جهان بینی
جهان بینی یعنی چگونه به جهان نگریستن، جهان را به گونه ای دیدن، یعنی اینکه از دید ما، به باور ما، از نظر ما، آنگونه که ما شناخته ایم، فهمیده ایم برداشت و یا تجربه کرده ایم، باور داریم و سرانجام پذیرفته ایم؛ جهان چگونه جایی است؟
جایی زیبا، دوست داشتنی و گلستان است؟ یا جایی نا مناسب، ستم سرا و خارستان؟ و یا آمیخته ای از هر دو؟ درجه این آمیختگی از هر یک به چه میزان است؟ جهان را چه گلستان و چه خارستان ببینیم و بدانیم، دلایل و علت هایی داشته و دارد که ما به اینجا رسیده ایم آیا آن دلایل و علت ها را می شناسیم؟ و می دانیم؟
اگر جهان را ستم سرا و خارستان بپنداریم؛ فکر می کنیم؛ جهان میدان جنگ است، جهان یک جنگل است هرکه زورش بیش حقش بیشتر، جهان دزد بازار است هرکه زَدُ و بُرد، بُرده است، جهان محل دروغ و فریب است هرکه توانایی دروغ سرهم کردن و فریبکاری اش بیشتر، سهم و حقش هم بیشتر است. در همین راستا برای هریک از این ادعاها هم می توان ده ها نمونه و مثال آورد تا ادعای خود را اثبات کنیم. آدمی با این جهان بینی فکر می کند؛ همه دروغ می گویند، همه به فکر خودشان هستند، همه به دنبال منافع خود هستند، اخلاق، شرافت انسانی و انسانیتی وجود ندارد، اعتماد کالایی نایاب است. آدمی که با چنین جهان بینی زندگی می کند خود را ناگزیر می بیند که زرنگ باشد از هر فرصتی برای به دست آوردن سهم خود از جهان و دست یافتن به منافعش استفاده کند. چنین آدمی اصولا باوری به اصول اخلاقی ندارد باوری به انصاف و مهربانی ندارد باوری به حرمت و کرامت انسان ندارد به همین جهت دیگر آدمیان را ابزار رسیدن به منافع و یا نردبام بالا کشیدن خود می بیند و می داند. فاجعه وقتی بروز و ظهور می کند که آدمی با چنین جهان بینی به قدرت دست یازد؛ به راحتی دروغ می گوید، به راحتی آدم می کشد، به راحتی اموال دیگری را بالا می کشد، چون برای دیگران حقی و حقوقی قائل نیست به همین جهت مردم را نادان می خواهد و برای نادان نگهداشتن مردم راه ورود اطلاعات را بر مردم می بندد تا مردم پی به جنایت های او نبرند. مثلا رادیو و تلویزیون انحصاری می شود روزنامه و مدرسه و دانشگاه را در خدمت خود می گیرد و…
چرا به این نگرش می رسیم؟ ممکن است محیط دوران رشد ما مهربانی و برابری نبوده و نا امن بوده، حق ها رعایت نمی شده، حریم ها به راحتی شکسته می شده، صداقت و وفاداری نبوده، و ما در واقع در یک ستم سرا زیسته و بزرگ شده ایم. راه دیگر، تجربه های بزرگ سالی ممکن است ما را به این نتیجه برساند. ببینید دست اندرکاران انقلاب 57 رسالت خود را دستگیری از تهی دستان که مستضعفین می نامیدند عنوان کردند شعارشان این بود که یک جامعه ی بی طبقه توحیدی درست کنند. اکنون بعد از گذشت 4 دهه، رئیس جمهور می آید می گوید 60 میلیون از 80 میلیون مردم نیاز به دریافت کمک برای زیستن دارند این یک طرف قضیه هست طرف دیگر خبر اختلاس های میلیاردی مسئولان و زیست اشرافی قشر حاکم است. خوب یک آدم با هوش، آن ادعا و این نتیجه را مقایسه می کند و قطعا به این نتیجه خواهد رسید که؛ دنیا محل فریب و نیرنگ و دزد بازار است هرکه با حیله و نیرنگ زد و برد، برده است. آدمی که چنین نتیجه ای از دوران زیست خود گرفته به یقین می داند دست یابی به منافع کلان در کوتاه مدت در حوزه کار و تولید و زحمت به دست نخواهد آمد. بنابراین دنبال راه میان بر است چه راهی؟ دست یازیدن به قدرت تا با اتکا به قدرت راه دست یابی به اموال باد آورده را سهل و آسان کند یا گزینش پیشه ی دلالی و واسطه گری که بتواند با کلاه برداری، کلاه گذاری و احتکار، به ثروت کلان برسد.
