ویژگی های زندگی
این حق مسلم یکایک ما آدمیان هست که زندگی مان توام با آرامش، شادی، سلامت و امنیت باشد. هرکه این ویژگی ها را از زندگی ما بگیرد و یا سبب گردد ما نتوانیم به این کیفیت های زیستن دست یابیم متجاوز و ستمگر خواهد بود. هر فردی هم خودش دنبال بدست آوردن این نعمت ها برای زندگیش نکوشد آدمی بیمار و یا کمدان است. میوه داشتن آرامش، سلامت روانی و امنیت در زندگی، شادزیستی است. اگر نیک بنگریم. بسیاری از ما مردم در طول زندگی مان اصلا شاد زی نیستیم. چرا؟ چون آن را نیاموخته ایم، نیازموده ایم، تمرین نکرده ایم، تجربه نکرده ایم. به همین جهت مزه و لذت شادزی بودن را هم نچشیده ایم و تاثیر مثبت آن را بر سلامت روان و در پی آن سلامت جسم و جان مان هم نمی شناسیم چون شادزیستی را نمی شناسیم نبود ان در زندگی و نداشتنش را هم احساس نمی کنیم. باید دانست شادزیستی هنر است همین گونه که زندگی کردن، در مقابل زنده بودن، هنر است. همین طور هم مهرورزی و عشق ورزی هنر است. هر موضوعی که هنر نام گرفت آموختنی است باید آن را دید، شناخت، آموخت، آزمود، تجربه کرد، تمرین کرد تا مهارت کسب کنیم. مانند آموختن نواختن موسیقی. یک نو آموز، نواختن سازی را نزد استادی می آموزد در پی اموختن، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها تمرین می کند تا در زدن آن ساز مهارت بدست آورد. برای اینکه شادزی باشیم نخست باید پدر، مادر و آموزگاری شادزی داشته باشیم که شادزیستی را به ما بیاموزند آنگاه ما در کنار آنها که زندگی شادمانه ای دارند شاد بودن و شادزیستی را تمرین می کنیم و شادزیستی در ذهن ما نهادینه می شود شکل گیری شخصیت ما با شادزیستی عجین می شود و ما ادمی شادزی خواهیم بود. متاسفانه پدر، مادر، اقوام و آموزگار شادزیستی را به ما نیاموخته اند، هنوز هم نمی آموزند چون خودشان هم در کودکی شادزیستی را نیاموخته و تجربه نکرده اند. بنابراین زندگی شاد نداشته اند. برای اینکه اغلب پدران و مادران در جامعه ی ما آدم های نگران و مضطرب بودند و هستند به همبین دلیل ما هم بیشترمان آدم های نگران و مضطرب هستیم آدم نگران و مضطرب آدمی است غصه خور، ذهنش به این مشغول هست که چرا در گذشته فلان کار را کردم و چرا فلان کار را نکردم. آدم مضطرب از گذشته اش راضی نیست کاری را که انجام داده ازش راضی نیست و کاری را هم که انجام نداده رضایت ندارد. بنابراین همیشه افسوس گذشته را می-خورد. ذهنیت آدم مضطرب و نگران فقط به گذشته نظر ندارد و فقط غصه گذشته را نمی خورد بلکه از آینده هم ترس دارد نگران رویداد و اتفاقات آینده هم هست که نکند فلان اتفاق بیفتد و یا فلان رویداد پیش نیاید به همین جهت چیزی که در ذهن آدم مضطرب و نگران جای ندارد زمان حال است یعنی زمان حال در کشاکش افسوس و غصه گذشته و ترس و نگرانی آینده فراموش می شود و جایی در ذهن آدم