نقدی بر بعضی همشهریان
هرگاه می خواهم نقدی بنویسم ناگزیر دستی بر عصا دارم چون اغلب همشهریانم انتقاد را بدگویی تلقی و بر می آشوبند این درحالی است که منشا و انگیزه بدگویی، بدخواهی و کینه ورزی است و منشا و انگیزه انتقاد، توجه-دادن، آگاهانیدن و اصلاح است.
اخیرا کریم شاهسون دهیار روستا لیستی را به شورا ارائه داد که پول زباله شان را نداده اند. وقتی نام پول زباله نداده ها را خواندم دیدم به دو دسته ی متمایز تقسیم می شوند و انگیزه هر دسته در نپرداختن پول خدمات جمع-آوری زباله هم متفاوت است. دسته ای از این پول نداده ها بزرگان و ادعارسان روستا هستند که در نهادهای اجتماعی روستا عضو هستند در جلسات متعددی که در سطح روستا تشکیل می گردد حضور دارند درباره مسائل روستا نظر می دهند اغلب از وضعیت اقتصادی (نسبت به محیط روستا) و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارند ولی علارغم همه ی این داشتن ها، اندک پول خدمات جمع آوری زباله را نمی پردازند. یعنی انگیزه نپرداختن، نداشتن پول نیست چون در جاهای مختلف پول های کلان هزینه می کنند. پول هزینه جمع آوری زباله مبلغی بسیار ناچیز است. پس انگیزه چه چیز می تواند باشد؟ انگیزه و ریشه نپرداختن پول همیاری زباله خودبزرگ پنداری و خود مهم دانستن است. این اشخاص خود را بزرگ، قدرتمند و مهم می دانند و دیگری(دهیاری) را به چیزی نمی گیرند و اهمیتی به او نمی دهند. این اشخاص نپرداختن قبض دهیاری که به درِ خانه شان داده می شود را نشانه قدرت مندی خود می شمارند. این بینش زائیده فرهنگ استبدادی است که متاسفانه در لایه های وجود ما لانه کرده است. در فرهنگِ استبدادی، اصل قدرت است. ارزش و معیار قدرت است. هرکه قدرتمندتر آدمی بهتر محسوب می شود، ارزشمندتر قلم داد می گردد، سهم و حقش هم بیشتر است. حال آدم استبداد زده چون در درون خود را خوب، ارزشمند و مفید نمی داند، می خواهد با قدرت نمایی بگوید؛ آهای مردم من ارزشمند هستم.
دسته ای دیگر از افراد بسیار عادی و معمولی روستا هستند. هیچ ادعایی ندارند. در نهادهای اجتماعی و جلسات در سطح روستا اغلب حضور ندارند. بنابر این، حرفی هم یا برای گفتن ندارند و یا نمی زنند. سرِشان توی لاک خودشان است. کاری می کنند، نانی در می آورند و می خورند. انگیزه اینها در نپرداختن پول خدمات جمع آوری زباله هم نداشتن پول نیست، بلکه قدری رندبازی، خسیس بازی و یک جوری هوله رفتن و پشت گوش انداختن است. به این امید که، یا دهیار فراموشش گردد، و یا امید به اینکه سنگی به کلوخی بخورد و اینها بتوانند پول را ندهند. زرنگی که یک وقت از صفات ناپسند آدمی محسوب می گردید، امروز متاسفانه ارزش است. زرنگی، یعنی آدمی با ترفند، که دیگران کمتر بفهمند، بتواند بیش از حق خود، از منابع برخوردار گردد. یعنی نوعی تجاوزِ پوشیده و پنهان. متاسفانه زرنگ های جامعه ی روستایی ما تعدادشان هم زیاد است. اینها اگر به توانند، پول های همیاری عمومی را نمی دهند. و یا قدری با وجدان هاشان خیلی دیر می-پردازند. در این حال خود را کاردان، موقعیت شناس و عمل خود را زرنگی می شمارند. و در جاهای مختلف آن را به عنوان زرنگی ی خود با آب و تاب تعریف می کنند. متاسفانه هیچ به پی آمد تعریف این عمل غیر اخلاقی و ضداجتماعی خود هم توجه ندارند. چون همه را همانند خود فرض می کنند. شنونده ای که به اصول اخلاقی پایبند است به محض شنیدن سخنان این دسته آدم ها می فهمد گوینده انسانی فاقد ارزش های اخلاقی است. این دسته از افراد وقتی در تنگنایی گیر می افتند ناگزیر می شوند همه ی بدهی خود را بپردازند تا به درخواست شان توجه گردد.
در دسته اول دو خانواده سرشناس توجه مرا به خود جلب نمود. بعد از این دو خانواده سرشناس، نام چند نفر از افرادی که در روستا ادعایی دارند ذهن مرا مشغول نمود که در زیر بررسی می گردد.
در لیست ارائه شده، اولین نامی که توجه مرا به خود جلب نمود یکی از معتمدین روستامان است. فردی حدود 65 ساله و سرشناس. بیش از تعداد انگشتان یک دست به زیارت خانه خدا رفته. آماری از سفرهای زیارتی اش به کربلا، مشهد، قم، شیراز، سوریه ندارم ولی اطمینان دارم اگر چوب خط داشته باشد حالا پر شده است. بسیاری او را یکی از ارکان و پایه های روستا می دانند. در خیلی از اختلافات روستا داور است. سخنش در حل و فصل اختلاف ها برای بسیاری حجت است. مصدق روستا است و زمین، خانه، فرش و باغ را ارزشیابی می کند. یکی از صف اولی های دائمی نماز جماعت مسجد روستا است. یکی از اعضا ثابت هیات امنا مسجد است. یکی از افرادی است که مواد غذایی زیاد برای پخت عذای روز عاشورا می پردازد. در دو سه دهه گذشته از دسترنج دخترکان قالی باف روستا به ثروتی قابل توجه، نسبت به محیط روستا دست یافت. می دانیم حاصل فرش بافی برای دختران روستا بی سوادی، رشدِ بدنی نا متناسب، بدقواره و چشمانی کم سو بود. این همشهری با داشتن این همه ویژگی های خوب و مثبت و موقعیت ممتاز در روستا، یکی از بد حسابان روستا در امر پرداخت پول اندک همیاری زباله اش است. اگر مردم بدانند که این همشهری با این موقعیت ممتاز اجتماعی پول همیاری زباله اش را نمی پردازد، بی گمان، این پرسش در ذهن شان نقش خواهد بست؛ فردی که هزینه بدیهی ترین مشارکت اجتماعی ، یعنی همکاری در امر جمع آوری زباله های روستا، سربار جامعه است چگونه می تواند مصدق بی طرفی باشد؟ چگونه می تواند داور بی طرفی باشد؟ مسجد ساختنش چه ارزشی دارد؟ فرض بگیریم چوب خط سفرهای زیارتی اش هم پر شده باشد جایش در صف اول نماز جماعت هم ثابت و همیشگی باشد آیا ریا و تظاهری بیش می تواند باشد؟ متاسفانه داستان به همین جا ختم نمی شود. دوتا پسرهایش هم با اینکه هر دو لقب حاجی را به نام شان افزوده اند به تبعیت از پدر پول زباله شان را نپرداخته اند!؟ نباید اینگونه تلقی گردد که شاید درک اجتماعی شان پایین باشد، نه، بلکه تحصیل کرده و عنوان علمی هندسه دان را هم کسب کرده است. گویا همکاری اجتماعی نکردن و سربار جامعه شدن در این خانواده ارثی منتقل شده است. من به شخصه به داشتن موقعیت های خوب اجتماعی ایشان غبطه می خورم ولی تاسف دارم از اینکه این همشهری گران قدرمان چرا برای مبلغ اندک و کم ارزش، موقعیت خود را خدشه دار می کند. این همشهری بزرگوار از ابتدای جمع آوری زباله هم پول زباله اش را نپرداخت تا اینکه وقتی می خواست از شورای اسلامی روستا تاییدیه برای وصل گاز خانه اش را بگیرد ناگزیر شد همه ی بدهی اش را یکجا پرداخت نمود. متاسفانه از آن تاریخ به بعد دوباره پول همیاری خود را نپرداخته و عملا در امر هزینه جمع آوری زباله سربار جامعه است.
