شهادت حضرت حسين ابن علي ( ع )و يارانش را تسليت مي گوييم.
تقدير و تشكر
درود، درود، درود و آفرين بر دختران و پسران دانش آموز روستاي ماركده كه با فعاليت و تلاش خود يكبار ديگر درخشيدند و توانستند رتبه هاي ممتاز مدرسه را كسب و باعث افتخاري باشند براي منطقه، مدرسه، روستا و خانواده خود. اميدواريم اين نونهالان هيچگاه خسته نشوند و هميشه درطول عمر خود به تلاش و كوشش خود درزمينه كسب علم و دانش ادامه دهند تا بتوانند در آينده انسان هاي فرهيخته و دانشمندي گردند آنگاه افتخاري براي جامعه بشري شوند و روستاي ماركده به داشتن چنين فرزنداني برخود ببالد، به اميد آن روز.
موفقيت دانش آموزان در زمينه كسب علم و دانش حاصل زحمات بي دريغ آموزگاران و مديريت محترم آموزشگاه است كه بدينوسيله از سركار خانمها: احمدي كلاس اول، كريمي كلاس دوم و سوم، صالحي كلاس چهارم، صادقي كلاس پنجم و نيز سركار خانم اسيوند مدير محترم تقدير و تشكر مي گردد. آواي ماركده با درج نام دانش آموزان ممتاز آموزشگاه كه طي نامه اي به آوا رسيده موفقيت آنها را ارج مي گذارد. دانش آموزان ممتاز كلاس اول: مريم عرب(پرويز)، حسن عرب(عليرضا)، زهرا عرب(بهمن)، محمدجواد عرب(حسن)، حسن شاهسون(حميدرضا)، فاطمه عرب(صادق)، فاطمه شاهسون(اسماعيل)، علي عرب(عبدالمحمد). دانش آموزان ممتاز كلاس دوم: زهرا عرب(محمداسماعيل)، زهرا عرب(غلامعلي)، مريم شاهسون(رمضانعلي). دانش آموزان ممتاز كلاس سوم: سمانه عرب(جمعه علي)، الهه شاهسون(ذبيح الله)، سحر عرب(رمضان)، فاطمه شاهسون(محمدرضا). دانش آموزان ممتاز كلاس چهارم: ليلا عرب(جعفر)، صغري عرب(عباس)، محدثه شاهسون(كريم)، فاطمه شاهسون(علي)، فاطمه خسروي(حمزه)، سمانه شاهسون(علي اكبر)، زينب عرب(محمدتقي)، محدثه شريفي(فرشاد)، فاطمه عرب(علي اكبر)، مريم عرب(ابوالفضل). دانش آموزان كلاس پنجم: هاجر شاهسون(علي اكبر)، مهسا شاهسون(رضا)، هدي شاهسون(مرتضي)، هاجر شاهسون(احمدقلي)، فاطمه شاهسون(حميدرضا).
خبرها
- مورخه 20/11/83 ساعت 14 آقايان سيف الهي، محمد عرب، عبدالمحمد عرب، بهرام عرب، حمزه خسروي و محمدعلي شاهسون به اتفاق از محل نمايشگاه فعاليت هاي هنري فراگيران مركز يادگيري محلي ماركده بازديد به عمل آوردند. دراين نمايشگاه كارهاي خياطي، گلدوزي، گلسازي نوآموزان به نمايش گذاشته شده بود كه نشان از ذوق هنري، خلاقيت نوآموزان داشت. زيبايي و جذابيت كارهاي ارائه شده دراين نمايشگاه مورد تحسين بازديد كنندگان قرار گرفت. پس از بازديد نشستي كوتاه با مدير و آموزگاران اين مركز انجام شد در اين نشست سركار خانم توكلي مدير محترم مركز گزارشي از چگونگي فعاليتها، استقبال مردم، و نيز مشكلات بيان نمود و نياز آموزشگاه را به يك دستگاه چرخ صنعتي جهت آموزش گلدوزي و يك دستگاه كامپيوتر جهت استفاده از سي دي هاي آموزشي بيان نمود كه اعضاء شورا و دهيار قول تهيه يك دستگاه چرخ خياطي صنعتي را به آموزشگاه دادند. و درپايان قرار گرديد از هر عنوان آموزشي يك نفر نوآموز ممتاز توسط آموزگار و مدير آموزشگاه تعيين و از طرف دهياري جايزه اي به آنها داده شود.
- مورخه 23/11/83 ساعت 14 جناب آقاي تمدن نماينده محترم مجلس به ماركده وارد و در محل مسجد مورد استقبال عده اي از مردم ماركده قرار گرفت. دراين جمع آقاي تمدن گزارش كوتاهي از كارها و طرحها و مصوبه هاي نمايندگان مجلس هفتم به مردم ارائه داد و گفت حدود 300 طرح و لايحه به مجلس رسيده كه 80 درصد آن مربوط به مسائل اقتصادي و اشتغال است ازجمله طرح تثبيت قيمتها يعني اينكه دولت در سال 1384 موظف است نگذارد خدماتي و كالا هايي كه به مردم ارائه مي دهد افزايش قيمت داشته باشند، طرح استخدام معلم ها، طرح نظام پرداخت هماهنگ حقوق، پايين آوردن سود وام هايي كه بانك به مردم ارائه مي دهد، طرح بيمه كشاورزان، طرح حمايت از خانواده هاي تحت پوشش كميته امداد و بهزيستي و
مورخه 25/11/83 جلسه شوراي اسلامي در محل دفتر دهياري با حضور آقايان؛ محمد عرب فرزند لطيف، رضا شاهسون فرزند مرتضي، عليرضا عرب فرزند لطيف، غلامعلي عرب فرزند جلال، محمد تقي عرب فرزند خسرو، سليمان عرب فرزند خداداد، ولي الله شاهسون فرزند محمد علي، سردانگ هاي مزرعه طرح ولي عصر ماركده تشكيل شد. دراين جلسه آقايان سردانگ، به نمايندگي و موافقت همه كشاورزان طرح، مقدار يك سهم از آب كشاورزي مزرعه طرح وليعصر را جهت كمك به ساخت مدرسه ماركده به مبلغ ده (10) ميليون تومان بفروش رساندند و قرار شد خريدار، مبلغ فوق را در دو قسط در سال 83 و 84 به حساب شوراي اسلامي واريز نمايد.
