آزرده دلان
در چند ماه گذشته، تعدادی از همشهریان، از کانال تلگرامی با نام؛ بدون سانسور، آزرده دل بودند و به بهانه پاسخ دهی، مخالفت و مهار این کانال، یادداشت های زیادی روی وب سایت مارکده گذاشتند که تعدادی منتشر و تعدادی هم منتشر نشد.
من شخصا این کانال را ندیده ام، مطلبش را نخوانده ام، نمی دانم چی می گوید؟ چه کسی آن را اداره می کند؟ چه چیز را سانسور نمی کند؟ و چرا چنین کانالی بوجود آمده؟ به همین دلیل هم هیچ داوری درباره این کانال ندارم. با این وجود از فحوای پیام های این همشهریان آزرده دل، اینگونه می شود فهمید که مدیر این کانال ناشناس است و نسبت های نا روایی به افراد می دهد و روان مردم را می آزارد. بعضی از یادداشت گذارنده ها مدعی بودند که این فرد را شناسایی کرده اند. بعد با نام بردن از فرد شناسایی شده نسبت های نا مناسبی به او می دادند و بر او می تاختند. این نام بردن صریح از یک فرد و دادن نسبت های نا مناسب به او در یادداشت های شان، من را برای انتشار، در یک معذوریت قرار می داد.
من اصولا دوست ندارم سانسورچی باشم و بر این باورم که هرکس باید حق داشته باشد هر حرفی که می خواهد بزند. به نظر من نمی توان، نباید و دور از انصاف هست که جلو دهان ها قفل بزنیم و نگذاریم مردم سخن شان را بگویند.
بستن دهان مردم به باور من عملی غیر اخلاقی است، ستم است، تجاوز به حقوق اولیه مردم است ولی متاسفانه همه شاهد هستیم که حاکمان مملکت ما، با ایجاد فضای ترس آلود بر جامعه، خفقان اجتماعی بوجود آورده اند همین خفقان باعث شده که ما نتوانیم با هم گفت وگو کنیم و شیوه ی گفت وگوی برابر را تمرین و تجربه نکرده و نیاموخته ایم. حالا که توسط کفار بی بندوبار غربی فضای مجازی بوجود آمده و امکان گفت وگوی غیر حضوری را برای ما فراهم کرده، تعدادی از این فضا استفاده های غیر مفید می کنیم و همدیگر را می آزاریم. تلگرام فضایی بوجود آورده که همه در آنجا می توانند نظر بدهند و این فرصت گران بهایی است اگر شرایط گفت وگوی برابر را رعایت کنیم.
نظردادن به خودی خود اشکال ندارد ولی وقتی این نظر مفید خواهد بود که از اندیشه ای خردمندانه تراوش کرده باشد و از پشتوانه عقلانی برخوردار باشد و نظر دهنده در قالب گفت وگوی برابر، نظرش را ارائه دهد. وقتی اندیشه ورز نیستیم و شرایط گفت وگوی برابر را نیاموختیم مرز حق خود با دیگران را ممکن است نشناسیم آنگاه با تجاوز به حریم ها، تخریب و آزار دیگری را موجب شویم.
متاسفانه بسیاری از ما هنگام سخن گفتن، به استحکام سخنمان توجه چندانی نداریم و سخنان سست از زبان مان جاری می شود و موجبات رنج دیگر و یا دیگران را فراهم می کنیم در چنین فضایی غربالگری شنیده، خوانده و دیده ها، ضرورت دارد، لازم است و مفید. نکته ی دارای اهمیت این است که غربالگری را نه سانسورچی های حاکم، بلکه هر فرد صرفا برای خود باید انجام دهد. بنابراین به جای زدن قفل و یا بستن دهان مردم، بهتر است هنگام پردازش خبرها، غربالگری انجام شود. دلیل نیاز غربالگری این هست که ما اختیار دهان دیگران را نداریم ولی هر آدمی اختیار دوتا گوش و چشمان و حس و احساس خود را دارد. برابر این اختیار، هر آدم می تواند و حق مسلم اوست که انتخاب کند؛ کدام سخن مفید است، ارزشمند است، مبتنی بر علم و عقل و خرد است، آن را بشنود و ثبت و ضبط کند و سخنان بی پایه و مایه و سست و کم ارزش و دور از علم و عقل و خرد را – حتی اگر از زبان مقامات قدرتمند و متنفذان هم جاری شود – دور بریزد.
