بياييد بنويسيم
نوشتن وديعه اي است الهي در وجود بعضي انسانها ، و در اين ميان برخي اين وديعه را به كمال مي رسانند و برخي ناكام مي مانند ، اما كسي كه نوشتن با روح و جانش عجين شده باشد براي ننوشتن بهاي گزافي مي پردازد ؛ ببينيم نظر برخي از اهل قلم و ذوق چيست ؟
منيره رواني پور مي گويد : به هيچ قيمتي ؛ حاضر نيستم كه ننويسم ، حيات من به نوشتن بستگي دارد. اين پرسش درست حكم اين را دارد كه از درختي بپرسيم به چه قيمتي حاضر است آب و اكسيژن به او نرسد؟
جمال مير صادقي مي گويد : نوشتن مثل داغي است كه بر پيشاني آدم خورده باشد ، چنين انساني اگر ننويسد مي ميرد. نوشتن با تمام زندگي آدم گره خورده است. نوشتن در صورت جدي خود ، انعكاس زندگي است و قطع كردن آن يعني مرگ ؛ بنابراين ايست در خلق كردن ، ايست در زندگي كردن است.
محمد علي سپانلو مي گويد : شايد بتوانم كتابم را چاپ نكنم اما بابت ننوشتنش نمي توانم قولي بدهم. مي توان قول داد كه عاشق نشد ، اما اگر ته دلت عاشق شدي چه ؟
ناتالياگينز بورگ معتقد است كه نمي تواند نوشتن را با هيچ چيز عوض كرد و مي گويد : نوشتن حرفه من است و من سالهاست كه آن را خوب مي دانم. درباره ارزش آن مي توانم بگويم هيچ نمي دانم.
فرخنده حاجي زاده نويسنده معاصر مي گويد : نوشتن امكان زنده ماندن و خواندن و نوشتن است. نوشتن را براي خود نوشتن مي نويسم ، وقتي كسي كاري را به خاطر خود آن كار انجام بدهد طبيعي است كه با هيچ چيز ديگر عوض نكند.
پس عزيزان بياييم بنويسيم و انديشه هاي سبز خود را شكوفا سازيم.
به اميد آن روز اسدالله عرب ماركده 20/9/82
جلسه اي براي حل مشكل فردوس
در تاريخ 10/9/82 جلسه اي با دعوت شوراي اسلامي از همه كشاورزان مزرعه شركت فردوس و با حضور حدود يكصد نفر جهت بررسي مشكل آبرساني در مسجد تشكيل گرديد.
ابتدا اعضاء شورا يادآوري نمودند كه مشكل سيستم آبرساني فردوس از طرف مسئولين و كارشناسان اداره كشاورزي در دست بررسي است و قرار است در جهت رفع مشكل فوق اقداماتي صورت گيرد سپس از مردم خواسته شد نظرات و راه حل هاي خود را در جهت رفع مشكل فوق بيان نمايند . مردم حاضر در جلسه با برشمردن دلايل خود از جمله پايين بودن قطر لوله هاي آب ، غير هم سطح بودن استخرها ، غير قابل كنترل بودن والوهاي بسياري كه به لوله هاي اصلي وصل شده اند و نيز غير قابل كنترل بودن خيل آبياران و … يكصدا خواستار غرقآبي شدن سيستم آبياري مزرعه شدند كه قرار گرديد جهت بررسي اين پيشنهاد هر دانگي 2 نفر انتخاب تا همراه هيأت مديره و اعضاء شورا هزينه و مشكلات اجراي اين پيشنهاد بررسي و در يك جلسه مجمع عمومي به اطلاع مردم رسانده شود و سپس در آن جلسه عمومي تصميم نهايي گرفته شود.
شوراي اسلامي ماركده
يك خبر مهم
طبق مصوبه شوراي اسلامي از تاريخ 28/9/82 هر فردي از مردم ماركده كه درخواست انجام كاري را از شوراي اسلامي دارد قبل از قبول و انجام آن درخواست توسط شورا، از دهياري استعلام مي گردد كه فرد درخواست كننده بدهي هزينه جمع آوري و دفن بهداشتي زباله دارد يا خير ؟ در صورت وجود بدهي ابتدا فرد متقاضي بايد بدهي خود را پرداخت و سپس درخواست خود را تسليم نمايد.
