلیون ها هزینه کرده اند و همایش ها برگزار کرده اند، حرف زده اند، دلیل آورده اند، نظر کارشناسی اراء داده اند ولی هیچ یک نیامده اند از نزدیک مرگ تدریجی زاینده رود را تماشا کنند و بجای همایش، برای پاکیزگی و سلامت آن هزینه کنند. مگر نباید زاینده رودی باشد، آب گوارا و پاکیزه در بستر آن جاری باشد، زندگی و حیات داشته باشد، نمیرد تا بتوان از آن بهره برد؟
من بچه زاینده رود هستم، در نوجوانی در روزهای گرم، همه روزه در ان شنا می کردم. زاینده رود را پر آب دیده ام، خروشان دیده ام، همه ساله هنگام بارندگی در حال طغیان دیده ام که جاده، جوی آب و پل های روستائیان را که سر راهش بود، می برد. زاینده رود در دوران کودکی من شوکتی داشت، شوکتش به پر آبیش بود. هیبتی داشت هیبتش به طغیانش بود که کسی را یارای گذر از ان نبود به علاوه در ایام غیر طغیان و عادی هم، گرداب هایی داشت، محل های گودی داشت که هر آدمی جرئت نزدیک شدن به آن محل ها را نداشت. و صفایی داشت صفایش به این بود که پاکیزه بود و پاکیزگیش تهدید نمی گردید، کسی نمی خواست مسیر آن را تغییر دهد، هیچکس نگران خشک شدنش نبود، جاودانه بود. آب رودخانه زلال و گوارا بود همه ی روستائیان از ان می نوشیدند. متاسفانه حالا هم حال نزار او را می نگرم که با دستان این 5 پدر قطعه قطعه می گردد. اگر نیک بنگریم زاینده رود در حال مردن است، در حال جان کندن است، مقدار کمی آب ته رودخانه هم که جاری است آلوده است، با فاضلاب قاطی است، هیچ یک از این 5 پدر هم حاضر نیست برای سلامت زاینده رود هزینه کند، و نگذارد فاضلاب با آب گوارای زاینده رود مخلوط گردد فقط به فکر بردن آب بیشتری هستند. اصفهان، که نصف جهانش می گویند، به عنوان صاحب و مالک بزرگتر، از آنجا که پول بیشتری دارد، قدرت بیشتری هم دارد. چون زمان مالکیتش هم دیرپا بوده است خود را پدر معنوی هم می داند، به همین جهت سهم بیشتری برای خود مطالبه می کند، علاوه بر سهم بیشتر، حق وتویی هم برای خود قائل است. با بهره گیری و سوءاستفاده از این ناحق وتو، تونلی عریض و طولانی زده که همه یا بیشتر آب را از همان سربند توی تونل هدایت کند تا بتواند چهارمحال و بختیاری، پسر سرکش خود را ادب کند و حالی اش کند پسر هرچه که هم بزرگ و قدرتمند باشد برابر آداب و رسوم، باید خلف پدر باشد، پسر باید از پدر حرف شنوی داشته باشد، مطیع پدر باشد، حرف پدرش را گوش کند. این تونل به این عریضی را نمی دانم برای چه کنده اند؟ اگر قرار باشد از توی آن آب عبور داده شود همه ی آب زاینده رود هم پُرش نخواهد کرد.  وقتی آب رودخانه زاینده رود توی تونل هدایت گردد آیا می دانید چه بلایی سرِ بستر تاریخی زاینده رود و تمدنی که در کنار آن بوجود آمده خواهد آمد؟ آیا به جز مرگ و نابودی چیز دیگری می تواند پی آمدش باشد؟ یعنی پدری که سلامتی و زنده بودن رودخانه باید در اولویتش باشد با دست خود او را خفه می کند و تمدن حاشیه زاینده رود را به نابودی می کشد کدام پدر دانا و دلسوز چنین می کند؟ گفته می شود دلیل اصفهان برای کندن تونل این بوده که آب زاینده رود در مسیر طبیعی و تاریخی اش توسط روستاها آلوده می شود. من نمی دانم آیا واقعا دلیل اصفهان از احداث تونل همین بوده؟ یا نه؟ اگر همین بوده، دلیل   بچه گانه باید نامیدش. چون از هر آدم بی سوادی که بپرسی خواهد گفت با نصف هزینه تونل می شد برای تمام روستاهای حاشیه زاینده رود سیستم جمع آوری و تصفیه فاضلاب احداث کرد و رودخانه هم سالم از جای و بستر خود می رفت. این است که می گویم هیچ یک از استفاده کنندگان زاینده رود دلسوز زاینده رود نیستند.
