آوای ماركده شماره 46 – اول اردیبهشت 1384

خبرها

  1. جلسه اي در تاريخ 13/1/84 ساعت 21 در محل دفتر دهياري با رانندگات ميني بوسهاي خط ماركده شهركرد – نجف آباد تشكيل شد هدف از اين جلسه رسيدگي به تعدادي از شكايت هاي شفاهي مردم نسبت به شايعه افزايش كرايه ها بود. در اين جلسه اعضا شورا از رانندگان درخواست نمودند كه كرايه ها را افزايش ندهند تا ليست كرايه هاي جديد از فرمانداري به شوراها و ترمينال ها ابلاغ گردد. رانندگان ميني بوسها ضمن درد دل و اعلام نا رضايتي از مبلغ كم كرايه ها ، گراني لوازم يدكي، دستمزد تعميركاران و هزينه هاي بالاي زندگي و مقرون به صرفه نبودن داشتن ميني بوس، گلايه اي كوچك هم از بعضي همشهريان عزيز ماركده اي داشتند و مي گفتند : بعضي از همشهريان متاسفانه كم لطفي مي نمايند و هنگام رفت و برگشت به شهركرد و نجف آباد با سرويسهاي روستاهاي همجوار مسافرت مي نمايند كه با اصول اتحاد، همشهري گري، همكاري و همگامي در روستا هماهنگي ندارد. در اينجا شوراي اسلامي از همه همشهريان عزيز تقاضا دارد به منظور ايجاد اتحاد، همكاري، هماهنگي، همراهي و اعتماد در جامعه روستايي مان هنگام مسافرت باميني بوسهاي روستا مسافرت نمايند و هرگونه انتقاد از سرويس ها دارند به شورا اطلاع دهند.
  2. جلسه اي در تاريخ 14/1/84 ساعت 21 با دعوت از كشاورزان بالاي راه چم بالا در محل مسجد تشكيل شد. هدف از اين جلسه جلب رضايت كشاورزان به منظور تعريض جاده بود در اين جلسه كه علاوه بر كشاورزان، سردانگهاي مزرعه سكوي چم بالا هم حضور داشتنداعضا شورا موضوع موافقت مشروط اداره راه باصدور مجوز لوله كشي گاز از كنار جاده را عنوان نمودند و گفتند : طي مذاكرات زيادي كه با مسئولين اداره راه داشته ايم قرار بر اين شده كه جهت انجام لوله كشي گاز جاده تعريض گردد حال از شما كشاورزان تقاضا داريم جهت اجراي پروژه گازرساني موافقت نماييد كه اداره راه جاده را به مقدار 5 متر از سمت بالا تعريض نمايد. در اين جلسه آقاي براتعلي شاهبندري يكي از كشاورزان پيشقدم شد و گفت : ما بايددر كارهاي نيكوكاري و عمومي جهت پيشرفت روستا و ماندگاري نام نيك و ذخيره دنياي پسين هميشه پيشقدم شويم . و خود نخست صورت جلسه تنظيمي مبني بر موافقت تعريض جاده را امضا نمود و به ديگر كشاورزان حاضر در جلسه توصيه نمود كه همكاري لازم را با اعضا شورا بنمايند. سپس اكثريت افراد حاضر در جلسه صورت جلسه را امضا و چند نفر ديگر هم شفاهي اعلام كردند: لازم به امضا نيست هر گاه اقدام به تعريض گرديد ما هم همانند ديگران حاضريم. شوراي اسلامي از حسن همكاري آقايان حاج براتعلي شاهبندري و نيازعلي شاهسون كه پيشقدم شده و آمادگي و موافقت خود را با تعريض جاده اعلام نمودند تشكر و قدر داني مي نمايد.
  3. قرار است هفته نامه زاگرس ايران كه در استان چهارمحال و بختياري چاپ و توزيع مي گردد تعدادي از مقاله هاي چاپ شده در آواي ماركده را چاپ نمايد. مقاله هاي برگزيده عبارتند از آرامش درون در آواي 43 ، به نيكي گراييم و فرمان كنيم در آواي 42 ، حمام گذشتگان در آواي 39 ، قباله نويسي در آواي 35 ، نگاهي ديگر به زندگي در آواي 32 و …
  4. بنا به درخواست بخشدار محترم سامان يك نسخه از تمام شماره هاي آواي ماركده فراهم و تحويل شد. قرار است اين نسخه ها به عنوان قسمتي از عملكرد شوراي اسلامي به وزارت كشور ارسال گردد.
  5. پاره اي از عملكرد شوراي اسلامي با عنوان گزارش به مردم تدوين شده است و بنا به درخواست بخشدار محترم سامان يك نسخه از اين گزارش جهت ارسال به وزارت كشور به بخشداري سامان تحويل شد . ضمنا همين گزارش در چند شماره ضميمه آوا چاپ و جهت اطلاع همگان توزيع مي گردد تقاضا مي شود انتقادها ،پرسش هاي خود را شفاهي، تلفني و يا كتبي به شورا اعلام فرماييد.
  6. باخبر شديم كه گروهي از همشهريان اقدام به چاپ و انتشار ماهنامه اسراء – ماهنامه فرهنگي مذهبي مسجد جامع ماركده – نموده اند و شماره اول اين نشريه در تاريخ 21/1/84 در 6 صفحه منتشر شده است كه كاريست بزرگ و در خور ستايش .

پليس در ماركده

با خبر شديم در روزهاي پاياني سال 83 پليس براي كشاورزان موتور سوار ماركده اي كه از باغ به منزل باز مي گشتند و يا به باغ مي رفتند قبض جريمه صادر كرده و از موتور سواران كشاورز مداركي مانند كارت شناسايي موتور ، گواهي نامه، كلاه كاسكت درخواست كرده و موتور سواران هم مي گفته اند كه از باغ به منزل مي آيند و هيچ مدركي همراه ندارند بر همين اساس پليس موتور سواران كشاورز را 110000 ريال جريمه كرده است اين عمل در روستا بي سابقه بوده به همين جهت باعث نگراني كشاورزان شده است از مسئولين محترم تقاضا مي شود به اين موضوع رسيدگي نمايند و به نگراني مردم روستا پايان دهند.

