گزارش نامه شماره 31- اول بهمن ماه 91

جلسه دبيرستان قوچان
به دعوت آقاي شهرام مرداني مدير مجتمع آموزشي و پرورشي امين، جلسه اي روز 19/10/91 ساعت 16 با حضور ميردامادي امام جمعه سامان، عرب رئيس اموزش و پرورش سامان و جمعي از نيکوکاران مارکده و قوچان در محل دبيرستان تشکيل شد. حدود 100 نفر از نيکوکاران دعوت شده بود ولي حدود 30 نفر حضور پيدا کرده بودند. سه نفر سخن گفتند که چکيده اي از سخنان را با هم مي خوانيم.
نخست آقاي مرداني گفت: هدف از اين دعوت و تشکيل جلسه و گفت وگو کم کردن فاصله زيادي که بين مدارس ما و مردم بوجود آمده بوده است شايد منِ مدير و ديگر همکاران در طول ساليان گذشته نتوانسته ايم ارتباط صميمي با اوليا دانش آموزان برقرار کنيم که به اين نقطه رسيده ايم. با مشورتي که با دوستان داشتيم تصميم گرفتيم اين جلسه را تشکيل بدهيم تا نگاه گذشته را تغيير بدهيم. وقتي دعوت نامه براي آمدن به مدرسه به مردم داده مي شود با خود مي گويند؛ دوباره پول مي خواهند. و تعداد کمي به مدرسه مي آيند اين ديد و نگرش را مي خواهيم تغيير بدهيم تا همه و بويژه کساني که دانش آموز دارند مدرسه را متعلق به خودشان بدانند و مرتب سرکشي کنند و در جلسات حضور يابند و مشکلات مدرسه را هم حل کنند.
ما به لحاظ اعتقادي مي خواهيم دانش آموزي را تربيت کنيم که به مسائل اعتقادي و ديني پايبند باشد. با زندگي انبيا و ائمه معصومين آشنا باشد و آنها را الگو قرار بدهد. نماز را ستون دين شمرده و نماز اول وقت را ترجيح بدهد وقتي از دبيرستان خارج شد و وارد زندگي خود شد بتواند در زمينه اخلاقي از گناه و لغزش دوري کند توانايي هاي خودش را بشناسد که چه عظمتي دارد چه جايگاهي دارد افکار و اعمال ناپسند را در شان خود نداند رفتاري متعادل داشته باشد بر احساسات خود غلبه پيداکند و در جامعه يک فرد مفيدي باشد.
قصد ما از اين دعوت اين هست که مردم همانگونه که خودجوش به مسائل ديني و مذهبي اهميت مي دهند و کمک مي کنند به همان نيت و به همان شدت به مدرسه ها هم توجه کنند و کمک هاي مردمي را به سمت و سوي آموزش و پرورش بکشانيم قصد ديگر ما اين است که با همکاري مردم مارکده و قوچان مجمعي به نام مجمع نيکوکاران حامي مدرسه تشکيل بدهيم بدين منظور برگه اي با همين مضمون خدمت تان خواهيم داد مشخصات خود را در برگه بنويسيد و به ما برگردانيد. اين را هم بيفزايم که نيکوکار فقط اين نيست که کمک پولي مي کند هرکس به هرشکلي که مي تواند نيازهاي مدرسه را برآورده کند و يا در جامعه تبليغ کند که مردم توجه بيشتري به مدرسه بکنند نيکوکار محسوب مي شود.
سپس آقاي ميردامادي سخنراني نمود. با يادآوري جمله پيامبر که؛ علم را بجوييد اگرچه در دوردست باشد. علم را نور و روشني بخش ناميد و از قول پيامبر گفت: بهترين آدم کسي است که نفعش به ديگران برسد پيامبر نگفت بهترين ادم کسي است که بيشتر عبادت کند پس سودمندي براي ديگري مهمتر از عبادت است. به کساني که مي خواهند مسجد و حسينيه بسازند مي گويم که بسنجيد ببينيد جامعه و محل تان چه نياز و کمبود دارد در جهت جبران کمبودها سرمايه و پول خود را هزينه کنيد تا ثواب بيشتري ببريد و امروز بهترين کار مردمي، کمک به مدارس است و اين بچه هاي ما که توي همين مدارس امروز درس مي خوانند مديران فرداي جامعه و کشور خواهند بود. بي سوادي ظلمت و تاريکي است براي رهايي مردم از اين ظلمت بايد
مردم را با آموزش و پرورش درگير کنيم.
آنگاه آقاي عرب رئيس آموزش و پرورش سامان گفت: من قصد سخنراني ندارم فقط يک بيت از غزل حافظ را نقل مي کنم با دوتا پاسخي که دوتا شاعر ديگر به اين بيت داده اند. حافظ گفته:
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دلِ ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند بخارا را
منظور حافظ از ترک شيرازي در اين بيت هم امام زمان است. صائب در پاسخ حافظ گفته: اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به پاي اميدش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن کس چيزي مي بخشد، به مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
و شهريار در پاسخ گفته: اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آن کس چيزي مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دل-ها را
آنگاه آقاي عرب در پاسخ پرسش حاضران گفت: اين سخني را که مي گويم از اين جلسه بيرون نرود از برج 10 پارسال هيچ پول سرانه دانش آموز به آموزش و پرورش داده نشده است . بودجه تخصيص داده شده ولي اعتبار در اختيار ما قرار نگرفته است. با اين وجود ما حق نداريم يک ريال به اجبار از مردم براي هزينه هاي مدرسه بگيريم پول گرفتن از مردم بايد به رضايت ميل و رغبت مردم باشد ولي براي دريافت کمک براي اداره مدرسه دست ياري به سوي شما دراز مي کنيم.

                                                                                           گزارش از محمدعلي شاهسون مارکده


دهستان زرين
هيات وزيران در جلسه مورخ 29/9/91 بنا به پيشنهاد مورخ 8/9/90 وزارت کشور تغييراتي در تقسيمات کشوري در منطق ي ما را مصوب نمود. به موجب اين تغييرات بخش بن و بخش سامان به شهرستان ارتقا پيدا کرده اند. دهستان هوره تبديل به بخش شده و روستاي گرم دره با نام دهستان زرين به دهستان ارتقا يافته است و… اين مصوبه توسط رحيمي معاون اول رئيس جمهور امضا و ابلاغ شده است. 