شوراي اسلامي ماركده
نوادگان خود را سر فراز كنيم
در تاريخ هاي 17/9و24/9/1382 شوراي اسلامي ماركده با عده اي از كشاورزان مزرعه عاشق آباد جهت ساحل سازي در محل زمين «آده» تشكيل جلسه داد.در اين دو جلسه اعضاي شورا با ياد آوري و توضيح اهميت پيشرفت روستا و استفاده بهينه از توريسم جهت افزايش در آمد هاي عمومي و توسعه عمران روستا و اين كه نبايد فرصت ها را از دست داد از كشاورزان حاضر در جلسه درخواست شد كه محل زمين «آده» عاشق آباد را جهت ساحل سازي و ايجاد شهرك توريستي به شوراي اسلامي واگذار نمايند.كشاورزان حاضر از جمله آقايان ابراهيم شاهسون فرزند سعادت ، لطفعلي شاهسون فرزند آقا علي و جواد عرب فرزند يدالله موافقت خود را اعلام نمودند كه شوراي اسلامي از طرف همه ي مردم از همراهي و موافقت اين آقايان كمال تشكر را دارد ، ولي آقايان محمد علي شاهسون فرزند باقر ، قلي عرب فرزند احمد ، محمود عرب فرزند علي و احمد عرب فرزند لطيف با آوردن بهانه هايي با درخواست شورا مخالفت نمودند. شوراي اسلامي روستا يك بار ديگر از اين آقايان در خواست مي نمايد با توجه به اهميت و لزوم رشد و توسعه روستا ، روي نظر منفي خود تجديد نظر كرده و به شورا پاسخ مثبت دهند تا فرزندان و نوادگانشان در اجتماع ماركده سر فراز باشند.
شوراي اسلامي ماركده
ورزش را همگاني كنيم
در تاريخ هاي 25/9 و 27/9/82 اعضاء شورا ، با ورزش كاران جهت فعال كردن تيم هاي ورزشي روستا جلساتي تشكيل داد. در اين دو جلسه ضمن توصيه به نوجوانان براي فراگيري و اهميت دادن به علم و دانش و ادب درخواست شد تا به ورزش اهميت داده و تيم هاي ورزشي را فعال نمايند ، سرانجام همه ورزش دوستان روستا آقاي مهندس غلامعلي عرب را به عنوان مسئول ورزش روستا انتخاب نمودند تا با نمايندگان تيم ها جهت بهتر و همگاني شدن ورزش در روستا برنامه ريزي نموده و هر كجا كه لازم شد از شوراي اسلامي هم ، كمك مادي و معنوي بگيرند.
شوراي اسلامي ماركده
بهداشت در خانه بهداشت
از آنجايي كه بهداشت يكي از موضوعهاي مهم فردي و اجتماعي بشر امروز است و در صورت عدم رعايت بهداشت توسط حتي فردي از جامعه زيان آن به همه اجتماع سرايت خواهد كرد ، لذا ناگزيريم همه با كمك و همياري يكديگر موضوع رعايت بهداشت را جدي بگيريم و در صورت مشاهده كوتاهي در اين زمينه بر همه ما لازم است كه به آن فرد و يا افراد بي توجه هشدار بدهيم و از او بخواهيم كه به خاطر خود و ديگر انسانها بهداشت را رعايت نمايد. در جامعه اي كه ما زندگي مي كنيم ارگان دولتي هست كه نماد و مسئول بهداشت اجتماع است و آن مركز بهداشت ناميده مي شود وخوشبختانه درمانگاه مركز بهداشت در روستاي ما وجود دارد وعلاوه بر ماركده به روستاهاي اطراف هم سرويس دهي مي كند در همين جا از زحمات همه ي كاركنان اين مركز بويژه رياست محترم آن كه در جهت سلامتي مردم تلاش مي نمايند تشكر و قدرداني مي گردد ولي از آن جايي كه انسان هميشه دوست دارد بهترين را داشته باشد از بعضي كاستي ها و نارسايي ها نمي توان چشم پوشيد و لازم است آن ها را گوشزد نماييم با اين اميد كه كسي از انتقاد اين جانب نرنجد.
1ـ مركز بهداشت ماركده مدتي داراي آزمايشگاه بود ولي اكنون آن را تعطيل نموده اند به نظر مي رسد مسئولين روستا و نيز و مسئول محترم مركز بهداشت تلاش لازم را در جهت داير نمودن مجدد آزمايشگاه نمي نمايند.
2ـ برخورد شايسته با ارباب رجوع در همه ي ادارات يكي از اهداف است . در مركز بهداشت و درمانگاهها برخورد شايسته بايد در سرلوحه امور و در حد عالي باشد چون مراجعه كنندگان افراد بيمار هستند و همان گونه كه جسم آن ها بيمار و ناسالم است روان آن ها نيز ممكن است نرمال نباشد ، ولي ديده شده كاركنان مركز ماركده بعضي مواقع بر خورد شايسته با بيماران ندارند.
3ـ ديده مي شود محيط باز مركز بهداشت در بعضي مواقع حالت پاركينگ را دارد و در آن لودر و… نگهداري ميگردد كه با اهداف مركز همخواني ندارد.
