تربیت از دیدگاه سعدی
مقدمه: جناب سرهنگ پرویز زمانی یکی از فرزندان روستای کوچک ولی پر افتخار قراقوش است. ایشان 50 سال قبل که جاده نبود، وسایل نقلیه نبود، با مشقت پیاده روی و یا طی راه با حیوان، به نجف آباد عزیمت و تحصیل نمود و در شهربانی خدمت نمود و اکنون بازنشسته و در شهر اصفهان سکونت دارد.
جناب سرهنگ زمانی با اینکه در اصفهان سکونت دارد ولی قلبش برای منطقه و بویژه روستای قراقوش می تپد به همین جهت در قراقوش خانه دارد و ایامی از هفته را هم در اینجا سپری می کند. نامبرده فردی محقق و با تجربه است و مقاله زیر را تدوین و برای چاپ در نشریه محلی روستای مارکده ارسال نموده است که در همین جا از ایشان تقدیر و تشکر می گردد.
بنام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین
بقول یکی از شعرای عرب: چو بسیار اشخاصی که بظاهر زنده ولی همچون مرده اند و مردمان به سود و زیان آنان امیدی ندارند و استخوان های پوسیده زیادی در دل خاک سیاه وجود دارد که بندگان خدا ثنا گوی و سپاسگزار آنها هستند.
و شاعر دیگری می گوید: اشخاص دو گروهند؛ گروهی که در حال زندگی، مرده هستند و گروهی دیگر در حالیکه در دل خاک خفته اند، زنده بشمار می آیند.
گفته های این دو شاعر عرب، انسان را بیاد شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی می اندازد که با اینکه سال هاست در دل خاک آرمیده هنوز انسان-های با کمال ثناگوی آن بزرگوار می باشند. سعدی هیچگاه از نظر اشخاصِ اهل پژوهش و تحقیق فراموش نخواهد شد اوست که حیات جاودان دارد البته این بنده حقیر ناتوان تر از آنم که بتوانم درباره معرفی سعدی سخنی به زبان بیاورم.
و اما تربیت از نظر سعدی: زمانی که این شاعر شیرین سخن در مورد محیط و تاثیر آن در تعلیم و تربیت توضیح می دهد هر انسان فکر می کند که ایشان توارث و استعداد ذاتی را بکلی منکر است و آنگاه که از استعداهای ذاتی و فطرت و سرشت سخن می راند چنین برداشت می شود که تاثیر محیط در تعلیم و تربیت را قبول ندارد ولی حقیقت چیز دیگری است.
زمانی که این بزرگوار اثرات تربیتی محیط را مورد پژوهش قرار می دهد به حدّی در آن غور می نماید که خواننده اشتباها تصور می نماید سعدی محیط گرا است و چون اثرات توارث و استعداد ذاتی را مورد بررسی قرار می دهد چنان دقت می نماید که تعمق اندیشه وی خواننده را به اشتباه وا می دارد بطوریکه سعدی را طرفدار توارث بداند ولی باید یادآور شویم که علاوه بر اینکه توارث و محیط مد نظر این شاعر نیک اندیش است عوامل مهم دیگری همچون تمایلات و خواسته ها، رغبت و تفاوت های فردی و نیازها و تجربیات گذشته را نیز عمیقا مؤثر دانسته و هرگز یک عامل را به تنهایی در تعلیم و تربیت مؤثر نمی داند بلکه کلیه آنها را این سخن گستر شیراز در نظر دارد و در مورد توارث می فرماید:
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفتگانه مشوی که چو تر شد پلید تر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد
از اشعار مذکور چنین بر می آید که محیط و عوامل دیگر در تعلیم و تربیت اثری ندارد اما وقتی که این بزرگوار راجع به محیط سخن می راند آن را به باغچه ای تشبیه می کند که گُل پدیده ای از گِل می شود.
گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
سعدی به قضا و قدر الهی معتقد است البته نه به مفهوم جبر تاریخ و یا شانس و تصادف، بلکه به مفهوم قوانین لایزال الهی که به نفع و مصلحت انسان ها هستند. ضمنا او مردی مسلمان، متعهد و مسئول است و هیچگاه منکر مسئولیت فردی و نقش خود شخص در محیط تربیت نمی شود البته اختیار نسبی که در جهان بینی اسلامی سعدی مطرح هست، مسئولیت نقش به سزایی دارد در نتیجه این جهان بینی اسلامی سعدی، او را بر می-انگیزد که از یک طرف منکر مقدرات الهی نشود و از طرف دیگر برای انسان مسئولیت و تعهد قائل باشد. بدیهی است که مسئولیت در برابر اختیار مفهوم دارد و الا اجبار، تعهد و مسئولیت به همراه ندارد. خلاصه کلام اینکه اعتقادات اسلامی و جهان بینی سعدی است که آراء تربیتی از جمله نظریه توارث و محیط وی را درون خود جای می دهد که باید به این مهم توجه شود. سعدی فرزندان نا هموار و نا متعادل را که محیط در آنها اثر ندارد و یا در مقابل محیط مناسب مقاومت نشان می دهند از مار گزنده بدتر می داند.
زنان باردار ای مرد اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند
اشخاصی را که تربیت اولیه آنها نا مناسب بوده و در مقابل آموزش و تعلیم و تربیت جدید از خود مقاومت نشان می دهند و بطور کلی حاضر به اصلاح نیستند سعدی به شدت تقبیح می کند و با نفوذ کلام خویش به بهترین وجه و تشبیهات زیبا تاثیر استعداد ذاتی و گوهر انسانی را بیان می کند. اشعار زیر بیانگر این مطلب است.
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود
حال باید توجه داشت که آیا سعدی موافق توارث است؟ یا محیط گراست؟ وقتی انسان مطالب ذیل را در نظر می گیرد می پندارد که سعدی توارث گراست.
اصل بد نیکو نگردد چونکه بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
شمشیر نیک ز آهنِ بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس
در زمینه تاثیر وراثت باید قلمرو تاثیر وراثت را مشخص نمود اهلیت و عدم اهلیت و همچنین ناکس بودن و یا کسی بودن را باید مورد تحلیل قرار داد در هر حال نقش تربیت را نباید نادیده گرفت و به این حقیقت توجه داشت که اشخاص متناسب با استعداد و زمینه های ارثی از درجات تربیت برخوردار می شوند بنابراین باید دقت نمود که سعدی انسانی است متفکر و وقتی که به طرفداری از محیط صحبت می کند در حقیقت نقش شخص مخالف با توارث را بازی می کند و وقتی که از توارث و استعداد ذاتی انسان سخن می گوید رل شخصی مخالف با محیط را بازی می کند و هنرمندی سعدی در همین است که در این نقش، تعصب شخصی خود را کنار گذاشته و به عنوان شخصی ثالث بحث می کند و همین موضوع کنجکاوی و تیزبینی بیشتر ایشان را می رساند که با درایت کامل مسائل را بشکافد و برای شخص تربیت شونده نقش قائل شود او عقیده ندارد که انسان را هر طوری که بخواهیم می توانیم تربیت کنیم تاکید او بر این است که تربیت شونده چنانچه مقاومت کند و یا شخصیت او در ابتدا به نحو نا مطلوبی شکل گرفته باشد در آن شرایط تغییر در رفتار او کاری است بس مشکل به جز اینکه دارای استعدادهای اصلاحی نیز باشد و باید دانست که سعدی به مؤثر بودن محیط در تعلیم و تربیت نیز توجه ویژه داشته و الا لزومی نداشت که زمان بسیاری از عمر خود را در مسافرت های پر زحمت علمی بگذراند و از اقصاء نقاط دنیا تعلیم بگیرد در هر حال از نظر سعدی انسان ماده مطلق نیست که بشود او را به هر قالبی که شد در آورد بر این مبنا سفارش می کند که اشخاصی که تربیت پذیرند و دارای زمینه های ذهنی هستند باید تربیت شوند و در مورد آنهائی که همه چیز را مسخره می-انگارند و خودخواهی و تحجر فکری شان موجب عدم تاثیر در آنان می شود بیهوده مشقت را تحمل ننمایند.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس
زمین شوره سنبل بر نیارد درو تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است که بد کردن بجای نیک مردان
اعتقاد سعدی بر این نیست که محیط نسبت به توارث کم اثر است بلکه اعتقاد دارد که اگر انسان در محیط قبلی فاسد شده باشد و شخص تعلیم گیرنده در مقابل اثرات محیط جدید مقاومت از خود نشان دهد و یا اینکه زمینه ذهنی برای تربیت در محیط جدید وجود نداشته باشد در نتیجه اثر تربیتی محیط جدید کمتر و موفقیت اندک است لذا لازمه تاثیرپذیری در محیط مناسب و جدید این است که زمینه عینی و ذهنی قبلی نیز فراهم شده باشد مسئله دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد اختلافات فردی است این مسئله با اینکه از زمان های قدیم در سخنان آموزش دهندگان بزرگ مطرح بوده معذالک کمتر در عمل مورد توجه قرار گرفته و هنوز هم پدر و مادر و معلم از شاگرد و فرزند خود این انتظار را دارند که مانند هم سن و سالان خود مطالب درسی را فراگیرد و در مسیر تحصیل علم پیشرفت کند که در این مورد نیز شاعر بزرگوار در بعضی از اشعار خود اشاراتی دارد.
پرتو خورشید عشق بر همه افتد و لیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود
لازم به ذکر است که پاداش و تنبیه نیز در امر تعلیم و تربیت مؤثر است اگر تنبیه و پاداش بموقع صورت پذیرد مفید خواهد بود در این مورد عده ای از مربیان تنبیه را در محیط آموزشی و خانه ضروری می دانند و بعضی اجرای تنبیه را جزء در موارد استثنایی تجویز نمی کنند معمولا مربیان بزرگ تنبیه را از لحاظ تربیتی در محیط خانه و مدرسه صحیح نمی دانند خلاصه مطلب اینکه انسان طبیعت پیچیده ای دارد بعضی ها از نظر عقلائی و معنوی به درجه ای از رشد رسیده اند که عمل زشت را چون پسنده نیست مرتکب نمی شوند و کار نیک را چون نیک است انجام می دهند و بعضی ها از ترس قانون مرتکب اعمال ناروا نمی شوند اما در تربیت واقعی هدف این است که فرد را طوری بار آورند که خود او بتواند خویشتن را کنترل نماید و شخصا از انجام کارهای زشت خودداری نماید اثر تنبیه در مدرسه و خانه سطحی و موقتی است و گاهی تنبیه اثر معکوس دارد در ارتباط با تنبیه گاهی به معلمان توصیه می شود که سختگیر باشند هم مهربان اما گفته نمی شود که تا چه حد باید سختگیر بود و تا چه حد مهربان. بطور خلاصه اینکه گفته شود سختگیر باشید و هم مهربان تکلیف معلم روشن نمی شود سعدی نیز در این مورد می فرماید:
استاد معلم چو بود بی آزار خرسک بازند کودکان در بازار
بر سر لوح او نبشته به زر جور استاد به زه مهر پدر
و اما تاثیر تجربه در امر تعلیم و تربیت: در خصوص تعلیم و تربیت، تجربه و مهارت و تخصص از نظر سعدی لازمه موفقیت و کاری بس عقلائی است لذا در امر آموزش بایستی اشخاص کارشناس و مجرب مصدر امر قرار گیرند.
امید عافیت آنگه بود موافق عقل که نبض را به طبیعت شناس بنمائی
تخصص از دیدگاه سعدی چنان اهمیت دارد که مراجعه به نادان را جرم و انتصاب نا آزمودگان را نشانه خفّت و نادانی مسئولین می داند.