خبر دهستان شدن روستاي گرم دره و پاي مال شدن حق روستاي مارکده که از ديرباز مرکز 6 روستا بوده موجب خشم مردم مارکده شده است به همين جهت جلسه اي با حضور 17 نفر از بزرگان و مسئولان و معتمدين، روز 27/10/91 ساعت 20 در محل دفتر دهياري تشکيل گرديد و پيرامون اين بي عدالتي گفت وگو شد.
نخست مسعود شاهسون رئيس شوراي اسلامي تاريخچه اي از روابط مردم گرم دره و مارکده را بيان و اشاره اي به برخوردها در مزرعه ي اشتراکي قورقوتي ، آوردن مرکز ناحيه بسيج به گرم دره که حق مارکده بود و سپس منحل شدن آن ، تقابل در مدارس، مخالف در ساخت مرکز بهداشتي درماني، ربودن محل سالن ورزشي با اعمال رابطه و… نمود و گفت: گرم دره اي ها دو سه نفر در وزارت کشور و استانداري دارند و داده شدن دهستان به گرم-دره نتيجه اقدامات اينها بوده است اين در حالي است که همه ي مسئولان از خوب بودن مردم مارکده سخن مي گويند ولي در عمل از همين مسئولان چيز ديگري مي بينيم. من همين دو روز قبل با بخشدار صحبت کردم و گفتم که شايعه هست که دهستان را به گرم دره داده اند که گفت: نه، ما مي خواهيم دهستان نداشته باشيم و اداره شدن دهستان را به شوراي بخش محول کنيم. از قرائن چنين پيداست که بخشدار دقيق مي دانسته ولي به من دروغ گفته است. ببينيد دو سال است که دهيار قوچان را دهيار گرم دره کرده اند يعني توي گرمدره يک نفر نيست که بتواند دهيار بشود؟ من فکر مي کنم اين کار کرده شده تا قلمداد کنند که قوچان و گرم دره يک روستا است.
بهرام عرب گفت: ما بايد از مسئولان بخواهيم که چرا و به چه دليل اين تصميم نا عادلانه را گرفته اند بايد کاري کنيم مسئولان را به روستا بکشانيم و ازشان جواب بخواهيم، شورا نمي تواند، بايد مردم به ميدان بيايند. محمود عرب گفت: بي گمان در بيان اعتراض مان نخست بايد از طريق نامه نگاري و ارسال طومار پيش برويم بعد اگر پاسخ لازم ندادند اقدامات ديگري بکنيم تا مسئولان به روستا بيايند ما در اينجا بهتر مي توانيم دردمان را بازگو کنيم.
ولي الله گفت: بهترين کار نفرستادن بچه هامان به مدرسه در يکي دو روز است آنگاه مسئولان به اينجا خواهند آمد و به اعترض ما گوش خواهند داد اين اعتراض بايد به وسيله همه ي مردم به گوش مسئولان رسانده شود.
نعمت الله عرب گفت: ما در اعتراض خود بايد قوچاني ها را با خود همراه داشته باشيم چون منافع دو روستا به هم گره خورده و در حقيقت يک روستا هستيم به همين جهت اعضا شورا بايد جلسه اي با شوراي قوچان در اين راستا داشته باشند بنابر اين بايد مردم دو روستا درگير باشند و شورا در کنار مردم باشد. رمضان عرب گفت: اعضا شورا و دهيار هر يک پتويي همراه خود ببرند و توي بخشداري تحصن کنند. کريم شاهسون گفت: دو روز قبل من موضوع را از مهندس صادقي کارشناس عمراني بخشداري پرسيدم که گفت: من خودم مصوبه را ديدم و دهستان را به مارکده داده اند و نام آن را هم دهستان زرين مارکده گذاشته اند حالا مي فهمم که به من دروغ گفته است. قبل از اينکه دهيار قوچان مسئوليت دهياري گرم دره را بپذيرد مسئوليت دهياري گرم دره را به من سپردند اين سمت را دو روز داشتم همان روز اول از بخشداري سامان زنگ زده شد براي صدور پروانه ساختمان از فلان شخص گرم دره اي پول نگير.گفتم: نمي توانم. دوباره يک کارمند استانداري زنگ زد که از فلان شخص پول نگير که پاسخ من منفي بود. فرداي آن روز در بخشداري به من ابلاغ شد تو ديگر دهيار گرم دره نيستي.عليرضا عرب گفت: من هم مي گويم که مدرسه هاي روستا را تعطيل کنيم و اگر لازم شد راه را ببنديم به علاوه همانند مردم فرخ شهر برويم جلو استانداري و اعتراض خود را بيان کنيم مردم از اين تصميم نا عادلانه عصباني هستند و همه به ميدان خواهند آمد. مسعود شاهسون مجددا گفت: ببينيد ما نبايد بعضي از اقدامات را بکنيم چون به انقلاب مان آسيب خواهد خورد ما اگر بچه هاي مان را به مدرسه نفرستيم و يا جاده را ببنديم همان شب، راديو اسرائبل اين خبر را با بوق و کرنا خواهند گفت اين اقدامات به انقلاب مان صدمه خواهد زد. محمدعلي شاهسون گفت: مي-خواهم شکل منطقي روند اين مصوبه را برايتان ترسيم کنم. شهرستان شدن بن و سامان چند سال است مطرح بود استانداري اطلاعات و آمار و نظرها را جمع آوري و در قالب يک پيشنهاد تدوين نموده و به وزارت کشور فرستاده است در چه سالي؟ من نمي دانم آنچه که مسلم است اين پيشنهاد در تاريخ 8/9/90 در وزارت کشور بوده که به هيات دولت فرستاده شده است و يک سال در هيات دولت مانده تا مطرح گردد اگر همين روند و زمان را بين استانداري در استان و وزارت کشور در تهران در نظر بگيريم احتمالا اين پيشنهاد يک سال هم در وزارت کشور جهت بررسي مانده است پس حداقل دوسال قبل اين پيشنهاد در استان تدوين شده است از ما اعضا شورا هيچ پرسشي، تحقيقي در اين باره نکرده اند نظري نخواسته اند. ما از درخواست شهرستان شدن اطلاع داشتيم ولي اينکه چه تدوين و پيشنهاد شده تا همين يکي دو روز قبل هيچ آگاهي نداشتيم. با توجه به تجربه اي که من دارم ما از طريق نامه نگاري شورا هيچ نتيجه اي نخواهيم گرفت بي گمان مسئولان استان آگاهانه حق دهستان شدن ما را پاي مال کرده اند همان گونه که ناحق سالن ورزشي را از ما گرفتند و به روستاي گرم دره دادند و ما به چندين مسئول نامه اعتراضي نوشتيم دريغ از يک پاسخ يک خطي از يک مسئول. اعتراض مان را شفاهي با چند مسئول از جمله آقاي فروزنده معاون برنامه ريزي استانداري در ميان گذاشتيم که گفت: ما مي-دانيم جمعيت مارکده بيشتر است مي دانيم مارکده مرکزيت دارد و در دسترس هست مي دانيم قوچان چسبيده به مارکده است و دوتايي يک روستا محسوب مي شوند ولي ما مصوب کرده ايم که سالن را به گرم دره بدهيم و مي هيم. در قضيه دهستان هم مطمئنا مسئولان مي دانند که مارکده بزرگتر است، و آگاهانه دهستان که حق مارکده بوده به گرم دره داده اند. چرا؟ نمي دانم. از ميان سخنان شما اين گونه برداشت مي شود که مسئولان نمي دانند مارکده بزرگتر است. نه، چنين نيست. من با جرات مي-گويم در قضيه دهستان هم به همين شکل عمل شده است پايمال شدن حق مارکده آگاهانه و عمدي بوده است. بي شک تدوين کنندگان اين مصوبه آمار جمعيت روستاها را که شاخص اول هست را داشته اند، نقشه موقعيت جغرافيايي روستاها را هم داشته اند و آگاهانه اين تصميم نا عادلانه را گرفته اند چه نيرو و قدرتي در استانداري باعث زير پا گذاشتن قوانين شده تا حق مارکده را زير پا بگذارند و به ناحق دهستان را به گرم دره بدهند؟ من نمي دانم. من با نظر نوشتن طومار موافقم، طومار را تمام مردم مارکده و قوچان امضا کنند تا به استانداري بدهيم اميد است اين دفعه گوش شنوايي باشد. با تحصن که مطرح شد هم موافقم ولي جاي تحصن را توي دفتر امام جمعه مناسب تر مي دانم، پيام مان به امام جمعه اين باشد که با تجربه اي که داريم مسئولان استان به اعتراض پاسخ نمي دهند و اين دومين بار است که در طول يک سال حق روستاي ما را پاي مال کرده اند. اگر نتيجه نگرفتيم آنگاه با اجراي نظر ولي الله هم موافقم.
سرانجام قرار شد از هر امکاني جهت اعتراض و برگرداندن حق روستاي مارکده استفاده گردد نخستين راه از طريق نوشتن طومار و بعد از ان اگر پاسخ لازم داده نشد اقدامات ديگر صورت گيرد.
در پايان جلسه محمد عرب عضو شورا گفت: نکته اي ديگر در ارتباط با روستا هست که بهتر است توي همين جلسه که معتمدين محل هستند مطرح گردد و آن اين است که شورا در اقدامي در رابطه با کسر دام زمين مينو 140 هکتار از اراضي مرتع را به بچه هاي عبدالله شاهسون داده است شورا پروانه چراي دام خود را باطل کرده و ديگر مرتع ندارد بچه هاي عبدالله هم باغ به اندازه دارند و هم صحرا را جمع کرده اند و هم حالا اين 140 هکتار بهشان داده شده است من اين تعهد را امضا نکردم و پيشنهاد مي کنم 6 تا از نوه هاي عبدالله شاهسون توي مينو هست اينها را حذف کنند.
عباس شاهسون گفت: ببينيد در اجراي پشبرد کارهاي طرح باغداري مينو
من توانسته ام سند زمين را بگيرم. سياست اداره منابع طبيعي اين است يک
تعادلي بين تعداد دام و زمين مرتع بوجود بياورد چون متقاضي طرح باغداري
مينو خود اعضا شورا هستند و از طرفي هم مرتع دار هم خود شوراي روستا هست کميته فني اداره منابع طبيعي مصوب کرده که براي واگذاري 212 هکتار زمين مينو بايد شوراي روستا پروانه چراي دام خود را ابطال نمايد اين اقدام در اين راستا صورت گرفته است ما دو شب قبل جلسه اي با بچه-هاي عبدالله داشتيم که فقط مسيب شاهسون آمد ايشان مي گفت: شورا اصلا مرتع ندارد. من از شما بزرگواران تقاضا دارم موقعيت نبود آب و فرصت استثنايي که براي احداث طرح باغداري مينو هست را درک کنيد و کمک کنيد تا اين طرح باغداري بزرگ را بتوانيم زودتر از وحدت اجرا کنيم و به بهره برداري برسانيم بچه هاي عبدالله شاهسون اخيرا يک تقاضا به اداره منابع طبيعي برده اند که 30 هکتار زمين و آب از مينو بگيرند من پيشنهاد مي کنم کمي آب به آنها بدهيم و آن 140 هکتار را داشته باشيم.
محمدعلي شاهسون گفت: ببينيد دوستان اينگونه نبوده که ما اعضا شورا به طيب خاطر 140 هکتار از زمين مان را به بچه هاي عبدالله شاهسون داده باشيم. نه، وقتي نامه ابطال پروانه چراي دام شورا به ما داده شد ما گفتيم؛ قابل قبول نيست و اجرا نمي کنيم به همين خاطر يک روز 4 نفري به اداره منابع طبيعي استان رفتيم با چند نفر از مسئولان صحبت کرديم انها گفتند: سياست کلان اداره منابع طبيعي تعادل دام و مرتع است چون اکنون دام از مرتع بيشتر است و موجب نابودي مرتع مي شود، ما ناگزيريم تعداد دام را کم کنيم از طرفي شما شوراي مارکده متقاضي طرح باغداري 200 هکتاري براي جوانان روستاي تان هستيد ما برابر مصوبه کميته فني اداره وقتي با درخواست زمين شما موافقت خواهيم کرد که پروانه چراي تان ابطال گردد.