4ـ ديوارهاي بيروني مركز محلي مناسب جهت نوشتن توصيه هاي بهداشتي است با اين كه مي دانيم تبليغ در جهت پيشبرد هر موضوعي موثر است ولي مسئولين مركز از اين امكان استفاده بهينه نمي نمايند.
5ـوضع ظاهر بويژه لباس كاركنان مركز مي تواند بيانگر جدي بودن آن كاركنان به امر بهداشت باشد ولي متاسفانه ديده شده نظافت روپوشها چندان مناسب نيست در حالي كه مي توان با يك شستشو و اتو ، جلوه زيبايي به آنها داد.
6ـ نظافت ساختمان و وسايل موجود و نيز مرتب بودن وسايل مي تواند پيام دهنده اهميت بهداشت و نظم باشد ولي متاسفانه در شيارهاي صندلي ها و … گرد و خاك است ، تابلو اعلانات نامرتب و….
7ـمحيط بيروني و روباز مركز بهداشت پاكيزه به نظر نمي رسد ، شايد مدتهاست كه آب و جارو نشده است .
8ـ كاركنان مركز متاسفانه با شروع ساعت كار اداري سر كار خود حاضر نمي شوند و يا قبل از پايان ساعت كار محل كار خود را ترك مي نمايند.
9ـ افراد غير مسئول با اجتماع در اتاقك پذيرش بيماران محيط ناسالمي را براي مراجعه كنندگان به وجود مي آورند.
رمضان عرب
نام فروردين نيارد گل به باغ خانه روشن كي كند نام چراغ
انسان در برخورد با هر شيئي ، پديده اي و يا هر موضوعي براي آنكه آن را بشناسد و به ديگران بشناساند و بتواند بر او سلطه جويد با توجه به فرهنگ ، باورها ، آيين ها ، آداب و رسوم و تاريخ و محيط اجتماعي و … نامي براي آن بر مي گزيند. هر چه جامعه ساده تر ، ابتدايي تر باشد چون دايره لغات آن محدود و محيط جغرافيايي اش كوچك و اطلاعات و افق ديدش كم دامنه است وسعت و تعداد واژه ها در ذهنش نيز محدود است، چنين انساني در برخورد با طبيعت نامها را با توجه به شكل ، رنگ آن محل و يا رويدادي كه در آن محل بوقوع پيوسته انتخاب مي كند مثل قاراده ، دره قويي .
ولي وقتي كه اطلاعات انسانها توسعه يافته تر شد و نمدن ها شكل گرفت و هستي انسان پيچيده تر شد مفاهيمي همچون مليت ، دين ، مذهب ، علوم شكل پيشرفته تري يافت نام گذاري نيز بر اساس آن مفاهيم گسترده تر ، مركب تر و پيچيده تر مي گردد مانند فردوس ، وحدت.
نامهايي كه در گذشته براي كودكان انتخاب مي شده بيشتر تركيبي و با اضافه كردن پيشوند و يا پسوندي به نام يكي از مقدسان و يا تركيبي از دو نام مقدس بوده است و كمتر نام ساده برگزيده مي شده. انتخاب اين نام ها صرفاً به خاطر علاقه شديدي كه به فرد مقدسي داشته اند بوده بدون اينكه پي به معني لغوي آن ببرند و چون تمام مقدسين ما از نژاد سامي و عرب هستند نام ها عربي است و در فرهنگ و باورها يك حالت تقدس بخود گرفته اند. حال با توجه به توضيح فوق تعدادي از نام گذاري هاي گذشته را بررسي مي كنيم.
«علي» واژه اي است عربي به معني بلند ، بلند قدر و يكي از نام هاي خداوند است. ولي اين واژه در ذهن مردم هنگام انتخاب براي كودكان بيشتر به خاطر نام امام اول حضرت علي ابن ابي طالب (ع) است كه با تركيبات زيادي به صورت پيشوند و پسوند كاربرد داشته و دارد مانند قدمعلي (گام علي) ، چراغ علي ، گنج علي ، شير علي ، برات علي (برات گرفته از برائت و آن نوشته اي است كه در آن فردي به فرد ديگر دستور مي دهد وجهي را به فرد سومي پرداخت كند) ، رجب علي (رجب ماه هفتم تازيان و معني ديگر آن حيا كردن و شرم كردن است) ، رمضان علي (رمضان ماه نهم تازيان و معني ديگر آن سنگ گرم) ، شعبان علي (شعبان ماه هشتم) و صفرعلي(صفر دومين ماه قمري و معني ديگر آن بيماري شكم).
