حق چیست؟
همه ی ما روزانه از واژه حق در سخنان خود استفاده می کنیم؛ حق من هست؟ حق مسلم ماست؟ حق تو است؟ حق این هست؟ حق آن هست؟ حق را باید گفت؟ حق گرفتنی است؟ و… ولی اطمینان دارم اگر از هر یک از ما پرسیده شود؛ اصلا حق چیست؟ شاید هیچ یک از ما نتوانیم تعریفی برای خودِ کلمه حق ارائه دهیم. احتمالا اولین چیزی که به ذهن هر آدم پرسش شونده برسد، جمع حق، یعنی حقوق ماهیانه ای که فردی دریافت می کند است. با این وجود، همه ی ما مصداق هایی از پایمال شدن حق خود و یا دیگری را به عنوان نمونه می توانیم تعریف کنیم.
حق واژه ای عربی است به زبان فارسی راه یافته. حق را در فارسی؛ راست، درست، روا، داد، سزاوار و… معنی کرده اند. شاید بتوان این جمله را تعریفی ناقص از حق ارائه داد:
«آنچه فرد یا پدیده ای سزاوار داشتن آن است».
اگر ما ذهنی پرسشگر می داشتیم باید در این همه تکرار کلمه حق، حداقل یک بار این پرسش به ذهنمان می نشست که اصلا: حق چیست؟ و منشا حق کجاست؟ آیا حق و حقمداری چیزی است که ما همراه با تولد آن را به دست می آوریم؟ که بهش می گوییم حق خدادادی و یا حق طبیعی؟
اگر بپذیریم با تولد هر آدم حق های خدادادی و یا طبیعی اش هم متولد می شود حالا حقی که ما داریم آیا می توانیم آن را به کسی ببخشیم؟ و آیا کسی می تواند آن را از ما بگیرد؟ و یا هرچیزی که حق ما است بخشی جداناشدنی از طبیعت آدمی و همیشه و همه جا همراه ماست؟
یادمان نرفته، چند سال قبل، آخوندهای حاکم عده ای را به خیابان آوردند و جارچیِ رسمی، با بلند گو فریاد می زد؛ انرژی هسته ای حق مسلم ماست. و این عده هم تکرار می کردند. بعد همین عده تکرار کننده شعار، شاهد بودند این حق مسلم، چه سرنوشت نکبت باری پیدا کرد. من اطمینان دارم هیچ یک از این هایی که به خیابان آورده شده بودند و ساعت ها توی خیابان مشت گره کرده خود را به هوا پرتاب می کردند و فریاد می زدند، از خود نپرسیدند این حق مسلم ما چرا چنین سرنوشت غم باری پیدا کرد؟
چرا از خود نپرسیدند؟ برای اینکه اذهان ما پرسشگر پرورانده نشده است. ما آدم های تقلیدگر، پیرو و تبعیت کننده پرورانده شده ایم. خوی، منش و نگرش تقلیدگری، دنباله روی و تبعیت کنندگی در جامعه ی ما به عنوان یک ارزش تلقی می شود. باز اطمینان دارم آنهایی که می گفتند انرژی هسته ای حق مسلم ماست؟ این پرسش توی ذهن شان ننشست که آیا فقط انرژی هسته ای حق مسلم ما است؟ ما حق های مسلم دیگری نداریم؟ اگر داریم چه چیز و یا چه موضوع هایی هستند؟ مثلا؛ آیا ما حق داریم آزادانه بیندیشیم و این اندیشه مان را هم بر زبان بیاوریم؟ آیا ما حق داریم باور و عقیده ای متفاوت با عقیده و باور حاکم داشته باشیم؟ آیا ما حق داریم نوع لباس و پوشش مان را خودمان انتخاب کنیم؟ آیا ما حق داریم هر آدمی را خوب دانستیم انتخاب کنیم؟ آیا ما حق داریم انتخاب کنیم که چه فیلمی را ببینیم و چه نوع موسیقی را بشنویم؟ و چه نوع کتابی بخوانیم؟ آیا ما حق داریم از حاکمان پرسش و انتقاد کنیم؟ و صدها حق های دیگر، حق مسلم ما نیست؟ که متاسفانه آخوند در این چهار دهه از مردم گرفته است؟
