گزارش نامه شماره 35-اول فروردین 92

نوروز  باستانی خجسته باد
نوروز فقط نوروز است واژه عید لازم ندارد. نوروز چون آغاز سالی جدید و آغاز بیداری طبیعت از خواب زمستانی است تازگی، طراوت، جشن و شادمانی  را با خود دارد  وقتی نوروز فرا می رسد هر آدمی می کوشد خانه اش را بیاراید، لباسش را نو کند، آرایش و پیرایش لازم را بکند همه ی اینها یعنی نو شدن، شادی و زیبایی. نوروز علاوه بر طراوت، تازگی، جشن و شادمانی، آمیخته با شکوه و شوکت هم هست این شکوه و شوکت در سرشت نوروز است شکوه و شوکت نوروز در چیست؟ در اینکه اجباری و ترسی در پشت سرش نیست که اگر برگزار کردی فلان پاداش را می گیری! و اگر برگزار نکردی فلان عقوبت را در پی خواهد داشت! هر آدمی این جشن را برای رضایت، خوشنودی و خرسندی خود می گیرد همین که مردم آزادند، به نوروز شکوه و شوکت داده و همانند کوه استوار مانده است. بدخواهی، کینه توزی و نفرت مهاجمان به این سرزمین هم نتوانسته به نوروز گزند بزند و همچنان بر افراشته است. نوروز با گوشت و پوست و استخوان ما ایرانیان در هم آمیخته و یکی شده ایم. نوروز هویت ما را شکل می دهد.
وقتی تاریخ را می خوانیم آدم از خشک مغزی مهاجمان که به این سرزمین تاخته اند حیران می ماند مهاجمان خود را در برابر بزرگی، شکوه و شوکت نوروز کوچک می دیدند، با نوروز در می افتادند، می خواستند آن را از یادها بزدایند، تا مردم به نوروز نیندیشند و توجه ها معطوف به مهاجمان باشد. این مهاجمان اگر قدری زیبایی را می شناختند با نوروز مانوس می شدند، چون نوروز زیبا است چرا زیباست؟ مبتنی بر علم و عقل است، مبتنی بر واقعیت است. یعنی روز نوروز بر اساس محاسبه گردش زمین به دور خورشید تعیین شده است چه چیز از این طبیعی تر؟ چه چیز از این واقعی تر؟ پیام آور عشق و مهربانی است. می بینیم در نوروز چقدر دلها به هم نزدیک می شود. نوروز پیام آور تداوم و امید به زندگی است. می بینیم مردم در نوروز سالی را با امید آغاز می کنند به همین جهت جشن است، شادی است، شادمانی است. درجشن نوروز مردم وقتی به یکدیگر می رسند نمی پرسند چه عقیده ای داری؟ باورت چیست؟ مذهبت چیست؟ دینت چیست؟ هرباوری می خواهی داشته باش.  مردم در نوروز به یکدیگر به عنوان یک انسان می نگرند که؛ کرامت دارد، همنوع است، شایسته مهربانی و محبت است. صحبت ها هم از زندگی است، از سالی که در پیش است، از کارهایی که در پیش رو هست. در نوروز مردم کاری به گورستان، مرگ و دنباله های آن ندارند، مرگ اندیشی در این روز تعطیل می شود. جمله دعایی اش صدسال به سال های خوب برسی است. 
یکی از شاخصه های اصلی که به ماندگاری نوروز کمک کرده مردمی بودن آن است به همین جهت با هیچ یک از دیگر آئین ها قابل مقایسه نیست کسی که نوروز را پاس می دارد نه انتظار بهشت دارد، نه انتظار اینکه مردم او را محترم و مقدس بپندارند. 
گفتم نوروز پیشوند عید لازم ندارد عید واژه عربی است که به زبان فارسی راه یافته است ریشه اش «عاد» است یعنی برگرداندن. از همین ریشه در زبان فارسی عادت، عودت، اعاده، اعتیاد، معتاد و … را داریم که نشان از کار تکراری و کاری که مرتب بر می گردد و دور می زند است. العید هم بر گرفته از عاد؛ فصل، موسم و روز جشن معنی می دهد. و بر آنچه که انسان بدان عادت کرده باشد مانند بیماری، اندوه و غصه نیز اطلاق می گردد. بنابر این می بینیم واژه عید در مقابل نوروز نارسا است، زیبنده چنین روز پرشکوهی نیست و نباید آن را به نوروز چسباند. به علاوه وقتی ما خودمان واژه ای مناسب داریم چرا از کلمه بیگانه استفاده کنیم؟ اگر جایی واژه مناسب  نداشته باشیم قطعا باید استفاده کرد. نوروز تمام معانی تازگی، شادمانی، شکوه و بزرگی را یکجا در خود دارد و خودِ واژه، خود را به خوبی تعریف و بیان می کند.