مراسم دهه فجر
درجلسه مورخه 6/11/83 كه با حضور دهيار روستا، شوراي اسلامي و اعضاي شوراي پايگاه مقاومت سلمان جهت برنامه ريزي برنامه هاي دهه فجر سال 83 برگزار گرديد به پيشنهاد دهيار مقرر گرديد مسئولين روستا بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد جامع گزارش عملكرد خود را ارائه نمايند و پاسخگوي سئولات مردم باشند بر همين اساس طبق جدول زمان بندي كه به اطلاع مردم رسيد تعدادي از مسئولين روستا در مسجد حضور پيدا كردند و به سئولات مردم پاسخ دادند.
13/11/83 به دليل مشكل قطع برق، برنامه پاسخگويي هيات امناء مسجد برگزار نشد. 14/11/83 آقاي حاج بهرام عرب فرمانده پايگاه مقاومت سلمان در خصوص انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي سخناني بيان كردند و آمار و ارقام مربوط به پايگاه را به اطلاع حضار رساندند و حضور فعال تر بسيجيان قديمي را در برنامه هاي اجتماعي خواستار شدند. 15/11/83 حاج آقا سيف الهي در خصوص فعاليت هاي خود در طول زمان استقرار در روستاي ماركده گزارشي طولاني ارائه نمودند كه اهم آنها تشكيل كلاسهاي حفظ قرآن، شركت فعال درجلسات هيات امناء مسجد و پايگاه مقاومت، شركت درجلسات دارالقرآن، تلاش درجهت برگزاري مراسم مختلف مذهبي و راهپيماييها، برگزاري بدون وقفه نماز جماعت، حضور در مدارس براي برگزاري نماز جماعت و…بودند. ايشان همچنين از عدم حضور برخي مسئولان روستا درمسجد و مراسمات مذهبي انتقاد نمودند. 15/11/83 آقاي محمد عرب مسئول مخابرات و آبدار روستا در مسجد حاضر شدند و ضمن ارائه گزارش كار خود به سئولات حاضران پاسخ گفتند. 16/11/83 آقاي محمد عرب دهيار بدليل درگذشت مرحوم بهرامعلي عرب نتوانستند طبق برنامه به سئولات مردم پاسخ گويند كه اين جلسه به يك زمان ديگر موكول شد. 17/11/83 شوراي اسلامي روستا ابتدا گزارشي از فعاليت هاي دوره دوم شوراي اسلامي ارائه نمود كه از اهم آنها، پيگيري و راه اندازي طرح جمع آوري زباله، پيگيري طرح انتقال گاز به روستاهاي حاشيه زاينده رود، پيگيري ساخت مدرسه راهنمايي دخترانه و تشكيل جلسات متعدد با اهالي در اين خصوص، پيگيري آسفالت جاده، پيگيري و ارائه طرح گردش گري در عاشق آباد و… را مي توان نام برد در ادامه آقاي محمدعلي شاهسون از اعضاء شورا به سئولات حاضرين پاسخ گفتند. اين سئولات عموما در دو گروه، مسائل عمراني و مسائل مربوط به آواي ماركده و اعتراض افراد نسبت به برخي مطالب آن قرار داشتند كه تعدادي جواب داده شد و از بقيه سئوال كنندگان درخواست شد براي گرفتن جواب بصورت حضوري در پايان جلسه در مسجد بمانند كه نماندند و تعدادي از سئولات بدون پاسخ ماند. 18/11/83 ابتدا آقاي رمضان عرب حسابدار شركت تعاوني فردوس گزارش مبسوطي از فعاليت هاي هيات مديره جديد فردوس ارائه نمودند و در اين گزارش به تلاش و پيگيري طرح افزايش نيروي برق و در نتيجه افزايش ميزان آب تحويلي در استخرها و تلاش براي به تعويق انداختن وام بانكي، تلاش براي سامان دهي وضعيت آبرساني و آبياري درسال گذشته زراعي و… اشاره نمودند. درادامه آقاي عبدالمحمد عرب مدير عامل اين شركت به مشكلات اين طرح و از جمله عدم آشنايي كامل هيات مديره قبلي و جديد به ريزه كاريها و موارد فني اجراي طرح اشاره كردند و افزودند توانسته ايم از طريق دفتر آب و خاك جهاد كشاورزي عدم اجراي صحيح طرح بخصوص كمبود ميزان برق مورد نياز و همچنين عدم اجراي صحيح طرح لوله كشي را به اثبات برسانيم و از اين بابت جهاد كشاورزي شهرستان شهركرد متقبل پرداخت مبلغ 38000000 تومان و همكاري در مراحل بعدي اصلاح مشكلات شده اند. درخصوص عدم رعايت عدالت در برخورداري از آب كه از سئولات حاضرين بود ايشان همان مشكل عدم اجراي صحيح اوليه طرح بخصوص لوله كشي را علت اصلي دانستند و افزودند پس از حل مشكل برق و ميزان آب قابل برداشت از رودخانه نوبت به اصلاح لوله كشي طرح خواهد رسيد و اين نيازمند زمان خواهد بود. ايشان همچنين به سهامداران فردوس توصيه نمودند براي موارد جزيي و غيره ضروري زمين خود را نفروشند.
در همين جلسه آقاي عبدالمحمد عرب بعنوان مدير عامل شركت تعاوني روستايي ماركده به سئولات اندك حضار در خصوص عملكرد شركت بخصوص درزمينه كمبود توزيع كود شيميايي و كالاهاي قابل عرضه در فروشگاه اين شركت پاسخ دادند. 19/11/83 با حضور معاونت هماهنگ كننده تيپ مستقل 44 قمربني هاشم (ع) جشن پيروزي انقلاب برگزار گرديد و جوايزي به نفرات برتر مسابقات قرآني، بسيجيان نمونه و فعال و برندگان مسابقات ورزشي محلي كه در دهه مبارك فجر برگزار گرديد توسط دهياري، پايگاه مقاومت بسيج، دارالقرآن الكريم و موءسسه خيريه حضرت زهرا (س) اهدا شد.
باتقدير و تشكر از مسئولين روستا اميد است اين برنامه سرآغازي باشد براي ادامه جلسات بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ بين مسئولين و مردم ودرآينده اي نه چندان دور بتوانيم از مسئولين بخش يا شهرستان هم در اينگونه جلسات استفاده كنيم.
گزارش از: حمزه خسروي
شايعات
گفته مي شود آقاي رمضان عرب خبرنگار آوا مي خواسته گزارشي از چگونگي تقسيم خسارت سرمازدگي درختان گردو تهيه تا جهت اطلاع همگان در آوا منتشر گردد كه يكي از مسئولان مربوطه گفته بهتر است اين كار را نكني!؟
گفته مي شود هيات مديره شركت فردوس وام مضاربه اي دريافت نموده اند تعدادي از كشاورزان مي خواهند بدانند آيا اين شايعه واقعيت دارد يا نه ؟ و اگر چنين كاري صورت گرفته براي چه منظوري ؟ و در كجا هزينه شده است ؟
دروغ چرا ؟
روز 19/11/83 ساعت 8 صبح دربانك كشاورزي بن بودم و باخانمهاي؛طاهري، قره خاني و هاشمي بيمه گذاران، و آقاي عالي پور مسئول بيمه هاي كشاورزي بانك مشغول صحبت درباره بيمه كردن باغات فردوس بوديم، تلفن زنگ زد و آقاي عالي پور را خواست و ايشان روي ميز ديگر گوشي را برداشت، صحبت كرد و سپس آمد و گفت: آقاي شاهسون عضو شوراي ماركده بود و دررابطه با فردوس صحبت مي كرد. من گفتم شاهسون عضو شورا من هستم و عضو ديگري با نام شاهسون نداريم. آقاي عالي پوربا تعجب گفت چرا همشهريت دروغ مي گويد!؟ آدمي كه خود را به دروغ معرفي مي كند ازكجا معلوم حرفهاي ديگرش دروغ نباشد؟! حرفي براي گفتن نداشتم.
ويل دورانت مي نويسد « پارسيان ( ايرانيان باستان) درسخن گفتن صريح و دردوستي استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند » ( نقل از كتاب تاريخ تمدن –جلد مشرق زمين ) و فردوسي كه بازگو كننده فرهنگ باستاني ما ايرانيان است درباره زشت شمردن دروغ و دروغگويي مي گويد :« زبان را مگردان به گرد دروغ » «دروغ آتشي بد بود بي فروغ » و امروزه در فرهنگ ايراني اسلامي مي گوييم: دروغگو دشمن خداست، حال با اين اوصاف مي پرسم، دروغ چرا؟؟
محمد علي شاهسون ماركده
تسليت
بافرارسيدن ايام الله محرم، هيات عزاداران قمربني هاشم(ع) روستاي ماركده شهادت سرور شهيدان امام حسين(ع) و ياران باوفايش را به كليه اهالي روستاي ماركده و شيفتگان آن حضرت تسليت عرض مي نمايد.
چرا بچه ها دروغ مي گويند؟
حتما شما هم شنيده ايد كه مي گويند حرف راست را بايد از كودك شنيد؟ و كودك سنبل معصوميت است. اما چرا كودك ما كه ذهني همانند لوحي سفيد دارد هرچه را مي بيند و مي آموزد در ذهنش نقش مي بندد مجبور به دروغگويي مي شود؟ يا اينكه چه عواملي باعث مي شود كه كودك به ما دروغ بگويد؟ سهم پدر و مادرش، فشار محيط، دوستان و همسالان چقدر است؟ به طور كلي دروغ را مي توان بيان مطلبي گفت كه آن را خلاف حقيقت مي دانيم و يا آن را نوعي تحريف حقيقت، به منظور فريفتن ديگران عنوان مي كنيم اما در واقع دروغ گفتن انحراف از راه راست و درست فطرت و خلقت است و در نظر كليه ملل و اقوام جهان و در تعاليم الهي عملي ناپسند به شمار مي رود. ولي مشكل اساسي اينجاست كه متاسفانه اين درد مخصوص بزرگسالان نيست بلكه اين روزها بيشتر از هميشه كودكان نيز به آن مبتلا شده اند و از كودكي به دروغگويي عادت مي كنند و گاهي چنان به اين خوي ناپسند انس مي گيرند كه از آن لذت هم مي برند و از اينكه ديگران را با گفته هاي نادرست خود جذب كنند خرسند مي شوند. والدين بيش از هر فرد ديگري مقصر هستند چرا كه متاسفانه بعضي از خانواده ها اين ناراحتي را كوچك تلقي كرده و اساسا در فكر درمان و پيشگيري آن نيستند مثلا اگر فرزند آنها شب تب و يا عطسه اي بي موقع كند خيلي زود به پزشك مراجعه كرده و براي درمان آن اقدام مي كنند ولي وقتي فرزند آنها دروغ مي گويد هيچ احساس ناراحتي نمي كنند. خانواده ها اولين مدرسه تربيت فرزندان مي باشند و رفتار و گفتار پدران و مادران و طرز زندگي آنان مشخص كننده نيك و بد خانواده و ميزان پاكي و ناپاكي آن محيط مي باشند.
عليرضا عرب 26/11/83
چشم ها را بايد شست، واقعيت ها را بايد ديد
فرهنگ مردم ما به گونه اي است كه با دو ديد متفاوت به فرزندان دختر و پسر مي نگرند و برابر همين نگرش كه حاصل ذهنيات آنها است تفاوت فاحشي بين دختران و پسران خود قائل مي گردند. در جهت رشد شخصيت و تحصيل پسران خود حاضرند تا حدودي هزينه كنند، دست و دل باز باشند، چندان سخت گيري نكنند ولي متاسفانه براي دختران خود اين بينش را ندارند. برابر همين بينش اكثر پس از پايان مرحله ابتدايي دختران خود را به مدرسه نمي فرستند، تعداد كمي هم كه مي فرستند در مرحله دبيرستان باز حاضر به ادامه تحصيل آنها نمي گردند. بنابراين توانمندي دختران خفته مي ماند. امروز 20 /11/83 كه از محل نمايشگاه فعاليت هنري نوآموزان مركز يادگيري محلي ماركده بازديد مي كردم توانمندي، خلاقيت، ذوق و هنر تعداد اندكي از دختران روستا را در برابر چشمان خود ديدم. كارهاي هنري زيبايي مثل طراحي و دوخت لباس، گلدوزي، گلسازي و… كه از ذهن محدود نگه داشته شده دختران ـ توسط پدر و مادر ـ تراوش و با انگشتان ظريف به منصه ظهور رسيده بود. نامهاي خالق هنر را نيز كه روي آنها نوشته بودند، خواندم؛ سميه، ام البنين، زهرا، مرضيه، نرگس، هاجر، صغرا، صفيه، اكرم، خديجه، مدينه، ريحانه، زهره و… در همان نمايشگاه با ذهن خود نيز كلنجار رفتم و گفتم؛ كاش همه پدر و مادرهاي همشهريم از اين محل بازديد مي كردند تا بدانند، بفهمند، درك كنند بين توانمندي دختر و پسر تفاوتي نيست و اين ديد تبعيض آميز ستمي است بزرگ بردختران. و با خود انديشيدم آيا پدران و مادران نمي بينند كه دردانه هاي پسر با آن همه امكانات و آزادي كه در مقايسه با دختران، در اختيار دارند بيشتر كوچه پيمايند و آفتاب نشين و سيگار برلب؟ و اين دختركان و دختران تا حدودي محروم و محدود، هر كجا كه امكاني، ميداني برايش فراهم بوده توانمندي خود را بروزداده و موفق بوده اند؟ آيا وقت آن نرسيده كه چشمان خود را بشوييم و واقعيت ها را آنگونه كه هست ببينيم و قدري بينديشيم ؟
محمدعلي شاهسون ماركده
به نيكي گراييم و فرمان كنيم
اصولا درجامعه روستايي، مردم هنگام مشاهده بروز اختلاف بين دو يا چند نفر داوري يا قضاوت هايي مي نمايند. داوري افراد برحسب شناخت، سلامت رواني، رشد تعقل، خرد و عواطف شخص مي تواند متفاوت باشد. براساس يك بررسي اجمالي كه در روستا داشته ام، افراد را هنگام داوري مي توان به سه دسته تقسيم كرد. گروه اول كه تعدادشان اندك هم هست داراي شناخت هستند، بينش انسان دوستانه دارند و براساس انگيزه انسان دوستي، اختلاف، كينه، نفرت و قهر را بين دو يا چند نفر ـ كه رنج انساني است ـ برنمي تابند، و هنگام مشاهده يا اطلاع، نخست تلاش مي نمايند كه موضوع اختلاف را ريشه يابي و شناسايي كنند آنگاه با گفتگو دو طرف دعوا را آرام كرده و با درنظر گرفتن اسناد، مدارك، شواهد، استدلالها، عرف و قانون با داوري و قضاوت عادلانه خود اختلاف را حل مي نمايند كه كاريست كارستان و مورد ستايش.
گروه دوم كه نيز انساندوست هم هستند ولي شناخت لازم و اطلاعات كافي از داوري و قضا ندارند هنگام مشاهده اختلاف بين دو طرف دعوا دخالت مي كنند و براساس محتويات اندك ذهني خود اقدام به داوري و قضاوت مي نمايند. از آنجاييكه اين افراد شناخت لازم و كافي را از انسان، اجتماع، حقوق، اخلاق و قوانين ندارند اقدام آنها را مي توان ناآگاهانه دانست. همين ناآگاهي بعضي وقتها موجب ضايع شدن حقي، ايجاد ذهنيت هاي حق گرايانه ناروا درطرفي، بروز تنش بيشتر، عميق تر شدن كينه ها، نفرت ها و ايجاد بدبيني، شدت گرفتن اختلاف ها و… مي گردد. پس لازم مي آيد هرگاه يكي از ما مي خواهد بين دو يا چند نفر داوري نمايد نخست ازخود بپرسد؛ آيا من شناخت كافي و لازم از موضوع مورد اختلاف دارم ؟ قانون در اين باره چه مي گويد ؟ عرف دراين باره چه مي گويد ؟ شناختي درباره اسناد و مدارك دارم ؟ آيا با منطق سخن گفتن آشنايي دارم كه بتوانم استدلال هاي دو طرف دعوا و نيز شاهدان را درست ارزيابي كنم ؟ درصورت مثبت بودن پاسخ پرسشها بايد از خود بپرسيم آيا توانايي انجام چنين كاري را دارم ؟ بديهي است پس از پاسخ درست به اين پرسشها انسان مي تواند اقدام به داوري نمايد درغير اين صورت بهتر است كه طرف دعوا را به مراجع صلاحيت دار قضايي هدايت نمايد و يا از افراد داراي شناخت و سالم، درخواست نماييم كه داوري كنند و خود از دخالت درداوري دوري گزينيم. مي دانيم هدف از داوري بين دو يا چند نفر رساندن حق به حقدار است بنابراين لازم است هنگام داوري حقيقت را از لابلاي سخنان، مدارك، شواهد و مشاهده و بررسي عينيت ها، دريابيم. جهت دست يابي به حقيقت موضوع، ظاهر طرفين، پرگويي يا كم گويي، آشنا يا ناآشنا بودن آنها، فقير يا ثروتمند بودنشان، شهري و روستايي، لباس، سفارش ديگران، ايل طايفه و تبار آنها نبايد تاثيري در داوري ما داشته باشد. چون خداوند مي فرمايد«ان الله يامر بالعدل والاحسان»«خداوند دستور به دادگري و نيكي مي دهد» بنابراين مي بينيم داوري كردن كاري است بسيار مشكل و از توان هركس برنمي آيد ولي آيا مردم عادي جامعه ما هنگام داوري بين دو نفر موارد ياد شده را رعايت مي كنند؟ ممكن است قضاوت و داوري درذهن بعضي از ما مفهوم خاصي داشته باشد يعني بايد دو نفر دعوايي كرده باشند، به يكديگر ناسزا گفته باشند، آنگاه ما با تشكيل جلسه اي همانند دادگاه، سخني بگوييم، اقدامي بكنيم و درآن مورد داوري نماييم، مي خواهم بگويم اين شكل داوري شكل خاص است و شكل عام آن در همه جا، درهمه وقت، درهمه روز، وبين همه افراد و دائم جريان دارد بدون اينكه بيشتر ماها بدان آگاه باشيم، شايد بپرسيد چگونه؟ همين كه ما مي گوييم فلاني آدمي بد ياخوب است، راست يا دروغگو است، حلال يا حرام خور است، پاك يا ناپاك است، بحق خود است يا نه، خوش حساب است يا بدحساب، خوش عهد است يا بدعهد، باادب است يا بي ادب، فهميده است يا نافهم، دانا است يا نادان، عاقل است يا جاهل و … قضاوت و داوري كرده ايم! كه متاسفانه اكثر بدون شناخت، بدون دقت، بدون توجه به مسائل اخلاقي، حقوقي، انساني و اجتماعي و… بيان ميگردد، و دربعضي وقتها عواقب و پي آمدهاي ناگواري هم دارد. شايسته است و بايد هريك از ما هنگام سخن گفتن درباره ديگران قدري با تامل سخن بگوييم و ابتدا قدري بينديشيم و آنگاه بگوييم. فردوسي مي گويد:
بـدانـد بـد و نيـك، مـرد خــرد بــكوشـد بـه داد و بپيچـد ز بد
به نيكي گراييم و فرمــان كنيم به داد و دهش، دل گروگان كنيم
چو داد و دهش باشد و راســتي بپيــچد دل، از كـژي و كاستــي
به مهر و به داد و به خوي و خرد زمـانه همـي از تـو رامـش بـرد
اگر دادگر بـاشــي و سـرفــراز نمـانـي و، نـامـت بمـانـــد دراز
از نظر فردوسي انسان خردمند مهرورز است و دادگر و راست كردار و چون نيك و بد را مي شناسد مي تواند داوري كند،«ستون خرد، داد و بخشايش است» چرا؟ براي اينكه قضاوت و داوري بين دو يا چند نفر، يكي از مشكل ترين و پيچيده ترين شغلها و كارهاي اجتماعي است و تك تك كلمات در هنگام داوري، لحن سخن، نگاهها و سرانجام حكم صادره مي تواند ساليان دراز اثر مثبت يا سوء ازخود برجاي بگذارد و درصورت داوري نادرست، زيان اجتماعي، اخلاقي، رواني و اقتصادي برطرفي وارد سازد كه در بعضي مواقع غيرقابل جبران هم هست.
و اما گروه سوم؛ افرادي هستند كه آگاهانه وارد داوري بين طرفين دعوا مي گردند و هدف از وارد شدن سوق دادن نتايج داوريها به سمتي و سويي است. علت اين كار نخست درسالم نبودن شخصيت رواني و عاطفي شخص است و سپس دوستي يا دشمني با يك طرف دعوا ويا كسب سود مي تواند باشد كه كاريست بس ناپسند، زشت، غيراخلاقي، غيرانساني. و فردوسي مي گويد:
مكافات اين بـد، بـه هر دو سراي بيـابيـد از دادگر يـــك خــــــداي
بـه گيتـي بمـانـد ازو نـام بـــد همـان پيـش يـزدان سـرانجـام بـد
كه هـر كـو بـه بيداد جويد نبرد جـــگر خستـه بـــاز آيـد و روي زرد
كه نپسنـدد از مـا بـدي، دادگر سپنـج اسـت گيتـــي و بـر مــا گذر
هر آنـكس كه داند، دادار هسـت نبـاشد، مـگر پـاك و يـزدان پـرسـت
به جز داد و خوبي مكن درجهان پنـاه كهــان بــاش و ، فــر مهـــان
مرادعلي ايزدي صادق آبادي
تاريخچه ماركده (قسمت چهارم)
نظر مردم قوچان
مردم روستاي قوچان درباره علت نام گذاري روستاي خود به « قوچان » و روستاي ماركده مي گويند: صدها سال پيش درمحل روستاي قوچان مار بسيار بزرگي مي زيسته، در مقابل در محل روستاي ماركده هم مار بسيار بزرگي زيست مي كرده است، نمي دانيم به چه علت و چرا بين اين دو مار بسيار بزرگ كه مي توان اژدهايشان ناميد اختلاف بوجود مي آيد و ماربزرگ ماركده به مار بزرگ قوچان حمله مي كند، حالت جنگيدن مارها همانند جنگ حيوان شاخدار بوده، يعني با جلو و عقب رفتن، سرهاي خود را به هم مي زده اند، اين حالت به هم خوردن سر و جنگيدن را بطوريكه همه مي دانند در ماركده و قوچان« قوچ » مي گويند، و هنوز هم اين اصطلاح بين مردم رايج است، هرگاه دو چيز و به خصوص سر دو انسان و يا حيوان بهم برخورد كند مي گويند قوچ كردند،بهر صورت مار ماركده شكست خورده برمي گردد با اينكه مار قوچان چندان مايل به جنگ نبوده ولي مار ماركده چندين بار براي جنگ مي آيد تاشكست خود را جبران كند، كه اين حالت نشاندهنده كينه آن نسبت به مار قوچان بوده است، بدين جهت اين محل را « قوچان » يعني محلي كه مارها قوچ ( جنگ )مي كرده اندناميده اند، درمقابل قوچان محل ماركده را « ماركينه » گفته اند يعني محلي كه مار آن داراي كينه بسيار است و كم كم اين واژه به ماركده تغيير كرده است.
نظر جوانان تحصيل كرده
چند نفر از جوانان تحصيل كرده روستا كه اخيرا به دانشگاه راه يافته و تحصيل كرده اند درآنجا از طريق استادان خود با واژه « مار » كه درگذشته هاي بسيار دور معني سلامتي را مي داده آشنا شده اند و مي گويند: واژه مار ابتدا معني سلامتي و تندرستي و شادابي داشته، همانگونه كه واژه « بيمار » باپيشوند بي منفي ساز معني مخالف آن را مي دهد و احتمال دارد، اين محل ابتدا جاي خوش آب و هوايي بوده و مردماني كه دراينجا مي زيسته اند براثر برخورداري از آب، و هوا و محل مناسب، نسبت به مردمان ديگر روستاها سالم تر و شاداب تر بنظر مي رسيده اند، بدين جهت نام اين محل را « ماركده» يعني جاي سلامتي و شادابي گذارده باشند. با اينكه اين واژه بسيار پرمعني و زيبا است ولي بنظر مي رسد چندان با واقعيت نامگذاري ماركده نزديكي نداشته باشد چون گفته مي شود ماركده كمتر از300 سال قدمت دارد و دراين زمان كلمه مار به معني سلامتي درفرهنگ و ادبيات ما رواج نداشته است كه مردم با توجه به معني آن اين نام را برگزيده باشند ازطرفي موقعيت جغرافيايي ماركده چندان تفاوتي باديگر جاهاي زاينده رود ندارد كه بتوان آن را استثنا كرد و جاي سلامتي از آن استنباط كرد و ديگر اينكه هيچ يك از بزرگان چنين حرفي نزده اند چون اگر چنين مي بود بصورت افسانه، داستان و ضرب المثل از آن سخن مي رفت همانگونه كه از چندين داستان افسانه اي مار سخن رفته است.
داستان واقعي
درقسمت غرب ماركده دركنار رودخانه زاينده رود صخره سنگ رسوبي قرار دارد، به اين نوع سنگها دراينجا « سوورد » مي گويند. زير اين سنگهاي صخره اي تعدادي سوراخ به طرف زير كوه وجود دارد، كه در طول سال مرطوب هستند. در قديم دردرون اين حفره ها تعدادي مار مي زيسته ولي اكنون ديگر وجود ندارد .در قسمت شرق ماركده دركنار رودخانه، محلي وجود دارد بنام « سنگ سوراخ » اين تكه سنگ كه اكنون به اين نام ناميده مي شود، و قسمت بزرگي از آن خرد و نابود شده، زماني مانع بزرگي براي ساختن جوي آب مزرعه آغجه قيه بوده و كشاورزان براي ساخت جوي، ناگزير بودند كه جوي را دور آن تكه سنگ ايجاد كنند، كه خود مشكل بزرگي بوده، سرانجام تصميم مي گيرند كه سنگ را بريده و جوي را از وسط آن بريدگي عبور دهند و اين كار انجام مي شود، از آن زمان به بعد اين محل به نام « سنگ سوراخ » ناميده مي شود كه درگفتگوي عاميانه « سنگ سولاخ » مي گويند. كمي پايين تر از اين محل و كمي بالا تر از جوي آب مزرعه آغجه قيه، يك سوراخ به طرف زير كوه و مشرف به رودخانه وجود داشت و دارد كه در طول سال مقداري آب از آن بيرون مي آيد و روي آب جوي مزرعه آغجه قيه مي ريزد. دراين سوراخ تعداد زيادي مار وجود دارد كه درون آب مي زيند. بعضي وقتها در بعد از ظهرها كه آفتاب در جلو سوراخ مي تابد مارها خود را به آفتاب مي رسانند و از آن بهره مي برند، دراين وقت، مارها به هم پيچيده اند و اگر كسي را ببينند يكي يكي بازشده و به درون مي روند. مردم براين باورند كه اين مارها شاه دارند، شاه مارها دروسط قرار مي گيرد و بقيه به دور او حلقه مي زننددر آن وقت است كه ما آنها را به صورت دسته جمعي مي بينيم اين مارها نازك هستند، رنگ آنها متمايل به سياهي است، تعداد آنها بسيار زياد است و دراز هستند. اين مارها كاملا بي آزارند و از حفره خود بيرون نمي آيند و بسياري از مردمان كهن سال و ميان سال ماركده اين مجموعه مارها را ديده اند، با اينكه اين حفره نزديك جوي مزرعه آغجه قيه است و كشاورزان براي لايروبي و ترميم خرابي جوي آب سالي چند بار از نزديك آن عبور مي كنند تاكنون ديده يا شنيده نشده كسي از اين مارها آسيب ديده باشد.بدين جهت مردمان ماركده هيچ ترسي از اين مجموعه مار ندارند، درسالهاي اخير جهت ساختن راه كه ازبالاي همين سوراخ مي گذرد مقدار زيادي خاك درجلو آن ريخته شده و سوراخ كامل مسدود و آب ازلابلاي سنگها و خاكها بيرون مي آيد. پيرمردان بر اين باور هستند كه علت اصلي ناميدن « ماركده » به اين محل وجود همين مجموعه مارها است. موقعيت جغرافيايي
روستاي ماركده واقع در شمال يكي از پيچ و خمهاي دره رودخانه زاينده رود و در عرض جغرافيايي 32 درجه و 39 دقيقه و طول جغرافيايي 50 درجه و 50 دقيقه قرار دارد.( نقل از كتاب فرهنگ آباديها و مكان هاي مذهبي كشور، نوشته دكتر محمد حسين پاپلي يزدي ) ماركده يكي از روستاهاي بخش لار است و لار، يكي از محال چهارگانه (لار- ميزدج – كيار – گندمان) چهارمحال، و چهارمحال قسمتي بزرگ از استان چهارمحال و بختياري است. ماركده در فاصله 60 كيلومتري و در شمال غربي شهركرد، مركز استان واقع است. بسياري مي پندارند كه چهارمحال و بختياري نام يك منطقه است. بايد دانست كه استان چهارمحال و بختياري از دو منطقه متفاوت تشكيل شده، يك منطقه چهارمحال كه مردمان آن بيشتر روستايي و يا شهر نشين و كشاورز و صنعت گر هستند و گوسفند داري آنها در كنار كشاورزي است. منطقه ديگر بختياري كه مردمان آن تا چند دهه پيش ايل نشين بودند و براي پرورش دامهاي خود ييلاق و قشلاق مي كردند، سرزمين چهارمحال مسطح و براي كشاورزي مناسب و سرزمين بختياري كوهستاني بوده و هست. پيش از سلطه خانهاي متعدد بختياري به چهارمحال تا حدود يكصد سال قبل مركز حكومت چهارمحال چالشتر بوده كه قلعه اي آجري و برجهاي بسيار بلندي داشته است. دراين زمان تمام روستاهاي اين منطقه از جمله ماركده درقلعه هاي محكم كه داراي برج ديده باني بوده زندگاني مي كرده اند، يكي از علت هاي ساخت قلعه نزديكي چهارمحال به منطقه ايل بختياري بوده است چون به نظر مي رسد كه افراد اين ايل هرگاه كه مي توانستند به روستاها يورش برده و غارت مي كرده اند. حمله به روستاها و بردن اموال و دامهاي آنها تا سالهاي بعد از 1320 شمسي يعني بعد از جنگ دوم جهاني هم ادامه داشته است، چون در همين سالها بود كه گله گاو و گله گوسفند روستاي قوچان را از صحرا بردند. فاصله روستاي ماركده با شهر اصفهان حدود 90 كيلو متر و در غرب آن قرار دارد و فاصله اش تا سد زاينده رود ( شاه عباس ) حدود 15 كيلو متر و در قسمت شرق آن است.
تركان منطقه
بيشتر مردمان چهارمحال و نيز فريدن، همه ترك زبان و ترك نشين هستند، اين تركان از كجا و چگونه و براي چه به اينجا آمده اند ؟ از بررسي نژادها و تيرهاي مردمان ترك زبان و نيز از نوشته هايي كه جسته و گريخته خوانده ام، چنين مي توان پنداشت كه تركهاي فريدن و نيز تعدادي از تركهاي چهارمحال توسط پادشاهان صفوي به پاداش خدمتهايي كه طايفه هاي ترك زبان، در جنگها به پادشاهان اين سلسله كرده اند در اين محل ها اسكان داده شده اند و زمينها به آنها بخشيده شده است. صفويان ترك زبان بوده و باكمك و فداكاري طايفه هاي ترك به قدرت رسيده و براي ماندگاري در قدرت عنصر ترك را در ايران نيرو داده و به حاكميت رسانده است.صفويان سرانجام اصفهان را پايتخت خود قرار داده و اوج شكوفايي اين سلسله دراين زمان بوده است. پس مي توان اينگونه پنداشت كه صفويان سرزمين هاي اين منطقه را جهت پاداش به تركان بخشيده و آنهارا در اين منطقه اسكان داده و يابراي جلوگيري از غارت و چپاول ايل بختياري اين تركان را دراين منطقه اسكان داده اند و يا ممكن است براي هردو هدف. يكي از سياست هاي صفويان جهت جلوگيري از چپاول و يورش و غارت ايل ها و طايفه و قوم هاي غارتگر و مهاجم، اين بوده كه گروهي از طايفه هاي تركان را در نزديكي آنها اسكان مي دادند و آنها را موظف مي كرده اند كه از يورش و تهاجم قوم مهاجم جلوگيري كنند. به هر صورت مهاجرت و كوچاندن تركان و اسكان آنها در اين منطقه و حمايت صفويان از آنها باعث آباداني اين منطقه گرديده، آقاي نيكزاد مي نويسد « در دوره صفويه از سال 999 – 1096 قمري مجددا حوزه چهارمحال رو به آبادي گذاشت و مخصوصا براي مهاجرين و عشاير ساختمانهاي زيادي گرديد و تمركز دادن ايلات و عشاير و طوايف ترك، ارمني و گرجي باعث عمران و آبادي اين محال شده » ( نقل از كتاب جغرافيا و تاريخ سرزمين چهامحال، نوشته كريم نيكزاد ).
پيرامون دره زاينده رود محل ييلاق تيره يا تيره هايي از ايل قشقايي بوده كه همه ساله در فصل ييلاق به اين منطقه مي آمده اند، گويا ابتدا توجه زيادي به كناره هاي زاينده رود نداشتند چون آثار باقي مانده از آنها در صحراها قدمت بيشتري از روستا ها دارد، براي نمونه آغل هاي گوسفند و گور هاي كهنه مزرعه قارادره را مي توان از يادگار زمانهايي كه تركان به اين منطقه ييلاق مي كرده اند دانست. و احتمالا در سالهاي خشك سالي، عشاير اجبارا چادر و آلاچيق هاي خودرا در نزديكي هاي رودخانه بنيان مي كردند چون آثاري از آنها برجاي مانده مثل گورهايي كه اخيرا نزديك اسيل مزرعه قابوق پيدا شده، كنده هاي سكوي مزرعه قورقوتي، و كنده هاي محله تازه ساز ماركده. براي تاييد اين نظر مي توان مردم آپونه را مثال زد. مي گويند مردم آپونه دردو قرن گذشته چندبار به علت خشكسالي به ياسه چاه كوچ كرده و مجددا به آپونه برگشته اند.
ازعشاير قشقايي كه به اين منطقه كوچ مي كرده اند آثار برجسته و مهم تاريخي پل زمان خان برجاي مانده است كه مي رساند افراد اين ايل به تعداد زيادي به اينجا كوچ مي كرده اند و اين منطقه براي آنها اهميت داشته است. و اين پل را جهت آسان گذشتن از رودخانه ساخته اند. آقاي نيكزاد مي نويسد «پل زمان خان اولين پل قديمي و محكم و قابل توجه و دومين پلي است كه برروي رودخانه ساخته اند. پايه هاي اين پل برروي ريشه كوه گذارده شده و دو دهنه است كه كليه آب رودخانه از اين دو دهنه كه به وسعت 8 متر تقريب است در تمام فصول سال خارج مي گردد. اين پل بوسيله زمان خان نامي كه از روءساي ايلات و عشاير قشقايي بوده ساخته شده. درقديم ايلات فارس تا اين حدود ييلاق و قشلاق داشته و بعضي اوقات هم حكمراني كه تابع حكومت فارس بودند كوه شيراز فعلي را سرحد قرار داده بودند. مي گويند براي ساختن اين پل زحمات زيادي كشيده اند… و درسال 1321 شمسي بوسيله آقاي حاج عبدالحسين قزويني مالك چمعالي تعمير گرديد… زيبايي و صفاي اين پل به حدي است كه مطمع نظر سياحان و اهل ذوق مي باشد ». بعدها خانوار و يا تيره هايي از همين ايل به اجبار و ياتشويق پادشاهان صفوي و يادولت و حكومت هاي وقت و يا به ميل و علاقه خود در محل ييلاق مانده و روستاهاي كناره زاينده رودرا بنا نهاده و يكجا نشيني را آغاز كرده اند.
