عاق والدین
برای من فهم و هضم این کلمه ی ترکیبی غیر عقلانی و نا بخردانه «عاق والدین» بسیار سنگین است. توی ذهن و ضمیر مردمان ما کرده اند که؛ اگر پدر و مادری فرزند را عاق کنند فرزند روی خوش در زندگی نخواهد دید!؟ من هنوز نتوانسته ام بفهمم که؛ چرا و به چه دلیل یک پدر و مادری:
اولا؛ این حق را دارند فرزند خود را که رفتارهایش باب میل آن ها نباشد عاق کنند؟ (عاق همان نفرین است یعنی بد خواستن از بارگاه خدا برای فرزند) این حقِ نا حق را چه کسی به پدر و مادر داده است؟
دوما؛ برای من غیر قابل قبول است که دستگاه و بارگاه خداوند به این بزرگی و عظمت، گوش به فرمان یک پدر و مادری باشد، که تا فرزند نافرمان را نفرین کردند مامورهای اجرایش مشغول عمل ضربه زدن به فرزند شوند!؟ می پرسم؛ از کجا معلوم این پدر و مادر دانایی و آگاهی لازم پدر و مادری را دارند؟ از کجا معلوم که این پدر و مادر از سلامتی روانی برخوردارند؟
سوما؛ از کجا معلوم که خواسته ی پدر و مادر از فرزند حتما درست و نظر فرزند که از فرمان پدر و مادر سر پیچی می کند، نادرست است؟ این درستی فرمان پدر و مادر و نادرستی نظر فرزند در کدام دادگاه صالحه رسیدگی و حکم بر محکومیت فرزند داده شده است؟ که تا پدر و مادر او را عاق کردند ماموران اجرای بارگاه باری تعالی شرایط موجود و قوانین طبیعت و یا خدای را به هم بزنند و زمینه بدی برای فرزند بوجود بیاورند تا فرزند روی خوش نبیند؟
از کسانی که بدون اندیشه این واژه نابخردانه را بکار می برند می پرسم؛ مگر میتوان برای همه ی آدمیان یک حکم کلی صادر کرد؟
زادگاه این دو کلمه بیرون از فرهنگ ایرانی ما بوده و همانند بعضی از کلمه های دیگر که؛ تولید اذهان بدوی و بی دانش است، مهاجمان بر ما تحمیل کرده اند. ما مردم هم که پیروی و دنباله روی را بر اندیشیدن و تعقل و خردمندی ترجیح می دهیم، کورکورانه آن را پذیرفته و تکرار کرده ایم، اینقدر توی کله ی ما خوانده اند، و ما هم خودمان تکرار کرده ایم که شده جزء باورهای مان و از روز تولد بچه این باور نابخردانه خود را توی گوش او زمزمه می کنیم و توانمندی اندیشه ی او را از کار می اندازیم تا وقتی بزرگ شد بشود کپی ما.
حال برای درک بهتر موضوع تاسیس و شکل گیری و تکمیل جسم و روان یک انسان را با هم مرور می کنیم تا به نقش و تاثیر پدر و مادر و اجتماع در شکل دهی شخصیت و سلامتی و یا نا سلامتی روان آدمی پی ببریم.
در گام اول، مرد و زنی برای لذت جنسی، لطفا دقت کنید برای لذت جنسی، با هم می آمیزند در این آمیزش از مرد میلیون ها اسپرماتوزوئید خارج می شود و از خانم یک تخمک در هر ماه آزاد می شود و چند روزی در رحم منتظر آمدن اسپرماتوزوئید می ماند. این میلیون ها اسپرماتوزوئیدها در رحم با شتاب به سمت تخمک حرکت می کنند و آنکه از همه زبل تر است و زودتر به تخمک رسیده دیواره تخمک را پاره و به درون وارد و تخمک را بارور و نطفه آدمی تشکیل می گردد.
توجه داشته باشیم که هر یک از این میلیون ها اسپرماتوزوئید بالقوه ویژگی شخصیت خود را دارد یعنی همانندی شان کمتر و تفاوت های شان بیشتر است یعنی هر یک از اینها میلیون ها اسپرماتوزوئید که با تخمک موجود در رحم بیامیزند نطفه یک شخصیت منحصر به فردی را شکل می دهند اگر نیک بنگریم تشکیل نطفه ی هریک از ما به روش طبیعی بر حسب اتفاق است نه انتخاب.
با وارد شدن اسپرماتوزوئید در تخمک، کروموزوم های پدر و مادر با هم می آمیزند و قسمت ژنتیک و ارثی آدمی را پی ریزی می کنند. نکته ای که باید دانست این هست که زمینه ی بسیاری از بیماری های جسمی و روانی از طریق ارث و ژنتیک از طریق همین اسپرماتوزوئید و تخمک پدر و مادر به فرزند انتقال داده می شوند. در این مرحله هم می بینیم که فرزند هیچ نقشی در بوجود آمدن خودش ندارد.
گام دوم مرحله ی جنینی در رحم مادر است. بسیاری از حالات جسمی و روانی مادر و نیز تغذیه، خواب، کار و رفتارهای مادر در سلامتی و یا نا سلامتی جنین تاثیر مستقیم دارد. برای نمونه؛ اگر مادری دارای بیماری های جسمی باشد و یا بدنش دچار بیماری های ویروسی و میکروبی گردد و یا مبتلا به بیماری های روانی مانند افسردگی، خشم و تنفر، اضطراب و غم و غصه و نگرانی باشد اینها موجب تولید زهر و سمی در بدن مادر می شوند این زهر و سم از جفت عبور کرده و به مغز جنین آسیب می زنند و یا اگر مادر بدون نظر پزشک داروهایی مصرف کند که برای سلامتی جنین زیان بار باشد و یا مادر اعتیاد به مواد مخدر و یا الکل داشته باشد و یا بدن مادر آسیب فیزیکی ببیند مثلا از بلندی به پایین بیفتد ضربه به بدن زده شود تاثیر مخربی روی مغز و بدن جنین خواهد گذاشت. می بینیم در این مرحله هم فرزند هیچ انتخابی ندارد این رفتار درست و نادرست مادر هست که تاثیر سرنوشت ساز روی فرزند دارد.
