گزارش نامه مارکده شماره 29 -اول دی ماه 91

مهرطلبی
مهرطلبی یا انتظار دریافت توجه و مهربانی از دیگری، ناشی از روان ناسالم و آسیب دیده آدمی است. روان آدمی که، در دوران کودکی مهربانی دریافت نکرده، محرومیت دیده، سرزنش شده، تحقیر شده، حرمتش رعایت نشده، به حقوق انسانی اش توجه نشده، نیازهایش تامین نشده، مزه مهربانی را نچشیده، رنج برده و سختی کشیده است. در این محیط رنج آلود به این نتیجه رسیده که: من بد هستم که مرا نمی خواهند. بنابراین از خودش بدش می آید و خود را خوب و دوست داشتنی نمی داند بدین جهت جهان را هم جایی زیبا، خوب و دوست داشتنی نمی بیند، بالطبع باوری هم به خوب بودن دیگران ندارد. چنین ادمی از اینکه در درون، خود را خوب و دوست داشتنی نمی داند رنج می برد از اینکه جهان برایش جایی زیبا و دلپذیر نیست رنج می برد و از اینکه دیگر مردمان را بد و مهربان می پندارد رنج می برد و این رنج دائمی برایش ناخوشایند است. ریشه ناخوشایندی و رنجی که می برد پی آمدهای آسیب دوران کودکی و ناشی از نریخته شدن مهر و محبت توی وجودش است.
آدم مهرطلب کمبود کالای مهربانی را در وجودش احساس می کند به این نتیجه رسیده که مهربانی بهترین کالا است و او در وجودش ندارد بنابراین تشنه محبت است، گدای توجه و مهربانی است، دوست دارد دیگران با او مهربان باشند، به او محبت کنند، او را خوب و دوست داشتنی بدانند، به او توجه کنند، با او دوستی کنند، او را گرامی و محترم بدارند، برای او ارزش و اهمیت قائل باشند.
آدم مهرطلب برای دریافت یک ذره مهربانی و توجه از دیگران خود را به هر آب و آتشی می زند به دیگران خدمت می کند، محبت بیش از اندازه می کند، متواضع و فروتن می شود، با برزبان اوردن القابی همچون: الاحقر، بنده، حقیر، روسیاه، خاک کف پا، خود را بی ارزش و بی مقدار می نامد، خود را خاکی جلوه می دهد، به سر و وضع و لباسش اغلب توجه چندانی نمی-کند، دست می بوسد، خود را کوچک، نوکر، چاکر، غلام، جان نثار می نامد، توی مجالس پایین دست می نشیند، چاپلوسی می کند، تملق می گوید، به دیگران زیاد کمک می کند، فرمان می برد، فداکاری، و جان نثاری می کند، -کارهای دیگران را می کند، ابزار و وسایلش را در اختیار دیگران قرار می-دهد، غذایش را به دیگران می دهد، حلال مشکلات دیگران می شود، قرض می دهد و … انتظارش هم این هست که در مقابل این همه فداکاری مردم قدرش را بدانند، او را خوب و دوست داشتی بدانند، او را مهم و با اهمیت بشمارند. از آنجاییکه بذر مهربانی در وجودش کاشته و پرورانده نشده ظرف وجودش از مهربانی خالی و حتی ته آن هم سوراخ است بنابراین هرچه هم مهربانی و توجه از مردم دریافت کند احساس آرامش، احساس رضایت و خوشنودی نخواهد کرد.
ویژگی خاص ادم مهر طلب، انتظار او است. انتظار از کی؟ از همه، بویژه از کسانی که خدمتی بهشان کرده، می خواهد در برابر خدمتی که کرده، ما به ازاء بگیرد. از انجاییکه هریک از مردم مشغول کار و زندگی و غرق در مشکلات خود هستند، نه می دانند آدم های پیرامونی از آنها چه انتظاری دارند، و نه وقتی، حواسی و حوصله ای برای برآوردن انتظارات دیگران دارند، و نه بسیاری از انتظارات دیگران را حق و درست می دانند. بنابر این آدم مهر طلب بیشتر وقت ها پاسخ انتظار خود را از مردم نمی گیرد و یا آن-گونه که دلش می خواهد نمی گیرد بدین جهت همیشه ناخرسند و ناراضی است. این ناخرسندی و نارضایتی که روی هم انباشته می شود تبدیل به خشم می شود از انجاییکه نیاموخته ایم خشم مان را ابراز و یا اداره کنیم آن را فرو می خوریم خشم های فرو خورده در ذهن و ضمیر ما انبار می شود آنگاه در برخوردها منفجر می شویم و خشم فرو خورده خود را بیرون می ریزیم.
