گزارش نامه 71 اول مهر 93

 قول فرماندار

        روز 93/6/19 ساعت 10/30 به اتفاق کریم شاهسون با آقای مهندس صالحی فرماندار شهرستان سامان ملاقات داشتیم. محمدعلی شاهسون گفت: جناب فرماندار روستای مارکده اکنون در موقعیت مناسبی قرار ندارد موقعیتی که اکنون ما قرار داریم موقعیت ناخوشایندی است و مردم از این موقعیت ناخرسندند. قدری از این موقعیت نامناسب را ناخواسته ما خودمان با دست شما دولتیان  بوجود آورده ­ایم بخشی از آن موقعیت نا مناسب را هم مستقیم شما دولتیان برای ما رقم زده ­اید.

        نخست اینکه سومین شورای حل ­اختلاف بخش سامان در سال 83 مشترک مارکده و قوچان تشکیل شد کارت اعضایش هم صادر شد منتها سه نفر از مردم مارکده چون نامشان در میان اعضا نبود ناراضی بودند، نامه نوشتند، آمدند و رفتند تا توانستند با دست شما دولتیان شورا را منحل کنند. بعد قوچان شورای خود را تشکیل داد و مارکده به دلیل تداوم همان نامه ­ها و طومارها نتوانست شورایش را تشکیل دهد و هنوز بدون شورای حل­ اختلاف مانده ­ایم. گله ما از شما دولتیان این هست که نباید هرکه یک طوماری با چند امضا آورد و یا نامه اعتراضی آورد شما فوری دست به اقدام بزنید حداقل بررسی کنید، تحقیق کنید، ببینید پشت سر این طومار و یا نامه چه مسائلی هست، چه انگیزه ­ای خوابیده است. حال برای بیشتر مردم ما رجوع به شوراهای حل ­اختلاف روستاهای همسایه ناگوار است لذا زیان را تقبل می­ کنند و مراجعه نمی­ کنند آنها هم که ناگزیر مراجعه می­ کنند احساس خوشایندی ندارند بی گمان جناب ­عالی این را از من بهتر می ­دانید جمع این احساس ­های ناخوشایندی تبدیل به خشم می­ شود و خشم زمینه نارضایتی را بوجود می ­آورد.

       بعد شورای روستای مان است که شما دولتیان یکی از کاندیدها را رد صلاحیت کردید دو نفر دیگر هم در اعتراض به این رد صلاحیت انصراف دادند در نتیجه تعداد از حد نصاب افتاد و انتخابات برگزار نشد حال روستایی بزرگ در منطقه بدون شورا است خوب هم از نظر اداری خسارت به ما وارد می ­شود و هم از نظر روانی اجتماعی مردم احساس خوشایندی ندارند.

      بی توجهی و جفای شما دولتیان در حق ما یکی دوتا نیست. آقای دکتر شمسی­ پور مدیرکل تربیت بدنی استان طی نامه کتبی صریح نوشت روستای مارکده قابل دسترس­ تر و مناسب برای ساخت سالن ورزشی است ولی باز شما دولتیان (مدیرکل برنامه ریزی استانداری)پای تان را توی یک کفش کردید و گفتید سالن را می­ خواهیم بدهیم به گرم­ دره، و دادید، جفا از این روشن تر!؟

      فاجعه آخری هم ربودن دهستان حق روستای مارکده توسط شما دولتیان و دادن ان به روستای گرم ­دره است در پی این جفا و حق­ کشی ما متجاوز از 40 نامه به مقامات مختلف نوشتیم هیچ یک از شما دولتیان کوچک ترین اقدامی در جهت احقاق حق نکردید که هیچ، حتی یک جمله 4 کلمه ­ای پاسخ به ما هم ندادید این بی توجهی به مردم مارکده و پایمال شدن مداوم حق مردم مارکده، ما مردم را نسبت به شما دولتیان دلسرد کرده است، قدری از شما زده شده­ ایم. به عدالت و انصاف شما دولتیان شک پیدا کرده ­ایم، و از اینکه شما دولتیان حق بگویید و حق رفتار کنید نا امید شده ­ایم. این در حالی بوده که روستای مارکده در خصوص همکاری با دولتیان شورای اسلامی موفقی داشته است که چند بار شورای نمونه بخش شده است. نمونه ­ای از موفقیت را ذکر می ­کنم تقریبا توی هیچ روستایی مردم برای کارهای عمرانی زمین هدیه نمی­ کنند ولی مردم مارکده چنان به اعضا شورای خود اعتماد داشتند که در دوره دوم 5 قطعه زمین برای کارهای عمرانی به شورای روستا واگذار کرده­ اند آیا چنین روستایی با چنین اعضا شورای مورد اعتمادی و چنین مردمان همدل و همفکر با شورایش سزاوار هست که حالا شورا نداشته باشد؟

