گفتگوي مردم با مدير كل بهتر بود
وقتي كه خبر بازديد مدير كل تعاون استان از فردوس را در شماره ي 26 آوا مطالعه كردم بسيار خوشحال شدم و اين موضوع در ذهنم ايجاد شد كه بالاخره كسي هم به فكر فردوس هست؛ ولي سوالي كه در ذهن هر عضوي از اعضاء فردوس ايجاد مي شود اين است كه اگر بازديد مدير كل تعاون با هماهنگي قبلي بوده و اين امر حتما عملي شدني بود چرا مسئولين هيئت مديره و مدير عامل با اعضاء هماهنگي نكرده اند كه حداقل يك جلسه ي يك ساعتي در مسجد جامع گذاشته شود تا مردم بتوانند مشكلات خود را بهتر به گوش مدير كل برسانند؟
رمضان علي شاهسون ماركده 1/4/1383
منفي نگري
يكي ازكم نظير ترين اتفاقات و رخداد هاي فرهنگي كه در طول تاريخ روستا به وقوع پيوسته و به عرصه عمل در آمده انتشار آواي ماركده است كه در مقايسه با روستاها و دهستان هاي ديگر مناطق، اين يك رخداد نادري است و باعث سربلندي روستا و اهالي روستا است. اما متاسفانه خود مردم روستا از اين اتفاق مهم استقبال نكردند و قدر و عملكرد آن را نيز نمي دانند. با وجود اين كه جمعيت روستا بالغ بر 1500 نفر است، 100 الي 150 نفر آواي ماركده را مطالعه نمي كنند ( اگر خوشبين باشيم). چند درصد مردم روستا به اين دليل كه سواد ندارند و بعضي ها به خاطر طرز فكر خاص خود و خيلي ها نيز به اين دليل كه به مسائل فرهنگي روستا بي تفاوت هستند و اين آدم ها با اين علت ها، دست به دست هم مي دهند كه آواي ماركده در روستا منزوي شود و تعداد خيلي كمي با مطالعه و نوشتن مقاله به راه آوا تداوم مي بخشند و اين پاسخ افرادي است كه مي پرسند چرا در آوا چند نويسنده تكراري وجود دارد. حال اگر در روستاهاي همسايه اين چنين اتفاقي مي افتاد يعني يكي از روستا هاي قوچان يا گرمدره و…. خبرنامه و نشريه ي محلي داشتند همين مردم ماركده كه به اين مسائل بي تفاوت هستند و حتي كساني كه سواد ندارند اين مسئله را چماقي مي كردند و بر سر مسئولين و شوراي ماركده مي كوبيدند، اين به اين معناست كه مردم ما منفي نگر هستند و تنها كمبود ها و نارسايي هاي روستا را مي بينند. اين بي تفاوتي به مسائل فرهنگي و ديد منفي حداقل تا چند دهه آينده در روستا با طرفداران زيادي همراه خواهد بود و يكي از مثال هايي كه ميتوان در اين مورد بيان كرد اين است كه تاكنون در روستا چندين جلسه اعم از فرهنگي و… برگزار شده است اما نكته مهم اينجاست كه جلسات فرهنگي با شركت كنندگاني كمتر از حتي انگشتان دو دست بوده است و جلساتي كه با موضوع آباد كردن راه، دانگ بندي و تقسيم بندي آب بوده است با دو سوم جمعيت فعال روستا برگزار شده است و اين عيب بزرگ (بي توجهي به مسائل فرهنگي) و فقر فرهنگي متوجه پدران و بزرگان روستا در قديم و حال مي شود. حال آواي ماركده با اين نيت كه بتواند تا اندازه اي اين فقر فرهنگي و اين معضل بزرگ جامعه امروزي روستا را كاهش بدهد منتشرشده و خواهد شد و از مردم روستا انتظار مي رود با حمايت همه جانبه و كنار گذاشتن بدبيني ها و مشكلات شخصي كه با يكديگر دارند، به آينده روستا فكر كنند و از رخداد هاي فرهنگي روستا حمايت كنند و من به نوبه خود از آقاي محمد علي شاهسون يكي از زحمت كشان آواي ماركده تشكر مي كنم كه با پشتكار و متقبل شدن زحمات و حرف و حديث هاي زياد تداوم بخش آواي ماركده هستند. به اميد آن روز كه مردمي با فرهنگ و شعور عالي داشته باشيم.
حبيب شاهسون ماركده
تشكر و قدرداني
در آموزه هاي ديني ما گفته مي شود انسان اشرف مخلوقات است. اشرف مخلوقات يعني برترين آفريده خداوند. وقتي آفريده هاي خداوند را، روي كره زمين بررسي كنيم، به دسته موجودات زنده بر مي خوريم كه انسان هم يكي از آن ها است. مي بينيم تنها چيزي كه باعث برتري او شده خرد، تعقل و ميوه و ثمره اين دو؛ يعني، دانش او است و وقتي سير تاريخي انسان را بررسي كنيم مي بينيم تاريخ از انسان هايي كه خرد و تعقل خود را در جهت خدمت به همنوع خود به كار گرفته اند و براي پيشرفت، بهتر زيستن و نوع دوستي انسان زحمت كشيده اند به نيكي ياد مي كند براي نمونه انسان هيچ گاه خدمات پاستور را كه با كشف خود جان مليارد ها انسان را از بيماري نجات داد فراموش نخواهد كرد و … و با يك بررسي ديگر مي بينيم خرد و تعقل انساني وقتي شكوفا مي گردد كه خانواده و جامعه وسايل رشد و شكوفايي آن را فراهم نمايد و يكي از اين وسايل مدرسه، آموزگار و كتاب است كه هر سه آن ها در يك مكان مقدس گرد مي آيند تا كودكان و سپس نوجوانان و جوانان با توجه به علاقه، توانايي و استعداد خود بتوانند با استفاده از آن ها در جهت فرزانگي و فرهيختگي گامي بردارند بنابراين وظيفه همه است از هر فردي كه در جهت فرزانگي و فرهيختگي همنوع خود قدمي بر مي دارد تشكر و قدر داني نماييم به همين جهت آواي ماركده به نمايندگي از طرف شوراي اسلامي روستا قصد دارد از همه آموزگاران و مديران محترم مدرسه هاي روستا و نيز از دانش آموزان ممتاز با درج نام آن ها قدرداني نمايد، با اين اميد كه همين دانش آموزان در آينده، انسان هاي فرهيخته و فرزانه اي شوند و بتوانند منشا خدمات به همشهريان خود و نيز جامعه بشري گردند و افتخاري براي روستا باشند.
شاگردان اول كلاس اول دبستان: مهدي شاهبندري فرزند حسن با معدل 20، حسين عرب فرزند محمد با معدل 20، رضا عرب فرزند محمود با معدل20 ؛ شاگرد دوم كلاس اول دبستان : مهدي عرب فرزند محمد علي با معدل 83/19؛ شاگرد سوم كلاس اول دبستان: علي عرب فرزند عبد الله با معدل 66/19با تشكر از معلم گرامي آقاي اسدالله عرب؛ شاگرد اول كلاس دوم دبستان: محمد جواد عرب فرزند مهر علي با معدل 87/19؛شاگرد دوم كلاس دوم دبستان: مهدي شاهسون فرزند غلام علي با معدل 78/19 ؛ شاگرد سوم كلاس دوم دبستان: ميلاد عرب فرزند رضا با معدل 31/19با تشكر از آموزگار گرامي آقاي سيد رضا هاشمي. شاگرد اول كلاس سوم دبستان: هادي عرب فرزند ولي الله با معدل 20 ؛ شاگرد دوم كلاس سوم دبستان: محمد عرب فرزند اسدالله با معدل 40/19 ؛ شاگرد سوم كلاس سوم دبستان: مسعود عرب فرزند علي اكبر با معدل 15/19 با تشكر از معلم گرامي آقاي علي رضا عرب. شاگرد اول كلاس چهارم دبستان: محمد شاهسون فرزند عشق علي با معدل 72/18 ؛شاگرد دوم كلاس چهارم دبستان: عباس عرب فرزند اكبر با معدل 04/18 ؛ شاگرد سوم كلاس چهارم دبستان: رضا عرب فرزند احمد با معدل 31/17 با تشكر از آموزگار گرامي آقاي همايون مظاهري؛ شاگرد اول كلاس پنجم دبستان: رضا عرب فرزند اسد الله با معدل 81/19 ؛ شاگرد دوم كلاس پنجم دبستان: محمد شاهسون فرزند علي مراد با معدل 77/18؛ شاگرد سوم كلاس پنجم دبستان: هادي عرب فرزند اكبر با معدل 72/18با تشكر از آموزگار گرامي آقاي صفر شريفي و همچنين با تشكر و قدرداني از زحمات مدير محترم دبستان شهيد موسي كلانتري آقاي عرب.
شوراي اسلامي روستاي ماركده – نشريه ي آواي ماركده
جامعه فهيم
مورخه 10/12/82 ساعت 8 شب بود، دوست ديرينه من آقاي(ش) از نجف آباد زنگ زد و گفت:” انتخاب شما را به عضويت شورا تبريك مي گويم و موضوعي را مي خواهم بگويم. درفرآيند تبليغات شورا، عده اي بدون توجه به فعاليت هاي شما در طول انقلاب و نيز علاقمندي شما به فرهنگ و مردم ماركده، كوشش مي كردند در ذهن مردم فرو كنند كه تو كمونيست هستي و حتي يكي از اين افراد روزي به فرمانداري شهركرد مراجعه و مي گويد:« فلاني كمونيست است و شما چگونه صلاحيت او را تاييد كرده ايد!؟» كارمند فرمانداري مي گويد:« جدي مي گويي؟! ما دنبال چنين آدمي مي گشتيم!» ؛ من فكر مي كردم مردم تحت تاثير قرار مي گيرند و به تو راي نمي دهند ولي وقتي آرا شمارش شد من نتيجه اي ديگر گرفتم كه اگر مردم ماركده را به حال خود بگذارند و حساسيت ها و هيجان هاي كاذب در آنها نيافرينند، مردمي فهيم و قدردان هستند”.
تاريخ 21/12/82 ساعت 8 شب بعد از ظهر جلسه اي با حضور تعدادي از مردم بويژه جوانان قوچان در مسجد اين روستا تشكيل شد. من هم در اين جلسه شركت داشتم. يك جوان حدود 30-27 ساله به جلسه وارد و روبروي من نشست. تا ان لحظه او را نديده بودم و اگر هم ديده بودم چيزي در ذهن نداشتم و هنوز هم نمي دانم نامش چيست؟ و پسر كيست؟ از همان لحظه اي كه روبروي من نشست به من خيره شد و دائم به من مي نگريست و تمام حركات و گفتار مرا زير نظر داشت. گفتگو ها آغاز شد و من هم در نوبت خود صحبت و نظر خود را گفتم. در حين صحبت هاي من، جوان مورد اشاره چند پرسش از من كرد و من جواب لازم را دادم. پس از پرسش و پاسخ نگاههاي آن جوان از حالت خيرگي خارج و آرامش خود را بازيافت. در اين وقت گفت: نمي دانم چرا بعضي ها خيلي راحت به ديگري تهمت مي زنند؟ پرسيدم موضوع چيست؟ گفت:” سال گذشته در اداره خدمات كشاورزي بن بودم دو نفر از مردم ماركده هم آنجا بودند. تو آمدي به اداره، كار كوچكي داشتي انجام دادي و رفتي و من كه تا آن موقع تو را نديده بودم از آن دو نفر ماركده اي پرسيدم اين كي بود؟ گفتند: اينو ولش كن، اين كمونيسته!؟ ، تا اينكه امشب شما را در مسجد ديدم و وقتي سخنان تو را گوش كردم متعجب شدم كه آنها چرا چنين حرفي پشت سر تو زدند؟! “
روز 25/1/83 گفتگويي با مدير آموزشگاهي از آموزشگاههاي ماركده داشتم ايشان گفت:” سال گذشته اول خرداد ماه كه اولين جلسه را با شما داشتيم باور كنيد از شما وحشت داشتم. گفتم: چرا؟ گفت: براي اينكه به من گفته بودند تو كمونيست هستي. ولي در طي چند جلسه كه با هم داشتيم پي بردم كه اينگونه نيست”.
وقتي يك نفر از ما مي پرسد فلاني كيست؟ معقول و منطقي اين است كه نام و فاميل و نام پدر او را بگوييم. حال چه عاملي باعث مي شود كه ما به جاي نام، نسبت ناروا به او بدهيم؟ در اين حالت چند فرض مي توان داشت يكي اينكه گوينده ضعف شخصيت دارد و مي خواهد با تخريب شخصيت ديگري ضعف خود را التيام بخشد. ديگر اينكه طرف داراي شخصيت است و فرد گوينده نسبت به موقعيت او حسادت مي كند و مي خواهد با خراب كردن او حسادت خود را تسكين دهد و ممكن است چنين افراد آدم هاي بي هويت يا بقول توده مردم بي بته باشند و براي آن ها تخريب شخصيت ديگري و حيثيت روستا اهميت نداشته باشد و.…
اين رويداد را از ديدي ديگر هم مي توان بررسي كرد و آن اينكه با تخريب شخصيت يكديگر چه سودي به روستاي خود مي توانيم برسانيم؟ مي دانيم مردم يك جامعه بويژه آنهاييكه حرفي براي گفتن دارند و مي توانند در فعاليت هاي اجتماعي مؤثر باشند، نيروها و سرمايه هاي جامعه هستند و خردمندانه اين است كه يك جامعه نيروها و سرمايه هاي خود را هدر ندهد و از تك تك آنها حداكثر سود را ببرد. حال اگر هريك با تخريب شخصيت ديگري، نيروهاي كارآمد جامعه را به تحليل ببريم و تفرقه ايجاد كنيم چه كسي سود خواهد برد؟ خرد انساني مي گويد هنگامي كه مي خواهيم بين خودمان كه مسلمان هستيم و ديگري كه به نظر ما اين گونه نيست، داوري كنيم؛ ابتدا بايد اينگونه بينديشيم كه، من اول انسان هستم بعد مسلمان و طرف مورد قضاوت من هم، نخست انسان است بعد داراي باوري كه من به او نسبت مي دهم. در اين صورت هر دو وجه مشتركي با هم داريم، يعني انسان بودن؛ پس به حكم انسان بودن شايسته و منصفانه نيست كه بدون مطالعه و اطلاعات دقيق، قضاوتي درباره او بكنيم. به علاوه پيش از قضاوت منفي درباره ديگري، بايد سنجيد از گفتن و نسبت دادن ناروايي به انسان ديگر؛ به خود گوينده، بقيه همشهريان و ديگر انسانها چه سودي خواهد رسيد؟ اگر نفعي يا سودي داشت بگوئيم و گرنه، نه؛ چون جامعه انساني بر اساس مدنيت و انديشه بنا شده و انديشيدن به نتيجه هر عمل، قبل از آغاز آن، و پذيرش مسئوليت رفتار و گفتارهاي خود، اساس مدنيت و لازمه حسن همزيستي اجتماعي است و مي تواند نگهدارنده و پيوستگي لايه هاي اجتماعي يك جامعه سالم باشد. در اين جا از زبان سلمان ساوجي بايد گفت:
من آن را آدمي دانم كه دارد سيرت نيكو
مرا چه مصلحت با آن كه اين گبر است و آن ترسا
پرسش اين است كه چرا ما به توانايي هاي خودمان نمي انديشيم ؟و آنها را به كار نمي گيريم؟ براي نمونه، به نظر شما فردي در روستا كانديد شورا شده و كمونيست است، خوب ما اين قدرت را داريم كه به او راي ندهيم و حذفش كنيم، چرا از ديگري مي خواهيم كه او را حذف كند؟ موضوعي كه زشتي اين پديده را دو چندان مي كند، بازگو كردن و نسبت هاي ناروا را پيش غريبه ها توضيح دادن است. ممكن است ما در جامعه خودمان، بين خودمان، سخن ها و رنجش هايي از يكديگر هم داشته باشيم ولي چه لزومي دارد ما رنجش ها وسخن هاي دروني خودمان را به غريبه ها بگوييم؟ غريبه ها چه كاري مي توانند براي ما بكنند؟ بدون شك غريبه اگر فرد دانايي باشد از شنيدن آن سخنان پي به كم مايگي و بي شخصيتي گوينده خواهد برد و اگر آدم ناداني باشد ضمن باور، آن زشتي ها را به همه مردم جامعه تعميم خواهد داد. حال بايد سنجيد از اين رفتار چه كسي سود خواهد برد؟
معقول و منطقي اين است كه هر گاه فردي بخواهد داوري كند كه فلان كس همانند بهمان كس است بايد هم فلان و هم بهمان را خوب بشناسد و زواياي آنها را مطالعه و بررسي كرده باشد و پس از آگاهي نسبت به موضوع و با كنار هم گذاشتن مشابهت ها، آنگاه قضاوت كند كه چون مشابهت هاي دو موضوع زياد است پس اين همان است. نخست با اطمينان مي توان گفت هيچ يك از همشهريانم كه اين حرفها را زده اند اطلاعات و آگاهي دقيق درباره مكتب كمونيسم ندارند، نه انديشه هاي اجتماعي، انساني اين مكتب را مي دانند، نه نظريه هاي اقتصادي آن را خوانده اند، نه آگاهي از نگرش اين مكتب به تاريخ انسان دارند و نه به علل و شرايط بوجود آمدن اين نظريه آشنايند. ديگر اين كه خود من هم از آنجاييكه اعتقادي به مكتب كمونيسم نداشته ام چيزي نگفته ام و كسي هم در اينباره چيزي از من نپرسيده، حال چگونه و برچه سند و منطقي اين حرف را پشت سر من مي گويند؟ نمي دانم. بعلاوه گويندگان اين نسبت ناروا شناختي از رويداد هاي سياسي، اجتماعي جهان هم ندارند زيرا كمونيسم در جهان شكست خورده و از هم پاشيده است. يكي از غول هاي بزرگ كمونيسم،كشور شوروي بود كه متلاشي شد و چند كشور كوچك از آن پديد آمد و هر يك از اين ها چهار اسبه به سمت سرمايه داري و دموكراسي روانند و هيچ يك هم مايل نيستند از گذشته خود حرفي بزنند. غول ديگر كمونيسم كشور چين است كه حكومتگران آن با سركوب بيرحمانه دانشجويان آزادي خواه كشور خود در ميدان « تيان آن من» در15 سال قبل با سرعت به سمت نظام سرمايه داري مي تازند. بدون شك هيچ فرد عاقلي دنبال مكتب شكست خورده نمي رود و اگر همشهريان خوب و مهربانم كمي از انديشه هاي مطرح در محافل روشنفكري و دانشگاهي ايران و جهان آگاهي مي داشتند آن قضاوت ناروا را نمي كردند. در اينجا خدمت همه همشهريان خوبم عرض مي كنم از آنجاييكه روستاي زيبا و باصفاي ماركده بويژه مردمان مهربانش را دوست دارم از قول حافظ شيرين سخن مي گويم:
« اگر دشنام فرمايي و گر نفرين، دعا گويم»،«كه در طريقت ما كافريست رنجيدن». پرسش ديگري كه پيش مي آيد اين است كه هدف گويندگان اين نسبت ناروا چيست؟ از آن جاييكه اين حرف ها هميشه در پشت سر زده مي شود و گويندگان شجاعت لازم را كه رودررو با سند و مدرك و منطق و استدلال گفتگو كنند را ندارند نمي توان جواب اين پرسش را مستند داد ولي غير مستقيم مي توان حدس زد چون در ذهن مردم جا افتاده كه كمونيست ها به خدا باور ندارند مي خواهند اين نسبت ناروا را به من هم سرايت دهند. اين در حالي است كه همه ما به روز قيامت ايمان داريم و مي دانيم در آن روز خداي بزرگ، دانا، توانا، و بينا داور نهايي است و به حساب ها تا مثقال ذره اي رسيدگي خواهد كرد ، اينان در آنجا چه جوابي خواهند داشت؟من نمي دانم. فقط از قول حافظ شيرين سخن به اين همشهريان عزيز مي گويم.
واعظان كاين جلوه درمحراب ومنبر ميكنند
چون به خلوت مي روند آن كارديگر مي كنند
گوئيا باور نمي دارند روز داوري را كاين همه قلب و دغل در كار داور مي كنند
و پيشنهاد مي كنم براي پرهيز از قضاوت هاي ناروا در باره اعتقادات يكديگر، هر فرد در طول عمر خود يكبار داستان موسي و شبان را در ديوان مولوي عميق و دقيق بخواند و دانش آموزان حداقل يكبار در طول تحصيل خود اين قصيده را به جاي انشا باز نويسي كنند.
مولانا جلاالدين محمد مشهور به مولوي اين داستان را به شكل زيبا و با استناد به آيات قرآني و حديث به نظم در آورده كه يك شاهكار ادبي است. بد نيست خلاصه اي از اين داستان را با هم بخوانيم. حضرت موسي (ع) پيامبر قوم يهود روزي از راهي مي گذشت، صدايي شنيد و به دنبال آن چوپاني را ديد كه با صدا و آوازي خوش خداي را ستايش مي كند. وقتي به مفهوم واژه هايي كه چوپان به كار مي برد دقيق شد ديد كه چوپان مي گويد: اي خدا تو كجايي تا من چاكرت شوم ، لباست را بدوزم، سرت را شانه كنم، شپش هايت را بكشم، شير برايت بياورم، دستت را ببوسم، خانه ات را جارو كنم، بزهايم را برايت سر ببرم و…
حضرت موسي به چوپان گفت: اين حرف ها را به كي مي زني؟ چوپان گفت: به آن كس كه ما را و اين جهان را آفريده. موسي گفت: اين ياوه ها چيست كه تو به خدا مي گويي؟ اين حرفهاي تو كفر است، دهانت را ببند. لباس و خانه و شير براي انسان است. خدا كه به اينها نياز ندارد و اگر دهانت را نبندي آتش خشم خداوند همه را خواهد سوزاند و …. چوپان گفت: اي موسي، من پشيمانم و از پشيماني جانم مي سوزد. آن گاه چوپان از ناراحتي يقه خود را دريد و سر اندر بيابان نهاد و رفت. در اين هنگام از طرف خدا به موسي وحي شد كه : اي موسي چرا بنده ما را از ما جدا كردي؟ يادت باشد كه تو براي وصل كردن آمدي نه براي فصل كردن، بدان كه من هر بنده خود را با خصوصياتي مخصوص آفريدم و اين حرف هاي چوپان از نظر تو كفر است ولي چوپان از صميم قلب مرا ستايش مي كرد و تو با برخورد تند، او را از من جدا كردي…. ؛ موسي وقتي اين سرزنش خداوند را شنيد به دنبال چوپان به بيابان شتافت و وقتي به چوپان رسيد گفت: مژده ده كه دستوري رسيد.
هيچ ترتيـبي و آدابـي مجو هرچه مي خواهد دل تنگت بگو
به گفته آندره ژيد، نويسنده اجتماعي و منتقد فرانسوي (1951-1869) « همه چيزها گفته شده اند ولي چون گوش شنوايي نبوده، پيوسته بايد از نو گفت». بي گمان هر كس پيام اين داستان را خوب بفهمد ابتدا مي انديشد بعد سخن مي گويد و هرگاه مجموع افراد يك جامعه بعد از انديشيدن سخن بگويند جامعه ايي فهيم خواهيم داشت.
منابع: سخن ها را بشنويم محمد علي اسلامي ندوشن
امثال و حكم علي اكبر دهخدا
فرهنگ معين محمد معين
ديوان حافظ
محمد علي شاهسون ماركده 25/3/1383
شوراي اسلامي پاسخ دهد
زمينه تمام شكوفائيهاي اقتصادي- سياسي- اجتماعي- فرهنگي-بهداشتي- صنعتي و… مطالعه داشتن و داشتن علم و دانش است و موثرترين راه رشد و اجراي مديريت اجتماعي، پذيرفتن انتقادها و توجه نمودن به آنها و استفاده كردن از انتقادها و پيشنهادها در برنامه ريزيهاي يك مجموعه همانند شوراي اسلامي مي باشد. پس از گذشت يكسال از كار شوراي اسلامي دور دوم بر آن شديم كه مصاحبه اي با شورا داشته باشيم. به سراغ آقاي محمد علي شاهسون رفتم، وي بيان داشت كه بنده تا حدودي حرفهايم را زده ام و در آوا هم منتشر شده است و گفت:” كه به سراغ رئيس شورا آقاي عبدالمحمد عرب برو و با وي مصاحبه كن”؛ ولي ايشان بعد از چند بار هماهنگي تلفني، هر بار به دليلي از مصاحبه كردن شانه خالي نمود. ناچاراً به سراغ آقاي سيد اسماعيل حسيني رفتم ولي وي هم مايل به انجام اين كار نشد و در آخرين بار كه درخواست مصاحبه را تكرار كردم ايشان گفت: ” يه چيزي بنويس، برو و ولش كن “. بنابراين در عجبم كه چرا اعضاء شوراي اسلامي ماركده براي سئولات مطرح شده و يا انتقادهاي وارده و منتشره در آواي ماركده توجهي نكرده اند و اگر هم مدعي است كه از سئوالات مطرح شده و يا انتقادها بي خبر بوده پس چرا به انتقاد بحق يا نادرست آقاي مهندس غلامعلي عرب مبني بر شريك شدن دردانه هاي شورا در طرح وحدت در جبهه پاسخ برآمد و بر مابقي انتقادها و سئوالات جوابي نداد. به بنده ثابت شده است كه اعضاء محترم شورا اصلاً خبرنامه داخلي شورا را قبول ندارد و مطالب آنرا مطالعه نمي كند و نتيجه مي گيرم كه شورا به پديده اطلاع رساني و مسائل فرهنگي اجتماعي بهايي نمي دهد و ارزشي براي آن قائل نيست، اگر غير از اين بود جداي از بحث مصاحبه، حداقل عملكرد يكساله خود را در پايان سال منتشر مي نمود و برنامه ريزي سال آينده را به اطلاع مردم خوب ماركده مي رساند. بهر حال از ادامه حرفهايم مي گذرم و به اصل موضوع مي پردازم و سئوالات كليدي را از شورا مي پرسم به اميد اينكه شورا با بينش درست و فهيم به آنها پاسخ لازم را بدهد:
- براي حل معضل سرويس هاي خط شهركرد- ماركده چه فكري كرده ايد؟ سرويس ها مسافري هستند يا كاميون حمل بار؟
- چه كار عملي براي آسفالت گرم جاده صادق آباد
- با جاده دره ماركده كه در حال كاشته شدن است چه كرده ايد؟
- مسئله بناي تاريخي حمام پائيني ماركده به كجا ختم شد؟ شنيده ها حاكي از آن دارد كه قرار است كاملاً تخريب شود و به جاي آن ساختمان دهياري احداث شود؟ چرا دوگانه تصميم مي گيريد؟
- براي رفع مشكل بيكاري جوانان چه راهكارهايي را پيگيري كرده ايد؟
- براي ورزش جوانان چه كاري كرده ايد و چه برنامه اي داريد؟ طرح احداث ميدان فوتبال آقدش از كجا بيرون آمد؟ نظر شورا بود يا نظر ورزشكاران؟ اگر نظر ورزشكاران بود چرا از محل احداث شده استفاده نمي شود؟ فكر مي كنم پيشنهاد شورا بوده چراكه ورزشكاران ته دره ماركده پائين تر از چقردره را پيشنهاد كرده بودند؟ چرا از نظرات مردم در كارها استفاده نمي شود؟
- ميزان فيش هاي جمع آوري طرح زباله چقدر بوده و كجا هزينه شده؟ درآمد كاكردي تراكتور كجا هزينه مي شود؟ با افرادي كه فيش طرح زباله را پرداخت نكرده اند چه برخوردي داشته ايد؟
- از طرح مرتع داري آقاي عبدالله شاهسون چه خبر خوبي براي مردم داريد؟ قرار بود سهم وي از سهم شورا جدا شود آيا اين طور مي شود؟
- از شوراي حل اختلاف خبري نشد؟!
- اجراي طرح هادي روستا كي شروع مي شود؟
- برنامه كليدي شورا در سال جاري چيست؟
- قرار بود كار بازسازي جاده حاشيه زاينده رود از ابتداي سال 83 شروع شود ولي خبري نيست؟
- پيگيري شورا در مورد طرح گاز رساني به كجا كشيد؟
- چرا دفتر كار شورا تعطيل شد؟
- دهياري يك نهاد مجزا از شورا مي باشد و يا اينكه زير نظر شورا كار مي كند؟ كار كلاسيك دهياري ماركده از كي شروع مي شود؟
رمضان عرب ماركده 11/4/83
همسايه ي نمونه
در اين آشفتـه بــازار نــمونه بدانم قـدر همسـايه ي نمونه
بيل گــر كــار كند مرد طناز بداند قـدر بيـل هــاي نمونه
وليكن گر غرض ورزي نمايد بود آن شخــص بيمـار نمونه
تو اي همسايه خوب كم توقع كه اكنون گشته اي يار نمونه
به هرجا مي روي دنبال سوژه براي كسب آفت هـاي نمونه
اگـر مسكن نداري شب بياسا به باغچه، كنج درختان نمونه
كت نيمدار بنما بـر تن خويش بـدون كــفش شــلوار نمونه
شپش ملق زند درعمق جيبت نـداري چونكـــه دينار نمونه
نبـاشد گر تورا امــوال ارضي به دنيــــايي تو رعيت نمونه
گر بـاران آيد هر روز تعطيـل شوي رعيـت بيكـار نـــمونه
چه سازم بنده تقديمت در آن روز؟ به جز طنزي ز اشعار نمونــه
ابوالفضل شاهسون 2/3/1383
شعر زمان ما
حدود يك سالي است كه از انتشار آوا مي گذرد، در اين زمان مطالب گوناگوني در آوا به چاپ رسيد.؛ اما در مورد چاپ مطالب نكته روشن و آشكارا در اين جا است كه در اوايل و در مدتي نيز يك ستون به شعر اختصاص داده شده بود كه كم كم و رفته رفته اين ستون جاي خود را به نقد هاي عبث و بيهوده داد و منطقي به نظر ميرسيد كه اين تغييرات باعث شود كه از لطافت آوا كاسته شود و به گفته تعداد كثيري از خوانندگان آوا مطالب چاپ شده، خشك و بي بار و ثمر شود. به همين دليل و بدنبال درخواست چند تن از خوانندگان آواي ماركده، اين جانب در هر شماره آواي ماركده، خوانندگان آوا را با يكي از شعراي معاصر ايران و نيز چند بيت شعر از ايشان آشنا مي كنيم و به همين جهت در هر شماره ستوني خواهيم داشت با نام شعر زمان ما، كه اين ستون را تقديم مي كنم به خوانندگان آوا كه طبع لطيف دارند مخصوصا كساني كه به شعر نو عشق مي ورزند.
فروغ فرخزاد: فروغ هميشه شاعري درگير با خود و هستي است. زني كه با مواجهه و مقابله با موفقيت هاي مختلف، مردانه و شجاعانه در واقعيت و طبيعت غوطه مي خورد. شاعري كه همچون همه شاعران بزرگ، نيروي شتاب و بيتابي، دو موتور پيش برنده ذهنيت اوست. اشعار فروغ كه نماينده ذهنيات زني مصمم و اصيل كه در دوره شعر خود تنها حرف هاي ويژه خود را ميزند و فقط به تصوير خود و موقعيت خود مي پردازد و در حقيقت همه شعرهايش بازتاب حُسن ها و عاطفه ها و انديشه هاي او به زبان ويژه است. در زير چند بيتي از مجموعه شكوفه اندوه فروغ را مي خوانيد:
شادم، كه در شرار تو مي سوزم شادم، كه در خيال تو مي گـريم
شادم كه بعد وصل تو باز اينسـان در عشق بي زوال تو مي گريم
من با لبان سرد نســـيم صبح سر مي كــنم ترانـــه براي تو
من آن ستاره ام كه درخشانم هر شب در آسمان سراي تو
منبع: محمد حقوقي (شعر زمان ما) حبيب شاهسونخوردن صبحانه
معمولا در بين خانواده ها سه وعده غذايي مهم ( صبحانه، شام و نهار ) رايج است كه در بين سنين مختلف اغلب شام و نهار به اندازه كافي خورده مي شود اما اكثرا از خوردن صبحانه پرهيز مي كنند يا خيلي دير صبحانه مي خورند كه اين كاري اشتباه است؛ زيرا چندين ساعت ابتدايي روز، بدن به انرژي زيادي نياز دارد و با خوردن صبحانه مي توان اين انرژي را به دست آورد. در بين كودكان و دانش آموزان ديده مي شود كه به طور كلي صبحانه نمي خورند و با معده خالي به كلاس درس مي روند كه اين اثر منفي در پذيرش ذهن آن ها دارد اما دانش آموزاني كه با خوردن صبحانه به مدرسه مي روند سرحال تر، شاد تر، خنده رو تر، و در نتيجه درس را بهتر مي فهمند. پزشكان خوردن صبحانه زياد را زياد توصيه كرده اند. اين در حالي است كه وقتي با كودكان و نوجوانان درباره ي صبحانه خوردن صحبت مي كنيم اكثرا مي گويند كه ميل به غذا نداريم. پس لازم است توصيه هاي پزشكان را جدي بگيريم و حتما خانواده ها سر يك سفره و با هم صبحانه بخورند. در هر گروه سني كه نمي توانند صبحانه بخورند مي توانند با مقداري مربا و يا يك عدد ميوه شيرين مثل خرما قسمتي از نياز انرژي بدن را تامين كنند تا بدن در مواقع خطر سالم و مقاوم بماند، از جمله موادي كه بدن شديداً به آن نياز دارد ويتامين «ث» مي باشد اما اگر اين ويتامين همراه با غذاي ديگري مصرف شود اثر كمتري دارد در حالي كه بهترين موقع رساندن ويتامين «ث» به بدن صبح و قبل از صبحانه كه معده و روده خالي هستند مي باشد. لازم به ذكر است كه تمامي مركبات حاوي اين ويتامين هستند اما در صورت دسترس نبودن آن ها، مي توان در صبحانه از يك عدد گوجه فرنگي استفاده كرد. در بين ارقام صبحانه بهترين رقم شير است زيرا شير غذاي كامل است. اما عده اي از دانش آموزان تمايل به خوردن شير ندارند كه مي توان به جاي آن از تخم مرغ و خامه استفاده كرد. معمولا در بين خانواده هاي ما چغندر گياهي است كه مي توان ريشه آن را به طور خام يا پخته كه امروزه آن را با نام لبو مي شناسيم استفاده كرد. تحقيقات پزشكي نمايانگر آن است كه گياه چغندر داراي ويتامين هاي ( آ، ب، ث ) و حاوي پروتئين، چربي، مواد قندي، كلسيم و آهن است. خواص گوناگوني هم چون استحكام بخشيدن به استخوان ها، رفع كم خوني، اشتها بخشي، ادرار آور، رفع دندان درد داشته و در درمان سوختگي اثر بسزايي دارد كه اگر اين گياه در صبح و هنگام صبحانه مصرف شود، اثر چشمگيري در جذب مواد خاصيتي خود به بدن را دارد. بياييد با يك برنامه ي غذايي مرتب و سالم، سلامتي را در خانواده هايمان به ارمغان آوريم.رمضان علي شاهسون 1/4/1383
جشن عروسي درماركده (قسمت هشتم)
