آوای ماركده شماره 47 – پانزدهم اردیبهشت 1384

خبرها

1 – مورخه 28/1/84 ساعت 21 تا 30/24 جلسه مشترك اعضا شوراي اسلامي 6 روستا در محل روستاي قوچان منزل آقاي نيازعلي شاهبندري تشكيل شد. هدف از اين جلسه انعقاد قرار داد پروژه گاز رساني به 6 روستاي منطقه بود. در اين جلسه علاوه بر 18 نفر اعضا شورا ، آقاي رضا فتحي مدير شركت پيروز جنوب و دو تن از همكاران ايشان نيز حضور داشتند كه پيرامون چگونگي پرداخت ها و ديگر مشكلات انجام كار بحث و گفتگو شد و سرانجام توافق حاصله بصورت قرار داد بين اعضا شورا ها به عنوان كارفرما و آقاي رضا فتحي پيمانكار منعقد و به امضا طرفين رسيد كه براي اطلاع مردم متن قرار داد ضميمه اين شماره آوا تكثير و توزيع مي گردد. متذكر مي گرديم پيمانكار قبلي آقاي سبزي پور اعلام انصراف داده بود.

2 – به منظور تسريع در حل مشكلات و پيشبرد كارهاي پروژه گازرساني جلسه اي مشترك اعضا شوراهاي 6 روستاي منطقه در تاريخ 2/2/84 در روستاي صادق آباد تشكيل شد در اين جلسه پيشنهاد شد از آنجاييكه تشكيل جلسات با 18 نفر و تصميم گيري در اين جمع مشكل است ، اعضا شوراي هر روستا يك نفر را به عنوان نماينده شوراي آن روستا انتخاب و در مجموع 6 نفر بصورت هيات مديره، مديريت پروژه گازرساني را به عهده بگيرند كه آقايان ؛شهرام مرداني از گرمدره، محمدعلي شاهسون از ماركده، حسن شريفي از قراقوش، قربانعلي شاهبندري از قوچان، عليقلي ايزدي از صادق آباد و صفرعلي بهارلو از ياسه چاه انتخاب شدند و مقرر شد تمام اوراق تعهد آور مالي و اجتماعي در ادارات راه و ترابري و شركت گاز در رابطه با پروژه گازرساني را اين 6 نفر از طرف همه اعضا شورا ها امضا نمايند و ديگر اعضا قبول نمودند تعهدات نماينده شورا در هيات مديره را هر سه نفر بطور مساوي متعهد هستند. قرار گرديد اين 6 نفر به عنوان هيات مديره پي گير كارهاي پروژه گازرساني به 6 روستاي منطقه باشند و كارهاي خود را به ديگر اعضا گزارش دهند.

3 – اولين جلسه هيات مديره پروژه گازرساني در تاريخ 3/2/84 با حضور نمايندگان اعضا شورا 6 روستا در دفتر دهياري روستاي ماركده در ساعت 21 تشكيل شد هدف از اين جلسه امضا سفته جهت ارائه به شركت گاز به منظور حسن انجام تعهدات شوراها بود. در اين جلسه تعداد 15 فقره سفته به مبلغ يكصد و پنجاه ميليون تومان به امضا نمايندگان شوراها رسيد و ممهور به مهر شورا شد و قرار گرديد آقاي شهرام مرداني مورخه 4/2/84 تحويل شركت گاز نمايد. سفته ها حدود 485000 تومان خريداري شده بود كه مبلغ آن بر اساس جمعيت روستا ها تقسيم و دريافت گرديد

