خود شناسی
همیشه شنیده ایم که گفته اند؛ خود شناسی مقدمه خدا شناسی است آیا چنین است؟ چطور می شود آدمی خود را نشناسد؟ آیا به راستی ما خودمان را نمی شناسیم که چنین توصیه ای می شود؟ اصلا خودشناسی چه چیزی از وجود ما را برای ما روشن می کند؟ حالا اگر آدمی بخواهد خود را بشناسد باید چه چیزهایی را درباره خود بداند که در شرایط عادی آنها را نمی داند؟ خودشناسی چه تاثیری بر زندگی آدمی می تواند داشته باشد؟ ذهنیتی که من دارم موجب شادی و آرامش من است یا مایه رنج وگرفتاری؟ آیا محتوای این ذهنیت را من خودم انتخاب کرده ام یا با تلقینات و القا در من شکل داده شده؟
قسمت های تاریکی در وجود هرآدمی وجود دارد که در شرایط عادی بدان ها وقوف نداریم ولی با ایجاد انگیزه و پرسش از خود می توانیم شناخت داشته باشیم هر آدمی اگر این قسمت های تاریک وجود را بشناسد قطعا انگیزه بسیاری از رفتارهای خود را خواهد دانست در چنین حال و شرایطی رفتاری متفاوت از حال خواهد داشت زیست متفاوت با امروزش خواهد داشت. قسمت های تاریک چه جنبه هایی از وجود ما است؟ در پاسخ می گویم جنبه و ساحت های مختلف از جمله؛ انگیزه رفتارهای معرفتی و رفتارهای احساسی و عاطفی.
هریک از ما بوده که سخنی گفته ایم و یا رفتاری داشته ایم که در آن لحظه اگر کسی بپرسد چرا؟ حرفی برای گفتن نداریم. ولی بعد، با فراغت، خودمان را زیر سؤال برده ایم که؛ چرا من آن حرف را زدم؟ چرا آن رفتار از من سر زد؟
حالا به این مصداق هایی که در زیر میآید و توی جامعه ی ما جاری و ساری است توجه کنید. می دانیم در جامعه ی ما، غیبت و بدگویی از یکدیگر کم و بیش جریان دارد واضعان دین و مذهب بدان بار گناه داده اند و آن را با گناهان سنگین همسنگ دانسته اند برایش کیفر تعیین کرده اند تا بلکه این رفتار زشت از جامعه رخت بربندد ولی همچنان ادامه دارد! راستی کدام یک از ما، از خود پرسیده ایم؛ چه نیاز و انگیزه ما را وادار به بدگویی و غیبت از دیگری می کند؟
حسادت، به داشته ها و بودن های دیگران پدیده زشت دیگری است هیچ سود و نفعی هم عاید حسود نمی شود کدام یک از ما از خود پرسیدهایم چرا به داشته ها و بودن های دیگران حسادت می ورزیم؟
این مصداق را که می خواهم عرضکنم فراگیر تر است هریک از ما خود را، خانواده مان را، ده مان را، شهرمان را، کشورمان را، قوم و طایفه مان را، دین و آئین و باورهای مان را، عرف و فرهنگ مان را، بهترین می دانیم. این در حالی است که اغلب ما شناخت حداقلی هم نسبت دیگری هم نداریم. چه انگیزه و نیاز در درون ما بوده و هست که ما خود را برتر از دیگران بپنداریم؟ برابر و همسان و همانند پنداری خود با دیگران که زیباتر است، اخلاقی تر است، انسانی تر است، واکنش، دسته بندی و جبهه گیری در پی هم ندارد، کم هزینه تر است، چرا به برابری نمی اندیشیم؟ چرا به برابری باور نداریم؟ فکر نمی کنید ریشه ی این باور خود برتر انگاری، ناشی از خود شیفتگی ما است؟ ناشی از خود برتربینی ما است؟ ناشی از خود بزرگ بینی ما است؟ این در حالی است که در ذمّ تکبر و خود بزرگ بینی در آموزه های دینی و مذهبی ما سخن فراوان رفته است نکته ی جالب اینکه ما خود را مومن به دین و مذهب هم می دانیم و یا حداقل در ظاهر چنین وانمود می کنیم و می دانیم ریشه و اساس دین و مذهب به آفریدگار جهان بر می گردد آفریدگاری که جهان و هرآنچا در اوست شاهکار اوست؟ این آفریدگار و یا خدا، آفریدگار همه هست چه کسی که ما او را بد می پنداریم و چه کسی که از نظر ما بهترین است. شاید به جرات بتوان گفت هیچ یک از ما از خود نپرسیده ایم چه نیاز و انگیزه در درون ما هست که ما خود را برتر و بهتر از دیگران می پنداریم؟
