توضیح ضروری
دوستان گرامی داستان هایی که در این صفحه نوشته و به نمایش در می آید صرفا یک قصه است همه اش تخیلی و ساخته پرداخته ذهن نویسنده اش است و هیچگونه واقعیت خارجی ندارد هرگونه تشابه اسمی و یا تشابه رویداد و رفتار آدم های داستان بر حسب اتفاق ممکن است مشابهت خارجی هم بر آن یافت شود و این صرفا یک اتفاق است و نباید آن را جدی گرفت چون بنیادش بر خیال است.
فردگرایی
دوست و همشهری با یادداشتی در شماره قبل خواستهاند درباره فردگرایی مطالبی نوشته شود.
در این یادداشت قصد ندارم به تعریف فردگرایی بپردازم بلکه به چند نمود فردگرایی و مخالف آن که در جامعهی ما میتواند ملموس باشد اشاره کوتاهی میکنم.
فردگرایی یک نوع نگرش به جهان است، یک جهانبینی است که با نگرش کنونی ما که توسط آخوندهای حاکم تبلیغ میشود از اساس تفاوت دارد. ببینید در نگرش کنونی ما، انسان گناهکار متولد میشود، همیشه گناهکار است که باید با عبادت، دادن نذری، التماس، گریه و زاری، سینه زدن، رفتن به زیارت، خواندن دعا، ساخت مسجد، درخواست شفاعت و بخشش کند. حالا در طول زندگی هم انسانها به؛ خوب و بد، بهشتی و جهنمی، مومن و کافر، مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و غیر شیعه، مسجدی و غیر مسجدی، ولایی و ضد ولایی، حزبالهی و ضد انقلاب، دوست و دشمن، با بصیرت و بی بصیرت و پاک و نجس تقسیم شده و میشوند. در نگرش حاکم بر جامعهی ما، متفاوت بودن جهانبینی و باورهای انسان با حاکمیت، اساسا ناپسند و مایه تفرقه، انحراف، بدعت، بیدینی، لامذهبی، بیایمانی، سستایمانی، راهشیطان، عاملدشمن، ضدانقلابی، بیآبرویی، سَبُکی، جلفی، بیبندوباری، لاابالی، فریبخوردگی، بیبصیرتی و… نامیده میشود و غیر قابل پذیرش، باطل، و نادرست است و این باور تلقین میشود که همرنگ نبودن با ارزشهای حاکمیت، ما را از راه راست باز میدارد. در مقابل همرنگی و همانندی با ارزشهای حاکمیت زیبا و ارزشمند دانسته و پسندیده و توصیه میشود.
در نگرش فردگرایی، اصل و اساس به رسمیت شناختن تفاوتهای فردی، خوب بودن انسان و حقمداری انسان است. مردم حق دارند آنگونه که هستند زیست کنند، آنگونه که درست میدانند باور داشته باشند، برابر با سلیقه و خواست متفاوتشان زندگی کنند. این تفاوت در زیست، در باور، در سلیقه و خواست، نه تنها ناپسند نیست بلکه عین زیبایی، ارزشمندی و اخلاقی انسانی است. در جهانبینی فردگرایی تفاوتهای فردی موجب رشد، پویایی و پیشرفت میشود دلیل اینکه تفاوتها موجب زیبایی و ارزشمندی و رشد و پیشرفت میشود این هست که در جهانبینی فرد گرایی انسان دارای عقل و خرد است هر آدمی با ابزار عقل و خرد و با کمک گرفتن از علم و دانش راه خودش را میتواند برگزیند به عبارت دیگر انسان با جهانبینی فردگرایی مقلد نیست که دنبال دیگری راه بیفتد بلکه خودبنیاد است، خرد بنیاد است، عقلگرا است به همین جهت خود میتواند با ابزار عقل و خرد و دادههای علم، دانش و اصول اخلاقی راهش را از چاهش تشخیص دهد.
جهانبینی فردگرایی مبتنی بر اخلاق و اصالت انسان است یعنی تکیهگاه فردگرایی اخلاق است و اصالت انسان. موضوعهای اخلاق چی است؟ عدالت است، انصاف است، راستی است، برابری است، برادری است، مساوات است، مهربانی است، آزادی است، واقعیت هست، حقیقت هست و حرمت انسانی.
فردگراها براساس همین تکیه گاه اخلاقی، انسان را به صرف انسان بودن و فارغ از اینکه در کجا زندگی میکند، رنگ پوستش چیست، دیندار است یا بیدین، مسجدی است یا غیر مسجدی، دستبوس آخوند هست و یا مخالف آخوند، شهرنشین است یا روستایی، ایرانی است یا آمریکایی، توی قم زندگی میکند یا در سیستان و بلوچستان و یا گوشهای از کردستان حقمدار و مساوی میدانند. یعنی در جهانبینی فردگرایی یک نفر مسلمانِ عابدِ زاهدِ متعصبِ مسجدی پیشانی لکهدار، با یک نفر بی دینِ خدا ناشناس حق و حقوق و شان مساوی دارند و هر دو به یک اندازه ارزشمند و حرمت دارند.