مضطرب و نگران ندارد از آنجایی که شادزیستی باید در زمان حال روی دهد جایی و محلی برای شادزیستی باقی نمی ماند. بنابر این آدم نگران و مضطرب نمی تواند شادزی باشد و لذتی از زندگی هم نمی برد از زندگی خوشنود و خرسند هم نیست. اگر نیک بنگریم خواهیم دید که وجود اضطراب و نگرانی تاروپود ذهن و ضمیر اغلب ما را اشغال کرده و همانند خوره به جان ما افتاده و ما بجای لذت زندگی، از زندگی رنج می بریم. احتمالا شما هم مانند من زیاد شنیده-اید که بعضی ها به جای واژه غذا خوردن در یک حالت نفرت و نارضایتی کلمه زغنبوت، کوفت، زهرمار و سه تیر خوردن را بکار می برند آیا تا کنون از خود پرسیده اید چرا؟ غذا خوردن که یکی از لذت های آدمی است چرا انسان آن را زهر مار می نامد؟ آیا می دانید در پس زمینه ذهنی آدمی که چنین واژه ها را بیان می کند چه چیز نهفته است؟ رنج های تلنبار شده که تبدیل به نفرت شده است نفرت از کی؟ نفرت از خود، نفرت از دیگران و جهان، ناخرسندی از زندگی. یا بجای خواندن نماز می گویند: تو قَدِم بزنم یا تو کمَرِم بزنم یا زدم! چرا؟ نماز خواندن در حقیقت باید ارتباط با خداوند بخشنده و مهربان باشد و قاعدتا باید با طیب خاطر، شوق و علاقه باشد، خرسندی آرامش معنوی را در پی داشته باشد؟ گوینده این کلمات از چه رنج می برد که چنین واژه ها را بر زبان می آورد؟ یا بجای خوابیدن می-گویند: کپه مرگ کردن، چرا؟ و یا در اشاره به برقراری رابطه زناشویی می-گویند: خاک توسری!؟ چرا؟ یا بجای اینکه بگویند فلان جا رفته بودم می-گویند خبر مرگِم رفته بودم … آیا تاکنون به چرایی این شنیده ها اندیشیده-اید؟ اینها همه اش برخاسته از درد و رنجی است که در درون خود از زندگی می بریم و نشان دهنده این هست که زندگی برای مان خوشایند نیست، از زندگی خوشنود نیستیم، زندگی مان شادمانه نیست، زندگی مان با معنی و مقصود همراه نیست، در بینش و باورهامان جهان زیبا نیست به همین جهت زیبایی های زندگی را نشناخته و حظ و کیف ازشان نبرده ایم، آدمیان را خوب نمی دانیم و از انها ترس و وحشت داریم به همین جهت مصاحبت و معاشرت با آنها برای ما لذت بخش نیست، در این شکل زیستن و یا فرآیند، ما فقط زنده هستیم و زندگی نمی کنیم. آدم نگران و مضطرب در حالت شادی و خوشی اش هم از جهان و زندگی لذت نمی برد چون حالت شادمانی اش عمقی ندارد سطحی و ظاهری و زود گذر است احتمالا شما هم همانند من زیاد شنیده اید که بعضی ها در پاسخ احوال پرسی می گویند: زنده ایم شکر! می دانیم تفاوت فاحشی بین زنده بودن و زندگی کردن هست زندگی کردن، روند گذران عمر با لذت و شادی و خرسندی و رشد و پویایی انسانی است و زنده بودن این کیفیت را ندارد.
پرسش این هست که آیا می شود زندگی بدون کینه و نفرت و درد و رنج داشته باشیم؟ پاسخ آری است. زندگی زمانی با درد و رنج کمتر خواهد بود که سه ویژگی داشته باشد.