نگرش دیگر به حهان، نگرش تاجر مآبانه است، نگرشی مبتنی بر قانون بازار است. اغلب مردمان متوسط جامعه چنین نگرشی دارند آدمی با چنین نگرش فکر می کند دنیا همانند بازار است قانونش، قانون دادن و استدن است محلی است برای معامله. هروقت کسی برایت کاری کرد تو هم برای او همان کار را انجام بده، خوبی کرد خوبی کن، بدی کرد مقابله به مثل بکن، او یکبار به خانه تو آمد تو هم یکبار به خانه او برو، او به تو سلام گفت تو هم به او سلام کن. او برایت هدیه آورد تو هم ببر، او به عروسی و عزای تو آمد تو هم به عروسی و عزای او برو و…
نگرش دیگر نگاه آدم های مذهبی است این دسته، آدم ها، دنیا را سیاه و سفید، خوب و بد، مومن و کافر، بهشتی و جهنمی می بینند و می دانند و فکر می کنند دنیا جای مناسبی برای زیست نیست، دنیا مزرعه ی آخرت است، در این دنیا باید کشت تا در دنیای دیگر درو کنی، بنابراین بهتر است زیاد دلبسته ی این دنیا نباشیم. ما وظیفه داریم، رسالت داریم، مسئولیت داریم، برای نجات و رستگاری و هدایت به راه راست دیگران، فدا کاری کنیم، فدا کردن خود برای دیگران یک فضیلت است، یک امتیاز است. انسان هرچه در این جهان بیشتر رنج ببرد، تحمل زحمت و درد و فداکاری کند در نزد خدا ارزشمندتر است و در جهان دیگر پاداش خود را دریافت خواهد کرد.
نکتهی مهمی که باید دانست این فداکاری در جهت خواسته، رضایت و خوشنودی مردم نیست بلکه فداکاری می کند تا دیگران را موافق، همراه و همانند خود کند چون به خطا فکر می کند تمام حقیقت نزد اوست، راه او صراطی مستقیم است و دیگرانی که همانند او نمی اندیشند؛ منحرف، فریب خورده، نادان و گمراه هستند. این دسته هم همان بینش تاجر مآبانه دارند ولی به جای مردم با خدا تجارت می کنند. تفاوت شان با گروه تاجر مآبانه قبلی این هست که گرفتار خود شیفتگی هستند و خود را حقیقت مطلق می پندارند برای خود رسالتی قائل هستند و برای انجام رسالت شان به زور متوسل می شوند و به زور می خواهند مردم را رستگار کنند و به بهشت بفرستند. این گروه وقتی ببینند دیگران همچنان راه خود را می روند و به توصیه و دستور آنها اعتنایی ندارند خشمگین می شوند و آنهایی را که از دستور آنها سر پیچی کرده اند سزاوار کشتن خواهند دانست که باید به درک واصلشان کرد و اموال شان را مصادره کرد و نامش را می گذارند جهاد در راه خدا! خداوند دانا و توانا و بینا چه نیاز به این جهادگران بی اخلاق و نا مهربان دارد؟
چیزی که باید دانست؛ این سه تفکر بیمار گونه است. تفکر اولی انسان را نابود می کند، اخلاق را از بین می برد، تیشه به ریشه اعتماد اجتماعی می زند، انسانیت در جامعه بی رنگ خواهد شد. در تفکر دومی همیشه این احساس را خواهیم داشت که بیشتر داده ایم و کمتر گرفته ایم و سرانجام به این نتیجه خواهیم رسید که انسان ها بی وفایند یعنی خود را بازنده خواهیم پنداشت که کلاه سرمان رفته است، فریب خورده ایم و زیان کرده ایم، که منجر به افسردگی و بدبینی خواهد شد. در نگرش سومی متوجه می شویم که زحمت بیهوده کشیده ایم هیچ دلیل عقلی نمی توان یافت که درد کشیدن، رنج بردن، گریستن، تو سر خود زدن را رفتاری خوب و ارزشمند تلقی کند. هیچ دلیل عقلی نمی توان یافت که فردی و یا گروهی حقیقت مطلق باشد. باز هیچ دلیل عقلی نمی توان یافت که کسی را با زور، قبول به ایده ای، قبول به مرامی، قبول به سبک زندگی واداشتن اخلاقی باشد.
نگرش دیگری در لابلای این نگرش ها هست، هرچند کم رهرو، ولی به نظر می رسد انسانی تر است و آن زیست مبتنی بر اخلاق است، اساس زیست اخلاقی برابری است. در زیست مبتنی بر اخلاق؛ اصل و اصالت با انسان است انسان ها به خوب و بد تقسیم نمی شوند بلکه می پذیریم که انسان ها خوب هستند ولی با هم متفاوتند. و این تفاوت نه دلیل بهتری و نه دلیل بدتری است به همین دلیل انسان ها علارغم داشتن تفاوت با هم مساوی و برابرند. انسان به صرف اینکه انسان است دارای حق، دارای حرمت و دارای کرامت است. هیچ انسانی حقیقت مطلق نیست هیچکس مقدس نیست و هیچکس حق ندارد تو سر دیگری بزند و با زور او را به بهشت بفرستد.
محمدعلی شاهسون مارکده 11 اسفند 98
لطفا پاسخ دهید
همشهری گران قدر، خانم زهرا شاهسون، طی یادداشتی در شماره گذشته به یکی دیگر از یادداشت گذارنده ها، با سخنان دور از ادب حمله کرده و در پایان یادداشتش نوشته: « صد نفر از همین آخوندا داوطلب مبارزه با کرونا در کشور شده اند» یادداشت یاد شده به خاطر همان سخنان دور از ادب منتشر نشد ولی این جمله که در اینجا از آن یادداشت نقل شده ذهن من را چند روز است که مشغول کرده و این پرسش را برایم پیش آورده که؛ آخوند، این موجود بی هنر، چه کمکی می تواند در مبارزه با کرونا کند؟
محمدعلی شاهسون مارکده 14 اسفند 98