يعني اداره منابع طبيعي، ما اعضا شورا را توي منگنه گذاشت ما ناگزير بوديم يا از طرح باغداري مينو چشم مي پوشيديم و يا با ابطال پروانه چراي شورا موافقت مي کرديم ما سنجيديم ديديم درآمد 212 هکتار باغ براي روستاي مارکده خيلي بيشتر از 300 هکتار زمين بوته زار مرتع است صلاح بر اين دانستيم که تعهد محضري مبني بر ابطال پروانه چراي دام را در دفترخانه امضا کنيم. من با نظر عباس شاهسون که مقداري از آب طرح باغداري مينو را به بچه هاي عبدالله شاهسون بدهيم سخت مخالفم دليلم هم اين است که اينها هيچ گونه همکاري و همگامي با مردم نداشته و ندارند با اينکه اداره منابع طبيعي حق چراي دام براي شورا لحاظ کرده ولي اينها هميشه بر اين طبل کوبيده اند که شورا اصلا مرتع ندارد و با اين شايعه زيان هاي کلاني به طرح مينو زده اند.

                                                                                          گزارش از محمدعلي شاهسون مارکده


نقدي بر جلسه دبيرستان قوچان
وقتي سخنان آقاي ميردامادي امام جمعه را شنيدم قدري از خودم بدم آمد چون درباره ايشان پيش داوري کرده بودم. روز قبل وقتي دعوت نامه را خواندم که نوشته بود جلسه با حضور امام جمعه سامان خواهد بود تصميم گرفتم به جلسه نروم استدلال ذهني ام هم اين بود که؛ امام جمعه ساعتي وقت ما را بيهوده خواهد گرفت و سخنان کلي و شعار گونه تکراري ساليان متمادي را بازگو خواهد کرد. ولي ديدم سخنان ايشان خيلي بيشتر مرتبط با مسائل و مشکلات آموزش و پرورش و ارائه راه حل بود تا سخنان آقاي مرداني مدير مجتمع و نيز سخنان آقاي عرب رئيس اموزش و پرورش.
آقاي ميردامادي به حق مردم را توصيه نمود بجاي ساخت مسجد و حسينيه که در اغلب جاها بيشتر از نياز هم ساخته شده هداياي نيکوکارانه خود را به سوي رفع مشکلات اموزش و پرورش سوق دهند و نيز در
توصيف علم، ان را نور ناميد که بر زواياي تاريک زندگي مي تابد و به ما آگاهي مي دهد و بي سوادي را هم جهل ناميد و سفارش به آموختن علم نمود که جاي بسي تقدير و تشکر است.
اولين سخنران آقاي مرداني بود که، در همان اول سخنانش دروغي، احتمالا مصلحت آميز، گفت و گذشت«تعداد زيادي دعوت کرده بوديم ولي به علت مشغله زياد نتوانستند در اين جلسه حضور يابند» همه مي دانيم و مي دانند دليل اغلب نيامده ها چيست؟ هرچيز باشد مشغله زياد نيست حال چه نياز به اين دروغ بود؟ من نتوانستم بفهمم. به علاوه ايشان در جاي ديگر سخنانش نظري در تضاد با نظر فوق ارائه و گفت: وقتي دعوت نامه جهت حضور در جلسه مدرسه به اوليا دانش آموزان داده مي شود، مي گويند: دوباره پول مي خواهند و خيلي ها شرکت نمي کنند. کدام يک از اين علت نيامدن در جلسه درست است؟ وقتي سخنان آقاي مرداني را شنيدم افق محدود اين مدير مجتمع برايم تاسف بار بود بنظر مي رسد ايشان کاسه داغ تر از آش و کاتوليک تر از پاپ باشند چون امام جمعه که متولي رسمي دين و مذهب است هدف مدرسه را علم آموزي و روشن شدن و رهانيدن مردم از جهل و پرورش مديران آينده جامعه و کشور ناميد و آقاي مرداني هدف خود و مجتمع زير نظرش را پرورش بچه هايي متدين و نماز اول وقت خوان بيان نمود که وقتي از مدرسه فارغ التحصيل و به زندگي شان مي روند گناه نکنند. در سخنان اين مدير مجتمع حتي يک بار کلمه علم و دانش نيامد و اشاره اي به هيچ برنامه اي در خصوص رشد علمي دانش آموزان نکرد مي توان چنين نتيجه گرفت که رشد علمي دانش آموزان دغدغه ايشان نيست. بدون شک هيچ کس مخالف نماز خواني و متدين بودن دانش آموزان نيست. روند آموزش و يادگيري آموزه هاي ديني و مذهبي قرن ها در جامعه-ي ما بدون هيچ تشريفات و بدون صرف هزينه هاي کلان توسط پدران و مادران و نيز ملّاي مکتب دار روستا اعمال مي شده است نتيجه خوبي هم داشته است نمونه ي آن مردمان گذشته ي جامعه ي ما که متدين، نمازخوان و باورمند به آموزه هاي ديني و مذهبي بودند و هنوز هم هستند. اصلا اين جلسه براي جلب توجه و دريافت کمک از همين متدينين پرورش يافته در جامعه ي گذشته بوده است. چون متدينين پرورش يافته در جامعه ي گذشته کمک هاي اهدايي زيادي در راه ترويج مسائل اعتقادي خود مي کنند اين جلسه تشکيل شده که به اين متدينين بگويد: قدري از اين هدايا را به سمت و سوي مدرسه سوق دهيد. مي پرسم وقتي مردم يک جامعه بتوانند با صرف اندک هزينه اي بچه خود را متدين و نماز اول وقت خوان بار بياورند چه نياز به اين همه تشکيلات عريض و طويل و هزينه هاي کلان؟ اين درحالي است که مساجد و نيز شبکه هاي تلويزيوني و نهادهاي ديگر اجتماعي در ترويج آموزه هاي ديني و مذهبي بسيار فعال اند ما در اين زمينه کمبود نداريم بلکه نهادهاي موازي هم داريم. انتظار اين هست که در مدارس کوشش اصلي بر آموزش علم و دانش باشد و در کنار آن آموزه هاي ديني را هم بياموزند. افق ديد آقاي مرداني اينقدر محدود است که نمي-تواند در مخيله خود بگنجاند يک دانش آموز باسواد و آشنا به اطلاعات و علم و دانش، خدا را بهتر خواهد شناخت تا يک دانش آموزي که تحت فشار مدير مجتمع نماز مي خواند. چرا مدير مجتمع آموزشي ما اينقدر افق ديد کوتاهي دارد و ضرورت آموختن علم و دانش با کيفيت بهتر به بچه ها دغدغه ي او نيست و از آن سخني نمي گويد؟ من دقيق نمي دانم. ساده ترين چيزي که به نظر
مي رسد اين است که بگوييم؛ از کوزه همان تراود که در اوست!