روستا خانه ماست

سرانجام پس از ماهها پيگيري و نامه نگاري شوراي اسلامي روستا و مراجعه حضوري چند تن از مردم روستا و مذاكره با مديريت محترم برق و مسئول بهري برداري برق شهرستان شهركرد، كوچه و خيابان هاي روستا شبهاي تاريك را پشت سر گذاشت و روشن شدن لامپها به شبهاي بهاري جلوه اي ديگر داد. متاسفانه روز 26/1/84 هنگام بازگشت دانش آموزان مدرسه راهنمايي پسرانه ماركده يكي از دانش آموزان با پاره آجر لامپ روبروي منزل بهرام شاهسون را هدف قرار داد و شكست. فرد ديگري در زمستان 83 با تفنگ ساچمه اي لامپي را نشانه گرفت و شكست ، كار زشت اين دانش آموز را چند نفر مشاهده كردند و وي را مورد سئوال قرار دادند و شفاهي هم به دهيار روستا معرفي كردند گويا دهيار موضوع را شنيده ولي آن را پي گيري نكرده ! بدون شك اگر پيگيري كرده بود اين فرد خاطي دوباره كار نادرست خود را تكرار نمي كرد چون همين فرد لامپ هاي جلو خانه بهرام و عباس شاهسون را هدف قرار داده و شكسته. مي پرسم اين همشهري نوجوان چه سودي از اين كار زشت خود مي برد ؟ و آيا زيان كار خود را مي داند ؟ و از پدر و مادر اين نوجوان تقاضا مي كنم به فرزند خود سفارش كنند اگر سودي به مردم نميرساند زيان هم نزند.

بي مهري

ابتداي سال تحصيلي 84 – 83 با مسئول آموزش – آموزش و پرورش منطقه سامان گفتگو شد كه براي دو پايه دوم و سوم دبستان دخترانه ماركده هر كدام يك معلم تدريس كند كه متاسفانه نشد و تا پايان سال 83 كار تدريس اين دو پايه با يك معلم انجام مي شد. دانش آموزان و والدين ناگزير پذيرفتند و مسئول آموزش هم قول داد كه معلم توانمند برگزيند تا زياني به درس دانش آموزان وارد نيايد و به حق هم اينگونه شد. پس از تعطيلات نوروزي 84 و شروع بكار دوباره مدرسه ها به معلم مذكور مرخصي بلند مدت داده مي شود و بناچار مدير محترم مدرسه علاوه برداشتن مسئوليت مديريت تدريس اين دو پايه را مي پذيرد كه بنظر مي رسد انجام سه مسئوليت در يك زمان براي يك نفر غير ممكن باشد و والدين دانش آموزان اين دو كلاس از وضع بوجود آمده نگران هستند و مي گويند تقاضاي ما اين بود كه اين كلاس دو پايه دو معلم داشته باشد ولي حالا همان يك معلم را هم كامل ندارد و از مديريت محترم آموزش و پرورش مي خواهيم كه يك معلم براي اين كلاس اختصاص دهد. چون مي ترسيم زيان جبران نا پذيري به درس فرزندانمان وارد آيد. در پايان از تلاش معلم گرامي سركار خانم كريمي ومدير محترم سركار خانم اسيوند تشكر ميكنيم.

جاده خوب و راه پيشرفت

جاده ارتباطي هوره به بن يكي از راههاي ارتباطي و مهم روستاهاي حاشيه زاينده رود به شهركرد است.به علت سرماي شديد و يخبندان زمستان گذشته آسفالت سرد اين جاده به كلي تخريب شده و كسانيكه ناگزير از اين جاده عبور مي كنند بايد تمام خطرات را بجان بخرند چون چاله هاي عميقي در آن بوجود آمده و عبور و مرور را براي خودرو مشكل و زيانبار كرده است. اين در حاليست كه مسئولين و مردم هر دو براين باورند كه جاده خوب و مناسب زمينه ساز پيشرفت هر جامعه است حال اين پرسش پيش مي آيد كه چرا مسئولين اداره راه اين قدر بي تفاوت هستند ؟ و اقدامي براي بازسازي و يا تعمير نمي كنند ؟ به علاوه بخشداران محترم بن و سامان، شورا و دهياران روستاها و بويژه مسئولين دهستان هوره اقدام و پيگيري مؤثري نمي كنند مي پرسم آيا منتظريد حادثه ناگواري رخ دهد آنگاه قدمي برداريد ؟

رمضان عرب ماركده

از كجا عقب مانده ايم ؟

اشاره: براساس يك ارزيابي عمومي از شاخص هاي قدرت مثل سرزمين، هويت، منابع طبيعي و غيره، ايران در مقام دوازدهم قدرت هاي جهان ايستاده است. يعني بعد از 8 كشور صنعتي و چين و هند و برزيل كشور ما قرار دارد. اما آيا ما در دنيا از نظر رفاه، هويت و شخصيت ايراني و ديگر افتخارات هم در اين حد و اندازه هستيم؟ قطعا پاسخ شما هم منفي خواهد بود. اما آيا تا به حال فكر كرده ايد كه ما چرا اين همه از دنيا عقب مانديم؟ اگر بتوانيم اين دلايل را پيدا كنيم مي توانيم آن را در يكي از واحدهاي كوچك جامعه ايراني يعني يك روستا نيز پيدا كنيم. آنچه مي خوانيد مروري است گذرا بر اينكه چرا سرعت رشد ما خصوصا در بخش هاي اقتصادي و اجتماعي همپاي بسياري از جوامع در حال توسعه نيست و خلاصه كجاي كار ما ايراد دارد. و چرخمان از كجا لنگاست.هرچند بسط اين موضوع در قالب يك مقاله آنهم باتوجه به حجم كم اين نشريه امكان پذير نيست.