در جهانبینی فردگرایی چیزی که مرز حقهای آدمی را مشخص میکند قانون است. متاسفانه ما از قانون هم یک کج فهمی داریم فکر میکنیم قانون خواسته و دستور قدرتمداران است. نه. دلیل این کج فهمی ما هم فرهنگ استبدادی ما است که در طول هزاران سال زیست استبدادی ما شکل گرفته است. در فرهنگ استبدادی ما، حق با قدرت است هرکه قدرت دارد عین حقیقت تلقی میشود به همین جهت قدرتمندان را مدح و ستایش میکنیم، تملق میگوییم، چاپلویسی میکنیم و دستشان را میبوسیم.
خاستگاه قانون هم باید اصول اخلاقی و مبتنی بر توافق مردم باشد و به منظور پاسداشت حقهای فردی و اجتماعی، آزادیهای فردی و اجتماعی، به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به تفاوتهای انسانی، و زیست بهتر و پویایی انسان تدوین شده باشد.
در جامعهای که جهاننگری فردگرایی پذیرفته شده و در اندیشهها غلبه دارد غیبت، کارکرد خود را از دست میدهد چرا؟ چون تفاوت انسانها را پذیرفتهایم. و پذیرفتهایم که تفاوتها حُسن و زیبایی است نه عیب. دیگر نیازی نمیبینیم در پشت سر به دیگری گزارش بدهیم که فلانی چنین است و بهمانی چنان مثلا؛ دوتا تار موی دختر همسایه ما بیرون از روسریاش است! فلانی توی خانهاش ماهواره دارد! فلانی نماز جماعت نمیآید! فلانی دست آخوند را نمیبوسد! دستهبندی آدمها به خوب و بد بی معنی خواهد بود چون پذیرفتهایم انسانها متفاوت و حقمدارند بنابراین حق دیگران است آنگونه که میخواهند و متفاوت با ما زیست کنند. در جامعه با بینش فردگرایی آخوند نمیتواند ادعا کند که همهی حقیقت نزد اوست و باید دیگران از او پیروی کنند حتی اگر ادعا هم کند او را نا متعادل خواهند دانست و کسی اهمیتی به ادعای او نخواهد داد چرا؟ برای اینکه پذیرفتهایم حقیقت همانند آینهای است که روی زمین افتاده و شکسته و به میلیونها تکه خرد شده هر تکهای نزد آدمی است و انسانها میتوانند با عقل و خرد خود و با مدد گرفتن از علم و دانش روز، به پارهای از حقیقت برسند.
در جهانبینی فردگرایی قانون غیر اخلاقی و غیر انسانی تعیین صلاحیت نمایندگان نمیتواند وجود داشته باشد چرا که پذیرفتهایم حق هر آدمی است که انتخاب شود و انتخاب کند. هر فردی میتواند با داشتن توانایی انجام کار در هر اداره یا کارخانهای که نیاز هست به کار مشغول گردد سردار روستا حق ندارد بگوید: مچّد نیمییا، و او را از استخدام محروم کند. معلم حق ندارد هر صبح بچهها را توی مدرسه به صف کند و وادار نماید مرگ بر این و آن شعار دهند و ذهنشان را زهرآگین کند بلکه اگر قرار است شعاری داده شود شعار انسان دوستی و مهربانی با تمام انسانها سر داده میشود. مثلا بنی آدم اعضا یک پیکرند. همه حق دارند و حق مسلم همه است آنچه را که فکر میکنند، بدون ترس، بیان کنند. وقتی ترسی نباشد دورویی، ریا، تظاهر، دروغگویی و بی اعتمادی که شده اساس جامعهی کنونی ما و دارد بنیاد ما را برباد میدهد، دیگر وجود نخواهد داشت.
در جهانبینی فرد گرایی، مرد اینقدر بدبخت نیست اینقدر ضعیف نیست که با دیدن چهارتا موی زن، هوسش گل کند و به انحراف کشیده شود حالا برای جلوگیری از انحراف مردان، باید زنان را در سیاهی پیچانند.
در یک جامعه با جهان نگری فرد گرایی، زن ناقصالعقل نیست، یک دنده چپ کم ندارد، نفقه خور مرد نیست، زن هم درست و دقیق همانند مرد، در امور جامعه، در اشتغال و درآمد، در اموال، در خانه، در زندگی مشترک، حقمدار هست. نه کمتر از مرد و نه بیشتر از مرد، بلکه دقیق و درست همانند مرد. زن حق دارد وقتی به حد کافی رشد کرد (یعنی درس و سوادی و مطالعهای داشت خود و جهان و مرد را شناخت) شریک زندگیاش را خودش انتخاب کند. در جانبینی فرد گرایی دختر را شوهر نمیدهند بلکه دختر خودش با شناخت خودش و با اراده خودش شریک زندگیاش را انتخاب میکند. شوهر بختِ زن نیست، شوهر شریک زندگی زن هست. زن عیالِ مرد نیست، زن شریک زندگی مرد هست. خیلی فرق و تفاوت هست بین عیال و شریک زندگی. خیلی تفاوت هست بین بخت با شریک زندگی. بنابراین در دیدگاه فردگرایی خواستگاری، تعیین مهریه، دادن و گرفتن شیربها و بردن جهیزیه، توهین به انسانیت و بویژه توهین به ساحت زن هست.
محمدعلی شاهسون مارکده 18 بهمن 97