یکی اینکه زندگی مان مبتنی بر اصول اخلاقی باشد. اصول اخلاقی چه چیزهایی هستند؟ 1- باورمندی و عمل کردن به عدالت، انصاف، برابری، یکسانی، نبودن تبعیض در ذهن و ضمیر و رفتار و گفتارمان. 2- دیدن واقعیت ها آنگونه که هستند چه خوب و چه بد و جهت گیری جهت دست-یابی به حقیقت ها، برای دیدن واقعیت ها باید عاری از تعصب و خودپسندی و خود بزرگ بینی باشیم که متاسفانه بیشتر ماها همه ی این صفات ناپسند را با خود داریم. اغلب دانسته های خود را حقیقت می پنداریم و روی انها تعصب می ورزیم، از این غافل هستیم که حقیقت مطلق نزد هیچکس نیست حقیقت همانند آینه ای است که از بلندی روی سخره سنگی افتاده و هزاران تکه شده و هرتکه ای از این آینه که همان حقیقت است نزد کسی است. خود را بهتر، برتر و بدون کاستی و نقص می شماریم باید دانست بدون نقص پنداشتن خود نشانه بارز نادانی است. 3- باورمندی به آزادبودن، آزادگی، آزاد اندیشی، بیان آزاد اندیشه، به عنوان یک حق خدایی، طبیعی، فطری خدشه ناپذیر برای همه. 4- داشتن خوی و خصلت مهربانی و مهرورزی و نداشتن کینه، نفرت، بدبینی، حسادت، بدخواهی نسبت به همه. 5- باورمندی به اینکه انسان به صرف انسان بودن و بدون در نظر گرفتن اینکه زن است یا مرد، دین و مذهبش با دین و مذهب من همخوانی دارد یا نه، با من هم وطن هست یا خیر، ثروتمند است یا تهی دست و قدرتمند است یا ادم معمولی؛ محترم است، دارای حق است، دارای کرامت است، دارای حرمت است، دارای اختیار است، آزاد است، شریف است، حق زندگی کردن دارد، حق سخن گفتن دارد و …
باورمندی به این اصول به خودی خود یک جهان بینی است، یک نوع
نگرش انسانی به جهان است. در این نگرش انسانی به جهان، خداوند آفریدگار جهان بخشنده و مهربان است. جهانِ آفریده خدا زیبا است، آدم ها آفریده خدایند خوب و محترم اند. آدمی با داشتن چنین جهان بینی جلو هیچ فرد قدرتمندی دولا و راست نمی شود و دست نمی بوسد. برای اینکه بتوانیم اخلاقی زندگی کنیم ناگزیریم دائم رفتار خود را بازنگری کنیم یا توسط دیگران مورد ارزیابی قرار بگیریم به همین جهت است که گفته می شود؛ انتقاد در جامعه موجب رشد آن جامعه می شود چون وقتی دریچه انتقاد در جامعه باز باشد همه خواهند توانست ارزیابی خود را بیان کنند آنگاه کاستی ها شناسایی و بر طرف می شوند و دانایی مردم روز به روز افزون می شود و رفتار و عمل ها به سمت مفید بودن و سودمندی سوق پیدا می-کند. و جامعه ای که دریچه انتقاد را بر روی خود می بندد همانند مرداب می گندد.
انصاف یکی از موضوعات اخلاقی است می دانیم انصاف از نصف می آید یعنی هرکاری خواستیم بکنیم و هر رفتاری ازمان می خواهد سر بزند و هر سخنی می خواهیم بگوییم خودمان را با دیگری یا دیگران برابر بدانیم آنگاه بسنجیم ببینیم اگر ما جای دیگری بودیم به این رفتار چگونه می نگریستیم اگر رفتارمان از یک حداقل انصاف برخوردار است آن رفتار می تواند مناسب باشد. با اطمینان می گویم اگر قدری انصاف را در رفتارمان لحاظ کنیم بسیاری از حرف ها را نخواهیم زد بسیاری از رفتارهای مان را تغییر خواهیم داد. مثلا: عروس و دخترمان برای مان مساوی خواهد شد. خبرچین نخواهیم بود، حسادت نخواهیم ورزید، دنبال غیبت و بدگویی دیگران نخواهیم رفت، هیچگاه تحت هیچ شرایطی فحش از دهان مان بیرون نخواهد امد، هیچگاه و تحت هیچ شرایطی گِرد دروغ نخواهیم چرخید حتی از نوع مصلحت آمیزش.
ویژگی دیگر اینکه از یک سلامت روانی برخوردار باشیم برای اطمینان از داشتن یک حداقل سلامت روانی بهتر است نظر پزشکان روانی را درباره خود جویا شویم. کار دیگری که برای دست یابی به سلامت روانی می توانیم بکنیم کسب یک حداقل دانش و اطلاعات است یعنی نخست ما باید بکوشیم آدمی با دانش و اطلاعات باشیم آنگاه خوب و بد را با تکیه بر عقل و خرد بشناسیم. بی گمان همه ی ما قوه ی عقلی داریم ولی تفاوت در این است که بعضی هامان عقل مان را نپرورانده ایم و بجای عقل با هوش و احساس مان اندیشیده ایم. اندیشیدن با هوش و احساس، ما را به سلامت عقلی نمی رساند تازه عقل تنها هم کافی نیست برای دست یابی به سلامت روانی و اطمینان از سلامت استدلالات عقلی مان به خرد هم نیاز داریم. خرد چیست؟ و چگونه می توانیم به آن دست یابیم؟
وقتی عقل مان را به خوبی پرورانده باشیم، بارور کرده باشیم و آدمی عقل-گرا باشیم آنگاه علم و دانش و اطلاعات هم کسب کرده و به یک حداقل دانایی دست یافته باشیم سپس اصول اخلاقی را شناخته و به انها هم باور داشته و این اصول را در کار و رفتارمان لحاظ بکنیم قدم در وادی خردمندی گذاشته ایم (عقل + دانش + اخلاق = خرد).