يكي از خصوصيت هاي عمده ما ايرانيان اين است كه هميشه براي حل مشكلات خودمان به دنبال يك قهرمان هستيم اينكه يك شخصي از آسمان برسد و خلاصه تمام نا ملايمات و ناهنجاري ها را حل كند و مدينه فاضله اي را كه به دنبال آن هستيم برايمان ايجاد كند ! مثال عيني اين موضوع را مي توان در سخنان و بيان ديدگاه هاي عامه مردم در مورد گراني و اوضاع و احوالات اجتماعي پيدا كرد به اين مفهوم كه جامعه ما از خود شروع به اصلاح و تلاش براي تغيير در جهت شكوفايي نمي كند. بلكه انتظار دارد اين عمل خلاف جهت اصلي خود انجام شود و اينجاست كه حكايت قيف وارونه باز هم نمود پيدا مي كند. شما بسيار ديده ايد كه يك قانون در جامعه ما در اجرا بستگي به مجري قانون دارد و سيستم به قدري ضعيف است كه هميشه تحت تاثير مجري سيستم است به مثال واضح تر تراكتور ما مسير مشخصي جهت حركت و توسعه ندارد و راننده است كه جهت حركت را در هر زمان با آمدن خود تغيير مي دهد. كمي در اوضاع و احوالات جامعه و ادارات و تصميم هاي مسئولين در قبل و بعد از انتخابات ( مثلا انتخابات رياست جمهوري ) نگاه كنيد همه منتظرند كه نتيجه انتخابات معلوم شود. انتخابات جديد و برنامه هاي جديد ابلاغ شود بعد كارها دنبال و تصميمات گرفته شود يعني ما ارزشمند ترين ثروت خود يعني زمان را به راحتي از دست مي دهيم. همه جاي دنيا انتخابات برگزار مي شود اما كشور تعطيل نمي شود و كارها و امورات تحت تاثير يك تغيير قرار نمي گيرد. يكي از ويژه گيهاي جامعه ما اين است كه تشكل ندارد در حال حاضر، در خصوص انتخابات رياست جمهوري 84 آنچه در مطبوعات و رسانه ها و در ميان مردم موضوع صحبت است افراد هستند و ما كمتر در مورد برنامه و روش ها صحبت مي كنيم يامي شنويم. و اين از آنجايي ناشي مي شود كه مردم ما قدرت انتقاد پذيري، بيان ديدگاهها و تحمل همديگر را ندارند. شما ببينيد اولين عكس العمل ما ايرانيان در برابر يك برخورد ناخواسته يا اختلاف، قهر است در حاليكه تعامل و صحبت همواره راهگشاست ولي ما اول گزينه قهر را انتخاب مي كنيم و اينهمه باعث مي شود ما به دنبال كار جمعي و شور واقعي نبوده و از خردورزي و دانايي تنها واژه هايي لوكس جهت درج در رسانه ها دستگيرمان شود. ژاپنيها و ما، هم زمان مسائل جهان را فهميديم سال 1870 ميلادي مشروطه خواهي ما با تغييرات ژاپن همزمان بود يعني دو كشور غير غربي همزمان متوجه شدند كه جهان ناظر تحولات جديدي است ژاپنيها ايده هايشان را تبديل به برنامه كردند و ما نتوانستيم اين كار را بكنيم ژاپن اقتصاد دوم دنيا شد و ما امسال استقلال گندم خود را جشن گرفتيم ( البته اين نيز موفقيت بزرگي است ولي هدف بيان فاصله هاست ) چينيها يك قرن بعد از ژاپن در سال 1970 و روسها در سال 1985 متوجه شدند كه جهان در حال عوض شدن است اما ما به عنوان يك كشور قديمي و صاحب تمدن قابل توجه و انسانهاي فرهيخته با ضريب هوشي بالا متوجه نشديم ! براي روشن شدن روح گريز از كار جمعي در ايرانيان و لذت بردن ما از كار فردي مثالي مي آوريم يك اقليت ارمني ساكن آمريكا به قدري در دستگاه حكومتي اين كشور نفوذ پيدا كرده كه به خاطر اختلافي كه آنها با تركيه دارند بسياري از برنامه هاي تركيه در آمريكا مشكل پيدا مي كند اما نزديك به يك ميليون ايراني در آمريكا داريم كه اصلا تشكل ندارند چون ايرانيها با تشكل مشكل دارند. اما ما براي اينكه به اهداف بلندي كه در دين خودمان آرزو داريم برسيم و معنويت و تعاليم الهي را نشر دهيم بايد به زبان دنيا وارد كارزار شويم. نمي شود دور خودمان ديوار بكشيم و سخن از افكار نو بگوييم. بايد به اقتصادي مجهز شد كه به راحتي تحت تاثير چند تصميم قرار نگيريم در يك جنگل كه همه قبايل جنگجو هستند انتخابي جز جنگجو بودن نمي ماند و اگر اينگونه نشود محكوم به فناييم. ما بايد به مصونيتي از درون برسيم اين ضعف است كه استعمار را ايجاد مي كند يعني وقتي ما قوي و غني شديم ديگر دشمن معني پيدا نمي كند دشمن ما فقر است دشمن ما ضعف اعتماد به نفسي است كه نمي خواهيم بپذيريم ما مي توانيم. دشمن ما اين است كه نتوانيم به ايراني آرامشي بدهيم كه به اندازي كافي كتاب بخواند و روح و فرهنگ خودش را اعتلا ببخشد و به طور واقعي به معنويت عشق بورزد دشمن ما اين است كه پدر و مادرها از 8 صبح تا 10 شب كار كنند و بچه ها توجه لازم را از طرف پدر و مادر نداشته باشند و بيرون از خانواده در پي منبع عاطفي باشند دشمنان ما بيرون از مرز ما نيستند داخل مرزما هستند.منابع: 1 – سريع القلم محمود – مصاحبه با روزنامه اعتدال و توسعه – 16 اسفند 83 – 2 – محبيان امير – مصاحبه با هفته نامه اشپيگل – برگردان محمد نصيري. مهدي عرب 25/12/83شاعري متفاوت