شما بارها در همین جامعه ی روستایی خودمان دیده اید دو نفر و یا دو خانواده سال ها با هم دوست و اقوام بوده اند رفت و امد، نشست برخاست، داد و ستد داشته اند، از راز همدیگر آگاه بوده اند، ناگاه بر سر موضوعی رابطه به هم می خورد آنگاه چشمان خود را می بندند و دهان باز می کنند و هرچه سخن ناسزا و ناشایست است به هم می گویند اگر نیک بنگریم ریشه این خشم بیرون ریخته، همان انتظار است که؛ صدها و هزاران بار براورده نشده، تبدیل به خشم شده، فرو خورده شده، تبدیل به بمب شده و اکنون منفجر شده است.
انتظار برآورده نشده به شکل خشم در ضمیر و ذهن آدم مهرطلب انبار می شود تولید کینه و نفرت می کند، بدبینی، نومیدی و یاس و افسردگی را هم به دنبال دارد. این است که می بینیم از شادی گریزانیم آن را سبک و جلف می پنداریم ولی با گریه، گور و مرگ مانوسیم و آرامش خاطر به ما می دهد و در روابط اجتماعی هم اعتماد به یگدیگر نیست و یا کم است اغلب به هم بدبین هستیم و هرگاه هم جایی تضاد منافع با هم پیدا می-کنیم خیلی راحت خشم فروخورده را تبدیل به عصبانیت می کنیم و به یکدیگر فحش می دهیم، ناسزا می گوییم، تهمت می زنیم، کاستی های یکدیگر و نیز عیوب پدر و مادر آباء و اجداد همدیگر را به رخ هم می کشیم.
از آنجاییکه بیشتر مردم جامعه ی ما به دلیل کم دانی و نا آگاهی پدران و مادران در دوران کودکی آسیب دیده و مهرطلب هستند فرهنگ عمومی جامعه ی ما هم مهرطلبی است اگر قدری دقت در کلمات و جملات روزمره در روابط اجتماعی بکنیم خواهیم دید نا آگاهانه با بر زبان اوردن جمله و کلمه هایی نارضایتی و نا خرسندی خود را از جهان و هم نوعان مان اعلام می کنیم. از جمله: روزگار نا مناسب، فلک کج مدار، دنیای فانی، دنیا برای محمد و علی وفا نکرد، مردم بی وفایند، قدر ناشناسند، مردم خودخواه اند، مردم بی چشم و رو هستند، هرکه به فکر خویشه، اگر انگشتت را با عسل توی دهان مردم بگذاری انگشتت را گاز خواهند گرفت، نمک می خورند و نمکدان را می شکنند، دیگه برادر با برادر پسر با پدر نیست، شرم و حیا از جامعه رفته است. این ها ادبیات آدم مهرطلب است از آنجاییکه که بیشتر مردم ما مهر طلب است می بینیم ادبیات جاری و ساری جامعه ی ما هم پر از این جمله است.
بد نیست چند مورد ذکر شده را بیشتر باز کنم. ببینید آدم مهر طلب وقتی وارد مجلسی می شود حتی اگر در قسمت های بالای اتاق هم جا باشد دمِ در می نشیند چرا؟ برای اینکه به دیگران بگوید ببینید من چقدر متواضع و فروتن هستم! از آنجایی که تواضع و فروتنی در اذهان مردم ما از معیارهای آدم خوب به حساب می آید غیر مستقیم و با زبان بی زبانی می خواهد بگوید مرا دوست داشتنی و خوب به حساب آورید. حال اگر صاحب مجلس هم واکنش نشان داد، اصرار نمود و یا دستش را گرفت و به بالای اتاق برد که هم تواضع و فروتنی اش را به مردم نشان داده و هم توجه بیش از اندازه گرفته که: ببینید من چقدر آدم مهمی هستم که نگذاشتند آن پایین بنشینم. و آدم مهرطلب دنبال همین توجه است.
