بی شرمی
بی شرمی؛ یک گرفتاری روانی است که شوربختانه بعضی ها دچارش هستند. در جامعه، در گفت وگوی روزانه، بی شرمی را با بی حیایی هم معنی بکار می برند. معادل عربی بی شرمی وقاحت است که عرب زده های مملکت ما از این واژه استفاده می کنند. عوام به آدم بی شرم؛ بی حیا، پررو، رودار، دریده، بی چشم و رو، سنگِ پای قزوین و… هم می گویند.
بی شرمی یک روش و رویه زیستن است آدم بی شرم آدمی است که به رویه زیست و کارکرد خود نمی اندیشد، سخن و رفتار خود را با معیاری همچون اخلاق و انصاف مقایسه و ارزیابی نمی کند بلکه همیشه یک حالت حق به جانب دارد و فکر می کند تمام حقیقت نزد اوست به همین جهت خود را برتر و حق خود را بیشتر و گلیم خود را بزرگتر از گلیم دیگران می بیند و می داند.
نخست ببینیم شرم چیست تا پی به عمق بی شرمی ببریم. شرم یک احساس است مانند احساس های دیگری که ما داریم. مثل: غم، شادی و…که در مغز یعنی مرکز فرماندهی آدمی در دوران رشد بر اثر تعلیم و تربیت باید شکل بگیرد و در درون آدمی نهادینه شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد همان چیزی است که ما آن را با نام وجدان می شناسیم که از درون، همانند یک قاضی منصف، ما را داوری می کند. کار احساس شرم بازدارندگی از رفتار و گفتار نامناسب از طریق داوری درونی است.
وقتی قاضی درونی می تواند منصفانه داوری کند که وجدان سالمی در ما شکل گرفته باشد. در چه شرایطی وجدان سالم در آدمی شکل می گیرد؟ وقتی که پدر و مادری دانا و مهربان ما را با آموزه های اخلاقی و انصافمند تربیت و بزرگ کرده باشند آدمی که با آموزه های مبتنی بر انصاف مانوس و بزرگ شده باشد دارای وجدانی اخلاقمند خواهد بود.
داشتن انصاف یک فضیلت اخلاقی انسانی است به همین جهت باید بدان توجه ویژه داشت برای اینکه انصاف از نصف می آید و باورمند بودن به فضیلت انصاف، پذیرش مساوات، برابری و برادری در میان آدمیان است و آدم انصافمند آدمیان را برابر می بیند و می داند. در ذهن آدمی که برابری انسان ها را پذیرفته، خود بزرگ بینی، خود برتر انگاری، خود را تمام حقیقت پنداشتن جایی ندارد.
آدمی که پدر و مادری دانا و مهربان داشته است و محیط رشدش امن و آرام بوده و حرمت اعضا خانواده رعایت می شده، وجدانی اخلاقمند در او شکل گرفته، حال هرگاه رفتاری ناشایست از او سر زند مورد سرزنش داور درونی (وجدان) قرار می گیرد آنگاه احساس شرم می کند یعنی از خود خشمگین می شود رفتار خود را نا شایست و دور از شان انسانی می داند این خشم از خود که سرزنش از خود را به دنبال خواهد داشت؛ همان احساس شرم است که موجب باز دارندگی آدمی از کارهای نا مناسب و تجدید نظر در رفتارهای بعدی می گردد. افرادی که وجدان سالمی دارند دلیل خشم شان از رفتار نا مناسب خود، بد و نا مناسب بودن رفتار است، چه مردم بدانند و چه ندانند، فقط به دلیل اینکه رفتار نا مناسبی از آنها سر زده، شرمگین و خود را سرزنش می کنند و این یک فضیلت اخلاقی است.
داشتن وجدان اخلاقمند یکی از نشانه های سلامت روانی است و احساس شرمی که با فرمان وجدان به دنبال رفتار نا مناسب در آدمی شکل بگیرد به آن احساس شرم درونی می گویند. این احساس شرم درونی بسیار با ارزش تر و باز دارندگی اش عمیق تر از احساس شرم بیرونی است که بر اثر ترس از آبرو در آدمی اتفاق می افتد. شرم اگر در زمان و مکان مناسب به کار برده شود نشان از سلامت روانی فرد دارد چون نقش ترمز را در رفتار و گفتار آدمی دارد. وجود شرم در وجدان آدمی اجازه نمی دهد سخن نادرست و نا بجا بگوید رفتار ناشایست بکند بنابراین انسان را از آلوده شدن به زشتی و پلشتی دور نگه می دارد.
اگر هنگام رشد و تربیت، پدر و مادر دانا و مهربانی نداشته باشیم که ما را با آموزه های اخلاقی و انصافمند آشنا کنند و محیط رشدمان امن و آرام و با رعایت حرمت اعضا خانواده نباشد، نه تنها وجدان بیدار و آگاه و منصف در ما شکل نمی گیرد بلکه وجدانی بیمار و گرفتار شکل خواهد گرفت، وجدانی با احساس خود برتر پنداری، خودخواه، خشمگین و تخریب گر، خود بی ارزش پنداری، بی مسئولیتی، دارای خشم و نفرت و… بنابراین متوجه رفتار نا مناسب خود نخواهیم شد و احساس شرمی هم در ما شکل نخواهد گرفت حال دیگران که متوجه رفتار نا مناسب چنین شخصی گردند این شخص را بی شرم، پررو، بی حیا، رودار، بی وجدان می نامند و رویه زیست او را بی شرمی و یا بی شرمانه خواهند شمرد.