در 15 مهرماه 1307 در كاشان به دنيا آمد. زندگي پر فراز و نشيبي داشت. در سال 1332 در دانشكده هنرهاي زيباي تهران دوره نقاشي خود را به پايان رساند و با رتبه اول ليسانس گرفت. نقاش زبر دستي بود نمايشگاههاي متعددي در تهران و شهرستانها برگزار كرد. سفرهاي زيادي به كشورهاي مختلف براي برگزاري نمايشگاه داشته است. در كنار نقاشي شعر هم مي گفت. مرگ رنگ ، زندگي خوابها، حجم سبز تعدادي از آثار او هستند. هيچگاه ازدواج نكرد سرانجام در اول ارديبهشت ماه 1359 در اثر بيماري سرطان خون در تهران در گذشت و در روستاي مشهد اردهال كاشان به خاك سپرده شد. همه ما نام زنده ياد « سهراب سپهري » به گوشمان خورده است. شاعري كه با چاپ منظومه زيباي « صداي پاي آب » اشعارش را به مردم شناساند. او در بين شاعران معاصر به جرات مي توان گفت محبوب ترين است خصوصا در بين نسل جوان. ما شاعران معاصر زيادي داشته ايم و داريم ولي چه چيزي در اشعار او نهفته است كه به چنين محبوبيتي دست يافته ؟ براي خود من زاويه ديد او نسبت به دنيا و ساده و پر معنا بودن اشعارش توجه ام را جلب كرد. سهراب همانند فلاسفه خوشبين همه پديده ها را زيباو دلپسند مي بيند و از نظر او نبايد به پديده هاي طبيعت با ديد منفي بر خورد كنيم « بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم » و كاش همه ما با ديد سهراب به مرگ فكر مي كرديم « و نترسيم از مرگ / مرگ پايان كبوتر نيست …/ مرگ گاهي ريحان مي چيند/ گاهي در سايه نشسته و به ما مي نگرد/ و همه مي دانيم/ ريه هاي خوشبختي پر اكسيژن مرگ است » سپهري علاقه زيادي به طبيعت داشت و اين علاقه در اشعارش به وفور به چشم مي خورد « من نمي دانم كه چرا مي گويند اسب حيوان نجيبي ست/ كبوتر زيباست/ و چرا در قفس هيچ كس كركس نيست. سهراب در ابراز علاقه به حيوانات تا آنجا پيش مي رود كه مي سرايد « و بدانيم اگر كرم نبود زندگي چيزي كم داشت» به راستي وجود كرم در زندگي آدميان عادي فرق بسيار دارد او چيز هايي در روي زمين ميبيند كه براي ديدنش بايد احساس ويژه سهراب را داشت به راستي چه كسي مي تواند ببيند و بگويد « من الاغي ديدم يونجه را مي فهميد/ كاغذي ديدم از جنس بهار/ كودكي ديدم ماه را بومي كرد» و نهايت اينكه به دنبال حقيقت وجود هستي و ذات اصلي معماي زندگي بود « كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ/ گاه شايد اين باشد كه در افسون گل سرخ شناور باشيم / كار ما اين است / كه ميان نيلوفر و قرن / پي آواز حقيقت برويم » سپهري ادامه دهنده راه نيما يوشيج پدر شعر نوي ايران بود ولي حتا يوشيج هم شهرت او را پيدا نكرد. امروزه اشعارش را همه جا مي توان ديد ، در كتابهاي درسي ، كارت پستال ها، پوسترها و … و اينها نشان دهنده اين است كه سهراب با اشعارش هميشه زنده است. پس ما هم به عنوان يك انسان سعي كنيم دنيا را با ديد مثبت تري بنگريم و روشي در زندگي بكار گيريم كه پس از مرگ ناممان نيز همراه خودمان به زير خاك برده نشود و قدم اولي كه در اين راه مي توانيم برداريم به توصيه سهراب چشم هايمان را بشوريم و جور ديگر بنگريم. روانش شاد و يادش گرامي باد.منبع :كتاب شعر راز گل سرخ – خانم س. ش – 17/1/84

خدا را در نظر بگيريم

در يكي از روزهاي تعطيل نوروزي در جمعي از دوستان نشسته بوديم و در مورد مسائل مختلف صحبت مي كرديم، تا اينكه صحبت به روز عيد و عيدهاي گذشته رسيد كه يكي از درستان گفت : عيد بود عيدهاي قديم ! در پاسخ اين دوست ، دوست ديگري گفت : عيد همان عيد است و تنها تفاوتش با گذشته اين است كه رفتار مردم تغيير كرده است !؟ وقتي اين حرف را شنيدم به فكر فرو رفتم كه واقعا چه تغييري در رفتار مردم به وجود آمده كه دوستم آن را دليل بهتر بودن عيدهاي گذشته مي داند ؟ وقتي خواستم به جواب اين سئوال برسم واقعا نمي دانستم از چه منبعي استفاده كنم باكمي جستجو به اين نتيجه رسيدم كه چه منبعي بهتر از خود مردم ! پس از پيدا كردن منبع مورد نظر تصميم به تجديد نظر در رفتار خودم گرفتم و با مقايسه بين گذشته و حال به اين نتيجه رسيدم كه تغييري كه بوجود آمده اين است كه آن صداقت ها، يك رنگي ها ، راستي ها و … يا كمرنگ شده اند و يا متاسفانه جاي خود را به ظاهر بيني ، رياكاري ، دروغ و… داده است. اگر بخواهيم اين صفت هاي نادرست را ريشه يابي كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه بسياري از اين صفت هاي زشت ريشه در دوري از خدا و غافل شدن از خدا و غرق شدن در ماديات و ظواهر دنيوي است كه اگر از خواب غفلت بيدار نشويم به نظر من اين لذت نبردن و شاد نبودن در روز عيد به روزهاي ديگر و يا حتا به تمام طول عمر ما رسوخ پيدا مي كند آيا به نظر شما خواننده هاي عزيز اين طور نيست ؟ پس بياييم در رفتارمان تجديد نظر كنيم و در كارهايمان خدا را در نظر بگيريم.آقاي ع.غ 21/1/84

لطيفه

روضه خوان ناشي. روضه خواني در بالاي منبر گفت : در خبر دارد كه امام زاده يعقوب را در مصر بالاي گلدسته شغال خورد! شخصي از پاي منبر گفت : خيلي اشتباه كردي، اولا امام زاده يعقوب نبود پيغمبر بود ، ثانيا يعقوب نبود يوسف بود ! ثالثا مصر نبود كنعان بود ! رابعا گلدسته نبود ته چاه بود ! خامـسا شغـال نـبـود

گرگ بود ! سادسا گرگ هم نبود تهمت بود !

انگليسي

يك انگليسي داشت در دريا غرق مي شد به زبان خودش فرياد مي كشيد و كمك مي خواست: هلپ مي ، هلپ مي ، پليز هلپ مي، ايراني رسيد و گفت بهتر نبود به جاي زبان انگليسي شنا ياد مي گرفتي ؟

جوراب

فردي به آقاي شوت زاده گفت: اين چه جور جوراب پوشيدن است كه يكي قرمز و يكي آبي !؟ شوت زاده جواب داد : خودم هم نمي دانم چون جوراب عيال هم همين شكل است !

رانندگي

سلام خسرو خان ، چرا دستت را روي پهلويت گذاشتي ؟

چيزي نيست اصغر خان دنده هايم كمي درد مي كند !

چرا ؟! سرما خوردي ؟

نه بابا عيالم ديروز گفت : رانندگي به من ياد بده ،گفتم باشد، نشست پشت فرمان، گفتم بزن توي دنده، آن هم محكم توي دنده هايم زد.

