گزارش نامه 176 نیمه بهمن 97

مردمانی شایسته با عملی ناشایست!؟

       چند سال است که بین دست ­اندرکاران دو استان چهارمحال و بختیاری و اصفهان بر سر موضوع آب رودخانه زاینده رود اختلاف، کشمکش و دعوا است. از دور که به سخنان دو طرف گوش کنی چنین فهم می ­شود که اصفهان زاینده رود را تمام و کمال حق­ آبه خود می­ داند. چهارمحال و بختیاری بر این باور هست که منشا آب سرزمین ما هست ولی اصفهان زیاده خواه است با کندن تونل­ های مختلف می­ خواهد تمام منابع آبی ما را ببرد و این تونل ­ها موجب کویری شدن سرزمین ما و نیز مرگ تمدن حاشیه زاینده رود می ­شود. سخن اعتراضی یا بهتر بگویم فریاد جهارمحال و بختیاری به همین جا ختم نمی ­شود بلکه می ­افزاید: زیاده خواهی اصفهان به قدری گسترده است که اصلا سهمی هم از آب زاینده رود برای چهارمحال و بختیاری که تماما تولیدی سرزمین ما هست هم نمی ­خواهد قائل باشد.

       این دعوا و کشمکش از زمان استعفا دسته­ جمعی نمایندگان اصفهان شدت و حدت بیشتری پیدا کرده است.

      من در اینجا نمی ­خواهم داوری کنم که کدام­ یک درست و یا نا درست می­ گوید. من موضوع دیگری در رابطه با زاینده رود را می­ خواهم مطرح کنم و آن آلودگی آب زاینده رود است.

       حدود 30 سال است که مردمان خوب و شریف و شایسته روستای گرم­ دره، روستای خود را لوله کشی فاضلاب کرده و فاضلاب روستا را به رودخانه زاینده رود هدایت کرده ­اند. این بندگان خوب خدا با این کارشان خود را از شر فاضلاب خانگی ­شان آزاد، رها و راحت کرده ­اند و دیگران را گرفتار. گرفتاری مردم را شرح می­ دهم.

        تمام روستاهای پایین دست روستای گرم­ دره، مستقیم از رودخانه زاینده ­رود برای آشامیدن آب پمپ می ­کنند و با عبور دادن از مقداری شن و افزودن کَلَر زیاد، به منظور ضد عفونی، به عنوان آب آشامیدنی به خورد مردم می ­دهند. تمام مسئولان ادارات ما هم می­ دانند که روستای گرم­ دره چنین کار ناشایستی را می­ کند ولی متاسفانه خم به ابروی مبارک خود نمی ­آورند. نکته ­ی جالب اینکه اصفهان و چهارمحال و بختیاری در بین دعواهای خود هیچ اشاره­ ای هم به آلوده شدن آب ندارند بلکه دعوا فقط برای سهم بیشتر و بردن بیشتر آب هست.

      من به شخصه از اینکه مسئولان اداری ما در جهت جلوگیری از ریختن فاضلاب گرم ­دره به رودخانه کاری بکنند، نا امید هستم چون بر این باورم حفظ میزها، سمت ­ها و کسب رضایت بالادستی ­ها، خیلی خیلی بیشتر از جان مردم و سلامتی مردم برای آنها ارزش و اهمیت دارد ولی به مصداق ضرب ­المثل معروف عامیانه؛ دَرِ دیزی باز است پس حیای گربه کجا رفته؟ سخنم با مردم خوب و شریف و شایسته­ ی روستای گرم­ دره است که چگونه وجدان ­  شان قبول می ­کند شاش ­های خود را توی رودخانه بریزند تا دیگر هم تباران، هم دینان، هم منطقه ­ای ­ها، هم استانی ­ها و هم نوعان خود بخورند؟ می ­  خواهم بدانم چگونه با وجدان شان کنار می­ آیند؟ خیلی مایل هستم بدانم برای این عمل غیر اخلاقی و غیر انسانی خود چه توجیهی دارند؟

       چند سال قبل به همت بزرگ مردِ! روستای گرم­ دره، آقای جعفر مردانی، دهستان حق مارکده ربوده و به گرم ­دره داده و دهستانی جعلی بوجود آورده شد، پس از این اقدام، رئیس وقت شورای روستا گرم ­دره، در یک جلسه قرآن خوانی خطاب به مردم گفته بود: مسئولان دیدند مردم گرم ­دره شایستگی دارند دهستان را به گرم­ دره دادند!؟

       من در ضمن ناخرسندی از این عمل ناجوان مردانه و غیر اخلاقی آقای جعفر مردانی در ربودن دهستان حق مارکده، این امید در من زنده شد که حالا با ارتقاء گرم­ دره از روستا به دهستان به دلیل شایستگی، مردم و مسئولان روستا برای حفظ و تداوم شایستگی ­شان هم که شده  حتما فکری به حال فاضلاب­ شان خواهند کرد و از ریختن توی رودخانه جلوگیری خواهند نمود و این وجهه زشت را از چهره دهستان پاک خواهند کرد چون یک آدم شایسته، و یک مرکز دهستان قاعدتا باید اندکی هم با اخلاق آشنایی داشته باشد، بنابراین آدم آشنا به اخلاق و یک مرکز دهستان نباید حاضر شود شاشش را به خورد دیگران بدهد، ولی متاسفانه در به همان پاشنه چرخیده و می­ چرخد. گرم ­دره­ ی روستا و گرم­ دره­ ی دهستان با مردمانی شایسته، همچنان فاضلاب­ شان را توی آب رودخانه می ­ریزند و مردمان روستاهای پایین­ دست هم آب آلوده به فاضلاب را نوش جان می­ کنند و مسئولان اداری ما به اتفاق مردم خوب و شریف و شایسته گرم­ دره هم به ریش ­شان می ­خندند.