هرگاه از آدم مهر طلب نامش را بپرسند می گوید: نوکرت فلان. چرا؟ برای اینکه هم تواضع و فروتنی خود را نشان دهد و هم از طرف مقابل بشنود آقایی، تاجِ سری. همین آدم مهرطلب هرگاه بخواهد فرزندش را به دیگری معرفی کند می گوید: بنده زاده. چرا؟ برای اینکه پاسخ بشنود: آقازاده.
تعارف مهمان به خانه را همه مان شنیده ایم که گفته می شود خانه و یا کلبه خرابه متعلق به خودتان است چرا خانه ی خود را خرابه می نامد؟ برای اینکه پاسخ بشنود؛ دولت سراست. و یا سفره خود را درویشی می نامد تا پاسخ بشنو؛ شاهانه است. یا دیده ایم در احوال پرسی در پاسخ کجا هستی؟ می-گوید: زیر سایه ات. این را می گوید که بشنود؛ سایه دار باشی. زیاد دیده ایم دو نفر با هم گفت وگو می کنند هرگاه نام پدر فوت شده شان بر زبان آید جمله دعایی؛ خدا بیامرز را بر زبان خواهند آورد این در حالی است که اگر سخن رو در رو نباشد چنین نمی کنند. چرا؟ برای اینکه از زبان طرف مقابل بشنود؛ خدا پدر تو را هم بیامرزد.
آدم مهرطلب تقریبا به تقاضای دیگران نه نمی گوید در این نه نگفتن تقریبا هیچ صداقتی نیست بلکه برای دریافت توجه ناگزیر به بله گفتن است. وقتی هم خدمت و یا کمک به دیگری می کند در درون خود را می خورد. حال اگر به درخواست دیگری جواب نه داد باز به جان خودش می افتد. برای مثال: آدمی از دوست مهر طلبش می خواهد که ماشینش را برای چند ساعتی در اختیار او بگذارد. ادم مهرطلب اگر ماشین را تحویل دهد پشیمان می شود و به جان خودش می افتد که: تا ابله در جهان است مفلس در نمی-ماند، دندان های مرا شمرده، می داند از من ابله تر دیگه نیست که آمده سراغ من و گرنه چند نفر دیگر سر راهش و از من نزدیک تر هم داشت چرا به آنها رو نزد؟ و یک راست آمد سراغ من؟ برای اینکه از من بدبخت تر پیدا نکرده. هیچکس مثل من ابله نیست که ماشینش را به دست کسی دیگری بدهد. بی انصاف حالا تمام کارهایش را هم با ماشین من انجام خواهد داد و لاشه ماشین را اگر هم برایم بیاورد باید کلاهم را به آسمان بیندازم. ادم اینقدر خودخواه، من ندیدم. خوب ماشین نداری با مینی بوس برو، تاکسی تلفنی کرایه کن. نه، مردم زرنگند، مثل من بدبخت نیستند که شب و روز جان بکَنند، دو ریال پس انداز کنند، ماشین بخرند، آنوقت بدهندش دست آدمی دیگه. تا تو باشی و ادم بشی دیگه مالت را به دست دیگری ندهی …
و اگر در پاسخ درخواست دوستش برای گرفتن ماشین نه بگوید، دوباره به جان خود می افتد که: آدم نباید اینقدر خودخواه باشد، بنده خدا بعد از سال-ها دوستی یک بار به تو رو زد، حالا چه می شد رویش را می گرفتی؟ تو دنیا همین خوبی و بدی می ماند. من عقل ندارم. جایی که باید دوستم را برای خودم نگه دارم عقلم را از دست می دهم و از خود می رمانمش. حالا مگر ماشین را می خورد؟ خوب می رفت تا فلان جا و بر می گشت. حالا درباره من چه فکر می کند؟ خوب مرا خسیس خواهد پنداشت. مرا خودخواه خواهد دانست. خر شدم. نفهمیدم چرا؟ هیچ خودمم نفهمیدم چرا؟ گفتم؛ نه. یک دفعه از توی دهانم در آمد. باید زنگ بزنم و ازش عذرخواهی کنم …
یعنی ادم مهر طلب خدمتی که به دیگری می کند خود را ناگزیر و مجبور می داند. در پی هرکار اجباری ناخرسندی هست و ناخرسندی هم تولید خشم می کند. دوران پیری آدم مهرطلب هم جالب است. می گوید: هیچ خوشی از این دنیا ندیدم. سوختم و ساختم. همش برای گُنده کردن … این و آن کار کردم. نَقلِ من، نَقلِ کار کردن خرِ و خوردن یابو بود.