مرتب شلوارش پايين مي آمد

دخترم فرح تعريف مي كرد كه شاه در پاناما چنان لاغر شده بود كه از فرط لاغري مرتب شلوارش پايين مي آمد. به همين خاطر ( عمر توريخوس ) رئيس گارد ملي پاناما وقتي شاه را ديد با بي ادبي گفت : شاه شاه كه مي گويند همين است !؟ ( نقل از خاطرات فريده ديبا مادر زن شاه )

طرح نو

مژده آمد خاله كبرا يك پسر زاييده است

يك پسر زيبا تر از شمس و قمر زاييده است

روي دست شوهرش ننهاده است خرج كلان

كودكش را خاله جان بي درد سر زاييده است

اول شب درد سختي را تحمل كرده است

آخر شب ساعتي قبل از سحر زاييده است

شوهرش غرق شعف گرديده : زيرا همسرش

يك پسر آن هم به نرخ مختصر زاييده است

گرچه فرزند پسر هر زن بزايد : ليكن او

طرح نو افكنده است طوري دگر زاييده است

يعني خاله از پس شش دختر كاكل زري

از براي شوهر خود يك پسر زاييده است(سروده علي اكبر زراعت تهران، اطلاعات) عليرضا عرب 23/1/84

بخل و حسد

از نظر روان شناسان بخل و حسد معناي خيلي نزديك به هم دارند كه مجموعا در قالب كينه توزي خود را نمايان مي كنند و انسانهايي كه از نظر روحي و رواني از طفوليت با فقر فرهنگي و اقتصادي دست و پنجه نرم مي كنند بيشتر با اين واژه برخورد دارند و يكي از مهمترين اثرات منفي بخل ورزيدن و داشتن حسد هلاكت است. در جامع السعا دات ج 1 ص 325 مي خوانيم كه سه خصلت است كه باعث هلاكت آدمي مي شود. 1 – بخل شديد. 2 – هواي نفس حاكم. 3 – عجب و خود بزرگ بيني. بخل اثرات و نشانه هاي خود را چگونه نمايان مي كند ؟ جواب اين سئوال به صراحت مشخص و معلوم است كه از طريق زبان و رفتار، چگونگي واكنش بخل ورزيدن پيداست. در جامعه روستايي امروزي فقر اقتصادي كه تقريبا 67 در صد و فقر فرهنگي تقريبا 94 درصد گريبان گير مردم است كه فقر را مي توانيم به دو دسته ( ضعيف و قوي ) تقسيم كنيم در فقر قوي آن دسته از مردم كه واقعا فقيرند واژه بخل كمتر ديده مي شود چون به هيچ وچه توانايي دست يابي به غني شدن را ندارند اما واژه دوم كه فقر ضعيف است در اين قبيل مردم كه تقريبا توانايي رسيدن به غني شدن را دارند ولي موانعي سد معبر آنهاست بخل بيشتر حاكميت مي كند چون مي بيند هم نوعان خود به يك سري موفقيتهايي دست پيدا كرده اند اين در حاليست كه براي اين خيل افراد توفيق اين موفقيتها خيلي سخت و دشوار است حال اگر گذشت و ايثار در خون اين اشخاص باشد كمتر بخل مي ورزند در غير اين صورت مي بافند و مي گويند تا خود را به هلاكت برسانند. اما مهمتر از بخل اقتصادي بخل فرهنگي است كه بايد گفت متاسفانه يك سري از افراد جامعه مان در ادامه تحصيل تا مقطع خود اشتغالي وا مانده اند و وقتي مي بينند تلاشهاي چندين ساله آنها بي ثمر بوده است يا در حد آن چناني نبوده است و توفيقات هم نوعان خود را به عينه مي بينند با بخل ورزيدن به آنها مقداري از عقده حسادت خود را خالي مي كنند بطور مثال چندي پيش در جايي صحبت از مقالات و تايپ نشريه آوا بود و شخصي كه واقعا نمي توانست قلم و بيان بعضي از نويسندگان نشريه را تحمل كند صراحتا و با كمال بي عقلي مدعي بود كه نشريه از بعضي فاميلهاي روستا حمايت و بعضي فاميلها را تخريب مي كند. نبي مكرم اسلام مي فرمايد ( الحسود لا يسود ) يعني شخص حسود هيچ موقع آرامش ندارد و از نظر پزشكان روانشناسي اينگونه اشخاص عمر كمتري دارند و افكار پليدي در ذهنشان خطور مي كند كه بعضي از اين افكار عملي شده و باعث حقارت خود آنها و بعضي افكار هم در ذهنشان خفقان گرفته و زنداني مي شود كه باعث تشديد شدن عذاب روحي و ذهني آنها مي شود و بجاي بهره برداري از بهترين لذتهاي شيرين زندگي خود، زندگي ننگيني در پيش رو خواهند داشت در جايي كه حضرت علي ( ع )مي فرمايد: ننگ و فضيحت و رسوايي ( كه به واسطه حسادت بوجود آيد )شيريني لذت را تيره و تار مي سازد. با اميد به آن روزي كه تحمل واقعيات را پذيرا باشيم تابخل وحسد ريشه كن شود. انشاالله.

منابع: جامع السعادات ج 1 -شكوفه هاي سخن ( سيد علي لواساني)

ما مرده پرستيم

( با پوزش از آقاي رمضانعلي شاهسون و خوانندگان محترم آوا چون مقاله « ما مرده پرستيم » به علت اختلال در تايپ، در شماره قبل كامل چاپ نشده بود يكبار ديگر چاپ مي گردد ).