اگر نیک بنگریم راه رسیدن به خردمندی و سلامت روانی دانایی است و دانایی هم با کسب علم و دانش و اطلاعات به دست می آید و علم و دانش و اطلاعات هم از طریق خواندن، دیدن، شنیدن، فهمیدن، بحث و گفت وگو کردن حاصل می شود. خواندن و بحث و گفت وگو، پدیده ای که در جامعه ی خرافاتی روستای ما متاسفانه غریب، نا آشنا و بیگانه است.
محمدعلی شاهسون مارکده 5/10/91
دهستان جعلی
اخیرا با تصویب هیات دولت تغییراتی در تقسیمات کشوری در منطقه بوجود آمده و موجب ارتقاء شهرهای سامان و بن به شهرستان و دهستان هوره به بخش شده است در این تغییرات برای بخش هوره دو دهستان تعریف کرده اند.
1- دهستانی به مرکزیت هوره با جمعیت دو برابر و شامل 6 روستا: هوره با جمعیت 2629 نفر، دشتی با جمعیت 910 نفر، سوادجان با جمعیت 1443 نفر، چم کاکا با جمعیت 546 نفر، صادق آباد با جمعیت 677 نفر، یاسه چاه با جمعیت 762 نفر. جمعا 6967 نفر. (براساس آمار بخشداری)
2- دهستان زرین به مرکزیت گرم دره با جمعیت نصف دهستان هوره و شامل روستاهای: گرم دره با جمعیت 1204 نفر، مارکده با جمعیت 1528 نفر، قوچان با جمعیت 660 نفر و قراقوش با جمعیت 124 نفر. جمعا 3516 نفر. (براساس آمار بخشداری)
مردم روستاهای قوچان، مارکده، صادق آباد و یاسه چای درباره انتخاب روستای گرم دره به عنوان مرکز دهستان زرین حرف دارند، پرسش دارند. چون نمی دانند چه ضرورت داشته که بعضی تغییرات نا همگن داده شود تا بتوانند از روستای گرم دره یک تعریف میانه و وسط بودن بسازند و مرکزیت دهستان زرین را بر آن اطلاق کنند؟ مردم می پرسند چه ضرورت داشته و دارد که دهستان هوره دوبرابر دهستان زرین جمعیت داشته باشد؟
اگر روستاهای صادق آباد و یاسه چاه را همانگونه که از گذشته تا حال از روستای مارکده خدمات می گیرند اکنون هم در همین حوزه دهستان زرین قرار داده می شدند جمعیت دهستان زرین 4955 نفر و دهستان هوره 5528 نفر می شد این اعداد که به تعادل نزدیک تر است؟
اگر صادق آباد و یاسه چاه در حوزه دهستان زرین می ماندند کدام اصل و یا ماده و یا تبصره قانونی نقض می شد؟ حال که صادق آباد و یاسه چاه را جدا کرده و به هوره داده اند و دهستان زرین را با 3500 نفر جمعیت ایجاد کرده اند با ماده 3 تبصره 1 قانون تقسیمات کشوری که حداقل جمعیت دهستان را 4000 نفر می داند تضاد دارد؟
دهستان هوره که جدای از روستاهای صادق آباد و یا سه چاه، روستا و جمعیت به اندازه کافی داشته و دارد؟! چه نیاز به اضافه کردن اینها؟!