یادداشت های این همشهریان آزرده دل و نیز واکنش ها به این یادداشت ها مدتی روان من را آزرد. چون در اغلب این یادداشت ها از افراد نام برده می شد و نسبت های نه چندان مناسب هم بهشان داده می شد و من می ماندم که چه کنم؟ منتشر کنم؟ منتشر نکنم؟ سخت توی معذوریت قرار می گرفتم و رنج می بردم. گاهی وجدان آزادی خواهیم نهیب می زد که همه را منتشرکن و بگذار هرکس حرفش را بزند، گاهی وجدان اخلاقیم می گفت انتشار نسبت های نا مناسب، اخلاقمند نیست و دور از ادب انسانی است و نباید چنین سخنان منتشر شود. واقعا نمی دانستم چه باید کرد!؟ و انتخاب درست کدام است؟ فضای رنج آوری برای من بود.
به این موضوع از بُعد دیگری هم نگریسته ام و ذهن من را مشغول داشته است. یکی اینکه بیشتر این یادداشت ها، انباشته از خشم و نفرت اند که بسیار مایه تاسف است و می دانیم خشم و نفرت از ذهنی بیمار تراوش می کند و موجب تخریب و ویرانگری است. من حدس می زنم خودِ یادداشت گذارنده ها به این خشم و نفرت نهفته در کلام شان هم آگاه نیستند. بدون شک این همه خشم و نفرت نهفته در ذهن، روی روان ها تاثیر زیانبار می گذارد. ای کاش این همشهریان متوجه می شدند و حداقل به داد روان خود می رسیدند و برای زدودن این همه تنفر انباشته شده در ذهن خود، کاری می کردند.
دیگر اینکه یادداشت گذارنده ها چون خود را معرفی نمی کنند و ناشناس نسبت های ناروا به دیگری می دهند این رفتار، غیر اخلاقی، ناجوانمردانه، دور از انصاف، و رذیلانه است. حدس می زنم یادداشت گذارنده ها به این بعد غیر انسانی رفتار خود توجه ندارند.
دیگر اینکه به نظر من اغلب یادداشت گذارنده ها اذهان بسیار ساده و سطحی دارند! به دلیل سطحی اندیشی، پیچیدگی های انسان را نمی شناسند. به همین جهت فکر می کنند رفتار مردم باید با ادعاهای شان مطابقت داشته باشد! انتظار دارند یک نفر توی روستا که ادعاهای مذهبی دارد، به مسجد می رود، نوحه می خواند، مداحی می کند، خود را بسیجی ناب می داند، به خود رنگ و لعاب مذهبی می دهد، بادیگارد آخوند می شود، راهپیمایی اربعین شرکت می کند، نباید خلاف کند!؟ نباید دروغ بگوید!؟ نباید دو رو و متظاهر باشد!؟
من نمی دانم این نبایدها از کجا آمده؟ و توی ذهن این همشهریان گرامی من نشسته؟ می پرسم کدام آدم خردمندی چنین گفته؟ در کدام نوشته معتبر علمی چنین آمده؟ که یک آدم به ظاهر مذهبی؛ نباید مال مردم را بالا بکشد؟ نباید دروغ بگوید؟ نباید خلاف کند؟ نباید دو رو باشد؟ نباید متظاهر باشد؟
همشهریان عزیز و گرامی و خوب و مهربانم، یعنی شما اخبار دزدی های کلان، ببخشید، اختلاس های کلان مملکت را نشنیده اید؟ نمی شنوید!؟ از آنها بی خبرید؟ یعنی شما نمی دانید این آدم های اختلاسگر دین دارند؟ مومن اند؟ مذهبی اند؟ مسجدی اند؟ مکه رفته اند؟ به شیطان سنگ زده اند؟ نمازخوانند و جزء صف اولی ها هستند؟ مقلد و دست بوس اند؟چفیه بر گردن و تایید شده مقامات اند؟ صلاحیت شان برای منصب های بالا تایید شده و مورد اعتماداند؟
اطمینان دارم همه ی اینها را که بر شمردم و خیلی بیشتر از اینها را می دانید من در تعجبم با دانستن اینها چرا از یک بچه روستایی به ظاهر مذهبی، نوحه خوان، مداح و مسجدی انتظار دارید مال مردم را بالا نکشد؟ دو رو و متظاهر نباشد؟ هتک حرمت نکند؟ که این همه سر و صدا راه انداختید؟
خدمت شما همشهریان گرامی عرض می کنم؛ دین و مذهب، به خودی خود، نمی تواند باز دارنده رفتارهای نا درست ما باشد. اگر آدمی با روان سالم، دین دار و مذهبی و مومن باشد، چون از سلامت روانی برخوردار است انتخاب دین و مذهبش دلیل مند و مبتنی بر عقل و خرد است نه تقلیدی، این آدم با این ویژگی، از دین و مذهب، ابعاد رحمانی اش را فهم می کند. فهم ابعاد رحمانی از دین و مذهب، به او کمک می کند تا انسان با حیا و شریف تری گردد، انسان متعالی تری شود، رفتارهای انسانی تر و سخنان منصف تری بگوید، با دیگران به مهربانی رفتار کند، انسان اخلاق مند باشد.