يكي ديگر از كارهايي كه در جلسه عقد كنان و خرج بران انجام مي گرفت، تنظيم صورت قباله بود. صورت قباله عبارت است از نوشته اي كه مشخصات كامل دختر و پسر در آن درج مي گرديد و پسر در اين نوشته دختر را به عقد و ازدواج دائمي خود در مي آورد. اين صورت قباله توسط ملاي ده تنظيم و آن را براي دختر يا عروس مي خواند و عروس هم با گفتن « بله» قبولي خود را اعلام مي كرد آنگاه عروس پاي صورت قباله را انگشت مي زد و داماد هم انگشت مي زد. و سپس به امضاء تعدادي از حاضرين در جلسه بخصوص بزرگان جلسه مي رسيد.هنگامي كه صورت قباله تنظيم مي گرديد ملاي ده با اجازه پدر عروس به اتاق عروس كه سفره عقد تزئين و عروس در كنار آن نشسته مي رفت. در اين هنگام مادر داماد با كمك مادر عروس سفره بزرگي در خانه پدر عروس در اتاق مي گسترند كه به آن سفره عقد مي گويند. چيزهايي كه در اين سفره چيده مي شوند از خانه داماد آورده مي شود. كه عبارتند از: يك كاسه روغن حيواني، يك كاسه شيره انگور، يك بشقاب بزرگ ارزن، يك بشقاب بزرگ گندم، يك بشقاب بزرگ جو، يك تكه صابون، يك بشقاب حناي ساخته شده، چند بشقاب انواع آجيل و شيريني محلي و شهري، يك تكه قند، يك تكه نبات و سه قرص نان. نان حتماً بايد سه قرص و تك باشد. در اين اتاق در هنگام عقد، زنان دوبار ازدواج كرده، زنان شوي مرده، زنان بيوه حق ورود ندارند. چون مردم بر اين باور بودند كه سرنوشت اين زنان به اين علت بد بوده كه نفس بدي داشته اند و حضور در اتاق عقد و سر سفره عقد ممكن است روي سرنوشت آينده نو عروس اثر بدي بگذارد. عروس خانم در بالاي اتاق نشسته و يك روسري شده روي صورت او انداخته شده و دختران همسن و دوست او و نيز زنان جوان با ريتم داريه مي رقصند و شادي مي كنند. ملاي ده ورود خود را اطلاع مي دهد، زنان و دختران اطراف اتاق ايستاده و يا نشسته، ساكت مي شوند. دو نفر يك سيني روي سر عروس مي گيرند و يك نفر ديگر يك تكه قند و يك تكه نبات روي سر عروس مي سايند. به اين جهت بالاي سر عروس قند و نبات سائيده مي شود كه در آينده زندگي او مثل قند و نبات شيرين باشد. غافل از اينكه در زير همان قند و نبات، اغلب ذهن عروس خانم تهي از انديشه، شناخت و آگاهي است چون از روز نخست كه متولد شده به او گفته اند تو دختر هستي و نبايد خيلي چيزها را ببيني، نبايد خيلي چيزها را بشنوي، نبايد خيلي چيزها را بداني. حال اين دختر خانم را بدون اينكه مفهوم شوهر و شوهرداري را عميق بداند و بدون اينكه آمادگي رواني داشته باشد و بدون اينكه قدرت تصميم گيري داشته باشد از او مي خواهند كه بلي بگويد و به خانه شوهر برود و با تاثير خاكه قند و نبات زندگي اش شيرين باشد. بي گمان هر دختر خانمي حق دارد كه زندگي شيرين داشته باشد. ولي بايد دانست شيرين بودن زندگي هيچ ربطي به شيريني قند و نبات ندارد بلكه فقط با شناخت خود، آگاهي داشتن نسبت به اهداف زندگي خود و به نيازهاي انساني و داشتن آگاهي نسبت به محيط اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي بدست مي آيد. براي رسيدن به زندگي شيرين لازم است شخصيت رواني عروس خانم رشد لازم را كرده باشد، اعتماد به نفس داشته باشد و عواطف او پرورش يافته و آمادگي براي شروع و ادامه زندگي مستقل را داشته باشد و اين آموزش ها و آگاهي ها را بايد در خانه پدر ببيند آنگاه به خانه شوهر برود ملاي ده وارد اتاق مي شود و پايين اتاق مي نشيند و با ياد خدا سه بار صورت قباله تنظيم شده را مي خواند. رسم بر اين است كه دفعه اول عروس « بلي » را نگويد و دفعه دوم هم سكوت كند و دفعه سوم آنهم با اصرار حاضرين و نيز پدر عروس كه در آن اتاق حاضر و به عروس مي گويند كه بله بگويد، آنهم خيلي آهسته مي گويد (بله). گاهي وقتها مبلغي پول توسط پدر داماد به عروس داده مي شود تا بله بگويد به اين پول زير زباني مي گويند. آنگاه ملاي ده انگشت عروس را آغشته به جوهر مي كند و پاي قباله مي زند و همگي با مبارك باد گفتن و آرزوي پير شدن به پاي هم يكي يكي اتاق را ترك مي كنند ولي زنان و دختران جوان همگي باقي مي مانند. در اين وقت خاكه قند هاي ساييده شده، بين دختران حاضر تقسيم مي گردد و باقي مانده قند و نبات تكه تكه مي شود و بين حاضرين تقسيم مي شود و همگي با خوشحالي مي خورند و بر اين باورند كه براي درد دندان خوب است!؟
ادامه دارد… محمد علي شاهسون ماركده