گام سوم مرحله زایمان است که خطرات عظیم خودش را دارد. اگر بدن مادر آمادگی و توان کافی نداشته باشد، در مسیر خروج، فشار بیش از حد بر کودک وارد می گردد و یا اگر زمان تولد طولانی گردد طولانی بودن زمان موجب نرسیدن اکسیژن به بدن کودک و موجب مرگ بسیاری از سلول های مغزی را به دنبال خواهد داشت که آسیب شدیدی به کودک می زند به علاوه اگر زایمان با اشکال و سختی صورت گیرد مثل؛ پیچیدن بند ناف به گردن کودک، زودتر آمدن جفت، با پا آمدن نوزاد هریک به کودک آسیب می زنند و اگر افراد کمک زایمان آدم های نا واردی باشند و سریع مجرای تنفسی نوزاد را باز نکنند و اکسیژن دورتر به نوزاد برسد موجب مرگ بسیاری از سلول های مغزی و به نوزاد آسیب جدی وارد می شود که در سلامتی جسمی و سپس روانی شخصیت او اثر گذار خواهد بود. همه ی ما شاهد بوده و هستیم بعضی از کودکان کمبود توجه و تمرکز در یادگیری دارند می دانید چرا؟ علت آن آسیب مغزی است یکی از علل این آسیب مغزی تولد سخت و آسیب رسیدن به سلول های مغزی کودک در هنگام تولد است. پس می بینیم کودک اینجا هم هیچ نقشی ندارد.
گام چهارم درست لحظه بعد از تولد آغاز می شود. فرض کنید اعضا خانواده پدری و مادری ما آدم های سالمی باشند و هیچگونه بیماری جسمی و روانی نداشته و بالطبع ژن های پدر و مادرِ تشکیل دهنده نطفه، سالم باشند و مادر در درازنای 9 ماه حاملگی تمام موارد بهداشتی را هم مراعات نموده و زایمان هم عادی و آسان بوده باشد در این صورت نوزادی خواهیم داشت سالم که پا در محیط خانواده و سپس اجتماع گذاشته است و نخست این پدر و مادر و بعد هم اجتماع هستند که شخصیت سالم و نا سالم او را شکل می دهند. جسم کودک نیاز به مواد غذایی و رعایت اصول بهداشتی دارد که همه مان بدان آگاهی داریم و اغلب هم می کوشیم در حد توان مان این ها را فراهم نماییم ولی با جرات می توان گفت در اغلب خانواده های ما طبقه ی پایین اجتماع این خواست های کودک کامل فراهم نمی شود و اگر هم بتوان تا حدودی فراهم آورد مقدار مناسب، چگونگی، زمان و مراحل نیاز را تعداد کمتری از ماها بدان آگاهی داریم همین کمبود امکانات مادی و نیز ندانستن اینکه کودک در چه مرحله به چه نوع و چه مقدار مواد و دیگر وسایل نیاز دارد موجب آسیب جسمی و روانی می گردد. حتا اگر نیازهای مادی کودک مان را هم فراهم کنیم تقریبا همه ی ما از حد و اندازه و چگونگی نیازهای انبوه روانی کودک مان یا آگاهی نداریم و یا آگاهی مان کم و اندک است.
باید دانست مهمترین عنصر حیاتی برای نوزاد بعد از مواد غذایی و بهداشتی آغوش گرم و پر مهر و محبتِ بی قید و شرط مادر در فضای توام با امکانات خانه و محیطی با صفا و و صمیمیت و آرام خانواده است اگر بتوانیم چنین فضای گرم و صمیمی بوجود بیاوریم تا وجود کودک از عشق و مهر و محبت سیراب و لبریز گردد این سیرابی و لبریزی وجود کودک، یک زمینه و ظرفیت و توانایی مناسب و سالم رشد در وجود کودک ایجاد می کند.
بعد از فراهم کردن امکانات و نیز بوجود آوردن مهر و محبت و صمیت در خانواده می رسیم به آموزه های فرهنگی که پدر و مادر همراه با لالایی گفتن، قصه گفتن، نگاه شان، سخن شان، رفتارشان و پند و اندرزشان توی ذهن کودک می ریزند. اگر پدر و مادری دانایی وآگاهی لازم را نداشته باشند بدون شک این آموزه ها نا آگاهانه همراه با کینه جویی، تنفرآمیز، خودخواهانه، بدخواهانه، خود برتر پنداری همراه با تعصب و نیندیشیدن به ریشه موضوع ها و مفاهیم و بازتولید خرافات توی ذهن کودک ریخته خواهد شد. اگر قدری با دقت بنگریم نمونه های زیادی را توی جامعه می بینیم فرهنگ لمپنیسم که امروز در جامعه رواج یافته و روز به روز هم گسترده می شود نتیجه نداشتن دانایی و آگاهی لازم بسیاری از پدر و مادرها است. اگر می خواهید نمونه های بیشتری از آموزه های ناشی از نا آگاهی و نادانی پدر و مادرها را مطالعه کنید تاریخ را بخوانید آنگاه خواهید دید گروهی از آدمیان خودبرتر پندار با زور شمشیر به گروهی دیگر از آدمیان که هیچ کاری با آنها ندارند حمله می کنند اموال شان را به اسم غنیمت می برند زنان و دختران شان را با نام کنیز تصاحب می کنند و مردان شان را به نام برده برای بیگاری می برند. این خود برتر پنداری نتیجه آموزه های پدر و مادر نا آگاه است. ممکن است کسی بگوید اینها در گذشته اتفاق می افتاده اکنون دیگر بشر متمدن شده و چنین رفتار غیر انسانی نمی کند. در پاسخ می گویم: بنگرید به اخبار ی که از رفتار مومنان مسلمان ناب داعشی هر صبح و شام به گوش می رسد.
