طنزی تلخ
تازه شورا شده بودم برخورد همشهری هایم و سخنان همشهری هایم برایم جالب بود چون از لابلای این سخن و برخورد، به نگرش، جهان بینی، سطح دانش و اطلاعات همشهری هایم پی می بردم از آنجایی که این فرآیند منجر به افزایش شناخت و معرفت می گردید، برایم ارزشمند بود، تازگی داشت، خوشایند و لذت بخش بود.
نکته ای باید روشن گردد و آن این هست که این برخورد با همه نبود، بلکه با تعداد معدود همشهری هایم بود که توی روستا میدان دار بودند، حرفی می زدند، ادعایی داشتند، ابراز وجود می کردند، دیگران را داوری می کردند و می خواستند مطرح و در صحنه باشند.
خوب من ادبیات خوانده بودم به علاوه اندک مطالعه هم داشتم برای من هریک از کلمه ها بار معنایی خاص خود را داشت. وقتی سخنی را از زبان همشهری می شنیدم بار معنایی آن کلمه توی ذهنم تداعی می شد حالا تداعی معانی آن کلمه را با کارکرد و رفتار گوینده اش مقایسه می کردم می دیدم در بسیاری موارد حرف با عمل همخوانی ندارد پی می بردم کلمه ای که بر زبان جاری شده بدون اندیشه است، بدون شناخت است، طوطی وار، تقلیدی و لقلقه زبان است و گوینده مفهوم کلمه را نمی داند آشنایی با کاربرد کلمه ندارد.
شاید خواننده این یادداشت فکر کند واژه های فلسفی و یا علمی را می گویم نه، واژه های پر تکرار روزمره منظورم هست که برایتان می نویسم.
نکته ای که خیلی توی ذوقم زد و من را مایوس کرد کم دانشی همشهریانم بود باز منظور از همشهریانم همان تعداد انگشت شمار که توی میدان بودند، خود را ابراز می کردند، ادعایی داشتند، حرف می زدند، دیگران را داوری می کردند را می گویم، نه همه را. اغلبِ مردمِ روستا، سرشان گرم زندگی شان بود و نیازی به ابراز وجود در خود نمی دیدند به همین جهت من هم نمی توانستم بفهمم چی توی چنته دارند.
اولین کلمه ای که زیاد بر زبان این چند نفر معدود جاری بود و همانند نقل نبات در سخنان شان از دهان ها بیرون می ریخت و من را سخت متوجه خود کرد، کلمه ی «برادر» بود که در خطابه های شان بر مردان اطلاق می کردند این کلمه در سخنان سردار روستا و پسر کدخدای روستا و چند نفر دیگر هم تیپ این دو بزرگوار پر تکرار بود. این واژه که از دهان این بندگان خاص خدا بیرون می آمد برای من همانند طنز بود، البته طنزی تلخ، هرگاه می شنیدم لبخند تلخی بر لبانم می نشست. دلیلش این بود که مفهوم و پیام این واژه با رفتار و جهان بینی این دو مومن همخوانی نداشت. در سخن جلوه ای داشتند و در عمل؛ به قول حافظ، آن کار دیگر می کردند.
واژه برادر اولین مفهومی را که در اطلاق به جمعی در اجتماع، در ذهن هر آدم آشنا به معانی واژه ها، تداعی می کند؛ برابری است. برابری و همسانی انسان ها در داشتن حق، چه حقی؟ حق آزادی عقیده، انتخاب شیوه زیست، بیان آزادانه اندیشه و… برابری و همسانی انسان ها در شان و حیثیت و منزلت، برابری در حق انتخاب شغل، کار، درآمد و… حالا می دیدم این بندگان خاص خدا مردان را برادر خطاب می کنند ولی در لابلای گفت وگوهای شان همین برادران را به مسجدی و غیر مسجدی، انقلابی و ضد انقلابی، خودی و غیر خودی و… تقسیم می کنند. این پرسش توی ذهن من می نشست که چگونه می شود آدمی برادر من باشد ولی من او را همسان و همانند خودم ندانم؟ طنز تلخ که بکار بردم منظورم همین تضاد بیان و عمل است، دوگانگی ادعا و عمل است. اگر گفتن این برادر را تقلیدی و لقلقه زبان ننامیم چه باید گفت؟ اگر بگوییم سخن ها به کردار بازی بود آیا سخن به گزاف گفته ایم؟
مفهوم دیگری که با شنیدن کلمه برادر به ذهن می نشیند مهربانی است. حتما شنیدید که می گویند؛ برادروار اختلاف را حل کنید یا برادروار با هم رفتار کنید. برادروار یعنی مهربانانه. برادری و برادرانه و برادروار یعنی احسان به یکدیگر، نیکویی به یکدیگر که معنی کاربردی مهربانی را دارد. برادری و برابری یکی از اصول اخلاق هم هست. بارها و بارها از زبان همین ها که مردان را در خطابه های شان برادر اطلاق می کنند شنیدم که گفته اند فلانی لاابالی است، فلانی ایمان درست و حسابی ندارد، فلانی منحرف است، فلانی بی بند و بار است، فلانی مسجدی نیست و… می پرسم کجای این قضاوت ها با برادری و برادرانه یعنی مهربانی همخوانی دارد؟ وقتی من، در ذهن، انسان ها را به خوب و بد تقسیم می کنم و باور دارم چه نیاز است که آنها را برادر خطاب کنم؟
برادری که مفهوم اجتماعی برابری همسانی و مهربانی را دارد کجایش با بدگویی از همین برادران در ادارات،کجایش با خبرچینی از همین برادران به مقامات، کجایش با گزارش نویسی به ادارات بر علیه همین برادران همخوانی دارد که یکی از کارکردهای این مومنان روستای ماست؟
جوانی می خواهد در اداره ای و یا شرکتی و یا کارخانه ای استخدام شود برای تحقیقات محلی به این بندگان خاص خدا توی روستا مراجعه و پرس و جو می کنند و اینها با گفتن؛ مجّد نی میا، نماز جماعت نی میا، بسیج نی میا، تو تظاهرات نی میا، ویدئو داره، ماهواره نیگا می کنه، ریششه می تراشه و… آن جوان از آن استخدام محروم می گردد، کجای این رفتار ضد اخلاقی، ضد انسانی، دور از انصاف و مروت با مفهوم برادری همخوانی دارد؟
به باور من کلمه برادر که از زبان این بندگان خاص خدا خطاب به مردان جامعه اطلاق می شود سخنی است بی پایه، بی مایه، آبکی، بی محتوا و به منظور خوب جلوه دادن خود از طریق فریب مردم و از اساس ریا، دو رویی و ظاهرسازی است. شدت تضاد و تناقض و بی محتوایی کلام در اطلاق کلمه خواهران به زنان در خطابه ها از واژه برادر هم بیشتر است. این نظر من است تا نظر شمای خواننده چه باشد؟
محمدعلی شاهسون مارکده 4 آذر 98