ولی اگر آدمی با روان نا سالم و بیمار، دین دار و مذهبی باشد، چون روان ناسالم دارد، دین داری اش مبتنی بر علت است نه دلیل و عقلانیت و خردمندی. آدمی با چنین ویژگی، دین و مذهبش را ارثی از خانواده، و یا تقلیدی از محیط اجتماعی گرفته، چنین آدمی متعبد و به تبع و طبع متعصب خواهد بود. این آدمِ با روان بیمار، از دین و مذهب یک پوشش و یا سنگر برای رفتارهای بیمارگونه خود درست می کند، می شود؛ خلافکار حرفه ای، دروغ گوی زیرک، خبرچین سرسپرده، مال مردم بالاکش ماهر، حقه باز حریف، تخریبگر بی باک و حتی آدمکش بی رحم. چنین آدمی از رفتارهای نامناسبش هم احساس شرم و خجالت نخواهد داشت دلیلش این هست که ظاهرش را با دین و مذهب می آراید و زیر این آراستگی – به قول حافظ – آن کار دیگر می کند.
فکر نکنید این آدم های با روان بیمارِ متظاهر به دین و مذهب، مسجدی و نوحه خوان و مداح، الآن در زمانه ی ما سر و کله شان پیدا شده، نه، در طول تاریخ هم بوده اند، اکنون هم هستند، در آینده هم خواهند بود، همه جا هم هستند از جمله در مارکده، به این ویژگی روانی می گویند؛ فرصت طلبی. فرصت طلبی ویژگی روانی نه همه، بلکه بسیاری از آدم ها است. فرصت طلبی یک رویه اجتماعی است، یک واقعیت اجتماعی بوده و هست و خواهد بود، البته رویه و واقعیت اجتماعی تلخ، زشت، پلشت و غیر اخلاقی.
رویه ی فرصت طلبی در جامعه هایی که اخلاق و اعتماد درش ضعیف است، مثل جامعه ی کنونی ما، شدت بیشتری دارد. باید چشمان خود را باز کرد و واقعیت ها را خوب دید، وقتی واقعیت ها را خوب و دقیق ببینیم آنگاه انسان را بهتر خواهیم شناخت و از رفتارهای فرصت طلبانه بعضی ها تعجب نخواهیم کرد بلکه به جای تعجب، با شناخت و آگاهی به مانورهای پوششی و آراینده فرصت طلبان مانند؛ مداحی، نوحه خوانی، صف اول نماز ایستادن، رفت و آمد زیاد به مسجد، مسافرت های تکراری زیارتی و… اهمیتی نخواهیم داد و از کنار آن رد می شویم و ذهن خود را مشغول او نمی کنیم و آدم فرصت طلب را به حال خود وا می گذاریم.
اصلا می دانید چرا آدم های با ویژگی فرصت طلبی به سمت و سوی مداحی و نوحه خوانی می روند و خود را به مسجد می چسبانند؟ برای اینکه از حرمت مسجد و مقدسین برای روان بیمار و رفتارهای نا مناسب خود پوشش درست کنند تا بتوانند پلشتی های خود را بپوشانند و از مردم توجه مثبت بگیرند حالا وقتی دیگران به مانور او توجهی نکنند او هم ناگزیر از ریا و تظاهر دست خواهد کشید. باید دانست توجه دیگران به بازی های مانوری او، او را تشویق می کند.
