دزد عقل و شعور
شعور چیست؟ و دزد شعور کیست؟
شادروان دهخدا شعور را فهم و دریافت و ادراک و معرفت معنی کرده است. در این تردیدی نیست که ادراک وقتی اتفاق خواهد افتاد و معرفت وقتی بوجود خواهد آمد تا فردی دارای شعور گردد که ابزارهای دیگر هم فراهم شده باشد.
چه ابزارهایی؟ نخست وجود عقل استدلال گر است که باید پرورده شده باشد تا انسان بتواند بفهمد، دریافت و ادراک منطبق با واقع داشته باشد و به معرفت و شناخت از پیرامون خود و واقعیت های جهان دست یابد. دشمن عقل استدلال گر و نبود و نداشتن شناخت، پیروی و اطاعت و دنبالهروی است. بعد تربیت خانوادگی و تربیت زیست اجتماعی می تواند نقشی مهم در بروز شعور داشته باشد. تربیت خانوادگی و تربیت زیست اجتماعی وقتی می تواند مفید باشد که ما در نگرشمان به جهان، انسان ها را به خوب و بد و مسلمان و غیر مسلمان تقسیم نکنیم بلکه همه ی انسان ها را در عین حال که متفاوت هستند برابر و خوب زیبا بدانیم. بعد باورمندی به مفاهیمی همچون؛ راستی، حقیقت، اخلاقمندی، قانونمندی، مسئولیت پذیری و بویژه انصافمندی، ابزارهای مهمی در بروز شعور هستند وقتی می توانیم راستی را معیار و میزان رفتار خود قرار بدهیم و حقیقت جو باشیم نه مصحلت اندیش که اخلاق زیربنای رفتار و گفتار ما باشد و به این باور رسیده باشیم که انسانی آزاد و دارای اراده و اختیار هستیم نتیجه منطقی باورمندی به آزاد بودن و داشتن اراده و اختیار پذیرش مسئولیت رفتار و گفتار است. آدمی با چنین بینش، خود را انسانی حقمدار می داند و آزادی عقیده و بیان را حقی جدا ناشدنی خود می داند و جهان را و بویژه انسان ها را زیبا می بیند اینها زیر ساخت نگرش ها هستند که اگر در آدمی باشد سطح شعورآدمی را افزایش می دهد مکمل این ابزارها، داشتن درآمد حاصل از دست رنج خود برای معیشت است چنین آدمی دارای خِرد و آدمی با شعور است.
حال هریک از ما، آدم های پیرامون خود را ورانداز کنیم خواهیم دید بسیاری کم و بیش این ابزارهای شعور را دارند در این میان عده ای قلیل هستند که بطور یقین ابزار انصاف مندی را ندارند دلیلش این هست که خود را بالاتر از مردم می دانند و به خطا فکر می کنند تمام حقیقت نزد آنها است به همین جهت خود را برابر با بقیه مردم نمی دانند بلکه خود را خواص و برگزیده و مردم را عوام می شمارند این عده کم علاوه بر نداشتن انصاف مندی، مکمل ابزارهای شعور یعنی در آمد حاصل از دسترنج خود را هم ندارند یعنی از دسترنج دیگران می خورند. تنها مهارتی که این عده دارند حرف زدن است آن هم حرف های تکراری، از بس حرف های تکراری زده اند و می زنند بیشتر مردم رغبتی به شنیدن این حرف های تکراری ندارند یعنی فقط حرف می زنند، کار نمی کنند، تولیدی ندارند و مفت از دست رنج دیگران می خورند.
این عده قلیل حرف زن ناگزیر برای تحمیل خود به مردم می کوشند عقل و شعور مردم را انکار کنند یا نادیده انگارند و یا بدزدند یا سرکوب کنند تا بتوانند در میدان نبود عقل، برتری دروغین خود را به مردم بباورانند تا بتوانند مفت خوری از دسترنج مردم را تداوم بخشند. این عده ای قلیل که مهارت شان فقط حرف زدن تکراری هست و از دست رنج مردم می خورند، کی ها هستند؟ اگر قصه زیر را بخوانید خودتان خواهید فهمید.
روز 20 شهریور 87 ساعت 9 صبح جلسه ای با حضور تعدادی از دامداران و کشاورزان در محل مسجد اداره جهاد کشاورزی شهرستان شهرکرد تشکیل شد از روستای مارکده من را دعوت کرده بودند.
نخست آخوند جوانی سخن آغاز کرد طبق عادت دیرینه، تکرار هزارباره توصیه به پرداخت خمس و زکات را مطرح کرد آخوند سخن ران سپس به موضوع خشک سالی اشاره و گفت:
اینکه آمده اند خشک سالی را بلای طبیعی نامیده اند دلیلش این هست که این مفهوم را از غرب گرفته اند و غرب هم چون راه دینداری را اشتباه رفته برداشتش از خشک سالی چنین است ولی ما که دین داریم، ایمان داریم، خداشناس و شیعه هستیم بر این باوریم که خشک سالی و دیگر عنوان های بلای طبیعی واکنشی به اعمال و رفتار ما است. آخوند جوان غیر مستقیم نتیجه گرفت چون خمس و زکات اموال مان را نمی پردازیم این بلایا برایمان نازل می شود.
آخوند جوان با طعنه و کنایه و تمسخر به اداره هواشناسی حمله کرد و پیش بینی هوا را دروغ خواند و گفت: شخصا دروغ های شان را تجربه کرده است.
آخوند جوان سپس به نیاکان مان یعنی ایرانیان قدیم، حمله کرد و آنها را یک مشت کافر بی دین و آتش پرست نامید و اظهار خوشحالی کرد که امروز در هر شهر و روستای استان چهارمحال و بختیاری که می روی می بینی پرچم اسلام بر افراشته و مردم یک دست مسلمان شیعه هستند.
در این هنگام شیرمردی از میان جمعیت به آخوند سخن ران اعتراض کرد و گفت: من به این قسمت از سخنان شما که نیاکان ما را کافر و بی دین و آنتش پرست خواندی اعتراض دارم و می گویم؛ این گفته شما درست نیست ایرانیان از همان آغاز و حتی بیش از کوروش، آن رادمرد بزرگ، به سه شعار انسانی و اخلاقی؛ پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک، پایبند بودند و آتش که نور است را به عنوان مظهری از خداوند، محترم می شماردند. این مسئله در قرآن هم آمده است و خداوند را نور خوانده است. الله نور. بنابراین، این گفته ی شما نادرست است نیاکان ما بدین دلیل به اسلام گرویدند که نهادی پاک و اخلاقی وارسته و بینشی باز داشتند.
آخوند جوان گفت: من خُوم لُرم و از آریایی های اصیلُم من قصد توهین نداشتم.
در این وقت رئیس جهاد کشاورزی به ایراد سخن پرداخت و ضمن ارائه اعداد و ارقام، زیان های خشک سالی را بر شمرد و گفت: برابر پیش بینی ها امسال بارندگی به اندازه کافی خواهیم داشت و خشک سالی مرتفع خواهد شد.
آنگاه آقای فرماندار آغاز سخن کرد و گفت: خداوند به نماز ما و به روزه ی ما و به خمس و زکات ما نیاز ندارد ما این کارها را برای رشد و کمال خودمان باید انجام دهیم و هیچ منتی هم بر خدا نباید بگذاریم بنابراین اینگونه نیست که هرگاه ما این کارها را انجام ندادیم خداوند بخواهد تلافی کند.
سپس آقای فرماندار با اشاره به سخنان آن شیر مرد جلسه گفت: آن دوست مان درست می گویند ایرانیان قدیم انسان های پاک طینتی بودند و اندیشه پاک و صادقی داشتند و اسلام را به خاطر اینکه دینی آسمانی بود پذیرفتند.
برای مَنِ روستایی این پرسش پیش آمد سخن گفتن این آخوند نادان در این جلسه چه نیاز بود؟
وقتی آخوند حرف می زد حاضران در جلسه پچ پچ می کردند و از اینکه در این فصل کاری آنها را در این محل جمع کرده اند تا به این سخنان تکراری گوش دهند ناراضی بودند پچ پچ و نا رضایتی حاضران در جلسه اینقدر شدید و آشکار بود که آخوند سخن ران هم فهمید و واکنش نشان داد و گفت: حالا خواهید گفت: هر کانال تلویزیونی را که می زنیم آخوند است توی این جلسه هم که آمدیم آخوند است.
این آخوند سه چهار نظریه ارائه داد که همه ی آنها توسط سخن رانان بعدی رد شدند. پیش بینی هواشناسی را رد کرد که رئیس جهاد کشاورزی آن را تایید کرد نیاکان مان را کافر خواند که آن شیر مرد گفت نادرست است و فرماندار هم حرف آن شیر مرد را تایید کرد و بعد خود آخوند هم خود را آریایی اصیل نامید خشک سالی را مرتبط با خمس و زکات ندادن دانست که توسط فرماندار رد شد.
دوستان خواننده؛ پس دزد عقل و شعور مردم را شناختید، ویژگی بارز دزد عقل و شعور این هست که توی چشم هایت نگاه می کند و دروغ تحویلت می دهد و در حین گفتن دروغ، شرمی هم در چهره ی او نمی توانی ببینی.
دزدیدن شعور و توهین به شعور را نباید با هم یکی دانست نخست دزدیدن شعور اتفاق می افتد یعنی با تکرار و تلقین می کوشند سخنی، باوری و برتری خود را به مردم به قبولانند همان چیزی که شستشوی مغزی می گویند تا عقل و ادراک مردم را از کار بیندازند تا نتوانند واقعیت ها را ببینند و حقیقت را دریابند تا به راحتی پیرو و دست بوس آنها گردند اگر عده ای این هشیاری را داشتند و پیرو و دست بوس نشدند آنگاه توپخانه شلیک توهین و تحقیر و تخریبِ شعور آغاز بکار می کند و کلمات توهین به شعور مردم را هم همه مان شنیده ایم و به گوشمان آشنا است؛ بی بصیرت، منحرف، فریب خورده، غربزده و…
محمدعلی شاهسون مارکده 5 آذر 99