گزارش نامه 210 نیمه تیر 99

 توضیح ضروری

دوستان گرامی داستان هایی که در این صفحه نوشته و به نمایش در می آید صرفا یک قصه است همه اش تخیلی و ساخته پرداخته ذهن نویسنده اش است و هیچگونه واقعیت خارجی ندارد هرگونه تشابه اسمی و یا تشابه رویداد و رفتار آدم های داستان بر حسب اتفاق ممکن است مشابهت خارجی هم بر آن یافت شود و این صرفا یک اتفاق است و نباید آن را جدی گرفت چون بنیادش بر خیال است.

فردگرایی

دوست و همشهری با یادداشتی در شماره قبل خواسته­اند درباره فردگرایی مطالبی نوشته شود.

در این یادداشت قصد ندارم به تعریف فردگرایی بپردازم بلکه به چند نمود فردگرایی و مخالف آن که در جامعه­ی ما می­تواند ملموس باشد اشاره کوتاهی می­کنم.

فردگرایی یک نوع نگرش به جهان است، یک جهان­بینی است که با نگرش کنونی ما که توسط آخوندهای حاکم تبلیغ می­شود از اساس تفاوت دارد. ببینید در نگرش کنونی ما، انسان گناه­کار متولد می­شود، همیشه گناهکار است که باید با عبادت، دادن نذری، التماس، گریه و زاری، سینه زدن، رفتن به زیارت، خواندن دعا، ساخت مسجد، درخواست شفاعت و بخشش کند. حالا در طول زندگی هم انسان­ها به؛ خوب و بد، بهشتی و جهنمی، مومن و کافر، مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و غیر شیعه، مسجدی و غیر مسجدی، ولایی و ضد ولایی، حزب­الهی و ضد انقلاب، دوست و دشمن، با بصیرت و بی بصیرت و پاک و نجس تقسیم شده­ و می­شوند. در نگرش حاکم بر جامعه­ی ما، متفاوت بودن جهان­بینی و باورهای انسان با حاکمیت، اساسا ناپسند و مایه تفرقه، انحراف، بدعت، بی­دینی، لامذهبی، بی­ایمانی، سست­ایمانی، راه­شیطان، عامل­دشمن، ضدانقلابی، بی­آبرویی، سَبُکی، جلفی، بی­بندوباری، لاابالی، فریب­خوردگی، بی­بصیرتی و… نامیده می­شود  و غیر قابل پذیرش، باطل، و نادرست است و این باور تلقین می­شود که همرنگ نبودن با ارزش­های حاکمیت، ما را از راه راست باز می­دارد. در مقابل همرنگی و همانندی با ارزش­های حاکمیت زیبا و ارزشمند دانسته و پسندیده و توصیه می­شود.

در نگرش فردگرایی، اصل و اساس به رسمیت شناختن تفاوت­های فردی، خوب بودن انسان و حقمداری انسان است. مردم حق دارند آنگونه که هستند زیست کنند، آنگونه که درست می­دانند باور داشته باشند، برابر با سلیقه و خواست متفاوت­شان زندگی کنند. این تفاوت در زیست، در باور، در سلیقه و خواست، نه تنها ناپسند نیست بلکه عین زیبایی، ارزشمندی و اخلاقی انسانی است. در جهان­بینی فردگرایی تفاوت­های فردی موجب رشد، پویایی و پیشرفت می­شود دلیل اینکه تفاوت­ها موجب زیبایی و ارزشمندی و رشد و پیشرفت می­شود این هست که در جهان­بینی فرد گرایی انسان دارای عقل و خرد است هر آدمی با ابزار عقل و خرد و با کمک گرفتن از علم و دانش راه خودش را می­تواند برگزیند به عبارت دیگر انسان با جهان­بینی فردگرایی مقلد نیست که دنبال دیگری راه بیفتد بلکه خودبنیاد است، خرد بنیاد است، عقل­گرا است به همین جهت خود می­تواند با ابزار عقل و خرد و داده­های علم، دانش و اصول اخلاقی راهش را از چاهش تشخیص دهد.

جهان­بینی فردگرایی مبتنی بر اخلاق و اصالت انسان است یعنی تکیه­گاه فردگرایی اخلاق است و اصالت انسان. موضوع­های اخلاق چی است؟ عدالت است، انصاف است، راستی است، برابری است، برادری است، مساوات است، مهربانی است، آزادی است، واقعیت هست، حقیقت هست و حرمت انسانی.

فردگراها براساس همین تکیه گاه اخلاقی، انسان را به صرف انسان بودن و فارغ از اینکه در کجا زندگی می­کند، رنگ پوستش چیست، دین­دار است یا بی­دین، مسجدی است یا غیر مسجدی، دست­بوس آخوند هست و یا مخالف آخوند، شهرنشین است یا روستایی، ایرانی است یا آمریکایی، توی قم زندگی می­کند یا در سیستان و بلوچستان و یا گوشه­ای از کردستان حقمدار و مساوی می­دانند. یعنی در جهان­بینی فردگرایی یک نفر مسلمانِ عابدِ زاهدِ متعصبِ مسجدی پیشانی لکه­دار، با یک نفر بی دینِ خدا ناشناس حق و حقوق و شان مساوی دارند و هر دو به یک اندازه ارزشمند و حرمت دارند.

