همه به هنرمندان بدهکاریم
نمی دانم جهان دیگری هست، یا نه؟ و اگر چهان دیگر باشد، حساب رسی هم برایش برنامه ریزی شده، یا نه؟ و اگر جهان دیگری هست و حساب رسی هم در آن گنجانده شده، با توصیفی که فرهنگ مذهبی ما ارائه داده و ما مردم به آن باورداریم، همخوانی و همانندی دارد، یا نه؟
با وجود این، شخصا امیدوارم که جهان دیگری باشد، حساب رسی هم در آن برنامه ریزی شده باشد. بی گمان چنین صحنه ای بسیار هیجان انگیز خواهد بود و از یک زیبایی و ابهت برخوردار و در حقیقت رویدادی بزرگ خواهد بود که همه در حضور خدا، خدای زیبا، خدای بخشنده و خدای مهربان – نه خدای قهار، نه خدای جبار، و نه خدای منتقم – قرار گیریم و صورت حساب کارکرد خود را ببینیم.
می دانید چرا گفتم چنین رویدادی زیبا خواهد بود؟ برای اینکه همه در آنجا خودِ خودِ خودشان خواهند بود نمی توانند و نیازی هم نمی بینند که نقش بازی کنند و به راستی، روراستی خیلی خیلی زیباست!؟
با اینکه تصور روز حساب رسی برایم هیجان انگیز است ولی وجود جهنم را با توصیفی که از آن در اذهان داریم اصلا عقلانی نمی بینم و بهشت هم خیلی جای دل انگیزی نمی تواند باشد. آخی این چه زیستی است که صبح تا شب، شیر و عسل بخوریم و با حوران و غلمان بخوابیم! به نظر من یکنواختی خسته کننده و کسل کننده است، شاید برای یکی دو روز و یا یک هفته جذابیتی داشته باشد ولی برای دراز مدت دل زدگی می آورد و حوصله آدمی سر می رود و همینگونه که امروز، هرکس می تواند، با هر حیله و ترفندی، از بهشت ایران می گریزد، و به دیار کفار بی بندوبار غرب پناه می برد، آنجا هم از آن بهشت کسل کننده خواهند گریخت. آدم موجودی خلاق است وقتی معنا می یابد که از آفرینشگری باز نایستد، انسان بدون آفرینشگری، انسانی بی معنا و بی روح است.
این مقدمه را آوردم که بگویم اگر چنین واقعه ای رویدهد – که امیدوارم روی دهد – تقریبا همه مان شرمنده هنرمندان خواهیم بود. دلیل اینکه از این دنیا قطع امید کرده و مانند مردمان عوام جامعه، حل موضوع را به جهانی دیگر حواله می دهم، این هست که تداومِ آموزه های فرهنگِ بیمار ما، توانسته مردم را شستشوی مغزی دهد، مسخ کند و روحیه هنری و زیبایی شناسی را در ما مُردانده، مردم را نسبت به هنرمندان رمانده و ما را به خواب عمیق غفلت فرو برده است به همین جهت خیلی امیدوار نیستم که به این زودی ها از خواب غفلت بیدار شویم و از مسخ شدگی به درآییم و زیبایی های هنر را بشناسیم و هنرمندان خود را ارج نهیم، قدر بشناسیم ، ارزش بگذاریم و در صدر بنشانیم.
بی گمان پذیرش این داوری قاطعانه ی منِ روستازاده ی بی سواد و کمال، که همه به هنرمندان بدهکار و شرمنده آنها هستیم، برای بسیاری، دور از ذهن و یا تعجب بر انگیز و احتمالا غیر قابل قبول خواهد بود. برای روشن شدن نظرم، مثالی محلی و ملموس می زنم.
ببینید ما مردم روستای مارکده همه مان کشاورز و باغداریم، درخت پرورش می دهیم و در این راه خیلی هم کوشا هستیم و زحمات فراوان می کشیم. هریک از ما محدوده باغمان را خوب بلدیم، زمین، درخت و محصول باغمان را حق مسلم خود می دانیم. دلیل حق مسلم خود دانستن هم این هست که باغ و درخت و محصول، حاصل زحمت مان است. اگر فردی بخواهد به میوه باغ مان دست درازی کند با قاطعیت مانع می شویم و اگر در خفا هم دست درازی شود از طریق مراجع قضایی ادعای خسارت می کنیم و تاوان می گیریم. و اگر روزی هم پدری بمیرد بدون هیچ شک و شبهه ای، فرزندان، اموال پدر را حق خود می دانند و آن را متصرف می شوند و بعد از مرگ آن فرزندان هم، فرزندان آنها بر اموال پدران خود تکیه می زنند. این بُعد مادی قضیه است بُعد معنوی آن هم بسیار روشن است از شغل کشاورزی عموما با عنوان شغلی شریف و در خور تحسین یاد می شود که نان حلال از آن به دست می آید. این ارزیابی مثبت موجب افتخار و آرامش روان کشاورز می شود.
هر جامعه ای از اقشار مختلفی تشکیل شده است. هر قشری از اقشار جامعه هم برای گذران زندگی اش تولیدی دارد و تولیدش را در بازار عرضه می کند و با درآمد حاصل از فروش تولیدش زندگی خود را می گذراند. در مثال محلی فوق اشاره به قشر کشاورز داشتم حالا از قشر دیگر جامعه می خواهم سخن به میان بیاورم. قشر هنرمند جامعه.
هنرمندان هم قشری از جامعه ی ما هستند و تولیداتی دارند تولیدات هنرمندان چی هست؟ انواع و اقسام و شکل های مختلف موسیقی؛ مثل خواندن و نواختن، به منظور آرامش روان ها و ایجادشادی. همه ی ما از تولیدات هنرمندان، بویژه خوانندگان و نوازندگان؛ توی خانه، در محل کار، هنگام تفریح و خوشگذرانی، توی ماشین، در خلوت و تنهایی و در جمع، استفاده می کنیم و لذت هم می بریم. دلیل اینکه لذت می بریم این هست که موسیقی غذای روان ما آدم ها و حتی خوشایند گیاهان و حیوانات است به همین جهت وقتی این نیاز تامین می شود موجب لذت می گردد. همانگونه که کشاورز زحمت می کشد و غذای جسم مردم را تامین می کند و دوست دارد دیگران پول بپردازند و محصول تولیدی اش را بخرند، دقیقا هنرمند هم عمری صرف کرده، رنج برده و هنر آموخته و حالا دوست دارد و حق هم همین است که دیگران پول بپردازند و محصول هنری او را که موسیقی است، ترانه هست، آهنگ است، تصنیف است بخرند و ببینند و گوش دهند.
متاسفانه، قریب به اتفاق ما مردم به حقوق هنرمندان توجهی نداریم و با استفاده از ابزارآلات فراوان ضبط، کپی و تکثیر، به راحتی و بدون عذاب وجدان از روی محصول هنرمندان کپی می کنیم و مورد استفاده قرار می دهیم. تاسفبارتر اینکه نه تنها هیچ یک از ما بهای این استفاده را به تولید کننده اش نمی پردازیم بلکه اصلا متوجه این رفتار تجاوزکارانه خود هم نیستیم و این ستم بزرگ عمومی است بر قشر هنرمند جامعه.
اگر قدری ریزبینانه و با رعایت انصاف به روابط اجتماعی اقشار مختلف جامعه بنگریم خواهیم دید قشر هنرمند جامعه بخشنده ترین اقشار جامعه هست، بیشتر دهنده هست و کمتر گیرنده، و این یک فضیلت اخلاقی انسانی است و قابل تحسین. پرسش این هست؛ پس انصاف ما بقیه مردم کجا رفته؟ به مصداق ضرب المثل: دَرِ دیزی باز هست پس حیای گربه کجاست؟ اکنون ابزار آلات کپی و تکثیر به فراوانی در دسترس همه هست وجدان اخلاقی ما چه شده؟ که بدون پرداخت حق الزحمه هنرمند از محصول تولیدی او کپی و استفاده می کنیم؟ آیا هنرمند حق دارد همانند ما کشاورزان، از حاصل دسترنج خود بهره مند گردد؟ اگر پاسخ آری است، چرا هر یک از ما، پا روی حقش می گذاریم و اصلا متوجه تجاوز خود هم نیستیم؟
کاش ستم ما مردم جامعه بر هنرمندان به همین یک مورد که پایمال کردن حق و حقوق مادی است، پایان می یافت. رفتار و برخورد ما با این قشر زیبایی آفرین، ارزشمند و شادی آور جامعه، دچار تضاد و تناقض است از طرفی محصول تولیدی آنها که موسیقی و آهنگ و ترانه هست را دوست داریم و از دیدن و شنیدن آنها لذت می بریم به همین جهت هرکس به فراخور حال خود از آن استفاده میکند از طرف دیگر در داوری و ارزش گذاری اجتماعی، بسیاری از ما مردم، تحت تاثیر بیماری های فرهنگی مان، آنها را با تحقیر، مطرب می نامیم. اگر نیک بنگریم این نگرشِ تحقیر آمیزِ نهفته در کلمه ی مطرب، ستمی بس بزرگتر است بر این قشر.
خواننده گرامی آیا شما تا کنون به این داوری ظالمانه توجه کرده ای؟ اطمینان دارم بیشترین پاسخ ها، نه، است. اینجا هست که من هیج امیدی ندارم که ما مردم به درجه ای از خرد و اخلاقمندی برسیم که به قشر خوانندگان و نوازندکان جامعه با تحقیر ننگریم و نخست حق و حقوق مادی اثر هنری آنها را بپردازیم و بعد استفاده کنیم. در این فضای نومیدی، این امیدواری در من تقویت می شود که جهانی دیگر و حساب رسی باشد.
محمدعلی شاهسون مارکده 16 فروردین 98