ندهند هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف اگر چه بافند است نبرندش به کارگاه حریر
شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرازی علمی را مؤثر می داند که به محک آزمایش درآید او برای علم بدون تجربه و آزمایش ارزشی قائل نیست او آموختن علم بدون عمل و تجربه عملی را اندوختن ثروت بدون استفاده می داند و می فرماید دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگری آنکه آموخت و نکرد.
علم چندانکه بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند چارپائی بر او کتابی چند
معلم چه به آموزش مطالب علمی همت گمارد و چه به تدریس اخلاقی باید گفتار و کردار هم همآهنگ باشد معلم در زمینه اخلاقی باید نمونه باشد و آنچه را که توصیه می کند عملا در رفتار خود منعکس سازد علاوه بر این در برخورد با مسائل علمی نیز باید از روش عملی تا تفکر علمی را در رفتار خود به ظهور برساند او باید از اظهار نظرهای سطحی، از تحجّر و از تعصّب و برخورد غیر منطقی با مطالب پرهیز نماید آنچه از تحقیقات تربیتی بدست آمده مؤید این حقیقت است که شاگردان از عمل مربی پیروی می کنند و در موقع ناسازگاری گفتار با کردار آنچه در رفتار شاگرد تاثیر دارد عمل معلم است اصولا اعتبار معلم نزد شاگرد به همآهنگی گفتار و کردار بستگی دارد ضمنا زمان در تعلیم و تربیت مؤثر است از نظر سعدی دوران کودکی بهترین زمان برای تعلیم و تربیت است دوران تعلیم و تربیت در کودکی کوتاه ولی در بزرگسالی طولانی و یا غیر ممکن است.
هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست
دوران کودکی زمان یادگیری است در این دوران کودک چون آهن ربا مطالب را جذب نموده و دستورات آموزش دهنده اطاعت می نماید و نتیجه آنچه کودک در این دوران آموخته در بزرگ سالی ظاهر می شود. به معنای دیگر زحماتی که برای تعلیم و تربیت کودک در این زمان کشیده می شود سرمایه گذاری برای آینده می باشد.
ندانی که سعدی مراد از چه یافت نه هامون نوشت و نه دریا شکافت
به خردی بخورد از بزرگان جفا خدا دادش اندر بزرگی صفا
هر آنکس که گردن به فرمان نهد بسی بر نیاید که فرمان دهد
هر آن طفل کو جور آموزگار نبیند، جفا بیند از روزگار
پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند به دست کسان
همانطور که قبلا نیز اشاره شد علاوه بر توارث و محیط، شیخ اجل سعدی شیرازی سخن و تجربه و مطالب دیگر را در تعلیم و تربیت مؤثر می داند در خاتمه برای حسن ختام به نقل این اشعار می پردازم.
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفت این نکته با حق شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس
پس این آسمان و زمین چیستند؟ بنی آدم و دیو و دد کیستند؟
همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستیش نا هستی برند
چو سلطان عزّت علم بر کشد جهان سر به حبیب عدم در کشد.
