گزارش نامه 198 نیمه دی ماه 98

خود شناسی

        همیشه شنیده­­ ایم که گفته ­اند؛ خود شناسی مقدمه خدا شناسی است آیا چنین است؟ چطور می­­ شود آدمی خود را نشناسد؟ آیا به راستی ما خودمان را نمی ­­شناسیم که چنین توصیه ­­ای می ­شود؟ اصلا خودشناسی چه چیزی از وجود ما را برای ما روشن می­­ کند؟ حالا اگر آدمی بخواهد خود را بشناسد باید چه چیزهایی را درباره خود بداند که در شرایط عادی آنها را نمی­ داند؟ خودشناسی چه تاثیری بر زندگی آدمی می ­تواند داشته باشد؟ ذهنیتی که من دارم موجب شادی و آرامش من است یا مایه رنج وگرفتاری؟ آیا محتوای این ذهنیت را من خودم انتخاب کرده ­ام یا با تلقینات و القا در من شکل داده شده؟

       قسمت ­های تاریکی در وجود هرآدمی وجود دارد که در شرایط عادی بدان ­ها وقوف نداریم ولی با ایجاد انگیزه و پرسش از خود می ­توانیم شناخت داشته باشیم هر آدمی اگر این قسمت ­های تاریک وجود را بشناسد قطعا انگیزه بسیاری از رفتارهای خود را خواهد دانست در چنین حال و شرایطی رفتاری متفاوت از حال خواهد داشت زیست متفاوت با امروزش خواهد داشت. قسمت­ های تاریک چه جنبه­ هایی از وجود ما است؟ در پاسخ می ­گویم جنبه­ و ساحت ­های مختلف از جمله؛ انگیزه رفتارهای معرفتی و رفتارهای احساسی و عاطفی.

      هریک از ما بوده که سخنی گفته ­ایم و یا رفتاری داشته­ ایم که در آن لحظه اگر کسی بپرسد چرا؟ حرفی برای گفتن نداریم. ولی بعد، با فراغت، خودمان را زیر سؤال برده ­ایم که؛ چرا من آن حرف را زدم؟ چرا آن رفتار از من سر زد؟

       حالا به این مصداق ­هایی که در زیر می­آید و توی جامعه­ ی ما جاری و ساری است توجه کنید. می­ دانیم در جامعه­ ی ما، غیبت و بدگویی از یکدیگر کم و بیش جریان دارد واضعان دین و مذهب بدان بار گناه داده­ اند و آن را با گناهان سنگین همسنگ دانسته­ اند برایش کیفر تعیین کرده ­اند تا بلکه این رفتار زشت از جامعه رخت بربندد ولی همچنان ادامه دارد! راستی کدام­ یک از ما، از خود پرسیده ­ایم؛ چه نیاز و انگیزه ما را وادار به بدگویی و غیبت از دیگری می­ کند؟

       حسادت، به داشته ­ها و بودن ­های دیگران پدیده زشت دیگری است هیچ سود و نفعی هم عاید حسود نمی ­شود کدام یک از ما از خود پرسیده­ایم چرا به داشته­ ها و بودن ­های دیگران حسادت می ­ورزیم؟

      این مصداق را که می­ خواهم عرض­کنم فراگیر تر است هریک از ما خود را، خانواده ­مان را، ده­ مان را، شهرمان را، کشورمان را، قوم و طایفه­ مان را، دین و آئین و باورهای ­مان را، عرف و فرهنگ ­مان را، بهترین می­ دانیم. این در حالی است که اغلب ما شناخت حداقلی هم نسبت دیگری هم نداریم. چه انگیزه و نیاز در درون ما بوده و هست که ما خود را برتر از دیگران بپنداریم؟ برابر و همسان و همانند پنداری خود با دیگران که زیبا­تر است، اخلاقی ­تر است، انسانی ­تر است، واکنش، دسته­ بندی و جبهه ­گیری در پی هم ندارد، کم هزینه ­تر است، چرا به برابری نمی ­اندیشیم؟ چرا به برابری باور نداریم؟ فکر نمی­ کنید ریشه­ ی این باور خود برتر انگاری، ناشی از خود شیفتگی ما است؟ ناشی از خود برتربینی ما است؟ ناشی از خود بزرگ ­بینی ما است؟ این در حالی است که در ذمّ  تکبر و خود بزرگ­ بینی در آموزه­ های دینی و مذهبی ما سخن فراوان رفته است نکته ­ی جالب اینکه ما خود را مومن به دین و مذهب هم می ­دانیم و یا حداقل در ظاهر چنین وانمود می­ کنیم و می ­دانیم ریشه و اساس دین و مذهب به آفریدگار جهان بر می ­گردد آفریدگاری که جهان و هرآنچا در اوست شاهکار اوست؟ این آفریدگار و یا خدا، آفریدگار همه هست چه کسی که ما او را بد می­ پنداریم و چه کسی که از نظر ما بهترین است. شاید به جرات بتوان گفت هیچ یک از ما از خود نپرسیده ­ایم چه نیاز و انگیزه در درون ما هست که ما خود را برتر و بهتر از دیگران می ­پنداریم؟

        توی همین روستای ما پدیده ­ای به نام خبرچینی اخیرا رواج یافته! اغلب هم توسط ادعارسان این رفتار زشت صورت می ­گیرد! چرا زشتی این رفتار در جامعه کمرنگ شده که یک آدم پر مدعا عمر خود را صرف کار زشت خبرچینی کند؟ چه انگیزه ­ای آدم خبرچین را وا می­ دارد که اخلاق، انسانیت، وجدان و شرافت انسانی خود را زیر پا بگذارد و خبرچینی کند؟  مثلا بر علیه این و آن گزارش بنویسد و ببرد بدهد اداره اطلاعات تا دیگری را تخریب کند!؟

         چشم ­شور، شومی، و یا بانفیس بد دانستن دیگران از چه نیاز و انگیزه بر می ­آید که به فراوانی توی جامعه­ ی ما طرف­ دار دارد؟ چشم ­شور دانستن دیگران، شوم دانستن دیگران، با نفیس بد دانستن دیگران، حاصلی جز بدبینی، و خود رنج بردن و به دیگری رنج دادن که ندارد چرا ما حاضر می ­شویم بدون تحقیق، بدون آگاهی برای یک امر پوچ و بی ­­مایه  هم به خودمان رنج بدهیم و هم به دیگر هم نوعان ­مان؟

       کنجکاوی توی روابط شخصی دیگران که مورد علاقه بعضی از ما مردم است از چه نیاز و انگیزه ­ای می ­آید؟ چرا بعضی از ما آدم ­ها از مصیبت و یا گرفتاری که برای دیگری بوجود می ­آید خوشحال و خرسند می ­شویم؟ چه انگیزه ­ای در پشت سر این خرسندی لانه کرده است؟

          چرا من شغل انگلی دلالی را برگزیده ­ام که اساسش بر دروغ گفتن و کلاه سر دیگری گذاشتن و یا کلاه از سر دیگری برداشتن است؟ انگیزه ­ ام از انتخاب این شغل چیست؟ چرا به سمت و سوی یک کار تولیدی و یا خدماتی مفید نرفته­ ام؟ و…

       خودشناسی یعنی دانستن و فهمیدن چرایی رفتارمان که از خود بپرسیم چرا من اینکار را کردم؟ و یا هم اکنون می­ کنم؟ و چرا آن کار را نکردم؟ و یا هم اکنون نمی­ کنم؟ چرا اصولا کاری که برای هریک از ما لازم و ضروری است مثل مطالعه و دانش­ اندوزی و بالا بردن سطح دانش و اطلاعات را نمی­ کنم؟ و چرا کاری که برایم لازم و ضروری نیست مثل بدگویی، خبرچینی، و یا کاری که برایم زیان­ بخش است مثل سیگار کشیدن، انجام می­ دهم؟

        خود شناسی با پرسش از خود آغاز می ­گردد. پرسش، واژه ­ای غریب در فرهنگ ما، واژه­ ای نا آشنا در عرف ما؟ واژه ­ای ترسناک در ذهن یکایک ما؟ برای اینکه خود را بشناسیم باید در پی هر حالت عاطفی و احساسی که داریم از خود بپرسیم: چرا من غمگینم؟ چرا خشمگینم؟ چرا مضطربم؟ چرا نگرانم؟ چرا نا امیدم؟ چرا حوصله ندارم؟ چرا عصبانی ­ام؟ چرا پرخاشگرم؟ چرا به دیگران نیش و کنایه می ­زنم؟ چرا خود را برتر و بهتر از دیگران می ­دانم؟ چرا اینقدر به مرگ می اندیشم و از شادی گریزانم؟ چرا اینقدر تشنه و گدای توجه و محبت دیگرانم؟ چرا بدبینم؟ چرا بدخواهم؟ چرا خسیسم؟ چرا نا مهربانم؟ چرا خود را دوست ندارم و به خود آسیب می ­زنم مثلا: سیگار می­ کشم؟ دندان ­هایم را مسواک نمی­ کنم؟ چرا از زندگی ­ام لذت نمی ­برم؟ چرا آرامش ندارم؟ چرا شاد نیستم؟ چرا خوشحال نیستم؟ چرا رضایت درونی ندارم؟ و…

       آدمی که برای هر رفتارش و سخنش و خواسته و نخواسته ­اش پرسش کند و برای رسیدن به پاسخ پرسشش مطالعه کند، تحقیق کند نتیجه ­ای که از مطالعه و تحقیق به دست می ­آورد می ­شود شناخت. با توجه به شناختی که حاصل شده رفتار خود را در جهت دست ­یابی به کمال تغییر دهد به این فرآیند می­ گویند خودشناسی که متاسفانه در جامعه­ ی روستایی ما کالایی است کمیاب.

                                  محمدعلی شاهسون مارکده 28 اسفند 95