4 – شوراي اسلامي در تاريخ 1/2/84 تشكيل جلسه داد و پيرامون موضوع طرح باغداري مينو بحث و مذاكره شد و قرار گرديد اطلاعيه ثبت نام به شرح زير تنظيم و در آن شرايط ثبت نام شوندگان درج و در معابر عمومي جهت آگاهي مردم الصاق گردد. كه متن اطلاعيه بدين شرح تهيه و الصاق گرديد. شوراي اسلامي ماركده جهت طرح باغداري مينو كه – در صورت تخصيص سهميه آب – در آينده احداث خواهد شد از واجدين شرايط زير ثبت نام به عمل مي آورد. 1 – ساكن روستاي ماركده باشد. 2 – جواناني كه خدمت سربازي را به اتمام رسانده باشند و يا معافيت از سربازي گرفته باشند. 3 – جواناني كه مشغول تحصيل در دانشگاه هستند. 4 – فرد متقاضي نبايد در جايي زمين گرفته باشد و نبايد سندي در طرح باغداري بنامش خورده باشد. 5 – حد اكثر سن متقاضي 40 سال بيشتر نباشد. 6 – استخدام اداره يا شركت دولتي نباشد. مدارك لازم: 1 – كپي شناسنامه يك برگ. 2 – كپي پايان خدمت يا معافيت از سربازي يك برگ. 3 – گواهي اشتغال به تحصيل از دانشگاه يك برگ. 4 – تكميل فرم تقاضا و امضا آن. محل ثبت نام: دفتر دهياري ، روزهاي فرد هفته. جلسه انتخاب سردانگ ها و نماينده طرح ، روز جمعه مورخه 30/ 2/ 84 ساعت 21 بوقت راديو در محل مسجد ماركده برگذار مي گردد شركت در جلسه براي متقاضيان الزامي است.

5- شوراي اسلامي ماركده در تاريخ 27/1/84 تشكيل جلسه داد در اين جلسه موضوع بالا رفتن تعداد شكايات كه منجر به صرف همه وقت اعضا شورا مي گردد مورد بررسي قرار گرفت و مقرر گرديد از اين تاريخ به بعد شكايات نخست در محل دفتر رسيدگي و حل و فصل گردد در صورتي كه نياز به بازديد و يررسي از زمين مورد منازعه باشد اگر زمين در حاشيه زاينده رود قرار دارد مبلغ سي هزار ريال و اگر در طرحهاي باغداري صحراي ماركده باشد مبلغ پنجاه هزار ريال توسط شاكي به حساب دهياري واريز و رسيد را تحويل شورا نمايندتا عمل بازديد و بررسي از زمين مورد اختلاف صورت گيرد.

6-جلسه شوراي اداري بخش سامان در ساعت 10 مورخه 10/2/84 باحضور مسئولان ادارات بخش، معاونان سياسي اجتماعي فرمانداري شهركرد و امام جمعه محترم سامان درمحل بخشداري تشكيل شد. از روستاي ماركده محمدعلي شاهسون عضو شورا شركت داشت. جلسه باتلاوت قرآن مجيد آغاز و آقاي رئيسي بخشدار با اشاره به انتخابات آينده خواهان مشاركت همه مردم شد سپس گزارشي كوتاه از كارهاي انجام شده در بخش مثل توسعه شبكه تلفن، گازرساني، توسعه باغات سخن گفت آنگاه برخي از كاستي ها از جمله نابساماني وضع جاده ها، مشكلات فاضلاب روستاها را بيان كرد. سپس امام جمعه سامان سخناني ايراد كردند ايشان در سخن خود از كمكاري و بي مسئوليتي ها در برخي از ادارات گلايه داشت و گفت توجه شايسته اي به شهر سامان نمي گردد و لازم است نظارت دقيق و مستمر بر كار ادارات انجام شود تا افراد كمكار و بي مسئوليت ناگزير به وظيفه خود عمل كنند. آنگاه آقاي يعقوبي رئيس شوراي شهر سامان از جمله نا تمام ماندن شبكه فاضلاب شهر و كمبود آب آشاميدني را قرائت نمود و به دنبال آن نماينده آموزش و پرورش سخناني ايراد كرد و خبر از برگزاري جشني بخاطر بزرگداشت روز معلم داد. بعد از آن رئيسي معاون سياسي فرمانداري در رابطه با انتخابات آينده و نياز به مشاركت عمومي سخن گفت و روي همبستگي ملي و مشاركت حد اكثري تاكيد كرد سپس در ارتباط با مسائل اجتماعي از جمله؛ آزادي هاي اجتماعي، تحمل آراء و نظرات يكديگر، احترام به يكديگر، رشد جامعه با تكثر آراء، آزاد زندگي كردن، آزاد انديشي، خود باوري در چهارچوب قانون را توصيه نمود. بعد از آن آقاي بياتي معاون عمراني فرمانداري سخنراني طولاني نه چندان مرتبط با مسائل عمراني نمودند. در پايان محمدعلي شاهسون با اعتراض به سخنرانان جلسه گفت: اگر نياز بود ما به سخنراني گوش كنيم راديو و تلويزيون سخنراني هاي دقيق تر، منطقي تر پخش مي كند من به نمايندگي از 6 روستاي منطقه سخن مي گويم يكي از مشكلات عمده اين 6 روستا نبود راه مناسب است مدت 4 سال است كه قدمي در جهت بهسازي جاده برداشته نشده و جاده باريك و داراي پرتگاه است در طي 2 سال گذشته متجاوز از 30 نامه، جلسه و گفتگو با مسئولين راه داشته ايم مدير كل و ديگر مسئولان اداره راه از محل بازديد كرده اند ولي نتيجه اي نداشته است اين در حالي است كه مسئولان بخش و شهرستان هميشه گلايه دارند كه چرا مردم سرمايه هاي خود را به نجف آباد مي برند با اين جاده چگونه به بخش و شهرستان بيايند ؟؟ شما مسئولان بخش سامان بدانيد يكي از علت هايي كه مردم اين چند روستا داد مي زنند ما مي خواهيم از بخش سامان برويم همين راه است به فكر روستاها باشيد. مشكل ديگر ما با اداره منابع طبيعي است كه در كار خود جدي نيست و مشكلات فراواني براي ما اعضاء شورا بوجود آورده است.