آدم مهر طلب فقط در روابط اجتماعی با دیگر هم نوعان نیست که انتظار ما به ازاء دارد بلکه در ارتباط خود با خدا و مقدسین در موضوع عبادی هم همین انتظار را دارد اگر نماز می خواند انتظار بهشت را دارد اگر نذری می-دهد، زیارتی می رود، عزا داری می کند، انتظار دور شدن قضا و بلا و نیز افزونی مالش را دارد و …
آدم مهرطلب از آنجاییکه روانش آسیب دیده و نمی تواند از جهان و زندگی لذت ببرد، جهان را زیبا نمی بیند، جهان برایش خوشایند نیست. این نگرش نازیبا و ناخوشایندی او را به این نتیجه می رساند که این شیوه زندگی را او انتخاب نکرده بلکه برای او رقم زده شده است بنابراین مسئولیت گریز است به همین جهت دنیا را فانی و بی ارزش می داند، چرخ گردون را کج مدار می نامد و سخت باورمند به سرنوشت، قضا و قدر، نصیب و قسمت، شانس و طالع و تقدیر می گردد اینها برای این هست که مسئولیت کار و رفتارهایش که دلنشین و لذت بخش نیستند را نپذیرد.
ممکن است این پرسش برای خواننده پیش بیاید که؛ مگر دنیا فانی نیست؟ می گویم: چرا. قرار نبوده که فانی نباشد. اگر فانی نبود که امروز نوبت به من تو نمی رسید. مهم، حُسن و دانایی در این هست که در همین دنیای فانی سال های بیشتری بمانیم خوب، آرام، با لذت و شادی زندگی کنیم.
مشابهت و تفاوت ادم مهربان و مهرطلب بسیار است که به بعضی اشاره می کنم. هردو مهربان به نظر می آیند و در یک نگاه ظاهری شاید نتوان تفاوتی دید ولی مهربانی ادم مهربان، ناشی از سلامت روانی اوست. مهربانی آدم مهرطلب، ناشی از بیماری روانی اوست. آدم مهربان به دنبال محبت و مهربانی به دیگری حظ و کیف می برد، رضایت خوشنودی برایش در پی دارد، رشد می کند، بارورتر می شود. ولی آدم مهرطلب به دنبال هر محبت و مهربانی، رنج می برد، خود خوری می کند که؛ چرا پولت را، ماشینت را و … به دیگری دادی. آدم مهربان در ازاء محبت و مهربانی هیچ انتظار از دیگری ندارد بلکه ممنون دار هم هست که این فرصت را برایش فراهم نموده تا در حقش مهربانی کند چون با مهربانی، خودِ او بیشتر رشد می کند. در صورتی که آدم مهرطلب در ازاء هر محبت و مهربانی انتظار پاسخ دارد. ادم مهربان به هر درخواستی بله نمی گوید بلکه باید درخواست انسانی و اخلاقی باشد. ولی ادم مهرطلب به درخواست دیگران نه نمی تواند بگوید.
آدم مهربان پول و کالا به گدا نمی دهد چون گدایی را توهین به حرمت و کرامت انسان می داند و بر این باور است که جامعه باید زمینه کارکردن را برای همه فراهم نمایند تا هر انسانی از دسترنج خود بخورد و بیاشامد وجود گدا در جامعه را توزیع نا عادلانه کار و ثروت می داند که نتیجه تصمیمات غلط مسئولان است. ولی آدم مهرطلب تا گدایی را ببیند دلش می سوزد چرا؟ چون محرومیت و رنج خود را در دوران کودکی بیاد می آورد و نیز ترس از این دارد که نکند یک روزی او هم همانند گدا نیازمند گردد.
اگر قدری با ادبیات و معانی واژه هایی که بکار می بریم آشنایی داشته باشیم و پس زمینه کلمه هایی که از ذهن و ضمیر مردم بیرون می ریزد را بررسی کنیم خواهیم دید قالب فرهنگی ما یک قالب مهرطلبی است.