بیش از 20 سال است که مردمان روستای گرم دره با خیال آسوده فاضلاب روستا را با لوله توی رودخانه هدایت کرده اند خود را از دردسر و هزینه های کندنِ چاه جذبی فاضلاب و تخلیه چاه رها کرده اند. همه ی مسئولان استان و نیز مسئولان شهرستان هم این را می دانند اگر مسئولی هم نمی دانست اینقدر توی جلسات گفته ایم که به گوش همه رسیده. متاسفانه همه هم آگاهانه خود را به ندیدن و نشنیدن زده اند و به راحتی از کنارش می گذرند. مسئولان آب آشامیدنی در روستاهای پایین تر از همین آب پمپ می کنند، برای میکرب زدایی کلر فراوان  می زنند به گونه ای که مزه آب تلخ می گردد و به عنوان آب آشامیدنی توی خانه های مردم می فرستند.
روزانه بویژه روزهای تعطیل صدها هزار نفر گردشگر در کنار رودخانه می نشینند بعد هم زباله های خود را در همانجا رها می کنند و می روند و این زباله سر از توی رودخانه در می آورد هر آدمی می تواند برای صدق عرایضم کناره های زاینده رود را تماشا کند ببیند چه مقدار بطر نوشابه، پلاستیک، ظروف یکبار مصرف، پوشک و … می بیند؟  یک بچه مرد خبرنگار می خواهد از مسئولان بلندپایه اصفهان، یزد، کاشان و شهرکرد بپرسد برای حفظ سلامتی، پاکیزگی و زیبایی رودخانه  زاینده رود چه مقدار هزینه کرده اید؟ و محل این هزینه ها کجاست؟ و یا چرا هزینه نکرده اید؟ مگر رودخانه شاهرگ حیاتی نیست؟ و پاسخ ها را برای مردم انتشار دهد آنگاه خواهید دید سلامت و پاکیزگی رودخانه دغدغه ی هیچ مسئولی نیست. برای صدق عرایضم نمونه می آورم.  بیش از 6 سال است که متقاضی اجرای سیستم جمع آوری و تصفیه فاضلاب روستای مارکده هستیم سه سال قبل 2000 متر زمین برای ساخت تصفیه خانه به صورت اهدایی هم واگذار کرده ایم مسئولان شرکت آب و فاضلاب گفته اند روستای مارکده در اولویت اجرای شبکه جمع آوری و ساخت تصفیه خانه فاضلاب است ولی هرسال خیلی راحت می گویند: بودجه اختصاص داده نشده است!!؟ 
                                                                                                    محمدعلی شاهسون مارکده 


آدمي، شرير؟ يا نيك سرشت؟
انديشمندان با مطالعه و بررسي رفتارهاي آدمي به دو نظريه بسيار متضاد رسيده اند. «بسياري معتقدند كه آدمي گوسفند است، هستند كساني كه آدمي را گرگ مي دانند، هر دو دسته مي توانند دلایل عینی براي سخن خويش ارائه دهند.» منظور از گوسفند بودن اين است كه آدميان«خواهان پيروي اند» و به آساني تلقين پذير، مطيع، فرمان بردار و تسليم اراده قدرتمندان مي گردند. و منظور از گرگ بودن اين است كه آدميان«خواهان كشتن اند» و سرگذشت تاريخ آدمي سرشار از كشتار، خشونت، زور و درهم شكستن اراده آدمي است. واقعيت هاي تلخ تاريخي، انديشمندان را به اين نتيجه رسانده كه«آدمي، گرگي است آدمي خوار» و بسياري را به اين گمان رسانده كه«آدمي، ذاتا شرير و مخرب است» ابتدا اين پرسش پيش مي آيد كه چرا انسان به حيوان تشبيه شده است؟ بايد گفت: ما انسان ها براي هرحيواني باتوجه به شيوه زيستش، صفاتي قائل شده ايم و آن را در فرهنگ و ادبيات خودمان با اطلاق به انسان ها، براي تفهيم بهتر، بكار مي بريم. به عنوان مثال؛ به همين جانور گرگ، صفت درندگي و گشتارگري داده ايم و به گوسفند صفت مطيع بودن، تحت امر بودن، تاثير پذير بودن، و سرانجام مظلوم و قرباني بودن قائل شده ايم. اين نظريه ها كه انسان گرگ صفت و يا گوسفند صفت است با نام و كلمه هاي ديگر در طول تاريخ بين انديشمندان مطرح بوده و هنوز هم هركدام طرفداراني دارد. آنهايي كه آدمي را گرگ صفت مي دانند مي گويند: سرگذشت آدم باكشتار و خون نوشته شده و تاريخي سرشار از خشونت دارد و نمي توان گوشه اي از اجتماعات آدمي را يافت كه در آن زورگويي، ستم، تجاوز و درنهايت كشتار نباشد. نمونه هاي بارز آن جنگ ها را مي توان مثال آورد. جنگ ها به دستور رهبران آغاز و توسط فرماندهان نظامي تداوم مي يابد. در حين انجام عمليات جنگ، دو گروه آدميان در دو طرف ميدان نبرد قرار دارند و هريك از اينها بدون اينكه طرف مقابل خود را بشناسد و بدون اينكه از طرف مقابل خود آسيبي ديده و یا رنجشی داشته باشد، به آساني و مثل آب خوردن همديگر را مي كشند و پس از كشتارِ همانندانِ خود در ميدان نبرد، گروه پيروز به شهرها و روستاها و خانه هاي همنوعان كشته شده و شكست خورده هجوم مي برند و باقي مانده مردان و پسران را مي كشند، خانه ها را ويران مي كنند، چاه هاي آب را پر مي كنند، محصولات كشاورزي را نابود مي كنند، به زنان و دختران تجاوز مي كنند و آنها را همراه اموال غارتي به قول خودشان به غنيمت مي برند. شما فكرش را بكنيد، خانه ي آدمي، تا چند روز قبل كانوني بوده كه در آن مردي و زني و فرزنداني دور هم مي زيستند در اين كانون محبت و عطوفت پدري و مادري بوده، لذت، گرما، مهر، اميد، آرزو  ها بوده، همنوعي، پدر خانواده را در ميدان جنگ كشته، حال آمده به زن و دختر او تجاوز مي كند، اموالش را همراه زن و بچه اش به غارت   مي برد و آنها را بَرده خود مي كند و همانند كالا در بازار مي فروشد و اين آدم هاي كالا شده، يك عمر مورد تجاوز و ستم قرار دارند و از حقوق انساني خود محروم هستند. جالب تر اينجاست كه همشهریان قومِ پيروز كه در ميدان نبرد نبوده اند، هنگامِ رسيدنِ كاروانِ اسيران و اموالِ غارتي، در دو طرف خيابان صف مي كشند و ضمن نگاه تحقير آميز به اسير شدگان، بي شرمانه باحركات رقص، پايكوبي و هلهله، احساس لذت، شادماني و افتخار مي كنند. و مردان كشتارگر خود را كه حالا از ميدان جنگ باكشتن انسان هاي متعدد برمي گردند به عنوان قهرمان افتخار آفرين مي شناسند و نشان لياقت و شجاعت به آنها مي دهند و مي ستايند و گرامي مي دارند و براي كساني كه آدم بيشتري كشته اند تنديس مي سازند و در ميدان نصب مي نمايند. بدون شك پرسشي كه در ذهن خواننده بوجود مي آيد اين است كه آيا گرگ اينقدر سفاك مي تواند باشد؟؟ آیا آدم کشتن افتخار دارد؟