نخستين مهاجران ماركده
همه ي مردمان روستا هاي پيرامون ماركده ترك زبانند، بيش از نيمي از مردمان ماركده فارس زبان و كمتر از نيمي ديگر ترك زبان اند. ترك هاي ماركده هم با ترك هاي روستاهاي پيرامون، از نظر نژادي و طايفه اي و نيز علت و شكل مهاجرت و اسكان آن ها در اين محل با ديگر تركان همانندي ندارد. به نظر مي رسد ماركده از روستاهاي پيرامون خود دورتر ايجاد شده باشد، علت چيست كه تركان قشقايي در ماركده مسكن نگزيده اند؟ چرا و چه عاملي باعث گرديده تا مردمان فارس زبان به تنها روستاي در ميان اين همه روستاي ترك زبان مهاجرت كنند؟
حدود چهل سال پيش بارها و بارها از بزرگان ماركده مي شنيدم كه مي گفتند، ماركد نزديك به 200 سال قدمت دارد و اكنون مي توان گفت حدود 250 سال از بنيان آن مي گذرد. اگر اين گفته را بپذيريم مي توان پنداشت مهاجران اوليه در پايان دوره ي پادشاهي نادرشاه افشار و يا ابتداي دوره ي زنديه به ماركده آمده و ساكن شده اند بزرگان روستا بارها گفته اند 3 برادر از ايل شاهسون تيره ي سولدوز با خانواده، ايل و تيره خود را ترك كرده و تصميم مي گيرند در محل ييلاق بمانند. گويا در پيرامون هاي سد زاينده رود (شاه عباس كبير) و يا بالا ترآن محل ييلاق تيره اي از شاهسونان بوده كه همه ساله از پيرامون ساوه و قم به اين محل جهت ييلاق مي آمده اند. علت جدايي از ايل را در گيري و اتفاق قتلي مي دانند. نام برادر بزرگترعلي زمان و برادر ديگر علي بابا و نام برادر سوم دريادها نمانده است. به همين جهت بعضي ها مي گويند ممكن است دو برادر بوده اند. اين سه برادر مزرعه ي هليله و پيرامون آن را محلي مناسب جهت چراي دامها ي خود ديده و آن جا را براي ماندن بر مي گزينند و مقداري از مزرعه ي هليله را از مردم سوران (يان چشمه) خريده و در محلي كه بعد به نام برادر بزرگتر علي زمان ناميده شد، يكجا نشيني را آغاز كردند. اين محل امروزه هم به همين نام ناميده مي شود. چندين سال اين سه برادر در علي زمان سكونت مي كنند و بعد گويا بر سر چراگاه با مردم سوران اختلاف پيدا كرده كه منجر به زد و خورد مي گردد. در اين زد و خورد يك يا چند نفر از مردم سوران كشته مي شوند. برادران ناچار مي شوند سهم خود را از هليله به جاي خون بها داده و از آنجا كوچ مي كنند. اينان محل فعلي روستاي ماركده را كه تا آن روز مزرعه اي بوده انتخاب مي كنند. مزرعه ي ماركده از آن مردم هوره بوده كه زمين ها توسط برادران شاهسون خريداري و بناي روستا گذارده مي شود. در اين جا بعضي ها مي گويند سه دانگ مزرعه خريداري شده و بعضي ديگر بر اين باورند كه شش دانگ خريداري شده است. داستان خريدن زمين ها را همه بزرگان ماركده به خوبي بيان مي كنند و مي گويند مزرعه ماركده به علت دور بودن از هوره و نبودن راه مناسب آباد نبوده، جوي آب مناسبي نداشته و وقتي كه برادران شاهسون پيشنهاد خريد مي دهند، صاحبان هوره اي پذيرفته و معامله پاياپاي صورت مي گيرد، گوسفند در برابر زمين. وقتي هوره اي ها گوسفند ها را جدا كرده و آن ها را از راه قويون يلو مي بردند گوسفند ها صدا مي كنند كه صداي آن ها به گوش برادران شاهسون مي رسد، برادر كوچكتر مي گويد:”آدم عاقل گوسفند مي دهد و خاك بخرد؟” و مي خواهد معامله را بر هم بزند ولي برادر بزرگتر مانع مي شود . ساليان دراز بعد از ساكن شدن برادران شاهسون، فرزندان و نوادگان آن ها كم كم يكجا نشيني و كشاورزي را پذيرفته و آن را بهتر از شيوه ي زندگي عشايري مي دانستند و اين جمله كه، آدم عاقل گوسفند مي دهد و خاك بخرد؟ را كه به صورت ضرب المثل در آمده به كار مي برده و مي برند و مي گويند و مي خواهند معني مخالف آنرا تفهيم كنند، يعني ثروت زمين است نه گوسفند بادي!
مال ملك است ميش گنج روان بز در گوهر است اگر دو وقت آيد به دان
بي گمان اين برادران در خانه سازي و كشاورزي تجربه ي چنداني نداشته اند با اين وجود در كنار گوسفند داري كه شغل و علاقه ي اصلي آن ها بوده، خانه سازي و كشاورزي هم به آهستگي آغاز شده است. سال نخست كه زمين ها خريده مي شود هوره اي ها ارزن كاشته بوده اند وقتي كه ارزن ها سبز كرده و مقداري رشد مي كنند ملخ آمده و ان ها را مي خورد، برادران از اين پيش آمد بسيار ناراحت مي گردند، برادر كوچكتر تلاش مي كند تا دو برادر ديگر را راضي به بازگشت به ايل نمايد ولي آن ها نمي پذيرند، سرانجام برادر كوچكتر خود به قشلاق رفته و بهار آينده بر مي گردد. دو برادر ديگر ريشه ي ارزن ها را آبياري كرده، آن ها رشد مي كنند و محصول خوبي برداشت مي گردد. بهار سال بعد برادر كوچكتر نيز به آن ها مي پيوندد و در اين محل براي هميشه مي مانند. اين برادران قسمت شرق ماركده ي فعلي را جهت سكونت بر مي گزينند.
ادامه دارد …محمد علي شاهسون
زمزمه تركي محلي
آدام واردور دينديرنده جان دير آدام واردور دينديرمسي ياخچيدير
آدام واردور آدام لرين نقشي دير آدام واردور حيوان آن نن ياخچيدير