اين جمله را شايد بارها و بارها در جايهاي مختلف شنيده ايد و يا خودتان گفته ايد در طي تجارب 17 ساله خودم در مراسم هاي ترحيم منطقه خودمان و مخصوصا روستاي خودمان، مي خواهم آيين مرده پرستي كه در روستايمان هست را به شما معرفي كنم. و از پيامد هاي اعتقاد به اين آيين چند جمله اي سخن بگويم اميد به آن كه مطالعه كنندگان نشريه آوا براي ديگر دوستان نيز تعريف كنند. اولا بايد عرض كنم كه اسلام بهترين و يك دين كامل است و ميان غم و شادي تعادل برقرار كرده است نه فقط غم يا شادي را. همه مي دانيم ايام عزاداري امام حسين ( ع ) تاسوعا و عاشورا بهترين نوع عزاداري را براي اين معصومين عزيز اجرا مي كنيم و مي دانيم زنده بودن اسلام تا كنون در همين گونه عزاداري هاي معصومين است اما همين عزيزان روزي هم به دنيا آمده اند يا چندين عيد بزرگ، باشكوه، در طول تاريخ اسلام مثل عيد قربان، عيد فطر، عيد مبعث و … را داشته اند كه امروزه فقط ما با نام اين اعياد آشنا هستيم و مي بينيم كه اشاره آنچناني به اين اعياد نمي شود. اگر باب دوم اين موضوع را بخواهم باز كنم جاي بسي تاسف است كه بسياري از افتخار آفرينان جامعه مان بعد از مدتي فراموش مي شوند مثلا همان كساني كه روزگاري برايشان سوت و كف مي زديم و هورا مي كشيديم انگار تمام آن همه قيل قال ها فقط يك تبي بود كه حالا فروكش كرده است. به عنوان مثال مي توان به آقاي احمدرضا عابدزاده سنگربان دروازه تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني قبلي اشاره كنيم كه چندي پيش در مجله اي خواندم كه گفته بود من بايد بميرم تا يادي از من بكنند آيا واقعا اين يك درد نيست ؟ البته احترام و مرده پرستي دو امر جدا از هم هستند شايد به اين مسئله تا كنون توجه نكرده باشيد بعد از گذشت چندين روز از ارتحال براي مرده مان بهترين نوع مقبره و يا سنگ قبر مي سازيم اين در حاليست كه اين مرده همان پدر يا مادر يا عزيزي بوده است كه توانايي دكتر رفتن يا راه رفتن يا غيره را نداشته است و فرزند همين صاحب قبر با كمال بي تفاوتي از كنار اين مسئله رد مي شدند اگر احترام به مرده تشكيل مراسم سنگين و خرجهاي آن چناني و يا مقبره بسيار قيمتي است بهتر است بگوييم ( يك واژه مرده پرستي نه احترام ) در باب سوم اين موضوع مي خواهم بگويم كه ما ( زنده كش و مرده پرستيم ) اگر يك مقدار به اطرافيان خود نگاه كنيم همان كساني كه به خاطر نسبت هاي خويشاوندي يا روابط دوستي آنها را مي شناسيم، اكثر ما تازماني كه اطرافيان خودمان اعم از دوست و فاميل در كنار ما هستند به آنها بي توجه هستيم و برايشان تره هم خرد نمي كنيم اما همين كه يكي از آنها ازدنيا رفت يادمان مي افتد كه ( اويي ) هم بوده است. ما بيشتر اوقات مي ترسيم به يكديگر ابراز علاقه كنيم تا جايي كه ممكن است از كمك كردن به اطرافيانمان اجتناب مي كنيم هرگز اشتباهاتشان را فراموش نمي كنيم خوبي ها و محبت آنها را زود از ياد مي بريم اما تا لحظه اي كه از دنيا رفت همه خوبيهايش به يادمان مي آيد افسوس فرصتهاي گذشته را مي خوريم و دقيقا فقط و فقط به خاطر همين برايشان با شكوهترين مراسمات عزاداري را مي گيريم و يا در آن مراسمات شركت مي كنيم و بيشترين گريه و زاري را مي كنيم و ماه ها به سوگ مي نشينيم چون ما ( مرده پرستيم ) چون ما افكار مرده پرستانه داريم در واقع همين جملات به روحيه عزادار و سوگوار ما مربوط مي شود. حضرت علي ( ع ) هنگام ضربت خوردن مي فرمايد « فزت و رب الكعبه » يعني به خداي كعبه رستگار شدم و رستگاري را در شهادت مي بيند و خوشحال است و از آن طرف تنها خنده عجيب كه حضرت علي ( ع ) از فاطمه ( س ) ديد هنگام شنيدن خبر مرگ زهرا ( س ) از پدر گراميش بود من فكر مي كنم ما عزادار روزهائيم نه اشخاص چون در مراسم ترحيم مي بينيم كه مصيبت ديدگان از گذشته مرده حرف مي زنند، روزهاي از دست رفته روزهايي كه مي توانستيم دوست داشتن، ابراز علاقه كردن، ياري نمودن، مهربان بودن را با اطرافيان خود تجربه كنيم ما براي از دست رفتن اين روزهاست كه عزاداري مي كنيم و مراسم باشكوهي برگزار ميكنيم و تا مدتها عزادار مي مانيم، در عيد نوروز اول كنار قبور مردگانمان مي رويم اين درحاليست كه مدتها با اين اموات قهر بوديم در كنار قبور امواتمان زيارت يا دعا مي خوانيم اين در حاليست كه چندي پيش با اين عزيزان كه در قيد حيات بودند بي توجهي مي كرديم در پايان يكي از هزاران پيامدهاي مرده پرستي در هم آميختگي غم و شادي است كه البته به علت ماهيت غمگين مرده پرستي غم بر شادي غلبه كرده است. و در كل اگر به جامعه امروز روستايمان نگاه كنيم عرف جامعه بيشترين سهم را در عقيم ماندن حل بسياري از مشكلات را داشته و به نظر من آشكار ترين جنبه آن اين است كه مواردي را كه شرح مجاز داشته عرف ما حرام مي داند عرف جامعه ما حرف خودش را مي زند و همه مي دانيم كه اين مسائل در عرف ما وجود دارد و كمتر كسي منكر اين واقعيات است و تا آن لحظه اي كه افكار اين چنيني داريم ما همان «مرده پرستيم»رمضانعلي شاهسون ماركده 12/1/84بز ملا حسن

بز ملا حسن مسئله گو چو به ده از رمه مي كردي رو

داشت همواره به همره پس افت، تا سوي خانه ، ز بزها ، دو سه جفت

بز همسايه ، بز مردم ده ، همه پر شير و همه نافع و مفت.

شاد ملا پي دوشيدنشان جستي از جاي و به تحسين مي گفت :

« مرحبا بز بزك زيرك من كه كند سود من افزون به نهفت ! »

روزي آمد ز قضا بز گم شد بز ملا به سوي مردم شد

جُست ملا ، كسل سرگردان ، همه ده ، خانه اين خانه آن ،

زير هر چاله و هر دهليزي كنج هر بيشه ، به هر كوهستان ،

ديد هر چيز و بز خويش نديد سخت آشفت و به خود عهد كنان

گفت : « اگر يافتم اين بد گوهر كنمش خُرد سراسر ستخوان . »

ناگهان ديد فراز كمري بز خود را ز پي بوته چري .