حال اگر پدری و مادری از حداقل دانایی و آگاهی لازم برخوردار باشند همراه لالایی، قصه، نصیحت و پند و اندز، مهربانی و دوستی را ترویج کنند کودک در چنین جوی و فضایی و محیطی خود را خوب و دوست داشتنی می داند اطرافیان را خوب و مهربان می داند پیرامون و محیط را زیبا و خوب می داند این دوست داشتن و خوب دانستن و خوب دیدن یک خوشایندی و رضایت مندی در وجود کودک پدید می آورد که بدان عشق ورزیدن می گویند این ظرفیت و توانایی عشق ورزی بعدها در بزرگ سالی سبب می شود که رفتاری اخلاقی انسانی با اطرافیانش و از جمله با پدر و مادرش داشته باشد. بنابراین، کودک از بدو تولد تا 10-12 سالگی، کامل در اختیار پدر و مادر است. تا 18 سالگی هم پدر و مادر می تواند تاثیر زیادی روی او بگذارد. می دانیم عمده ترین شخصیت هر آدمی هم تا 10-12 سالگی شکل می گیرد و تکمیل آن تا 18 سالگی ادامه دارد. این سال ها کودک همانند موم در دست پدر و مادر است و پدر و مادر می توانند به فرزند همانند موم، شکل سالم و یا نا سالم بدهند. اگر قدری منصف باشیم می بینیم در این مرحله هم فرزند چندان انتخابگر نیست انتخاب و نقش اصلی را پدر و مادر دارند.
اگر دست از خودخواهی های مان برداریم و قدری منصف و واقع بین باشیم خواهیم دید در این چهار مرحله فرزند تقریبا هیچ اختیاری از خود ندارد و تمام امکانات و اختیارات دست پدر و مادر است پرسش این هست که چرا فرزندی که در هنگام شکل پذیری شخصیتش اختیاری از خود نداشته و شخصیت فرزند خواسته و یا نا خواسته آگاهانه و یا ناآگاهانه انتخاب پدر و مادر بوده است باید فرزند تاوان ندانم کاری پدر و مادرش را بدهد؟ اگر پدری و مادری از روی نادانی نتوانسته اند فرزند سالم بپرورانند مقصر آن ها هستند نه فرزند و این فرزند هست که باید پدر و مادرش را عاق کند که چرا: اول دانایی و آگاهی و سلامتی روانی و امکانات پدری و مادری کسب نکردید بعد من را بوجود بیاورید؟
اگر نیک بنگریم خواهیم دید طبیعت و یا خداوند فرزند سالم و یا آماده برای رشد سالم تحویل ما می دهد ولی ما به دلیل نداشتن آگاهی و مهربانی از آن ها بیمار ساخته و تحویل جامعه می دهیم. در اینجا ممکن است عده ای بر من خرده گیرند که همه ی پدر و مادر ها نسبت به فرزندشان مهربانند در پاسخ می گویم شرط مهربانی دانایی است. چند درصد از پدر و مادرهای جامعه ی کنونی ما شرط دانایی را دارند؟ باید دانست مهربانی بدون دانایی چندان سودمند نیست مثالی میزنم تا به عمق فاجعه پی ببرید. مادرِ من زنی بسیار مهربان نسبت به فرزندانش بود شب هنگام که می خواستیم بخوابیم از روی مهربانی به هریک از ما فرزندان، یک تکه نبات می داد و می گفت: بگذارید توی دهان تان بمکید و بخوابید!
اگر قدری با خود روراست باشیم و قدری هم از انصاف برخوردار باشیم و تظاهر را کنار بگذاریم و خودمان را گول نزنیم خواهیم دید بیشتر ماها که ازدواج می کنیم، چه زن و چه مرد، و سپس پدر و مادر می شویم آگاهی چندانی از شرایط پدری و مادری نداریم. شرایط ابتدایی پدری و مادری، داشتن حد اقل امکانات مادی، داشتن دانایی و آگاهی به نیازها و خواستهای کودک و شرایط رشد و تشکیل شخصیت سالم در او، داشتن روان سالم (یعنی نداشتن اضطراب، نگرانی، خشم، افسردگی، تنفر، وسواس، اختلال عصبی و…) به منظور مهر ورزی و مهربانی بدون قید و شرط است.
به دلیل نداشتن شرایط پدری و مادری اغلب به فرزندان مان آسیب می زنیم آنگاه فرزندان با اختلالات روانی بزرگ می شوند و بعضی از رفتارشان خوشایند پدر و مادر نیست حال بجای اینکه ما پدر و مادرها انصاف به خرج دهیم و خود را در شکل دهی این اختلالات سهیم بدانیم و قبول کنیم که به فرزندمان آسیب زده ایم و این رفتار ناخوشایند فرزند ناشی از آن آسیب ها است، تازه از فرزندمان طلب کاریم و او را نفرین می کنیم و باور عاق والدین را بوجود آورده ایم و همانند خوره و لولو خورخورک، بجان فرزندان مان می اندازیم.
نتیجه ای که می خواهم بگیرم این هست که هر یک از ما، در تشکیل نطفه مان، هیچ نقشی نداریم این پدر و مادر هستند که بنا بر نیاز جنسی شان دست به چنین کاری می زنند. هنگام بارداری هم که ما به شکل جنین هستیم کامل در اختیار مادر هستیم رفتارهای خوب و بد مادر هست که تاثیرش تا پایان عمر همراه ما خواهد بود.
هنگام تولد هم که ما هیچ نقشی در زایمان سالم و یا یا نا سالم نداریم آمادگی و سلامتی بدن مادر و نیز دانایی و تخصص و مهارت کمک زایمان ها نقش اصلی را دارد و بعد از تولد هم باز این پدر و مادر هستند که با داشتن امکانات و دانایی و مهربانی و یا نداشتن آن ها، تاثیرخوب و بد عمده ای در شکل دهی شخصیت سالم و نا سالم ماها دارند.
یعنی انتخاب، رفتار و عمل پدر و مادر موجب ایجاد و چگونگی شکل گیری شخصیت و در نهایت سرنوشت آدمی است اگر انتخاب و رفتار و عمل پدر و مادر خوب و درست بوده حال ما آدمی هستیم با شخصیت سالم وگر نه آدمی با اختلالات جسمی و روانی خواهیم بود که خودمان رنج می بریم و به دیگری از جمله پدر و مادرمان هم رنج می دهیم.
حال اگر قدری انصاف به خرج دهیم و از یک حداقلی از سلامت روانی برخوردار باشیم و قدری آگاهی و دانایی هم کسب کرده و اندکی شهامت هم در وجود ما باشد خواهیم دید این کودک و فرزند هست که بر پدر و مادر حق دارد و میتواند و باید پدر و مادر نا سالم را عاق کند نه پدر و مادر فرزند را.
این نتیجه گیری من در این نوشته نباید فرزندان را فریب دهد و هر فرزندی یک سره خود را حاکم و پدر و مادر را محکوم و از خود سلب مسئولیت کند، اگر فرزندی چنین نتیجه گیری کند نتیجه ای نابخرد و ناشی از نا آگاهی و نا دانی است نکته ی ظریفی وجود دارد که همه ی ما باید بدان واقف و آگاه باشیم و آن این هست که هر آدمی بعد از رسیدن به سن بلوغ همیشه مسئول تام و تمام رفتار و تصمیم های خود است. حتا اگر نادانی پدر و مادر موجب آسیب به شخصیت او شده باشد. هر آدمی بعد از 18 سالگی باید شخصیتش را وارسی کند اگر دید کاستی و نا سالمی دارد خود را درمان کند تا نه به خود رنج دهد و نه به دیگری از جمله پدر و مادر. هر یک از ما، چه از پدر و مادر دانا و آگاه متولد و در خانواده خوب و سالم بزرگ شده و اکنون از سلامتی روانی برخوردار باشیم و چه از پدر و مادر کمدان متولد و در خانواده نا به سامان پرورش یافته باشیم اگر دارای شخصیت نا سالم و آسیب دیده باشیم وظیفه ی اخلاقی و انسانی و اجتماعی داریم که به دنبال دانایی برویم، خود را بشناسیم و اگر دیدیم دچار اختلال و یا بیماری روانی هستیم با مراجعه به روان پزشک، روانکاو و روان شناس، خود را درمان کنیم وقتی خود را درمان کردیم نخست خودمان رنج نمی بریم بعد به دیگری هم آسیب نمی زنیم در چنین شرایطی نه پدر و مادر نیاز به عاق کردن دارند و نه فرزند. هر دو کنار هم سالم می زیند و از جهان لذت می برند.
محمدعلی شاهسون مارکده
بازسازی دیوار حائل
روز 94/7/21 ساعت 13 جلسه ای با حضور خانم مهندس محمدخانی و آقای مهندس شهابی و کریم شاهسون دهیار و محمدعلی شاهسون به عنوان یکی از معتمدین روستای مارکده در محل اداره بنیاد مسکن تشکیل شد.
هدف از تشکیل این جلسه بررسی پیشنهاد دهیار مبنی بر ساخت دیوار بتن آرمه به جای دیوار سنگی و استفاده از این دیوار برای پوشش روی کوچه به منظور ایجاد فضای تجاری بود.
مهندس شهابی گفت: ما این قسمت از پیشنهاد شما را که بجای دیوار سنگی، دیوار بتن آرمه، به منظور مقاومت بیشتر کار کنیم می پذیریم ولی نمی توانیم اجازه دهیم که شما بار و سنگینی فضای تجاری که روی کوچه می خواهید بسازید را روی دیوار بتن آرمه بگذارید. این سخن را هم اکنون صورتجلسه و امضا می کنیم و شما آقای کریم شاهسون به عنوان دهیار روستا و شما آقای محمدعلی شاهسون به عنوان معتمد روستا باید متعهد شوید که باری و وزنی از فضای تجاری که می خواهید در آینده بسازید روی این دیوار بتن آرمه ای نگذارید.
محمدعلی شاهسون گفت: جناب مهندس ما اگر خودمان بعد از اینکه ساخت دیوار شما به اتمام رسید، ستون جداگانه و مستقل از دیوار و از کنار دیوار بالا بیاوریم و بار فضای تجاری مان را روی ستون های احداثی خودمان بگذاریم از نظر شما مشکلی که نخواهد داشت؟
مهندس شهابی گفت: نه، مشکلی ندارد فقط محاسبات و طراحی ستون هایی که می خواهید بزنید به گونه ای باشد که با یک فاصله حداقل 5 سانتی متری از فونداسیون دیوار باشد.
صورت جلسه نوشته و امضا شد در این صورت جلسه کریم شاهسون دهیار متعهد شد جابجایی تیر برق، لوله گاز، لوله آب و سیم تلفن را حداکثر تا 94/8/20 انجام دهد و زمینه اجرای کار برای پیمانکار بنیاد مسکن مهیا باشد همچنین دهیار موظف شد مسائل اجتماعی و نیز ایمنی راه برای رفت و آمد ساکنان و بخصوص راه امن رفت و آمد دانش آموزان مدرسه را پیش بینی نماید.
مهندس شهابی افزود: برای تخریب و بازسازی دیوار حائل فعلا مبلغ 40 میلیون اعتبار از مدیریت بحران اختصاص یافته است این مبلغ از طریق پیمانکاری که ما باید کار را انجام دهیم فقط صرف تخریب دیوار حائل می شود. پیشنهاد می کنم دهیاری هم در این کار مشارکت کند و تخریب را دهیار روستا به صورت امانی و با هزینه کمتر انجام دهد و ما این مبلغ را صرف ساخت دیوار بتن آرمه کنیم بازهم این مبلغ کافی نخواهد بود و کار نیمه تمام خواهد ماند بهتر است قبل از اینکه کار را آغاز کنیم با آقای فرماندار گفت وگو و درخواست کنید مبلغی به این اعتبار بیفزاید تا کار بازسازی کامل اجرا شود.
صبح روز 94/7/22 ساعت 8/20 من محمدعلی شاهسون با آقای مهندس صالحی فرماندار سامان در خصوص بودجه بازسازی دیوار حائل گفت وگو کردم. مهندس صالحی گفت:
«بودجه ای که از ماده 12 قانون تشکیل مدیریت بحران کشور به بازسازی دیوار حائل مارکده اختصاص یافته 60 میلیون تومان است به علاوه مبلغ 80 میلیون تومان هم از ماده 180 به بازسازی دیوار حائل مارکده اختصاص داده ایم یعنی در جمع 140 میلیون اعتبار اختصاص داده شده است شما از بنیاد مسکن جمع این دو مبلغ را بخواهید که در مارکده هزینه کند. ممکن است دولت توی خزانه پول موجود نداشته باشد و نتواند این مبلغ را یکجا بپردازد ولی برای بازسازی دیوار حائل کد تعریف شده ردیف بودجه برایش در نظر گرفته شده و بنیاد مسکن هم مجری این بازسازی است وقتی دولت موجودی داشته باشد اعتبار اختصاص یافته را خواهد پرداخت اگر هم این مبلغ مصوب شده کار را به اتمام نرساند بنیاد مسکن موظف است تقاضای اعتبار کند تا کار به اتمام برسد.»
در یک گفت وگو با کریم شاهسون دهیار قرار گردید محمدرضا عرب راننده بیل مکانیکی را بالای سر کار بیاورد و برآورد نمایند هزینه تخریب و جدا کردن سنگ ها و نیز حمل سنگ و خاک به بیرون روستا چقدر است آنگاه حساب کند سنگ های جدا شده ی دیوار ارزش این مبلغ هزینه تخریب را دارد یا نه اگر سنگ ها به این مبلغ بیرزد اعلام مشارکت برای تخریب کند و اگر نیرزند تخریب را هم خود بنیاد انجام دهد.
روز 94/7/23 کریم شاهسون دهیار اطلاع داد که با محمدرضا عرب کار را برآورد کردیم و به این تنتیجه رسیدیم که صرفه با این است که دهیار در بازسازی مشارکت کند و تخریب دیوار را به عهده گیرد تا بتواند سنگ ها را در اختیار داشته باشد و سنگ ها را در انتهای خیابان میانی در غرب روستا کار کنیم.
گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
آموزش تغذیه گیاهی
روز پنجشنبه 94/7/16 ساعت 10 صبح جلسه آموزش تغذیه گیاهی به همت شرکت خوشه سبز در سالن اندیشه فرهنگ سرای خارون شهر نجف آباد و با حضور جمعی از کشاورزان مارکده ای برگزار شد و آقای دکتر حسنی عضو هیات علمی دانشگاه زنجان درباره تغذیه گیاهی سخن گفت که خلاصه شده و چکیده ای از سخنان را در اینجا با هم مرور می کنیم.
جمله ای از حضرت علی نقل می کنند که؛ اگر آدمی زمین و آب داشته باشد و در فقر باشد از رحمت خدا به دور است. ما برای اینکه قدری واقع بین باشیم باید بپذیریم که گیاه یک موجود زنده است. دقیقا مانند ما که زنده هستیم، نفس می کشیم، غذا می خوریم، گیاه هم نفس می کشد و غذا می خورد. همان گونه که ما نیاز به توجه داریم گیاه هم نیاز دارد که به آن توجه کنیم و از او مراقبت کنیم. کار یک کشاورز از کار یک پزشک سخت تر است وقتی بیماری نزد پزشک می رود پزشک از او می پرسد ناراحتی ات چیست؟ و بیمار می گوید: فلان قسمت بدنم این گونه و یا آن گونه درد دارد و پزشک می فهمد در این قسمت مورد اشاره چه اندام های با چه ویژگی وجود دارد و احتمال خود را که درد ناشی از چه اختلالی می تواند باشد می دهد. ولی کشاورز باید تمام این احتمالات اختلال گیاه خود را از چهره گیاه بفهمد کاری است سخت تر از کار پزشک. می خواهم بگویم گیاه هم با کشاورز غیر مستقیم حرف می زند. یکی از راه های گفت وگوی گیاه با کشاورز نشان دادن علایم ظاهری است. مانند رشد و یا عدم رشد، زنده بودن و یا خشکیدن، دادن مقدار محصول زیاد، یا کم، کیفیت، شکل، رنگ، بو و طعم محصول.
گیاهان به غذا احتیاج دارند. غذای گیاه چیست؟ گیاه به 17 ماده غذایی نیاز دارد که باید به او برسد. اگر یکی از این 17 عنصر مواد غذایی به گیاه نرسد گیاه دچار اختلال می شود و ممکن است به مرگ گیاه منجر شود. 3 تا از این 17 عنصر کربن، اکسیژن و هیدروژن است. این سه عنصر از طریق آب هوا و آفتاب به گیاه می رسد. کربن را از هوا، اکسیژن و هیدوژن را از آب، و آفتاب هم انرژی لازم را فراهم می کند تا موجب فتوسنتز گردد. 6 تا عنصر دیگر هست که ما بهش می گوییم عناصر پر مصرف. نیتروژن که نام دیگرش ازت است، پتاسیم، گوگرد، فسفر، منیزیم، کلسیم. گیاه این عناصر پر مصرف را توسط ریشه و از توی خاک جذب می کند.
عناصر دیگری داریم که بهشان عناصر کم مصرف می گوییم. شامل؛ روی، آهن، مس، منگنز، بُر، کلر، مونیبدم، و نیچه. البته نیاز گیاه به مونیبدم و نیچه بسیار کم است و این مقدار هم در هر خاکی معمولا هست و گیاه نیاز خودش را از خاک می گیرد. ممکن است این ذهنیت برای باغبان بوجود بیاید که چون این عناصر کم مصرف اند پس نبودشان موجب اختلال در رشد و میوه دهی درخت، کم اثر و ناچیز است. این برداشت نا درست است. مقدار نیاز و مصرف درخت از این عناصر کم است ولی همین مقدار کم بسیار پر اهمیت و اثرگذار روی رشد و باردهی و کیفیت محصول دارند. گیاه این 6 عنصر را هم از طریق ریشه جذب می کند. بهتر هم هست که از همین طریق باشد. چون ریشه گیاه در حقیقت دهان گیاه هست. ولی می شود به صورت اورژانسی از طریق محلول پاشی هم این عناصر را به گیاه رساند. مانند؛ وقتی که آدمی حالش بد می شود عناصر غذایی را با تزریق سرم به بدن می رسانند. محلول پاشی در حقیقت یک چنین نقشی دارد.
منابع مواد غذایی تامین کننده عناصر مورد نیاز گیاهان کودهای حیوانی، کودهای آلی، کودهای شیمیایی و کمپوست ها هستند. علم تغذیه گیاه مانند علم ریاضی نیست که همه جا دو دوتا بشود چهارتا. باید گفت: علم تغذیه گیاه اجتهادی است. یک مجتهد چکار می کند؟ مجتهد وقتی با یک مسئله روبرو شد منابع دینی را می نگرد و با توجه به اصول دینی و نیاز روز و برداشت خودش از آن منابع, یک فتوایی برای آن مسئله بوجود آمده صادر می کند. کشاورز هم باید گیاه را بشناسد، عناصر مورد نیاز آن را بداند و نقش و تاثیر هریک از این عناصر را بداند. حال با توجه به آن دانشی که دارد وقتی علائمی را در گیاه دید بداند این علائم ناشی از فقدان کدام عناصر و یا ترکیب نا همگون بودن چه عناصرهایی بوجود آمده است. بنابراین کشاورز باید نقش هریک عناصر را در رشد و محصول دهی و کیفیت محصول بداند تا وقتی گیاه بر اثر کم و یا زیاد شدن این عناصر علائمی نشان داد عناصر را به گیاه برساند و یا از او باز دارد.
برای مثال کلسیم یک عنصر درشتی است کلسیم از ریشه توسط آب به گیاه می رسد به دلیل ارتفاع درخت به راحتی نمی تواند از ریشه و تنه و ساقه عبور کند تا به برگ درخت برسد مخصوصا اگر هوا بسیار گرم باشد و آب گیاه مان هم کم باشد در چنین شرایطی مجبور هستیم کلسیم را محلول پاشی کنیم اگر بخواهم یک نمونه ذکر کنم گیاه گوجه است وقتی آب گیاه گوجه کم می شود ته گوجه ها می سوزد و می پوسد در حقیقت کم شدن آب موجب شده که کلسیم به اندازه کافی به گوجه نرسد و این حالت در ته میوه گوجه بوجود بیاید.
می دانیم نقش کلسیم در بدن آدم سفت کردن استخوان است دقیقا در میوه هم همین نقش را دارد وجود کلسیم به اندازه کافی در میوه موجب می شود میوه از سفتی لازم برخوردار باشد چنین میوه را می شود در انبار به مدت طولانی تری نگهداشت بیماری ها به درون میوه ای که کلسیم کافی دارد کمتر نفوذ کند پس برای داشتن میوه سالم تر بهتر است هنگامی که میوه شما در حال درشت شدن هست محلول پاشی کلسیم صورت گیرد.
از هر عناصری چه مقدار باید به گیاه داد؟ اگر بخواهیم این را ساده بگوییم باید گفت به مقدار برداشت محصول از زمین باید به همان مقدار هم عناصر مورد نیاز گیاه را به زمین برگردانیم ما وقتی محصولی از زمین مان برداشت می کنیم در حقیقت ترکیب همان عناصر مورد نیاز گیاه را از زمین برداشت می کنیم این میوه همان عناصر هستند که ترکیب شدند یعنی زمین ما آن مقدار عناصر را از دست داده و کمبود دارد و ما موظف هستیم دوباره همان مقدار عناصر را در قالب و شکل کود به زمین برگردانیم اگر ما کمتر از محصولی که برداشت می کنیم به خاک برگردانیم خاک باغ مان فقیرتر می شود و گیاه ما محصول به اندازه کافی و با کیفیت به ما نخواهد داد. به عنوان مثال: وقتی کشاورزی یکصد کیلو سیب از باغش برداشت می کند حدود 250 گرم نیتروژن، 180 گرم پتاسیم، 20 گرم گوگرد، 15 گرم فسفر، 10 گرم منیزیم، 40 گرم کلسیم، 2 دهم گرم آهن، 5 صدم گرم روی، یک دهم گرم منگنز، 5 صدم گرم مس، یک صدم گرم فلور و… از باغ خارج می شود یعنی به ازاء صد کیلو سیب که در باغ تولید می شود حدود نیم کیلو عناصر خالص موجود در خاک باغ مصرف می شود یعنی خاک باغ این عناصر را از دست داده است بهتر است کشاورز قدری بیشتر از این مقدار به خاک باغ برگرداند تا خاک باغ مان غنی بماند.
برای یک محاسیه سرانگشتی فرض می گیریم این عناصری که در تولید یکصد کیلو سیب از باغ خارج شده یک کیلو است 99 کیلوی دیگر سیب از چه عناصری تشکیل شده است؟ کربن هیدروژن اکسیژن و آب است که در طبیعت هست اگر قدری واقع بین باشیم خواهیم فهمید که 99 درصد مواد اولیه یکصد کیلو سیب مثال مان را خدا در قالب آب هوا و آفتاب به ما داده است ما به عنوان کشاورز مسئول فراهم کردن و مدیریت یک درصد مواد اولیه محصول مان هستیم 99 درصدش خدا در اختیار ما گذاشته است اینجا است که بر می گردیم به آن سخن امام که اگر آدمی آب و خاک داشته باشد و در فقر زندگی کند از رحمت خدا به دور است.
محمدعلی شاهسون مارکده
گاهنامه آوای مارکده
جلسه ای روز جمعه 17 مهرماه 94 ساعت 19/30 با حضور 8 نفر از علاقمندان تشکیل شد. محمدعلی شاهسون گفت:
دوستان، با پیگیری هایی که صورت گرفته ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سامان پس از رایزنی با اداره کل، شفاها موافقت نموده که مجوز نشریه گاهنامه روستایی به ما داده شود. برای فراهم شدن مقدمات صدور مجوز از ما خواسته که یک شماره گاهنامه، نمونه کاری که می خواهیم انجام بدهیم، چاپ کنیم و یک نسخه به منظور ارزیابی و بررسی به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل دهیم.
این جلسه را بدین منظور تشکیل داده ایم که ببینیم اصولا ضرورت دارد که در روستا نشریه ای چاپ و انتشار داده شود یا نه؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که چاپ نشریه ضرورت ندارد که هیچ. ولی اگر تشخیص دادیم که روستا نیازمند یک نشریه هست و نشریه می تواند برای توسعه ی اطلاعات و دانش و فهم شهروندی مفید باشد و خواستیم چاپ کنیم آنگاه این پرسش مطرح می گردد که چگونه؟ خوشبختانه روستای ما دارای تجربه چاپ و انتشار نشریه بوده و ما می توانیم با بررسی فرآیند و تجربه چاپ و انتشار چندین ساله آوای مارکده تصمیمی دقیق تر بگیریم.
مطالب زیر خلاصه ای از گفت وگوهای این جلسه است.
نشریه آوای مارکده توانسته تاثیر مثبت روی فرهنگ روستا بگذارد پوشش خبری و اطلاع رسانی آوا فوق العاده برای مردم مفید بود می دانیم گفت وگوی ما مردم روستا کامل شفاهی بوده آوا توانست مردم روستا را با گفت وگوی کتبی هم آشنا کند و تا حدودی جا بیندازد آوا توانست این هشدار را به مردم بدهد که گفتارها ممکن است تبدیل به نوشتار گردد و ماندگار شود پس باید در اجتماعات سنجیده تر سخن گفت. آوا توانست حداقلی از نقد و نقادی کتبی را که توی روستا بی سابقه بود به جامعه ی روستایی ما وارد و مردم را با آن آشنا و تا حدودی جا بیندازد هرچند بیشترین واکنش ها به آوا به همین نقادی ها بوده است. آوا توانست با نقد و انتقاد مقدار و سطح حرف های طایفه ای و محله ای و فامیلی روستا را کاهش دهد. آوا توانست تعدادی را هرچند کم به سمت و سوی روزنامه خوانی و کسب خبر کتبی و مستند و سنجیده تر از شفاهی سوق دهد آوا توانست در بیرون روستا فوق العاده به اعتبار فرهنگی روستا بیفزاید نشریه روستایی آوای مارکده در بیرون از روستا خیلی بیشتر از درون روستا اهمیت و اعتبار کسب کرد به همین جهت دیدیم چند روستا در منطقه به تقلید از آوای مارکده اقدام به چاپ نشریه کردند ولی نتوانستند ادامه دهند ولی آوا در مارکده تداوم یافت و دنباله آن با نام جارچی ادامه داده شد و بعد از ان هم بی نام و محدود ادامه دارد که محدود توزیع میشود و حبیب کامپیوتری کپی نشریه را فقط به افرادی که سخت علاقه مند هستند می دهد. آوای مارکده با این همه تاثیر مثبت، مخالفان سرسخت خود را عمدتا در درون روستا هم داشت که از هر فرصتی، هر عنوانی، هر حربه ای چه حق و چه ناحق برای تخریب، تضعیف، تعطیلی و توقیف آوا استفاده می کردند.
قسمت حرف های مردم نشریه آوای مارکده پر خواننده ترین بخش آوا بود تقریبا همه ی خوانندگان اولین قسمت را که می خواندند حرف های مردم بود عده ای بیشتر بدین جهت حرف های مردم را می خواندند ببینند حرف تازه، سخن تازه، خبر تازه چی است ولی عده ای هم می خواندند ببینند چی بر علیه کی نوشته شده تا نقطه ضعف آن شخص را بدانند. مخالفان آوا به محض اینکه می فهمیدند مطلبی درباره کار و سخن کسی نوشته شده به او زنگ می زدند و او را بر علیه آوا تهییج می کردند. بعضی از حرف های مردم که چاپ می شد هم بسیار تند و تیز بود و این تند و تیزی موجب رنجش می شد مخالفان آوا که می کوشیدند آوا را تخریب و تعطیل کنند از همین قسمت رنجیده بودند و از همین قسمت وحشت داشتند چون در جامعه ی روستایی ما چنین چیزی سابقه نداشت که سخن و یا رفتار مسئولی را نقد گونه در نشریه بنویسند که همه بخوانند و بدانند بهتر بود این قسمت یا چاپ نمی شد و یا تند و تیزی اش ازش گرفته می شد. در گاهنامه باید به این مسئله با دقت نگریست.
مخالفان همیشگی آوا تعدادشان معدود بود همان ها اکنون هم مخالف گاهنامه خواهند بود این تعداد معدود یا آوا را نمی خواندند و از این و آن می پرسیدند که چی نوشته شده و یا اگر هم می خواندند وانمود می کردند و می گفتند ما نمی خوانیم این خبرها را به ما می گویند. این تعداد معدود مخالف دقیقا طایفه ای می اندیشند محله ای می اندیشند نگرش طایفه ای و محله ای همانند هاله ای بر ذهن و ضمیر آن ها احاطه دارد دنیای محبوب اینها دنیای زمان دو دستگی روستا است هنوز از آن هاله بیرون نیامدند. اینها بیشتر با انتشار دهنده آوا مخالف بودند و هنوز هم هستند.
عده ای معدود هم آوا را مخالف منافع شخصی شان می دانستند منافع این عده در بی خبری مردم نهفته بود و چون آوا اسرار حیف و میل ها را هویدا می کرد با آن مخالف بودند.
در تهییج مخالفت با نشریه آوا، شیخ سیف الهی نقش عمده را داشت، در این کار زار تعدادی مستقیم و چشم بسته تحت تاثیر تلقینات او بودند و مخالفت ها و حرف های او را تکرار می کردند، مخالفت شیخ سیف الهی هم با شخص محمدعلی شاهسون بود کاری هم نداشت که محتوای نوشته ها چی هست او می گفت محمدعلی شاهسون نباشد از روستا برود.
پس از 1/30 ساعت گفت وگو سرانجام به اتفاق آرا تصمیم گرفته شد که انتشار گاهنامه آوای مارکده ضرورت دارد، مفید است، کاری است ارزنده و ارزشمند و بهتر است با همکاری هم این شماره آزمایشی چاپ و توزیع گردد و یک نسخه هم به اداره ارشاد برای بررسی داده شود و پیگیری گردد تا مجوز گرفته شود. بعد از اخذ مجوز با دعوت به همکاری از عده ای بیشتر از افراد تحصیل کرده، صاحب نظر و علاقه مند، چاپ و انتشار گاهنامه را آغاز کنیم.
پیش شماره گاهنامه آوای مارکده ساعت 8 صبح روز 94/7/23 تحویل حبیب کامپیوتری جهت توزیع شد و یک نسخه در ساعت 9/20 تحویل آقای نیکخواه رئیس اداره ارشاد سامان شد یک نسخه هم تحویل فرماندار و نسخه ی دیگر تحویل بخشدار شد.
گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
گزارشی از یک زندگی (بخش پنجم)
– من در مزرعه ی قالات دشتبانم با دوستانم همدست شده ایم و روزگار حاج آقا را سیاه خواهیم کرد حاج آقا که برای کار به مزرعه قاراآقاج خواهد رفت در سر راه، او را کتک خواهیم زد، نمی گذاریم سر کار برود و زهرا را هم از توی مزرعهِ قاراآغاج شخصا خواهم دزدید چون زهرا نامزد چند ساله و به حق من است اجازه نمی دهم کسی چشم طمع به او داشته باشد.
شکرالله رسما دلاک ده یاسه چاه بود ولی چون ده صادق آباد هم دلاک نداشت کار دلاکی صادق آباد را هم انجام می داد این بود که تمام مردم یاسه چاه و صادق آباد را می شناخت و با خلق و خوی یکایک آشنا بود با اینکه پایش معیوب بود و هنگام راه رفتن می لنگید و سرعتش در رفتن کند بود ولی از ناحیه زبان بسیار قوی و زبان آور بود سخن خود را خوب می پروراند و می گفت وقتی سخنان براتعلی را شنید در وجدان خود حق را به براتعلی داد در درون دوست داشت او را کمک کند به همین جهت پیام را چرب و نرم تر به صفر رساند و خاطرنشان کرد که تهدید براتعلی جدی است و به صفر فهماند که بهتر است از این تصمیم خود صرف نظر کند چون براتعلی همانند پلنگ تیر خورده سخت خشمگین است. ولی صفر و اعضا خانواده پیام و تهدید براتعلی را جدی نگرفتند.
مزرعه ی قالات یاسه چاه که حالا براتعلی دشتبان آنجا شده بود همانند هلال ماه، یک باریکه ای واقع در کنار رودخانه زاینده رود و در یک چرخش 180 درجه یا نیم دایره ای قرار داشت درست مقابل مزرعه ی قالات، سمت دیگر رودخانه، راه و قسمتی از مزرعه صفر به نام قاراآقاج بود. براتعلی از روزی که دشتبان قالات شده بود با چند نفر از جوانان بیکار و لُمپَن ده یاسه چاه دوست شده بود پاتوق این دوستی هم مزرعه ی قالات بود. براتعلی ستمی را که خانواده صفر بر او روا داشته بودند، برای این جوانان لمپن تعریف کرده بود و از آنها خواسته بود به او کمک کنند تا حاج آقا نوکر صفر را تنبیه کند جوانان لمپن ده یاسه چاه هم پذیرفته بودند به همین منظور هر روز به مزرعه ی قالات می رفتند و انجا پرسه می زدند. براتعلی هم در کنار رودخانه زیر زمین های مزرعه ی قالات همچون پلنگ زخمی خشمگینانه قدم می زد هم کار دشتبانی را انجام می داد و هم مراقب راه مزرعه دایی اش صفر بود تا اینکه روزی براتعلی، حاج آقا نوکر دایی اش صفر را دید که در حال رفتن به مزرعه ی قاراآقاج بود براتعلی با دوستانش از رودخانه عبور کردند و حاج آقا را کتک زدند و به او هشدار دادند که اگر از خانه صفر نرود او را خواهند کشت. حاج آقا تهدید براتعلی و دوستانش را جدی گرفت از رفتن مزرعه منصرف شد به خانه صفر برگشت رویداد را بازگو و از نوکری صفر و خواستگاری زهرا اعلام انصراف کرد و به خانه خودشان رفت. مادر حاج آقا هم آمد چارقد شده ای را که آورده بود پس گرفت.
براتعلی رویداد کتک زدن حاج آقا را به شکرالله دلاک ده یاسه چاه گفت و از او خواست که رویداد را برای صفر بازگو کند و یک بار دیگر بگوید اگر حاج آقا را بیرون نکند همیشه برای ورود او به مزرعه ی قاراآقاج دردسر فراهم خواهند کرد. شکرالله در سر راه خود به خانه صفر، برای رساندن پیام مجدد براتعلی، نزد کدخدای صادق آباد رفت موضوع را بیان و از او هم در جهت حل مسئله براتعلی و صفر کمک خواست کدخدا گفت:
– خوب موقعی است، ارباب بغدادی هم آمده، برویم نزد صفر.
کدخدا به اتفاق شکرالله به خانه صفر می آیند و با حضور ارباب بغدادی اصفهانی جلسه ای تشکیل می گردد شکرالله پیام را در حضور ارباب بغدادی و کدخدا در جلسه بیان می کند ارباب بغدادی حق را به براتعلی می دهد و توصیه می کند بروید براتعلی را بیاورید دخترتان را هم بهش بدهید اقوامتان هم که هست برای تان هم که کار می کند.
کدخدا هم از نظر ارباب بغدادی حمایت می کند. صفر و آغابیگم به ارباب بغدادی می گویند:
– حسن راضی به دادن دخترش به براتعلی نبوده ما اگر بر خلاف نظر او عمل کنیم روح آن مرحوم آزرده خواهد شد.
– هر آدمی که زنده هست بنابر مصالح و منافع خود تصمیم می گیرد تصمیم حسن برای وقتی بوده که او زنده بوده حالا دیگر که او نیست این حق شما هست که بنابر منافع و مصالح زندگی خودتان تصمیم بگیرید امروز منافع خانواده شما این هست که براتعلی را که همه ی راز و رمز زندگی شما را می داند اقوامتان هم که هست چند سال هم نامزد دخترتان بوده و دخترتان هم به او علاقه مند است توی خانواده تان وارد کنید دخترتان را هم بهش بدهید برایتان هم کار کند این به نفع شما هست تا اینکه بخواهید براتعلی را بیرون کنید فرد دیگری وارد خانه تان کنید و دردسر و درگیری و کشمکش برای خودتان درست کنید.
– براتعلی اصلا شوم است در زمان زنده بودن مرحوم حسن، او را نفرین می کرد، آه می کشید و آرزوی مرگش را می کرد همین آه و ناله و نفرین ها اثر کرده و موجب مرگ حسن شده ما چگونه حالا او را بیاوریم جانشین حسن کنیم؟ حضور و وجود براتعلی در این خانه موجب آزار روح حسن خواهد بود. ادامه دارد
شهادت امام حسین(ع) و یارانش تسلیت باد.