       ما امروز آمده­ ایم خدمت­ تان ببینیم شما به عنوان فرماندار آیا از این همه حق ­کشی و جفایی که بر مارکده شده مطلع هستید؟ و چه برنامه­ ای برای زدودن این جفاها در پیش رو دارید؟

        آقای صالحی فرماندار گفت: من این را احساس می­ کنم که مردم مارکده قدری با ما قهر هستند، حق هم دارند، خیلی بی مهری بهشان شده است. من با پیگیری از طریق دادگستری شورای حل­ اختلاف را تاسیس می­ کنیم و شورای اسلامی هم حداکثر تا پایان سال با برگزاری انتخابات میان دوره­ ای تشکیل خواهد شد.

                                                                                         گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده

    جشنواره گردشگری

          جلسه ­ای به درخواست آقای ملکی بخشدار زاینده ­رود روز 93/6/24 ساعت 19 با حضور جمعی در هوره ساختمان بخشداری تشکیل شد. آقای ملکی هدف از این جلسه را مشورت پیرامون بهتر برگزار شدن جشنواره گردشگری در روستای یاسه ­چاه در روز چهارشنبه همین هفته با نام روستایی بدون کوچه نامید و گفت: متولی برگزاری این جشنواره اداره میراث فرهنگی و گردشگری است هدف از این جشنواره شناساندن منطقه و جذب گردشگر بیشتر است.

        اولین نکته جالب این جلسه این بود که کسی از روستای یاسه­ چاه در این جلسه نبود.

     آقای گنجعلی گفت: جشنواره سال گذشته که در همین روستا با همین نام برگزار شد نقاط ضعف بسیار داشت نمی ­دانم آیا امسال آن ضعف ­ها برطرف شده است؟ مثلا سال گذشته بیشترین نمود جشنواره غرفه­ های آن بود که گفته شد؛ غرفه ­ها مردم را دوشیدند؟ آقای بهارلو گفت: چرا دو سال جشنواره در یک روستا برگزار می­ گردد؟ این در حالی است که قلعه هوره هم می ­تواند یک آثار تاریخی جذب گردشگر باشد؟ شاهسون گفت: من هم با آقای بهارلو موافقم و می ­پرسم چرا دوسال در یک روستا باید جشنواره برگزار شود؟ من اصولا با برگزاری جشنواره توسط دولتیان مخالفم برای اینکه دولتیان فقط می ­خواهند با ظاهرسازی و نشان دادن آن از تلویزیون خود را مدیری کارآمد نشان دهند برای نمونه دوسال قبل جشنواره بادام توسط جهادکشاورزی در سالن دانشگاه علوم پزشکی برگزار شد، به دروغ فردی را به عنوان باغدار تولید کننده برتر بادام استان به خلق خدا معرفی کردند. وقتی جشنواره تاثیر گذار خواهد بود که روی جنبه غیر تبلیغی­ اش کار شده باشد چیزی ارائه داده شود که بازدید کننده می ­خواهد، نه آن چیزی که مدیرکل می­ خواهد. برای مثال سال گذشته یک بروشور یک صفحه ­ای جهت معرفی روستای یاسه­ چاه هم توی این جشنواره به دست مهمانان داده نشد یعنی یک مهمان مثلا از اصفهان و یا شهرکرد امده، نمی­ داند چرا نام این روستا یاسه ­چاه است؟ چه عامل­ هایی سبب شده که این روستا بدون کوچه باشد؟ قدمتش، مردان و زنان بزرگش چه نام داشته و چه کارهایی کرده ­اند که بزرگ محسوب می­ گردند؟ این روستا چند سال قدمت دارد؟ و چگونه و بر حسب چه ضرورتی شکل گرفته است؟ رویداد های مهمی که این روستا داشته چیست؟ و اکنون پتانسیل­ هایی که دارد چه هستند؟ بعد هدف جشنواره مورد پرسش است؟ گفته شد؛ جشنواره به منظور شناساندن منطقه و جذب گردشگر است ما اکنون گردشگر بیش از توان زیرساخت ­های­ مان داریم همین مقدار گردشگر هم که می­ آید توی این جاده­ های باریک ترافیک می ­شود و مردم از زیادی گردشگر در عذاب هستند این را همه اذعان دارند بهتر این بود که ما برنامه ریزی جهت خالی کردن جیب گردشگر می ­داشتیم نه اینکه گردشگر بیاید و فقط زباله برای ما تولید کند و هزینه­ های دهیاری روستا را بالا ببرد. به نظر من بهتر این بود که جشنواره امسال در هوره برای شناساندن چگونگی ساخت پل هوره و یا در روستای گرم­ دره برای چگونگی ساخت قلعه این روستا برگزار می شد دانستن همت بلند مردان آن روز، با آن ابزار و وسایل ابتدایی برای ساخت پل هوره و نیز قلعه گرم­ دره برای بازدید کنندگان بسیار جذاب و ارزشمند می­ تواند باشد. بعد هم شما به عنوان بخشدار از میراث ­فرهنگی بخواهید که برای بالا رفتن کیفیت برگزاری جشنواره، مدیریت جشنواره را به دست مردم بومی و با نظارت مسئولان بسپارد و اگر هم این پیشنهاد را نمی­ پذیرد مدیران گردشگری حداقل چند جلسه با صاحب نظران این چند روستا برگزار و نقطه نظرات مردم را هم در جشنواره لحاظ کنند. آقای مردانی گفت: سال گذشته یک سی­ دی برای شناساندن روستای یاسه­ چاه توسط شورای همین روستا تنظیم شده بود که نسبتا خوب بود.