و آنهايي كه مي گويند آدمي گوسفند است به اين واقعيت ها استناد مي كنند كه انسان به آساني و بدون انديشه و تفكر، آنچه كه قدرتمندان باتطميع و تهديد به او مي گويند و يا متوليان دين و مذهب با ايجاد ترس و وعده به او القا مي كنند مي پذيرد و تحت تاثير قرار مي گيرد و بنابه خواسته آنان دست به كارهاي نابخردانه ای مثل؛ كشتار همنوعان، خبرچینی و تخریب زندگي ديگر انسانها مي زند. براي نمونه: جنگ هاي نابخردانه و خونبار صليبي بين مسلمانان و مسيحيان، رويداد حمله وحشيانه لشکریان مغول به ايران، حمله هاي غارتگرانه سپاهیان سلطان محمود غزنوي و نادر شاه افشار به هندوستان، هجوم ويرانگر عرب ها به ايران و هزاران رویداد دیگر نمونه ستم پيشگي آدمي می توان نام برد. مستبدان و زورگويان در طول تاريخ با استفاده از همين خصوصيت گوسفند صفتي انسان، نظام خون آلود و ستم پيشه خود را برپا ساخته اند و تداوم مي دهند. استدلال و نمونه هاي صاحبان نظر هر دو گروه با اينكه واقعيت دارد ولي به نظر مي رسد همه ي واقعيت نيست و انسان باز در لابلاي جامعه انساني به انسان هاي وارسته، فرزانه، فرهيخته و نوعدوستي بر مي خورد كه فرصت هاي بي رحمي، شقاوت و سودجويي براي آنها پيش آمده ولي واكنش آنها به آن فرصت ها بيزاري و پرهيز بوده است. وقتي خصوصيت شخصي اين گروه از آدميان را بررسي كنيم ويژگي هايي كم و بيش همچون سلامت روان، آگاهي، خردمندي و خردگرايي، مسئوليت پذيري، نوعدوستي و داراي اراده بودن از شاخصه هاي اين دسته از انسان ها است. چيزي كه تاسف برانگيز است تعداد اندك اين گروه در مقابل انبوهِ توده است. بسياري از انديشمندان براين باورند كه شرارت آدمي حاصل شرايط و موقعيت هاي ناگوار و غير سالمي است كه بشر در آن قرار می گيرد آنگاه دست به شرارت مي زند حال اگر آن شرايط و موقعيت شرارت زا را تغيير بدهيم« نيكي ذاتي آدمي تقريبا خود به خود آشكار خواهد گشت» « جنگ حاصل تصميم رهبران سياسي، نظامي، بازرگاني است كه به منظور دست يابي برخاك، منابع طبيعي، امتيازات تجاري و يا دفاع در برابر تهديدات واقعي يا خيالي قدرتي ديگر و يا به خاطر افزايش مقام، قدرت، شكوه و جلال شخصي خويش، بدان دستور مي دهند» شايد گفته شود اين رهبران و فرماندهان نظامي آدم هاي شريري هستند ولي بايد گفت اغلب اينگونه نيست. اينها با مردمان عادي جامعه تفاوتي ندارند فقط دچار بيماري رواني اند آنها فقط خودخواهند و خودشيفته و توانسته اند بر گروهي از مردم نفوذ وسلطه يابند و به علت بيماري خودخواهي و خودشيفتگي، ظرفيت و توانايي اينكه از منافع و قدرت نا مشروع خود چشم بپوشند تا ديگران به هلاكت نيفتند را ندارند. مي توان گفت آدم هاي كوچك، كم توان، بي مايه اي هستند كه به قدرتِ بيشتر از ظرفيت خود، دست يافته اند و  مي بينند مي توانند به ميليون ها آدم فرمان دهند تصميم شرارت بار مي گيرند. براي نمونه: زندگی و رفتار همین قدرتمندانی که اخیرا از اریکه قدرت به زیر کشیده شده اند را بنگرید؟