داشتن افق وسيع، مستلزم داشتن اطلاعات و دانش گسترده است. اطلاعات و دانش گسترده ناگزير از مطالعه عميق و مستمر به دست مي آيد. مطالعه، کالايي که در جامعه ي ما اگر نگوييم ناياب، کمياب است انتظار هست که يک مدير مجتمع آموزشي و يا يک آموزگار با مردمان عادي جامعه در زمينه مطالعه و داشتن اطلاعات علمي قدري متفاوت باشد ولي به نظر مي رسد اين انتظار تحقق نيافته و مديرمجتمع آموزشي ما شيوه زيست انسان مبتني بر دانش و آگاهي، استقلال و آزادي، حرمت و اخلاق را نخوانده، آشنايي ندارد، تجربه نکرده و باوري به آن هم ندارد . بي گمان اگر آشنايي کافي با اطلاعات علمي داشت غير ممکن بود که اشاره اي حتي گذرا در سخنراني اش به آنها نکند دليل ديگر من اين است که علت چسبندگي شديد ايشان به شعارهاي مذهبي همين ضعفش در داشتن اطلاعات علمي است براي اينکه انسان پُر دانش الزاما انساني متعادل خواهد بود و انساني که ضعف آگاهي دارد ناگزير خود را به قدرتي و يا ايده اي با شدت و حدّت مي چسباند تا احساس امنيت کند و بتواند خود را در سايه آن قدرت و يا ايده تعريف کند. بنابراين بعيد است عنوان مديرمجتمع را که بدست آورده براساس شايستگي علمي باشد. اين از بديهيات است که نبود عمق و وسعت دانش و اطلاعات در يک مدير آموزشگاه تاثير منفي بر رشد دانش آموزان خواهد داشت.
آخرين سخنران آقاي عرب رئيس آموزش و پرورش سامان بود که با گفتن دروغ شاخداري مرا به تعجب واداشت و به خود گفتم: اين آقا با اين بي-سوادي نماينده فرهنگ منطقه ما است!؟؟ آقاي عرب اولين بيت غزل معروف حافظ را خواند. اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
و گفت: منظور حافظ از ترک شيرازي در اين بيت امام زمان است!
رئيس آموزش و پرورش منطقه ي ما نمي داند اصلا حافظ سني مذهب يوده است و امام زمان از اعتقادات و باورهاي شيعيان است. من نمي دانم چرا ايشان چنين سخن نسنجيده و نا درستي را بيان کرد آيا بخاطر تظاهر و مومن جلوه دادن خود در مقابل امام جمعه بود؟ و يا اينگونه اشتباه فهميده است؟! هر انگيزه اي که علت بيان اين نظر نادرست باشد توجيه پذير نيست و بي سوادي و يا رياکاري ايشان را اثبات مي کند.
تُرک شيرازي در غزل حافظ همان ترک شيرازي به مفهوم ساده و عام فهم آن است يعني؛ آدمِ ترک نژاد و ترک زبانِ زيبارويي که در شيراز بوده، روي زمين شيراز راه مي رفته، از هواي شيراز تنفس مي کرده و با مردمان شيراز زمان حافظ زندگي مي کرده است. بنابراين ترک شيرازي در غزل حافظ نه امام زمان است و نه چيز ديگري. از نظر ادبي نويسان ما، ترکان زيبارو بوده اند عده اي از همين ترکان هم در شيراز ساکن بودند و منظور حافظ از زيبارويان همين ترکان ساکن در شيراز بوده است. اين را همه نوشته اند از جمله شادروان دهخدا در لغت نامه، زير کلمه ترک آورده:
«ترک شيرازي؛ ترکي که در شيراز به سر برد و گويا مانند ترک خطايي از نام هاي محبوب است» و شاهد خود را هم بيت حافظ را «اگر آن ترک شيرازي…» آورده است. آقاي دکتر حسن انوري شرح دهنده غزليات حافظ در کتاب درسي رشته ادبيات دانشگاه پيام نور در توضيح همين بيت: « اگر آن ترک شيرازي…» آورده: «ترک: غلامان و کنيزکان ترک را که از ترکستان به نواحي ديگر مي برده اند، برگزيده و زيباروي بوده اند؛ اين است که در زبان فارسي، ترک، به اين معني از قرن چهارم در شعر فارسي ديده مي شود. نيز طايفه اي از ترکان در شيراز مقيم بوده اند. پس ترک شيرازي هم مي تواند زيبا روي شيرازي باشد و هم فردي از ترکان مقيم شيراز. حافظ مفتون زيبارويان ترک شيرازي است. براي شواهد نگاه کنيد لغت نامه، و حافظ نامه»