                                                                                         گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده  

    دروغ مدیرکل!

      مگر مدیرکل هم دروغ می­ گوید؟! پاسخ آری است مدیرکل هم ادمی است از جنس ما مردم همین جامعه، همین­ گونه که در جامعه بعضی از ما راحت و مفت­ مفت دروغ می ­گوییم، ممکن است مدیرکل هم دروغ­ بگوید. بنابراین تعجبی ندارد، ولی تفاوت دارد.

تفاوتش این هست که؛ دروغ آدم عادی جامعه از آنجایی که حوزه اختیارات و امکاناتش محدود­تر از یک مدیرکل است بی­ گمان محدوده تخریب و زیانش کوچک است و شنونده هم اختیار پذیرش و یا عدم پذیرش بیشتری دارد، از طرفی خیلی راحت­ تر می ­توان پیرامون آن سخن آدم عادی تحقیق کرد. ولی مدیرکل بی گمان برای هدفی خاص که بر کشیدن ناحقی و فرو کردن حقی است، حساب شده، زیر چتر قدرت و با پوشش قانون دروغ می­ گوید تا طرف را مستاصل کند و به راحتی به هدفی که دارد برسد.

      روز 92/8/8 مدیرکل سیاسی فعلی استانداری که آن روز معاون بود به کریم شاهسون دهیار روستای مارکده زنگ زده بود که؛ «پرونده درخواست تبدیل روستا به شهر شما را فرستاده ­ایم تهران و اکنون از وزارت کشور بازرس برای بررسی و بازدید از محل آمده و من به اتفاق ایشان به مارکده می ­آییم». کریم دهیار هم خوشحال رئیس سابق شورا را خبر می­ کند و ساعت 11 صبح از میهمانان استقبال می­ کنند. بعد از رفتن مدیرکل استانداری و بازرس وزارت کشور، دهیار خبر را به عنوان یک خبر خوشحال کننده به من گفت.

