گزارش نامه 208 نیمه خرداد 99

   خود شناسی

 همیشه شنیده­­ایم که گفته­اند؛ خود شناسی مقدمه خدا شناسی است آیا چنین است؟ چطور می­­شود آدمی خود را نشناسد؟ آیا به راستی ما خودمان را نمی­­شناسیم که چنین توصیه­­ای می­شود؟ اصلا خودشناسی چه چیزی از وجود ما را برای ما روشن می­­کند؟ حالا اگر آدمی بخواهد خود را بشناسد باید چه چیزهایی را درباره خود بداند که در شرایط عادی آنها را نمی­داند؟ خودشناسی چه تاثیری بر زندگی آدمی می­تواند داشته باشد؟ ذهنیتی که من دارم موجب شادی و آرامش من است یا مایه رنج وگرفتاری؟ آیا محتوای این ذهنیت را من خودم انتخاب کرده­ام یا با تلقینات و القا در من شکل داده شده؟

 قسمت ­های تاریکی در وجود هرآدمی وجود دارد که در شرایط عادی بدان ­ها وقوف نداریم ولی با ایجاد انگیزه و پرسش از خود می­توانیم شناخت داشته باشیم هر آدمی اگر این قسمت­های تاریک وجود را بشناسد قطعا انگیزه بسیاری از رفتارهای خود را خواهد دانست در چنین حال و شرایطی رفتاری متفاوت از حال خواهد داشت زیست متفاوت با امروزش خواهد داشت. قسمت­های تاریک چه جنبه­هایی از وجود ما است؟ در پاسخ می ­گویم جنبه­ و ساحت­های مختلف از جمله؛ انگیزه رفتارهای معرفتی و رفتارهای احساسی و عاطفی.

هریک از ما بوده که سخنی گفته­ایم و یا رفتاری داشته­ایم که در آن لحظه اگر کسی بپرسد چرا؟ حرفی برای گفتن نداریم. ولی بعد، با فراغت، خودمان را زیر سؤال برده­ایم که؛ چرا من آن حرف را زدم؟ چرا آن رفتار از من سر زد؟

حالا به این مصداق­هایی که در زیر می­آید و توی جامعه­ی ما جاری و ساری است توجه کنید. می­دانیم در جامعه­ی ما، غیبت و بدگویی از یکدیگر کم و بیش جریان دارد واضعان دین و مذهب بدان بار گناه داده­اند و آن را با گناهان سنگین همسنگ دانسته­اند برایش کیفر تعیین کرده­اند تا بلکه این رفتار زشت از جامعه رخت بربندد ولی همچنان ادامه دارد! راستی کدام­ یک از ما، از خود پرسیده­ایم؛ چه نیاز و انگیزه ما را وادار به بدگویی و غیبت از دیگری می­کند؟

حسادت، به داشته­ها و بودن­های دیگران پدیده زشت دیگری است هیچ سود و نفعی هم عاید حسود نمی­شود کدام یک از ما از خود پرسیده­ایم چرا به داشته­ها و بودن­های دیگران حسادت می­ورزیم؟

این مصداق را که می­خواهم عرض­کنم فراگیر تر است هریک از ما خود را، خانواده­مان را، ده­مان را، شهرمان را، کشورمان را، قوم و طایفه­مان را، دین و آئین و باورهای­مان را، عرف و فرهنگ­مان را، بهترین می­دانیم. این در حالی است که اغلب ما شناخت حداقلی هم نسبت دیگری هم نداریم. چه انگیزه و نیاز در درون ما بوده و هست که ما خود را برتر از دیگران بپنداریم؟ برابر و همسان و همانند پنداری خود با دیگران که زیبا­تر است، اخلاقی­تر است، انسانی­تر است، واکنش، دسته­ بندی و جبهه­گیری در پی هم ندارد، کم هزینه­تر است، چرا به برابری نمی­اندیشیم؟ چرا به برابری باور نداریم؟ فکر نمی­کنید ریشه­ی این باور خود برتر انگاری، ناشی از خود شیفتگی ما است؟ ناشی از خود برتربینی ما است؟ ناشی از خود بزرگ­بینی ما است؟ این در حالی است که در ذمّ تکبر و خود بزرگ­بینی در آموزه­های دینی و مذهبی ما سخن فراوان رفته است نکته­ی جالب اینکه ما خود را مومن به دین و مذهب هم می­دانیم و یا حداقل در ظاهر چنین وانمود می­کنیم و می­دانیم ریشه و اساس دین و مذهب به آفریدگار جهان بر می­گردد آفریدگاری که جهان و هرآنچا در اوست شاهکار اوست؟ این آفریدگار و یا خدا، آفریدگار همه هست چه کسی که ما او را بد می­پنداریم و چه کسی که از نظر ما بهترین است. شاید به جرات بتوان گفت هیچ یک از ما از خود نپرسیده­ایم چه نیاز و انگیزه در درون ما هست که ما خود را برتر و بهتر از دیگران می­پنداریم؟