توی همین روستای ما پدیده ای به نام خبرچینی اخیرا رواج یافته! اغلب هم توسط ادعارسان این رفتار زشت صورت می گیرد! چرا زشتی این رفتار در جامعه کمرنگ شده که یک آدم پر مدعا عمر خود را صرف کار زشت خبرچینی کند؟ چه انگیزه ای آدم خبرچین را وا می دارد که اخلاق، انسانیت، وجدان و شرافت انسانی خود را زیر پا بگذارد و خبرچینی کند؟ مثلا بر علیه این و آن گزارش بنویسد و ببرد بدهد اداره اطلاعات تا دیگری را تخریب کند!؟
چشم شور، شومی، و یا بانفیس بد دانستن دیگران از چه نیاز و انگیزه بر می آید که به فراوانی توی جامعه ی ما طرف دار دارد؟ چشم شور دانستن دیگران، شوم دانستن دیگران، با نفیس بد دانستن دیگران، حاصلی جز بدبینی، و خود رنج بردن و به دیگری رنج دادن که ندارد چرا ما حاضر می شویم بدون تحقیق، بدون آگاهی برای یک امر پوچ و بی مایه هم به خودمان رنج بدهیم و هم به دیگر هم نوعان مان؟
کنجکاوی توی روابط شخصی دیگران که مورد علاقه بعضی از ما مردم است از چه نیاز و انگیزه ای می آید؟ چرا بعضی از ما آدم ها از مصیبت و یا گرفتاری که برای دیگری بوجود می آید خوشحال و خرسند می شویم؟ چه انگیزه ای در پشت سر این خرسندی لانه کرده است؟
چرا من شغل انگلی دلالی را برگزیده ام که اساسش بر دروغ گفتن و کلاه سر دیگری گذاشتن و یا کلاه از سر دیگری برداشتن است؟ انگیزه ام از انتخاب این شغل چیست؟ چرا به سمت و سوی یک کار تولیدی و یا خدماتی مفید نرفته ام؟ و…
خودشناسی یعنی دانستن و فهمیدن چرایی رفتارمان که از خود بپرسیم چرا من اینکار را کردم؟ و یا هم اکنون می کنم؟ و چرا آن کار را نکردم؟ و یا هم اکنون نمی کنم؟ چرا اصولا کاری که برای هریک از ما لازم و ضروری است مثل مطالعه و دانش اندوزی و بالا بردن سطح دانش و اطلاعات را نمی کنم؟ و چرا کاری که برایم لازم و ضروری نیست مثل بدگویی، خبرچینی، و یا کاری که برایم زیان بخش است مثل سیگار کشیدن، انجام می دهم؟
خود شناسی با پرسش از خود آغاز می گردد. پرسش، واژه ای غریب در فرهنگ ما، واژه ای نا آشنا در عرف ما؟ واژه ای ترسناک در ذهن یکایک ما؟ برای اینکه خود را بشناسیم باید در پی هر حالت عاطفی و احساسی که داریم از خود بپرسیم: چرا من غمگینم؟ چرا خشمگینم؟ چرا مضطربم؟ چرا نگرانم؟ چرا نا امیدم؟ چرا حوصله ندارم؟ چرا عصبانی ام؟ چرا پرخاشگرم؟ چرا به دیگران نیش و کنایه می زنم؟ چرا خود را برتر و بهتر از دیگران می دانم؟ چرا اینقدر به مرگ می اندیشم و از شادی گریزانم؟ چرا اینقدر تشنه و گدای توجه و محبت دیگرانم؟ چرا بدبینم؟ چرا بدخواهم؟ چرا خسیسم؟ چرا نا مهربانم؟ چرا خود را دوست ندارم و به خود آسیب می زنم مثلا: سیگار می کشم؟ دندان هایم را مسواک نمی کنم؟ چرا از زندگی ام لذت نمی برم؟ چرا آرامش ندارم؟ چرا شاد نیستم؟ چرا خوشحال نیستم؟ چرا رضایت درونی ندارم؟ و…
آدمی که برای هر رفتارش و سخنش و خواسته و نخواسته اش پرسش کند و برای رسیدن به پاسخ پرسشش مطالعه کند، تحقیق کند نتیجه ای که از مطالعه و تحقیق به دست می آورد می شود شناخت. با توجه به شناختی که حاصل شده رفتار خود را در جهت دست یابی به کمال تغییر دهد به این فرآیند می گویند خودشناسی که متاسفانه در جامعه ی روستایی ما کالایی است کمیاب.
محمدعلی شاهسون مارکده 28 اسفند 95