پرویز زمانی
آرامش درون
براي زيست سالم، شاد و آرام، نكاتي را ياد آوري مي كنم. نخست بايد بگويم سادگي زيباست و براي سالم زيستن بهتر است زندگي ساده اي داشته باشيم. زندگي ساده برخلاف ظاهر كلمه، مفهوم وسيعي دارد، ساده زيستن بي چيزي، ناداري، نپوشيدن، نخوردن و… نيست بلكه مي توان ثروتمند بود، به اندازه خورد، پوشيد و از امكانات اجتماع هم درحد نياز معقول استفاده كرد ولي بازهم زندگي ساده داشت، به باور من سادگي و ساده زيستن دوري از آلودگي هاست. دوري از آلودگي هاي اقتصادي، دوری از فساد قدرت، دوری از غیر اخلاقی ها مانند؛ دروغ ها، رياها، ظاهرسازي ها، دورويي ها، و داشتن روش راستي و راستگويي، و قانع بودن به حق خود، نداشتن حسد، بدخواهي، خودخواهي، و توانمند بودن به بخشندگي، مهرورزي و انسان دوستي است اين موارد را مي توان با انديشه و خردگرايي بدست آورد و در زندگي به كار گرفت. بايد بينديشيم چه چيز در زندگي برايمان مهم است و چرا؟ البته چيز مهم در زندگي بايد دست يافتني باشد، درتوان شخص جهت رسيدن به آن باشد، با اصول انساني، اخلاقي نيز تضادي نداشته باشد و ابزار رسيدن به آن هم در دسترس باشد. يعني با ديده خرد به قضايا بنگريم و با توجه به واقعيت ها، آن چيز مهم را در زندگي خود برگزينيم تا دچار حسد، و حسرت نشويم. براي رسيدن به اهداف خود درزندگي بايد تمركز حواس و انديشه داشته باشيم، و حواس و انديشه خود را روي رسيدن به هدف و انتخاب روش هاي مناسب تر متمركز كنيم. براي نمونه فردي مي خواهد درزمينه هاي علمي موفقيت كسب كند نمي تواند ساعت ها پاي تلويزيون بنشيند، دركوچه ها پرسه بزند و سرانجام هم موفق باشد بلكه بايد بيشتر ساعات عمر خود را دركتابخانه ها و در مطالعه بگذراند. براي شيرين كردن زندگي و لذت بردن از لحظه لحظه هاي آن بهتر است هنگام فراغت، خاطره هاي شيرين گذشته را مرور كنيم. مثلا عكس هاي يادگاري گذشته خوش را ببينيم، به ديدن دوستان خوب و اندیشمند مان برويم و با آنها گفت وگو كنيم، با افراد دانا، خوش ذوق، خوش فكر و خردمند مراوده داشته باشيم و گفت وگو كنيم. سعي كنيم لباس هاي خوش دوخت با رنگ هاي شاد و پاكيزه و متناسب با فصل بپوشيم، بدن خود را هميشه پاكيزه، آراسته نگهداريم و در رفتار متين و باوقار باشيم. ياد آوري مي نمايم لباس خوش دوخت و خوش رنگ الزاما لباس گران قيمت نيست. سعي كنيم باتدبير، ذوق و بكارگيري هنر محل و جاي زندگي خود را آرام، دلپذير، زيبا و دوست داشتني نماييم تا آرامش و لذت كافي را از زندگي ببريم. بايد دانست زندگي نيازمند هيجان است كه بايد ايجاد كرد، مي توانيم كار فكري بكنيم. مثلا؛ روي موضوع هاي مورد علاقه، مطالعه و بينديشيم، آنها را تحليل كنيم، تفاوت ها، تناقضات، تضادهاي آن را شناسايي و بفهميم، نظريات متفاوت را مطالعه و ياد بگيريم تا هيجانات لازم را داشته باشيم. مي توانيم كارهاي هنري بكنيم. مثل؛ نواختن موسيقي، نوشتن خاطرات و تجربه ها، نقاشي، گلدوزي، گلسازي، گلكاري و… دربازي كودكان خود شركت كنيم، به گردش برويم، به بازديد از مراكز علمي، هنري، فرهنگي تاريخي برويم، به موزيك و موسيقي دلخواه گوش كنيم، كتاب هاي رمان، تاريخي و… بخوانيم، اگر ازدواج كرده ايم رابطه زناشويي به اندازه كافي و دلخواه داشته باشيم بگونه اي كه به ارضا جسمي و رواني برسيم و اگر ازدواج نكرده ايم دروقت مناسب به اين كار اقدام كنيم. بهتر است در زمان حال زندگي كنيم يعني حسرت و غصه گذشته را و آنچه را كه ازدست داده ايم و يا آنچه را كه نتوانستيم بدست بياوريم، نخوريم بلكه از آنها تجربه بياموزيم در رويا و خيال هاي آرماني آينده هم زندگي نكنيم خردمندانه اين است كه با بكارگيري تجربه هاي گذشته و با استفاده و به كارگيري همه ي امكانات حال، براي رسيدن به هدفي معقول، منطقي و سالم در آينده، زندگي كنيم بگونه اي كه زمان حال را باغصه خوردن فداي گذشته نكنيم، و بدون لذت و بهره گيري همه را براي آينده انبار نكنيم. براي حفظ آرامش زندگي بهتر است قبل از استفاده از ماشين آلات بويژه موتور سيكلت و اتومبيل از سالم بودن آن بويژه سيستم ايمني آن مثل ترمز اطمينان داشته باشيم آموزش لازم را درجهت استفاده درست بياموزيم تا هيچگاه دچار آسيب نشويم. خانه خودرا امن كنيم، وسايل با ارزش خود را درجاي مطمئن تر نگهداري كنيم تا دچار دغدغه، هراس، اضطراب و سرانجام زيان نشويم.