پيش از قدرت و نيز بعد از قدرت. مي بينيم آدم هاي بسيار عادي هستند. پس چیزی که انسانيت و جامعه انساني را تهديد مي كنند، زيست آدميان را به خطر  مي اندازند قدرت  و اختيارات كنترل نشده است. بر مي گرديم به سخن بسيار مشهوري كه گفته مي شود از افلاطون است و 2500 سال قبل گفته شده و بصورت ضرب المثل هم در آمده و آن اين است كه« قدرت فساد مي آورد و قدرت مطلق، فساد مطلق» پس مي بينيم اِشكال در قدرتي كنترل نشده و بيش از ظرفيت آدمی است كه سبب تخريب مي شود نه ذات آن شخص. حال اين آدم هاي معموليِ كم ظرفيت درجامعه، با سوء استفاده از صفت تسليم پذيري بسياري از آدميان، به قدرت هاي غير عادي و كنترل نشده دست مي يابند. و براي اينكه ميليون ها آدم را وادارند تا زندگي خويش را براي آنها به خطر بيندازند و به آدم كشان  حرفه اي تبديل شوند آنها را با هيجاناتي از قبيل نفرت، خشم، انتقام، برتر بودن، ويرانگري، تخريب و ترس  توام با وعده پاداش، تجهيز مي نمايند. اين هيجانات را با محدود كردن كانال اطلاعاتي، با تبليغ، تلقين مستمر، وعده و تهديد در ذهن آدميان   مي كارند. با كاشتن اين هيجانات توانايي انديشيدن و خِرَدِ آدمي را به تعطيلي مي كشانند آنگاه اين آدميان مي شوند ماشين تخريب و كشتار. وقتي ويژگي هاي رفتاري اين آدم هاي تخريبگر را بررسي كنيم مي بينيم حرمت انساني، نوعدوستي و شيريني هاي زندگي در عمق وجود و لايه هاي شخصيت آنها از اعتبار كمتري نسبت به مرگ و تخريب برخوردار است و اينها لذت را در نوعدوستي و احترام و خدمت به انسانيت و زندگي توام با مهر و شادي نمي بينند و نمي جويند بلكه درهم شكستن شادي و لذت هاي زندگي ديگران، اهانت و تحقير شخصيت ديگر همنوعان از لذايذ زندگي شان است و اين رفتار خود را همانند نقل و نبات ـ بدون اينكه پي به زشتي آن ببرند ـ براي همنشينان و فرزندان خود با افتخار نقل مي كنند. اذهان افرادي كه رويدادها و رفتارهاي تخريبگري را مي بينند و يا مي شنوند و رنجشي در احساس و عواطف انساني شان حاصل نمي شود، بدون شك اذهاني بيمار هست. در جامعه اي با چنين مردماني و اذهاني، مراسم مردگان بسي با شكوه تر و با اهميت تر از مراسم شادي و شادماني زندگان برگزار مي گردد و نيز به پديده مرگ بيشتر از زندگي توجه مي شود.
                                                                     محمدعلي شاهسون ماركده    12/1/92
منبع: کتاب دلِ آدمي، نوشته اريك فرم، ترجمه گيتي خوشدل.    

 
جلسه شرکت تعاونی
جلسه ای در تاریخ 11/1/92 ساعت 21 با حضور آقایان: مرتضی بهارلو، حسین اثباتی و سعادت شریفی هیات مدیره و آقایان: رسول شاهبندری، محمدعلی شاهسون، هرمز کرمی، مسعود شاهسون و محمد عرب اعضا شورا در محل دفتر تعاونی تشکیل شد. چکیده سخنان را با هم می خوانیم.
محمدعلی شاهسون گفت: در جلسه گذشته قرار شد هیات مدیره تراز مالی تعاونی را ارائه دهد تا ببینیم آیا سرمایه ای در تعاونی مانده است، یا خیر؟ همچنین قرار شد که شورای صادق آباد درباره واگذاری زمین پمپ بنزین در سه راهی با مردم رایزنی کند و نتیجه را در این جلسه ارائه دهد.