        چند سال قبل برای اعتراض به ربوده شدن دهستان به استانداری رفته بودیم به دستور نوروزی مدیرکل وقت، آقای کریمی به عنوان کارشناس آمد و برای ما معترضین قانون دهستان را خواند که؛ دهستان روستایی است در بین چند روستا که به روستاهای اطراف خود خدمات می­ دهد و چون روستای گرم ­دره بین چند روستا قرار گرفته دهستان را به آنجا دادیم تا بهتر بشود به روستاهای اطراف خدمات رسانی شود (نقل به مضمون).

خواننده گرامی آیا به نظر شما ریختن شاش ­ها توی آب همان خدمات وعده داده شده توسط کارشناس استانداری نیست؟  

                                          محمدعلی شاهسون مارکده اول دی 97

     آیا “شهادت” یک “هدف” است؟

 “مادر! کرمی کن که در راه تو فدا شوم.” این جمله را نوشته شده بر دیوار مدرسه ای دیدم. منظور از “مادر”، فاطمه دختر پیامبر اسلام و مضمون جمله، آرزو و طلب شهادت است. همه ی ما جملاتی از این قبیل را بر در و دیوار شهرها و روستاهای ­مان دیده ایم. تلاشی است از سوی دستگاه حاکم در راستای آنچه “جا اندازی فرهنگ شهادت” نامیده می شود.

        یک مکتب در مرحله ی نخست برای پاییدن و بالیدن به پیروانی نیاز دارد که اصول و احکام آن مکتب را در زندگی نقشه ی راه قرار داده و حیات خود را براساس آن هماهنگ کنند. در کتاب های درسی دین و زندگی دوره ی دبیرستان، دین “برنامه ی زندگی” تعریف می شد. پس می توان چنین برداشت که اگر دین و مذهبی باشد، با هدف تقویت اخلاق و بعد روحانی زندگی انسان است‌. بنابراین آنچه باید تبلیغ شده و آموزش داده شود گرایش به خوبی ها و دوری از بدی هاست. اما آنچه در حال حاضر در جامعه ی ما جاریست تبلیغ غیر عقلانی شهادت است. گویا انسان وقتی زنده است نمی تواند چندان ارزشمند باشد و جان، باری گران و آلوده است که می باید آن را از دوش افکند. نفوذ این تفکر در بین عوام پیداست. معمولا نمی شنویم که حسرت کسی را به این دلیل که گشاده روست یا زبانش به دروغ و غیبت و چاپلوسی نمی چرخد داشته باشند. اما هنگامی که سخن از شهیدی به میان آید گفتارشان حسرت بار است. چندی پیش نوشته ای در تلگرام به دستم رسید که در آن نویسنده کوشیده بود با الگو گرفتن از شهدای موسوم به “مدافع حرم” که متولد دهه ی ۷۰ بوده اند حس شرمندگی را به همسالان این شهیدان القا کند. بی آنکه در نظر بدارد مقایسه، سرکوفت و القای حسّ شرم برای یک نوجوان و جوان چه سمّ مهلکی است و اصلا چرا باید جوان ایرانی از اینکه زنده است و زندگی می کند شرمنده باشد.

     در یک مکتب و عقیده ی درست و عقلانی، ریخته شدن خون و بریده شدن سر نمی تواند یک هدف باشد. هدف نیکو زیستن است. چنین می اندیشم که اگر انسانی عمر به خودسازی و کسب کردار نیک بگذراند، در صورت لزوم به راحتی مرگ را انتخاب خواهد کرد. بی هیچ نیازی به تبلیغات! پس شایسته است که به جای معرفی کردن شهادت به فرزندان مان به عنوان یک هدف، تربیت نیکو را به آن ها هدیه کنیم. فراموش نکنیم که در نبرد ۸ ساله ی ایران و عراق جبهه های نبرد ایران را کسانی اداره کردند که تولد و رشد و بالندگی شان به تمامی در عصر پهلوی واقع شده بود. رژیمی که با سخنانی به دور از انصاف و عدالت و گاه با ادبیاتی زننده از جانب حاکم های فعلی رد می شود. و در دوران حیاتش وطن تابلوی تبلیغات دینی و به ویژه شهادت نبود. همچنین در نظر بداریم که آخوند همواره از پیشروان تبلیغ شهادت بوده است. اما اگر نسبت آخوندهایی را که در سال های اخیر در نبرد سوریه شرکت کرده و کشته شده اند به هزاران آخوندی که در کشور داریم حساب کنیم حاصل تقریبا برابر با صفر است.

     چندی پیش خبرگزاری ها از اشتغال ۱۸۰۰ آخوند در وزارت نفت خبر دادند. خبرگزاری تابناک خواستار پاسخگویی مسئولان مربوط به این پرسش شد که  آخوندها و آن هم به این تعداد دقیقا در وزارت نفت چه می کنند؟ همانطور که انتظار می رفت هیچ پاسخی از سوی هیچ نهاد و مقامی به این پرسش داده نشد. قطعا حقوق نسبتا مناسبی که وزارت نفت به کارکنانش می پردازد در وضعیت امروز ایران غنیمت است. پس شربت شهادت هرچقدر شیرین باشد نمی تواند این مدعیان لاف زن را از جیفه ی دنیا جدا کرده، راهی سوریه و عراق کند و به رویارویی با مردان بزرگ اندام کوچک مغزی بفرستد که برای خشنودی خدایشان سر می برند.

                                                                       محبوبه عرب