 نوروز مساوی با ایران است زیرا اگر ایران نباشد نوروز چه مفهومی دارد؟  ایران هم مساوی با نوروز. ما ایرانیان با نوروز تعریف می شویم بنابر این عقل و منطق حکم می کند نوروز را بیشتر پاس بداریم.
در گذشته، در ساعات میانی روز نوروز، در همین روستای کوچک ما، جلسه  با شکوهی بر گزار می شد که من در کودکی بارها شاهد آن بودم. بزرگان روستا به اتفاق به دیدار کدخدای روستا می آمدند، نوروز مبارک باد می گفتند، یک یک با کدخدا دست می دادند، صورت یکدیگر را می بوسیدند، اطراف اتاق می نشستند و جلسه بزرگان روستا را تشکیل می دادند. هیات، ترتیب و نحوه نشستن در جلسه و نیز شیوه سخن گفتن آنها، همانند پرده سینما، توی ذهن من نقش بسته است. متاسفانه هنر نقاشی بلد نیستم وگرنه می توانستم شکل یکایک بزرگان روستا را که روز نوروز در خانه کدخدا جمع می شدند ترسیم کنم. کدخدا سفره می گسترد، همگی با هم غذای ناهار نوروز را می خوردند. سپس برنامه ریزی یک ساله روستا را می نمودند. چند نفر دشتبان برای چند تا مزرعه بر می گزیدند. چوپان برای چراندن گوسفندان روستا انتخاب می کردند. حمام چی برای کندن بوته بیابانی و سوزاندن زیر دیگ خزینه و گرم کردن آب، گله گاو چران، کرپه چی، ورزاو چران، آب مال برای مراقبت از جوی آب، گرازپا، آسیابان، دلاک ، مکتب دار برای آموختن قرآن به بچه پسرها و آهنگر ده را بر می گزیدند. برای هریک میزان مزدی که باید پرداخت گردد مشخص می شد. کدخدا قلم نُکی و دواتش را حاضر می نمود برای یکایک جداگانه سرخط می نوشت که از چه تاریخ تا چه تاریخی باید چگونه کار کنند و در ازاء آن چه مقدار گندم و چه مقدار جو به عنوان مزد بگیرند علاوه بر مزد چه مقدار خرمن بهره  هم دارد حق خرمن بهره بافه گندم و و چلتوک هم دارد یا خیر، امضا می کرد بعد بزرگان ده زیر ورقه انگشت می زدند و توصیه های لازم را برای کار خیرمندانه می کردند. سپس روز آغاز کارهای عمومی مانند لایروبی جوی ها تعیین می گردید. بزرگان پس از پایان برنامه ریزی خدا حافظی و برای یکدیگر سالی پر برکت و سال های خوب آرزو می کردند.                