هنگامي كه خانواده اي فرزندانش مي مرده اند ، براي زنده ماندن نوزاد تازه متولد شده نامهايي مثل علي داد ، علي مراد ، خداداد ، الله داد ، خداوردي ، الله وردي و … بر مي گزيدند تا نوزاد بماند كه مي توان پرسيد پس آن بچه هايي كه مي مُرده اند را چه كسي مي داده؟
بعضي واژه ها را با نام علي (ع) تركيب مي كردند كه اگر به عمق آنها دقت كني شايد مقداري با اصول اخلاقي و انساني سازگار نباشد مثل غلام علي (غلام يعني بنده) ، گداعلي ، علي قلي (قلي يعني بنده). با تعمق به معني اين نامها سئوالي كه براي انسان پيش مي آيد اين است كه اگر انسان دوستدار علي باشد بهتر از گدا و بنده او نيست ؟
نامهايي تركيبي ديگري بوده كه با توجه زمان تولد كودك انتخاب مي شده مثل نوروزعلي ، جمعه علي ، قديرعلي ، قربان علي ، حاج علي.
يك بررسي كوتاه به معاني لغوي نام دختر خانم ها مي تواند مفيد باشد، نام گذاري روي دختر خانم ها هم تركيبي بوده مثل خيرالنساء (بهترين زن) ، ام نساء(مادر زنان) ، ام كلثوم (كلثوم يعني مرد پر گوشت ، رخسار نيكو ، ام كلثوم يعني شير ماده) ، سكينه خاتون (سكينه يعني آرامش ، خاتون يعني خانم و بانو ) ، فاطمه خاتون (فاطمه يعني زني كه بچه دو ساله را از شير گرفته باشد) ، زينب خاتون (زينب يعني بزدل ، ترسو) ، گل نساء ، آغا بيگم (آغا يعني خاتون ، بانو ـ بيگم يعني بزرگ) ، شاه بيگم ، رقيه خاتون (رقيه يعني افسوس كردن) ، جميله خاتون (جميله يعني زن زيباروي) ، زهرا بيگم (زهرا يعني زن درخشان روي).
امروزه نامهاي تركيبي كمتر به كار برده مي شود و نام ها بيشتر ساده شده ولي اشكالي كه اكنون در روستاي ماركده بوجود آمده انتخاب يك نام براي تعداد زيادي از نوزادان است. شايد در هنگام نامگذاري ، پدر و مادر ها به مشكلاتي كه در آينده براي فرزند خود در جامعه پيش خواهد آمد هيچ توجهي نداشته باشند. براي نمونه چندين نفر در روستاي كوچك ماركده داراي نام محمد (ستودن) ، علي ، احمد(ستوده تر) و … فاطمه ، زهرا و … كه براي شناسايي مشكل آفرين شده و گاهي لازم مي شود كه علاوه بر نام ، نام پدر و نام پدر بزرگ شخص هم براي شناسايي گفته شود. نامگذاري براي شناسايي فرد در جامعه است تا انسان ها بتوانند بوسيله آن شناخته شوند و بشناسند و ارتباط راحت و آسان گردد ، حال اگر بر اثر تعدد افراد با يك نام در يك واحد كوچك اجتماعي ، شناسايي مشكل آفرين شده باشد نتيجه اي كه هدف اوليه بوده نرسيده ايم.
براي نمونه مي توانيم معاني نام مرداني را كه مي شناسيم در نظر آورده و رفتار آن فرد را با آن معني بسنجيم ، خواهيد ديد كه در بعضي جاها واقعيت با معاني تطبيق ندارد مثلاً فردي كه نامش رستم است مي بينيم فردي ضعيف است، فردي كه نامش جهانگير است هيچ جا را نگرفته ، فردي كه صادق نام دارد از قضا مقداري دروغگو ، گنج علي آدمي فقير ، كريم آدمي خسيس ، اكبر آدمي كوچك ، اصغر آدمي بزرگ و جميله زن نازيبا و زهرا زن سيه چهره و …
با بررسي روي نامهاي قديمي و نيز نامگذاري كنوني چيزي كه بسيار مشهود است ، نبود و يا ناچيز بودن تعداد نام هاي اصيل ايراني است كه بيانگر كم اطلاعي و يا بي اطلاعي مردمان روستا از تاريخ و فرهنگ ملي است.
به نظر مي رسد يكي از انگيزه هاي پدران و مادران در انتخاب نام مقدسين براي فرزندان خود اين است كه آنها به پيروي از پيشوايان خود فردي مومن ، پاك و صادق براي جامعه باشند كه بايد اين انگيزه را ستود و متذكر شد كه انسان به صرف داشتن نامي مقدس نمي تواند پاك و صادق باشد بلكه با آموزش و پرورش و ايجاد محيطي سالم و معنوي در خانواده و جامعه در تربيت فرزندان مي تواند اثر گذار بوده و به آن هدف نزديك شد.