خانواده دیگری که توجهم را جلب نمود 4 برادر هستند. ماشاءالله هزار ماشاءالله، چشم حسودان و بخیلان کور، وضع اقتصادی شان هم بسیار خوب است. هر چهار برادر، القاب حاجی را هم زینت بخش نام خود کرده-اند به علاوه سفرهای زیارتی متعدد دیگر. برادر بزرگ کاندید شورای حل-اختلاف روستا است که اگر این شورا تشکیل گردد ایشان قاضی! روستا خواهد بود. عضو هیات امنا مسجد جامع روستا هم هست. می پرسم فردی که در ابتدای ترین شکل همکاری اجتماعی، یعنی هزینه جمع آوری زباله-اش را نمی پردازد و سربار دیگران است چگونه می خواهد برای مشکلات دیگران داوری کند؟ ساخت مسجد توسط چنین فردی به جز ریا معنی دیگری دارد؟ بدحسابی و سربار جامعه بودن به صورت ارثیه به دو پسر این برادر بزرگ هم رسیده و اینها با اینکه در کار کشاورزی کار می کنند و دلال محصولات کشاورزی هم هستند به تبعیت از پدر پول زباله شان را نمی پردازند. به نظر می رسد نپرداختن هزینه مشارکت های اجتماعی جزء آموزش های خانوادگی بوده و تبدیل به فرهنگ عمومی این خانواده بزرگ(4 برادر) شده است؟ برادر دیگر مدیر دوتا شرکت تعاونی است، دارای فروشگاهی بزرگ در سطح روستا و نوکری هم دارد. در مسائل اجتماعی روستا هم اغلب صاحب نظر است. موقعیت و پایگاه اجتماعی خوبی هم دارد. نمی توانم بفهمم چرا این آقای مدیر دوتا شرکت، با داشتن موقعیت اجتماعی و اقتصادی خوب چه استدلالی برای نپرداختن سهم اندک مشارکت اجتماعی اش در امر جمع آوری زباله دارد؟ ایشان با نپرداختن پول زباله عملا سربار جامعه اش است. این در حالی است که در گوشه و کنار به صراحت، اشاره و یا کنایه از همین 4 برادر شنیده ام که بسیاری از مردم مارکده را در گذشته ریزه خوار سفره، و خوشه چین کشت زار پدر خود می-شمارند. البته خاطره شخصی من چنین چیزی را نمی گوید و از داد و دهش خبری نبوده و خاطره جمعی مردم روستا هم چنین ادعایی را حکایت نمی-کند. پرسشی که پیش می آید این است که پسرانی که شاهد ریزه خواران زیادی بر سفره، و خوشه چینان فراوان در کشت زار پدر بوده اند و زیر دست پدری بخشنده بزرگ شده اند چرا حال در پرداخت سهم همیاری زباله که وظیفه اجتماعی است گداصفت و خسیس هستند؟ آیا می توانیم بگوییم آن ادعا هم لافی بیش نیست؟ بر فرض هم چنین بوده باشد باید گفت: از فضل پدر شما را چه حاصل؟ برادر دیگر مدت 5 سال رئیس هیات مدیره شرکت تعاونی عمومی بود متاسفانه مسئولیتش را جدی نگرفت و وظیفه-اش را انجام نداد و تعاونی را رها نمود و صدها میلیون تومان به مردم روستا خسارت وارد کرد به علاوه مبلغ 2 میلیون تومان پول نقد شرکت را که قرار بوده به پیمانکار پرداخت کنند بر می دارد و در جیب می گذارد و بجایش چک سوخته بنگاه میوه را به پیمانکار شرکت می دهد که چک وصول نمی شود و ماجراهای زیادی در پی می آید با اینکه این پول حواله مدیرعامل شده ولی هنوز به شرکت بر نگشته است و به احتمال قریب به یقین برهم نخواهد گشت. این برادر در تعاونی توجهی به مسئولیت خود نکرد در اینجا هم می بینیم احساس مسئولیتی در پرداخت مبلغ اندک هزینه جمع آوری زباله اش نمی کند و عملا با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه است. برادر کوچک این مجموعه آنگونه که نوشته و در معرض دید گذاشته و خود را تعریف کرده می خواهد به گردشگران خدمات بدهد ولی خدماتی که از دهیاری – جمع آوری زباله – دریافت کرده بهایش را نمی پردازد. در واکنش اخطاری که دهیار برای پرداخت بدهی اش به او داده گفته: «احترام خودت را نگهدار می دانی که من پسرِ کیم!؟» خوب، همشهری عزیز اگر پدرت مرد بزرگ روستا بوده، آوازه ی داد و دهش داشته و تو هم پسر خلف او هستی، باید بزرگ منش و به پیروی از او داد و دهش داشته باشی و حد اقل پول زباله ات را بپردازی که یک وظیفه اجتماعی است. پرسشی که پیش می آید این است که اساسا چه نیاز است که ما خودمان را با پدرمان تعریف کنیم؟ پدران ما روزی متولد و روزی هم فوت نموده اند. اگر خوب بوده اند برای خودشان بوده اند. اگر هم بد بوده اند برای خودشان بوده اند. ما باید بیاموزیم خودمان را با آنچه خود داریم تعریف کنیم نه اینکه برای بیان خود به این و آن بیاویزیم. این را باید بدانیم وقتی پدرمان را به رخ مردم بکشیم این حق را به مردم هم می دهیم که خاطرات خوب و بد خود را درباره او بگویند یعنی خودمان این فضا را بوجود آورده ایم. متاسفانه برادر کوچک از مجموعه 4 برادر هم با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه است. دوست داشتم این 4 برادر با داشتن موقعیت خوب اقتصادی و اجتماعی قبض زباله را به موقع پرداخت می نمودند تا خدشه ای به موقعیت-شان وارد نیاید.
