گزارش نامه 212 نیمه مرداد 99

کاسه داغتر از آش

  این جمله مصرعی از یک بیت شعر است که جامی شاعر مشهور سروده. بیت شعر بدین­گونه است.

     کاسه­ گرم­تر از آش که دید؟    کیسه بیشتر از کان که شنید؟

       مصرع اول بیت فوق، وقتی به زبان عامیانه ما راه یافته و به صورت ضرب­ المثل در جامعه جاری و ساری شده، کلمه گرم­ به داغ تبدیل شده تا شدت زشتی و پلشتی رفتار آدم ­های دارای این ویژگی را بیشتر به رخ بکشد. هم ­معنی این ضرب ­المثل دایه مهربان ­تر از مادر است که کاربرد فراوان در زبان محاوره ­ای ما دارد.

      آدم ­هایی که ویژگی کاسه داغ ­تر از آش را دارند از نظر روانی آدم­ های بی هویت و از درون خالی هستند پایه و مایه ­ی با ارزشی مانند دانش، مهارت، تخصص، افکار و اندیشه اخلاقمند و انسان دوستانه که بتوانند بر آن تکیه کنند ندارند به همین جهت در درون خود را ارزشمند و خوب نمی ­دانند این بی ارزشی و خالی بودن موجب رنج آنها می ­شود در تلاشند که بگونه ­ای ظاهر شوند که مردم آنها را خوب بدانند. حتما دیده ­ا­ید بعضی ­ها خود را بنده، حقیر و… و یا به شیوه­ ی آخوندی الاحقر معرفی می ­کنند. این تیپ آدم ­ها با بکار بردن این الفاظ غیر اخلاقی می­ خواهند خود را متواضع و فروتن نشان دهند تا دیگران بگویند چه آدم خوبی است. حال اگر طرف مقابل آدم قدرتمندی مانند: حاکمان، متولیان دین و مذهب و یا آدم ثروتمندی باشد با بکار بردن این الفاظ توهین آمیز خود را به آن قدرت می ­چسبانند تا با چسبندگی و یا نزدیکی به قدرت، همانند سازی کنند تا ارزشمندی برای خود گدایی کنند تا آن احساس بد و منفی بی ارزشی و خالی بودن و بی هویتی درونی را تسکین دهند.

          ارزشمندی جذاب و دوست داشتنی است و همه بدون استثنا خواهان آن هستند آدم­ هایی که ویژگی روانی کاسه ­ی داغتر از آش دارند چون این ارزشمندی را در خود نمی ­بینند رنج می ­برند در حد افراط خود را به قدرتی (آدم قدرتمند، نهاد قدرتمند، موضوع مورد قبول جامعه) نزدیک می ­کنند و نشان می ­دهند که از خود قدرت دلسوزتر به منافع او هستند تا همانند سازی کند و بتواند اندکی ارزش گدایی کند و رنج خود را کم کند. به این تیپ آدم­ ها می ­گویند آدم ­های متعصب. متعصبان، با افراط در چسبندگی به قدرت، می ­خواهند همانند سازی بیشتری بکنند تا خود هم همانند صاحب قدرت ارزشمند گردند.

       متاسفانه جامعه­ ی ما از این تیپ آدم­ ها فراوان دارد دلیلش این هست که حاکمان مملکت ما همیشه دیکتاتور بوده ­اند. دیکتاتورها آدم­ های کاسه ­داغتر از آش را بسیار دوست دارند، به آنها بها می ­دهند، آنها را می ­نوازند و دور و بر خود جمع می ­ کنند، حمایت­ شان می ­کنند، منصب و قدرت بهشان می ­دهند، عنوان و لقب بهشان می ­دهند و دست ­شان را در چپاول اموال مردم به عنوان پاداش باز می ­گذارند. به همین جهت جامعه ­ی ما تیپ روانی آدم­ های کاسه داغتر از آش هم بیشتر تولید کرده و اکنون به تولید انبوه رسیده است. به دلیل همین فراوانی آدم­ هایی با ویژگی کاسه داغتر از آش، اغلب میدان ­داران، ادعا داران و صداداران اجتماعی هم همین ­ها هستند. برای درستی این سخن بنگرید به تعداد و رفتار آدم­ هایی که برای حاکمان سینه می ­زنند.  این آدم ­های کاسه داغتر از آش چون تعدادشان فراوان است میدان ­دار و پرگو هم هستند واژه­، ترکیب و جمله­ های زیادی را هم خود اینها ساخته و هم دیگران درباره آنها ساخته ­اند و در فرهنگ ما برجای گذاشته­ اند به موجب همین فراوانی واژه، ترکیب و جمله­ های مخصوص در ارتباط با این قشر، فرهنگ ما یک فرهنگ بیمار است شما لطفا به این کلمه و ترکیب­ ها بنگرید: دایه مهربان­تر از مادر، از تو به یک اشارت از من به سر دویدن، از عمر من بکاهون به عمر او بیفزون، سر را با کلاه یکجا آوردن، شاه می ­بخشد شیخ ­علی­خان نمی ­بخشد، زیر سایه تو هستیم، فدایی، دست بوس هستم، چاکریم، نوکریم، غلامیم، خاک کف پاییم، غلام ­جان­ نثاریم، غلام خانه ­زادیم، سر خط پاره نکردیم، کنیزیم، کلفتیم، خاک کف پای تو هستیم، حقیر، الاحقر، بنده، چاکر، مخلص، نوکر، و…