رفت و بستش به رسن ، زد به عصا : « بي مروت بز بي شرم و حيا !

اين همه آب و علف دادن من عاقبت از توام اين بود جزا

كه خورد شير تورا مردم ده ؟ » بزك افتاد و بر او داد ندا :

«شير صد روزه بزان دگران شير يك روزه مرا نيست بها ؟ »

يا مخور حق كسي كز تو جداست يا بخور با دگران آنچه تراست.سروده نيما يوشيج، مجموعه كامل اشعار چاپ اول 1370 ص69

شيعه واقعي ، پيرو واقعي

پيامبر اكرم مي فرمايد : ان شيعتنا من شيعنا و اتبع آثارنا و اقتدي باعمالنا. (بحارلاالنوار ج 68 ص 154 ) شيعه ما كسي است كه از ما پيروي كند و پا جاي پاي ما بگذارد و به كردار ما اقتدا كند.

  1. ارديبهشت مصادف است با 17 ربيع الاول كه در چنين روزي و 53 سال قبل از هجرت، خورشيد عالمتاب وجود حضرت محمد ( ص ) تابيد تا انسانيت را از جهالت و بت پرستي به كمال معنويت و قرب الي ا… هدايت كند او به حق زحمات و مشقات زيادي را در اين راه تحمل نمود و به گفته خودش هيچ پيامبري به اندازه او اذيت نشد. لذا بجاست كه جواب اين زحمات را به اندازه وسع و توان داد و اين هم محقق نمي شود مگر باعمل به آنچه پيامبر (ص ) از طرف خدا براي راهنمايي بشريت آورد بنام كتاب آسماني قرآن و همچنين عمل به رهنمود هاي متعالي آن بزرگوار و خاندانش به نام سنت. و اما آنچه در اول نوشتار آمده نمونه اي است از درياي بي كران سخنان آن حضرت كه ما را به يك حقيقت عظيم راهنمايي مي كند و آن اينكه شيعه بودن به گفتار و شناسنامه و خاندان و كشور نيست و آنچه شيعه را از ديگر دينداران جدا مي كند عمل است نه هر عملي بلكه عمل بر طبق اعمال و گفتار آن بزرگوار و خاندان بزرگوارش. كجاي رفتار پيامبر(ص) و ائمه اطهار موردي از بي حرمتي، غيبت، دروغ، تهمت، مال مردم خوردن و ظلم در حق ديگران و هزار عمل ناپسند ديگري كه از ما امت آن حضرت سر مي زند در اعمال آن بزرگوار و خاندانش ديده ايد؟ مگر نه اينكه غيبت حرام و از زنا بدتر است، مگر نه اينكه ربا و رشوه حرام است و شخص ربا گيرنده و رشوه دهنده و گيرنده همه در آتش جهنم اند. و مگر نشنيده ايد كه اهل بيت تماما به فكر آخرت و مردم و دستگيري از فقرا و مساكين و بيچارگان بوده اند همان چيزي كه امروزه به فراموشي سپرده شده پس چگونه خود را منسوب به او بدانيم و در قيامت به اميد شفاعت از سوي او و خاندانش را داشته باشيم كه در ضرب المثل عاميانه هست كه با هر دستي بدهي با همان دست پس مي گيري، پس چرا اين همه اعمال نا درست و خلاف شرع. در آخر اين را بدانيد كه تنها با دوست داشتن اهل بيت (ع) آخرت آباد نمي شود، آنچه آخرت را مي سازد اعمال نيك است همان عمل بر طبق گفتار خدا و رسول و اهل بيت اوست پس بياييد منسوب واقعي به امت پيامبر (ص) باشيم.

غلامرضا عرب

تاريخچه ماركده ( قسمت هشتم )