همه ی ما شنیده و دیده ایم وقتی بچه ای متولد می شود از کسی اجازه نمی گیرد که آیا اجازه هست من نفس بکشم؟ به محض اینکه جلو بینی هایش باز می شود شروع به نفس کشیدن می کند. می دانید معنی این عمل یعنی چه؟ یعنی اینکه من یک انسانم، آزاد آفریده شده ام، به دلیل همین آزاد آفریده شدن، نفس کشیدن و زنده ماندن حق من است و چیزی که حق شد نیازی به اجازه گرفتن ندارد. بعد برای گریستن که اولین سخن گفتن اوست از کسی اجازه نمی گیرد که آیا اینگونه گریستن راه راست است یا انحرافی؟ بعد به دنبال غذا می گردد وقتی نوک پستان مادر به دهانش می رسد مک می زند و غذایش را می خورد برای این کار از کسی اجازه نمی گیرد که مثلا: من اجازه دارم غذا بخورم؟ بعد وقتی هنگام راه رفتنش می شود از کسی اجازه نمی گیرد راهش را می رود. رشد کودک ادامه می یابد کودک و سپس نوجوان و بعد جوان از کسی اجازه نمی گیرد که آیا اجازه می دهید من رشد کنم و بزرگ شوم؟ همه ی اینها و ده ها نمونه دیگر مانند حق آزاد اندیشی و حق بیان این اندیشه آزاد و حق نوشتن این اندیشه آزاد، حق انتخاب شیوه زندگی که چی بپوشیم، چی ببینیم و چی بشنویم و چی بخوانیم و چی بخوریم وکجا و با کی زندگی کنیم و چه باوری داشته باشم، همه ی اینها نه مانند حق مسلم انرژی هسته ای که حقی من درآوردی بود، بلکه مانند حق طبیعی و خدادادی نفس کشیدن و غذا خوردن، حق ما هستند ما با این حق ها زاده می شویم، زندگی می کنیم و می میریم. ببینید ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر چه زیبا گفته است.
« تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آن ها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.»
خوب دقت کنید مقلد، پیرو و دست بوس زاده نشدیم بلکه آزاد زاده شدیم. همه هم حرمت داریم و هم حقوق. آیا می دانید حرمت یعنی چه؟ حرمت از حرم، حرام و حریم می آید یعنی انسان، دارای حریم هست کسی حق تجاوز به این حریم را ندارد. یعنی انسان به صرف انسان بودن؛ دارای حریم است، دارای کرامت است، دارای قداست است، و نباید به انسان بی احترامی شود. این حرمت و حقوق برای همه است یعنی آدم بی حرمت و بی حق نداریم. دارای عقل و وجدان هستیم یعنی هر آدمی به کمک عقل و وجدان، خوب و بد زندگی اش را می تواند تشخیص دهد و نیازی به دنباله روی ندارد. و باید با هم عادلانه و برادرانه رفتار کنیم آیا می دانید ریشه و فونداسیون برادرانه چی است؟ دوتا کلمه: برابری و مهربانی. پس دشمنی و کینه و نفرت نباید باشد. شما سخنی از این پر مغزتر به من نشان دهید؟
خوانندگان گرامی به نظر شما چند درصد از همشهریان مارکده ای مان خودشان را آزاد و دارای حق می دانند؟
حالا هر آدمی با هر نام و عنوانی هر یک از این حق های ما را محدود و یا سلب کند آدمی است متجاوز، ستمگر، طاغوت، دیکتاتور، زورگو، ظالم و… یادم می آید چند نفر از همشهریان مارکده ای ام که متاسفانه جزء سران و ادعارسان روستا هم هستند در طی چند سال گذشته با خبرچینی و بد گویی شان حق های چند نفری از مردم را پایمال کردند مانند: اینکه کسی می خواست در شرکت و یا اداره ای استخدام شود در پرسش تحقیقات محلی به مامور می گفتند: مچّد نی می یا! یا، ماهواره می بی نه، یا، ویدئو تو خونه شون داره، یا، ریشه شه می تراشه، یا، یقه پیرَنِ شه وا می یاله. اینها و ده ها نمونه ی دیگر مصداق پایمال کردن حق طبیعی و خدادادی مردم که باید بتوانند شغل و کار مورد علاقه شان را داشته باشند، بوده و هست.
یکی از دلایل اینکه ما مردم ایران در درازای تاریخ مان دچار چرخه حاکمان استبدادی شده ایم و هر گروه، طایفه، قومی را که به حاکمیت می رسانیم یک مستبد تمام عیار از آب در می آید؟ همین نبود ذهنیت و فرهنگ پرسشگری ما است. پرسشی درباره موضوع ها به ذهن مان نمی نشیند اگر هم پرسشی پیش بیاید جرات طرحش را نداریم.