تضاد ديگري که در سخنان آقاي عرب رئيس آموزش و پرورش منطقه ي ما بود اين بود که سه بار تکرار کرد هيچ کس حق ندارد به اجبار از اوليا پول بگيرد! حال چه نياز به سه بار تکرار بود؟ من نمي دانم. از طرفي هم عنوان کرد که از برج 10 سال گذشته به ما سرانه دانش آموزي ندادند و ما پول نداريم و نياز به کمک شما هست. يعني با دست پس مي زند و با پا جلو مي کشد. انسان حيران مي ماند از اين همه تظاهر، ريا و دو رويه حرف-زدن. خوب برادر عزيزم، دولت به هر عللي، پول نداشته که بدهد و نداده. اين موضوع به عنوان يک واقعيت تلخ قابل قبول. مدرسه را که نمي شود تعطيل کرد؟ به قول عوام؛ چوپان گوسفندان را رها کرد صاحب گوسفند که رها نخواهد کرد. شجاعانه و شفاف و با صداي بلند بگو: پدر و مادر دانش-آموزان، پول جهت هزينه هاي مدرسه نداريم، خودتان آستين ها را بالا بزنيد و هزينه هاي مدرسه را تامين کنيد. اينکه ديگر لام و لوم ندارد، تعارف ندارد، نيازي به دو رويه حرف زدن ندارد، فقط قدري شجاعت مي خواهد. من نمي دانم مفهوم با اجبار از اوليا پول گرفتن چيست؟ اگر اجبار را به مفهوم عريانش که کسي لوله تفنگ را بيخ گوش کسي بگذارد و يا چماغ را بالا ببرد و بگويد پول بده، که چنين چيزي نبوده و نيست پس براي مدرسه پول اجبار مفهوم ندارد. اگر خانواده اي را مي شناسيم که توانايي پرداخت ندارد اصلا بهش چيزي نمي گوييم ولي آنها که مي توانند کمک کنند بايد و وظيفه دارند و مسئول هستند که هزينه ها را تامين کنند. برادر من، آقاي عرب، رئيس محترم آموزش و پرورش، مردم شعور دارند، مردم همه چيز را مي فهمند، بياييد واقعيت ها را، آنگونه که هست، هرچند تلخ و ناخوشايند، راستا حسيني و صادقانه به مردم بگوييد و مردم را مسئوليت پذير بار بياوريد و به قول آقاي ميردامادي مردم را درگير کارها کنيد. اين دو رويه حرف زدن شما مسئولان غير مستقيم موجب پرورش يک لايه و قشر زرنگ، فرصت طلب و منفعت جو در جامعه شده و مي شود اگر شما نمي بينيد من به عينه مي بينم.
يکي از حاضران در جلسه آقاي اکبر شاهبندري بود که چند دقيقه وقت جلسه را گرفت و در اعتراض به جابجايي مدرسه ابتدايي و راهنمايي در مارکده با آوردن مثال هايي مانند چرا همه اش روي زن ها غش مي کنيد و غيره، مي خواست اثبات کند که چون دختران روستاي قوچان بايد هر روز چندصدمتر بيشتر پياده بروند و نيز برگردند اين ظلم و ستم به ما قوچاني ها هست و اين تصميم را مسئولان عالمانه و براي ظلم و ستم کردن به ما قوچاني ها گرفته اند. اعتراض حق ايشان بوده و هست بيان نظر انتقادي حق ايشان بوده و هست من به شخصه به اعتراض ايشان احترام مي گذارم و حرفي هم ندارم ولي نمي دانم انگيزه ايشان در بيان اين موضوع چيست؟ اگر انگيزه انسان دوستانه موجب بيان اين اعتراض شده؟ و رنج راه رفتن بيشتر دختران او را به سخن گفتن واداشته؟ من او را مي ستايم و تحسينش مي کنم. ولي اگر انگيزه ايشان روستا گرايي باشد؟ از اين دوست و همشهري گرامي که پيمودن اين فاصله را ظلم به قوچاني ها مي داند مي پرسم؛ تعدادي از دختران روستاي مارکده هم همه روزه دقيقا همين مسافت را براي رسيدن به دبيرستان قوچان طي مي کنند آيا اين ظلم و ستم براي آنها هم
هست؟ يا نه؟

                                                                                            محمدعلي شاهسون مارکده 20/10/91


پاکي و دانايي
خردمندي به چوپاني برخورد و خواست او را بيازمايد. گفت: يکي از آن گوسفندان را به من بفروش. چوپان گفت: اين گوسفندان از آن اربابم هستند و من چوپانم. خردمند گفت: به ارباب بگو گرگ گوسفند را خورد. چوپان گفت: بدون شک ارباب حرف مرا خواهد پذيرفت ولي پاسخ وجدانم و خداي خود را چه بگويم؟ خردمند؛ پاکي و دانايي چوپان را تحسين نمود.