                                                                        محمدعلی شاهسون مارکده  
 محترم؟
برای من که ادبیات خوانده ام کلمات همچون آدم ها دارای شخصیت اند هرکلمه جایگاه خاص کاربرد خود را دارد به همین جهت در حین ادای کلمه برای بیان و تعریف شی، موضوع و یا موجودی باید کلمه با آن همآهنگی داشته باشد. برای مثال؛ غیر واقعی است اگر ما به آدمی که خشمگین و عصبانی است بگوییم مهربان. یعنی هر کلمه  بار معنایی خود را دارد بنابر این مصداق کلمه باید واقعیت داشته باشد. من نمی دانم نظر خوانندگان در این باره چیست؟ یا چه مقدار با من موافق هستند؟
همه ی ما وقتی می خواهیم به اداره ای، نهادی و یا شخصیت مقام داری نامه ای بنویسیم عنوان و خطاب نامه را مزین به محترم می کنیم. عموما و بدون استثنا برای همه هم این کلمه را به کار می بریم. و به دنبال آن، سلام مان را
 هم باز با احترام تقدیم می کنیم (با سلام و احترام) و در پایان قبل اینکه
 نامه را امضا کنیم به خاطر کاری که معلوم نیست انجام داده خواهد شد یا نه، تشکر هم می کنیم. من نمی دانم چه ضرورت دارد که ما کلمه محترم را بکار ببریم؟ باز نمی دانم آیا این کار الزام قانونی هم دارد یا خیر؟ آنهم برای همه؟ و آن هم یکسان و یک شکل؟ آیا واقعا همه مسئولان ادارات و مقام ها محترم اند؟ چرا ما نباید اختیار داشته باشیم فقط فردی را که می دانیم انسان دوست است و برای دیگران حرمت قائل است محترم بنامیمش؟ و چرا باید سلام که می خواهیم بدهیم باز همراه با احترام باشد؟ مگر بیان سلام، خود به خود ادای احترام نیست؟ ممکن است گفته شود؛ این رعایت آداب و ادب اجتماعی است. می گویم؛ بسیار خوب. چرا باید این رعایت آداب و ادب اجتماعی فقط یک طرفه باشد؟ و فقط از طرف آدم های سطح پایین نسبت به آدم هایی که قدرت دارند اعمال شود؟ آیا آدم های بدون قدرت  نمی توانند محترم باشند؟ یا دارای احترام نیستند؟ وقتی رئیس اداره ای پاسخی به نامه ارباب رجوع نمی دهد بی احترامی به آن ارباب رجوع نیست؟
ریشه واژه محترم، حرم عربی است که به زبان فارسی راه یافته است. همخانواده این واژه هم در زبان ما بسیار است. محترم یعنی عزیز و گرامی. قابل احترام. دارای حرمت. مورد تکریم.  
اگر بخواهیم قدری عمیق محل کاربرد همین واژه محترم را بررسی کنیم می بینیم چقدر با واقعیت تضاد دارد. اول اینکه هیچ معلوم نیست نویسنده نامه به محترم بودن رئیس اداره باوری  داشته باشد؟ و یا رئیس اداره برای نویسنده عزیز و گرامی باشد؟ و یا از نظر نویسنده نامه رئیس اداره آدمی قابل احترام و دارای حرمت باشد؟ و یا تکریمی که از او به عمل می آورد ظاهری بیش نباشد؟ در این صورت نوشتن کلمه احترام یک دروغ است، تظاهر و ریایی بیش نیست، صرفا لقلقه زبان و از روی ناچاری می تواند باشد؟ وقتی انسان ناگزیر گردد، دروغ بنویسد و یا بگوید، و یا ناگزیر گردد تظاهر کند و ریاکارانه کلمه ای را که باور ندارد به زبان بیاورد، این یک عمل چندش آور است، نوعی شکنجه خود است، عذاب کشیدن است، توهین به خود است!
کلمه احترام و محترم زائیده ذهنیت استبدادی است و ذهنیت های استبدادی محصول فرهنگ استبدادی جامعه است در فرهنگ استبدادی انسان ها برابر نیستند. بعضی ها حق بیشتری دارند و بعضی ها حق کمتر.  رابطه انسان ها افقی، برابر و متقابل نیست بلکه عمودی است. بالایی و پایینی است بعضی ها ارباب اند و بالا اند و ناگزیر باید بعضی ها رعیت باشند. بعضی ها قدرت دارند و بر حسب اجبار بعضی ها هم قدرت ندارند و باید فرمان قدرت مندها را ببرند. بعضی ها بالاترند بعضی ها پایین ترند.  بعضی ها محترم اند بعضی ها از احترام چندانی برخوردار نیستند. حال اینها که از احترام چندانی برخوردار نیستند باید به آنهایی که محترم اند احترام بگذارند، دست ببوسند، پا ببوسند، برایش دولا راست شوند، جان فدایش کنند، آروزی عمر جاودانه برایش کنند، از عمر خود کم کنند و روی عمر او بگذارند، برایش دست بزنند، صلوات بفرستند، فرمان برداری کنند از او حرف شنوی داشته باشند.