     من شخصا خیلی دلم می­خواست همین­ گونه که دهیار گفت باشد ولی خوشبین به این خبر نبودم این بدبینی من فقط یک حس بود و هیچ اطلاعات موثقی و دلیلی برای این حسّم هم نداشتم. حسم به من می­ گفت: این بنده خدا، یعنی مدیرکل فعلی سیاسی استانداری، یک پروژه ­ای در دست دارد و آن بالا کشیدن روستای خود یعنی گرم ­دره است. در راستای تحقق این پروژه، روستای مارکده را رقیب و سد راه می ­بیند به همین جهت نسبت به مارکده یک خشم دارد، به نظر می ­رسد این خشم دیرینه هم باشد، حال ایشان در مصدر قدرت است این خشم تبدیل به یک حس انتقام جویی شده است. به موازات بالا کشیدن روستای گرم­ دره، روستای مارکده را تحقیر شده می ­خواهد، ضعیف شده و کم اعتبار دوست دارد، گمنامی­ اش را می­ خواهد، انزوایش را طالب است. استدلال ذهنی ­ام هم این بود که؛ این بنده خدا، یعنی مدیرکل سیاسی فعلی استانداری، آدم کار بلدی است، وقتی که روستاهای یاسه­ چاه و صادق ­آباد را از این مجموعه شش روستایی جدا کرد و به هوره چسباند تا در اینجا چهار تا روستا بماند و بتواند یک میانه جعلی و مرکز دهستان جعلی برای روستای گرم ­دره ارائه دهد، به تحقیق می ­دانست وقتی این تصمیم رو شود مردم مارکده از پایمال شدن حق ­شان ناراضی خواهند بود. اگر ذره­ ای حسن نیت داشت، مثقالی انصاف در وجود این شخص بود و آبادانی منطقه را می ­خواست، دهستان را برای روستای گرم ­دره می ­نوشت و شهر هم برای مارکده و قوچان برنامه ریزی و طرحش را می ­نوشت و در یک مجموعه برای تصویب به مرکز پیشنهاد می­ کرد. نه اینکه دهستان حق مارکده را به گرم­ دره بدهد آنگاه برای فریب ما که داد و فریادی نکنیم، ما را دنبال نخود سیاه بفرستد و پیشنهاد دادن شهر به ما بکند!

      نتیجه ­ای که از این استدلال ذهنی ­ام می­ گرفتم این بود که این بنده خدا برای کاستن از ارزش، اعتبار و تحقیر کردن مارکده هر کاری که بتواند می ­کند. بنابر این چیزهایی که گفته می­ شود همه ­ی قضایا نیست زیر کاسه­ هایی که توسط این شخص در وسط چیده و یا مطرح می­ کند حتما و همیشه نیم کاسه هم قرار داده شده که از دید ما پنهان است همان گونه که برنامه ریزی برای نوشتنِ توجیهاتِ ربودنِ دهستانِ حق مارکده و چسباندن ان به گرم ­دره را هم از دید دیگر مسئولان مخفی کرده بوده است این مخفی­کاری را بارها با صدای بلند هم فرماندار شهرکرد و هم بخشدار سامان در اجتماع بزرگ مردم مارکده گفتند و مردم شنیدند که: «دادن دهستان به گرم­ دره را به من نگفته بودند، از من نظر نخواسته ­اند و من کاملا بی خبر بودم».

      بدون تردید هرجا که مخفی­کاری باشد کار نادرستی صورت داده می­ شود. این از بدیهیات عقلی است که در ایجاد تغییر و تقسیم بندی روستاها حتما از بخشدار محل و فرماندار باید نظر خواست چون حوزه مسئولیت انها است و آنها بیشتر از هر مسئولی دیگر به محل و واقعیت ­های موجود آن آشنایی دارند و مسئول مستقیم هستند ولی در اینجا می­ بینیم نه تنها نظر خواسته نشده بلکه کامل در بی خبری قرار داده شده ­اند. بی­گمان جدای از ربودن دهستان حق مارکده، عدم پرس و جو و نظرخواهی از بخشدار و فرماندار محل در تغییرات زیر مجموعه آنها توهین به فرماندار و بخشدار هم هست یعنی مدیرکل فعلی و کارشناس و معاون آن روز، قانون را زیر پا گذاشته، حق مردم مارکده را ربوده، به اختیارات بخشدار و فرماندار بی توجهی کرده، نظر آنها را جویا نشده و آنها را بی خبر گذاشته تا بتواند روستای خود را برکشد بالا.

      از اینکه فردی به فکر بالا کشیدن روستای خود باشد به خودی خود ارزشمند و قابل تقدیر است، و این ایده حسن این بنده خدا محسوب می شود. سخن من در این است که چرا برای بالا کشیدن روستای خود حق روستای دیگری را می ­رباید؟

       گفتم؛ من به سخن و کار این بنده خدا؛ یعنی مدیرکل سیاسی فعلی، بدبین بودم. این حس بدبینی من روز 92/1/19  رقم زده شد. در این روز به اتفاق چند نفر با این آقا، در دفتر کارش که؛ آن روز معاون بود، گفت­ وگو می­ کردیم دو نکته ­ی رمزدار از زبان ایشان درآمد که من را به این حس بدبینی رساند و من نسبت به ایشان بدبین شدم و هنوز هم هستم.