جدا کردن روستاهای یاسه چاه و صادق آباد که با روستای مارکده 5 کیلومتر فاصله دارند و اکنون هم خدمات می گیرند و چسباندن آنها به هوره که 12 کیلومتر فاصله دارند، هم با واقعیت موجود منافات دارد و هم با تبصره 3 ماده 3 قانون تقسیمات کشوری که می گوید مرکز دهستان مناسبترین محل برای خدمات رسانی باید باشد؟
فرض کنیم هر یک نفر صادق آبادی و یاسه چاهی برای دریافت خدمات ناگزیر گردند به هوره بروند. ما عدد (17304= 12*676 + 12 * 766 ) را خواهیم داشت. حال اگر همین جمعیت بخواهند خدمات خود را از مارکده بگیرند که هم اکنون می گیرند ما عدد (7210 = 5 * 676 + 5 * 766 ) را خواهیم داشت. یعنی هزینه مردم صادق آباد و یاسه چاه برای رفتن به هوره بیش از دوبرابر است. کدام عقل، منطق، قانون و نظر کارشناسی می گوید: مردم باید برای دریافت خدمات دو برابر هزینه بپردازند؟
حال که مرکزیت دهستان زرین به روستای گرم دره داده شده است مردم مارکده و قوچان باید برای دریافت خدمات به مرکز دهستان یعنی روستای گرم دره بروند. فاصله روستای مارکده تا گرم دره 5 کیلومتر و تا قراقوش 7 کیلومتر است اگر هر نفر مارکده ای و قوچانی ناگزیر برای دریافت خدمات به گرم دره بروند ما عدد بزرگ( 10940= 5 * 1528 + 5 *660 ) را خواهیم داشت. ولی اگر مرکز دهستان روستای مارکده انتخاب می شد ما عدد بسیار کوچک (6888 = 7 * 124 + 5 * 1204 ) می داشتیم می پرسیم کدام عقل، منطق، قانون، نظر کارشناس می گوید جمعیت 2188 نفری مارکده و قوچان باید برود و از جمعیت 1204 نفری خدمات بگیرد و هزینه 10940 صرف شود؟ چرا جمعیت کمتر به مارکده نیاید تا هزینه 6888 صرف شود که خیلی کمتر است؟
بعضی از مسئولان دلیل انتخاب روستای گرم دره را به عنوان مرکز دهستان میانه و وسط بودن عنوان می کنند تا به دلیل وسط و میانه بودن بتواند بهتر به روستاهای همجوار خدمات بدهد!!؟؟
از صدها سال قبل که نیاکان ما در این منطقه می زیند 6 روستاهای مارکده، قوچان، یاسه چاه، صادق آباد، گرم دره و قراقوش به دلیل فاصله نزدیک، یک مجموعه و یک منظومه همگن بوجود آمده است. به همین دلیل نزدیک به هم بودن، مشترکات زیادی داشته اند و در کارهای عمرانی و اجتماعی فراروستایی یک مجموعه به حساب می آمده اند. نمونه اش گازرسانی مشترک 6 روستا، تلفن ثابت مشترک 6 روستا که اخیرا هم احداث شده اند.
از همان دیرباز روستای مارکده به دلیل جمعیت بالایی که داشته و دارد و نیز به دلیل میانه بودن، مرکزیت داشته است. روستاهای قراقوش و گرم دره با فاصله 7 و 5 کیلومتر بالادست، روستای قوچان روبرو، و روستاهای صادق آباد و یاسه چاه با 5 کیلومتر فاصله پایین دست. طی دو دهه اخیر با ساختن پل بتن آرمه روی رودخانه زاینده رود، بین مارکده و قوچان، این دو روستا عملا با فاصله 50 متر، یعنی عرض رودخانه، به یک روستا و یک واحد جمعیتی تبدیل شده اند. به همین دلیل تمام نهادهای فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی این دو روستا با هم مشترک اند و این یکی شدن دو روستا مرکزیت مارکده را بیشتر تقویت می کند.
مرکز بودن روستای مارکده از همان گذشته مورد توجه و پذیرش مسئولان بوده است به همین جهت در سال 1338 و 1339 برای این 5 روستا (یاسه-چاه در این زمان جزء فریدن بود) به مرکزیت مارکده دهدار فرستاده می-شود. در سال 1345 یک واحد شرکت تعاون روستایی برای 5 روستا به مرکزیت مارکده تشکیل می گردد. در سال 1371 مرکز بهداشتی درمانی برای 6 روستا ( یاسه چاه به شهرکرد ملحق شد) در مرکز مارکده ساخته می شود.