فرد دیگری که پول زباله اش را نمی پردازد، روحانی است. توی روستا لباس روحانی نمی پوشد. می گویند وقتی که در حوزه درس می خواند، یا برای موعظه به روستاهای دیگر می رود، لباس روحانیت را می پوشد. توی روستا مانند بقیه است با این تفاوت که او را شیخ می خوانند. خانه خدا را زیارت و کلمه حاجی را به نامش هم افزوده است. کشاورزی هم دارد و کار می کند. چند سالی در روستای قراقوش و نیز صادق آباد مردم را موعظه می نمود. بنظر می رسد فردی با شهامت و شجاع است چون در جلسه ننگ آلود از معدود افراد بود که مقابل سیف الهی ایستاد و از شیخ حبیب دفاع کرد. این بنده خدا سال ها رفته درس حوزوی خوانده که به ما درس خداشناسی و اخلاق دهد که خدای را همیشه ناظر و حاضر بر خود بدانیم، مال مردم را نخوریم، دروغ نگوییم، ستم نکنیم و… ولی متاسفانه خود آن کار دیگر را می کند یعنی با نپرداختن چندرغاز پول زباله عملا سربار جامعه است یعنی از پولی که مردم هزینه می کنند استفاده می کند. آدم حیران می ماند این چنین آدم ها با وجدان خودشان چگونه می توانند کنار بیایند؟ روی منبر جای پیامبر عظیم الشان می نشیند به مردم می گوید؛ به حق خود قانع باشید، حق مردم را بپردازید. آنگاه خودش با نپرداختن همیاری هزینه جمع آوری زباله اش سربار جامعه اش است. پرسشی که پیش می آید این است که این بنده خدا مردم را چه می پندارد؟ آیا فکر می کند مردم این تضاد و تناقض رفتاری و گفتاری او را نمی دانند؟ بر فرض بگیریم که مردم ندانند خدا چی؟ وجدان خودش چی؟ به راستی حافظ شیرین سخن 700 سال قبل این آدم ها را چه خوب شناخته و توصیف شان کرده است.
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.
فرد دیگری که در میان لیست توجه مرا به خود جلب کرد عضو بسیار فعال بسیج روستامان است. در دهه عاشورا نوحه خوان مان است. زیارت عاشورا برایمان می خواند. در بعضی از جلسات روستا حضور به هم می رساند، و حتما سخن می گوید، نظری که در ذهنش هست ابراز می کند، به چون و چرای دیگران درباره درستی و نادرستی سخنش هم توجه نمی-کند و می کوشد نظرش را تحمیل جمع نماید اگر نتوانست موضوع را عوض می کند و به شاخه ای دیگر می پرد. زبان آور است ولی متاسفانه دانش و اطلاعاتش عمق ندارد. فروشگاهی مدرن درست کرده که به سلیقه اش باید آفرین گفت نحوه تبلیغات فروشگاهش هم از طریق پیامک و شیوه ای نوین، تازه و ابتکاری در روستا است که نشان از توانمندی او دارد. اگر اشتباه نکنم سال 82-83 بود که فرمانده ناصحین روستا شده بود در سخنرانی کوتاهی که در یک جمع 10-12 نفره در ساختمان بسیج کرد گفت: من همه ی کارهای بد را که شما فکرش را بکنید توی زندگی ام کرده ام؛ مواد کشیده ام، مواد خرید و فروش کرده ام، دروغ گفته ام، مال مردم خورده ام، و… با کمک خدا توبه کرده و همه ی این کارهای بد را کنار گذاشته ام و قصد دارم در راه خدا به مردم جامعه ام خدمت کنم این است که مسئولیت فرماندهی ناصحین روستا را پذیرفته ام تا جامعه ی روستایی مان را از وجود اراذل و اوباش پاک کنم(نقل به مضمون). وقتی می خواست صورت جلسه بنویسد گفت: راستی آقای شاهسون اراذل را با کدام، زذض ظ، می نویسند. با این سخنرانی و پرسش، خود را تعریف نمود. باز در جلسه ای دیگر که به منظور گفت وگوی فرهنگی با جوانان تشکیل شده بود وارد و گفت وگو را درباره زمین تغییرداد و با خواندن بیانیه ای گفت: اول باید عدالت اجرا و فقر ریشه-کن گردد بعد درباره فرهنگ گفت وگو شود. این بنده خدا پول همیاری زباله خانه و دکانش را نمی پردازد. می پرسیم؛ کسی که عضو فعال بسیج و فرمانده نصیحت کنندگان است، این همه علاقه به امام حسین دارد، و می خواهد فضای اجتماعی روستا را از وجود اراذل و اوباش پاک کند عدالت در روستا اجرا گردد چگونه خود با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه اش است؟ مگر حدفاصل سربار جامعه بودن با اراذل و اوباش چقدر است؟ همشهری خوبم؛ این رفتارها متضاد است و با هم همساز نیستند. کسی که با امام حسین دوست و پیرو اوست نخست باید وظایف اجتماعی اش را خوب انجام دهد و هیچ زحمت و هزینه خود را بر دوش دیگران نیندازد و الا ادعای دوستی اش بی محتوا خواهد بود. نپرداختن پول زباله و سربار جامعه بودن نمونه بارز بی عدالتی و ستم بر دیگر همنوعان است.
محمدعلی شاهسون مارکده 26/5/91
جلسه برای طرح وحدت
به دعوت طاهری مسئول خدمات کشاورزی بن جلسه ای در تاریخ 25/5/91 ساعت 9 صبح با حضور نمایندگان بخشداری بن و سامان، نماینده جهاد کشاورزی و منابع طبیعی، اعضا شورای مارکده و صادق آباد، نماینده و سردانگ های طرح باغداری وحدت در محل مرکز خدمات کشاورزی بن تشکیل شد و پس از بحث و گفت وگو مقرر گردید: اداره منابع طبیعی برابر حکم دادگاه، ظرف یک هفته آینده مبلغ حق و حقوق دامدار صحرای صادق آباد را محاسبه و به دامداران اعلام و درخواست گردد که شماره حساب برای واریز مبلغ حق وحقوق به اداره منابع طبیعی ارائه دهند و رونوشت این اخطار را به نماینده طرح وحدت جهت واریز مبلغ حق حقوق ارسال نماید و بعد از پرداخت مبلغ معین شده تصرف و کشت زمین مورد منازعه بلا مانع خواهد بود.
گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
پست بانک
در حین جلسه 17/3/91 پست بانک، احساس کردم که محمد عرب مسئول پست بانک مارکده حرف هایی دارد که در آن جلسه فرصت کافی برای بیان نداشت. پرسش های زیر را نوشتم به ایشان دادم و ایشان هم پاسخ های لازم را نوشتند که شما می خوانید.
جناب آقای محمد عرب، با درود و آرزوی موفقیت، در صورت تمایل و صلاحدید، به منظور درج در نشریه و سایت و نیز ماندن در تاریخ روستا، به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- شکل کار دفتر ict و نیز باجه شدن پست بانک را شرح دهید.
خداوند را شاکر هستم که به مردمی خدمت ارائه می دهم که پویا هستند، سِره را از ناسِرِه تشخیص می دهند، همواره دور و بر خود را می بینند و به تغییرات اطراف توجه دارند. بسی جای تشکر دارد افرادی در پیرامون ما هستند که قصد دارند گذشته را همواره بیاد بیاورند تا در آینده به نقطه ضعف ها قوت ببخشیم و نقاط مثبت را تقویت کنیم. و خوشحال از اینکه مسئولان نشریه محلی نیز از این قضیه جدا نبوده اند بدینجهت با کمال میل به سئولات شما پاسخ می گویم با این امید که خداوند توفیق دهد به سخنانم جامه عمل بپوشانم یعنی ان باشم که می گویم.
به زبان ساده و روان بگویم، کار دفتر ict یا همان فن آوری، اطلاعات و ارتباطات، این است که مردم محترم در روستا بتوانند کارها و امورات زندگی روزمره را که شکل آماری دارد و برای رسیدن به یک هدف باید طی شود را در نزدیک ترین محل زندگی خود انجام دهند و چون به روز شدن اطلاعات و ارتباطات نیاز شدید به زیر ساخت های الکترونیکی داشت و این بستر در شرکت مخابرات فراهم بود بنا به دستور دولت در دفاتر مخابرات روستایی تحت عنوان ict روستایی این بستر فراهم شد و از ادارات و ارگان ها و نهادهای دولتی، عمومی و شرکتی خواسته شد که از طریق این دفاتر خدمات را در محل زندگی روستائیان ارائه دهند تا از مزایا و پیامدهای مثبت آن هم مردم و هم نهادها استفاده ببرند. و در حال حاضر در کل کشور بالغ بر 400 نوع خدمات از طریق این دفاتر متناسب با شرایط زندگی و محل زندگی به روستائیان داده می شود و تا مرز 700 خدمت ادامه خواهد داشت که این 400 نوع خدمت، مجموع کل خدمت در سطح کشور است که ممکن است در دفتری در استانی یک سری خدمات داده شود و در دفتری در استانی دیگر یک سری خدمات مجزای دیگر. منتها از شاخص ترین آنها که تقریبا فراگیر در سراسر کشور است خدمات بانکی تحت عنوان پست بانک، خدمات تلفن همراه و ثابت، بیمه، پست، اینترنت، چاپ و تکثیر و… را می توان نام برد.
درخصوص باجه شدن پست بانک همانطور که که گفتم یکی از خدمات دفاتر ict ارائه خدمات بانکی بود و چون در روستای مارکده از زوایای مختلف بستر و زمینه ارائه خدمات بانکی فراهم بود استقبال خوب مردم سبب شد که این دفترِخدمات بانکی به باجه تبدیل شود و امید است که با استقبال بیشتر مردم در آینده نزدیک تبدیل به شعبه گردد.
2- تفاوت و تاثیری که باجه و شعبه برای روستا دارد را بیان کنید.
باجه به لحاظ ترافیک بالاتر نسبت به دفتراست. باجه ارتباط بیشتری با شعبه ناظر دارد و به همین لحاظ اختیارات بیشتری از دفتر دارد و این سبب می شود امورات بانکی مردم از سرعت بهتری نسبت به دفتر برخوردار باشد ولی تفاوت باجه با شعبه این است که، باجه تحت نظارت مستقیم یک شعبه بانک به عنوان شعبه ناظر است، اختیاراتش تحت عملکرد و خواسته شعبه ناظر است و هرگونه عملیات یا عملکرد را با مجوز شعبه باید انجام دهد و از همین رو به مراتب اختیاراتش از شعبه کمتر است و زیرشاخه ای از شعبه می باشد. به لحاظ فاصله ای که باجه روستایی با شعبه دارد کارها از سرعت کمتری برخوردار است در مقایسه با باجه ای که در داخل خود شعبه قرار دارد. باجه ای که در داخل شعبه قرار دارد به لحاظ چهره به چهره بودن کارکنان با مدیران و سایر کارمندان شعبه، کارها به سرعت انجام می گیرد ولی باجه در روستا خواسته های بانک را باید به شعبه اطلاع دهد و یا ارسال نماید که به لحاظ وجود فاصله سرعت کار پایین می آید همین کندی کار ممکن است نا رضایتی مشتریان را در پی داشته باشد.
3- تفاوت و نتاثیر کار بانک برای روستا که به صورت پیمانی اداره شود با بانکی که کارکنانش کارمند هستند چیست؟
به عقیده من کاری که توسط کارکنان کارمند اداره می شود از کیفیت پایین تری برخوردار است چرا که کارمند دغدغه اخراج شدن و لغو قرارداد را به نسبت کارمند پیمانی کمتر دارد چون از یک حقوق ثابت و کافی برخوردار است و شاید چندان هم به فکر اضافه کاری بیشتری نباشد. درصورتی که نیروی پیمانی از لحاظ حقوق و مزایا مستقیم با کار بانک در ارتباط است و متناسب با منافع بانک حقوق دریافت می کند هرچه کار بیشتر انجام دهد رضایت مشتریان را فراهم کند و منجر به افزایش منابع بانک می شود و در نهایت کارمزد بیشتری دریافت می کند. اما دیدگاه عمومی متفاوت است مشتریان به یک کارمند رسمی اعتماد بیشتری دارند به سخنانش بهای بیشتری می دهند تا یک کارمند پیمانی و قراردادی. درحالی که کیفیت کار پیمانی بیشتر و بالاتر است. برای نمونه به کارمندان بانک ملی و چیدمان داخل بانک نگاه کنید و آن را با بانک پاسارگاد و کارمندان و چیدمان داخل آن مقایسه کنید همه چیز را متوجه خواهید شد.