محمد علي شاهسون ماركده
زير ذره بين
با پيشرفت تكنولوژي دستگاههاي جديدي وارد زندگي مردم شده است . يكي از اين دستگاهها وي سي دي (VCD) است كه خوشبختانه يا بدبختانه در چند سال اخير گسترش زيادي در بين مردم ماركده داشته است ؛خوشبختانه به اين خاطر كه هر وسيله جديدي كه وارد بازار مي شود اگر از آن استفاده صحيح شود مي تواند در زندگي ما اثرات مثبتي داشته باشد و بدبختانه به اين خاطر كه اين وسيله باعث شده سي دي هاي غير مجاز روز به روز در بين خانواده ها زيادتر شوند و در برخي موارد اثرات نامطلوبي روي جوانان و نوجوانان و خصوصاً دختران نوجوان بگذارند، البته خيلي ها فقط و فقط به خاطر تفريح سي دي نگاه مي كنند ولي بعضي ها هستند كه وقتي به هم مي رسند بعد از سلام اولين چيزي كه مي پرسند اين است : سي دي جديد داري ؟
اگر در جمع چنين دختراني باشي خواهي ديد اكثر صحبت هايشان حول اين موضوعات است و به قول خودشان اگر روزي چند تا شو نبينند شب خوابشان نمي برد و جزء جدانشدني زندگي شان شده است. واقعاً تاسف انگيز است كه بعضي ها اينقدر خودشان را در اين مسائل غرق مي كنند و از همه بدتر زماني است كه تقليد هاي كوركورانه هم مي كنند ، به عنوان مثال لباسي به تن خواننده اي مي بينند و با خود عهد مي كنند حتماً آن را براي خودشان تهيه كنند حالا هر قيمتي كه مي خواهد داشته باشد و يا مدل موهاي خودشان را شبيه فلان خواننده مي كنند و … و سعي مي كنند اطلاعات دقيقي در مورد خواننده ها به دست آورند ولي اگر از آنها بپرسي صادق هدايت و دكتر حسابي و … كه بودند و يا شعرهاي حافظ در چه سبكي است جز نمي دانم حرفي براي گفتن ندارند و متاسفانه در خانه هايشان به تعداد سي دي هايي كه دارند كتاب به درد بخور پيدا نمي شود.
دختران محترم آيا بهتر نيست حداقل به اندازه اي كه سي دي مي خريد كتاب هم بخريد تا كمي شعور فرهنگي خود را بالا تر ببريد؟ آيا چند سال ديگر كه ازدواج كرديد مي خواهيد با اطلاعاتي كه از اين فيلم ها به دست مي آوريد بچه هايتان را تربيت كنيد؟ آيا نمي توان با خريدن و يا قرض گرفتن سي دي هاي آموزشي و علمي كه وجود دارد كمكي به بالا بردن فرهنگ خود كرد؟ به نظر شما اينـگونه بهتر نيست ؟
خانم س . ش
نقدي بر هيجان پس از انتخابات دومين دوره شورا در ماركده
جوانان همشهريم ، سلام ؛ اميدوارم هميشه بانشاط و نيرومند باشيد ؛ روز جمعه 9/12/81 روز انتخاب اعضاء دومين دوره شوراي اسلامي روستا بود و شما با نشاط در اين راي ريزي شركت كرديد و پس از پايان ساعت راي گيري ، شمارش آراء شروع و شما چند ساعت منتظر ايستاديد تا نتيجه نهايي شمارش آراء اعلام گردد ، آنگاه تعدادي از شما به هيجان آمده و به صورت گروهي در خيابان به راه افتاديد و با اظهار شادماني و تبريك گفتن به كانديد پيروز مورد نظر خود ، احساس پيروزيتان را به نمايش گذاشتيد.
جوانان عزيز : شركت فعال شما در راي گيري و راي دادن قابل تقدير است ولي به هيجان آمدن و در خيابان راه افتادن و اظهار شادماني كردن و احساس پيروزي خود را به نمايش گذاشتن ، آنهم در نيمه شب ، قابل نقد است؛ قبل از شروع نقد خود يادآوري مي نمايم : ما در روستايي زندگي مي كنيم كه در همين گذشته هاي نزديك ، اختلافات و دودستگي ها زيانهاي جبران ناپذيري به روستايمان وارد كرده و اكنون هم ته مانده هاي آن اختلافات همانند آتش زير خاكستر است و ممكن است هنوز كساني باشند كه ناآگاهانه بخواهند از آن ته مانده اختلافات پوچ گذشته بهره برداري كنند پس خردمندانه آن است كه مواظب رفتار و گفتار خود باشيم تا زمينه اي براي بروز اختلاف پيش نيايد.
جوانان عزيز: شما سه نفر از 9 نفر را كه راي بيشتري آورده اند را مورد تقدير قرار داديد ، يكي از آن سه نفر من هستم.