آسیب مهرطلبی آسیبی است که از پدر و مادر کمدان به کودک رسیده است ظلم و ستمی است که پدر و مادر بدون اینکه بدانند بر فرزند خود کرده اند پدر و مادری که بدون داشتن شناخت و آگاهی از نیازهای کودک و بدون داشتن آمادگی و شرایط پدری و مادری، تولید فرزند کرده اند. شرایط پدری و مادری چه هستند؟
1- برخورداری از سلامت روانی.
2- دست یابی به یک حداقلی از خردمندی.
3- داشتن یک حداقلی از امکانات زندگی.
چگونه بفهمیم که از سلامت روانی برخوردار هستیم یا خیر؟ نزدیک ترین راه گفت گو با یک روان شناس خبره طی جلسات متعدد و خواندن کتاب های روان شناسی تا یک آشنایی حداقلی از بیماری ها و اختلالات روانی داشته باشیم. در این فرآیند وقتی خشم را شناختیم، حسادت را فهمیدیم، افسردگی و شیدایی را خواندیم، خودشیفتگی را مطالعه کردیم، بدبینی و وسواس را دانستیم، با حالات هیجانی و نمایشی آشنا شدیم، به نقش مهربانی و محبت در سلامتی و نقش نبود مهربانی در بیماری روانی آگاهی یافتیم می توانیم خود را ارزیابی کنیم اگر دیدیم اختلالاتی داریم برای درمانش بکوشیم.
چگونه می توان به خردمندی دست یافت؟ پس از اطمینان از یک حداقل سلامت روانی باید به دنبال؛ کسب علم و دانش + پرورش عقلانیت + آشنایی و پایبندی به اخلاق = خرد باشیم. آدمی که بوسیله تحصیل و مطالعه یک حداقلی علم و دانش آموخته، و در فرآیند تحصیل و مطالعه توانسته به یک حداقل عقلانیت هم برسد و با اصول اخلاقی هم آشنایی دارد و بدان ها هم پایبند باشد آدمی خردمند است.
امکانات زندگی هم بدیهی است که باید با کار به دست آید.
هر زن و مردی که بدون داشتن سه شرط فوق بچه تولید کنند بدون شک در فرآیند بزرگ کردن بچه به روان او آسیب خواهند زد.
اگر قدری واقع بین باشیم و با کمی دقت رفتار مردمان جامعه مان را مطالعه کنیم خواهیم دید درصد کمی از زنان و مردان جامعه ی ما شرایط پدری و مادری را دارند اغلب کمدان و نا آگاه هستند به همین دلیل هم مردمان جامعه ی ما اغلب دچار اختلالات روانی اند. و یکی از اختلالات هم مهرطلبی است.
گفتیم آدم های مهرطلب در دوران کودکی آسیب دیده اند. این چنین ادم ها در دوران رشد کودکی پدر و مادری دانا نداشته اند روابط اعضا خانواده مبتنی بر عشق، محبت و رعایت حق و حرمت یکدیگر نبوده، بلکه روابط مقایسه ای، سرزنشی، تحقیر و سرکوفت همراه با کمبود امکانات و تنگناهای معیشتی بوده است. کودکانی که در چنین خانوده ای بزرگ شوند از آنجایی که مهربانی ندیده اند گدا و تشنه محبت خواهند بود.
آدم های با اختلالات مهرطلبی به دو روش نیازهای روانی خود را که محبت و مهربانی است از دیگران می گیرند. عده ای بیشتر، روشِ خود حقیر پنداری را پیشه می کنند تا کالای مهربانی را از مردم بگیرند. عده ای کمتر این حالتِ خود حقیر پنداری را ادامه همان تحقیر دوران کودکی می دانند و برای شان خوشایند نیست بنابراین می کوشند خود را بزرگ جلوه دهند و از طریق بزرگ نمایی و برتری طلبی از مردم توجه بگیرند، احترام دریافت کنند، مهم و بزرگ بودن خود را از زبان مردم بشنوند. به این آدم ها برتری طلب و یا خودشیفته می گویند.