4- گفته شد شما برای خرید تجهیزات مبالغ زیادی هزینه کرده اید؟ انگیزه این کار چیست؟ و از چه راهی این هزینه ها باید برگردد؟
چند عامل داشته که همه دست به دست هم داده اند و سبب شده که این اتفاق روی دهد. نخست اینکه به مردم پاک مارکده و قوچان علاقه ای خاص دارم. این علاقه موجب شده که از خدمت به مردم لذت ببرم و اصلا احساس خستگی نکنم تا وظیفه ای را که به عهده گرفته ام به خوبی انجام دهم. از همان سال 1374 که مسئولیت مخابرات را به عهده گرفتم همواره ارائه خدمات روز به روز در حال تغییر و به روز شدن بوده است و هر چند وقت خدماتی جدید ارائه داده می شده است و الان هم منتظر فراهم امدن زمینه ارائه خدمات نو و جدیدی مانند انتقال وجوه، پرداخت تسهیلات مستقیم، و خدمات ایران سل و… هستم.
یک نکته که لازم می دانم اشاره کنم این است که تعدادی خدمات هم بنا داشتم ارائه دهم به لحاظ اینکه اطلاع رسانی خوبی نشد مردم استقبال نکردند و عملی نشد مانند ارائه خدمات به مشترکین گاز، خدمات بیمه آسیا، فروش بلیط اتوبوس و قطار و … برای مزید اطلاع همشهریان خوبم این را هم بگویم اگر هزینه ای را که بابت جابجایی پست بانک و خرید دستگاه خودپرداز شده را در بانک سپرده بودم کارمزدی که به من داده می شد به مراتب بیشتر از درآمدی بود که بابت کار در پست بانک نصیب من می گردد. ولی آن پول سپرده به بانک و دریافت بهره بانکی، نمی-توانست مرا خرسند نماید چون وقتی می بینم مردم خوب مارکده و قوچان با ارائه خدماتی که به آنها داده می شود راحت تر هستند و استفاده بهتری می-برند لذتی برایم دارد که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز عوض نمایم امید دارم خدماتی که ارائه می دهیم با استقبال روبرو گردد تا من هم بتوانم بخشی از هزینه ها را جبران نمایم و بتوانم در آینده با توسعه تجهیزات خدمات بیشتر و بهتری ارائه دهم.
5 اگر بجای کرایه دکان، در کنار دهیاری ساختمانی برای پست بانک ساخته می شد بهتر نبود؟
اولا هزینه ساخت برای اینجانب سنگین بود دوما مطمئن نبودم مسئولین روستا موافقت نمایند کما اینکه با یکی از اعضا شورا در میان گذاشتم و ایشان کنار ساختمان دهیاری را پیشنهاد کرد که نمی دانم مشکلات اجتماعی در پی بوجود می آورد یا نه. نکته مهمتر اینکه باجه پست بانک در وحله اول بخاطر مردم دو روستای مارکده و قوچان افتتاح شده است و در کنار ساختمان دهیاری تقریبا دسترسی برای یک سری از مردم به ویژه مردم قوچان خیلی کمتر بود لذا جا داشت مسئولین روستا با کمک دهیاری و جابجایی زمین یک قطعه زمین را در مرکز روستای مارکده در نظر می-گرفتند در آن صورت کمک بزرگی بود به توسعه باجه بانک. نکته ی خیلی مهمترخط ارتباطی apu در روستا بود جای کنونی را به دلیل نزدیکی با ساختمان مخابرات که با 100 متر کابل مخصوص می شد جبران نمود انتخاب کردم ولی اگر قراربود در کنار ساختمان دهیاری احداث می کردیم به دلیل نبود خط ممکن نبود. با این وجود زمین کنار ساختمان دهیاری به عنوان محلی برای آینده می تواند مورد بررسی گردد.
6- چه تمهیداتی در روند کار باجه اندیشیده شده که تخلفی هرگز صورت نگیرد؟
حداکثر تلاش را کرده ام که در گزینش نیروی کار افرادی را انتخاب کنم که وجدان پاک و سالم داشته باشند و فکر تخلف به ذهنشان خطور نکند و در طول کار بارها و بارها آزمایش شده و می شوند و از این بابت به جرات قسم می خورم که هیچ تخلفی با انگیزه ای صورت نگرفته است مگر غیر عمدی یا به لحاظ عدم اطلاع کافی. از طرفی جریان دریافت و پرداخت ها روزانه توسط چند فیلتر سیستمی توسط شعبه ناظر و سرور مرکزی تهران کنترل می شود تا مبادا خطایی صورت گیرد و همواره بر این باورم که پول نه می میرد و نه می زاید اگر مغایرتی هم بوجود آید باید پس از بستن حساب ها در پایان ساعات کاری همان روز اطلاع داده شود و حساب ها مجدد مورد بررسی قرار گیرد تا مغایرت پیدا شود هرچند این بررسی تا ساعت 10 شب هم طول بکشد. در مجموع آنلاین بودن حساب ها 90 درصد مشکلات مغایرتی را حل کرده است.
7- در ازاء این خدمات شایان شما برای روستا، از مردم برای پیشبرد بهتر کارها چه انتظاری دارید؟
انتظارم این هست که همانند گذشته حمایت و پشتیبانی کنند تا ما هم بتوانیم خدمات بیشتر و بهتری بدهیم.
8- اگر سخن و یا توضیحی هست که در پرسش ها نیامده لطفا بفرمایید.
عشق به هرکاری باعث می شود که خیلی از موانع از سر راه برداشته شود و هرگز احساس خستگی کاری به انسان دست ندهد.
محمد عرب
دانش آموزان ممتاز مدرسه راهنمایی پسرانه
کلاس اول: محمد خسروی فرزند حبیب الله شاگرد اول. رضا عرب فرزند علی شاگرد دوم. محسن عرب فرزند عباسعلی شاگرد سوم.
کلاس دوم: مهدی عرب فرزند حسن شاگرد اول. مصطفی شاهسون فرزند خلیل شاگرد دوم. محمدعلی عرب فرزند اکبر شاگرد سوم.
کلاس سوم: رسول شاهبندری فرزند صفر شاگرد اول. محمدجواد عرب فرزند حسن شاگرد دوم. مهدی شاهبندری فرزند عباس شاگرد سو م.
ضمنا محمدجواد عرب فرزند حسن در زمینه حفظ و قرائت قرآن در مدرسه بسیار درخشان بوده و در طرح ملی حفظ قرآن هم شرکت نموده است. و باتشکر از آموزگاران محترم آقایان: سید نادر موسوی، غلامرضا سلیمی، فرامرز مردانی، محمد درخشان، جعفر هادی، ابوالفتح شاهسون و تشکر ویژه از مدیر محترم مدرسه آقای علیرضا صمیمی فر.
نقدی بر بعضی همشهریان
هرگاه می خواهم نقدی بنویسم ناگزیر دستی بر عصا دارم چون اغلب همشهریانم انتقاد را بدگویی تلقی و بر می آشوبند این درحالی است که منشا و انگیزه بدگویی، بدخواهی و کینه ورزی است و منشا و انگیزه انتقاد، توجه-دادن، آگاهانیدن و اصلاح است.
اخیرا کریم شاهسون دهیار روستا لیستی را به شورا ارائه داد که پول زباله شان را نداده اند. وقتی نام پول زباله نداده ها را خواندم دیدم به دو دسته ی متمایز تقسیم می شوند و انگیزه هر دسته در نپرداختن پول خدمات جمع-آوری زباله هم متفاوت است. دسته ای از این پول نداده ها بزرگان و ادعارسان روستا هستند که در نهادهای اجتماعی روستا عضو هستند در جلسات متعددی که در سطح روستا تشکیل می گردد حضور دارند درباره مسائل روستا نظر می دهند اغلب از وضعیت اقتصادی (نسبت به محیط روستا) و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارند ولی علارغم همه ی این داشتن ها، اندک پول خدمات جمع آوری زباله را نمی پردازند. یعنی انگیزه نپرداختن، نداشتن پول نیست چون در جاهای مختلف پول های کلان هزینه می کنند. پول هزینه جمع آوری زباله مبلغی بسیار ناچیز است. پس انگیزه چه چیز می تواند باشد؟ انگیزه و ریشه نپرداختن پول همیاری زباله خودبزرگ پنداری و خود مهم دانستن است. این اشخاص خود را بزرگ، قدرتمند و مهم می دانند و دیگری(دهیاری) را به چیزی نمی گیرند و اهمیتی به او نمی دهند. این اشخاص نپرداختن قبض دهیاری که به درِ خانه شان داده می شود را نشانه قدرت مندی خود می شمارند. این بینش زائیده فرهنگ استبدادی است که متاسفانه در لایه های وجود ما لانه کرده است. در فرهنگِ استبدادی، اصل قدرت است. ارزش و معیار قدرت است. هرکه قدرتمندتر آدمی بهتر محسوب می شود، ارزشمندتر قلم داد می گردد، سهم و حقش هم بیشتر است. حال آدم استبداد زده چون در درون خود را خوب، ارزشمند و مفید نمی داند، می خواهد با قدرت نمایی بگوید؛ آهای مردم من ارزشمند هستم.
دسته ای دیگر از افراد بسیار عادی و معمولی روستا هستند. هیچ ادعایی ندارند. در نهادهای اجتماعی و جلسات در سطح روستا اغلب حضور ندارند. بنابر این، حرفی هم یا برای گفتن ندارند و یا نمی زنند. سرِشان توی لاک خودشان است. کاری می کنند، نانی در می آورند و می خورند. انگیزه اینها در نپرداختن پول خدمات جمع آوری زباله هم نداشتن پول نیست، بلکه قدری رندبازی، خسیس بازی و یک جوری هوله رفتن و پشت گوش انداختن است. به این امید که، یا دهیار فراموشش گردد، و یا امید به اینکه سنگی به کلوخی بخورد و اینها بتوانند پول را ندهند. زرنگی که یک وقت از صفات ناپسند آدمی محسوب می گردید، امروز متاسفانه ارزش است. زرنگی، یعنی آدمی با ترفند، که دیگران کمتر بفهمند، بتواند بیش از حق خود، از منابع برخوردار گردد. یعنی نوعی تجاوزِ پوشیده و پنهان. متاسفانه زرنگ های جامعه ی روستایی ما تعدادشان هم زیاد است. اینها اگر به توانند، پول های همیاری عمومی را نمی دهند. و یا قدری با وجدان هاشان خیلی دیر می-پردازند. در این حال خود را کاردان، موقعیت شناس و عمل خود را زرنگی می شمارند. و در جاهای مختلف آن را به عنوان زرنگی ی خود با آب و تاب تعریف می کنند. متاسفانه هیچ به پی آمد تعریف این عمل غیر اخلاقی و ضداجتماعی خود هم توجه ندارند. چون همه را همانند خود فرض می کنند. شنونده ای که به اصول اخلاقی پایبند است به محض شنیدن سخنان این دسته آدم ها می فهمد گوینده انسانی فاقد ارزش های اخلاقی است. این دسته از افراد وقتی در تنگنایی گیر می افتند ناگزیر می شوند همه ی بدهی خود را بپردازند تا به درخواست شان توجه گردد.
در دسته اول دو خانواده سرشناس توجه مرا به خود جلب نمود. بعد از این دو خانواده سرشناس، نام چند نفر از افرادی که در روستا ادعایی دارند ذهن مرا مشغول نمود که در زیر بررسی می گردد.
در لیست ارائه شده، اولین نامی که توجه مرا به خود جلب نمود یکی از معتمدین روستامان است. فردی حدود 65 ساله و سرشناس. بیش از تعداد انگشتان یک دست به زیارت خانه خدا رفته. آماری از سفرهای زیارتی اش به کربلا، مشهد، قم، شیراز، سوریه ندارم ولی اطمینان دارم اگر چوب خط داشته باشد حالا پر شده است. بسیاری او را یکی از ارکان و پایه های روستا می دانند. در خیلی از اختلافات روستا داور است. سخنش در حل و فصل اختلاف ها برای بسیاری حجت است. مصدق روستا است و زمین، خانه، فرش و باغ را ارزشیابی می کند. یکی از صف اولی های دائمی نماز جماعت مسجد روستا است. یکی از اعضا ثابت هیات امنا مسجد است. یکی از افرادی است که مواد غذایی زیاد برای پخت عذای روز عاشورا می پردازد. در دو سه دهه گذشته از دسترنج دخترکان قالی باف روستا به ثروتی قابل توجه، نسبت به محیط روستا دست یافت. می دانیم حاصل فرش بافی برای دختران روستا بی سوادی، رشدِ بدنی نا متناسب، بدقواره و چشمانی کم سو بود. این همشهری با داشتن این همه ویژگی های خوب و مثبت و موقعیت ممتاز در روستا، یکی از بد حسابان روستا در امر پرداخت پول اندک همیاری زباله اش است. اگر مردم بدانند که این همشهری با این موقعیت ممتاز اجتماعی پول همیاری زباله اش را نمی پردازد، بی گمان، این پرسش در ذهن شان نقش خواهد بست؛ فردی که هزینه بدیهی ترین مشارکت اجتماعی ، یعنی همکاری در امر جمع آوری زباله های روستا، سربار جامعه است چگونه می تواند مصدق بی طرفی باشد؟ چگونه می تواند داور بی طرفی باشد؟ مسجد ساختنش چه ارزشی دارد؟ فرض بگیریم چوب خط سفرهای زیارتی اش هم پر شده باشد جایش در صف اول نماز جماعت هم ثابت و همیشگی باشد آیا ریا و تظاهری بیش می تواند باشد؟ متاسفانه داستان به همین جا ختم نمی شود. دوتا پسرهایش هم با اینکه هر دو لقب حاجی را به نام شان افزوده اند به تبعیت از پدر پول زباله شان را نپرداخته اند!؟ نباید اینگونه تلقی گردد که شاید درک اجتماعی شان پایین باشد، نه، بلکه تحصیل کرده و عنوان علمی هندسه دان را هم کسب کرده است. گویا همکاری اجتماعی نکردن و سربار جامعه شدن در این خانواده ارثی منتقل شده است. من به شخصه به داشتن موقعیت های خوب اجتماعی ایشان غبطه می خورم ولی تاسف دارم از اینکه این همشهری گران قدرمان چرا برای مبلغ اندک و کم ارزش، موقعیت خود را خدشه دار می کند. این همشهری بزرگوار از ابتدای جمع آوری زباله هم پول زباله اش را نپرداخت تا اینکه وقتی می خواست از شورای اسلامی روستا تاییدیه برای وصل گاز خانه اش را بگیرد ناگزیر شد همه ی بدهی اش را یکجا پرداخت نمود. متاسفانه از آن تاریخ به بعد دوباره پول همیاری خود را نپرداخته و عملا در امر هزینه جمع آوری زباله سربار جامعه است.
خانواده دیگری که توجهم را جلب نمود 4 برادر هستند. ماشاءالله هزار ماشاءالله، چشم حسودان و بخیلان کور، وضع اقتصادی شان هم بسیار خوب است. هر چهار برادر، القاب حاجی را هم زینت بخش نام خود کرده-اند به علاوه سفرهای زیارتی متعدد دیگر. برادر بزرگ کاندید شورای حل-اختلاف روستا است که اگر این شورا تشکیل گردد ایشان قاضی! روستا خواهد بود. عضو هیات امنا مسجد جامع روستا هم هست. می پرسم فردی که در ابتدای ترین شکل همکاری اجتماعی، یعنی هزینه جمع آوری زباله-اش را نمی پردازد و سربار دیگران است چگونه می خواهد برای مشکلات دیگران داوری کند؟ ساخت مسجد توسط چنین فردی به جز ریا معنی دیگری دارد؟ بدحسابی و سربار جامعه بودن به صورت ارثیه به دو پسر این برادر بزرگ هم رسیده و اینها با اینکه در کار کشاورزی کار می کنند و دلال محصولات کشاورزی هم هستند به تبعیت از پدر پول زباله شان را نمی پردازند. به نظر می رسد نپرداختن هزینه مشارکت های اجتماعی جزء آموزش های خانوادگی بوده و تبدیل به فرهنگ عمومی این خانواده بزرگ(4 برادر) شده است؟ برادر دیگر مدیر دوتا شرکت تعاونی است، دارای فروشگاهی بزرگ در سطح روستا و نوکری هم دارد. در مسائل اجتماعی روستا هم اغلب صاحب نظر است. موقعیت و پایگاه اجتماعی خوبی هم دارد. نمی توانم بفهمم چرا این آقای مدیر دوتا شرکت، با داشتن موقعیت اجتماعی و اقتصادی خوب چه استدلالی برای نپرداختن سهم اندک مشارکت اجتماعی اش در امر جمع آوری زباله دارد؟ ایشان با نپرداختن پول زباله عملا سربار جامعه اش است. این در حالی است که در گوشه و کنار به صراحت، اشاره و یا کنایه از همین 4 برادر شنیده ام که بسیاری از مردم مارکده را در گذشته ریزه خوار سفره، و خوشه چین کشت زار پدر خود می-شمارند. البته خاطره شخصی من چنین چیزی را نمی گوید و از داد و دهش خبری نبوده و خاطره جمعی مردم روستا هم چنین ادعایی را حکایت نمی-کند. پرسشی که پیش می آید این است که پسرانی که شاهد ریزه خواران زیادی بر سفره، و خوشه چینان فراوان در کشت زار پدر بوده اند و زیر دست پدری بخشنده بزرگ شده اند چرا حال در پرداخت سهم همیاری زباله که وظیفه اجتماعی است گداصفت و خسیس هستند؟ آیا می توانیم بگوییم آن ادعا هم لافی بیش نیست؟ بر فرض هم چنین بوده باشد باید گفت: از فضل پدر شما را چه حاصل؟ برادر دیگر مدت 5 سال رئیس هیات مدیره شرکت تعاونی عمومی بود متاسفانه مسئولیتش را جدی نگرفت و وظیفه-اش را انجام نداد و تعاونی را رها نمود و صدها میلیون تومان به مردم روستا خسارت وارد کرد به علاوه مبلغ 2 میلیون تومان پول نقد شرکت را که قرار بوده به پیمانکار پرداخت کنند بر می دارد و در جیب می گذارد و بجایش چک سوخته بنگاه میوه را به پیمانکار شرکت می دهد که چک وصول نمی شود و ماجراهای زیادی در پی می آید با اینکه این پول حواله مدیرعامل شده ولی هنوز به شرکت بر نگشته است و به احتمال قریب به یقین برهم نخواهد گشت. این برادر در تعاونی توجهی به مسئولیت خود نکرد در اینجا هم می بینیم احساس مسئولیتی در پرداخت مبلغ اندک هزینه جمع آوری زباله اش نمی کند و عملا با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه است. برادر کوچک این مجموعه آنگونه که نوشته و در معرض دید گذاشته و خود را تعریف کرده می خواهد به گردشگران خدمات بدهد ولی خدماتی که از دهیاری – جمع آوری زباله – دریافت کرده بهایش را نمی پردازد. در واکنش اخطاری که دهیار برای پرداخت بدهی اش به او داده گفته: «احترام خودت را نگهدار می دانی که من پسرِ کیم!؟» خوب، همشهری عزیز اگر پدرت مرد بزرگ روستا بوده، آوازه ی داد و دهش داشته و تو هم پسر خلف او هستی، باید بزرگ منش و به پیروی از او داد و دهش داشته باشی و حد اقل پول زباله ات را بپردازی که یک وظیفه اجتماعی است. پرسشی که پیش می آید این است که اساسا چه نیاز است که ما خودمان را با پدرمان تعریف کنیم؟ پدران ما روزی متولد و روزی هم فوت نموده اند. اگر خوب بوده اند برای خودشان بوده اند. اگر هم بد بوده اند برای خودشان بوده اند. ما باید بیاموزیم خودمان را با آنچه خود داریم تعریف کنیم نه اینکه برای بیان خود به این و آن بیاویزیم. این را باید بدانیم وقتی پدرمان را به رخ مردم بکشیم این حق را به مردم هم می دهیم که خاطرات خوب و بد خود را درباره او بگویند یعنی خودمان این فضا را بوجود آورده ایم. متاسفانه برادر کوچک از مجموعه 4 برادر هم با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه است. دوست داشتم این 4 برادر با داشتن موقعیت خوب اقتصادی و اجتماعی قبض زباله را به موقع پرداخت می نمودند تا خدشه ای به موقعیت-شان وارد نیاید.