من خودم را شايسته تقدير نمي دانم ، چرا؟
براي اينكه تقدير كردن از كسي يا ستايش كردن كسي يا برگزاري بزرگداشت براي يك فرد وقتي بايد صورت گيرد كه آن فرد كار فوق العاده اي انجام داده باشد مثلاً دانش پژوهي در المپياد نفر اول شده باشد يا در كنكور دانشگاه رتبه اول آورده باشد يا كشتي گيري حريف خود را بر زمين زده باشد و … آنگاه ما آن را پيروز دانسته و پيروزيش را شادباش و تبريك مي گوييم و احساسات شادمانه خود را نسبت به پيروزي او ابراز مي كنيم ولي در آن نيمه شب من هر چه فكر كردم كار فوق العاده اي انجام نداده بودم كه شايسته تقدير باشم.
جوانان عزيز : به هيجان آمدن تعدادي از شما و در خيابان راه افتادن و اظهار شادماني كردن و احساس پيروزي خود را به نمايش گذاشتن در آن نيمه شب ، در محيط كوچك روستاي عزيز ما ، ماركده مي تواند و يا ممكن است زيانهاي زير را داشته باشد:
1- ممكن است ، مني كه بدون انجام كاري فوق العاده مورد تقدير قرار مي گيرم احساس غرور كنم و خود را بالاتر از ديگران ببينم و اين توقع در من ايجاد شود كه شايسته اين هستم كه مورد تقدير قرار گيرم و اين انتظار در من ايجاد شود كه مردم بايد هميشه از من فرمان برداري كنند و هر گاه اين چنين نشد به جاي اينكه علت را در خود بيابم مردم را به بي وفايي ، دو رويي و … متهم كنم. نمونه هاي زيادي در تاريخ كشورمان داريم.
2- ممكن است افراد بي مايه و فرصت طلب اينگونه برداشت كنند كه مي توان با ترفند و دادن وعده ، نظر مردم را جلب كرد و راي لازم را آورد و مورد تقدير قرار گرفت ، بدون اينكه توانايي انجام كاري را داشته باشند.
3- كانديداهايي كه در گذشته براي روستا زحمت كشيده ، متحمل رنج شده اند و اكنون راي كمتري آورده اند ممكن است دلسرد شده و در آينده ، روستا نتواند از نيرو ، تجربه و توان آنها استفاده كند و اين احساس در آنها بوجود آيد كه كار كردن براي مردم بي فايده است چون مردم قدرنشناس هستند ، كه زيان بزرگي است.
4- ممكن است احساسات كانديداهايي كه راي كمتري آورده اند جريحه دار شود و خداي ناخواسته بخواهند در آينده به شكلي با كساني كه راي آورده اند كارشكني كنند كه زيان بزرگي است.
5- ممكن است افرادي كه راي كمتري آورده اند اين بروز هيجان و احساسات و شادماني را بي احترامي به خود تلقي كرده و خداي ناخواسته اختلافات قومي و محلي را پيش كشيده و به آن دامن بزند.
6- و ممكن است هاي ديگر…
در پايان عرض مي كنم : به باور من هيجان ، بروز احساسات ، شادماني كردن نياز و لازمه رشد و زندگي طبيعي يك جوان سالم است كه بايد در جاهاي مناسب خود به كار برده شود.
محمد علي شاهسون ماركده 12/12/81
غارت ماركده (قسمت چهارم)
رضا خان جوزداني در ماركده:
به هر صورت رضا جوزداني و اردوي همراه وي براي گوشمالي مردم به طرف ماركده حركت مي كنند و هنگامي كه اردو از گدارقورمز(قورومز= نمي خشكد ، بريدگي ميان دو كوه پِرپِر) به طرف صحراي ماركده پديدار مي گردند تفنگداران ماركده كه روي كوه مُشرف به روستا سنگر گرفته بودند ، آنها را ديده و به سرعت مردم ماركده را آگاه مي كنند و مردم در اين فرصت ظرفهاي مسي خود را در چاههاي آب مخفي و اشياء قيمتي خود را برداشته و با زن و بچه به طرف گرمدره مي روند . گله هاي گاو و گوسفند كه در صحرا بوده اند به گرمدره برده مي شوند. آن روزها به خاطر ناامن بودن منطقه چوپانان گله هاي گاو و گوسفند و كرپه را در صحرا نزديك هم مي چرانيدند و همچنين تفنگ چيان از روي كوه مواظب آنها بوده اند. در آن زمان چوپانان ماركده ، غلامرضا آخوند ، جعفر الله مراد ، علي ناد علي و مَدَت بوده اند. مي گويند غلامرضا آخوند چوپاني هوشيار بوده كه چشمان تيز بيني داشته است و وقتي كه اردوي رضا خان