هر دو تیپ، خودحقیر پندار و خودشیفته، مهرطلب هستند و ریشه مهرطلبی هم آسیب دوران کودکی است. هر دو تیپ هم تلاش شان این هست که مهر، محبت و توجه از مردم بگیرند فقط روش گرفتن توجه متفاوت است گروهی بزرگتر از طریق خود را متواضع نشان دادن، خود را حقیر و ناچیز قلمداد کردن و فداکاری کردن می خواهد توجه بگیرند و گروهی کوچکتر با بالا کشیدن و خود را برتر، بزرگتر و مهمتر نشان دادن می خواهند توجه بگیرند. از آنجایی که فرهنگ ما هم استبدادی است به محض اینکه یک نفر خود را بزرگ، مهم و قدرتمند جلوه دهد، دوقلوی ادم خودشیفته یا همان گروه مهرطلب خود حقیر پندار جذب این خودشیفته می شود. دست می بوسد، به پایش می افتد، غلام خانه زادش می شود. از انجایی که گروه مهرطلبان خود حقیر پندار تعدادشان خیلی زیاد است می بینی همیشه دور و بر و زیر علم آدم خودشیفته گروه زیادی جمع اند چاپلوسی می کنند، مدح می سرایند، دست و پا می بوسند و …
این دوقلوها به یکدیکر نیازمند و وابستگی عمیقی به هم پیدا می کنند آدم خود حقیر پندار از اینکه در کنار قدرتی است، وابسته به قدرتی است و می بیند مردم به او توجه می کنند، خود را مهم می پندارد و احساس می کند به همان خواسته اش که گرفتن توجه است رسیده، بنابراین روز به روز وفادارتر و حلقه بگوش تر ارباب خود می گردد و ادم خودشیفته وقتی می بیند عده ای زیاد دور و برش هستند به او احترام می گذارند مدح و تملقش را می گویند احساس می کند آدم برتری است، آدم فوق العاده ای است برای ارضا بیشتر تملق و چابلوسی بیشتری می طلبد به همین جهت از ادم های چاپلوس و متملق خوشش می آید آنها را بهترین آدم می نامد درجه، مدال و اعتبار بهشان می دهد و ادم هایی را که چنین صفاتی را ندارند از خود می-راند.
متاسفانه در طول تاریخ، شاهد هستیم اتحاد و در کنار هم قرار گرفتن این دوقلوهای مهرطلب فجایع و جنایات هولناکی را مرتکب شده اند چون هرگاه خودشیفته کلاه آدمی را خواسته مهرطلب خودحقیر پندار سرها با کلاه را یکجا برایش آورده اند. برای نمونه حمله اعراب به ایران را بخوانید بویژه رفتار سرداران بزرگ!؟ اعراب، مانند حجاج و خالد را با دقت بخوانید تا ببینید اتحاد و در کنار هم قرار گرفتن دو قلوهای مهرطلب، خودشیفته و خود حقیر پندار، چه فجایعی بر سر مردم ایران آورده اند.

                                                                 محمدعلی شاهسون مارکده 17/9/91


اولین انجمن ده

سال های نخستین دهه چهل شمسی بود حکیمی نام از مردم نجف آباد بخشدار شهرکرد بود شبِ سال تحویل به منظور تشکیل انجمن ده به مارکده آمد و در خانه غلامحسین خسروی اتراق کرد. و به دشتبان گفت: جار بزن همه ی کشاورزان به اینجا بیایند. جمعیت زیادی آمدند. تقریبا همه ی مردان بالای 25 سال ده بودند. از بزرگان علیجان آمده بود. آقای حکیمی بخشدار به دشتبان گفت: برو از زبان من از فیض الله دعوت کن بیاید جلسه. بخشدار علیجان و فیض الله را کنار خود نشاند و خطاب به کشاورزان گفت:
در این شبِ سال تحویل من به روستای مارکده آمده ام تا به شما اعلام کنم روستا تا امروز زیر نظر کدخدا اداره می شد و از امروز به بعد زیر نظر انجمن ده که 5 نفر خواهند بود و شما باید توی این جلسه انتخاب کنید اداره می گردد دو روش برای انتخاب 5 نفر را پیشنهاد می کنم هر کدام را که شما خواستید اجرا می کنیم یک راه اینکه یکی یکی رای بدهید و اسامی 5 نفر را روی کاغذ بنویسید دیگر اینکه برای این دو نفر بزرگ آبادی یعنی آقایان: علیجان و فیض الله به پاس زحماتی که سالیان دراز برای روستا کشیده اند احترام قائل شوید از این دو نفر بخواهیم که افرادی را پیشنهاد کنند آنگاه از شما نظر می خواهم اگر شما افراد پیشنهاد شده را تایید کردید قابل قبول خواهد بود اگر تایید نکردید می خواهیم که نفر دیگری را پیشنهاد کنند. حالا بگویید ببینم با کدام یکی از این راه ها موافقید؟ مردم یکصدا گفتند: بزرگان پیشنهاد کنند تا ما نظر بدهیم.