آیا می دانید خاطره ای که موجب نوشتن این مقاله با نام حق شد چی بود؟ دو روز قبل توی نوشته هایم دنبال یادداشتی می گشتم که چشمم به تیتر جلسه محاکمه ام افتاد. چه محاکمه ای؟ می گویم.
روزی با یادداشتی توی نشریه آوای مارکده از جایزه صلح نوبل دکتر شیرین عبادی یادی کردیم. ذکر نام شیرین عبادی به مذاق سردار روستا خوش نیامد جلسه محاکمه ای برایم ترتیب داد و حداقل درخواستش برای کیفر دادن به من، توقف انتشار نشریه آوا بود. سردار می گفت:
– ای زنیکه (شیرین عبادی) گفته: انرژی هسته ای حق مسلم ما نیست؟ و آوا اسم اینِ نوشته. آوا باید تعطیل بشه که اسم ای زنیکه را نوشته.
اگر عمری باقی باشد شرح سخنان جلسه محاکمه را برای اطلاع شما انتشار خواهم داد ولی یک پرسش از شما همشهریان عزیز و گرامی دارم و آن این است:
به نظر شما می توان امیدی به آزادگی و آزاد اندیشی در مارکده داشت؟
محمدعلی شاهسون مارکده 22 دی 97
مقاله زیر نوشته خانم محبوبه عرب است تا آنجایی که من می دانم اولین نوشته یک خانم مارکده ای درباره مسائل و موضوع های زنان است لطفا با دقت بخوانید و نظر خودتان را هم یادداشت کنید.
حریم سازش! فیلتر اندیشه!
در روزگار ما، در شرایط دشواری که نبود کفایت و وجدان برای ایران و ایرانی رقم زده است، همچنین به لطف روشنگری ها و افشاگری های صورت گرفته در شبکه های مجازی، و با توجه به اینکه حکومت جمهوری اسلامی منتسب به آخوند هاست، پس اندیشه ی مردم، به ویژه طبقه ی متوسط و فرودست بیش از پیش به آخوند مشغول شده است.
به نظرم از ستم هایی که گروهی از آخوندها با همراهی قشر مذهب زده به جامعه روا داشته اند، تقسیم بندی بانوان جامعه براساس نوع پوشش آنهاست: زنان محجبه و زنان بی یا سست حجاب. مدتی است که منبرها و تریبون های محافل مذهبی عرصه ی هجمه به زنانی شده است که اعتقاد و التزامی به حجاب_ به معنای معروف آن_ ندارند. گاه سلامت شخصیت شان به چالش کشیده می شود و گاه هدف قیاس هایی نادرست و ناشایست قرار می گیرند. به تدریج به مذهبی ها چنین القا شد که در برابر زنان بی حجاب مسئولند و باید این زنان بد و سرکش را به راه بیاورند. به نام ” امر به معروف و نهی از منکر” مذهبی ها را به جبهه ی نبرد با بی حجاب ها فراخواندند. و برخی از مذهبی ها در این توهم مسئولیت فرو رفتند. در چنین شرایطی آنچه که انتظار می رود و در نهایت رخ می دهد این است که خانمی که به خاطر پوشش خود مورد بی احترامی و توهین قرار گرفته است در مقام دفاع از خود و مقابله به مثل بر می آید. نتیجه، درگیری کلامی و گاه فیزیکی است. کلیپ هایی از این درگیری ها در فضای مجازی پخش می شود که اسباب تاسف و نگرانی است.
به راستی کدام جامعه از مسیر درگیری و خشونت به سعادت دست یافته است که امروز برخی از هم وطنان من قدم در این مسیر گذارده اند؟ آیا می توان به نام دین در جامعه دو دستگی ایجاد کرده و مردم را به جان هم انداخت؟ سخنی است منسوب به علی شریعتی با این مضمون که ” اگر دین و مذهب به کار این دنیا نیاید به کار آخرت هرگز نخواهد آمد.” پاک ترین اندیشه ها و درست ترین عقیده ها اگر قرار بر تحمیل شدنشان باشد نفرت برانگیز خواهند شد. این را بدانیم و بپذیریم و با ملایمت و سازگاری بیشتری در کنار هم زندگی کنیم.
محبوبه عرب