هرمز کرمی گفت: مردم روستای صادق آباد می گویند: شرکت تعاونی زمین فروشگاه را به ما بدهد تا ما هم زمین جهت پمپ بنزین در سه راهی واگذار کنیم. با این وجود ما برای توجیه مردم برای دادن زمین رایگان در سه راهی، وقت بیشتری می خواهیم باید با مردم بیشتر صحبت کنیم. به نظر من یکی از دلایل اینکه مردم در مجمع عمومی تعاونی حضور نمی یابند پایین بودن و ناچیزی مبلغ حق عضویت شان است که برایشان ارزش ندارد همین مردم در جلسات عمومی طرح های باغداری که برایشان اهمیت دارد بیشتر و بهتر شرکت می کنند.
مرتضی بهارلو گفت: وقتی ما اعضا هیات مدیره، شرکت را از منوچهر عرب تحویل گرفتیم، هیچ چیز نداشت، به علاوه 8 میلیون تومان هم بدهی داشت. ما وام گرفتیم، ساختمان ها را تعمیر و تجهیز کردیم و تعاونی را رو براه نمودیم ولی در کنار این فعالیت مان، اشتباهی هم مرتکب شدیم و آن این بود که؛ منوچهر عرب را حسابدار انتخاب کردیم. اشتباه بعدی ما این بود که، او را تمام وقت استخدام کردیم و حقوق تمام وقت هم بهش می دادیم. الان متوجه شدیم که، کار ایشان حسابداری نیست، شرکت حسابدار تمام وقت هم نیاز نداشته و ندارد. سال قبل او را پاره وقت استخدام کردیم، امسال هم گفته ایم، دیگر نمی خواهیمت. با تاسف باید بگویم، حساب هایی که درست کرده دقیق و گویا نیست که بتوانیم ارائه دهیم، اختلاف حساب داریم، من با یک حساب سرانگشتی که دو دوتا چهارتا کردم، اگر بدهی های شرکت را بپردازیم، خوشبینانه موجودی حدود 10 میلیون تومان صافی ته تعاونی خواهد ماند.   
حسین اثباتی گفت: چهارنفر اعضا هیات مدیره از همان روز نخست با بودن منوچهر عرب توی تعاونی مخالف بودند، با حسابدار بودنش هم مخالف بودند، می خواستند حسابدار دیگری انتخاب کنند ولی دکتر مصطفی عرب اصرار داشت که، ایشان باید حتما توی تعاونی بماند، حسابدار هم باشد و گفت: اگر می خواهید او را بیرون کنید، من هم خواهم رفت. ما چهارنفر به احترام دکتر مصطفی عرب از خواسته خود کوتاه آمدیم. این بود که، ایشان ماند. اکنون خودِ دکتر هم به این نتیجه رسیده که، نگه داشتن منوچهر در تعاونی کاری اشتباه بوده است. من پیشنهاد می کنم اول پیگیری کنیم و موافقت اصولی پمپ بنزین را بگیریم، بعد استرداد سهام  تعاونی از اتحادیه را مطرح کنیم. چون می ترسم سازمان تعاون روستایی از تقاضای استرداد سهام ناراحت گردد و با پمپ بنزین موافقت نکند و کارمان متوقف شود. می دانید عده ای شغل و درآمدشان به وجود همین تعاونی های روستایی و اتحادیه ها وابسته است.
مسعود شاهسون گفت: ما اعضا شورای مارکده، با دکتر مصطفی عرب
دوسال قبل جلسه ای داشتیم. در آنجا به حضور و وجود منوچهر عرب در تعاونی به ایشان اعتراض کردیم که دکتر گفت: او را نگه داشتم به من کمک کند، به علاوه حسابدارمان هم هست. حال چاره نیست، حساب ها باید درست شود، یک نفر حسابدار خبره بیاورید، تا سریع حساب ها را درست کند و تحویل دهد، تا ببینیم ته مانده چقدر است و بتوانیم یک تصمیم درست بگیریم. هیات مدیره باید در کنار ساخت پمپ بنزین، برنامه ریزی جهت خرید محصولات بادام کشاورزان را به قیمت مناسب هم بکند، تا بتوانیم دست این دلال ها را کوتاه کنیم، که همه ی درآمد مردم را بالا می کشند. پیشنهاد می کنم، هیات مدیره یک بازدیدی از شرکت تعاونی پسته کاران رفسنجان داشته باشند تا با کار موفقیت آمیز آن تعاونی، آشنایی پیدا کنند، آنگاه   برنامه ریزی برای خرید بادام کشاورزان کنند. من هم با پیشنهاد آقای اثباتی موافقم. بهتر است اول، موافقت اصولی پمپ بنزین را بگیریم بعد تقاضای استرداد سهام تعاونی را از اتحادیه مطرح کنیم. برای آمدن مردم در مجمع عمومی باید به مردم بگوییم که می خواهیم ترازمالی و حساب های شرکت را اعلام کنیم آنگاه تعداد بیشتری خواهند آمد.