                                                                   علي شاهسون، از آزادگان نجف آباد، دانش آموز راهنمايي


ويژگي هاي زندگي
اين حق مسلم يکايک ما آدميان هست که زندگي مان توام با آرامش، شادي، سلامت و امنيت باشد. هرکه اين ويژگي ها را از زندگي ما بگيرد و
يا سبب گردد ما نتوانيم به اين کيفيت هاي زيستن دست يابيم متجاوز و ستمگر خواهد بود. هر فردي هم خودش دنبال بدست آوردن اين نعمت ها
براي زندگيش نکوشد آدمي بيمار و يا کمدان است. ميوه داشتن آرامش،
سلامت رواني و امنيت در زندگي، شادزيستي است. اگر نيک بنگريم. بسياري از ما مردم در طول زندگي مان اصلا شاد زي نيستيم. چرا؟ چون آن را نياموخته ايم، نيازموده ايم، تمرين نکرده ايم، تجربه نکرده ايم. به همين جهت مزه و لذت شادزي بودن را هم نچشيده ايم و تاثير مثبت آن را بر سلامت روان و در پي آن سلامت جسم و جان مان هم نمي شناسيم چون شادزيستي را نمي شناسيم نبود ان در زندگي و نداشتنش را هم احساس نمي کنيم. بايد دانست شادزيستي هنر است همين گونه که زندگي کردن، در مقابل زنده بودن، هنر است. همين طور هم مهرورزي و عشق ورزي هنر است. هر موضوعي که هنر نام گرفت آموختني است بايد آن را ديد، شناخت، آموخت، آزمود، تجربه کرد، تمرين کرد تا مهارت کسب کنيم. مانند آموختن نواختن موسيقي. يک نو آموز، نواختن سازي را نزد استادي مي آموزد در پي اموختن، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها تمرين مي کند تا در زدن آن ساز مهارت بدست آورد. براي اينکه شادزي باشيم نخست بايد پدر، مادر و آموزگاري شادزي داشته باشيم که شادزيستي را به ما بياموزند آنگاه ما در کنار آنها که زندگي شادمانه اي دارند شاد بودن و شادزيستي را تمرين مي کنيم و شادزيستي در ذهن ما نهادينه مي شود شکل گيري شخصيت ما با شادزيستي عجين مي شود و ما ادمي شادزي خواهيم بود. متاسفانه پدر، مادر، اقوام و آموزگار شادزيستي را به ما نياموخته اند، هنوز هم نمي آموزند چون خودشان هم در کودکي شادزيستي را نياموخته و تجربه نکرده اند. بنابراين زندگي شاد نداشته اند. براي اينکه اغلب پدران و مادران در جامعه ي ما آدم هاي نگران و مضطرب بودند و هستند به همبين دليل ما هم بيشترمان آدم هاي نگران و مضطرب هستيم آدم نگران و مضطرب آدمي است غصه خور، ذهنش به اين مشغول هست که چرا در گذشته فلان کار را کردم و چرا فلان کار را نکردم. آدم مضطرب از گذشته اش راضي نيست کاري را که انجام داده ازش راضي نيست و کاري را هم که انجام نداده رضايت ندارد. بنابراين هميشه افسوس گذشته را مي-خورد. ذهنيت آدم مضطرب و نگران فقط به گذشته نظر ندارد و فقط غصه گذشته را نمي خورد بلکه از آينده هم ترس دارد نگران رويداد و اتفاقات آينده هم هست که نکند فلان اتفاق بيفتد و يا فلان رويداد پيش نيايد به همين جهت چيزي که در ذهن آدم مضطرب و نگران جاي ندارد زمان حال است يعني زمان حال در کشاکش افسوس و غصه گذشته و ترس و نگراني آينده فراموش مي شود و جايي در ذهن آدم مضطرب و نگران ندارد از آنجايي که شادزيستي بايد در زمان حال روي دهد جايي و محلي براي شادزيستي باقي نمي ماند. بنابر اين آدم نگران و مضطرب نمي تواند شادزي باشد و لذتي از زندگي هم نمي برد از زندگي خوشنود و خرسند هم نيست. اگر نيک بنگريم خواهيم ديد که وجود اضطراب و نگراني تاروپود ذهن و ضمير اغلب ما را اشغال کرده و همانند خوره به جان ما افتاده و ما بجاي لذت زندگي، از زندگي رنج مي بريم. احتمالا شما هم مانند من زياد شنيده-ايد که بعضي ها به جاي واژه غذا خوردن در يک حالت نفرت و نارضايتي کلمه زغنبوت، کوفت، زهرمار و سه تير خوردن را بکار مي برند آيا تا کنون از خود پرسيده ايد چرا؟ غذا خوردن که يکي از لذت هاي آدمي است چرا انسان آن را زهر مار مي نامد؟ آيا مي دانيد در پس زمينه ذهني آدمي که چنين واژه ها را بيان مي کند چه چيز نهفته است؟ رنج هاي تلنبار شده که تبديل به نفرت شده است نفرت از کي؟ نفرت از خود، نفرت از ديگران و جهان، ناخرسندي از زندگي. يا بجاي خواندن نماز مي گويند: تو قَدِم بزنم يا تو کمَرِم بزنم يا زدم! چرا؟ نماز خواندن در حقيقت بايد ارتباط با خداوند بخشنده و مهربان باشد و قاعدتا بايد با طيب خاطر، شوق و علاقه باشد، خرسندي آرامش معنوي را در پي داشته باشد؟ گوينده اين کلمات از چه رنج مي برد که چنين واژه ها را بر زبان مي آورد؟ يا بجاي خوابيدن مي-گويند: کپه مرگ کردن، چرا؟ و يا در اشاره به برقراري رابطه زناشويي مي-گويند: خاک توسري!؟ چرا؟ يا بجاي اينکه بگويند فلان جا رفته بودم مي-گويند خبر مرگِم رفته بودم … آيا تاکنون به چرايي اين شنيده ها انديشيده-ايد؟ اينها همه اش برخاسته از درد و رنجي است که در درون خود از زندگي مي بريم و نشان دهنده اين هست که زندگي براي مان خوشايند نيست، از زندگي خوشنود نيستيم، زندگي مان شادمانه نيست، زندگي مان با معني و مقصود همراه نيست، در بينش و باورهامان جهان زيبا نيست به همين جهت زيبايي هاي زندگي را نشناخته و حظ و کيف ازشان نبرده ايم، آدميان را خوب نمي دانيم و از انها ترس و وحشت داريم به همين جهت مصاحبت و معاشرت با آنها براي ما لذت بخش نيست، در اين شکل زيستن و يا فرآيند، ما فقط زنده هستيم و زندگي نمي کنيم. آدم نگران و مضطرب در حالت شادي و خوشي اش هم از جهان و زندگي لذت نمي برد چون حالت شادماني اش عمقي ندارد سطحي و ظاهري و زود گذر است احتمالا شما هم همانند من زياد شنيده ايد که بعضي ها در پاسخ احوال پرسي مي گويند: زنده ايم شکر! مي دانيم تفاوت فاحشي بين زنده بودن و زندگي کردن هست زندگي کردن، روند گذران عمر با لذت و شادي و خرسندي و رشد و پويايي انساني است و زنده بودن اين کيفيت را ندارد.
پرسش اين هست که آيا مي شود زندگي بدون کينه و نفرت و درد و رنج داشته باشيم؟ پاسخ آري است. زندگي زماني با درد و رنج کمتر خواهد بود که سه ويژگي داشته باشد.