از قورومز عبور مي كنند آنها را ديده و حتي رنگ اسب رضا خان را كه از جلو حركت مي كرده تشخيص داده و به سرعت گله ها را جمع و به طرف گرمدره حركت مي كنند . تفنگچيان روي كوه خود را آماده مقابله مي كنند و هنگامي كه اردوي رضا جوزداني به تيررس مي رسد روي آن آتش مي گشايند. محل تيررس را چند جا گفته اند ، يكي نزديكي هاي قورمز كه بسيار بعيد به نظر مي رسد ، ديگري سر دره ماركده و سومي بين دئنگ و سنگ آب ، كه بايد سومي درست تر باشد. مي گويند يك گلوله از نزديك صورت رضا خان عبور كرده كه خشم او را بر مي انگيزد ، اردو مقداري عقب نشيني مي كند. رضا خان با چند نفر همراه از طريق صحرا به طرف سنگر بالاي كوه ماركده روانه مي گردد و از جاي مناسب سنگر را زيرگلوي مي گيرد. تفنچيان ماركده خود را ياراي مقابله با آنان نديده و فرار مي كنند، آنها هم به گرمدره مي روند. رضا خان چند نفر از ياران خود را در سنگر روي كوه گمارده و خود همراه اردو خشمگينانه به ماركده وارد مي گردند، چرا خشمگينانه؟ چون سُيُورسات و پول براي او فرستاده نشده ، پولهاي سردار محتشم تحويل او نگرديده ، روي اردوي او تيراندازي شده و در سر راه ورود به روستا از او استقبال نشده و گاو و گوسفند جلوي او سر بريده نشده ، چونكه آنروزها رسم بوده هنگامي كه ياغيان به هر روستايي مي رفتند بزرگان از آنها استقبال نموده و گاو و گوسفند جلوي آنها سر مي بريدند.
اردوي رضا جوزداني بدون استقبال وارد ماركده مي گردد. در روستا در آن لحظه به جز دشتبان كسي نبود. رضا خان خطاب به دشتبان:
تو كيستي ؟ دشتبان هستم. كدخدا كجاست؟ فرار كرده.
خانه اش كجاست؟
دشتبان رضا خان را به خانه كدخدا علي راهنمايي مي كند و او به همراه جعفر قلي در خانه كدخدا جاي مي گيرند. اردوي رضا خان در سراسر روستا در خانه هاي مردم جاي گرفته مشغول جمع آوري دارايي مردم مي گردند. كدخدا خود فرار كرده و به قوچان رفته و پسر 10 ساله اش (فيض الله) و زنش كه چند روز قبل زايمان(دو قلو دختر) كرده در خانه مانده بودند كه از رضا خان و جعفر قلي پذيرايي مي كردند. كدخدا به همراه احمد(پدر روشن) تفنگ و فشنگ هاي خود را برداشته ، آنها را براي جلوگيري از خيس شدن به چوب بسته و شنا كنان با اسبان خود از رودخانه به قوچان فرار كرده و همراه تفنگ چيان قوچان در برج ديده باني قوچان سنگر گرفتند.
رضا خان به دشتبان دستور مي دهد كه ”به كدخدا پيغام بده كه بيايد “ ولي كدخدا نمي پذيرد. رضا خان يكي از نيم جزء قرآن هاي حاج طالب را حاشيه نويسي كرده و به كدخدا امان مي دهد ولي كدخدا اعتماد نمي كند. مي گويند علت اصلي نيامدن كدخدا علي اين بوده است كه مي ترسيده بر اثر فشار رضا خان مجبور گردد جاي دفن سكه هاي سردار محتشم را نشان دهد ، آنگاه هم سكه ها از دست رفته و هم با دشمن قوي تري يعني سردار محتشم بختياري مي بايستي رودررو گردد. رضا خان از نيامدن كدخدا خشمگين مي گردد و خود به سمت غرب ماركده ، سه كنجي روبروي قوچان، مي رود. مي گويند در اين وقت احمد تفنگ به دست در قوچان كنار درخت توت نزديكي برج ديده باني ايستاده بوده ، رضا خان براي چشم ترس كردن كدخدا علي و نيز تيراندازان قوچان احمد را نشانه مي گيرد. احمد به پشت درخت مي رود ولي آرنج دستش ديده مي شود و رضا خان آرنج دست احمد را نشانه رفته و مي زند. احمد بر اثر همين زخم چند روز بعد فوت مي كند و اين تنها شهيد يورش رضا خان به ماركده است.يكي ديگر از علت هايي كه رضا خان خود تصميم گرفت به طرف قوچان تيراندازي كند و احمد را بزند ، تيراندازي قوچانيان به طرف رضاخانيان در ماركده و زدن اسبهاي آنها بوده كه در زمين ها و ميان محصولات مردم چرانيده مي شدند و رضا خان خواسته قدرت خود را به آنها بنماياند.
تعدادي از مردم بر اين باور هستند كه وقتي رضا خان در حاشيه يكي از نيم جزء شصت پاره هاي قرآن حاج طالب مي نويسد ، به اين ذات الله قسم من به كدخدا علي امان داده ام و كاري ندارم ، كدخدا به ماركده مي آيد و از رضا خان پذيرايي مي كند. همه افرادي كه قرآن خوان ده بوده اند از جمله جواد شاهسون ، نورالله عرب ، عليجان شاهسون ، حسينقلي شاهسون و … مي گويند ما اين نوشته را بارها و بارها هنگام قرآن خواندن در مراسم ها ديده ايم كه با خط بسيار زيبا نوشته شده بود و رضا جوزداني مهر سه گوش خود را هم پاي آن زده بود. مردم قوچان مي گويند : جعفر نام از تيراندازان معروف قوچان روي كوه روبروي ماركده رفته و كلاه خود را در جايي روي سنگ گذاشته و خود از جاي ديگر اسبان رضاخانيان را كه جهت چرا ميان محصول مردم در ميان زمين هاي كشاورزي ماركده رها كرده بودند هدف قرار مي دهد و چند اسب را مي زند. خبر به گوش رضا خان مي رسد و وي با دوربين خود كلاه را ديده و هدف قرار مي دهد ولي تيراندازي قطع نمي گردد.به نظر من بايستي در قبول اين گفته قدري تأمل كرد زيرا ديده بانان و تفنگچيان رضاخان روي كوه ماركده سنگر گرفته بودند و بر سنگر جعفر نام قوچاني ديد كامل داشتند و مي توانستند به راحتي او را هدف قرار دهند ، مگر اينكه گفته شود آنجا تيررس نمي توانسته باشد. در همان هنگام عده اي از مردم قوچان و نيز چند نفر از مردم ماركده از جمله كدخدا و احمد در برج ديده باني قوچان سنگر گرفته و به طرف ماركده تيراندازي كرده و اسبان رضاخانيان را در ميان محصولات گندم و جو هدف قرار مي دادند. آقاي مهراب شاهسون مي گويد ” هنگامي كه رضاخان جهت غارت به ماركده آمد همه از روستا بيرون رفته بودند به جز كدخدا و خانواده اش “ ولي عده اي مي گويند كه پس از آن كه رضا خان قرآن مهر كرد كدخدا به ماركده آمد و از رضاخان پذيرايي كرد. ولي آقاي جواد شاهسون از قول پدرش مي گويد ” تا رضاخان از ماركده نرفت كدخدا نيامد “.
رضاخان نوكر كدخدا را تهديد مي كند كه جاي پولها را نشان دهد ولي او اظهار بي اطلاعي مي كند سپس پسر 10 ساله كدخدا را تشويق و تهديد مي كند ولي او هم آگاهي نداشته است. رضاخان از مردم ماركده بسيار خشمگين بوده ، دستور مي دهد ماله به گاوهاي نر يا ورزوها ببندند و روي گياهان خشخاش بكشند و آنها را شكسته و نابود كنند و اسبان خود را در بين محصولات مردم جهت چرا رها نمايند. پيرامونيان رضاخان هر آنچه دستشان مي رسيد آن را جمع كرده و بردند و چيزي را كه نمي توانستند ببرند آن را به شكلي نابود مي كردند كه قابل استفاده نباشد. براي نمونه بدليل آنكه براي بردن شيره هاي انگور ظرف نداشتند در درون آنها خاك ريختند ، كاهها را آتش زده و….. تمام دربهاي چوبي خانه ها را كنده و بردند ، تمام گاو و گوسفندان مردم را كه در ده بودند بردند . مي گويند زن كدخدا علي هر روز صبح گاوش را مي دوشيده و شير آن را جهت صبحانه دو خان بزرگ ! مي برده ، روز آخر يكي از پيرامونيان رضاخان گاو كدخدا را نيز از طويله بيرون آورده كه ببرد. زن كدخدا داد و فرياد مي كند ولي كسي اهميتي نمي دهد، نزد رضاخان مي رود و مي گويد حيا هم چيز خوبي است چند روز مهمان بوده ايد حالا گاوم را هم مي بريد؟ به دستور رضاخان گاو برگردانده مي شود و اين تنها گاوي بوده كه در ماركده ماند، بجز گاوهايي كه به گرمدره برده شده بودند. در مورد مدت زمان استقرار رضا خان در ماركده نظريات متفاوت است. بعضي مي گويند رضاخان 3 روز در ماركده مانده و عده اي ديگر بر 6 روز نظر دارند ، ولي به نظر مي رسد 3 روز صحيح تر باشد زيرا ماركده آنروز كوچك بوده و ارزش اينكه خان 6 روز وقتش را تلف كند نداشته است.ادامه دارد … محمد علي شاهسون ماركده