آدم های توخالی
توخالی یک اختلال روانی است که در بین ما مردم رواج دارد هریک از ما اگر کمی با دقت به رفتار ادم های اطراف خود بنگریم توخالی بودن را در بسیاری خواهیم دید. ممکن است شما نام دیگری به آدم توخالی بدهید مانند؛ بی هویت، دورو، هرهری، بی شخصیت و اگر بافت ذهنی مذهبی داشته باشید؛ ریاکار، منافق و یا متظاهر.
آدم تو خالی از آنجاییکه در درون خود را ارزشمند نمی داند از بی ارزشی رنج می برد و می خواهد از این حالت خود بی ارزش پنداری برهد کارهای زیادی برای زدودن رنج بی ارزشی می کند مثل: زیاد خرید کردن و … یکی دیگر از کارهایی که می کند خود را به قدرتی می چسباند این قدرت ممکن است شخص باشد و یا یک قدرت سیاسی و یا فرد با نفوذ مذهبی. شخص تو خالی چون می بیند بسیاری در جامعه به فردی احترام می گذارند و او را ارزشمند می پندارند و برایش دولا و راست می شوند نتیجه می گیرد پس این آدم خوبی است می کوشد خود را به او نزدیک کند تا با منتسب به او مردم این را هم ارزشمند بپندارند. از آنجاییکه آدم قدرتمند و نیز افراد سیاسی پر قدرت و یا افراد پر نفوذ مذهبی در دسترس همه نیست افراد عادی جامعه برای رهایی از رنج بی هویتی و تو خالی بودن خود را به مذهب می چسبانند و متعصب مذهبی می شوند. برای اینکه مذهب در میان مردم محترم است و در فرهنگ ما از قدیم و ندیم بین توده های مردم چنین جا انداخته شده که افراد مذهبی آدم های مومن و خدا ترس هستند به همین جهت دروغ نمی گویند چشم طمع به مال مردم ندارند دارای چشم پاک هستند و زن و دختر دیگران دید نا پاک و نا سالم ندارند به دلیل ترس از خدا پشت سر دیگران بد نمی گویند سخن لغو و بیهوده ای نمی گویند سخن چینی و خبرچینی نمی کنند و آسیبی به دیگری نمی رسانند به همین جهت در فرهنگ سنتی ما مذهب و مذهبی مورد احترام و محبوب مردم عادی و عامی جامعه بوده است آدم های تو خالی این احترام و محبوبیت را می بینند و برای شان خوشایند است می خواهند با چسباندن خود به مذهب دارای همان احترام و ارزشمندی گردند ولی از آنجایی که شخصیتی با روان آسیب دیده هستند ناگزیر نقاب بر چهره می زند و در جمع و جامعه ظاهر خود را دین دار متدین و با تعصبات مذهبی نشان می دهد ولی این ظاهر قضیه است و ظاهر هیچ تاثیری بر درون نمی کند از درون شخصیتی دیگر است این شخصیتی دیگر خودِ خودِ واقعی اش است که در خلوت نمایان می شود یعنی در خلوت آن کاری را می کند که شخصیت واقعی ولی پنهانش دوست دارد در حقیقت شخصیت واقعی فرد همان است که در خلوت به نمایش می گذارد. افراد با ذهنیت مذهبی به این آدم ها؛ منافق و ریاکار می گویند و مردم با زبان عامیانه آنها را دو رو می نامند.
باید دانست این تیپ آدم ها قربانی هستند قربانی نادانی و نامهربانی پدر و مادر و نیز قربانی فرهنگ استبدادی ما. پدر و مادر نا مهربان و نادان با سرزنش و تحقیر مداوم فرزند، او را به این نتیجه می رسانند که موجودی بی ارزش است و فرهنگ استبدادی در جامعه با جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات، تمام مجاری رشد فکری او را می بندد و ذهن او را از شعارهای ضد عقل و خرد پر می کند تا نتواند اندیشه عقلی استدلالی داشته باشد حالا در بزرگ سالی، او از درون احساس بی ارزشی می کند و ناگزیر خود را به جایی می چسباند تا قدری ارزش برای خود دست و پا کند. خواست ها و نیازهای درون این تیپ آدم ها بگونه ای دیگر و با خوانش رسمی متفاوت است او ناگزیر است در ظاهر خود را همرنگ جماعت نشان دهد تا از دیگران توجه بگیرد و مردم او را خوب بدانند به این فرآیند؛ دوروی و ریا می گویند.
اگر نیک بنگریم توی جامعه ی ما از این دست آدم های دو رو فراوان می توان یافت که خود را مسجدی، نماز جماعتی، دارالقرآنی، نوحه خوان و تعزیه خوان به عنوان فرد ارزشمند و با ایمان معرفی می کنند ولی گاهی می شنویم بعضی از آنها چون به خلوت می روند کارهای دیگر می کنند. برای صدق سخنم رویداد زیر را بخوانید.
در همین تابستانی که گذشت، شب هنگام، مهمانی در یکی از ویلاهای مارکده، متشکل از سه خانواده تشکیل شد. یک خانواده مارکده ای دوست خانوادگی گرم دره ای خود را مهمان می کند. یک خانواده دیگر مارکده ای که با خانواده دعوت کننده همسایه بود از این دعوت با خبر می شود درخواست می کند او هم در این مهمانی شرکت داشته باشد و خانواده مارکده ای درخواست او را می پذیرد و سه خانواده با هم دور هم می نشینند.
مردِ خانواده گرم دره ای با خود یک بطر مشروب الکلی هم می آورد و بعد از شام، به اشاره و درخواست همان مرد گرم دره ای، سه تا مرد در کناری کمی آن طرف تر از محل نشستن زن و بچه ها، دور هم می نشینند تا الکل بنوشند.
مرد گرم دره ای می نوشد مرد مارکده ای دعوت کنند برای اینکه ناگزیر به نوشیدن الکل نشود موضوعی را بهانه می کند و ساعتی از ویلا خارج می شود و مرد دیگر مارکده ای که خود را به این مهمانی تحمیل کرده بود هم پا به پای مرد گرم دره ای می نوشد. سر انجام مقداری الکل ته بطر برای مرد مارکده ای دعوت کننده نگه داشته می شود وقتی مرد مارکده ای دعوت کننده، به ویلا باز می گردد، مرد گرم دره ای می گوید؛ سهم تو را نگه داشتیم می خواهی همینجا بخور نمی خواهی ببر خانه بخور. مرد مارکده ای دعوت کننده می گوید: ممنون، من مشکل گوارشی دارم نمی توانم بنوشم. مرد مارکده ای که خود را به مهمانی تحمیل کرده بود بطر را از میان بر می دارد و می گوید: حالا که تو نمی خواهی من می برم خانه مصرف می کنم که مخالفتی نمی شود.
تا اینجا همه چیز عادی است گاه گاهی می شنویم در مهمانی ها چنین اتفاقاتی می افتد و به دیگران از جمله به مَنِ نگارنده هم ربطی ندارد ولی نکته جالب در این قصه که من را برانگیخت تا این قصه را بنویسم این است که این مرد مارکده ای که خود را به مهمانی تحمیل می کند و هم پای مرد گرم دره ای الکل می نوشد و در پایان هم بطر و ته مانده آن را بر می دارد و در دستمالی می پیچد تا به خانه ببرد و در خانه بنوشد یکی از تعزیه خوان های مارکده است!
محمدعلی شاهسون مارکده 14 آبان 99