حال در این تغییرات تقسیمات کشوری اخیر، با زیرکی و یا دقیق تر بگویم زیر پا گذاشتن قانون، روستاهای صادق آباد و یاسه چاه را که با مارکده 5 کیلومتر فاصله دارند و از دیرباز از مارکده خدمات می گرفته اند و هم اکنون هم می گیرند از این حوزه جدا کرده و با فاصله 12 کیلومتر به هوره چسبانده اند تا روستای مارکده از میانه بودن بیفتد و بتوانند یک میانه جعلی برای روستای گرم دره تعریف کنند و مرکز دهستانش کنند؟ چرا؟ نمی دانم. نه تنها من نمی دانم مردم روستاهای:قوچان، مارکده، یاسه چاه و صادق آباد هم نمی دانند چرا؟ همگی حیرانند که چه ضرورت داشته؟؟!!
از هر مسئولی هم که پرسیده ایم چه ضرورت داشته و دارد که مارکده را از میانه بودن بیندازند و برای گرم دره میانه جعلی تعریف کنند؟ پاسخی دقیق و منطقی به ما داده نشده است.
محمدعلی شاهسون مارکده 19/11/91
اخبار روستا
* جلسه شورا روز 15/11/91 ساعت 20 در محل دفتر دهیاری تشکیل شد. مسعود شاهسون گفت: می خواهیم توی این جلسه با هم گفت وگو کنیم و به جمع بندی برسیم که فردا در گفت وگو با فرماندار چه بگوییم.
محمدعلی شاهسون گفت: صبح روز شنبه من چند دقیقه ای با فرماندار صحبت کردم ایشان از برخورد مردم مارکده در آن جلسه سخت گله مند بود و می گفت: «ما همیشه از خوب بودن مردم مارکده صحبت می کردیم ولی ان شب توی جلسه عکس آن را مردم نشان دادند. ازشان می پرسم؛ اعضا شوراتان را قبول دارید که با ما گفت وگو کنند؟ چیزی نمی گویند. می-پرسم؛ شورا را قبول ندارید؟ بازهم چیزی نمی گویند. می گویم؛ می خواهید کسان دیگری را برای گفت وگو برگزینید؟ بازهم چیزی نمی گویند. یک نفر از خودتان پیشنهاد شهر شدن را مطرح می کند. می گویند نمی خواهیم. شب هم رفته اند به درب مدرسه ها قفل زده اند و چسب توی قفل ها ریخته اند. شما اعضا شورا باید این افراد را شناسایی و به ما معرفی کنید. اکنون شما می خواهید با من صحبت کنید آیا اطمینان دارید که مردم شما را قبول دارند؟ آیا اطمینان دارید هر تصمیمی که گرفتید مردم قبول خواهند کرد؟ بروید با آقای سلطانی دفتردار من وقت جلسه را همآهنگ کنید»
فردا ساعت 30/9 صبح وعده ملاقات با فرماندار را داریم. من قول داده ام که سه نفر اعضا شورا و سه نفر هم از معتمدین محل برای گفت وگو برویم. به احتمال زیاد خواهد گفت: «بیایید از اعتراضتان به دهستان چشم بپوشید تا ما مقدمات شهر شدن و دادن شهرداری به مارکده و قوچان را پیگیری کنیم» می خواهیم توی این جلسه با هم مشورت و به یک جمع بندی و جواب واحد برسیم که فردا چه بگوییم؟ نظر من این هست که چه ما از دهستان چشم بپوشیم و به پذیریم که شهر را به ما بدهند این تصمیم یک ریسک است چون ما جمعیت کافی برای شهر شدن را نداریم باید شهر شدن اینجا را توجیه کنند.و چه بگوییم ما دنبال درخواست دهستان که حق مسلم ماست خواهیم رفت و شهرتان را نمی خواهیم هم یک ریسک است ولی درصدش کمتر است چون ممکن است نتوانیم دهستان را به مارکده برگردانیم. این را بدین جهت می گویم که ما ناگزیریم یکی از این دو تصمیم را بگیریم.اگر در آینده دچار شکست شدیم نباید انگشت اتهام را به یکدیگر نشانه رویم. نظر من این هست که ریسک گرفتن دهستان کمتر است چون ما تمام شرایط آن را داریم به علاوه حق مسلم و قانونی ما است که غصب شده و قدری با حیثیت ما گره خورده است ما نباید از این خواست مان کوتاه بیاییم حال اگر در کنار دهستان، شهر هم دادند که ممنون خواهیم بود اگر هم ندادند مطالبه دهستان را تا رسیدن به نتیجه پیگیری کنیم.
