گزارش نامه 183 اول خرداد 98

  لُمپَن

         واژه لمپن از فرهنگ فرنگ به زبان و فرهنگ ما راه یافته و به قشری از مردم جامعه اطلاق می ­شود که از افراد وازده­ جامعه هستند و نتوانسته­اند خردورزی خود را رشد دهند.

         کلمه­ی لمپن را عموما روشنفکران بکار می ­برند. مردم عادی و عامی جامعه­ ی ما، این قشر را با نام ­های دیگری می ­شناسند. مانند؛ اوباش، لات و لوت، هوچی، بی سر و بی پا، بی ­پدر و مادر، بی اصل و نسب، بی بته، بی ­ریشه، هُرهُری، بی ­شخصیت، سَرِ سفره پدر و مادر بزرگ نشده­. ترک­ زبان ­ها علاوه بر موارد ذکر شده گاهی اینها را دَرَدَن گلمیش هم می ­گویند.

         به نظر من همه ­ی این اطلاق ­ها ستم مضاعفی هست بر این قشر. این قشر خود قربانی نادانی و نا آگاهی پدر و مادر، قربانی فقر و محرومیت اقتصادی خانواده، بعد قربانی بی عدالتی­ ها و نا برابری ­های جامعه ­ی ما هستند. باوجود این، این قشر در هر جامعه ­ای حضور دارند و می­ زیند، هم خود رنج می ­برند و هم گاهی به دیگران آسیب می ­رسانند.

         لمپن ­ها در تحولات اجتماعی نقش تخریبی دارند، این نقش را خودشان با شناخت انتخاب نمی­ کنند و با آگاهی و اراده خودشان این تخریب را صورت نمی­ دهند بلکه حاکمان لمپن­ ها را به خدمت می­ گیرند، تهییج ­شان می ­کنند و از آنها استفاده ابزاری می­ کنند و آنها را با نام و عنوان مردم، برای سرکوب معترضان و عموما روشنفکران، به میدان می­ آورند. لمپن ­ها فضا را برای زیست روشنفکران نا امن می ­کنند تا پلشتی­ های حاکمان در اثر نقد و انتقاد و روشنگری روشنفکران، رو نشود.

        قشر لمپن ویژگی­ های خاص خود را دارد. ویژگی بارزشان این هست که عقل­ گرا و خردورز نیستند، به همین جهت نمی ­اندیشند، اندیشه ­ورز نیستند و از خود اندیشه ­ای ندارند، در نتیجه بی­ دانش و یا اطلاعات سطحی دارند و در پی درک و فهم خود و جهان پیرامون­ شان هم نیستند ناگزیر بیشتر پیرواند، دنباله رواند، تقلیدگر هستند، به اطاعت محض تن مي‌ دهند. هنر بزرگ ­شان حرف­ شنوی، فرمان ­بری، سرسپردگی  و اجرای اوامر خداوندان قدرت است.

           لمپن ­ها از خود ایده و آرمانی ندارند، هدفی را دنبال نمی ­کنند، بلکه همانند کوه هستند که صدا را انعکاس می ­دهند، هرچه قدرتمندان به آنها تلقین کنند همان را با هیجان، هیاهو و تعصب بسیار انعکاس و به جامعه باز می­ گردانند. به همین دلیل وقتی به سن پیری برسند تمام افتخاراتی که برای فرزندان و نوادگان­ شان تعریف می ­کنند این هست که به دستور فلان مقام فلان گروه را سرکوب کردیم، سران فلان گروه را کشتیم و… و فلان مقام از کار ما خوشش آمد و مدال … برای صدق سخنم کتاب شعبان جعفری نوشته خانم هما سرشار را بخوانید.

        ویژگی دیگر اینکه لمپن­ ها معلق و پا در‌هوا هستند از خود شکل و هویت روانی ندارند، تشخّص و هويت اجتماعي معيني ندارند، شخصیت ثابت و استواری ندارند، شناور هستند، سیال هستند، استعداد فوق ­العاده ­ای برای شکل و رنگ پذیری دارند. بستگی به این دارد که در خدمت چه گروهی و یا چه قدرتی قرار بگیرند و چه ایده و فکری و باوری به آنها تلقین شده باشد به شکل ظرف و یا رنگ همان گروه و یا قدرت و یا ایده در می­ آیند و بلندگوی همان گروه و یا قدرت می ­شوند و سر و صدا راه می ­اندازند و نمایش می ­دهند. این را می­ دانیم که زندگی فکر نشده پر از تضاد و رنج و سردرگمی است. انسان بی اندیشه بسان زورقی است سرگردان در دست امواج. هر آدمی با اندکی خردمندی وقتی به اطراف خود نگاه کند این سرگردانی را در زندگی این قشر از مردمان جامعه به روشنی خواهد دید.

           ویژگی دیگر لمپن فرصت­ طلبی اوست لمپن کاری به اینکه چه چیزی حقیقت هست چه چیزی درست است چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی غیر اخلاقی، ندارد بلکه دنبال فرصت می ­گردد ببیند کجا قدرت هست و در کنار قدرت بهتر می ­تواند به منافع برسد خود را به آن قدرت می ­چسباند، مرید می ­شود، با گفتن تملق و چاپلوسی جای خود را باز می­ کند و به ثروت و قدرت می ­رسد چون متناسب با این موقعیت رشد نکرده حالا در این موقعیت بلد نیست برابر عرف و انتظارات جامعه رفتار نماید رفتار و گفتارش گاهی خنده­ دار است به همین جهت تازه به دوران رسیده و نوکیسه نامیده می ­شوند و حافظ هم نو دولت نامیده است.

         یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان

         کین همه ناز از غلام ترک و استر می ­کنند.

        لمپن ­ها سخت تحریک پذیرند با تلقینِ چهارتا شعار، با دادن عنوان و القاب حتی بی محتوا بهشان، مزین کردن ­شان به یک رنگ و نشان، مثلا؛ بستن پارچه ­ای رنگین بر بازو، انداختن پارچه ­ای خاص بر گردن، آویختن نشانی بر سینه، گذاشتن کلاهی خاص به سر، بستن قطعه پارچه­ ای یا نوشته ­ای بر پیشانی، پوشیدن لباسی خاص، به آسانی تهییج و بسیج­ می­ شوند و در خدمت قرار می­ گیرند. در جامعه ای که حاکمیت عقلانیت ضعیف باشد و مردم به جای عقل و خرد با احساسات و عواطف­ شان امور را ارزیابی کنند میدان برای ظهور و بروز لمپن­ ها آماده­ تر است.

          لمپن ­ها خرده فرهنگ خود را دارند و نیز ارزش­ های خودشان را. ویژگی بارز فرهنگی ­شان تعصب ­ورزی شدید است، تعصب شدید به اربابی که در خدمتش هست، به ایده و باورهایی که به او تلقین شده، به نشان ­ها که بر بازو و یا پیشانی و یا گردن و سینه ­اش نصب شده، به القاب­ و عنوان­ هایی که به او داده شده. باید دانست تعصب نیرو محرکه تخریب و ویرانگری است شما در هیچ کجای تاریخ، در میانِ مردمان متعصب، به جمع و یا تک نفر بر نمی خورید که: اخلاقمند بوده باشند، با ادب بوده باشند، از انصافی برخوردار باشند، شادمان بوده باشند، هنر و زیبایی ­های جهان و انسان را بشناسند و ازش لذت ببرند، رشد یافته باشند، دیگران را محترم داشته باشند، به حریم دیگران تجاوز نکرده باشند، اهل مدارا و لبخند بوده باشند.

           لمپن تعصب ­ورزی خود را غیرت ­مندی می ­نامد و به خطا غیرت را یک صفت ممتاز اخلاقی انسانی و اجتماعی می­ پندارد و به آن مباهات می­کند و از آن نیرو می­گیرد و این نیرو را با شکل خشونت بر علیه مخالفان ارباب و یا قدرتی که در خدمتش هست و یا ایده و باورهایی که به او تلقین شده به کار می ­گیرد.

         قشر لمپن تولید و بازتولید کننده واژه­ های تملق و چاپلوسی است دلیلش این هست که حاکمیت جامعه ­ی ما و به دنبال آن فرهنگ جامعه ­ی ما همیشه استبدادی بوده، لمپن­ ها در خدمت حاکمیت مستبد قرار می­ گرفته ­اند و برای نزدیکی و کسب محبوبیت بیشتر واژه­ های تملق جالب و جاذب­ تری می ­سازند. از طرفی، زیست لمپنی چون با خواست حاکمان مستبد همخوانی داشته، جمعیت قابل توجهی از جامعه را در بر گرفته است.

          لمپن­ خود را، ارباب خود را و باوری که به او تلقین شده را، تنها حقیقت جهان می ­پندارند به همین دلیل دیگران و از جمله مخالفان خود را باطل می ­شمارد. به همین جهت به خود این اجازه را می ­دهد که با مخالفان خود با خشونت برخورد کند و کلمه­ های سخیف، ناسزاهای پایین تنه ­ای مشهور به فحش ­های چارواداری، بر علیه مخالفان خود به کار ببرد. فحش و ناسزا ادبیات گفتاری خاص این قشر محسوب می ­شود.

            ویژگی دیگر لمپن نداشتن حرمت نفس اوست لمپن علارغم ظاهرش که خود را قوی نشان می­دهد، در ذهن و در درون، خود را کم ارزش و یا بی ارزش می ­پندارد به همین دلیل از نظر فکری توانایی روی پای خود ایستادن ندارد به همین جهت نتوانسته برای خود هویتی بسازد و تشخصی داشته باشد، و خود را با آن هویت معرفی و با آن تشخص بشناساند. بنابراین نمی ­داند کیست؟ چی هست؟ برای رهایی از این رنج بی ارزشی، بی هویتی و نداشتن شخصیت ثابت و استوار، سخت خود را نیازمند به تکیه ­گاه می ­بیند این است که جذب کانون­ های قدرت می­ شود.- وقتی خودم چیزی نیستم باید به چیزی که بین مردم ارزشمند است آویزان شوم – لمپن در این وقت احساس می­ کند تشخص یافته و ارزشمند شده­ و از رنج بی هویتی و بی ارزشی­اش قدری کاسته شده است. حالا با تمام وجود در کانون قدرت ذوب می ­شود و در خدمت فرد قدرتمند و یا متولیان دین و مذهب قرار می ­گیرد و برای نشان دادن وفاداری خود مدح می ­گوید، تملق می­ گوید، دست می ­بوسد و اگر امر شود خیلی راحت آدم هم می ­کشد. تقریبا همه ­مان این ضرب ­المثل؛ کاتولیک ­تر از پاپ، و کپی ایرانیش را که می­ گوید: شیعه­ تر از علی، را شنیده ­ایم، لمپن ­ها وقتی به خدمت فرد قدرتمند و یا دین و مذهب درآیند مصداق بارز این ضرب ­المثل هستند.

          لمپن حس مسئولیت پذیری ندارد دلیلش این هست که همیشه اجرای اوامر می­ کند و اجرای اوامر می ­شود وظیفه­ اش. از کلمه ­ی آزادی هم سخت می ­هراسد برای اینکه آزاد بودن مسئولیت در پی دارد و اصولا باورمند به قضا و قدر، خواست خدا و سرنوشت است باز هم برای فرار از مسئولیت. به همین جهت کلمه­ ی آزادی برایش نا مفهوم است و وقتی کلمه­ ی آزادی را می ­شنود بی بند و باری جنسی و بی حجابی زنان در ذهنش تداعی می ­شود. دلیلش این هست که ذهنی ساده دارد توانایی درک پیچیدگی انسان و جهان را ندارد بنابراین جهان را سیاه و سفید و خدایی و شیطانی می­ بیند و آدم­ ها را به خوب و بد، پاک و نجس و دوست و دشمن تقسیم می­ کند. لمپن خود را در دسته­ ی طرفداران خدا می ­داند و بر این باور هست که کارهای بد را دشمنان و آنهایی که گول شیطان را خورده ­اند انجام می ­دهند. به همین جهت هرگاه از او کار ناشایستی سر زند ادعا می­ کند که شیطان او را فریفته این هم باز برای فرار از مسئولیت است.

         لمپن مفهوم حقوق شهروندی را نمی ­فهمد، مفهوم برابری انسان ­ها برای او نا مفهوم است، اگر برایش گفته شود همه­ ی انسان ­ها با هم برابر هستند تعجب می­ کند و خواهد گفت: مگر می ­شود یک مسلمان شیعه­ ی بهشتی با یک نفر بی ­دین جهنمی برابر باشد؟ به همین جهت در فرهنگ و قاموس لمپن داشتن باورهای دیگر فحش محسوب می ­شود؛ مثلا: یهودی، کمونیست، ارمنی، هندی، لیبرال، توده­ ای، فدایی، مجاهد و… لمپن اصولا یک نگرش زن ستیزانه دارد اصلا نمی ­تواند بپذیرد که زن و مرد حق و حقوق و شان برابر دارند. اگر هم حقوق شهروندی و برابری زن و مرد را برایش توضیح دهی، قابل فهم و هضم نیست ذهنیتی دو قطبی در او شکل گرفته؛ زن و مرد، خوب و بد، دارا و نادار، مومن و کافر، پاک و نجس، بهشتی جهنمی و… به همین جهت حتی این لمپن اگر زن هم باشد مرد سالار است و زن را  انسان کهتر، ضعیفه، ناقص ­العقل، ملک مرد، عیال و ناموس مرد،کشتزار مرد می­ پندارد که باید در پشت صحنه باشند. موضوع­ هایی که لمپن خوب می ­فهمد: امریه است، دستور است، ماموریت است، اجرای حکم است و یک اشاره صاحب قدرت است تا او با سر بدود، یعنی سرسپردگی.

          خشونت­ ورزی و برخورد تحقیر آمیز با دیگران یکی دیگر از ویژگی­ های لمپن است خشونت ورزی لمپن دو تا منبع دارد یکی واکنش روانی اوست چون خود در جامعه مورد خشونت قرار گرفته و تحقیر شده­ حالا در بزرگ­ سالی که در پناه حاکمان جامعه قدرتی یافته­، به قدرت خود افتخار و از اعمال خشونت بر دیگران و نیز از تحقیر دیگران لذت می ­برد. دیگری تلقین هایی است که به او شده، حاکمیت مخالفان خود را نماد پلیدی معرفی و با تکرار به لمپن تلقین می­ کند لمپن که چشم گوش بسته در خدمت حاکم است با همان دید حاکم به مخالفان اربابش می ­نگرد. از دید او کسی که پلید هست سزاوار خشونت و حتی کشته شدن است. شخص لمپن یک ساحت دوگانه ­ای دارد در همان حین که در پناه فرد قدرتمند و یا نهاد قدرتمند احساس قدرت می­ کند و با دیگران با خشونت و تحقیر برخورد می ­کند و لذت می ­برد هم ­زمان در برابر قدرتمندان خود را حقیر و کوچک و بی ارزش می­ پندارد، تملق می ­گوید، سر تعظیم فرود می­ آورد، دست می ­بوسد، تسليم و سر سپرده محض است. نکته جالب این هست که از این خود حقیر پنداری و تملق گویی و سر تعظیم فرود آوردن و تسلیم و سر سپردگی هم لذت می ­برد و آن را افتخار می ­داند.

                                      محمدعلی شاهسون مارکده 8 فروردین 98