    نکته­ ی اول:

     ایشان با اصرار به ما می­ گفت: یک درخواستی دیگر برای شهر شدن بنویسید و بیاورید تا اقدام کنم. من گفتم: ما اول اسفند سال گذشته درخواست داده ­ایم اگر راست می ­گویی و می­ خواهی برای ما کاری بکنی چرا روی آن اقدام نکرده­ ای؟ که گفت: آن روز نمی ­خواستم اقدام کنم ولی امروز می­ خواهم اقدام کنم!؟

    نکته دوم:

     من گفتم: اکنون نزد معاون سیاسی امنیتی استانداری بودیم ایشان صریح گفتند: جمعیت شما خیلی کم است و با حد نصاب جمعیت شهری نمی­ خواند، کاری برای تان نمی ­توان کرد. مدیرکل گفت: ما طرح را به گونه ­ای می ­نویسیم که مشکلی پیش نیاید. من گفتم: معاون استاندار آمار جمعیت روستا را داشت، روی لیست نگاه کرد و جمعیت مارکده را خواند خوب وقتی شما طرح را بنویسید ایشان از روی آماری که دارد واقعیت را خواهد فهمید و امضا نخواهد کرد. مدیرکل گفت: نه، آمار ندارند این لیست را دیروز من بهش داده ­ام می ­خواست توی یک جلسه ­ای برود و شما نگران جمعیت کم نباشید.

    وقتی این دو نکته را از زبان مدیرکل شنیدم نکته ­ی سومی هم که قبلا خطاب به نیازعلی شاهبندری گفته بود که؛ «ما گرم ­دره ­ای ­ها بیدی نیستیم که از این بادها بلرزیم». در ذهنم تداعی شد و با خود اندیشیدم: نگاه کن اینجا چقدر هرکی­ به ­هرکی است که یک کارشناس یک روز می­ خواهد یک کاری بکند و روز دیگر نمی ­خواهد و می ­تواند آمار و ارقام را هم بی مشکل نشان دهد، روی صندلی اداره نشسته و از روستای خود دفاع می ­کند!

      در راه برگشت که 5 نفر (سه نفر شورا، دهیار و فرمانده بسیج ­مان) توی ماشین بودیم خیلی صریح گفتم: من نسبت به قول و وعده­ های شهرشدن بدبینم و هیچ امیدی ندارم تا نظر شما چه باشد؟ هیچکس هیچی نگفت.  

      با توجه به این ذهنیتی که داشتم خبر آمدن بازرس از وزارت کشور برای تحقیق پیرامون شهر شدن را که از کریم شاهسون دهیار شنیدم نمی ­توانستم آن را دقیق بپندارم فقط به حس بدبینانه خودم قدری شک کردم که نکند من دچار توهم شده ­ام؟ برای برون رفت از این شک از دوست و آشنایان در استانداری جویای صحت و سقم این سخن شدم خبر بسیار دقیق و موثقی نتوانستم در این خصوص به دست آورم ولی چیزی که کم­ و بیش دستگیرم شد این بود که پرونده هنوز به تهران فرستاده نشده است ولی باز صد در صد به این خبر هم اطمینان نداشتم.

     پنجشنبه 93/3/1 به اتفاق کریم دهیار روستا با یکی از مقامات گفت ­وگو کردیم نخست از بی توجهی دولتیان در خصوص ربودن حق دهستان مارکده و دادن آن به گرم ­دره گلایه کردیم بعد در خصوص شهر شدن مارکده و قوچان صحبت نمودیم. مقام مسئول سخن ما را توی دفترش یادداشت کرد و گفت: «اجازه بدهید بررسی کنم»

      چهارشنبه 7 خرداد 93 بود که با جمعی از رجال مارکده در محل مسجد راجع به موضوع دهستان و شهرشدن جلسه داشتیم در این جمع من گفتم:

 مدیرکل سیاسی استانداری به کریم دهیار روستا گفته که مامور بررسی کننده که 8 آبان ماه سال گذشته برای بازدید از محل امده راجع به تحقیق درباره درخواست تبدیل روستا به شهر است ولی منِ محمدعلی شاهسون به این گفته مدیرکل شک دارم و حدس می ­زنم برای سرگرم کردن ما این سخن را گفته و ماموری که از تهران آمده در خصوص جمع­ آوری اطلاعات برای پاسخ­ گویی به دیوان عدالت اداری در خصوص شکایت ما که به دیوان راجع به دهستان کرده ­ایم، بوده است.

