گزارش نامه 206 نیمه اردیبهشت 99

زودرنجی

       حتما دیده و یا شنیده­ اید که بعضی­ ها از یک حرف نه چندان مهم و یا رفتاری کوچک که از طرف دوستی و یا خویشی و یا همسایه ­ای سر می­ زند سخت می ­رنجند و به دنبال این رنج، قهر می ­کنند، گلایه سر می­ دهند، ارتباط­ ها سرد و یا  قطع می ­شود؟ به این طیف آدم ­ها زودرنج می­ گویند.

        ریشه زودرنجی انتظار است ما انتظار داریم دیگران احترام ما را نگه دارند حرفی بالاتر از گل به ما نزنند حال می ­بینیم چنین نشده بلکه نیشی و کنایه ­ای هم زده­ اند و یا رفتاری بر علیه ما هم انجام داده ­اند و یا دست­ کم ما را در سخن، رفتار و تصمیم­ شان به حساب نیاورده ­اند، این است که می­ رنجیم.

       انتظار از دیگران با واقعیت جهان نمی­ خواند جهان بر اساس انتظار ما طراحی نشده است چنین قانونی که دیگران باید برابر انتظار ما عمل کنند هم جایی نوشته نشده و در این جهان جایی ندارد به علاوه معقول و منطقی هم نیست که از دیگری انتظار داشته باشیم رفتاری و یا سخنی برابر خواسته ­ی ما داشته باشد یعنی انتظار از دیگری رفتاری نا معقول است، انتظار از دیگری دشمن بزرگ آدمی است؛ آدمی که می­ خواهد رشد کند، می ­خواهد موفق باشد، می­ خواهد اندکی با آرامش بزید، می­ خواهد زیست معنوی داشته باشد، می ­خواهد آزادگی را تجربه کند. راه دست ­یابی به رشد و موفقیت و دست یافتن به آرامش و معنویت، تکیه بر خود و بکار گیری عقل و خرد خود است.

        انتظار از دیگری و نیز انتظار بیش از حد از خود، چون خواسته ­ای نامعقول است و بیشتر وقت­ ها برآورده نمی­ شود، موجب خشم می ­شود و خشم یک احساس است مانند هر احساسی دیگر، فقط نا خوشایند و رنج ­آور هست که به دنبال برآورده نشدن خواسته­ ی ما، در ذهن ما بوجود می ­آید و ممکن است بعضی از ما آن را تبدیل به عصبانیت کنیم که پی­آمدهای ناگواری مانند پرخاشگری و برخورد فیزیکی خواهد داشت و بعضی از ما ممکن است ان را درون خود بریزیم که اصطلاحا می ­گویند فروخوردن خشم، که بدون شک تبدیل به کینه و تنفر می شود. خشم حتی اگر تبدیل به عصبانیت هم نشود ویرانگرِ روان است و اضطراب را در پی دارد و اضطراب سلامتی روانی و جسمی ما را به هم می ­زند و افسردگی را با خود به ارمغان می ­آورد.

        آدمی که از هر رویدادی کوچک و بزرگ خشمگین می ­شود باید بداند به واقعیات جهان توجه ندارد یا واقعیت ­ها را آنگونه که هستند نمی­ فهمد بنابراین بر مبنای واقعیات عمل نمی ­کند. واقعیات به ما چه می ­گوید؟ می­ گوید؛ زندگی سخت و مشکل است، جهان محل آسایش و راحتی نیست و ما را هم به مهمانی این جهان دعوت نکرده ­اند بلکه هریک از ما مهمان خودمان هستیم و ناگزیریم موجبات زیست خود را با بکارگیری عقل و خرد خود، خود فراهم کنیم و این یک واقعیتی تلخ است و ما راهی نداریم جز پذیرش این واقعیت تلخ. سخت و مشکل بودن زندگی، ربطی به امروز هم ندارد همیشه همین ­طور بوده است. پس این سخن که زیاد شنیده می ­شود؛ در گذشته زندگی راحت ­تر بوده و یا در آینده راحت­ تر خواهد بود هم خیالی واهی و سخنی بیهوده ­ای بیش نیست، زندگی همیشه سخت و مشکل بوده است. تار و پود زندگی درد و رنج بوده اکنون هم هست و در آینده هم خواهد بود، ریشه این درد و رنج هم نیازهای دائمی ما بوده که ناگزیریم آنها را تامین کنیم. اگر نیک بنگریم اصلا مراحل رشد آدمی همراه با درد و رنج است برای نمونه اولین قدم زیستمان، بیرون آمدن از شکم مادر است ببینید با چه درد و رنجی برای مادر و کودک همراه است؟

         ما ناگزیریم در این دنیا زندگی کنیم دنیایی که هیچ دو نفرش مانند هم نیستند همه با هم متفاوت هستیم. تفاوت خود به خود چیز بدی نیست بلکه می ­تواند زیبایی به حساب آید و فرصت برای رشد. ولی ما در جامعه ­ ای  زندگی می­ کنیم که به ما نمی ­آموزند تفاوت را در آدم­ ها زیبایی ببینیم و فرصت برای رشد. فرهنگ حاکم در بوق و کرناهایش همرنگی، همانندی، یکسانی و دنباله روی را آموزش می ­دهد و تفاوت ­ها را زشتی می­ شمارد. چیزی که باید دانست و به آن توجه ویژه کرد یکسانی برازنده گورستان ­ها است و داشتن تفاوت و متفاوت بودن برازنده جامعه­ ی انسانی. ولی متاسفانه شاهد هستیم بوق و کرناهای فرهنگ حاکم، همرنگی و یکسانی و همانندی را با تکرار، تکرار و تکرار به عنوان ارزش به مردم می ­باورانند. ما چون نمی ­آموزیم تفاوت آدم­ ها را زیبا و فرصت ببینیم، آنگونه که به ما تلقین می ­شود آن را عیب و ننگ و عار می ­پنداریم و پشت سر یکدیگر بد می­ گوییم که؛ دوتا تار موی فلان زن بیرون بوده، فلان زن در گفت ­وگو با فلان مرد خندید، فلانی مسجد نمی­ آید، فلانی روزه نمی­ گیرد، فلانی به گونه­ ای دیگر باور دارد و یا می ­اندیشد، فلانی بر خلاف دستور اکید حاکمان ماهواره می ­بیند، فلانی از حاکمان خوشش نمی ­آید، فلانی در تظاهرات حکومتی شرکت نمی ­کند و… به گفته­ ی سعدی، بزرگ مرد زبان و ادب فارسی، به پوستین هم می ­افتیم و موجبات رنج و آزار بیشتر همدیگر را فراهم می­ آوریم.

          برای کاستن از رنج­ ها و دست یابی به اندکی آرامش چاره ­ای نداریم  که آدم­ ها را آنگونه که هستند یعنی؛ متفاوت، ببینیم، تفاوت ­ها را هم خوب، زیبا و فرصت ببینیم، بفهمیم، بشناسیم و بپذیریم، و برای اطمینان خاطر از کاسته شدن رنج­ ها، سطح انتظارمان را هم از خود و هم از دیگران پایین بیاوریم و اندکی هم پوست ­مان را نسبت به حرف و نظر دیگران کلفت کنیم تا تعداد دفعات خشم خود را کم کنیم و کمتر رنج ببریم.

                               محمدعلی شاهسون مارکده دهم اردیبهشت 99