براي آرامش روان از طبيعت حداكثر استفاده كنيم، گردش دركنار رودخانه، دريا، كوه، باغ و محل هاي با صفا و ديد و بازدید، نگرش به آسمان بويژه هنگام شب و… مي تواند آرامش را موجب شود. براي سالم بودن بدن به بهداشت و نظافت اهميت دهيم، مرتب دوش بگيريم، دندان-هاي خود را مسواك كنيم، موهاي خود را شانه كنيم و… درخانه بخصوص صبح هنگام پس از برخاستن از خواب نرمش كنيم، نفس عميق بكشيم. هنگام خريد به نيازهاي واقعي بينديشيم، چشم و همچشمي را كنار بگذاريم تا توان اقتصادي خود را به تحليل نبريم، هرچند وقت يكبار رفتار، گفتار و انديشه هاي خود را ارزيابي، بررسي، تجزيه و تحليل كنيم تا ببينيم انديشه و رفتارهاي ما چه مقدار منطقي و خردمندانه است. براي رشد و تكامل شخصيت، شادابي، و ايفاي وظيفه اجتماعي، در كارهاي اجتماعي و گروهي شركت كنيم، درسازمان ها و نهادهاي اجتماعي عضو شويم و فعاليت كنيم و خلاقيت خود را بروز دهيم چون انسان با خدمت به هم نوع مي تواند شادابي بيافريند. به امور معنوي توجه جدي نماييم، آفريدگار را با اخلاص و بدون ريا و تظاهر نيايش كنيم و با او راز و نياز نماييم سعي كنيم نيايش ما از روي اراده و شناخت باشد صادقانه و خالصانه نيايش كنيم همان گونه كه مولوي نيايش چوپان را در داستان موسی و شبان بيان كرده زيرا ارتباط با خدا به ما آرامش دروني مي دهد. درزندگي مهر بورزيم، عشق بورزيم، كينه، حسد، خودخواهي را با خردگرايي از خود دور كنيم. صفت انساني بخشندگي را در خود تقويت كنيم و در زندگي، خود، و ديگر انسان ها را ببخشيم و درصورتي كه اين صفت بخشندگي در ما واقعي و ريشه اي و عميق باشد اين صفت آرامش و توانايي فوق العاده اي در روان شخص بوجود مي آورد و به انسان معني مي-دهد.