فرد دیگری که پول زباله اش را نمی پردازد، روحانی است. توی روستا لباس روحانی نمی پوشد. می گویند وقتی که در حوزه درس می خواند، یا برای موعظه به روستاهای دیگر می رود، لباس روحانیت را می پوشد. توی روستا مانند بقیه است با این تفاوت که او را شیخ می خوانند. خانه خدا را زیارت و کلمه حاجی را به نامش هم افزوده است. کشاورزی هم دارد و کار می کند. چند سالی در روستای قراقوش و نیز صادق آباد مردم را موعظه می نمود. بنظر می رسد فردی با شهامت و شجاع است چون در جلسه ننگ آلود از معدود افراد بود که مقابل سیف الهی ایستاد و از شیخ حبیب دفاع کرد. این بنده خدا سال ها رفته درس حوزوی خوانده که به ما درس خداشناسی و اخلاق دهد که خدای را همیشه ناظر و حاضر بر خود بدانیم، مال مردم را نخوریم، دروغ نگوییم، ستم نکنیم و… ولی متاسفانه خود آن کار دیگر را می کند یعنی با نپرداختن چندرغاز پول زباله عملا سربار جامعه است یعنی از پولی که مردم هزینه می کنند استفاده می کند. آدم حیران می ماند این چنین آدم ها با وجدان خودشان چگونه می توانند کنار بیایند؟ روی منبر جای پیامبر عظیم الشان می نشیند به مردم می گوید؛ به حق خود قانع باشید، حق مردم را بپردازید. آنگاه خودش با نپرداختن همیاری هزینه جمع آوری زباله اش سربار جامعه اش است. پرسشی که پیش می آید این است که این بنده خدا مردم را چه می پندارد؟ آیا فکر می کند مردم این تضاد و تناقض رفتاری و گفتاری او را نمی دانند؟ بر فرض بگیریم که مردم ندانند خدا چی؟ وجدان خودش چی؟ به راستی حافظ شیرین سخن 700 سال قبل این آدم ها را چه خوب شناخته و توصیف شان کرده است.
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.
فرد دیگری که در میان لیست توجه مرا به خود جلب کرد عضو بسیار فعال بسیج روستامان است. در دهه عاشورا نوحه خوان مان است. زیارت عاشورا برایمان می خواند. در بعضی از جلسات روستا حضور به هم می رساند، و حتما سخن می گوید، نظری که در ذهنش هست ابراز می کند، به چون و چرای دیگران درباره درستی و نادرستی سخنش هم توجه نمی-کند و می کوشد نظرش را تحمیل جمع نماید اگر نتوانست موضوع را عوض می کند و به شاخه ای دیگر می پرد. زبان آور است ولی متاسفانه دانش و اطلاعاتش عمق ندارد. فروشگاهی مدرن درست کرده که به سلیقه اش باید آفرین گفت نحوه تبلیغات فروشگاهش هم از طریق پیامک و شیوه ای نوین، تازه و ابتکاری در روستا است که نشان از توانمندی او دارد. اگر اشتباه نکنم سال 82-83 بود که فرمانده ناصحین روستا شده بود در سخنرانی کوتاهی که در یک جمع 10-12 نفره در ساختمان بسیج کرد گفت: من همه ی کارهای بد را که شما فکرش را بکنید توی زندگی ام کرده ام؛ مواد کشیده ام، مواد خرید و فروش کرده ام، دروغ گفته ام، مال مردم خورده ام، و… با کمک خدا توبه کرده و همه ی این کارهای بد را کنار گذاشته ام و قصد دارم در راه خدا به مردم جامعه ام خدمت کنم این است که مسئولیت فرماندهی ناصحین روستا را پذیرفته ام تا جامعه ی روستایی مان را از وجود اراذل و اوباش پاک کنم(نقل به مضمون). وقتی می خواست صورت جلسه بنویسد گفت: راستی آقای شاهسون اراذل را با کدام، زذض ظ، می نویسند. با این سخنرانی و پرسش، خود را تعریف نمود. باز در جلسه ای دیگر که به منظور گفت وگوی فرهنگی با جوانان تشکیل شده بود وارد و گفت وگو را درباره زمین تغییرداد و با خواندن بیانیه ای گفت: اول باید عدالت اجرا و فقر ریشه-کن گردد بعد درباره فرهنگ گفت وگو شود. این بنده خدا پول همیاری زباله خانه و دکانش را نمی پردازد. می پرسیم؛ کسی که عضو فعال بسیج و فرمانده نصیحت کنندگان است، این همه علاقه به امام حسین دارد، و می خواهد فضای اجتماعی روستا را از وجود اراذل و اوباش پاک کند عدالت در روستا اجرا گردد چگونه خود با نپرداختن پول زباله اش سربار جامعه اش است؟ مگر حدفاصل سربار جامعه بودن با اراذل و اوباش چقدر است؟ همشهری خوبم؛ این رفتارها متضاد است و با هم همساز نیستند. کسی که با امام حسین دوست و پیرو اوست نخست باید وظایف اجتماعی اش را خوب انجام دهد و هیچ زحمت و هزینه خود را بر دوش دیگران نیندازد و الا ادعای دوستی اش بی محتوا خواهد بود. نپرداختن پول زباله و سربار جامعه بودن نمونه بارز بی عدالتی و ستم بر دیگر همنوعان است.
محمدعلی شاهسون مارکده 26/5/91