يکي اينکه زندگي مان مبتني بر اصول اخلاقي باشد. اصول اخلاقي چه چيزهايي هستند؟ 1- باورمندي و عمل کردن به عدالت، انصاف، برابري، يکساني، نبودن تبعيض در ذهن و ضمير و رفتار و گفتارمان. 2- ديدن واقعيت ها آنگونه که هستند چه خوب و چه بد و جهت گيري جهت دست-يابي به حقيقت ها، براي ديدن واقعيت ها بايد عاري از تعصب و خودپسندي و خود بزرگ بيني باشيم که متاسفانه بيشتر ماها همه ي اين صفات ناپسند را با خود داريم. اغلب دانسته هاي خود را حقيقت مي پنداريم و روي انها تعصب مي ورزيم، از اين غافل هستيم که حقيقت مطلق نزد هيچکس نيست حقيقت همانند آينه اي است که از بلندي روي سخره سنگي افتاده و هزاران تکه شده و هرتکه اي از اين آينه که همان حقيقت است نزد کسي است. خود را بهتر، برتر و بدون کاستي و نقص مي شماريم بايد دانست بدون نقص پنداشتن خود نشانه بارز ناداني است. 3- باورمندي به آزاد-بودن، آزادگي، آزاد انديشي، بيان آزاد انديشه، به عنوان يک حق خدايي، طبيعي، فطري خدشه ناپذير براي همه. 4- داشتن خوي و خصلت مهرباني و مهرورزي و نداشتن کينه، نفرت، بدبيني، حسادت، بدخواهي نسبت به همه. 5- باورمندي به اينکه انسان به صرف انسان بودن و بدون در نظر گرفتن اينکه زن است يا مرد، دين و مذهبش با دين و مذهب من همخواني دارد يا نه، با من هم وطن هست يا خير، ثروتمند است يا تهي دست و قدرتمند است يا ادم معمولي؛ محترم است، داراي حق است، داراي کرامت است، داراي حرمت است، داراي اختيار است، آزاد است، شريف است، حق زندگي کردن دارد، حق سخن گفتن دارد و …
باورمندي به اين اصول به خودي خود يک جهان بيني است، يک نوع
نگرش انساني به جهان است. در اين نگرش انساني به جهان، خداوند آفريدگار جهان بخشنده و مهربان است. جهانِ آفريده خدا زيبا است، آدم ها آفريده خدايند خوب و محترم اند. آدمي با داشتن چنين جهان بيني جلو هيچ فرد قدرتمندي دولا و راست نمي شود و دست نمي بوسد. براي اينکه بتوانيم اخلاقي زندگي کنيم ناگزيريم دائم رفتار خود را بازنگري کنيم يا توسط ديگران مورد ارزيابي قرار بگيريم به همين جهت است که گفته مي شود؛ انتقاد در جامعه موجب رشد آن جامعه مي شود چون وقتي دريچه انتقاد در جامعه باز باشد همه خواهند توانست ارزيابي خود را بيان کنند آنگاه کاستي ها شناسايي و بر طرف مي شوند و دانايي مردم روز به روز افزون مي شود و رفتار و عمل ها به سمت مفيد بودن و سودمندي سوق پيدا مي-کند. و جامعه اي که دريچه انتقاد را بر روي خود مي بندد همانند مرداب مي گندد.
انصاف يکي از موضوعات اخلاقي است مي دانيم انصاف از نصف مي آيد يعني هرکاري خواستيم بکنيم و هر رفتاري ازمان مي خواهد سر بزند و هر سخني مي خواهيم بگوييم خودمان را با ديگري يا ديگران برابر بدانيم آنگاه بسنجيم ببينيم اگر ما جاي ديگري بوديم به اين رفتار چگونه مي نگريستيم اگر رفتارمان از يک حداقل انصاف برخوردار است آن رفتار مي تواند مناسب باشد. با اطمينان مي گويم اگر قدري انصاف را در رفتارمان لحاظ کنيم بسياري از حرف ها را نخواهيم زد بسياري از رفتارهاي مان را تغيير خواهيم داد. مثلا: عروس و دخترمان براي مان مساوي خواهد شد. خبرچين نخواهيم بود، حسادت نخواهيم ورزيد، دنبال غيبت و بدگويي ديگران نخواهيم رفت، هيچگاه تحت هيچ شرايطي فحش از دهان مان بيرون نخواهد امد، هيچگاه و تحت هيچ شرايطي گِرد دروغ نخواهيم چرخيد حتي از نوع مصلحت آميزش.
ويژگي ديگر اينکه از يک سلامت رواني برخوردار باشيم براي اطمينان از داشتن يک حداقل سلامت رواني بهتر است نظر پزشکان رواني را درباره خود جويا شويم. کار ديگري که براي دست يابي به سلامت رواني مي توانيم بکنيم کسب يک حداقل دانش و اطلاعات است يعني نخست ما بايد بکوشيم آدمي با دانش و اطلاعات باشيم آنگاه خوب و بد را با تکيه بر عقل و خرد بشناسيم. بي گمان همه ي ما قوه ي عقلي داريم ولي تفاوت در اين است که بعضي هامان عقل مان را نپرورانده ايم و بجاي عقل با هوش و احساس مان انديشيده ايم. انديشيدن با هوش و احساس، ما را به سلامت عقلي نمي رساند تازه عقل تنها هم کافي نيست براي دست يابي به سلامت رواني و اطمينان از سلامت استدلالات عقلي مان به خرد هم نياز داريم. خرد چيست؟ و چگونه مي توانيم به آن دست يابيم؟
وقتي عقل مان را به خوبي پرورانده باشيم، بارور کرده باشيم و آدمي عقل-گرا باشيم آنگاه علم و دانش و اطلاعات هم کسب کرده و به يک حداقل دانايي دست يافته باشيم سپس اصول اخلاقي را شناخته و به انها هم باور داشته و اين اصول را در کار و رفتارمان لحاظ بکنيم قدم در وادي خردمندي گذاشته ايم (عقل + دانش + اخلاق = خرد).
اگر نيک بنگريم راه رسيدن به خردمندي و سلامت رواني دانايي است و دانايي هم با کسب علم و دانش و اطلاعات به دست مي آيد و علم و دانش و اطلاعات هم از طريق خواندن، ديدن، شنيدن، فهميدن، بحث و گفت وگو کردن حاصل مي شود. خواندن و بحث و گفت وگو، پديده اي که در جامعه ي خرافاتي روستاي ما متاسفانه غريب، نا آشنا و بيگانه است.
                                                                                              محمدعلي شاهسون مارکده 5/10/91