کلمه احترام بازمانده دوران های برده داری و ارباب رعیتی است با اینکه انسان امروز در بعضی جاها؛ مانند رانندگی، کمی برابری انسان ها را پذیرفته ولی هنوز اساس ذهنیت ما بر ارزشمند بودن قدرت می چرخد و قدرت بر تمامیت محتوای ذهن ما سایه افکنده است با اینکه تکنوژی به کمک انسان آمده و در خیلی جاها انسان را توانمند کرده ولی به عینه می بینیم فراوانند همنوعان ما که شیفته قدرت اند و با زیر پا گذاشتن شخصیت انسانی خود زیر علم قدرت مندان سینه می زنند.
در فرهنگ استبدادی، اصل قدرت است، قدرت ارزش است، قدرت حق است و حق هم با قدرت. قدرت محبوب و دوست داشتنی است، معیار اخلاق قدرت است، ارزش هر آدمی با مقدار قدرتی که دارد سنجیده می شود. ملاط روابط بین انسان ها در فرهنگ استبدادی هم ترس است فرهنگ استبدادی رفتار و روابط اجتماعی را بر مبنای ترس تبیین می کند یعنی مردم از ترس رفتارهای مطابق با قانون می کنند درست مقابل جامعه و فرهنگ استبدادی مدیریت را داریم جامعه ای که بر مبنای مدیریت می چرخد اساسش دانایی و حرمت قائل شدن به انسان است. در فرهنگ استبدادی انسان به صرف اینکه انسان است و فقط برای انسان بودنش دارای حق، حقوق و حرمت یکسان با بقیه نیست آدم ها وقتی در جامعه ی استبدادی دیده می شوند که دارای قدرت باشند و یا به قدرتی وابستگی داشته باشند که با آن وابستگی تعریف شوند و ان وابستگی هویت انها را شکل دهد. چه قدرتی؟ قدرت پدری، قدرت شوهری، قدرت بدنی، قدرت پول و ثروت، قدرت سیاسی و مقام دولتی، نفوذ اجتماعی، نفوذ مذهبی و …
فرهنگ استبدادی همانند جو است که ما را احاطه کرده است ببینید ما انسان ها که در میان دیگر موجودات دارای درک و شعور هستیم در اقیانوس هوای اطراف مان زندگی می کنیم بدون اینکه حتی متوجه باشیم، بهش فکر کنیم، وجودش را آگاهانه و لحظه به لحظه احساس کنیم. فرهنگ استبدادی هم همانند این جو و هوا، اطراف ما را گرفته و ما در اقیانوس نگرش، باور، اندیشه، آداب و رسوم و عادات استبدادی غوطه وریم بدون اینکه احساسش کنیم بدون اینکه حتی درباره رفتارمان شک کنیم و بیندیشیم. یعنی فرهنگ استبدادی به گونه ای ما را پرورش داده که تمامی منافذی که می تواند نوری به ذهنیت استبداد زده ما بتاباند را بسته است به همین جهت متوجه نیستیم که اکثر روابط ما مبتنی بر ترس است ترس از چی؟ آبرو! چشم زخم، چشم شوری و نفوس بد همسایه ها، ترس از قدرت مداران و … بنابر اصل و ارزش بودن قدرت وقتی خود را بیان و تعریف می کنیم می بینی قدرت مان را بازگو می کنیم دوست داریم مردم ما را قدرت مند بدانند در تعامل با دیگران از کسی که قدرت دارد خوش مان می آید برای مان محبوب تر است وقتی می خواهیم به دیدار فردی برویم اگر قدرتمند است سوغات بیشتر و با ارزش تر برایش می بریم این در حالی است که فرد قدرت مند تر اصلا به سوغات ما نیازی ندارد ولی فرد بی قدرت و یا کم قدرت ممکن است نیازمند سوغات ما هم باشد. از فرد قدرتمند بیشتر حرف شنوی داریم دوستش داریم تا فرد بی قدرت. دختر مان را با علاقه بیشتر به پسر فرد قدرتمند می دهیم و با علاقه بیشتر دختر فرد قدرتمند را برای پسرمان می گیریم.