محمد علي شاهسون ماركده
ویژگی های زندگی
زندگی زمانی با درد و رنج کمتر خواهد بود که سه ویژگی داشته باشد یکی اینکه زندگی مان بر مبنای اصول اخلاقی باشد. دیگر اینکه زندگی مان خوش و از یک سلامت روانی برخوردار باشد. ویژگی دیگر اینکه زندگی-مان ارزشمند یا معنا دار باشد. وقتی کتابی می خوانیم یا سخنی گوش می-دهیم باید از خود بپرسیم در این کتاب و یا سخن آیا روش و شیوه ای هست که هرسه و یا یکی از این سه ویژگی را به ما بشناساند؟ این شیوه رفتار نه تنها در هنگام کتاب خواندن و یا شنیدن سخن باید اعمال گردد بلکه به همه ی حالات زندگی باید تعمیم یابد به ویژه کارهای روزمره و عرفی که انجام می دهیم باید مبتنی بر اصول اخلاقی باشد، برای ما خوشی، شادی و سلامت به ارمغان بیاورد و برای مان ارزش بیافریند و ما را روز به روز معنادار تر نماید اگر نیست بهتر است در کار روزمره و باورهامان تجدید نظر کنیم تا به اهداف عالی دست یابیم. ممکن است کسی بپرسد که که چه لزومی دارد که زندگی ما مبتنی بر اصول اخلاقی باشد؟ باید گفت انسان موجود عقلانی است وقتی پذیرفتیم که انسان موجود عقلانی است عقل حکم می کند رفتار و عمل مان سودمند باشد. منظور از سودمندی هم مادی و هم معنوی است. اگر عمل ما سودمند نباشد به خود و دیگران آسیب خواهیم زد. چگونه می توانیم اصول اخلاقی را بشناسیم که در گفتار و رفتارمان لحاظ کنیم؟ در پاسخ باید گفت با کسب دانایی و شناخت. به کار گیری عقل و خرد و پرورش وجدانی سالم. برای اینکه بتوانیم اخلاقی زندگی کنیم ناگزیریم دائم خود را بازنگری کنیم دانایی مان را بالا ببریم تا رفتار و عمل مان مفید و سودمند باشد البته در اینکه یک عمل را چگونه می توان خوب دانست؛ سه نظر وجود دارد نظریه مکتبِ وظیفه نگری می گوید نفسِ خودِ عمل باید خوب باشد. نظریه مکتب نتیجه نگری می گوید آثار و نیجه عمل باید خوب باشد. و نظریه مکتب فضیلت نگری می گوید نیّت و انگیزه عمل باید خوب باشد.
محمدعلی شاهسون مارکده
خرید
بی گُمان توخواننده این سطرها به آدم هایی برخورده ای که علاقه زیادی به خرید دارند، بویژه خرید لباس و یا زیورآلات. و شاید این پرسش برایت پیش امده باشد که فلانی رخت های متعدد دارد چرا دوباره خرید می کند؟ یا دیده اید که فردی در یک جشن عروسی دو سه بار لباس هایش را عوض می کند و با لباس متفاوت حاضر می شود؟ یا چرا وقتی می خواهیم به مهمانی برویم زیورآلات مان را به خود آویزان می کنیم؟
این رفتارها چند دلیل دارد. یکی اینکه زندگی این آدم ها از درون خالی است حال می خواهند با خرید بیشتر و داشتن وسایل بیشتر خود را قدرتمند ببینند. دیگر اینکه چون این آد ها توخالی اند در درون احساس تهی و بی ارزشی می کند می خواهند با به نمایش گذاشتن داشته های خود جلوه گری نمایند و یا با زبان بی زبانی بگویند: کس دیگری هستیم، آدم مهمی هستیم. هدف از جلوه گری، جلب توجه دیگران است. باید دانست، جلوه-گری، صرفا با لباس نیست، بلکه با نمایاندن زیورالات، آرایش های غلیظ و شدید، با بیان و تعریف و تمجید از داشته ها، خورده ها، دیده ها، بذل و بخشش ها. می خواهند بگویند من ادم مهمی هستم. در حقیقت این ها فریاد است که؛ آهای به من
توجه کنید! مرا مهم بدانید! به من اهمیت بدهید!
بی گمان هر ادمی دوست دارد که مورد توجه دیگران باشد و این یک
خواسته ی عادی و طبیعی است اندازه اش به مقدار نمکِ غذا است. آدمی با روان سالم اگر دید دیگران چندان توجهی به او ندارند، ناراحت نمی شود، افسرده نمی شود، نگران نمی شود، اضطراب او را فرا نمی گیرد، بلکه دنبال کار خوب خود می رود و این خواسته را از طریق پربارکردن و توانمندکردن و کسب دانایی بیشتر جبران می کند. ولی آدم توخالی این خواسته را شدید می خواهد، همیشه می خواهد، توجه همه را می خواهد، و توجه به غیر از خود را بر نمی تابد و اگر توجه ندید، به به نشنید، احسن و آفرین دریافت نکرد، افسرده می شود، مضطرب و نگران می گردد و به خود تلقین می کند که حتما عیبی داشته ام که به من توجه نکردند؟ به من اهمیت ندادند؟ بنابر این دنبال جلوه گری بیشتری می رود تا به خواسته هایش دست یابد.
آدم هایی که از درون خالی اند فکر می کنند با داشتن چیزهایی احساس خالی بودن نخواهند کرد. مثلا؛ پسرِ جوانی فکر می کند اگر زن زیبایی داشته باشد او هم زیبا خواهد بود و یا اگر ماشین گران قیمتی داشته باشد به ارزش او هم افزوده خواهد شد یا اگر به پول بیشتری دست یابد ارزشمند خواهد شد و یا اگر خود را به شخصی مهم و یا به قدرتی چسباند با اهمیت می-گردد. دختر جوانی فکر می کند اگر زنِ مردِ ارزشمندی شد به ارزش او هم افزوده می شود. این هست که می بینیم آدم های توخالی با حرص و ولع زیاد دنبال بدست آوردن پول بیشتری هستند و به راه های پول در آوردن هم توجه چندانی ندارند که آیا راهش درست و اخلاقی است؟ و پولی که بدست می آید پاک و حلال است؟ و یا به قدرتی که دست یافته بر اساس شایستگی بوده؟ از نظر عقل و خرد قرار است ما آدمیان با کسب علم و دانش و توانمندی و مهارت و فضیلت های اخلاقی و انسانی بتوانیم به سلامت روانی و ارزشمندی برسیم به معنی دار بودن خودمان دست یابیم و روی پای خود بایستیم ولی می بینیم بعضی ها این راه را طی نمی کنند.
آدم جلوه گر یک توهم و تصوری دارد که اگر دیگران به من نگاه کنند و مرا زیبا ببینند پس من زیبا خواهم بود. آدم جلوه گر واقعیت گریز است چون نمی داند و یا نمی خواهد بپذیرد که احساس زیبایی باید درونی خود آدم باشد.
می رسیم به این پرسش که چرا بعضی ها از درون خالی اند؟ و خود را از درون خوب و ارزش مند نمی بینند؟ و می خواهند این احساس خوب بودن و ارزشمند بودن را از بیرون بدست آورند؟ باید دانست شخصیت هرآدمی در کودکی شکل می گیرد اشخاصی که از درون احساس توخالی و بی ارزشی می کنند در هنگام کودکی در خانواده و در اجتماع به آنها احترام گذاشته نشده است در جمع خانواده و اجتماع اهمیتی نداشته اند. بنابر این به عقده خود کم بینی دچار یا به احساس خود نا دیده انگاشتن رسیده اند. این خود کم بینی و نداشتن اهمیت از درون، برای آنها رنج آور است. حال می خواهند با جلوه گری و مهم نشان دادن خود، نظر دیگران را جلب کنند. باید دانست از این راه به نتیجه نخواهند رسید بلکه راه رسیدن به احساس ارزشمندی واقعی، پذیرش واقعیت های موجود است. واقعیت این هست که توجه دیگران یک موضوع خارجی است و ما نیازمند توانمندی از درون هستیم باید رفت و با کسب علم و دانش به آگاهی و دانایی دست یافت آنگاه با بکار گیری دانایی به معنویت و ارزش ها و فضیلت های اخلاقی و انسانی رسید در این وقت است که احساس خوب بودن و ارزشمند بودن خواهیم کرد و به آرامش روانی خواهیم رسید.
محمدعلی شاهسون مارکده 10/9/88