     آقای مسعود شاهسون رئیس شورای سابق روستامان در همین جلسه حدس من را رد کرد و با قاطعیت گفت: نخیر! اینگونه نیست! مامور برای بررسی درخواست تبدیل روستا به شهر آمده بود و نظرش هم مثبت بود! ناگزیر من خاموش شدم و چیزی نگفتم چون ادعایم بر اساس حدسیات بود و سند و مدرکی نداشتم.

     پنجشنبه 5 تیرماه 93 به اتفاق دهیار روستا کریم شاهسون برای نتیجه «اجازه بدهید تا بررسی کنم» دوباره نزد آن مقام دولتی رفتیم، هیچ بررسی نکرده بود و حتی فراموش هم کرده بود. دوباره داستان را گفتیم، یادش امد، در حضور ما تلفنی با مدیرکل سیاسی در خصوص پیشرفت کار پرونده درخواست تبدیل روستا به شهر ما پرسید، مدیرکل سیاسی استانداری به این مقام دولتی گفت: درخواست را آقای استاندار امضا نکرد که به تهران بفرستیم همین طور راکد همینجا مانده است!؟

      پرونده درخواست تغییر روستا به شهر ما در شهرکرد راکد مانده ولی مدیرکل سیاسی استانداری ما به دهیار می­ گوید: فرستاده ­ایم تهران و اکنون مامور بررسی آمده. رئیس سابق شورای ­مان هم براساس خیالالت خود نظر مامور را مثبت می­ بیند

    دروغ از این آشکارتر می­ خواهید؟

                                                                               محمدعلی شاهسون مارکده 93/4/7

   دو نگرش متفاوت

      طی چند روز اخیر چند پیامک توسط دوستان و آشنایان روی گوشی من با مضمون تبریک موفقیت مریم میرزاخانی در دریافت جایزه فیلدزثبت شده است که مرا به تفکر واداشته است تنها جمله ­ای که به ذهنم رسید و با خود زمزمه کردم جمله عامیانه: خلایق هرچه لایق بود! یعنی دست اندرکاران مملکت ما لیاقت اینکه افراد دانا و آگاه دوربر شان باشد را ندارند به همین جهت فضا را برای خردمندان، فرهیختگان، فرزانگان و دانشورزان تنگ می­ کنند آنها هم عطای اینجا را به لقایش می ­بخشند و می ­روند. طرف مقابل با زیرکی خاص فضا را برای خردمندان باز نموده، مساعد کرده و امکانات در اختیارشان می­ گذارد و توانسته بدون صرف هزینه، نخبه ­های ما را برباید یعنی استعدادهای انسانی ما در این کشور با هزینه ما پرورش می ­یابند وقتی قرار است بازدهی داشته باشند فضا را برای زیست و رشد خود مناسب نمی ­بینند و می ­روند.

     بدیهی است در فضای تنگ برای خردمندان، و فرزانگان در جامعه، میدان گل­ و گشاد و نان و آب داری برای چاپلوسان، متملق گویان، مداحان، دست ­بوسان و کارچاق­کن ­ها فراهم می ­شود که همه ­مان عمومی شدن مدح و تملق گویی را به عینه می­ بینیم؛ اینقدر فراوان شده که مزه خود را از دست داده و همگان از شنیدن مدح و تملق و چاپلوسی حالشان به هم می­ خورد و فوری کانال را عوض می­ کنند هریک از ما در روز ده ­ها بار سخنان مدح، چاپلوسی و تملق را از رسانه ­ها، توی جلسات، سر کلاس ­ها و … می ­بینیم، می ­شنویم و احساس ناخوشایندی می­ کنیم. شاید باورتان نیاید توی بیابان هم چاپلوسی و تملق قدرت ­مندان گفته می ­شود برای مثال؛ کارشناسی می ­آید توی باغ در بیابان که چالکود به چند نفر کشاورز آموزش دهد سخنش را با مدح و تملق آغاز می­ کند.