شاید عده ای بر من خرده بگیرند و بگویند: این کلمه محترمی که مردم در نامه شان خطاب به رئیس ادارات می نویسند، در حقیقت، احترام به انسان در برخورد و تعامل یکدیگر است، کلمه محترمی که ما بکار می بریم در حقیقت احترام به خودمان می گذاریم و نشان می دهیم که فرد انسان دوست هستیم، یک ادم اجتماعی هستیم و یک احترام متقابل است. در جواب می گویم: بسیار خوب. درست هم باید همین گونه باشد ولی نیست. آیا همین گونه که یک فرد عادی جامعه در ارتباط با مسائلی مرتبط با اداره ای نامه ای می نویسد و رئیس اداره را محترم می نامد و سلامش را همراه با احترام تقدیم می کند قبل از امضا از کار انجام نشده هم تشکر می کند آیا رئیس اداره هم این التزام را برای خود قائل است که؛ نویسنده و امضا کننده این نامه یک انسان است؟ این انسان دارای حق، کرامت و حرمت است؟حال این انسان دارای حق و حرمت و کرامت نامه ای نوشته و تقاضا و خواسته ای را از من مطرح کرده است و من وظیفه اخلاقی انسانی و قانونی دارم پاسخ نامه اش را حداقل در یک خط به او بدهم؟ آیا چنین الزام اخلاقی شما در مسئولان ما سراغ دارید؟ حتی بنویسد: درخواست کننده محترم، این درخواست شما قانونی نیست، یا نمی توانیم انجامش دهیم، یا در حد توان ما نیست، و یا فعلا امکان انجامش را نداریم؟. متاسفانه امروز ادارات ما به چیزی که اهمیت نمی دهند به انسان است. شاید رئیس اداره و یا کارمند اداره هم متوجه این بی توجهی هم نباشد چون از بس که به مردم پاسخ نداده و نامه های مردم بی پاسخ مانده برای شان عادی شده است.
بهتر است با سند حرف بزنیم. ببینید همین امسال که گذشت، یعنی سال 91 ، مسئولان استان ما آگاهانه دو تا حق از روستای مارکده را زیر پا گذاشتند و این دو تا حق پایمال شده ی روستای مارکده را به روستای همجوار دادند. یکی ساخت سالن ورزشی بود. با اینکه قبول داشتند روستای مارکده بزرگتر است، میانه است، قابلیت دسترسی بهتری دارد، جمعیتش بیشتر است، سال ها متقاضی بوده و نامه نگاری ها کرده است و علارغم اینکه مدیرکل تربیت بدنی صریح نظر داده که سالن باید در مارکده ساخته شود ولی معاونت برنامه ریزی استانداری با اصرار سالن را به روستای همجوار مارکده داد.
دومی دهستان بود که در تقسیمات کشوری باز عالمانه و عامدانه در تقسیم روستاها بین دو دهستان بخش هوره، تغییرات نا همگن دادند تا بتوانند از روستای همسایه مارکده یک میانه بودن جعلی بسازند و مرکز دهستانش کنند و روستای مارکده که از قدیم مرکز و میانه 6 روستا بوده و بزرگ ترین روستا هم بوده و به روستاهای همجوار خدمات می داده و هنوز هم می دهد را از میانه بودن بیندازند و از حقش محروم کنند. 
به دنبال پایمال شدن این دوتا حق روستای مارکده، ما اعضا شورای اسلامی متجاوز از 30 فقره نامه رسمی به مسئولان استان، مسئولان شهرستان، نماینده مجلس، امام جمعه و نیز مقاماتی در تهران نوشتیم، اعتراض کردیم، دلایل اعتراض خود را عرضه کردیم، تقاضای ملاقات و گفت وگو نمودیم، تقاضای بررسی مجدد کردیم، تقاضای پاسخ کتبی کردیم، تقاضای اعلام دلایل این تصمیم های نا روا را کردیم. دریغ از یک پاسخ یک خطی!!؟
 این را حق خود می دانستیم و نیز می دانیم که مسئولان باید پاسخ همان اولین نامه اعتراضی ما را می دادند و دلایل اتخاذ تصمیم مبنی بر دادن سالن و نیز دهستان به روستای همجوار، موارد قانونی آن و نیز دلایل رد اعتراض ما را کتبا و رسما برای ما می نوشتند و اگر خطایی هم صورت گرفته با شهامت و شجاعانه می پذیرفتند و جبران مافات می کردند.
 مسئولان، با ما که یک نهاد اجتماعی، قانونی و با پشتوانه مردمی هستیم اینگونه بی حرمتانه برخورد نموده و می نمایند با یک فرد عادی که ممکن است حرفش را هم نتواند بزند چه می کنند؟ آیا من روستا زاده، عضو شورای روستا، کم سواد و بی کمال، بازهم باید باور به کاربرد کلمه محترم برای مسئولان داشته باشم؟                     
                                                                        محمدعلی شاهسون مارکده   
اخبار روستا
        شورای اسلامی در تاریخ 15/12/91 ساعت 20 جلسه داشت و قرار شد به منظور داشتن حساب و کتاب و مشخص شدن دریافتی ها و پرداختی های کمک های سهم مشارکت مردمی در ساخت سالن، کمک ها توسط اعضا شورا جمع آوری و به حساب دهیاری روستا واریز گردد و دهیاری با بازکردن سر فصلی جداگانه در حساب های خود، مبالغ را جداگانه ثبت نماید و مبالغ با مصوبه شورا توسط دهیار در جهت هزینه های سالن پرداخت گردد.
        روز 26/12/91 ساعت 20 به دعوت محمدعلی شاهسون جلسه ای با حضور آقایان:  انصاری و نادری نماینده تعاون روستایی شهرستان به علاوه اعضا شوراهای 6 روستا و اعضا هیات مدیره شرکت تعاون روستایی آقایان: شهرام مردانی، اکبر منصوری، نیازعلی شاهبندری، محمدعلی شاهسون، مسعود شاهسون، محمد عرب، منوچهر پیرعلی، نوروزعلی علامی، هرمز کرمی، حسین اثباتی، مرتضی بهارلو در محل دفتر تعاونی در مارکده تشکیل گردید. هدف از این جلسه بررسی روند کار تعاونی بود که چکیده سخنان را با هم مرور می کنیم.
آقای انصاری گفت: موضوعی که در صورت جلسه و مصوبه مجمع عمومی تعاونی آمده استرداد سرمایه سپرده حق عضویت تعاونی مارکده در اتحادیه تعاونی های روستایی است که قابل اجرا نیست. دو سال قبل مدیرعامل تعاونی مارکده قرارداد مشارکت با اتحادیه امضا نمود برابر این قرارداد اتحادیه مبلغ 70 میلیون تومان پول از بانک وام گرفت و در اختیار تعاونی مارکده قرارداد تا لوله و اتصالات خریداری و بفروشند و سود آن را نصف نصف تقسیم نمایند. این پول به اتحادیه برگشت داده نشده است و مرتب دیرکرد هم در بانک به ان تعلق می گیرد. تعاونی باید بدهی خود را برابر قرارداد بپردازد. آقای دکتر مصطفی عرب به خاطر داشتن چک برگشتی نمی تواند عضو هیات مدیره باشد یک نفر بجای او انتخاب و معرفی نمایید.
 اثباتی گفت: استرداد سرمایه سپرده سهام تعاونی در اتحادیه مصوبه مجمع عمومی است و ما ناگزیر بوده ایم که آن را اجرا کنیم به همین خاطر مبلغی که به اتحادیه بدهکاریم نپرداخته ایم تا از مبلغ سهام استردادی کسر نماییم. ما ناگزیر از اجرای مصوبه مجمع عمومی هستیم. دکتر مصطفی عرب به عنوان مدیرعامل، دقیق متوجه شد که اتحادیه کارآیی ندارد، درآمد ندارد و هزینه هایش را از اموال می فروشد و تامین می کند. وقتی نهادی کارآیی ندارد چه نیاز که باشد؟ این اموال و دارایی مال تعاونی ها است اگر به همین شکل پیش برود همه فروخته و هزینه می شود. دکتر مصطفی مدیرعامل نمونه بود وقتی که این پیشنهاد را در اتحادیه مطرح کرد که که باید اتحادیه دارایی خود را ارزیابی و مشخص کند ما می خواهیم سهام مان را بگیریم، شد بد. شما به این خاطر با دکتر مصطفی عرب لج افتاده اید و می خواهید او در هیات مدیره نباشد داشتن چک برگشتی را بهانه کرده اید. 
 بهارلو گفت: ما یک قرارداد مشارکت با اتحادیه داشته ایم هرچه می گوییم یک کپی از این قرارداد به ما بدهید نمی دهند اتحادیه بجای اینکه کمک ما باشد آمد و به خاطر طلب خود تعاونی ما را پلم کرد و بین ما بی اعتمادی بوجود آمد چون دکتر مصطفی پیشنهاد دهنده ارزیابی و محاسبه اموال اتحادیه و برگرداندن سهام به خود تعاونی ها بود شما اکنون می خواهید او توی هیات مدیره نباشد و جلو ثبت تغییرات تعاونی را در اداره ثبت گرفته اید.
محمدعلی شاهسون گفت: ببینید توی مجمع عمومی مردم از بی فعالیتی تعاونی و نیز اتحادیه گله داشتند و از اینکه تعاونی و اتحادیه به خاطر فعال نبودن در امد ندارند و هزینه های خود را از مایع می پردازند ناراحت بودند و گفتند حال که اتحادیه فعال نیست و مجبور است برای تامین هزینه های خود از مایه هزینه کند تعاونی مارکده سهام خود را بگیرد که بتواند با سرمایه بیشتر اقدام به یک کار سود آور به جز فروشندگی پفک کند. این بود که موضوع استرداد سهام مصوب شد به نظر من هم مصوبه مجمع عمومی درست بود اتحادیه کار و فعالیتی مثبت برای تعاونی ها ندارد بهتر است سهام تعاونی ها را برگرداند.  
مردانی گفت: من 10 سال شورا بوده ام بسیار کوشیده ام که از نحوه اداره
  شرکت تعاونی و حساب های آن اطلاعاتی به دست اورم نتوانستم. باره
 هنگامی که کود توزیع می نمودند در زمان مدیرعامل قبلی، کود را به مردم گران تر فروختند که آقای محمدعلی شاهسون صدای اعتراف حاج نیازعلی را در همین رابطه هم ضبط کره است. خود شاهد بودم و مدیر عامل وقت را هم شاهد گرفتم که فروشنده گرم دره کیسه آرد را با قیمت متفاوت به مشتریان می داد من هنوز هم نمی دانم چه مبلغ از این گران فروشی و اجحاف به مردم به حساب تعاونی واریز شده است؟ به هر صورت اداره شرکت خیلی سکرت، پوشیده و یک حالت شخصی داشت. حتی یک بار کاندید هیات مدیره شدم تا بفهمم چه خبر است گفتند چون شما کارمند هستید نمی توانید کاندید شوید.
مسعود شاهسون گفت: ما شورای مارکده سال ها به شیوه اداره تعاونی اعتراض داشتیم هربار هم کوشیده ایم یک نظارتی بر کار تعاونی داشته باشیم به شکلی مانع کار ما شده اند و به ما اطلاعات ندادند و کارشکنی کردند اکنون می بینم بین هیات مدیره و اتحادیه و نیز اداره تعاون روستایی اختلاف بوجود امده است یعنی همان نکاتی را که ما مطرح می کردیم و می خواستیم با نظارت کاستی ها را بر طرف کنیم خود هیات مدیره و نیز نماینده اداره تعاون روستایی شهرستان اذعان دارند و رو در روی هم ایستادند. وقتی اتحادیه کارآیی ندارد بهتر این هست که پول مردم را بازگرداند تا کار بهتری که نیاز مردم است با آن انجام شود. 
پس از بحث و گفت گو قرار شد برابر توافق دکتر مصطفی عرب با مدیرعامل اتحادیه، بدهی تعاونی به اتحادیه پرداخت و اعضا هیات مدیره و اعضا شوراهای 6 روستا به اتفاق تقاضای استرداد بهای سهام تعاونی را بنمایند تا مسئولان بررسی نمایند و شورای روستای مارکده یک نفر بجای دکتر مصطفی عرب به عنوان هیات مدیره معرفی نماید. پس از رفتن آقایان انصاری و نادری جلسه ادامه یافت.
محمدعلی شاهسون گفت: من نوجوان بودم و تعاون روستایی احداث شد آن روز ایده و برنامه عالی بود و بسیار هم پیشرفته ولی متاسفانه گردانندگان آن آدم های پویا و دلسوزی نبودند، جامعه متحول شد، تغییر کرد، پیشرفت نمود و تعاون روستایی به شکل همان اولیه فریز شد و ماند. اگر تعاون روستایی هم با تغییرات جامعه پیش می آمد امروز نیازی به ایجاد پست بانک نداشتیم. با این حال تعاون روستایی بدین شکلی که امروز اداره می شود نمی تواند تداوم یابد چون امروز همه ی مردم وسیله نقلیه دارند و ما در نزدیک شهرهای نجف آباد و اصفهان زندگی می کنیم و مردم می توانند کالاهای مورد نیاز خود را با قیمت مناسب فراهم نمایند. به علاوه همین خیابان اصلی مارکده را بنگرید، خود یک بازار و شعبه ای از بازار نجف آباد است و بیشتر کالاهای مورد نیاز مردم با قیمت مناسب در آن عرضه می شود، نسیه می دهند، با چک می دهند، تعاونی در این میان با فروش پفک نمی تواند با افراد کسبه رقابت کند و روز به روز رو به نابودی است و ما این جلسه را گرفتیم که با تغییر روند کار تعاونی، آن را از مرگ نجات دهیم. نظر من این هست که همه ی سرمایه و دارایی شرکت تعاونی را جمع کنیم و یک پمپ بنزین بسیازیم. پمپ بنزین امروز یکی از نیازهای اولیه و همگانی مردم منطقه است. ببینید توی همین مارکده در همین ساعت که من حرف می زنم 400 دستگاه اتومبیل هست. به علاوه هر خانواده بیش از یک دستگاه موتور سیکلت دارد، یک دستگاه موتور پمپ سمپاش دارد، یک دستگاه تیلر دارد. در روستاهای دیگر هم به همین نسبت ماشین آلات هست این ها همه نیاز به بنزین دارند. به علاوه، منطقه ی ما توریستی است و در فصل بهار و تابستان روزانه هزاران اتومبیل گردشگر به این محل می آید که نیاز به سوخت دارند. مدیریت پمپ بنزین، به دلیل جمع وجور بودن کم هزینه تر است حساب هایش شفاف تر است. بهترین محل ساخت پمپ بنزین هم در سه راهی صادق آباد است به نظر من باید صادق آبادی ها زمینش را رایگان بدهند. چرا؟ برای اینکه عوارض پمپ بنزین را دهیار صادق آباد خواهد گرفت. دو نفر فروشنده در آنجا مشغول به کار خواهند شد. می توان اطراف پمپ بنزین چند فروشگاه، تعمیرگاه و خدمات اتومبیل احداث کرد. احداث پمپ بنزین اعتباری برای روستا هست و ارزش افزوده ای برای روستا بوجود می آورد. از همه مهمتر صرفه جویی در وقت مردم برای تامین سوخت است. مردم صادق آباد با صرف 5 تا 10 دقیقه وقت، سوخت اتومبیل خود را تامین می کنند. ببینید صادق آباد حدود 700 نفر جمعیت دارد حداقل 100 خانوار خودرو دارند فرض کنید مالک هر ماشینی در ماه دوبار بخواهد بنزین بزند و از نزدیک ترین محل یعنی هوره هم بنزین تامین کند حداقل رفت و آمد 45 تا 50 دقیقه طول می کشد. تفاوت زمان 40 دقیقه و جمع آن   3200 ساعت در سال می شود یعنی در هر سال مردم صادق آباد 3200 ساعت در وقت خود صرف جویی خواهند نمود استهلاک اتوموبیل و خطرات جاده ای هم افزون بر این است. من همین جا اعلام می کنم اگر صادق آباد حاضر به تحویل زمین رایگان نباشد ما اعضا شورای مارکده زمین رایگان در اختیار تعاونی قرار می دهیم پمپ بنزین را در مارکده بسازید.
نیازعلی شاهبندری گفت: چند سال قبل ما اعضا شورای 6 روستا می خواستیم یک شعبه بانک در این 6 روستا احداث کنیم نتوانستیم برای محل آن به توافق برسیم ولی اکنون برای محل پمپ بنزین در صادق آباد همه هم نظر هستیم اگر صادق آباد زمین در اختیار تعاونی قرار ندهد ما در قوچان زمین واگذار می کنیم روستای قوچان هم پس از احداث جاده بن قوچان سه راهی خواهد بود و مناسب برای ساخت پمپ بنزین.
درپایان جلسه صورت جلسه ای تنظیم و مقرر گردید. ادامه کار تعاونی باید با ساخت پمپ بنزین تداوم یابد. روز 11/1/92 جلسه ای تشکیل و هیات مدیره تعاونی حساب های مالی را ارائه دهد اعضا شوراها و هیات مدیره در آن جلسه برنامه ریزی جهت اجرای پمپ بنزین خواهند نمود و به صادق آباد هم پیشنهاد می گردد که زمین را فراهم و در اختیار تعاونی قرار دهد.
                                                          گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده