گزارش نامه 281 اول آذر ماه 1402

      قصه مرادعلی (بخش سوم)

    علی بغدادی و همسرش حاجیه ­خانم، ارباب ­های بعدی بودند که با خرید املاک سهمیه خانم ­ها: نرگس و هاجر، دوتا دختر امیرمجاهد، حالا مالک سه دانگ مزرعه ­ی قارا آغاج شده بودند.

     علی بغدادی و همسرش کیستند؟ آقای علی بغدادی، یک مرد اصفهانی و بسیار مرموز بود. کار رسمی و آشکار او سرهنگ شهربانی بود ولی خودش بعد از بازنشستگی برای صفرعلی، پدر بزرگ مرادعلی گفته بود: «من سال ­ها رئیس ضد اطلاعاتِ اداره اطلاعات (ساواک) بودم». علی بغدادی داستان­ هایی از جمع­ آوری اطلاعات و ضد اطلاعات هم تعریف می­ کرد و اینکه با سوء استفاده از موقعیت شغلی ­اش مدیران ادارات را به اطاعت وامی ­داشته است. آقای علی بغدادی با حاجیه ­خانم تربتی ازدواج کرده بود حاجیه­ خانم تربتی هم همانند شوهر خود یک دانگ و نیم از املاک مزرعه ­ی قارا آغاج را مالک بود یعنی زن و شوهر سه دانگ مزرعه­ ی قارا آغاج را خریده بودند. اعضا خانواده صفر در صادق ­آباد خانم تربتی همسر علی بغدادی را با نام فامیلی شوهرش یعنی خانم بغدادی صدا می ­زدند و به این نام شهره بود. حاجیه ­خانم تربتی در اصفهان زاده و بزرگ شده و بیشتر عمرش را در همین شهر زیسته بود. حاجیه­ خانم تربتی خودش بارها تعریف کرده بود که مادرش، خواهر ناصرخان قشقایی معروف است.

    محمد ناصرخان صولت قشقایی معروف به ناصرخان، فرزند بزرگ اسماعیل خان صولت ­الدوله قشقایی ایلخان ایل قشقایی و سیاست مدار دوره پهلوی بود. حاجیه­ خانم تربتی مشهور به خانم بغدادی، مدعی بود که مادرش خواهر ناصرخان قشقایی بوده و او خواهرزاده ناصرخان . خانم بغدادی این خبر را با افتخار بیان می­ کرد. این ادعا چقدر صحت دارد؟ مَنِ نگارنده  نمی ­دانم.

    حاجیه ­خانم تربتی یا خانم بغدادی، باز خودش تعریف کرده است که اولین مرتبه با یک جوانی که در ارتش مشغول خدمت بود ازدواج کرده است ناخواسته آبستن می ­شود چرا ناخواسته؟ چون او اصلا علاقه­ ای به بچه نداشته است با این تصمیم که بچه نداشته باشند با آن مرد ارتشی ازدواج می­ کند و آن مرد ارتشی نخست این شرط را می ­پذیرد. حاجیه ­خانم تربتی در طی زندگی زناشویی ناخواسته باردار می ­شود و قصد داشته بچه را سقط کند ولی مرد ارتشی شوهر او مخالفت می ­ورزد و همسر خود را از این تصمیم منصرف می ­کند سرانجام پس از نه ­ماه جنینِ درونِ شکمِ حاجیه­ خانم متولد می­ شود، نوزاد یک دختر بچه ­بوده است. حاجیه­ خانم، نوزاد­ را نمی ­پذیرد، او را شیر نمی­ دهد، پدرِ بچه ناگزیر نوزاد را به مادر خود می ­دهد تا بزرگ کند. مرد ارتشی شوهر حاجیه­ خانم، از این رفتار زنش یعنی؛ نپذیرفتن نوزاد و نداشتن مهر مادری، خشمگین می ­شود و او را طلاق می ­دهد. حاجیه­ خانم خودش تعریف می­ کرده که هیج احساس مادری نسبت به دخترش نداشته است حتی نمی­ خواسته او را ببیند و یا بغل گیرد با اینکه چند بار هم در طول عمرش بر حسب اتفاق او را دیده است ولی به او نزدیک نشده، با او حرف نزده، برایش همانند یک غریبه ناشناس، بوده است.

     حاجیه­ خانم، زنِ جوان و زیبایی بوده است بعد از جدایی از شوهرش، کم­ کم، برای مدت کوتاهی، گذرش به روسپی­ خانه می ­افتد­. این قسمت کوتاه از زندگی ­اش را خودش هرگز بیان نمی­ کرد، دیگران در پشت سرش درگوشی می ­گفتند این سخن چقدر می ­تواند واقعیت داشته باشد؟ بازهم نمی ­دانم.

   آقای علی بغدادی، شوهرِحاجیه­ خانم تربتی، یک مرد اصفهانی بوده است. در ایام جوانی با حاجیه ­خانم تربتی آشنا می ­شود او را زیبا می ­بیند و عاشق زیبایی او می ­شود در ظاهر از رفت و آمد حاجیه­ خانم تربتی به روسپی خانه اطلاع نداشته است!؟ حاجیه­ خانم تربتی وقتی با علی بغدادی آشنا می­ شود و می­ فهمد علی شیفته ­ی او شده، رفت و آمد به روسپی خانه را متوقف می ­کند و بعد از مدتی با او عروسی می ­کند.

   آشنایی آقای علی بغدادی با حاجه­ خانم تربتی را به گونه­ ای دیگر هم در پشت سرش گفته ­اند. گفته ­اند حاجیه خانم تربتی بعد از طلاق از شوهر ارتشی ­اش، شیک می­ پوشیده و در کوچه و خیابان شهر ظاهر می ­شده است و به قول حافظ شیرین سخن؛ نقش لولی شهرآشوب داشته است. مردان زیادی خواهان ارتباط با او بوده ­اند ولی وقتی می ­فهمد آقای علی بغدادی افسر شهربانی به او توجه دارد خود را یک دختر معرفی می­کند و با علی بغدادی ازدواج کرده است.

   در پشت سر گفته ­می ­شد که آقای علی بغدادی مشکلات جنسی داشته و نمی ­توانسته بچه­ دار شود به همین جهت آقای علی بغدادی و خانم حاجیه ­خانم تربتی هم بچه­ دار نشدند و به قول عوام اجاق ­شان کور ماند.

    آقای علی بغدادی برادری داشت که فوت کرده و پسری از او ماند به نام احمد. مادر احمد مدت کوتاهی بعد از فوت شوهرش ازدواج مجدد کرد و آقای علی بغدادی پسر برادر خود را به خانه خود آورد و همانند بچه­ خودش از او مراقبت کرد به مدرسه فرستاد و پس از گرفتن دیپلم در اداره ­ای استخدام شد عمو وظیفه خود دانست که جشن عروسی برایش بگیرد. احمد پس از ازدواج، جدا و مستقل از عموی خود به زندگی ­اش ادامه داد.  

   آقای علی بغدادی خواهری هم داشت که با شوهرش در یک تصادف رانندگی هر دو کشته شدند و دختر بچه ­ای هم از آن دو نفر ماند باز آقای علی بغدادی دختر بچه بجا مانده از خواهرش را به خانه ­اش آورد و او را بزرگ کرد به مدرسه فرستاد و شوهر داد. این دو نمونه رفتار اخلاقمند آقای علی بغدادی، یعنی مراقبت از دوتا بچه، را بدینجهت در اینجا ذکر کردم که بگویم هیچ انسانی یک بعدی مطلق خوب و یا بد نیست، انسان­ها در موقعیت ­های مختلف رفتارهای متفاوت دارند.

    حاجیه ­خانم تا پایان عمر علی بغدادی به عنوان همسر او در کنار او زیست ولی هرچه علی بغدادی پیرتر می ­شد ولنگاری حاجه ­خانم هم بیشتر می ­شد و بعد از شوهر خود با اینکه پیرزنی هم شده بود ولی چندان قید و بندی در ارتباط­ های خود قائل نبود و شما نمونه ­هایی از این ولنگاری را از زبان آقای مرادعلی قهرمان این نوشته خواهید خواند.

   آقای علی بغدادی و همسرش خانم حاجیه­ خانم تربتی به عنوان ارباب و مالک سه دانگ از مزرعه­ ی قارا آغاج به خانه صفرعلی پدر بزرگ مرادعلی قهرمان این قصه رفت و آمد فراوان داشتند. بعضی وقت ­ها هم دوستان و آشنایان و یا اقوام خود را همراه می ­آوردند. هر وقت هم می ­آمدند چند روز به عنوان مهمان می ­ماندند و اعضا خانواده صفرعلی ناگزیر بودند در خدمت آنها باشند و خوراک خوب برای آنها فراهم کنند و وسایل آسایش و استراحت آنها را هم آماده نمایند. علی بغدادی که حالا پیرمردی بود با صفرعلی پیرمرد هم دوستی و الفت پیدا کرده بود و با هم مانوس و هم صحبت بودند موضوعی که این دو پیر مرد را بیشتر و بیشتر به هم نزدیک می ­کرد وسیله ­ای بود به نام وافور، که در محل به آن بافور گفته می ­شد. هر دو مشترک لبی به وافور هم می ­چسباندند و به حظ و کیف می ­رسیدند. علی بغدادی در دوران پیری صفرعلی نقش مشاور امین و دلسوز او را داشت و سخنش در تصمیم ­های خانه­ ی صفرعلی فصل ­ الخطاب بود. بعد از مرگ صفرعلی، علی بغدادی در واقع همه­ کاره خانواده صفرعلی شد و اعضا خانواده صفرعلی، علی بغدادی را همانند یک پدر پیر دلسوز خود می ­پنداشتند و از بی پناهی و درماندگی و تنهایی به او به عنوان یک فرد سرد و گرم روزگار را چشیده و فرد با تجربه پناه برده بودند و فکر می­ کردند او دلسوز و خیرخواه آنها است به همین جهت او به تمام راز و رمز خانواده واقف بود و نیز اسناد و مدارک خانواده به او سپرده شده بود.

       همین آقای علی بغدادی که این همه مورد وثوق خانواده مرادعلی بود مدت کوتاهی بعد از مرگ صفرعلی دو نفر از مردان روستای آبپونه­ ­را به عنوان مدعی مرادعلی به مزرعه­ ی قارا آغاج فرستاد تا در قسمتی از مزرعه به کشاورزی بپردازند ورود این دو نفر آبپونه­ ای فرستاده آقای علی بغدادی به مزرعه ­ی قارا آغاج، موجب درگیری­ و کشمکش­ مرادعلی با آنها گردید و این درگیری تداوم یافت. درگیری مرادعلی با دو نفر آبپونه ­ای فرستاده آقای علی بغدادی سرآغاز درگیری ­های مرادعلی شد ورود این دو نفر آبپونه ­ای از طرف علی بغدادی و کشمکش­ آنها با مرادعلی پای آقای عباس کرمی صادق­ آبادی کدخدای ده را به عنوان نماینده ارباب به این دعوا باز کرد و چندین سال به عنوان نماینده ارباب طرف دعوای مرادعلی گردید. آقای عباس کرمی صادق ­آبادی کی بود؟

     عباس کرمی صادق­آبادی یکی از مردان روستای صادق ­آباد بود با دختر صفرعلی مشهور به صفر مراد بنام شاه­ صنم (عمه­ ی نا تنی مرادعلی قهرمان این نوشتار) ازدواج کرد. در جوانی یعنی بیست­ و چند سالگی با معرفی و کمک و حمایت صفرعلی پدر زن خود، حکم کدخدایی روستا را از ارباب املاک ده به دست آورد و سالیان دراز یعنی تا زمانی که کدخدای ده توسط مالک زمین ­های زراعی روستا تعیین می­گردید او توانست دائم سِمت کدخدایی ده را داشته باشد.

      بافت شخصیتی کدخدا کرمی، خان منشانه بود، کدخدا بینش و رویه یک خان را داشت، کدخدا خیلی تحت تاثیر روش و منش خان ­های منطقه که بعد از انقلاب مشروطه به قدرت دست یازیده و در این منطقه جولان می ­دادند، بود، کدخدا اصلا کار یدی نمی ­کرد، اصلا پیاده نمی­ توانست راه برود، هرکجا که می ­رفت باید سوار بر اسب برود، بجز اسب هم اکراه داشت سوار بر حیوان دیگری شود. اسب اختصاصی ­داشت، به سان یک خان، با شکوه و ابهت سوار بر اسب می­ شد. همیشه دستور دهنده بود، دوست داشت دیگران دستور او را بدون چون و چرا عمل کنند.

     کدخدا کرمی اصولا جامعه با آدم ­هایش را بالایی و پایینی می­ دید، عده­ای با عنوان ارباب، خان، کدخدا بالاترند، مهم ­ترند، ارزشمندترند، خوب اینها افراد ارزشمند و قابل احترام ­اند. عده ­ای هم رعیت ­اند، نوکرند، دشتبان و چوپان ­اند که باید فرمان ببرند، اینها حق و حقوق و حرمت ­شان خیلی کمتر از خان و ارباب است، از احترام چندانی برخوردار نیستند، به همین دلیل زیر دستان باید بالادستی ­ها را ولی نعمت خود بدانند و از آنها حرف شنوی داشته باشند و فرمان ببرند. اصلا یک نفر رعیت و یا نوکر که در خدمت یک مرد بزرگ، مانند خان یا ارباب هست، این یک افتخار برای آن رعیت و یا نوکر محسوب می ­شود.

ادامه دارد

محمدعلی شاهسون مارکده

همراه 09132855112