گزارش نامه 190 نیمه شهریور 98

مهر و کین

       بسیاری از ما این رفتار را یا خود داشته ­ایم و یا شنیده و یا دیده ­ایم که مثلا؛ پدر و یا مادری خطاب به کودک ­شان می­ گویند: بشین شیطونی نکن، باز در ادامه شیطنت بچه می ­گویند؛ گفتم بشین، منا عصبانی نکن، همچی می ­زنم تو سرت که پهن بشی رو زمینا! و یا می­ گویند؛ همچی می­ زنم تو سرت که چشات درآد بیفته جلو پاتا!!؟

       هر آدم کنجکاوی با دیدن و شنیدن چنین رفتاری از یک پدر و یا مادر، این پرسش در ذهنش می ­نشیند که این رفتار  تراوش چه ذهنیتی است؟ از طرفی بچه ­اش­ را دوست دارد و از طرفی از او متنفر است! چگونه چنین حالتِ متضاد دوگانه ­ی عشق و تنفر و یا مهر و کین همزمان در ذهن یک نفر می­ تواند جمع ­شود؟

        نفرت یک احساس بد و منفی و آموخته شده است، مهربانی هم یک احساس خوشایند و خوب و آموختنی است. چگونه؟ کودک در سال ­های اولیه زندگی با حسش زندگی می­ کند کمی بعد سروکله هوش و احساس و عواطف هم پیدا می ­شود و از هفت سالگی به بعد اگر شرایط خانواده و اجتماع مناسب باشد کم ­کم سروکله عقل هم پیدا خواهد شد.

       در سال ­های اول زندگی دوتا موضوع برای کودک مهم است و روی روان او تاثیر فوق العاده می­ گذارد و زیربنای شخصیت او را می ­ریزد؛ درد و لذت. درد برایش ناخوشایند و لذت برایش خوشایند است. خوب، کودک در سال های اول زندگی با کی می ­زید؟ پاسخ روشن و بدیهی است، پدر و مادر. بنابراین ریشه این عشق و تنفر و یا مهر و کین را باید در همین زمان در رابطه مادر و پدر کودک جستجو کرد. 

      توجه مادر، نگاه  مادر، لبخند مادر، نوازش مادر، محبت مادر، سخن مادر، مراقبت مادر، لمس مادر و در کنار او پدر، موضوع اصلی علاقه کودک در سال­ های اول زندگی است. نتیجه ­ی رابطه مادر و کودک چه مثبت و خوشایند باشد و چه منفی و رنج ­آور، تاثیر عمیق بر روان کودک می­ گذارد و در ذهن کودک می­ نشیند و می ­شود جزئی از شخصیت او. کودک که بزرگ شد به مصداق ضرب ­المثل معروف؛ از کوزه همان تراود که در اوست، براساس محتویات ذهنی ­اش در ارتباط با دیگران از جمله با همسرش رفتار خواهد کرد اگر در دوران کودکی عشق و محبت بین پدر و مادر و فرزند برقرار شود آدمی خواهیم داشت سالم و اگرعشق و محبت بین آنها برقرار نشود و کودک توجه لازم را نگیرد بی­ گمان نفرت در ذهن او شکل خواهد گرفت.

       فرآیند رابطه محبت ­آمیز بین مادر و کودک بدین شکل خواهد بود؛ کودک می ­بیند پدر و مادر هزاران بار نیازهای او را برآورده می­ کنند، درد او را از میان می ­برند، او را می  نوازند به او لذت و آرامش و خیلی چیزهای خوب و خوشایند دیگر می ­دهند کودک با دریافت این خوبی ­ها احساس خوشایندی می ­کند و نتیجه ­ای که می ­گیرد این هست که چه جای خوبی آمده ­ام، من چقدر خوبم و اطرافیان من هم چقدر خوبند. این خوش­آمدها و خوشایندی ­ها منجر به یک نگرش خوشبینانه به جهان و آدمیان می­ گردد. میوه­ ی این خوش­دیدن جهان و خوشبینی، می ­شود؛ خود را خوب دانستن و دیگران را هم خوب دانستن. از این خوب دانستن­ ها مهربانی بوجود می ­آید و در ذهن بچه می ­نشیند. این مهربانی جزئی از شخصیت او در طول عمرش خواهد بود. پس نقش پدر و مادر و بویژه مادر در پی ­ریزی شخصیت آدمی تاثیر عمده دارد. حال این پرسش پیش می ­آید که پدر و مادر باید چه ویژگی داشته باشند تا بتوانند به کودکشان عشق بورزند؟ خیلی بدیهی و روشن است؛ دانایی و و مهربانی. حال پرسش دیگری پیش خواهد آمد و آن این هست که مردان و زنان جامعه­ ی ما چه مقدار ویژگی دانایی و مهربانی را دارند؟

            حال وقتی پدری و مادری به بیشتر خواسته و نیازهای کودک نه می ­گویند و نیازها و خواسته ­های کودک را برآورده نمی­ کنند و یا او را تنبیه، تحقیر، سرزنش و یا طرد می­ کنند، و کودک با محرومیت و درد و رنج و بی مهری بزرگ می ­شود، کودک احساس ناخوشایندی خواهد داشت، از این برخوردها خوشش نمی­ آید، رنج می ­برد و احساس بد و یا در واقع تنفری در او نسبت به پدر و مادر بوجود می ­آید و سرانجام جهان را و خود را و دیگران را خوب نمی ­داند. و این بدبینی می ­شود جزئی از شخصیت او. چنین آدمی روانی بدبین، کینه ­ورز، منفی و تخریبگر خواهد داشت.

         حال اگر پدری و مادری حالات روانی یکنواختی نداشته باشند و هر دو برخورد را با کودک خود داشته باشند گاهی محبت کنند و گاهی هم تنبیه و تحقیر، یعنی برخورد دوگانه­ ای داشته باشند، حالت حسی و احساسی خوشایندی در پاسخ به برآوردن نیازها و حالت حسی و احساسی ناخوشایندی درپاسخ به تنبیه، یک دوگانگی ویران­گر در ذهن و ضمیر کودک بوجود می ­آورد. وقتی کودک نیازهایش تامین می ­شود پدر و مادر و یا اطرافیان را دوست دارد وقتی نیازهایش تامین نمی ­شود و یا تنبیه و تحقیر و سرزنش می­ شود از پدر و مادر و اطرافیان متنفر می ­شود. تداوم این تضاد و دوگانگی موجب نهادینه شدن حس و احساس «مهر و کین» در ذهن و ضمیر کودک می­ شود و تاسفبار این هست که این حس و احساس مهر و کین در بزرگسالی هم همراه او خواهد ماند و خود اغلب کپی پدر و مادر خود خواهد شد.

         خواننده گرامی وقتی در بین مردم قرار می ­گیری کافی است با قدری دقت به رفتار مردم جامعه بنگری حالات روانی متضاد مهر و کین را شوربختانه توی سخنان و در رفتار بیشتر مردم جامعه در برخورد با یکدیگر و نیز با حیوانات و گیاهان خواهی دید. نمونه­ ی خیلی بارز و مشهودش به زور آب توی گلوی حیوان می ­ریزیم که تشنه نباشد آنگاه به قول سعدی بزرگوار کارد بر حلقومش می مالیم.

                                        محمدعلی شاهسون مارکده 20 اسفند 97