در جهان­بینی فردگرایی چیزی که مرز حق­­های آدمی را مشخص می­کند قانون است. متاسفانه ما از قانون هم یک کج فهمی داریم فکر می­کنیم قانون خواسته­ و دستور قدرتمداران است. نه. دلیل این کج فهمی ما هم فرهنگ استبدادی ما است که در طول هزاران سال زیست استبدادی ما شکل گرفته است. در فرهنگ استبدادی ما، حق با قدرت است هرکه قدرت دارد عین حقیقت تلقی می­شود به همین جهت قدرتمندان را مدح و ستایش می­کنیم، تملق می­گوییم، چاپلویسی می­کنیم و دستشان را می­بوسیم.

خاستگاه قانون هم باید اصول اخلاقی و مبتنی بر توافق مردم باشد و به منظور پاسداشت حق­های فردی و اجتماعی، آزادی­های فردی و اجتماعی، به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به تفاوت­های انسانی، و زیست بهتر و پویایی انسان تدوین شده باشد.

در جامعه­ای که جهان­نگری فردگرایی پذیرفته شده و در اندیشه­ها غلبه دارد غیبت، کارکرد خود را از دست می­دهد چرا؟ چون تفاوت انسان­ها را پذیرفته­ایم. و پذیرفته­ایم که تفاوت­ها حُسن و زیبایی است نه عیب. دیگر نیازی نمی­بینیم در پشت سر به دیگری گزارش بدهیم که فلانی چنین است و بهمانی چنان مثلا؛ دوتا تار موی دختر همسایه ما بیرون از روسری­اش است! فلانی توی خانه­اش ماهواره دارد! فلانی نماز جماعت نمی­آید! فلانی دست آخوند را نمی­بوسد! دسته­بندی آدم­ها به خوب و بد بی معنی خواهد بود چون پذیرفته­ایم انسان­ها متفاوت و حقمدارند بنابراین حق دیگران است آنگونه که می­خواهند و متفاوت با ما زیست کنند. در جامعه با بینش فردگرایی آخوند نمی­تواند ادعا کند که همه­ی حقیقت نزد اوست و باید دیگران از او پیروی کنند حتی اگر ادعا هم کند او را نا متعادل خواهند دانست و کسی اهمیتی به ادعای او نخواهد داد چرا؟ برای اینکه پذیرفته­ایم حقیقت همانند آینه­ای است که روی زمین افتاده و شکسته و به میلیون­ها تکه خرد شده هر تکه­ای نزد آدمی است و انسان­ها می­توانند با عقل و خرد خود و با مدد گرفتن از علم و دانش روز، به پاره­ای از حقیقت برسند.

 در جهان­بینی فردگرایی قانون غیر اخلاقی و غیر انسانی تعیین صلاحیت نمایندگان نمی­تواند وجود داشته باشد چرا که پذیرفته­ایم حق هر آدمی است که انتخاب شود و انتخاب کند. هر فردی می­تواند با داشتن توانایی انجام کار در هر اداره­ یا کارخانه­ای که نیاز هست به کار مشغول گردد سردار روستا حق ندارد بگوید: مچّد نی­می­یا، و او را از استخدام محروم کند. معلم حق ندارد هر صبح بچه­ها را توی مدرسه به صف کند و وادار نماید مرگ بر این و آن شعار دهند و ذهن­شان را زهرآگین کند بلکه اگر قرار است شعاری داده شود شعار انسان دوستی و مهربانی با تمام انسان­ها سر داده می­شود. مثلا بنی آدم اعضا یک پیکرند. همه حق دارند و حق مسلم همه است آنچه را که فکر می­کنند، بدون ترس، بیان کنند. وقتی ترسی نباشد دورویی، ریا، تظاهر، دروغگویی و بی اعتمادی که شده اساس جامعه­ی کنونی ما و دارد بنیاد ما را برباد می­دهد، دیگر وجود نخواهد داشت.

در جهان­بینی فرد گرایی، مرد اینقدر بدبخت نیست اینقدر ضعیف نیست که با دیدن چهارتا موی زن، هوسش گل کند و به انحراف کشیده شود حالا برای جلوگیری از انحراف مردان، باید زنان را در سیاهی پیچانند.

در یک جامعه با جهان نگری فرد گرایی، زن ناقص­العقل نیست، یک دنده چپ کم ندارد، نفقه خور مرد نیست، زن هم درست و دقیق همانند مرد، در امور جامعه، در اشتغال و درآمد، در اموال، در خانه، در زندگی مشترک، حقمدار هست. نه کمتر از مرد و نه بیشتر از مرد، بلکه دقیق و درست همانند مرد. زن حق دارد وقتی به حد کافی رشد کرد (یعنی درس و سوادی و مطالعه­ای داشت خود و جهان و مرد را شناخت) شریک زندگی­اش را خودش انتخاب کند. در جان­بینی فرد گرایی دختر را شوهر نمی­دهند بلکه دختر خودش با شناخت خودش و با اراده خودش شریک زندگی­اش را انتخاب می­کند. شوهر بختِ زن نیست، شوهر شریک زندگی زن هست. زن عیالِ مرد نیست، زن شریک زندگی مرد هست. خیلی فرق و تفاوت هست بین عیال و شریک زندگی. خیلی تفاوت هست بین بخت با شریک زندگی. بنابراین در دیدگاه فردگرایی خواستگاری، تعیین مهریه، دادن و گرفتن شیربها و بردن جهیزیه، توهین به انسانیت و بویژه توهین به ساحت زن هست. 

       محمدعلی شاهسون مارکده 18 بهمن 97