نیازعلی شاهبندری گفت: من به نمایندگی از مردم قوچان می گویم: تماما حاضریم با روستای مارکده ادغام شویم و بتوانیم دهستان و یا شهرداری بگیریم.
محمد عرب گفت: در قضیه شهرستان می خواهند شیره سرِ ما بمالند ما دهستا که حق خودمان است را می خواهیم.
سرانجام به اتفاق توافق شد که فردا در جلسه با فرماندار بگوییم دهستان حق مسلم ماست آن را می خواهیم از خواسته خود کوتاه نمی آییم.
* روز 16/11/91 ساعت 30/9 یک جمع 8 نفره با آقای کاظمی فرماندار
شهرکرد ملاقات کردیم ایشان ضمن گلایه از اینکه چند نفر به درب مدارس قفل زده اند گفت: شما اگر بخواهید برای گرفتن دهستان تلاش کنید تا چند ماه باقی مانده عمر این دولت 1 درصد موفقیت دارید ولی بعد از اینکه دولتی دیگر روی کار آمد با توجه به پشتکاری که شما دارید امکان موفقیت شما تا 70 درصد افزایش می یابد. دلیلش هم این هست که تازه این مصوبه آمده هنوز جوهرش خشک نشده هیچ مسئولی نمی آید خودش را خراب کند و بنویسد که اشتباه شده و تقاضای اصلاح کند. ولی این امکان در دولت بعدی که مسئولان تغییر یافتند بیشتر است چون مسئول بعدی می تواند بنویسد که اعمال سلیقه شده و تقاضای اصلاحیه کند. و اگر دنبال گرفتن شهریت باشید با توجه به اینکه مسئولان در استانداری اکنون موافق این خواسته هستند و نیز در وزارت کشور هم آشنا هست که می-توانیم با کمک گرفتن از او به بررسی پرونده سرعت ببخشیم تا این دولت سرِ کار است 50 درصد امکان موفقیت هست اگر پرونده به زمان دولت بعدی هم بکشد هیچ نمی دانم چه بشود ممکن است توجیهاتی که پیشنهاد شده بپذیرند و ممکن است بگویند چون جمعیت کم هست نمی پذیریم. درباره سالن ورزشی که قول داده بودم اکنون سپاه با همکاری شما می خواهد یک سالن بسازد ما هم از آن پشتیبانی می کنیم.
هیات مارکده ای تقاضا نمودند قدری هم از فرمانداری بودجه به سالنی که قرار است سپاه بسازد کمک شود تا سالنی بزرگتر ساخته شود. و نیز قرار شد جلسه ای در مارکده برگزار و راجع به اینکه پیگیر دهستان می خواهیم باشیم و یا شهر تصمیم گیری و نتیجه را به فرماندار گزارش کنیم.
* روز 16/11/91 ساعت 19 جلسه ای با حضور 30 نفر از معتمدین روستای مارکده و قوچان در محل ساختمان بسیج روستا برگزار شد.
مسعود شاهسون گفت: مسئولان در استانداری تخلف کرده و دهستان حق روستای مارکده را به گرم دره داده اند که ما اعتراض کرده و پیگیر اعتراضمان هستیم. در کنار مسئله دهستان دادن شهر به دو روستای مارکده و قوچان هم مطرح شده است این جلسه را بدین منظور برقرار کرده ایم که ببینیم نظر مردم درباره گرفتن شهر چیست؟
محمدعلی شاهسون گفت: امروز با آقای کاظمی فرماندار صحبت کردیم ایشان می گوید:« 6ـ7 ماه از عمر این دولت باقی مانده بعید می دانم که مسئولان استانداری بنویسند که انتخاب روستای گرم دره به عنوان مرکز دهستان اشتباه بوده است چون هنوز جوهر این مصوبه خشک نشده است احتمال یک درصد است. ولی وقتی دولت عوض شود این احتمال به 60ـ70 درصد می رسد چون مسئول جدید راحت تر می تواند بنویسد که خطا صورت گرفته است و درخواست اصلاحیه کند. ولی اگر بپذیرید که دوتا روستا درهم ادغام شوید و تقاضای شهر کنید با توجه به اینکه آقای جعفر مردای در تقسیمات کشوری استانداری هم قول داده طرح توجیهی اش را بنویسد و در اسرع وقت به وزارت کشور داده شود و نیز با توجه به آشنایی که آنجا هست احتمال 50 درصد موفقیت هست ولی اگر دولت عوض شد من هیچ نمی دولت بعدی راجع به شهر شدن این دو روستا چه نظری خواهد داشت».