     بی ­گمان آموزگاران مریم میرزا خانی از تیپ و نوع آموزگارانی که در دسترس دختران روستای ما هست نبوده ­اند به همین جهت مریم میرزاخانی و دیگر مریم­ ها توانسته و می ­توانند رشد کنند. برای ما مهم این هست که بدانیم چرا دختران روستای ما نتوانسته ­اند گامی فراتر از افق تنگ فرهنگ پدرسالارانه بگذارند؟

     یادمان نرود که مریم میرزاخانی یک زن است آیا دقیق شده ­اید که ما پدر و مادرها چه نگرش تبعیض آمیزی به دختر داریم؟ و اساسا نگرش عمومی ما به زن غیر انسانی است. فرض کنید چند نفر انسان (زن و مرد) در سالنی، کلاسی و یا اتاقی نشسته­ اند. ما از یک­ یک مردمان جامعه­ مان می ­پرسیم: چند نفر در این سالن و یا کلاس حضور دارند؟ بی­ گمان پاسخ­ ها یکسان نخواهد بود عده­ ای زیاد مثلا خواهند گفت: 8 نفر زن و 9 نفر مرد هستند. عده ­ای خیلی کم هم خواهند گفت 17 نفر انسان آنجا هست و نامی از زن و مرد نخواهند برد. از شما می­ پرسم از این دو پاسخ که ظاهرا چندان تفاوت هم ندارند چه برداشتی خواهید داشت؟ فکر می ­کنید در پشت سرِ هریک از این پاسخ ­ها چه نوع تفکری نشسته است؟ چه پیش ­زمینه نگرش به انسان شکل گرفته است؟

    معمولا دو نوع نگرش به انسان به ویژه به زن در جامعه ­ی ما هست یکی اینکه زن را یک انسانی با شان و حقوق انسانی می­ داند که حق، درست و عقلانی و اخلاقی هم این است. دیگر اینکه زن را در یک قالب جنسیتی می­ بیند این نگرش­ بیمار گونه جنسیتی بسیار پر رهرو­ هم است از دور که بنگری فکر می­ کنی تمام مردم جامعه اینگونه می ­اندیشند. این اندیشه اکثریت جزئی از فرهنگ ما شده، عرف ما شده و باور قالب مردمان جامعه ­ی ما را تشکیل می ­دهد.

     نگرش جنسیتی به انسان یعنی چه؟ یعنی اینکه ما انسان­ ها را به صورت انسان نمی ­بینیم بلکه به صورت زن و مرد می ­بینیم یعنی انسان را خلاصه کرده ­ایم در جنسیت ­شان، و به همین دلیل به صورت زن و مرد می ­بینم­ شان و نه انسان و اگر بخواهم قدری بی ادبانه ­تر هم بگویم وقتی چشم ­مان به یک مرد و یا زن می ­افتد آنها را به اندام تناسلی ­شان خلاصه ­شان می ­کنیم! و این نگرش قالب جامعه و در عین حال توهین ­آمیز به انسان است که در جامعه­ متاسفانه جاری و ساری است و ناشی از فرهنگ بیمار ما است. فکر نکنید این فقط یک نگرش است و تمام می ­شود و می­ رود، نه، متاسفانه این نگرش زیربنای ذهنیت ما را شکل می ­دهد. وقتی می­ توان این ذهنیت واقعی را دید که ما ظاهر را کنار بزنیم و بشویم خود واقعی مان این وقت، وقتی است که ما با دیگری دعوامان بشود و ما عصبانی شده باشیم بی­گمان هریک از ما دیده ­ایم وقتی دو نفر در جامعه دعواشان می­ شود خیلی راحت به یکدیگر فحش می­ دهند آیا روی واژه­ های فحش که رد و بدل می­ شود دقت کرده­ اید؟ همش دور و بر آلت ­ های تناسلی زن و مرد می­ چرخد! یعنی در بینش مردم ما انسان خلاصه شده و می­ شود به همین اندام­ ها، به همین جهت برای تخریب شخصیت آدم ­ها این آلت ­ها را به یکدیگر رد و بدل می­ کنند. این قسمت از رفتار ما آدم ­ها کثیف­ است، غیر اخلاقی است که در جامعه ­ی وجود دارد و در گوشه و کنار، رخداد زشت آن را می­ بینیم. متاسفانه فرهنگ بیمار ما این نگرش جنسیتی را در زرورق ادب و احترام اموزش هم می­ دهد. بنابر آموزه­ های فرهنگی ما، زن و مرد آتش و پنبه هستند اگر در کنار هم قرار  گرفتند به هم می­ چسبند. می­ پرسم آیا می­ شود بیشتر از این به انسان توهین نمود؟ یعنی ما در داوری ­مان توانایی ­های عقلی، فهم، درک، عواطف، شعور، هوش، بینش، تفکر، خرد، وجدان، علم، دانایی، آگاهی، وفا، تعهد، مسئولیت، شناخت و… انسان را نادیده می ­گیریم آیا توهین با ساحت انسان از این هم بیشتر می ­شود؟

      بر اساس همین باور بیمارگونه که زن را خلاصه کرده ­ایم به اندام تناسلی ­اش، او را محدود می­ کنیم که نکند آتشی به پنبه نزدیک شود. نکته جالب این است که کلی هم منت سرشان می­ گذاریم و این کارها را به عنوان خدمت تلقین می­ کنیم. بی ­گمان زنانی که این تلقینات خودخواهانه ما مردان را نمی ­پذیرند بیشتر می ­توانند خود را به عنوان یک انسان دریابند و وقتی که دریافتند متوجه می ­شوند قبل از اینکه زن باشند انسانند، حقمدارند و دارای کرامت و کرامت ­شان ناشی از جنسیت ­شان نیست، بلکه ناشی از قداست انسانی­ شان است، حرمت انسانی­ شان است. هر دختری وقتی به این باور رسید که قبل از زن بودن انسان است و دارای قداست، حرمت و حقمدار، آنگاه راهی را می ­رود که امثال مریم میرزاخانی­ ها­ رفته ­اند. متاسفانه دختران روستای ما هنوز نتوانسته ­اند گامی فراتر از افق محدود نگرش پدرسالارانه غیرانسانی ­پدرشان ­بردارند.

                                                                                        محمدعلی شاهسون مارکده 93/5/27

    نگرش بچگانه

      در دبستان که بودیم روزی سپاهی دانش«فایده گاو» را موضوع انشا به ما داد هر بچه ­ای به فراخور توانایی خود چیزک­ هایی نوشته بود یکی از بچه ­ها خیلی دقیق ­تر و مفصل ­تر از همه نوشته یود که مورد توجه معلم قرار گرفت و هنگام خواندن انشایش سر کلاس مورد تشویق قرار گرفت. این توجه و تشویق مورد حسد چندتا از بچه­ تنبل­ های کلاس شد چون به دلیل نا توانی در نوشتن انشا مورد سرزنش و تنبیه واقع شده بودند. شاگردان تنبل هنگام زنگ تفریح و نیز توی کوچه شاگرد اول را مسخره می­ کردند می­گفتند: فایده شاش گاو چی است؟ فایده گ…ز گاو چی است؟

      در گزارش نامه شماره گذشته نوشته ­ای بود با عنوان «خرافات سد راه خرد» که اشاره ­ای داشتم به باورهای خرافی ما مردم. سرکار خانم محبوبه عرب یکی از خوانندگان این مقاله بوده چون نوشته را واقعی یافته در تایید آن یادداشتی نیز گذاشته است در این یادداشت خواسته بگوید: باورهای خرافی حد و مرز ندارد حتا اگر در میان خانواده اختلافی بوجود می ­آید خانم خانه فکر می ­کند که؛ چون این­ بار نزد فلان آرایشگر جهت ارایش رفته­ پس خوش یمن نبوده و این اتفاق افتاده است(نقل به مضمون.

      این بسیار در جامعه­ی روستایی ما شایع است مانند باور به اینکه: صبح اول وقت چشمم به فلان افتاد، روز نوروز اولین نفر فلانی خانه ­ی ما امد، از فلانی خریدم دستش خیر داشت یا نداشت و…

   خواننده ­­ای چون نا توان از پی بردن به عمق پیام بوده همانند همان بچه مدرسه­ ای ­های تنبل و تنبیه شده موضوع را به سخره گرفته و نوشته: «محبوبه حالا پیش کی بریم آرایش خوب باشه؟»

                                                                                                        محمدعلی شاهسون مارکده