سعادت شریفی گفت: ماندن منوچهر در تعاونی به اصرار دکتر بود. هیچ یک از ما موافق نبودیم. من پیشنهاد می کنم؛ هر روستایی زمینی برای احداث پمپ بنزین معرفی کند هرکجا که تایید گردید، پمپ بنزین در همان روستا ساخته شود.
رسول شاهبندری گفت: تعاونی در خرید بادام با دلال ها نمی تواند رقابت کند و کارشان منجر به شکست خواهد شد.
محمدعلی شاهسون گفت: آقای کرمی؛ گفت وگو کردن با مردم مگر چقدر وقت می خواهد؟ این هم دوشب، سه شب نمی خواهیم وقت زیادی بگذرد نظر من این هست که؛ حد اکثر تا 30/1/92 پاسخ قطعی به این جمع بدهید مگر نشنیدید که بهارلو گفت: خوشبینانه 10 میلیون ته تعاونی خواهد ماند ما تمام امیدمان به فروش زمین های تعاونی است شما چشم برای زمین فروشگاه صادق آباد باز کرده اید؟ نه، زمین پمپ بنزین باید رایگان باشد ساخت پمپ بنزین پول کلان می خواهد، هیچ کس حاضر نیست، چک و سفته امضا کند و وام بگیرد بهتر است تمام ساختمان ها را بفروشیم و هزینه ساخت پمپ کنیم. جناب آقای بهارلو،؛ اگر یادتان باشد، چند بار من شخصا به شما که سمت رئیس هیات مدیره را دارید، در همان ماه های سال اول اخطار دادم و گفتم: مردم نسبت به وجود و حضور منوچهر در تعاونی نظر خوبی ندارند او را از توی تعاونی بیرون کنید تعاونی حسابدار تمام وقت لازم ندارد، این همه پول مردم را به این بابا ندهید به علاوه کار منوچهر هم حسابداری نیست، ما در دهیاری با ماهی 30 تا 40 هزارتومان حسابدار استخدام کردیم، شما چرا ماهی 300 هزار تومان پول مردم را به این بابا می دهید؟ و حتی گفتم: اگر به خواسته مردم توجه نکردید توی نشریه نقدتان می کنم شما گفتید اگر بخواهیم بیرونش کنیم سنوات 18 سالش را باید بپردازیم که من گفتم: خوب حالا نگه داشتید سه سال دیگر اضافه  می شود آنوقت سنوات 21 سال را باید بپردازید و حالا معلوم می شود سنواتش را هم پرداخت کردید و بازهم مانده است. من بر این باورم اگر امروز به داد تعاونی برسیم، موجودی اش با بدهی هایش مساوی است یعنی ته تعاونی چیزی نیست. آقای بهارلو خوشبینانه می گوید 10 میلیون خواهد ماند. فرض بگیریم نظر بهارلو درست تر باشد این 10 میلیون هم هزینه کارهای اداری پمپ بنزین. یعنی ما برای شروع ساخت هیچ موجودی نداریم. جناب مشهدی مسعود؛ شما که پیشنهاد می کنید، هیات مدیره محصول بادام کشاورزان را بخرد، بنظر می رسد به سخن بهارلو که گفت تعاونی 10 میلیون موجودی دارد گوش نکردید به علاوه وقتی سهامداران در مجمع عمومی شرکت نکردند،  ما 4ـ5 نفر بودیم از هیات مدیره خواستیم که ناگزیر بمانند و تعاونی را بچرخانند همه از جمله همین بهارلو اصرار داشت؛ اصلا و ابدا نمی پذیرم حالاش شما به این هیات مدیره که از روی ناچاری در اینجا حضور دارد پیشنهاد خرید بادام می کنید؟ من پیشنهاد می کنم؛ شما بجای آقای دکتر مصطفی عرب، به نمایندگی از مردم مارکده، توی هیات مدیره شرکت تعاونی وارد شوید، از شرکت تعاونی موفق پسته کاران رفسنجان هم بازدید کرده اید و آشنایی هم دارید، بادام محصول کشاورزان را بخرید، دست دلال ها را کوتاه کنید و هم پمپ بنزین را بسازید این را بدانید اگر   حمایت های آقای رفسنجانی از تعاونی پسته کاران نبود، آن هم راه بجایی نمی برد یک نمونه کمک مالی که چند سال قبل توی روزنامه ها درز پیدا کرد این بود که، اجازه داده بودند ارز حاصل از صادرات پسته شان را ماشین خارجی وارد کنند تعاونی سودی که از فروش ماشین های وارداتی برد از کل درآمدش هم بیشتر بود. آقایان، تعاون روستایی مارکده مرده است، بهتر است به دادش برسیم، هیچ درآمد ندارد، هزینه هم دارد، این هزینه ها از مایه پرداخت می شود. من با نظر آقای اثباتی خیلی موافق نیستم، سازمان تعاون روستایی نمی تواند به بهانه استرداد سرمایه از اتحادیه، با خواست ما مخالفت کند چون ما استرداد سرمایه را باید به صورت یک تقاضا مطرح کنیم    می توانند بند و تبصره قانونی بتراشند و بگویند نمی شود. ما برای اتخاذ تصمیم تغییر کار تعاونی از بقالی به احداث پمپ بنزین، یک صورت جلسه جمعی نیاز داریم 5 نفر هیات مدیره، 18 نفر اعضا شورای 6 روستا، به علاوه 5 نفر دهیار و نیز چند نفر معتمد محل باید این صورت جلسه را امضا نمایند. تقاضای استرداد سرمایه را هم همین جمع امضا نمایند. تقاضا ی  احداث پمپ بنزین را می دهیم بخشداری،  فرمانداری و از آنجا به شرکت نفت ارسال خواهد شد آن وقت شرکت نفت به ما خواهد گفت؛ شرایط زمینش باید چگونه باشد، از چه اداره ای باید استعلام بگیریم، طرح توجیهی باید نوشته شود و غیره وقتی موافقت اصولی  و مجوز ساخت گرفتیم، اقدام به فروش ساختمان ها می کنیم. جناب سعادت شریفی؛ جلسه قبلی شما تشریف نداشتید، از روستای گرم دره، شهرام مردانی بود همگی موافقت کردیم و گفتیم: بهترین محل احداث پمپ بنزین سه راهی صادق آباد است این را نوشتیم و امضا کردیم و قرار شد اگر شورای صادق آباد نتوانست زمین فراهم نماید، ما شورای مارکده زمین رایگان واگذار کنیم. بدین جهت سه راهی صادق آباد را پیشنهاد کردیم که صرفه اقتصادی داشته باشد.
سرانجام پس از بحث و گفت وگو مقرر گردید: هیات مدیره تراز مالی تعاونی را حد اکثر تا 30/1/92 فراهم و ارائه دهد. شورای صادق آباد حداکثر تا 30/1/92 وقت دارد که با مردم گفت وگو کند و زمین را فراهم و ارائه دهد در غیر این صورت شورای مارکده زمینش را ارائه دهد. شورای مارکده هم حد اکثر تا جلسه بعدی یک نفر انتخاب و بجای آقای دکتر مصطفی عرب معرفی نماید. جلسه بعدی 30/1/92 ساعت 21 در محل دفتر تعاونی تعیین گردید.  

                                                                         گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده