پيام ها و خبر ها
- آواي ماركده عيد سعيد فطر را تبريك مي گويد.
- روز 15/8/83 مصادف با 21 ماه رمضان، توسط آقايان محمدعلي شاهسون عضو شورا و محمد عرب دهيار، از محل زمين بالاي كوه عاشق آباد (آغجه قيه) بالا بازديد به عمل آمد. زمين مذكور جهت ايجاد شهرك توريستي سياحتي تفريحي در نظر گرفته شده و به همين منظور كروكي تهيه و قرار است مراحل اداري آن پيگيري گردد.
- چهاردهمين جلسه شوراي اسلامي ماركده با حضور سه نفر اعضا و دهيار، مورخه 11/8/83 ساعت 19 نشكيل شد. يكي از مواردي كه در اين جلسه مطرح و پيرامون آن بحث و مذاكره شد موضوع ساخت و سازهاي مسكوني بود. براي اجراي طرح هادي روستا و رعايت عقب نشيني ها و رعايت حريم معابر عمومي و
- يكي ديگر از مواردي كه در جلسه 14 شوراي اسلامي مطرح گرديد موضوع اجراي جدول كشي خيابان اصلي روستا بود. از آن جايي كه بيشتر قسمت هاي خيابان اصلي روستا نيازمند همكاري مردم براي عقب نشيني دارد و اجراي طرح به صورت كامل در حال حاضر مقدور نيست قرار گرديد دهيار جدول كشي سمت جنوبي خيابان اصلي را از ابتداي ورود به روستا در برنامه كاري آينده دهياري قرار دهد.
- روز 21/8/83 ساعت 10 صبح با هماهنگي قبلي كه آقاي محمدعلي شاهسون نموده بود، جناب آقاي غلامي معاون مالي اداري نوسازي مدارس شهركرد و آقاي مهندس بهارلو رئيس محترم آموزش و پرورش سامان به ماركده وارد و به همراه آقايان محمدعلي شاهسون و عبدالمحمد عرب اعضاي شورا و چند نفر ديگر از مردم، نخست از ساختمان مدرسه راهنمايي دخترانه ماركده بازديد به عمل آوردند. در اين بازديد امكان چگونگي توسعه زمين اين مدرسه جهت ساخت ساختمان جديد به اطلاع بازديد كنندگان رسيد، آنگاه از محل پيشنهادي ديگر-زمين بين خانه احمد عرب و عبدالله شاهسون- و نيز از زمين باغ بزرگ هم ديدن شد و سرانجام در يك گفتگوي چند لحظه اي كه به صورت ايستاده انجام شد قرار گرديد در روز هاي آينده كارشناسان اداره نوسازي از هر سه محل بازديد و مناسب ترين محل را جهت ساخت يك باب مدرسه 5 كلاسه بر گزينند. اعضا شورا و ديگر افراد حاضر درآنجا نيز متعهد شدند زمين را فراهم و در اختيار اداره نوسازي قرار دهند و با احتساب مبلغ كمكي فرد خير و نيز مبلغ زمين اهدايي، بقيه هزينه ساختمان تا سقف 50 درصد را نيز تامين نمايند.
- آقاي حسن عرب فرزند مرحوم احمد در جلسه شماره 15 مورخه 19/8/83 شوراي اسلامي ماركده حاضر و اعلام نمود كه مقدار 300 متر مربع از زمين هاي زراعي قريه ماركده را بنا بر وصيت مرحوم پدرم جهت ساخت مدرسه اهدا مي نمايم. اين عمل نيكوكارانه و خداپسندانه آقاي حسن عرب مورد تشكر و قدرداني اعضا شورا و ديگر افراد حاضر در جلسه شد. سپس با قرائت فاتحه اي براي شادي روح مرحوم حاج احمد عرب، زمين مذكور طي صورتجلسه اي به شوراي اسلامي واگذار گرديد. ضمنا آقاي حسن عرب علاوه بر اهدا زمين مورد اشاره، در تاريخ 28/4/83 طي فيش شماره 10296879، مبلغ چهارصد هزار تومان براي كمك به ساخت مدرسه در روستا به حساب جاري 2640 دهياري ماركده نزد بانك كشاورزي شعبه هوره واريز نموده است.موارد فوق در حضور آقايان عبدالمحمد عرب، سيد اسماعيل حسيني، محمدعلي شاهسون( اعضاي شورا)؛ محمد عرب (دهيار)، و جناب آقاي سيف الهي و آقايان حمزه خسروي و جهانگير شاهسون و نيز خود آقاي حسن عرب (اهدا كننده) صورت جلسه و به امضاء رسيد.
- از طريق بخشداري سامان حواله اجناس نذري سهميه روستاي ماركده به مقدار 76 كيلو برنج، 30 كيلو قند و شكر، و 36 كيلو روغن با موافقت شوراي اسلامي در اختيار هيات قمر بني هاشم روستاي ماركده قرار داده شد.
- قابل توجه اهالي محترم روستاي ماركده : به دنبال توافق شوراي اسلامي ماركده با مسئولين محترم بنياد مسكن انقلاب اسلامي شهرستان شهركرد جهت سنددار كردن خانه هاي روستاي ماركده، از همه مردم ماركده درخواست مي گردد حداكثر تا تاريخ 15/9/83 مدارك زير را تكميل و در روزهاي فرد هفته يكشنبه- سه شنبه- پنجشنبه از ساعت 8 الي 2 بعد ازظهر در دفتر دهياري تحويل آقاي حسين عرب مسئول مالي اداري دهياري داده تا تحويل بنياد مسكن گردد. 1- كپي سند يا قولنامه خانه با تاييد شوراي اسلامي، يك برگ. 2- كپي شناسنامه مالك، يكبرگ. 3- پوشه فنردار، يك عدد. 4- تكميل فرم شماره 2، يكبرگ. 5- تكميل فرم شماره 8 با تاييد شوراي اسلامي،يكبرگ. 6- پرداخت مبلغ 5500 تومان پول.
- آقاي احمد شاهپوري با ارسال يادداشتي نوشته: سلام بر قلم بدستان نشريه آواي ماركده، در شماره 34 ، يادي از اينجانب شده بود كه تشكر و قدرداني مي گردد؛ ضمنا مقاله دورويي را در اين شماره خواندم به نظر من بسيار جالب بود.
- روزنامه شرق در شماره 261 نوشته است براساس تازه ترين مطالعات انجام شده در انگلستان، زناني كه در درون خود اميد دارند عمر طولاني داشته باشند احتمال به دنيا آوردن نوزاد پسر درآنها بيشتر است.
تقديم به دستان كوچك دختركان قالي باف
مــن و مــادر كنـار دار قــــــالي هميشه روز و شب مشغول كاريم
در ايــن تنهــا خـانــــه بايـــد ميــان بــاغ قـالي گل به كاريم
ولي فرش اتــــاق ما به جز يك گليم كهنه چيز ديـــگري نيست
تمـــام زحمت روز و شب مــــا خـدا دانـد بـراي خانه ي كيست
هميشه بــا نخ خوشرنــگ بـايد ببـافم بوته هـا را غنچه هـــــا را
تمـام نقش قـالي هاي ما هست پر از گل هــاي رنگارنگ و زيبا
ولي يك روز نقشي ميكشم من كه شـــايد بهتر از هر نقش باشد
ببافم با دو دستم فرشي آن روز كه نقشش خانه اي بي فرش باشد
لطيفه
1- وقتي صداي آخ و واخ مشتري موقع اصلاح بلند شد سلماني رو به او كرد و گفت: آقا مگر ماشين من موهاي شما را نميگيره؟ مشتري جواب داد: چراميگيره اما ول نمي كنه! 2- مردي به دوست خود رسيد و گفت: حسين آقا، خانمت از بالاي پشت بام خودش را پايين انداخت و مرد! او شروع به دويدن كرد ناگهان ايستاد و با خود گفت: اي بابا من كه خانه ندارم! دو باره شروع به دويدن كرد و بعد از مدتي ايستاد و با خود گفت: اي بابا من كه اصلا زن ندارم! باز به دويدن ادامه داد و لحظاتي بعد با خود گفت: اي بابا من كه اصلا حسين آقا نيستم!
چگونه با ديگران دوست شويم
دوست يابي را مي توان مهارت شمرد كه مي تواند در حل بسياري از مسائل انسان رهگشا باشد. از آنجا كه انسان موجودي ذاتا اجتماعي است و نياز به برقراري ارتباط با ديگران دارد همواره مي كوشد با ديگران ارتباط برقرار كند و نياز خود را از لحاظ روحي، اجتماعي، فردي و اخلاقي برطرف نمايد و اگر قادر نباشد اين نياز را بر طرف كند اين مسئله به گوشه گيري، افسردگي و اضطراب مي انجامد بنابراين داشتن مهارت در دوست يابي و نحوه برقراري ارتباط صحيح با فرد مقابل از نكات بسيار مهمي است كه مي تواند در تمامي مراحل زندگي راهگشا باشد. يكي از راههاي برقراري ارتباط را مي توان اعتماد به نفس خود فرد و اعتماد او به طرف مقابل دانست. فرد بايد طرف مقابل خود را كاملا بشناسد اگر مي خواهيد فردي را خوب بشناسيد بايد ارتباط خود را با او گسترش دهيد و با او بيشتر در ارتباط باشيد و به رفتارهاي او دقيق شويد و با مشاهده و تجربه درباره او قضاوت كنيد. دقت كنيد در قضاوت بر روي دوستان و افراد پيرامون خود خيلي سريع نباشيد و زود و بدون تامل و درنگ قضاوت نكنيد. افرادي كه خيلي زود درباره ديگران قضاوت و داوري مي كنند از خودراضي و داراي عقده خود بزرگ بيني هستند و خشم و نفرت ديگران را نسبت به خود برمي انگيزند و موجب قطع ارتباط خود با ديگران مي شوند. به خاطر داشته باشيم در دوستي تمرين شكيبايي، خوشرويي، ايثار، گذشت، همدلي و صميميت نقش بسزايي دارد.