چیزی که همه ی ما باید بدانیم رفتارهای خلاف، بالا کشیدن مال مردم، دروغ گویی، ریا، تظاهر، کلاه گذاری، کلاه برداری، حقه بازی، خشونت، تخریب دیگران، بدگویی، اتهام زنی، خبرچینی، زیرآب زنی و… هیچ ارتباط مستقیمی با دین داری و مذهبی بودن و یا دین نداری و مذهبی نبودن آدمی ندارد. آدمی می تواند دین دار و مذهبی باشد و این رفتارهای پلشت را داشته باشد و می تواند هیچ باور دینی و مذهبی نداشته باشد باز هم این رفتارهای پلشت را داشته باشد. عکس این دو هم صادق است.
تاسفبار این هست که امروز حاکمان مملکت ما، از این متظاهران و دو رویان سوء استفاده می کنند آنها را تهییج شان می کنند، میدان بهشان می دهند، پوئن بهشان می دهند، القاب بهشان می دهند، سِمت و مقام بهشان می دهند و می نوازندشان، تا با نیروی تخریبی آنها بتوانند مخالفان، معترضان و روشنفکران جامعه را سرکوب کنند. این هست که رفتار پلشت این بندگان بیمار خدا، در کنار حاکمان، برجسته تر به نظر می آید و روان بسیاری را می آزارد.
محمدعلی شاهسون مارکده 29 اسفند 98
چماق امنیت؛ در دستان حکومت، بر سر ملت!
مدت ها برآن بودم تا درباره ی سوء استفاده ی مسئولان و مقام های کشور از مسئله ی” امنیت” بنویسم. چند روز پیش، اتفاقی، چند شماره از ماهنامه ی برمه به دستم رسید. در ماهنامه ی شماره یازده به تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۹۷، از قول خانم خدیجه ربیعی که از نمایندگان استان در مجلس هستند، چنین آمده بود: ” امنیت ایران در هیچ کجای دنیا وجود ندارد.” عکس و صحبت های خانم ربیعی در صفحه ی شماره ی ۳ ماهنامه ی برمه درج شده بود. درست در صفحه ی روبرو، یعنی صفحه ی شماره ی ۲، تصویری از آقای جعفر مردانی به همراه صحبت هایی از ایشان درج شده بود. برای ما مارکده ای ها نام جعفر مردانی یادآور خاطره ی تلخی است: حقی که لگد مال شد و فریادی که شنیده نشد. اندیشه ی پرّانم به هفت هشت سال پیش پر کشید. یاد قانون شکنی بزرگی برایم تازه شد که آن روز ها چونان شوک بزرگی مارکده را در بهت فرو برد. برای من، فراتر از موضوع از کف رفتن دهستان با تمام امتیازاتش، رنج از آنجا بود که وطن، آن آشفته بازاری شده که می توان چنین تخلف آشکاری را در آن مرتکب شد و آبی از آب تکان نخورد. اندیشیدم: آیا این یک نا امنی نیست؟ امنیت گونه ها دارد. در کشور ما گونه ی امان از جنگ و ترورش تقریبا برقرار است. اما آیا در دیگر عرصه ها نیز امنیت داریم؟ پاسخ من منفی است. شاید بتوان گفت از شش دانگ امنیت یک دانگش را داریم. اینکه برای پیروزی در یک جدال، کله یِ گنده و گردنِ کلفت میزان باشد و نه حقیقت و صاحبش، خود نمونه ای از ناامنی است. در قضیه ی دهستان قافیه را به گرمدره باختیم از آن رو که گرمدره ای ها در بیدادگاه استانداری آشنایی داشتند و ما نداشتیم. حال بر فرض اگر روزی بر سر موضوعی اختلافی بین گرمدره و جامعه ای دیگر پدید آید و آن اجتماع دیگر، آشنایی والا مقام تر در دستگاه های دولتی و حکومتی داشته باشند، این بار باخت با گرمدره خواهد بود. چه حق با ایشان باشد و چه نباشد. این که تبرئه یا محکوم شدن، مستقل از حق مداری یا ناحق بودن باشد، یک ناامنی بزرگ و البته تنها یک نمونه از ده ها ناامنی موجود در ایران ماست. سخن ها در این باب هست. عمری باشد خواهم نوشت و اگر مدیر سایت صلاح بدانند منتشر خواهد شد.
محبوبه عرب