گزارش نامه 280 نیمه آبان ماه 1402

     قصه مرادعلی (بخش دوم)

       بعد از مرگ پدر بزرگ، نخست فرزندان دیگر پدر بزرگ از زنان قبلی ­اش به این واگزاری اعتراض کردند و رابطه بین اعضا خانواده با هم تیره شد، فرزندان با نوادگان رو در رو هم ایستادند و روابط به قهر، دلخوری و دوری از یکدیگر انجامید. متاسفانه این قهر و دلخوری و دوری از یکدیگر در این خانواده گسترده، ریشه دواند و هنوز بعد از 60 سال هم در نسل ­های بعد تداوم دارد.

      فرزندان پدر بزرگ محروم از ارث پدر، سرانجام برای دست­ یابی به ارثیه پدری خود شکایت به دادگاه بردند و مدتی، تمام اعضا خانواده پدر بزرگ به اتفاق نوادگان او در راه دادگاه بودند و توی روی یکدیگر ایستادند و به یکدیگر با نفرت نگریستند و بر علیه یکدیگر تو دادگاه حرف زدند. سرانجام مرادعلی توانست با ارائه سند واگزاری، عمو و عمه­ های خود را محکوم نماید. بعد از محکومیت و رانده شدن وارثان واقعی پدر بزرگ، ماجراهای رنج­ آورِ درازآهنگِ طاقت ­فرسایِ مرادعلی آغاز شد. تقریبا تمام ماجراهای رنج ­آورِ درازآهنگِ طاقت ­فرسای مرادعلی، بَر سَرِ زمینِ مزرعه ­ای بازمانده از پدر بزرگ بود به نام قارا آغاج.

     قارا آغاج واژه مرکب ترکی است و نام نوعی درخت است. چرا به این قطعه زمین، این نام را داده ­اند؟ نمی ­دانم. زمین مزرعه ­ی قارا آغاح، در اصل مال کشاورزان املاک قریه روستای صادق ­آباد بوده است چون انتهای جوی آب کشاورزی صادق ­آباد به آنجا ختم می ­شده است و سالیان دراز، هریک از کشاورز املاک قریه صادق ­آباد به نسبت، سهمی هم آنجا داشته و کشت می ­کرده است. اتفاقی پیش آمده که این قطعه زمین موقت رها شده است و آن اتفاق، پی ­آمدهای ناگوار انقلاب مشروطه بوده است.

     پی ­آمد ناگوار انقلاب مشروطه چی ­ها بوده؟ در یک کلام نا امنی و فقر و گرانی. به دنبال انقلاب مشروطه نا امنی بوجود می ­آید و به دنبال نا امنی، فقر و گرانی و گرسنگی گریبانگیر مردم می ­شود در این گیرودار نا امنی و فقر، مزرعه­ ی قارا آغاج که دور از محل بوده، راه و جوی آب مناسبی هم نداشته، کشت و کار در آنجا هم سختی بیشتری داشته به علاوه جو و فضای اجتماعی هم ایمن نبوده است، رها می­ گردد.

   بی گمان انقلاب مشروطه بزرگترین دگرگونی اجتماعی سیاسی بوده که در طول تاریخ دراز ما، بوجود آمد ولی همین دگرگونی بزرگ، در این محل، یعنی چهارمحال، برای مردم همانند بلا بوده که بر سر مردم نازل آمده. خان­ های منطقه­ ی ما، با قدرت مطلقه ­ای که در جنگ با محمدعلی شاه قاجار که منجر به بیرون رانده شدن او شد، بدست آوردند سلطه منحوس خود را در منطقه بر مردم گستردند و ستم ­ها کردند که متاسفانه این ستم ها به دلیل فقر فرهنگی گذشتگان ما، نا نوشته هم باقی مانده. یکی از این ستم­ ها، تصاحب املاک مردم با زور و شکنجه و با نام فریبنده خرید بود. یکی از این خان ­های منطقه­ ی ما امیر مجاهد نام داشت که با تصاحب املاک مردم روستای سوادجان، بر مردم آن روستا سلطه­ ی ظالمانه داشت. این خان علاوه بر سلطه ظالمانه، غرق در فساد اخلاقی هم بود که مردم، نه رو در رو، بلکه در پشت سر، باز از ترس، محترمانه، او را بد شلوار می ­نامیدند یعنی این خان منطقه­ ی ما، غرق در بر آوردن هوس ­های پایین تنه خود بود. خان دیگر منطقه­ ی ما، صمصام­ السلطنه بود که با تصاحب املاک مردم صادق ­آباد، ارباب مردم این روستا شده بود و سلطه­ ی ستمگرانه­ ی او و دور و بری­ هایش بر سر مردم صادق­ آباد سایه افکنده بود.

     روزی امیرمجاهد با بادمجان دور قابچین­ هایش از سوادجان به دنبال شکار به سمت بالا می­ آید به محل زمین مزرعه ­ی قارا آغاج می ­رسد می ­بیند زمین این محل کشت نشده رها شده است تصمیم می ­گیرد این محل را صاحب شود و به منظور تثبیت مالکیتش از اداره ثبت و اسناد و املاک شهرکرد درخواست می ­کند این محل به نام او به ثبت برسد.

      صمصام ­السلطنه با خبر می ­شود و به درخواست ثبت امیر مجاهد اعتراض می­ کند، یعنی به مصداق ضرب­ المثل عامیانه: «دوتا کلاغ بر سَرِ کشک مردم دعواشان می ­شود.» با اعتراض صمصام­ السلطنه درخواست ثبت مزرعه ­ی قارا آغاج برای امیرمجاهدخان متوقف می ­شود ولی امیرمجاهد همچنان خود را مالک مزرعه ­ی قارا آغاج می ­داند و این قطعه زمین را به صفرعلی صادق­ آبادی، مشهور به صفرمراد (صفرعلی پسر مرادعلی) می ­سپارد تا به عنوان رعیتِ­ خان، زمین را کشت و آباد نماید.

        صفرعلی، یا همان صفرمراد، پدر بزرگ پدری مرادعلی، قهرمان این نوشتار، این زمین خشک و رها شده را با زحمات فوق ­العاده در سال­ های طولانی به دست خود و با کمک فرزندانش هموار می ­کند و تبدیل به زمین زراعی و باغ می ­کند و جوی آب آن را باز سازی می ­کند و مشغول کشت و کار می­ گردد. حالا امیرمجاهدخان، ارباب است و صفرعلی هم رعیتِ او در مزرعه­ ی قارا آغاج، مانند هزاران ارباب و رعیت دیگر در آن زمان در جای جای این منطقه ­ی خان زده، و محصول تولید شده هم بین ارباب و رعیت برابر عرف تقسیم می­ گردد. با زحمات طاقت فرسای صفرعلی و فرزندانش زمین مزرعه ­ی قارا آغاج آباد و درختانش هم در زمان پیری صفرعلی تنومند شده ­اند.

     در سال­ های آخر عمر صفرعلی، که مصادف با میانه ­های پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی بود، تحول بزرگی در رابطه بین ارباب و رعیت، در مملکتِ ما، ایران، رخ داد این تحول بزرگ، تصویب و بعد هم اجرای قانون اصلاحات ارضی بود. برابر این قانون، هر فردی که با عنوان رعیت، سالیان دراز روی زمین کار کرده بود، دارای حق و حقوق سوابق رعیتی نسبت به زمین می­ گردید یعنی رعیت، سهام ­دار و شریک زمین ارباب می ­شدکه به آن نسق زراعی نام نهاده بودند. صفرعلی چون سالیان دراز روی زمین مزرعه ­ی قارا آغاج کارکرده بود برابر این قانون دارای نسق و یا همان حق و حقوق سوابق رعیتی، در واقع شریک ارباب در مزرعه می ­شد. این حق و حقوق سوابق رعیتی بر مزرعه ­ی قارا آغاج، اندوخته ­ی چشمگیر صفرعلی محسوب می­ شد که به نوادگانش یعنی مرادعلی و برادر و خواهرانش انتقال داده شد و بن ­مایه دعوای فرزندان صفر با نوادگان و بعد از آن هم بن­ مایه دعوا و ادعای چند نفر دیگر با مرادعلی بر سر دست ­یابی به زمین این مزرعه بوده است و قصه درازآهنگ مرادعلی، قهرمان این قصه، مقابله با این ادعا­ها در پاسگاه و دادگاه، به منظورجلوگیری از دست ­یابی مدعیان به زمین این مزرعه  بوده است. شرح شکایت ­ها و رفت و آمد به دادگاه و پاسگاه و دیگر ادارات را در پی همین نوشته از زبان خودِ مرادعلی خواهید خواند.

      اولین افرادی که به عنوان وارثان حقیقی صفرعلی شکایت بر علیه مرادعلی و خواهر و برادرانش به دادگاه بردند دو نفر عمه و یک نفر عموی او بودند که مرادعلی در بیان قصه­ ی خود هیچ اشاره ­ای به این رو در رویی اعضا خانواده بزرگ صفرعلی یا همان صفرمراد نمی ­کند، چرا؟ نمی­ دانم. شاید خواسته پی ­آمد ننگین تصمیم پدر بزرگ و مادر بزرگ پوشیده و پنهان بماند و به فراموشی سپرده شود.

      دسته­ ی دیگر که سال ­ها بعد با طرح شکایت با مرادعلی درگیر شدند دو نفر از پسر عموهای مرادعلی به نام براتعلی و شیرعلی(نوه ­ی عمو) بودند این دو پسر عمو نخست در کشمکش ­های مرادعلی با مدعیان مزرعه، یار و یاور مرادعلی بودند در این وقت که بین ­شان دوستی بود مرادعلی از آن دو دعوت کرد به کمک او بروند و با هم قطعه زمین بیابانی در کنار مزرعه­ ی قارا آغاج را که، سکو نامیده می ­شد، به اشتراک با نصب پمپ آب، آباد کنند آب از رودخانه به اشتراک به زمین بیابانی سکو پمپ شد و زمین آباد و تبدیل به باغ گردید. مرادعلی از تصمیم خود مبنی بر شراکت با دو نفر پسر عموهای خود در آباد کردن زمین سکو پشیمان می­ گردد به منظور بیرون راندن دو پسر عمو از مزرعه به بهانه ­های مختلف از آمد و شد آنها به مزرعه ­ی قارا آغاج جلوگیری می­ کند و حاصل زحمات چندین ساله این دو پسر عموکه باغ درخت بود خشکید و از بین رفت. اختلاف و دعوا به دادگاه کشانده شد و مدتی وقت و انرژی مرادعلی هم در رو در رویی با دو تا پسر عموی خود صرف شد سرانجام مرادعلی موفق شد پسرعموهای خود را از مزرعه بیرون کند. این رفتار مرادعلی موجب کینه و نفرت و دشمنی بین خود و پسر عموها را بوجود آورد. افکار عمومی، در داوری بین این پسرعموها، رفتار مرادعلی را نا جوان­ مردانه می ­پنداشتند و می­ گفتند؛ مرادعلی وقتی از پسرعموها دعوت به آبادکردن اشتراکی سکو کرد که تهی­ دست بود و به سرمایه پسرعموها نیاز داشت وقتی سرمایه گذاری صورت گرفت و زمین آباد گردید به بهانه ­های مختلف انها را بیرون کرد و آنها را با زیان و خسارت مواجه کرد.  باز مرادعلی قهرمان این نوشتار، در بیان قصه­ ی خود هیچ اشاره­ ای به این رویداد هم نکرده و نمی ­کند، چرا؟ بازهم نمی ­دانم.

مرادعلی در بیان قصه خود عمدتا به درگیری که با ارباب­ها، و نوکران و گماشتگان و نمایندگان آنها در محل داشت، اشاره می­ کند. ارباب ­های مزرعه­ کی­ ها بودند؟

       اولین ارباب مزرعه ­ی قارا آغاج امیرمجاهد خان بود و بعد از فوت امیرمجاهد، چهارتا دختران او ارباب­ های بعدی بودند. گفته می ­شود بختیاری ­ها به دختر خود ارثیه نمی ­دهند ولی امیرمجاهد مزرعه­­ ی قارا آغاجِ باد آورده را به عنوان ارثیه، به چهار دختر خود به نام­های؛ آغابیگم، محترم، نرگس و هاجر می­ دهد. نرگس و هاجر، خیلی زود، خود و یا وارثان آنها، سهم خود را می ­فروشند که با واسطه توسط علی بغدادی ساکن اصفهان و زنش خریداری می ­گردد ولی آغابیگم و نیز محترم که با نام بی­ بی آغابیگم و بی ­بی ­محترم شناخته می ­شدند، سه دانگ از املاک مزرعه­ ی قارا آغاج سهمیه خود را تا همین اواخر نگه داشته بودند که اشاراتی به سرگذشت مالکیت آنها در این نوشتار از زبان مرادعلی قهرمان این قصه خواهد شد.

ادامه دارد

محمدعلی شاهسون مارکده

09132855112