آقای حکیمی گفت: نشان می دهد که برای بزرگان روستا احترام قائل هستید در حقیقت این احترام را به خود می گذارید و من معرفت یکایک شما را می ستایم. خوب شما آقایان علیجان و فیض الله که سال ها کدخدا بودید و مردم را خوب می شناسید ببینید چه کسی بهتر می تواند ده را اداره کند آنها را پیشنهاد کنید. اول از فیض الله که بزرگتر است و قدمت کدخدایی اش هم بیشتر است می خواهم که یک نفر را پیشنهاد کند. فیض-الله گفت: غلامحسین خسروی. حکیمی گفت: آقایان این پیشنهاد را قبول دارید؟ همه یکصدا گفتند: بعله. حکیمی خطاب به منشی خود گفت: بنویس نفر اول غلامحسین خسروی و تصویب شد. آقای علیجان نوبت شما هست که نفری پیشنهاد کنی. علیجان گفت: مصطفی قلی شاهسون.
حکیمی گفت: آقایان قبول دارید؟ همه یکصدا گفتند: بعله. بنویس نفر دوم مصطفی قلی شاهسون مصوب شد. آقای فیض الله پیشنهاد دوم را بگو؟ فیض الله گفت: جواد عرب. حکیمی گفت: آقایان قبول دارید؟ مردم یکصدا گفتند: بعله. بنویس نفر سوم جواد عرب مصوب شد. آقای علیجان شما نفر دوم تان را پیشنهاد کنید؟ علیجان گفت: احمد عرب فرزند لطفعلی. آقایان همه قبول دارند؟ مردم یکصدا گفتند: بعله. بنویس نفر چهارم احمد عرب مصوب شد. آقای فیض الله پیشنهاد سوم خود را بگو؟ فیض الله گفت: فضل الله عرب فرزند میرزابابا. آقایان همه قبول دارند؟ مردم گفتند: بعله. بنویس نفر پنجم فضل الله عرب مصوب شد.
آقای حکیمی خیلی خوشحال بنظر می آمد چون توانسته بود بدون فوت وقت و بدون درگیری، اعضا انجمن ده را برگزیند با صدای بلند از همکاری مردم و نیز از اینکه مردم به بزرگان روستای خود اعتماد دارند تشکر کرد و گفت: می دانم خسته هستید من بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم و تقاضا دارم به خانه های خود تشریف ببرید تا من این افراد انتخاب شده را قسم-شان بدهم، قانون انجمن ها و نیز روش همکاری و اداره ده را به افراد انتخاب شده بگویم. مردم خداحافظی کردند و رفتند.
حکیمی خلاصه ای از وظایف اعضا انجمن ده را به افراد انتخاب شده گفت و به دو نفر کدخدا هم گفت که شما بزرگ آبادی و قابل احترام هستید ولی حق امر و نهی را دیگر ندارید برابر قانون، اداره روستا بر عهده اعضا انجمن ده است. در همان جلسه هیات رئیسه انجمن ده هم انتخاب شد. آقای غلامحسین خسروی به عنوان رئیس، احمد عرب نایب رئیس، جواد عرب منشی، فضل الله عرب خزانه دار.
وقتی مردم از خانه غلامحسین بیرون می آیند گفت وگو را با هم آغاز می-کنند و چند نفر معدود به انتخاب جواد عرب و فضل الله عرب اعتراض داشته اند و قرار می شود آقای مهدیقلی عرب فردا صبح به نمایندگی از این چند نفر نزد بخشدار رفته و اعتراض نماید. بخشدار خطاب به مهدیقلی می گوید: خودت و این چند نفر دیشب در جمع حضور داشتید؟ وقتی پاسخ بلی می شنود، اعتراض کننده را با تندی بیرون می کند و می گوید: دیشب این همه من با شما صحبت کردم برای یک یک نفرات رای جمعی گرفتم مگر دیشب زبانت همراهت نبود که بجای بلی نه بگویی؟
                                                                            محمدعلی شاهسون مارکده


اصلاح صورت جلسه 
در تاریخ 5/8/91 صورت جلسه ای به منظور ساخت سالن فرهنگی بین اعضا شورا و اعضا بسیج روستا و نماینده سپاه تنظیم گردید که در گزارش نیمه آذرماه به اطلاع رسید به درخواست سپاه چند بند آن به شرح زیر تغییر یافت.