با این وجود ریشه احساس شرم می تواند درونی باشد که بدان ندای وجدان می گویند ولی گاهی ممکن است ریشه ی احساس شرم نه که درونی بلکه بیرونی باشد که به آن نظر و داوری دیگران می نامیم. نظر و داوری دیگران با پدیده ای دیگر به نام آبرو ارتباط پیدا می کند. آدم هایی که به دنبال کار نا مناسب بر اثر ترس از داوری منفی دیگران احساس شرم می کنند ترس از ریخته شدن آبروی خود دارند، نه شرم از بد بودن آن رفتار، بیگمان این شرم ارزش اخلاقی ندارد و آن را نمی توان فضیلت اخلاقی نامید برای اینکه اگر دیگران نبینند و ندانند احساس شرمی صورت نخواهد گرفت و بازدارندگی هم نخواهد داشت.
شرم در بین مردمان جامعه در گفت وگوهای روزانه خیلی معنی روشنی ندارد آدمی با ذهنیت و هویت مذهبی به خطا آن را با احساس گناه هم معنی می گیرد که باید دانست تفاوت دارد و یکسان و همانند نیست. احساس گناه در پی نافرمانی و سرپیچی از دستورات و آموزه های دینی و مذهبی منتسب به خدا، در ذهن آدمی شکل می گیرد و بنا به باور باورمندان در جهانی دیگر، که بدان آخرت گفته می شود، کیفر دارد ولی شرم به دنبال فرمان قاضی درون، یا همان وجدان و در پی رفتار نا مناسب اخلاقی، انسانی بوجود می آید بنابراین پدیده ای است که ریشه ی انسانی، اخلاقی و معرفتی دارد درحالی که ذهنیت گناه اندیش ذهنی تقلیدگر، پیرو و اطاعت کننده است.
آدمی با ذهنیت روشنفکری، عقل گرا و خردورز، شرم را با حیا همسان می داند. حیا یک فضیلت مخصوص انسان است و آن احساس دیدن و به حساب آوردن دیگران است دیگرانی که درست و دقیق همانند ما حقمدارند و حرمت دارند. وقتی دیگران را ببینیم و برای آنها به اندازه خودمان حق قائل باشیم بی گمان پا را از گلیم خود درازتر نخواهیم کرد آدمی با داشتن حیا دروغ را توهین به خود و تجاوز به دیگران خواهد دانست بنابراین گرد دروغ نمی گردد. آدم با حیا اختلاس یا پول های گم شده را دزدی می داند و دستش را به آن نمی آلاید. ریشه احساس حیا و یا همان شرم درونی، برآمده از عقلانیت، خردورزی و معرفت اندیشی است. براساس این نگرش که اصل و اصالت با انسان است، انسان به صرف انسان بودن فارغ از اینکه رنگ پوستش چیست، دین و مذهب باورش چیست و در کجا زندگی می کند، دارای کرامت، حرمت و حقمدار است. بنابراین رعایت حق و حریم انسان فضیلت محسوب و کسی که این حریم ها را رعایت می کند انسانی با حیا است.
و آدمهای عادی جامعه احساس شرم را با احساس خجالت یکی می پندارند که باید دانست این دو با هم تفاوت دارند. ریشه ی احساس خجالت، خود را بد پنداشتن است در صورتی که ریشه احساس شرم، این است که من رفتار بدی داشته ام و این دو با هم تفاوت بسیار دارند. در احساس شرم درونی من خود را خوب می دانم که رفتاری نا مناسب از من سر زده است ولی در خجالتی بودن من خود را آدم بد و بی ارزشی می دانم که چنین رفتار نا مناسبی داشته ام. خود را بد دانستن یک بیماری است، یک گرفتاری روانی است علت این بیماری و گرفتاری روانی هم آسیب های دوران کودکی است.
متاسفانه در جامعه رویه زیست بی شرمی رو به گسترش است و بی شرمان برای رفتار و گفتار بی شرمانه خود هم پوشش درست می کنند تا مردم عادی متوجه نشوند مثلا دزدی که رفتاری ضد اخلاق و ضد انسانیت انسان است نامش را تغییر می دهند و اختلاس می نامند و یا می گویند فلان مقدار پول گم شده است!!؟؟ دروغ که رفتار بس زشت و غیر اخلاقی انسانی است نامش را مصلحت و مدیریت می گذارند!؟ تبعیض را که در جامعه ما فراوان است اسمش را قانون گذاشته اند!؟ آزاد اندیشی و آزادی بیان فردی و اجتماعی مردم را محدود کرده اند نامش را امنیت گذاشته اند، عقیده خود را بر مردم تحمیل می کنند و نامش را رستگار کردن و رساندن مردم به سعادت می گذارند.
اگر کمی به رفتار و گفتار آدم های پیرامون خود دقت کنیم رویه و رفتارهای بی شرمی را به آسانی خواهیم دید. خواهیم دید آدمی با رویه زیست بی شرمانه آدمی است با ظاهری آراسته، با ادعاهای بزرگ، چند چهره، زبانش از بقیه درازتر و ادعاهای حق به جانبش هم بیشتر به همین جهت همیشه میدان دار و صدایش بلندتر. برای ایمنی خود به قدرت و یا مذهب تکیه داده و به آسانی با دروغ، انگ و بر چسب، مخالفان خود را از میدان بیرون می کند تا تنها صدای خودش پژواک داشته باشد. تلویزیون در میان رسانه های اجتماعی امروز، ابزار مناسبی است برای بیان دروغ های بی شرمانه، چون در اختیار گروهی خاص است کسی دیگر راهی به آن ندارد و گوینده چشم توی چشم نیست که اگر ته مانده شرمی هم هست او را باز بدارد.
محمدعلی شاهسون مارکده 30 تیر 98