7- در ساعت 30/9 مورخه 10/2/84 از آقاي تراكمه مدير دفتر حوزه قضايي سامان علت به تعويق افتادن و عدم تاسيس شوراي حل اختلاف ماركده را جويا شدم، ايشان گفتند: شوراي حل اختلاف روستاي ماركده قرار بود بعد از دو دهستان هوره و شوراب تاسيس گردد همه ي كارهاي آن انجام و حكم افراد هم صادر شده بود شما خودتان آن را به هم زديد و گفتيد مي خواهيم از قوچان جدا شويم و اعتراض و طومار با 60 – 70 امضاء آورديد ؟ به دنبال آن ما آن حكم هارا لغو كرديم و از طريق بخشداري از شورا خواستيم كه چند نفر به عنوان كانديد معرفي نمايد و شما 6 نفر را معرفي كرديد و ما به آنها ابلاغ كرده ايم كه در دادگاه حاضر و مداركشان را ارائه دهند تا كنون يك نفرشان آمده و مدارك خود را تحويل داده بقيه نيامدند بنابر اين ما سه نفر كم داريم و تا اين سه نفر تامين نگردد شوراي حل اختلاف تشكيل نمي گردد و براي انتخاب 3 نفر لازم است چندين نفر كانديد داشته باشيم پس شما يكبار ديگر به افراد كانديد شده بگوييد به دادگاه مراجعه و مداركشان را ارائه دهند.

8- چند صفحه مطلب جهت اطلاع و آگاهي مردم پيوست اين شماره آوا مي باشد از خوانندگان محترم درخواست مي شو.د مطالعه و پرسشها و انتقادهاي خود را به شورا و دهياري ارسال فرمايند.

دوصفحه، قسمت دوم دنباله گزارش پاره از عملكرد شوراي اسلامي در 2 ساله اول( 83 – 82 )، دو صفحه متن قرار داد پروژه گازرساني به 6 روستاي منطقه كه بين اعضاء شوراها به عنوان كارفرما و شركت پيروز جنوب به مديريت آقاي رضا فتحي به عنوان پيمانكار منعقد شده است، و دو صفحه گزارش مالي و گزارش عملكرد عمراني، خدماتي و فرهنگي اجتماعي دهياري ماركده در سال 1383

9 – روزهاي پاياني ارديبهشت ماه دومين سال انتشار نشريه آواي ماركده پايان و سومين سال آغاز مي گردد، به منظور ارزيابي فعاليت يكسال گذشته اين نشريه و بررسي كاستيها و نقاط قوت آن، جلسه اي روز پنجشنبه 29/2/84 ساعت 21 در محل دفتر دهياري تشكيل مي گردد از صاحب نظران، خوانندگان، علاقمندان، منتقدان، مخالفان و موافقان دعوت مي گردد جهت ارائه نظرات خود در جلسه شركت فرمايند بانوان محترم و كسانيكه نمي توانند شركت نمايند مي توانند نظرات خود را مكتوب ارسال نمايند.

شوراي كم تجربه

وقتي عملكرد شوراي اسلامي را در شماره 46 آواي ماركده مطالعه كردم بسيار خوشحال شدم كه اعضاي محترم فعاليتهاي بسيار خوبي در دوره دوم داشته اند و ذره ذره ي زحماتشان قابل تحسين است و كارهاي بسيار شايسته ي اجتماعي كه از اين عزيزان ديده ايم حاصل زحمات شبانه روزي اين نهاد محترم است. اما اين عملكرد ها فقط و فقط فعال بودن در اوامر اجتماعي ختم مي شود و در مورد قضاوت بين طرفين دعوا كه يك نوع دادرسي اصيل مي باشد وا مانده اند. همه مي دانيم شوراي اسلامي در قبال همه وظايف خود اعم از اجتماعي، فرهنگي، دادرسي و … مسئوليت بسيار سنگيني دارد كه همه را بايد به نحو شايسته انجام دهد اما در دوره دوم نيز ديديم كه اينگونه نيست. حدود 98 درصد از اختلافات روستائيان اختلاف بين زمينهاي كشاورزي و بين كشاورزان است و حدود 2 درصد اختلافات بحث خانوادگي و ديگر موارد مي باشد. اگر خوب در قضاوت دوره دوم شوراي اسلامي دقت كنيم مي بينيم كه واقعا قاضي خوبي نبوده اند و بانظريات خود كه حاكي از كم تجربگي يا بهتر بگوييم بي تجربگي آنهاست هزاران شعله از آتش جهنم را براي خود به ارزاني خريداري مي كنند. بيشتر اوقات ديده ايم كه شورا از طرفين دعوا دو شاهد داراي پست و مقام مثل سردانگ مي خواهد و جالب اينكه هر دو طرف هم شاهدان خود را به جلسه مي آورند و در پايان جلسه با نتيجه يا بي نتيجه با تنظيم صورت جلسه و چسباندن مهر شوراي اسلامي روستاي ماركده زير برگه يكي از طرفين دعوا را بدون اينكه تحقيقات بيشتري انجام دهند محكوم مي كنند و در نهايت نظر نسنجيده ي شوراي اسلامي مكمل نظر دادسراها و دادگستري ها نيز خواهد بود. شوراي اسلامي بايد بداند و لازم است كه در حل اختلاف به هر نوعي كه باشد زود قضاوت نكند و باتحقيقات و بررسيهاي دقيق حق را به صاحب آن برگرداند. قضاوت در زمينهاي كشاورزي بحث گذشته نگري است نه حال و آينده نگري و اين اختلافات مشكل روز و آينده نيست بلكه بحث مشكل گذشته زمين يا باغ است. در واقع با يك مقدار تحليل و بررسي و تحقيقات بيشتر از سرگذشت زمين يا باغ به آساني مي توان مشكل آن را حل كرد كه در اين صورت نياز مرجوع كردن به دادگاه و پاسگاه نيست اما متاسفانه و بايد تاكيد كنم كه بسيار جاي تاسف است شوراي امروزي ما فقط در صدد اين هستند كه بر سر زمين حاضر شوند و خودي نشان بدهند و چون در جايگاه شورايي قرار دارند انتظار دارند كه به هر صورت نظريه آنها اجرا شود و در صورت عدم حل اختلاف در محل همان راي و نظر نسنجيده ي خود را به مقامات بالا تر ارائه مي دهند غافل از اينكه واقعا حق مظلومي را غصب كرده و به ظالمي داده و اين در حاليست كه هيچگونه سودي هم به شخص آنها نمي رسد و موضوع اين مقاله با عنوان شوراهاي كم تجربه در اين گفتار به خوبي صدق مي كند.

وقتي به تمام روستاهاي همجوار مي نگريم مي بينيم كه شوراي حل اختلاف آنها يا شروع به كار كرده يا مشغول افتتاحيه هستند و اين روزها مي بينيم كه وسايل اوليه ي دفتري خود مثل ميز، صندلي و كمد را از دادگاه سامان تحويل گرفته و آماده انجام وظيفه مي شوند اما در روستاي ما هنوز خبري از شوراي حل اختلاف نيست چرا !؟ چون شوراي اسلامي تجربه و داناي معرفي دو نفر ديگر از روستا جهت تكميل شدن افراد معرفي شده را ندارد. افراد يا اعضا شورا منتخب مردم هستند ولي شوراي حل اختلاف با معرفي… ادامه دارد.رمضانعلي شاهسون ماركده

عقاب

دكتر پرويز ناتل خانلري شاعر معاصر ( فوت 1369 )باتوجه به اين باور عاميانه كه زاغ 300 سال و عقاب 30 سال زيست مي كند قصيده اي در قالب مثنوي در سال 1321 سروده از آنجاييكه اين قصيده داراي مضمون و محتواي اخلاقي، انساني، اجتماعي و آموزنده است در اين شماره آوا يكجا چاپ مي گردد اميد وارم كه مورد توجه خوانندگان محترم آوا قرار گيرد.

گشت غمناك دل و جان عقــاب چــو ازو دور شــد ايـام شبـاب

ديد كش دور به انجـــام رسيــد آفتـــابـش بـه لـب بـام رسيد

بـــايــد از هستي دل بر گيـــرد ره سوي كشور ديـــگر گيرد

خــواست تــا چــاره نـاچــار كنـد دارويــي جــويــد و در كـار كند

صبـــحگاهي ز پــي چاره كــــار گشـت بـر بـاد سبك سير ســوار

گله كه آهنگ چرا داشت به دشـت ناگه از وحشـت پـر ولوله گشـت

وان شبــان بيــم زده، دل نگران شــد پــي بــره نـــــوزاد دوان

كبك در دامـن خـاري آويـخــت مـار پيـچيد و بـه سـوراخ گريخت

آهـو استـاد و نـگه كـرد و رمـيـد دشـت را خـط غبــاري بـكشيـد

ليك صيــاد سـر ديـگر داشــت صيــد را فـارغ و آزاد گذاشــــت

چــاره مرگ نه كاريست حقيــر زنــده را دل نشود از جــان سيــر

صيد هر روزه به چنگ آمــد زود مــگر آن روز كـه صيــاد نبـــود

آشيان داشت در آن دامن دشـت زاغكي زشت و بـد انــدام و پلشـت

سنگها از كـف طفلان خـــورده جــان ز صـد گونـه بـلا در بـــرده

سالها زيسته افـــزون ز شمــار شكــــــم آكنـده ز گند و مــــردار

بر سر شــــــاخ ورا ديد عقاب ز آسمان سوي زمان شد به شتـــاب

گفت:«كاي ديده ز ما بس بيداد بـــا تــو امــروز مــرا كار افـتـــاد

مشكلـــي دارم اگر بگشايــي بـكنــم هـرچـه تـو مـي فـرمـايي»

گفت: «ما بنده درگاه تو ايــم تـا كه هستيـم هـوا خـواه تـو ايــــم

بنده آماده، بگو فرمان چيسـت جان به راه تو سپارم جــان چيســـت

دل چو در خدمت تو شاد كنم ننگم آيـد كه ز جــان يــاد كنـــــم»

اين همه گفت ولي با دل خويش گفتــگويـي دگر آورد بـــه پـيـــــش

كاين ستمكار قوي پنجه كنون از نيــازست چنيـــن زار و زبـــــــون

ليك ناگه چو غضبناك شــود زو حسـاب مـن و جـان پــاك شــــود

دوستي را چو نبـاشـد بنيــاد حــــزم را بـايـد از دســت نـــــــداد

در دل خويش چو اين راي گزيد پــر زد و دور تــرك جــاي گزيـــــــد

زار و افسرده چنين گفت عقـاب كه مــــرا عمـر حبــابيست بـــــر آب

راست است اين كه مرا تيز پرست ليك پـرواز زمــان تيـــز تـــــر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت به شتــاب ايـــام از مــن بــگذشــت

گرچه از عمر دل سيري نيست مرگ مـــي آيــد و تــدبيري نيســت

من و اين شهپرواين شوكت وجاه عمرم از چيســـت بـديـن حـد كـوتاه

تو بدين قامـــت و بال نا ســاز بـه چـه فـن يـافتـه اي عمـــر دراز؟

پـدرم از پـدر خــويش شنيـــد كه يــكـي زاغ سيـــه روي پـليـــد

با دو صد حيله به هنــگام شكار صــدره از چنـــگش كردســت فـــرار

پدرم نيز به تو دست نيافـــــت تــا بــه مــنزلـگه جــاويـد شتـافت

ليك هنـــگام دم بـــاز پسيـن چـون تـو بـر شـاخ شـدي جـايـگزين

از سر حسرت با مـن فــرمـــود كاين همـان زاغ پـليـد اسـت كه بـود

عمر من نيز به يغما رفته اســت يك گل از صد گل تو نشكفتــه است

چيست سرمايه اين عمـــر دراز؟ رازي اينجـــاسـت تـو بــگشا اين راز

زاغ گفت:ار تو در اين تدبيـــري عهــــد كــن تــا سخنم بپــــذيري

عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست دگري را چه گنه كاين ز شمـــــاست

ز آسمــان هيــچ نياييــد فـرود آخــر از ايــن همـه پــرواز چـه سود؟

پدر من كه پس از سيصد و انــد كان انـــدرز بـد و دانـــش و پنــــد

بارها گفت كه بـر چــرخ اثيـــر بـــاد هـا راسـت فـــراوان تــاثيـــر

بــاد هــا كز زبــر خــاك وزند تـن و جــان را نـرســاننـد گزنــــد

هر چه از خاك شوي بالا تـــــر بـــاد را بــيش گزنـدسـت و ضــــرر

تــا بــدان جـا كه بـر اوج افـلاك آيــت مــرگ شـود پيـك هـــلاك

ما از آن سال بسي يافته ايــــــم كز بـلنــدي رخ بــر تــافتــه ايــم

زاغ را ميل كند دل به نشيــــــب عمر بسيارش از آن گشتـه نصيــــب

ديگر اين خاصيت مردارســــــت عمر مردار خواران بسيـــار ســـــت

گند و مردار بهين در مــــانسـت چــاره رنــج تــو زان آســـانســـت

خيز وزين بيش ره چرخ مپـــوي طعمه خويش بر افــلاك مـجــــوي

ناودان جايگهي سخت نكوســت به از آن كنج حياط و لب جــوســـت

من كه بس نكته نيكو دانـــــم راه هر برزن و هــــر كو دانــــــــم

خانه اي در پس باغـــــي دارم وندر آن گوشــــه سراغــــــي دارم

خوان گسترده الوانــي هســت خوردنيهاي فــــــراوانــــي هســـت

آنچه زان زاغ چنيــن داد سراغ گنــــــــدزاري بـود انـدر پـس بــاغ

بوي بد رفته از آن تـــا ره دور مـعـدن پـشـه مـقـام زنـبــــــــــور

نفرتش گشته بلاي دل و جان سـوزش و كــوري دو ديـــــده از آن

آن دو همراه رسيــدنــد از راه زاغ بــر سفــره خــود كــرد نـــــگاه

گفت: خواني كه چنين الوانست لايـــق حضــرت ايــن مهمــانســـت

مي كنم شكر كه درويش نيـم خجـــل از مــا حضــر خويـش نيــــم

گفت و بنشست و بخورد از آن گند تـــا بيــــامـوزد ازو مهمــــان پنـــد

عمر در اوج فلك برده به ســـر دم زده در نـــــفس بـــــاد ســـــحر

ابر را داده به زير پر خويـــــش حيـــوان را همــه فـرمــانبـر خـويـش

بارها آمده شــادان ز ســـــفر به رهش بسته فــلك طـــاق ظفـــــر

سينه كبـــــــك و تذرو تيهو تـــازه و گرم شـــده طعمـــــــــه او

اينك افتاده بر اين لاشه و گند بـــــايـــد از زاغ بيـــامــوزد پنـــــد

بوي گندش دل و جان تافته بود حـــــال بيمــــــاري دق يـافته بـود

دلش از نفرت و بيزاري ريـــش گيج شد، بست دمي ديــده خــويـــش

يادش آمد كه بر آن اوج سپهــر هست پيروزي و زيبـــــايي و مهـــر

فر و آزادي و فتــح و ظفـرست نـــــفس خـــــرم بــاد سحــرست

ديده بگشود و به هر سو نگريست ديد گردش اثــــــري زينها نـــيست

آنچه بود از همه سو خواري بـود وحشت و نفرت و بيــــــزاري بــــود

بال بر هم زد و بر جست از جــا گفــت كاي يـــار ببخشـــــاي مـرا

سالها باش و بدين عيش بنــــاز تـــو و مــردار تــو و عمــــــر دراز

من نيم در خور اين مهمــــــاني گنـــــــــد و مردار ترا ارزانــــــي

گر بر اوج فـــــــــلكم بايد مرد عمر در گنــــــــد به سر نتوان برد

شهپر شـــــــــاه هوا اوج گرفت زاغ را ديـــــــده بر او مانده شگفت

سوي بالا شد و بالاتــــــــر شد راست با مهر فـــــــلك همسر شد

لحظه اي چند بر اين لوح كبــــود نقطه اي بود و سپس هيــــــچ بود

منبع: ادبيات معاصر، نوشته اسماعيل حاكمي – حبيب شاهسون

دخترم سميرا

توفيق كسب مقام دومي در دبيرستان حاج علي اصغر اكبري و مقام ششم در بخش سامان پيرامون مسابقات علمي را به شما تبريك مي گويم و براي شما و مديريت محترم مدرسه سركار خانم شفقت آرزوي سلامتي و پيروزي دارم.

پدر و مادر ( رمضانعلي شاهسون) 6/2/84

زمزمه تركي محلي

گچمه نامرد كرپي سيننن قوي چاي آپار سين سني

ياتما تولكي كلگه سينده قوي آصلان يسين سني

تاريخچه ماركده ( قسمت نهم)

چوپاني در آنجا گوسفندان خود را مي چرانيده كه گرگي به گوسفندان حمله كرده و چندين گوسفند را پاره پاره مي كند آنگاه چوپان كه ترك زبان بوده به ديگران توضيح داده و گفته: قورد قيردي. يعني گرگ پاره كرد و يا دريد. مي گويند اين – قورد قيردي – شده، قور قوتي. من براين باور هستم كه اين داستان به تنهايي نمي تواند علت نام گذاري باشد گرچه اين موضوع را اثبات مي كند كه ترك زبانان اينجا بوده و نام را، آنها برگزيده اند. پيشتر گفتيم كه سلسله صفوي ترك زبان بوده و تركان را نيرو داده و به حاكميت رسانده و تركاني كه در اين منطقه زيست مي كنند را مي توان ره آورد صفويان دانست. آقاي دكتر صالحي مي نويسد:« تاريخچه مهاجرت ترك هاي فريدن تا اندازه اي نا معلوم، تا آنجاييكه از نوشته هاي پيشينيان مستفاد مي شود قسمتي از آن گروه كه ايل اينان لو و بيات را تشكيل مي دهد، اهل تركستان بوده و از نژاد آريا مي باشند در حمله چنگيز به تركستان، ايل اينانلو به ايران پناهنده و تا حدود شامات مي روند. امير تيمور پس از استيلا به اين مناطق چون آنان را از ايل تاتار و تركستان و منصوب خود مي دانسته براي دلجوئي، آنان را از بيروت و شام، به طرف قزوين و آذربايجان منتقل و بعدا در زمان شاه سليمان صفوي به علت اختلافي كه بين سران آنها بروز مي كند، عده اي از طايفه اينانلو و بيات را در فريدن جا مي دهند»( نقل از كتاب فريدن بعد از انقلاب شاه و مردم، دكتر محسن صالحي) آقاي وحيد دستگردي نيز برهمين باور است و مي نويسد:« نژاد ترك معلوم نيست از چه زمان در اين محل مسكن كرده و آنچه شنيده شده شاه اسماعيل صفوي به پاداش خدماتي كه در جنگها اين طايفه بدو كرده اند پس از بخشش املاك و قراء فراوان يك قسمت از آنان را در فريدن مسكن داده است» ( مجله ارمغان، سال 11 ، دي ماه 1309 ) پس تركاني كه در منطقه مي زيسته اند داراي فرهنگ تركمانان بوده اند. كلمه قورقوت يك نام تركي است كه در فرهنگ تركمانان روي پسر بچه ها مي نهادند « دده، يا آتا قورقوت يا قورقود (دده يا آتا هر دو يعني پدر ) نام مردي حكيم و دانشمندي بوده در طايفه تركمانان اوغز – همانند بزرگمهر و سعدي در فرهنگ فارسي – بدين جهت سخنان او پند و اندرز شده براي مردم تركمان. مي گويند دده قورقوت در زمان پيامبر اسلام مي زيسته و به حضور آن حضرت رسيده و همراه سلمان فارسي اسلام آورده و براي ارشاد به ميان تركمانان برگشته» ( برگرفته شده از كتاب داستان هاي دده قورقوت، حسين محمد زاده صديق، مجله وحيد خرداد 1347 ) بنابر اين مي توان نام اين مزرعه را برگرفته شده از فرهنگ مردمان تركمان دانست، حال يا به خاطر بزرگ داشت نام همان دده قورقوت مشهور بوده كه ممكن است چادر و آلاچيق هاي خودرا در محل اين مزرعه ايجاد كرده است. نظر ديگري را نيز مي توان عنوان كرد، در زبان تركي قورد به معني برپا كردن، بنا كردن، ايجاد كردن هم آمده، براي نمونه از اشعار داستان كوراوغلو قهرمان مشهور تاريخي افسانه اي توده مردم ترك زبان بويژه مردم آذربايجان كه در همين منطقه هم زياد بر سر زبان ها بوده و مردم در فصل هاي بيكاري دور هم جمع شده و داستانهاي اورا به شعرخوانده و بيان مي كردند مي توان نمونه آورد.

« چنلي بئلده قوردوم بنه — بنزير سن آيا گونه.در چنلي بئل(محلي يا سرزميني) مسكن گزيدم ، تو همانند ماه و آفتاب هستي.

چامـلي بئله قـارا دومانلار چوكتو چيچكلري سولدو قوشلار و سونوكتو

بيزده بوردان گوچوب كتيك گوزوكتو قالالار قوردومــدو بونـدن ايچينميش

ابرهاي سياه برچاملي بئل فرو نشست، گلهايش پژمرد و پرندگانش خاموش شدند و من بر آنم كه از ديار رخت بربندم، انگار آن قلعه ها كه برپا داشتم براي اين بوده » ( نقل از كتاب كوراوغلو نوشته رحيم رئيس نيا ) ممكن است نام قورقوتي برگرفته از اين واژه باشد و باتكرار آن يعني قورد قورد خواسته باشند بگويند محلي كه بنه هاي زيادي برپا شده است.

تركان در ايران

گفتيم شاهسونان از نژاد و تبار ترك و ترك زبان بودند، تركان از نژاد زرد پوست و از نژاد آريايي و يا هند و اروپايي اند. تركان قومي بدوي و چادر نشين و بيابان گرد بودند، تركان كه همان تورانيان باشند و ايرانيان از يك نژادند، ايرانيان پس از مهاجرت به سر زمين ايران زودتر از تركان و يا تورانيان شهر نشين و متمدن شده در حاليكه تركان به همان وضع بيابان گردي و چادر نشيني باقي ماندند. در حدود 1500 سال پيش تركان دولت بزرگي بنام امپراتوري تركان تشكيل داده كه از مغولستان و سر حد شمالي چين تا درياي سياه امتداد داشته است بنابر اين از دو سوي درياي مازندران يعني شمال شرقي و شمال غربي با ايرانيان همسايه بودند. پادشاهان ساساني براي جلوگيري از تهاجم تركان به سرزمين ايران علاوه بر كشيدن ديوار، طايفه هاي مرز نشين ايران را نيرومند مي گردانيدند تا از ورود تركان به سرزمين ايران جلوگيري كنند، چون تركان از قديمي ترين دوران با ايرانيان همسايه بودند جنگهاي زيادي بين ايرانيان و تورانيان انجام شده كه بخش مهمي از داستاهاي ملي و تاريخي مارا تشكيل مي دهد و بر اثر همين جنگها و برخوردها و همسايه بودن و اينكه قوم ترك از نظر تمدن عقب مانده تر از ايرانيان بوده باعث گرديده كه ايرانيان تركان را با ديده تحقير بنگرند. شادروان دهخدا مي نويسد: « با جنگها و رقابت هاي قرون پي در پي بين ايران و توران، نياكان ما هيچوقت در تركان كه قومي وحشي و مخرب مدنيتهاي بشري بوده اند جز به ديده بيزاري و نفرت نديده و شاعران پارسي زبان كه ترجمان بليغ دلهاي قوم اند ناچار اين ميل و عاطفه ملي را فراموش نكرده و در موقع مناسبي به اظهار و اعلام آن پرداخته اند» ( امثال حكم ) فردوسي در شعرهاي خود از تركان و تورانيان به تحقير ياد نموده است.

كســي را ز تــركان نبـاشد خـرد كــز انــديشـه خـويش رامـش بـرد

بخنديد و آنگه به افسوس گفـــت كه تــركان ز ايرانيــان نيابند جفــت

كه تركان بديده پـري چهـره انـد بـه جنـگ انـدرون پـاك بي بهره اند

و اسدي توسي گويد: ( هر دو نقل از امثال حكم )

وفـا نـايـد از تـرك هـر گز پـديـد ز ايـرانيـان جـز وفـا كس نـديـــد

ادامه دارد… محمدعلي شاهسون ماركده