بند 2 به این شکل بود: « سالن در زمین آغدش روبروی خانه مسکونی علی اکبر شاهسون محلی که سپاه از قبل تصرف کرده بود ساخته شود» که به شکل زیر تغییر یافت. «سالن در زمین آغدش روبروی خانه مسکونی علی اکبر شاهسون محلی که از قبل به سپاه واگذار شده بود ساخته شود».
بند 5 به این شکل بود: « سپاه پس از تحویل گیری فونداسیون، متعهد می گردد هزینه بقیه ساخت سالن را تامین و سالن را بسازد و کامل آماده بهره برداری نماید و برای بهره برداری تحویل مدیریت روستا دهد» که به شکل زیر تغییر یافت: « سپاه پس از تحویل گیری فونداسیون، متعهد می-گردد هزینه بقیه ساخت سالن را تامین و سالن را بسازد و کامل آماده بهره-برداری نماید و برای بهره برداری تحویل بسیج روستا به منظور استفاده عموم مردم دهد».
بند 7 به شرح زیر بود که حذف گردید: « سالن به منظور استفاده عمومی ساخته می شود».
بند 8 به این شکل نوشته شده بود که حذف گردید.« سپاه متعهد گردید در تابلو سالن، از کلمه ورزشی استفاده نکند».
                                                               گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده


حسینیه روستا
در تاریخ 29/8/91 جلسه ای با حضور آقایان: داوری امام جماعت روستا، مسعود شاهسون، عطاء الله شاهسون، بهرام عرب(نورالله)، سیداسماعیل حسینی، علیرضا عرب( لطیف)، محمدعرب (لطیف)،علرضا شاهبندری، اکبر عرب(احمد) و کریم شاهسون دهیار در منزل آقای داوری تشکیل شد. هدف از این جلسه ساخت حسینیه بود. آقای داوری پیشنهاد نمود محل مناسب جای ساختمان حمام روبروی مسجد است مشروط بر اینکه 100 متر زمین نیز آقای اکبر عرب از سمت جنوب اهدا کنند تا به زمین حسینیه الحاق گردد. صورتجلسه ای توسط آقای عطاءالله شاهسون مبنی بر واگذاری قطعه زمین حمام در سال های گذشته ارائه نمود که زمین اهدایی را بیش از مقدار موجود نشان می داد. تفاوت زمین موجود و مقدار قید شده در صورت جلسه اهدایی موجب واکنش همسایه زمین گردید و تصمیم را به تعویق انداخت. جلسه بعدی در شب بعد منعقد شد. در این جلسه موضوعی دیگر مطرح شد. فرزندان مرحوم غلامحسین خسروی پیشنهاد نمودند خانه موروثی پدری شان را به صورت اهدایی به منظور حسینیه روستا با شرایط زیر اهدا می نمایند. زمین موجود حمام در اختیار وراث مرحوم غلامحسین خسروی قرار داده شود. سهم وراث عباس خسروی یکی از فرزندان غلامحسین، نیز به صورت نقدی توسط مردم پرداخت گردد. قباله خانه یادشده توسط 18 نفر از وراث مرحوم غلامحسین خسروی تنظیم و امضا و تحویل هیات امنا حسینیه داده شد. و هیات امنا مسجد و چند نفر از بزرگان روستا نیز قولنامه زمین حمام را نوشته و امضا کرده و تحویل وراث مرحوم غلامحسین خسروی دادند. کل ساختمان واگذاری را 366 میلیون قیمت گذاری شد. زمین حمام روست 86 میلیون تومان قیمت گذاری شد. که قرار گردید بهای زمین حمام بجای سهم ارثیه فرزندان عباس خسروی از خانه اهدایی لحاظ گردد. روز 4/9/91 مصادف با روز تاسوعا خانه واگذار شده رسما به صورت حسینه افتتاح گردید.