 توی همین روستای ما پدیده­ای به نام خبرچینی اخیرا رواج یافته! اغلب هم توسط ادعارسان این رفتار زشت صورت می­گیرد! چرا زشتی این رفتار در جامعه کمرنگ شده که یک آدم پر مدعا عمر خود را صرف کار زشت خبرچینی کند؟ چه انگیزه­ای آدم خبرچین را وا می­دارد که اخلاق، انسانیت، وجدان و شرف خود را زیر پا بگذارد و خبرچینی کند؟

چشم­شور، شومی، و یا بانفیس بد دانستن دیگران از چه نیاز و انگیزه بر می ­آید که به فراوانی توی جامعه­ی ما طرف­ دار دارد؟ چشم­شور دانستن دیگران، شوم دانستن دیگران، با نفیس بد دانستن دیگران، حاصلی جز بدبینی، رنج بردن و رنج دادن که ندارد چرا ما حاضر می­شویم بدون تحقیق، بدون آگاهی برای یک امر پوچ و بی­­مایه  هم به خودمان رنج بدهیم و هم به دیگر هم نوعان­مان؟

کنجکاوی توی روابط شخصی دیگران که مورد علاقه بعضی از ما مردم است از چه نیاز و انگیزه­ای می­آید؟ چرا بعضی از ما آدم­ها از مصیبت و یا گرفتاری که برای دیگری بوجود می­آید خوشحال و خرسند می­شویم؟ چه انگیزه­ای در پشت سر این خرسندی لانه کرده است؟

چرا من شغل انگلی دلالی را برگزیده­ام که اساسش بر دروغ گفتن و کلاه سر دیگی گذاشتن و یا کلاه از سر دیگری برداشتن است؟ انگیزه­ام از انتخاب این شغل چیست؟ چرا به سمت و سوی یک کار تولیدی و یا خدماتی مفید نرفته­ام؟ و…

خودشناسی یعنی دانستن و فهمیدن چرایی رفتارمان که از خود بپرسیم چرا من اینکار را کردم؟ و یا هم اکنون می­کنم؟ و چرا آن کار را نکردم؟ و یا همین اکنون نمی­کنم؟ چرا اصولا کاری که برای هریک از ما لازم و ضروری است مثل مطالعه و دانش­ اندوزی و بالا بردن سطح دانش و اطلاعات را نمی­کنم؟ و چرا کاری که برایم لازم و ضروری نیست مثل بدگویی، خبرچینی، و یا کاری که برایم زیان­ بخش است مثل سیگار کشیدن، انجام می­دهم؟ خود شناسی با پرسش از خود آغاز می­گردد. پرسش، واژه­ای غریب در فرهنگ ما، واژه­ای نا آشنا در عرف ما؟ واژه­ای ترسناک در ذهن یکایک ما؟ برای اینکه خود را بشناسیم باید در پی هر حالت عاطفی و احساسی که داریم از خود بپرسیم: چرا من غمگینم؟ چرا خشمگینم؟ چرا مضطربم؟ چرا نگرانم؟ چرا نا امیدم؟ چرا حوصله ندارم؟ چرا عصبانی­ام؟ چرا پرخاشگرم؟ چرا به دیگران نیش و کنایه می­زنم؟ چرا خود را برتر و بهتر از دیگران می­دانم؟ چرا اینقدر به مرگ می اندیشم و از شادی گریزانم؟ چرا اینقدر تشنه و گدای توجه و محبت دیگرانم؟ چرا بدبینم؟ چرا بدخواهم؟ چرا خسیسم؟ چرا نا مهربانم؟ چرا خود را دوست ندارم و به خود آسیب می­زنم مثلا: سیگار می­کشم؟ دندان­هایم را مسواک نمی­کنم؟ چرا از زندگی­ام لذت نمی­برم؟ چرا آرامش ندارم؟ چرا شاد نیستم؟ چرا خوشحال نیستم؟ چرا رضایت درونی ندارم؟ و…

آدمی که برای هر رفتارش و سخنش و خواسته و نخواسته­اش پرسش کند و برای رسیدن به پاسخ پرسشش مطالعه کند، تحقیق کند نتیجه­ای که از مطالعه و تحقیق به دست می­آورد می­شود شناخت حال با توجه به شناختی که حاصل شده رفتار خود را در جهت دست­یابی کمال تغییر دهد به این فرآیند می­گویند خودشناسی که متاسفانه در جامعه­ی روستایی ما کالایی است کمیاب.  محمدعلی شاهسون مارکده 28 اسفند 95