کار، سند آزادی است
روزهای بعد از گرانی بنزین، در اخبارِ یک تلویزیونی، لحظه ای، آقای روحانی را نشان می داد که با تاکید و با منت می گفت: درآمد حاصل از افزایش قیمت بنزین به حساب اقشار کم درآمد واریز خواهد شد. من از این حرف و سخن، چون توام با منت بیان شد، خوشم نیامد و به دنبال این ناخوشایندی، از خودم هم بدم آمد که این بابا، با این هیبت و هیات و ادبیات، رئیس جمهور من است!؟ دلم می خواست فریاد بزنم و بگویم؛ مگر مردم چلاق هستند که تو بخواهی پول با منت بهشان بدهی!؟ چرا کار اصلی خودت، که ایجاد کار هست را انجام نمی دهی، تا تک تک مردم کار و شغل داشته باشند،کار کنند، زحمت بکشند و تولید کنند، در امد داشته باشند و نیاز به چندرغاز تو، همراه با منتت نباشند، و از در آمد خود هم به تو مالیات بدهند؟
ولی خوب، همه می دانیم؛ اگر چنین فریادی، از گلویی، بیرون بیاید و در فضای کوچه و خیابان طنین انداز شود چه پی آمدهایی ناگواری در پی خواهد داشت.
من اصولا دادن پول توسط دولت به مردم را گداپروری و توهین به شرافت انسان می دانم از نظر من اصلا وظیفه دولت این نیست که پول به مردم بدهد، وظیفه دولت این هست که؛ کار و اشتغال برای همه ایجاد کند تا همه، بدون استثنا، همه شغل و کار و درآمد داشته باشند و از درآمد خود به دولت هم مالیات بدهند.
بیگمان کار، تولید و درآمد، سند آزادی انسان است و بیکاری و نیازمندی و گرفتن پول از دولت، سند بندگی و بردگی.
آزادی، آزادگی و شرافت انسانی، فقط به فقط با کار، تولید و با ارتزاق از دسترنج خود می تواند به دست آید. حقانیت و ارزشمندی هر آدمی ناشی از کارش و نقشی که در تولید دارد هست، ناشی از دانشش هست که کار و تولید را آسان تر می کند، ناشی از تخصصش هست که در کار و تولید تاثیر گذار است ناشی از خدمات مفیدی است که به جامعه می دهد ناشی از زیست اخلاقی و داشتن زندگی اصیلش هست که به زیست جمعی ارزش، اعتبار، معنا و زیبایی می بخشد. وقتی آدمی با دانشش و تخصصش همراه با اخلاق و اصالتش به کار و تولید می پردازد احساس ارزشمندی می کند، احساس مفید بودن می کند، احساس آزادگی و داشتن شرافت می کند. این احساس ارزشمندی، مفید بودن و احساس آزادگی و داشتن شرافت، از اینجا ناشی می شود که حاصل دسترنج خود را می خورد. آنچه که غیر از طریق کار و زحمت به دست آید ارزشمند و اخلاقمند نیست آدمی که از دسترنج دیگران می خورد زندگی و زیستش انگلی هست.
یکی از دلایل اینکه مملکت ما امروز به این درجه از فلاکت بیکاری، بی اعتمادی رسیده و دزدی، ببخشید، اختلاس های کلان درش به وقوع می پیوندد، این هست که توسط آخوند اداره می شود و آخوند چون در طول عمرش کار نکرده، زحمت نکشیده، و حاصل دسترنج خود را نخورده، ارزشمندی کار و خوردن از دسترنج خود را هیچگاه تجربه و حس و احساس نکرده است، اکنون هم نمی کند، اصلا در فهمش هم نمی گنجد که خوردن از دسترنج خود که با زحمت به دست آید چقدر شیرین و لذت بخش و ارزش آفرین است. چرا آخوند دنبال کار و تولید و خوردن از دسترنج خود نیست؟ برای اینکه باورمند به خود برتر انگاری و خود حقیقت پنداری است بر مبنای این باور، متاسفانه، خود را با دیگران برابر نمی داند به همین جهت از فضیلت انصاف و عدالت هم بی بهره است و به دلیل نداشتن فضیلت انصاف، این را حق خود می داند که دیگران کار کنند تا او بخورد. بنابراین هیچگاه دنبال زحمت کار و تولید، یعنی سند آزادی خود، نرفته است و ارزشمندی ناشی از کار و تولید و خوردن از دسترنج خود را هم هیچگاه تجربه و حس و احساس نکرده است. به همین جهت ما هیچ آخوند آزادی خواهی نداشته و نداریم من به عمرم ندیدم که آخوندی از آزادی های فردی و اجتماعی مردم دفاع نماید. آخوند در طول صدهاسال زیست خود مفت از دسترنج دیگران خورده و حالا هم که به قدرت رسیده احساس می کند ارباب مردم هست اندکی از پولِ خودِ مردم را که می خواهد به خودِ مردم بدهد آن را با منت بیان می کند.
وقتی جمله آقای روحانی را شنیدم یاد مهربانی های آقای میرزا ابراهیم بمانیان اصفهانی، ارباب املاک قریه مارکده افتادم. ایشان گندم تولیدی رعیت های مارکده ای را در خرمن که تقسیم می کرد سهم خود را به اصفهان می برد. زمستان وقتی رعیت گرسنه می ماند و داد گرسنگی پیش ارباب می برد، ارباب از اصفهان با منت زیاد مقداری ارزن بار شتر می کرد و به مارکده می فرستاد تا بین رعیت گرسنه تقسیم گردد و رعیت با آرچی آنها را آرد کند و نان بپزد و بخورد و سال بعد در خرمن بهای آن را از محصول سهم رعیت برداشت کند.
محمدعلی شاهسون مارکده 28 آذر 98