عليرضا عرب 23/8/83
هنر انسان بودن
« منت خداي را عز و جل كه طاعتش موجب قرب است و به شكر اندرش مزيد نعمت» كه در روستاي ما موقعيتي و امكاني بوجود آمده تا همشهريان عزيز از جمله آقاي اسدالله عرب اين امكان را داشته باشد تا نظر انتقادي خود را نسبت به عملكرد شورا و دهياري، طي مقاله اي در آواي ماركده به اطلاع ديگر همشهريان برساند صرف نظر از اينكه، اين انتقاد وارد باشد يا نه، كه لازم است از جنبه هاي مختلف آن را بررسي كرد. بايد شجاعت اين دوستمان را ستود كه نظر خود را بر خلاف رويه معمول روستا، كه حرفمان را رودررو نمي زنيم، و نيز بدون اينكه سوء استفاده اي از باورهاي مردم بكند مستقيم و به صورت مكتوب و نيز بدون تعارفات معمول به آگاهي همگان رسانده است و برخود مي باليم كه در روستاي ما چنين بستري فراهم شده تا مردم بتوانند حرف خود را بزنند و اين يكي از افتخارات روستاست كه زمينه آن در اين دوره بوجود آمده است و مي افزايم حداقل در يكصد سال گذشته تاريخ روستا –كه مي توان آن را دقيق مورد مطالعه قرار داد- هيچگاه چنين زمينه اي براي مردم بوجود نيامده كه جا دارد همگان بويژه جوانان و تحصيل كردگان روستا كمك نمايند تا اين بستر كه همان آوا باشد سالم تر و همگاني تر گردد، آوا امروز شمعي است در ميان باد هاي خودي و بيگانه و همت جوانان را مي طلبد. بدون شك هر فردي مي تواند و حق دارد انتقاد كند و نظر خود را راجع به شورا و دهياري بگويد ولي گفتن كاستي ها، نقصان ها همانند گفتن دردهاست، و دردها را اكثر مردم مي دانند، حال اگر ضمن گفتن نقدها، روش علمي درمان را هم بگوييم كاري كرده ايم كارستان. مثال مي زنم؛ ببينيد هزاران سال بشر از بيماري هاي عفوني رنج مي برد و ميليون ها انسان در طول تاريخ بخاطر بيماري عفوني كه عامل آن ويروس يا ميكرب است جان داده اند و ديگر انسان ها هنگام برخورد با بيمار هريك با توجه به فرهنگ، اطلاعات، محيط جغرافيايي و ديگر عوامل تاثير گذار، عامل اين بيماري را شيطان، باد، سردي، گرمي، خواست خدا، سرنوشت و… مي دانستند و براي درمان اقدام به كارهايي از قبيل دعانويسي، جادو، جن گيري و… مي كردند و نتيجه هم نمي گرفتند تا اين كه آقاي الكساندر فلمينگ اسكاتلندي ( 1881-1955م) آمد و پنيسيلين را كشف كرد، از آن تاريخ تاكنون ميليون ها انسان در سراسر جهان از اين نوع بيماري جان سالم بدر برده اند، بنابراين كار وقتي كامل مي شود كه هم درد را بشناسيم و هم داروي آن را و هردو را با هم ارائه بدهيم. به نظر مي رسد انتقاد اين دوستمان مقداري درست باشد چون كمبود ها و نيازمندي هاي روستا در اين زمان بسيار است و لازم است قدم هاي بلندي برداشته شود و از اين جهت شايد بتوان يك مقدار حق را به آقاي اسدالله عرب داد و اين يك روي سكه است و از آن جاييكه سكه دو رو دارد شايسته و لازم است براي كامل و جامع تر شدن اين نظر روي ديگر سكه را نيز مطالعه و بررسي كرد تا ببينيم علت يا علل عدم پيشرفت كار ها در چيست؟ آيا اعضاء شورا و دهيار افراد پركار، دلسوز و داراي پشتكار بوده و هستند و وظيفه خودشان را خوب مي دانند و جهت عملي شدن و ظايفشان فعاليت مي كنند ولي كاري از پيش نمي رود؟ يانه؟ و آيا مردم روستا آن آمادگي لازم را جهت همكاري و برداشتن گام هاي بلند و بزرگ براي روستا را داشته و دارند و به موقع همكاري و همگامي را با اعضاء شورا و دهيار انجام مي دهند؟ يا نه؟ ريشه كوتاهي ها در كجاست؟
دوست ديگرمان آقاي محمد عرب در مقاله خود كه بايد آن را رنجنامه ناميد با شجاعت و شهامت فوق العاده اي اشاره كوتاهي به ريشه ها دارد، ايشان در اين رنجنامه، نقص ها، ناهنجاري ها و رفتار هاي ناسازگار با اصول انساني را عريان بيان كرده است كه كاريست كارستان. من به سهم خود شجاعت و شهامت اين همشهري عزيزمان را مي ستايم. حال با هم چند نكته از اين مقاله را بررسي مي كنيم. ايشان نوشته اند« بعضي از دوستان مي پندارند كارهاي محمدعلي شاهسون ضد فرهنگي است!؟». من نمي دانم فرهنگ از ديد اين دوستان چيست؟ و چه تعريفي از فرهنگ دارند؟ فرهنگ يك مقوله انساني و بالطبع جهاني است به همين جهت تعريف هاي زيادي هم از آن شده و در دست است. با توجه به اين تعريف ها، قضاوت اين دوستان به شوخي بيشتر شبيه است تا به يك سخن جدي و آدم را به ياد سخن فردوسي مي اندازد كه مي گويد: سخن ها به كردار بازي بود. چون من در تمام نوشته هايم راستي و پاكي و صداقت را ستوده ام، بر وجود و باور به خداي بزرگ، خالق هستي، آفريدگار يكتا، بينا، دانا و توانا تاكيد كرده ام، بر روز بازپسين و سنجش رفتارها و كارها بر اساس« مثقال ذره» تاكيد داشته ام، نوعدوستي، مهرورزي، عشق ورزي را ستوده ام، مسئوليت پذيري و وفاي به عهد را بزرگ و محترم شمرده ام، احترام به يكديگر، خدمت به انسان ها، و رعايت حقوق ديگران را ارج گذارده ام، توصيه به خردورزي، تعقل، تفكر، مطالعه، انديشيدن، دانايي و توانايي در تمام نوشته هايم نمايان است و… حال اگر بتوان اين ها را ضد فرهنگ ناميد مي پرسم؛ پس فرهنگ چيست؟ آيا مي توان تزوير، دورويي، ريا و سوء استفاده از باورهاي مردم را كه محمد عرب از آن ناليده است و متاسفانه در جامعه ما هم وجود دارد، فرهنگ ناميد؟
جمله اي از حضرت علي(ع) را چندين سال پيش خواندم و آن را يادداشت كردم متاسفانه اكنون هر چه گشتم يادداشت را پيدا نكردم ولي مضمون و مفهوم جمله در ذهنم باقيست و آن اين است كه انسان ها در دو هنگام ممكن است از انصاف دور شوند يكي وقتي كه از كسي خوششان بيايد و بخواهند از او تعريف و تمجيد كنند آنگاه كاستي هاي آن شخص را اصلا نمي بينند و نقاط قوت آن را بزرگ و بزرگتر و زيبا تر مي بينند، و ديگر هنگامي است كه از فردي خوششان نيايد و يا با او خصومتي و يا كينه اي از او دردل داشته باشند آنگاه نقاط قوت آن شخص را نمي بينند و ضعف هاي كوچك آن به اندازه كوه مي شود گاهي هم نقاط قوت را با دليل تراشي تبديل به نقطه ضعف مي كنند كه هردو حالت از انصاف به دور است. به نظر مي رسد دوستان در حق من بي انصافي را به حد كمال رسانده باشند كه دور از شان يك انسان است.
آقاي محمد عرب علت همكاري نكردن عده اي از همشهريان را با آوا، علارغم قول و تعهد اوليه، همفكر نبودن با محمدعلي شاهسون دانسته و به دنبال آن نوشته اند اين دوستان آوا را بدين جهت مي خوانند كه نقطه ضعفي در آن بيابند!؟
وقتي اين انديشه و بينش را تحليل كني، كوته انديشي و بچه گانه بودن و بدوي بودن در آن نمايان است. بايد به اين دوستان گفت: دوستان مقداري چشمانتان را بماليد، ماركده عصر ارباب بمانيان و ميدان داري عزيز ريزي را پشت سر گذاشته و اكنون در عصري مي زيد كه عصر ارتباطات و تبادل اطلاعاتش مي نامند و كره زمين را دهكده جهاني. امروز كشوري، جامعه اي را پيشرفته و توسعه يافته مي نامند كه تبادل اطلاعات در آن گسترده و در كمترين زمان باشد و اين گسترش و تعدد رسانه هاي گروهي بدين جهت پديد آمده كه اطلاعات، آگاهي و تجربيات گوناگون انسان ها را به يكديگر انتقال دهند. حال اگر قرار باشد همه افراد جامعه همانند يكديگر بينديشند و آگاهي و اطلاعاتشان يكسان باشد ديگر چه نياز به نشريه، كتاب، گفتگو، راديو و تلويزيون است؟ از آن جايي كه همه افراد جامعه نمي توانند يكسان باشند گفتگوها، كتاب ها، نشريات و ديگر رسانه ها بوجود آمده تا انسانها آگاهيها و اطلاعات و دانسته هاي خود را به يكديگر انتقال دهند كه كاريست فرهنگي، اجتماعي و انساني. گفتگوي دو انسان با هم وقتي زيبا و دلپذير خواهد بود كه دو نفر ديدگاه يكسان نداشته باشند، آنگاه با احترام به يكديگر و با استدلال و منطق هر يك ديدگاه، نظر و انديشه هاي خودرا براي ديگري بيان كند، لازمه اين گونه گفتگو داشتن شجاعت و شهامت است. چرا؟ براي اين كه هرگاه هريك از دوطرف ديدند ديد و بينش طرف مقابل مستند تر و دقيق تر و جامع تر هست اين شهامت را داشته باشد كه آن را بپذيرد و يا حداقل هر دو به ائتلافي از هر دو ديدگاه دست يابند و چه قدر زيبا و دل پذير و انساني خواهد بود كه اگر نتوانستند يكديگر را قانع كنند به عنوان دو انسان داراي حق زيست در جامعه انساني و با رعايت همه حقوق انساني و با احترام به يكديگر و به دور از تهمت، افترا و اتهام در كنار هم زندگي كنند. اين شكل گفتگو كردن هنر انسان بودن است كه از هر فردي بر نمي آيد حال وقتي صحبت مردمان را گوش كني ضعف و ناآشنايي بعضي از آن ها را با بار معنايي واژه هايي كه به كار مي برند و نيز با منطق گفتگو به عيان خواهيم ديد براي نمونه يكي از مسئولين بلند پايه روستا كه با راي مردم برگزيده شده و از انتقاد مردم مي هراسد روزي به من گفت: آوا شرم و حيا را از ميان مردم برده! با تعجب پرسيدم: شرم و حيا؟! گفت: بله! گفتم: مثال؟ ديدم انتقاد هايي را كه از مسئولين در آوا مي شود را اين مسئول بر مي شمارد. گفتم: اين ها انتقاد است و انتقاد يك موضوع اجتماعي و حق همه است و شرم و حيا يك مسئله اخلاقي است، اين ها يكي نيستند و نمي توان انتقاد را مسئله غير اخلاقي خواند. فرد مسئول گفت: نه! اتفاقا همين ها بي شرمي و بي حيايي است!
از نظر من، اين فرد مسئول روستا براي تمام انتقادها پاسخ مناسب داشت و دارد و از آن جاييكه براي پاسخ گويي بايد بينديشد و استدلال كند، وقت صرف كند، چون توانايي گفتگو و هنر انسان بودن در او ضعيف است و از طرفي سخنان و انتقاد ديگران براي او ناخوشايند است براي خاموش كردن طرف مقابل راه ميان بر را كه همان اتهام زني است بر مي گزيند تا از شر او راحت شود. براي آگاهي بيشتر خوانندگان آوا معاني شرم، حيا و انتقاد را در زير مي آورم. حيا؛ كلمه اي است عربي كه به زبان فارسي راه يافته، و معني فارسي آن شرم است. حيا را بر دو نوع دانسته اند، نفساني و ايماني. حيا نفساني شرمي است كه خداوند آن را در همه آدميان قرار داده است مانند شرم از كشف عورت و جماع كردن بين مردم. و حيا ايماني شرمي است كه مومن را از انجام عمل گناه از ترس خداوند باز مي دارد. آورده اند حيا و شرم از حالات كساني است كه مقربان درگاه خداوندي هستند حال هرچه به خدا نزديك تر با حيا تر. بنابر اين كسي كه خداوند را هميشه و در همه حال حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار خود مي بيند با حيا تر خواهد بود. بدين جهت در حديث هم آمده كه: الحياء من الايمان. و ناصر خسرو مي گويد:
حيــــا اصليست اندر ذات انســان كــــه دارد آدمي را آدمي ســـــان
حيـــا و عقــل و ايمـــانند با هم زيــكديــگر نپــردازنــد يـــكدم
شرم يك واژه فارسي است؛ شرم حيرت و وحشتي است كه در آدمي پيدا شود از آگاه شدن ديگري بر عيب يا نقص او. فردوسي گويد:
نشسته سر افكنده بي گفتــگوي ز شــرم آستيــن را گرفتــه به روي
و ناصر خسرو گويد:
شــرم از اثر عقــل و ديـــــــن است ديــن نيست تـرا گر ترا حيـا نيست
كلمه شرم از آن جايي كه يك واژه اخلاقي است در زبان و فرهنگ زياد به كار برده مي شود، به همين جهت تركيبات زيادي در زبان فارسي از آن بوجود آمده كه به چند تايي از آنها اشاره مي كنم. شرم انگيز: شرم آور. شرم باد: فعل دعايي. شرم باريدن از… : آثار شرم و حيا از ظاهر او آشكار بودن. شرم به يك رو نهادن: از حيا و شرم دست برداشتن. شرم حضور: حجب و حيا نشان دادن در پيش كسي. شرم شير: شير به داشتن حيا مشهور است و گرگ به وقاحت. و شاعر در اين زمينه گويد:
چنين است هنجار فرخنده شيــــر كه شرم است آيين شيــــر دليــــــــر
شرم و حيا: شرمندگي. آب شرم: عرق خجالت. از شرم آب شدن: خجالت بسيار كشيدن. بي شرمي: بي حيايي پررويي. شرم مرد: آلت تناسلي مرد و شرم زن آلت… ترك زبانان اصطلاح جالبي دارند كه با هم مي خوانيم؛ حيالي قيزارار، حياسيز بوزارار. يعني آدم با حيا سرخ مي شود و بي شرم رنگ مي بازد.
و اما معني انتقاد؛ سره كردن، نقد گرفتن پول، جدا كردن خوب از بد يا كاه از كندم و مانند آن، خرده گرفتن، به گزيني، خرده گيري، شرح معايب و محاسن سخن، شعر، مقاله ياكتابي با سنجش اثري ادبي يا هنري بر معيار يا عملي تثبيت شده.
حال تو خواننده محترم آواي ماركده، شرح و معاني داده شده كلمه هاي حيا، شرم و انتقاد را بخوانيد و خودتان قضاوت كنيد.
به نظر مي رسد وقتي دوستان مي گويند ما با محمدعلي شاهسون هم عقيده نيستيم، غير مستقيم مي خواهند بگويند ما مسلمان و مومن هستيم و محمدعلي شاهسون نه چنين است! براي اطمينان خاطر اين همشهريان عزيز مي گويم من هم همانند شما موحدم و به خداي بزرگ يگانه، بينا، دانا، توانا ايمان راسخ دارم واز قول ناصح تبريزي مي گويم:
مجو به غير خدا در دل شكسته ما كه در سفينه ما نا خدا نمي گنجد
و تنها تفاوتي كه من دارم در اين است كه مي كوشم خداباوري ام محققانه باشد و اضافه مي نمايم از طبقه سه جامعه ما امكان ندارد كسي نا مسلمان و به خدا باور نداشته باشد چون باور به خدا با تك تك سلول هاي جسم و جان ما عجين شده است. و ترس در اين زمينه نشان از ضعف ترسنده دارد. ببينيد از لحظه اي كه نطفه ما بسته مي شود تا لحظه اي كه ما را در گور مي گذارند با واژه ها و نام هاي مقدس سر و كار داريم، عمل بسته شدن نطفه با نام خدا انجام مي شود، مادر در طول نه ماه نماز، دعا، و ذكر نام مقدسين را براي كودك خود زمزمه مي كند، پس از تولد در گوش نوزاد اذان گفته مي شود، هنگام كودكي پدر و مادر هزاران بار با كلماتي نظير ماشاالله، بارك الله، انشاالله، كودك را نوازش مي دهند، كودك سپس نوجوان و جوان در خانه و مدرسه با آموزش و خواندن قرآن، نماز، دعا وشركت در مراسم مذهبي مثل تعزيه، روضه، جشن ها و… با مقدسان انس مي گيرد، در شبانه روز حداقل سه بار اذان را از بلند گوي مسجد مي شنود در تمام برنامه هاي راديو و تلويزيون به شكلي مسائل و موضوعات مذهبي گنجانده شده در طول عمر علاوه بر نماز هاي يوميه و دعاها بارها به زيارت ميرود، كارهاي خود را با نام خدا آغاز مي كند، آب مي خورد يا حسين(ع) شهيد مي گويد، بلند مي شود، مي نشيند، راه مي رود يا الله و ياعلي(ع) مي گويد، خود و بچه اش بيمار مي شود دست به دامان خدا مي شود و… حال مي پرسم آيا مي شود كسي كه لحظه لحظه زندگي او با نام و ياد خداست خدا باور نباشد؟؟ در اين جا نيايشي از حكيم سنايي را با هم مي خوانيم و مي انديشيم و مي انديشيم و باز هم مي انديشيم چون پيامبر بزرگ اسلام فرموده يك ساعت انديشيدن بهتر است از ساعت ها عبادت، با اين اميد كه در قضاوت هايمان منصف باشيم.
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خـــدايي نـروم جز بهمان ره كه توام راهنمـــايي
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم هــمه توحيد تو گويم كه بتوحيد سزايي
توحكيمي تو عظيمي توكريمي تو رحيمي تــو نماينده فضلي تو سزاوار سنــــايي
بري از رنج و گدازي، بري از درد و نيازي بري از بيم و اميدي، بري از چون چرايي
نتوان وصف توگفتن كه تودرفهم نگنجي نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيايي
همه عزي و جلالي،همه علمي و يقيني همه نوري وسروري،همه جودي و سخايي
لب و دندان سنايي همه توحيـد تو گويد مـگر از آتش دوزخ بودش روي رهــايي
محمدعلي شاهسون ماركده 18/8/83
منابع: لغتنامه دهخدا، فرهنگ فارسي دكتر محمد معين، امثال و حكم دهخدا، فرهنگ و معارف اسلامي نوشته دكتر سيد جعفر سجادي، گلزار ادب نوشته حسين مكي، فرهنگ آذربايجاني فارسي نوشته دكتر بهزاد بهزادي.
پيام ها و خبرهاي مذهبي
عيد سعيد فطر را به همه همشهريان و خوانندگان آوا تبريك مي گوييم.
امسال همانند سالهاي قبل نماز عيد فطر در محل دبستان ابتدايي ماركده با حضور خوب مردم برگذار شد. در اين مراسم كه ساعت 9:30 صبح آغاز شد پس از تلاوت قرآن كريم، آقاي سيد اسماعيل حسيني پيرامون كمك هاي مردم جهت تعمير مسجد سخناني را ايراد كردند و در ادامه برنامه، آقاي محمد عرب دهيار ماركده بياناتي را درباره وظايف دهياري براي مردم گفتند سپس نماز به امامت آقاي سيف الهي برگزار شد. در اين مراسم از حاضرين پذيرايي شد هزينه پذيرايي را دهيار ماركده پرداخت نموده است. برگزار كنندگان نماز عيد فطر از مدير و مستخدم اين مدرسه كه همكاري لازم را بعمل آورده بودند تشكر و قدرداني كردند.
مراسم احياء شبهاي قدر با شركت گسترده مردم در مسجد ماركده برگزار شد ساعت شروع برنامه ها 9:30 شب و پايان آن ساعت 4 بامداد روز بعد بود.
مردم و هيات قمر بني هاشم(ع) ماركده در اين شبها با توزيع خوراكي هاي بسته بندي شده از احياء كنندگان شبهاي قدر پذيرايي كردند.
در روز 21 رمضان تعزيه امام علي(ع) در محل اجراي تعزيه خواني ماركده برگذار شد.
در روز 25/8/83 بمناسبت عيد فطر در بين دانش آموزان مقطع ابتدايي ماركده نقل و شكلات بسته بندي شده توزيع شد.
استعفاي دهيار و سردرگمي شورا !!
روزي كه قرار بود دهياري ماركده افتتاح شود و رسما كار خودرا شروع نمايد، تعداد زيادي از مردم روستا، جوانان، معتمدين، و مسئولين بخش سامان و معاون سياسي امنيتي استاندار در اين افتتاحيه حضور داشتند من هم يكي از حاضرين در اين جلسه بودم وقتي اين مراسم به پايان رسيد با خود فكر كردم كه روستاي ماركده آباد خواهد شد و يك مدير اجرايي براي روستا انتخاب شد و اميدوار بودم كه دهيار با كمك شوراي اسلامي و همياري مردم و مديريت خوب دهيار چنان روستايي بسازد كه ديگران حسرت آن را داشته باشندولي با گذشت 2 سال هنوز به اندك آرزويم جامع عمل پوشانده نشد است و وقتي علت هارا بررسي مي كنم به مواردي مي رسم كه آيا دهيار توانايي لازم را براي اين امر داشته و از آن استفاده كرده و يا اين كه مردم از نظر فرهنگي و … با دهياري آشنا بوده اند و همكاري لازم را انجام داده اند؟ و يا شوراي اسلامي كه نقش بسزايي در موفقيت دهياري دارد از تمام توان خود براي اين موضوع استفاده كرده است؟ يا نه؟ و سئوال هاي ديگر كه هم براي من بي جواب مانده و هم براي ديگران. و وقتي مي خواهم به جواب سئوال هايم برسم به اين نقطه هدايت مي شوم كه اساس كم كاري يا موفق نبودن دهياري، شوراي اسلامي مي باشد. چرا كه شوراي اسلامي به وظايف خود جدي عمل نمي كند در نتيجه دهيار هم كجدار و مريض اداره مي شود. اگر تصميم شورا در مورد حمام جدي بود دهيار اين گونه صحنه كار تعمير حمام را ترك نميكرد. البته جا دارد از تلاش خوب آقاي محمد عرب قدرداني كنم كه توانسته است به تنهايي اينگونه دهياري را اداره كند و اگر بطور صريح بيان كرده ام كه شورا مقصر است دليل دارم تا به حال چند بار آقاي دهيار بصورت شفاهي و مكتوب استعفا داده اند و شورا نپذيرفته است شورا چه دليل دارد؟ اگر مي گويد كسي اين مسئوليت را نمي پذيرد اين دليل شورا براي منافع عموم قابل قبول نيست چرا كه دهيار وجدان خود را راحت كرده و عواقب كار به عهده شورا مي باشد به نظر من مي توان گفت شوراي اسلامي كم كاري مي كند و در سر درگمي بسر مي برد. اگر شورا سردرگم نبود و توانايي و شناخت لازم را داشت و به عمق مهم بودن دهياري و دهيار پي برده بود و به دلايل استعفاي آقاي دهيار گوش داده بود و به منافع عمومي روستا مي انديشيد با شجاعت و با مديريت لازم يك دهيار توانمند و فداكار براي روستا انتخاب مي نمود. رمضان عرب ماركده 24/8/83
ادبيات روستا
عمه جـانين بــال بلله سين ييــه رديم سوننان دوروب، اوس دونومي گييه رديم
باخچالار دا تيرينگني دييه رديم
آي اوزومــــي او ازديـرن گونـــلريم! آغـــاج مينيـب، آت گزديرن گونــلريم!
لقمه پر عسل عمه جان را مي خوردم سپس بـــرخواسته لبـــاس مي پوشيدم
در باغچه ها ترانه مي خواندم
آخ، آن روزهاي ناز خود را كشيدن من! بر چوب سوار شدن و به هر طرف تاختن من!
هچي خــالا چــايدا پالتــار يوواردي ممد صـــادق دامـــلاريني ســــوواردي
هئچ بيلمزديك داغدي، داشدي، دوواردي
هريان گلدي، شيلاغ آتيب، آشارديق آللاه، نــه خوش غمسيز-غمسيز ياشارديق!
خاله هچي در رودخانه لباس مي شست ممد صادق بام خانه شان را كاهگل مي كرد
هيچ نمي دانستيم اين كوه است، سنگ است، يا ديوار
هرجا كه آمد شلنگ انداخته سرازير ميشديم
خدايا، چه خوش و بي غم و بي خيال ميزيستيم!
شيخ الاسلام منــاجــاتي دييه ردي مشد رحيم لبــــــــــــاده ني گييه ردي
مشد آجلي بوز باشلاري ييه ردي
بيز خوشودوق خيرات اولسون، توي اولسون فرق ائلمز، هر نولاجاق، قوي اولسون
شيخ السلام منـــــاجـــات را مي گفت مشدي رحيم لبـــاده اش را مي پوشيد
مشدي حاج علي ديزيهارا هي مي خورد
ما خوش بوديم خيرات بـاشد و عروسي فرق نمي كند، بگذار هرچه مي خواهد بشود
منبع: سلام بر حيدربابا سروده استاد شهريار ترجمه بهروز ثروتيان
چند خبر
روز 28/8/83 ساعت 30/9 آقاي رئيسي بخشدار محترم سامان به همراه آقايان مهندس ارژنگ و جلالي پور جهت بازديد به ماركده آمدند. نخست از مركز بهداشت بازديد و نشست كوتاهي با جناب آقاي دكتر معيني در محل مركز تشكيل و پيرامون چگونگي كار و مشكلات و كمبود ها در زمينه بهداشت مذاكره شد. سپس از محل مدرسه راهنمايي دخترانه ماركده بازديد به عمل آمد. در اين محل نيز نشست كوتاهي با مدير محترم مدرسه و آقاي خسروي ايجاد شد. در اين نشست مشكلات و نارسايي هاي اين مركز آموزشي به اطلاع بخشدار رسيد. آنگاه از ساختمان مخروبه حمام قديمي بازديد و بعد از آن از محل آموزشگاه يادگيري محلي بازديد شد در اين آموزشگاه نشست كوتاهي تشكيل و كاركنان محترم اين آموزشگاه گزارش كار خود را به سمع بخشدار رساندند. سپس دفاتر و اسناد و مدارك شوراي اسلامي و دهياري مورد بازديد و بررسي قرار گرفت در اين حين آقاي بخشدار و مهندس ارژنگ از محل زمين بالاي كوه عاشق آباد(آغجه قيه) بالا كه براي شهرك سياحتي توريستي در نظر گرفته شده بازديد به عمل آوردند.
همچنين در همين روز 28/8/83 ساعت 30/10 با هماهنگي قبلي آقاي مهندس عباسي كارشناس اداره نوسازي مدارس جهت بازديد از زمين مدرسه به ماركده آمد، نخست زمين مدرسه پگاه را بررسي نمود، آنگاه از زمين پيشنهادي واقع بين خانه احمد عرب و عبدالله شاهسون بازديد به عمل آورد كه اين محل مورد تاييد قرار گرفت و قرار شد شوراي اسلامي با كمك مردم اين زمين را آزاد و به آموزش و پرورش واگذار نمايند تا عمليات تهيه نقشه و سپس ساخت آغاز گردد.
جشن عروسي در ماركده (قسمت شانزدهم)
مردم آن زمان عقيده داشتند كه دختر همانند جو و پسر همانند گندم است. وجه تشابه آنها نيز اينگونه بود كه پسر نان آور است و مثل گندم از ارزش بالايي برخوردار است و دختر چون نان آور نيست مانند نان جو از ارزش پايين تري برخوردار است. ديگر اينكه همانگونه كه رشد جو سريعتر و بيشتر است و زود محصول جو بدست مي آيد دختر هم زود رشد مي كند و بالغ مي شود در حاليكه پسر همانند گندم است كه دورتر رشد مي كند و دورتر مي رسد پسر هم دورتر به بلوغ مي رسد. از طرفي ارزن و جو و گندم را بركت خدا مي دانسته و از اين جهت جو و ارزن جهت ريختن سر عروس انتخاب مي شد كه رشد جو سريعتر است و عروس هم زودتر بچه بزايد و ارزن هم چون ريز است در جاي كم تعداد زيادي جا مي گيرد پس عروس هم تعداد زيادتري فرزند بياورد. و در ميان ميوه ها انتخاب انار بدين جهت بوده كه انار يكي از ميوه هاي بهشتي است و مقدس ما ايرانيان باستان است و چون سر بسته است حكايت از بكر و دست نخوره بودن دارد و چون آب انار قرمز است تأكيدي به بكر بودن است و چون دانه هاي زيادي درون شكم خود دارد عروس هم در آينده تعداد زيادي بچه بزايد. سپس عروس را به طرف حجله مي برند وقتيكه عروس جلو در حجله رسيد يك عدد تخم مرغ به او داده مي شود و عروس تخم مرغ را بالاي در به ديوار مي زند و تخم مرغ مي شكند و به زمين مي ريزد.
خيلي از مردم عقيده دارند كه بدين جهت تخم مرغ به ديوار زده مي شود و روي زمين مي ريزد تا چشم حسود و بخيلان كور شود و نتواند چشم زخمي به عروس بزنند. ولي شادروان مشهدي جميله كه در مسائل عروسي صاحب نظر است عقيده ديگري دارد و آن نگرش مادر عروس است. مادر عروس مي خواهد به مردم كه دارند تماشا مي كنند بگويد كه دختر مانند يك تخم مرغ است و وقتي به ديوار يا به زمين زده مي شود و شكسته شود همه چيز تمام مي شود چون من چندين سال زحمت كشيدم و دختر بزرگ كردم اكنون ديگر دخترم را بردند و من چيزي ندارم درست مانند تخم مرغي كه شكسته و روي زمين ريخت.
وقتي كه عروس وارد اتاق حجله شد چند كار بايستي انجام بدهد و بعد بنشيند. ابتدا يك عدد ميخ طويله در كنار اتاق بكوبد. ميخ طويله همان طور كه از اسمش پيداست مخصوص طويله است كه در كنار طويله مي كوبند و افسار گاو و يا حيوان ديگري را به او مي بندند. ميخ طويله هم چوبي است هم فلزي ولي سعي مي شده براي عروس نوع فلزي آن تهيه گردد. نوع فلزي آن يك حلقه هم در قسمت سر ميخ تعبيه شده بود تا بتوان طناب يا افسار را به آن بست. ميخ طويله از خانه پدر عروس آورده مي شد و با يك چكش و يا يك تكه سنگ جهت كوبيدن به عروس داده مي شد و عروس آن ميخ را در گوشه يا كنار اتاق مي كوبد تا به زمين فرو رود.
هدف از اين كار اين بود كه همانگونه كه ميخ در اينجا كوبيده شده و محكم سر جاي خود مي ماند عروس خانم هم قرص و محكم در سر زندگي خود مي ماند و زندگي مي كند. اين عمل در ماركده به صورت يك ضرب المثلي در آمده است. هر گاه شخصي در جايي خيلي مي ماند يا كسي كه در جايي، جا خوش مي كند و مي خواهد آنجا بماند، مي گويند فلاني ميخش را محكم كوبيده. بعد از آن 3 قرص نان به عروس داده مي شود. عروي بايد اين 3 قرص نان را تكه تكه كرده و از يقه پيراهن خود عبور داده و از زير دامن پيراهن خود بيرون بياورد، اين نان ها بين زنان و دختران حاضر در اتاق عروس تقسيم مي گردد و هر دختر و زني سعي مي كند تكه اي از آن نان بدست بياورد و بخورد.
علت اين كار را شادروان مشهدي جميله كه در اين مسائل صاحب نظر است اينگونه بيان مي كند: ” براي اينكه عروس و خانواده اش در آينده صاحب ثروت و خانواده دار و نان بده باشند بطوريكه هميشه در خانه اش بروي مردم باز باشد و مردم از خانه و سفره او نان بخورند. “ ولي تعدادي ديگر از از زنها عقيده دارند كه به اين جهت نان ها را از يقه خود مي برد و زير دامن پيراهن بيرون مي آورد و بين زنان تقسيم مي كند تا قضا و بلا از خانواده اش دور باشد. ميخ طويله و 3 عدد نان و يك تخم مرغ را زني كه همراه عروس مي آيد از خانه پدر عروس مي آورد.
اين ميخ طويله كوبيده شده در جاي خود مي ماند تا وقتي كه عروس اولين بچه اش را بدنيا آورد و آنگاه ميخ طويله كنده مي شود و يك عدد ديگر هم شوهر تهيه مي كند و اين ميخ ها را به دو تا ديوار كوبيده مي شوند و با طناب كه به آنها مي بندند گهواره براي فرزند خود درست مي كنند. گهواره را در ماركده « نندي » مي گويند. بعد از انجام اين كارها عروس در جاي خود مي نشيند آنگاه يكي از اقوام داماد يك پسر بچه كوچك در بغل عروس جاي مي دهد. و به مدت چند دقيقه عروس خانم اين بچه را در بغل خود مي گيرد و مبلغ كمي پول يا يك شاخه نبات كوچك به بچه مي دهد و يا اگر بچه خيلي كوچك باشد و قنداق داشته باشد در كنار قنداقش مي گذارد. هدف از اين كار اين است كه عروس شكم اول خود را پسر بزايد تعداد پسر بچه بيشتري هم در طول عمر خود بزايد. كم كم دختران اطراف عروس يكي يكي مي روند و زنان نيز مي روند و عروس تنها در حجله مي ماند تا « ينگه » يا همان زني كه خانواده عروس فرستاده اند وظايف و اعمالي را كه شب بايستي عروس خانم انجام دهد به او آموزش دهد.
در اين وقت نوبت به تخت نشستن داماد و يا بسر اجاق رفتن داماد بود و يا به قول خود ترك زبان « اجاق باشونه ». مردمان ماركده از دو طايفه ترك زبان و فارس زبان تشكيل يافته اند، كه ابتدا با دو فرهنگ متفاوت بوده اند.
ادامه دارد… محمد علي شاهسون ماركده