  1. قوئي درسي: قويي يا قويو يعني كاريز، قنات و چاه. «سي » پسوند مالكيت. يعني دره داراي كاريز، نام مزرعه اي قديمي در صحراي ماركده. فارس زبانان آن را دره قويي تلفظ مي كنند. 18- قيراخ لاي: قيراخ در اصل قيراق يا قيراغ بوده يعني كنار، نام دره اي در كنار صحراي ماركده سمت صحراي گرمدره. 19- احمد بولاغي: چشمه احمد، نام چشمه و مزرعه اي نزديك قيراخ لاي. 20- قوخموش بولاغي: قوخموش يعني گنديده، متعفن، نام مزرعه اي در سمت غرب صحراي ماركده، آب آن مزه خوبي ندارد، شايد علت نام گذاري همين بوده باشد. 21- يققوش: در اصل يو خوش بوده، يعني سربالايي. نام دو دره كوچك، در دره بزرگ ماركده كه داراي راه مال رو و گوسفند رو هستند و به آشاغي و يخاري يققوش معروف اند و فارس زبانان يققوش بالايي و پاييني مي گويند. 22- چوققوردره: چوققور در اصل چوخور بوده، يعني گود، عميق، محلي در دره ماركده نزديك روستا. 23- قارا داش: مجموعه سنگ سياه در ابتداي روستاي ماركده كه امروز محل آن ساختمان مي گردد. 24- قارا كيشي: كيشي يعني مرد، مجموعه سنگي سياه در دنباله كوه ماركده، چرا به اين نام ناميده شده ؟ شايد شكل تكه سنگي در اين مجموعه همانند بدن مردي از دور نمايان مي بوده چون چنين نام هايي داريم مثل ننه سنگي كه نام تكه سنگي در كوه آشاغي آغجه قيه است و مردم افسانه ها در باره آن مي سرايند. اين تكه سنگ از دور همانند زني است كه بقچه اي برسر نهاده و در حال رفتن است، قبلا زنان اين منطقه همراه و همدوش مردان خود در كار كشاورزي كار مي كردند و هر چيز و يا شيئي را كه مي خواستند جابجا كنند آن را روي سر خود قرار مي دادند و مي بردند كه خود مهارتي خاص لازم دارد كه انسان چيزي را روي سر خود آزاد و رها شده نگهدارد و راه برود، چيزهايي مثل بقچه بزرگ علف، كوزه يا ديگ آب، سبد ميوه و غيره. مردم براين باور هستند كه اين تكه سنگ كه بنام ننه سنگي معروف است ابتدا زني بوده و هنگامي كه پشت تنور در حال پختن نان بوده بچه اش در كنار او مدفوع مي كند آن زن پشت بچه اش را با تكه ناني پاك مي كند، آنگاه خداوند به جهت آن گناه او را سنگ مي كند. به باور مردم، نان كه خوراك و روزي مردم است داراي تقدس و بي حرمتي و حيف و ميل آن باعث خشم خداوندي مي گردد كه در اين صورت ممكن است آن را از مردم بريده و يا كم كند به همين جهت خرده نان را دور نمي ريختند. 25- بوسسان درسي: بوسسان تركي شده بوستان است، سي، پسوند نسبت و اتصاف است، ترك زبانان بوسسان درسي و فارس زبانان بوسسون درسي مي گويند. 26- دئنگ: يعني پيچ، خمش،پيچي در دره ماركده در سر راه ماركده به صحرا. 27- فتح الله قاشي: قاش يعني ابرو -ي- نسبت، قاش در روي زمين به محلي كه چوپانان گوسفند ها را مي خوابانيدند گفته مي شود، شكل قاش همانند كاسه چشم است، داراي شيب و بالاي آن مقداري برآمده و يا با شيب تند كه حالت ابرو را به آن تكه زمين مي دهد. چرا چوپانان گوسفندان خود را در چنين جاهايي مي خوابانيدند ؟شايد بدين جهت كه ديد كافي روي همه گوسفندان داشته باشند و نيز پناهگاهي از نظر باد باشد. فتح الله قاشي محلي در انتهاي دره ماركده و كنار صحراي اوزون آخار است. 28- قلمقو چاتي: در اصل قلمقووخ نام نوعي بوته صحرايي، آيا علت نام گذاري همين بوده ؟ دره اي كوچك در دره چم بالا كه اكنون بصورت مزرعه اي با همين نام در آمده است. 29- قابوق: يعني پوست، نام مزرعه اي، چرا نام آن را قابوق گذاشته اند ؟ 30- قيروق: در اصل قيروخ و يا قويروخ، يعني دم، انتها و آخر هر چيز، محلي در انتهاي مزرعه قابوق. 31- قارا جارو: محلي در انتهاي غربي مزرعه چم بالا، من فكر مي كنم درست اين كلمه قارا جري بوده باشد در اين صورت جر به معني سد و بند است. چرا به اين نام ناميده شده ؟ اين محل داراي سنگ هاي سياه است كه ممكن است از همين سنگها سدي در كنار رودخانه ايجاد كرده باشند و يا خود همين مجموعه سنگ سياه را كه همانند سدي در كنار جريان آب رودخانه قرار دارد و مقاومت مي كند سد تلقي كرده و يا ممكن است بند جوي ماركده در اينجا بوده و سدي و بندي جهت سوار شدن آب رود خانه به جوي آب ايجاد كرده باشند. بنابر اين معني آن مي شود بند يا سدي كه محل آن در محل سنگ هاي سياه است. پيش از ساختن سد شاه عباس كبير و يا سد زاينده رود، همه ساله در فصل هاي بارندگي، رود خانه طغيان مي كرد و باعث ويراني جويها و پل ها و زمين هاي كشاورزي مي شد، كشاورزان براي كم كردن مقدار اين ويراني از چوب و سنگ در كنار رودخانه جايي كه جريان آب زمين ها را كنده و مي برد يك دماغه، جهت شكستن فشار آب مي ساختند كه به آن سد مي گفتند. 32- راست دره و چپ دره: نام دوتا دره اي كه در نزديكي روستاي ماركه يكي شده و به دره ماركده معروف است. با اينكه نام اين دوتا دره به ظاهر فارسي است ولي بايد بگويم، راست و چپ باهمان تلفظ و همان معني در گويش و زبان تركي بكار برده مي شود و درزبان تركي هميشه صفت قبل از اسم مي آيد در حاليكه در زبان فارسي نخست اسم و سپس صفت مي آيد. ديگر اينكه ترك زبانان مهاجر اوليه، بي گمان جهت چراي دامهاي خود همه روزه از اين دوتا دره رفت و آمد مي كرده اند و نمي توان پذيرفت كه نامي براي آن انتخاب نكرده باشند. بااينكه كلمه هاي بكار برده شده جهت نام اين دوتا دره فارسي هستند ولي مي بينيم با همان شيوه دستوري زبان تركي بكار مي رود و فارس زبانان كه بعدها آمده اند همان شيوه دستور زبان تركي را رعايت كرده اند. 33- يخارو چاي: فارس زبانان چم بالا مي نامند و در نوشتار هم چم بالا نوشته مي شود. مزرعه اي در غرب ماركده واقع در كنار رودخانه، بايد گفت پس از اينكه فارس زبانان به اينجا آمدند بعضي از نامهارا، معادل فارسي آن را بكار بردند مثل همين چم بالا. ولي نامهايي كه پس از آمدن فارس زبانان انتخاب و برجايها نهادند ترك زبانان هيچگاه در صدد بر نيامدند معادل تركي آن را بكار برند. مانند ننه سنگي، سنگ سوراخ، حمام سازي، داروم( تارم) و … چون ترك زبانان فارسي را خوب مي فهميدند و اين نامها براي آنها مفهوم بوده است. 34- ايمام(امام) درسي: معادل فارسي آن دره امام مي شود ولي فارس زبانان دريمون مي نامند، در مورد علت نامگذاري آن افسانه ها مي سرايند. مي گويند يك روز حضرت علي(ع) از اين دره مي گذشته است! تابستان بوده و هوا گرم، و آن حضرت بسيار گرمش مي شود، آنگاه ماري كه اين موضوع را مي فهمد آمده در كنار آن حضرت بصورت عمودي مي ايستد و پرنده دال(عقاب)هم آمده بالهاي خودرا گشوده و سايه خودرا برسر آن حضرت افكنده. حضرت علي از رفتار اين دو حيوان خوشش آمده و دعايي در حق آنها كرده و گفته؛ تا نكشندت نميري مار، تا صدساله نگردي نميري دال، مردم بر اين باورند كه حيوان مار مرگ ندارد مگر اينكه كشته شود و حيوان دال صدسال عمر مي كند بعد مي ميرد! بنابر اين ، بخاطر گذر حضرت علي از اين محل ، نام آن را ايمام درسي و دريمون ناميده اند. 35- قورقوتي: نام مزرعه اي در غرب صحراي ماركده بين روستاي ماركده و گرمدره، در مورد نامگذاري اين مزرعه به اين نام گفته مي شود كه؛ … ادامه دارد

محمدعلي شاهسون ماركده