حال ما از شما معتمدین روستای مارکده و قوچان دعوت و این جلسه را تشکیل داده ایم که به ما بگویید پیشنهاد شهر شدن را رها کنیم و دنبال برگرداندن دهستان باشیم و یا پیشنهاد شهر را قبول کنیم و در این راستا پیگیری کنیم؟
جلسه سه ساعت طول کشید یک یک حاضران سخن گفتند اغلب از اینکه
هنوز توی ادارات ما پارتی بازی هست و می شود توسط پارتی حقی را به راحتی زیر پا بگذارند اظهار تاسف کردند بعضی ها هم در دادن شهر اظهار تردید داشتند بعضی ها هم گفتند: آن فردی که در استانداری توانسته با زیرکی قانون را دور بزند و مرکزیت برای روستای گرم دره تعریف کند انباشته از خودخواهی است بعید می دانم طرح توجیهی شهر را به گونه ای بنویسد که مورد پذیرش گردد چون ایشان نمی تواند ببیند مارکده رشد داشته باشد دوست دارد مارکده عقب نگهداشته شود تا بر اثر عقب مانده شدن مارکده جلو افتادن گرم دره نمود پیدا کند.
علارغم تردید در پیشنهاد دادن شهریت به مارکده و قوچان توسط مسئولان اداری استان اکثریت قریب به اتفاق حاضران جلسه با ادغام دو روستا و گرفتن شهر موافقت نمودند.
* روز 17/11/91 ساعت 20 اعضا شورای اسلامی و دهیاران مارکده و قوچان در محل دفتر دهیاری مارکده تشکیل جلسه دادند و به استناد موافقت معتمدین محل در جلسه روز قبل مصوب نمودند دو تا روستای مارکده و قوچان ادغام و تقاض و پیگیری گرفتن شهر شویم. موضوع صورت جلسه و به امضا رسید و طی نامه ای به فرمانداری شهرستان شهرکرد ارسال شد.
* روز 18/11/91 ساعت 16 جلسه اعضا شورای اسلامی، دهیار و فرمانده بسیج روستا، به اتفاق آقایان؛ فتح الله سلطانیان، سیدعباس محمدی، محمدرضا عرب و علیرضا شاهبندری مالکان بیل مکانیکی و لودر در محل زمین سالن اجتماعات واقع در آغدش شرق روستا جلسه تشکیل شد هدف از این جلسه برگزاری مناقصه خاکبرداری زمین سالن بود. نخست زمین متراژ گردید طول 40 متر و عرض 20 متر. سپس ارتفاع خاکی که باید برداشته شود اندازه گیری، میانگین 5 متر شد. قرار شد خاک برداشته شده در کنار میدان فوتبال واقع در چپ دره ریخته و هموار گردد زمان کار از تاریخ 19/11/91 به مدت یک هفته مشخص شد. انگاه آقایان دارندگان بیل و لودر از قطعه زمین مشخص شده بازدید نمودند و کتبا قیمت پیشنهادی خود را نوشته امضا نموده و تحویل دادند
آقای علیرضا شاهبندری 14 تا 15 میلیون تومان پیشنهاد داد. آقای فتح الله سلطانیان مبلغ 8 میلیون تومان و آقایان: محمدرضا عرب و سیدعباس محمدی( شرکاء) به اتفاق 7 میلیون و 800 هزار تومان پیشنهاد دادند.
بنابر این آقایان: محمدرضا عرب و سیدعباس محمدی (شرکاء) برنده مناقصه شدند که اعضا شورای اسلامی با ایشان قرارداد امضا نمودند و متعهد به پرداخت مبلغ مناقصه شدند.