          یا رفتارهایی مانند دست بوسی قدرتمندان، پا بوسی قدرتمندان، دولا و راست شدن جلو قدرتمندان، مدح و ثنا و تملق گویی خداوندان قدرت، منتسب کردن قدرتمندان به آسمان ­ها مانند: ظل ­الله، قبله ­ی عالم، فره ­ایزدی، و دیعه­ ی الهی، خلیفت­ الله، و…

        اینقدر این واژه­ های تملق و چاپلوسی در فرهنگ ما توسط این قشر کاسه داغتر از آش در قالب شعر و سخن ­وری تکرار شده که متاسفانه­ زشتی ­اش را هم از دست داده است و می ­بینیم در رسانه ­ها خیلی راحت ساعت­ ها مدح و ستایش قدرتمندی می ­شود و دست بوسان عمل دست بوسی خود را با افتخار تعریف می ­کنند.

        اشکال آدمی با ویژگی روانی کاسه داغتر از آش این است که خود را باور ندارد، خود را توانمند نمی ­داند، خود را یک انسان دارای ارزش نمی ­داند، خود را با بود انسانی وجودش، با بود خردورزی و عقلانیت درونی ­اش و بود اخلاقمندی شخصیت و منشش، با اندوخته ­های علمی­ اش و با هنری که دارد تعریف نمی ­کند حالا یا این ویژگی ­های مثبت را ندارد، نکوشیده تا به دست آورد و یا اگر هم دارد کافی و ارزشمند نمی ­داند ناگزیر خود را به قدرتی می ­چسباند تا این همانی کاذبی بوجود آورد و بتواند هویتی جعلی برای خود بسازد.

        بسیار با تاسف می ­گویم من در طول دوران 10 سال شورایی ­ام توی همین روستای کوچک مارکده به تعداد همشهریان به ظاهر متشخص و شریف و با ادعای متدینی برخوردم که با زحمت نانی به دست می ­آورند و می ­خورند و مفت و مجانی و صرفا برای خود شیرینی و نزدیکی به اصحاب قدرت، رفتاری پست و ننگینی را برگزیده ­اند یعنی از مردم مارکده نزد مقامات خبرچینی می ­کنند، کاستی­ های مردم را به مقامات گزارش می­ کنند، از مردم نزد مقامات بدگویی می­ کنند. حتی موضوع و رفتارهایی را که حاکمیت تحمل می ­کند این همشهریان کاسه ­های داغتر از آش روستامان گزارش می­کنند.

          فکر نکنید این کار را در خفا می­ کنند، و یا به خاطر این کار زشتشان دچار عذاب وجدان می ­شوند نه، از بس این رفتار زشت را تکرار کرده ­اند که زشتی، پستی و رزیلتش را از دست داده است. نه تنها احساس شرم و خجالت نمی ­کنند بلکه  احساس قدرتمندی، احساس محبوب مقامات بودن، احساس مومن بودن هم می ­کنند. می ­توانم ده­ ها نمونه را مستند ذکر کنم در اینجا به دو نمونه اکتفا می ­نمایم.

      نمونه اول در جلسه ای که برای تعطیلی نشریه اوا تشکیل داده شده بود من به یکی از همین ادم های به ظاهر شریف و متشخص و متدین مسجدی که جای مهر بر پیشانی ­اش خود نمایی می­ کند گفتم: حاکمیت انتشار آوا را تحمل می کند و چیزی نمی گوید شما کاسه داغتر از آش شده ­ای!؟ که خیلی صریح و با صدای بلند جلو چند ده نفر گفت: اگر جایش بیفتد کاسه داغتر از آش هم خواهم شد!!؟؟

       نمونه دوم. کاسه ­های داغتر از آش برای خود شیرینی بیشتر نزد اصحاب قدرت دروغ هم بر علیه این و آن می ­سازند و تحویل می ­دهند. یکی از روزهای تابستان سال 1383 در اداره­ ای در شهر سامان جلسه داشتیم در پایان جلسه رئیس همان اداره به من گفت:

      آقای شاهسون شما لحظه ای بایستید من یک کار کوچولو با شما دارم. و از پشت میزش بلند شد و به من اشاره کرد؛ برویم توی اتاقی دیگر. وقتی وارد اتاق شدیم در را هم بست و گفت: از مارکده به امام جمعه گزارش کرده ­اند که شما قصد داری در نشریه آوا آقای منتظری را تبلیغ کنی!؟

        من مات و مبهوت ماندم در پاسخ این گزارش از بیخ و بن دروغ چی بگم؟ پس از لحظه ­ای گفتم: آقای… من اصلا از آخوند نفرت دارم. رئیس اداره بدون اینکه حرفی بزند سرش را انداخت پایین و از اتاق خارج شد.

                            محمدعلی شاهسون مارکده خرداد 97