آوای ماركده شماره 49 – پانزدهم خرداد 1384

 خبرها

مورخه 6/3/84 ساعت 21 اعضا طرح باغدار مينو اولين جلسه خود را با اعضا شوراي اسلامي ماركده در محل مسجد تشكيل دادند در اين جلسه آقاي محمدعلي شاهسون سخناني پيرامون وقت شناسي ، اهميت دادن به وقت و زمان ، احساس مسئوليت كردن ، متعهد بودن و وفاي به تعهدها، براي جوانان بيان كرد آنگاه گزارش گردش كار طرح مينو توسط آقاي عياسعلي عرب ارائه شد و سپس پيشنهاد شد از بين اعضا طرح يك نفر به عنوان نماينده انتخاب شود تا پيگير كارهاي اداري طرح باشد كه كسي حاضر به پذيرفتن نشد و همگي آقاي عباسعلي عرب را به نمايندگي قبول كردند و از بين اعضا هفت نفر به عنوان سردانگ به شرح زير انتخاب شدند و قرار گرديد نماينده و سردانگ ها به اتفاق اين طرح را اداره ، و از زمين هاي نقشه برداري شده محافظت نمايند ، در پايان اعضا شوراي اسلامي اعلام كردند نهايت همكاري را با اعضا طرح خواهند كرد.

بازديد كارشناسان از باغ فردوس

روز پنجشنبه 5/3/84 با خبر شدم گروهي 70 نفري از استادان ، پژوهش گران و كارشناسان بادام و پسته از كشور خودمان ايران و نيز ، آلمان ، ايتاليا ، اسپانيا ، تركيه ،ژاپن ، سوئد ، اتريش و آمريكا كه براي شركت در همآيش بين المللي بادام و پسته به ايران آمده اند قرار است از باغ فردوس ديدن كنند براي تهيه گزارش آماده شدم اين گروه ساعت 9 صبح به روستاي ماركده وارد و براي بازديد به باغ فردوس رفتند اين گروه را چند مترجم همراهي مي كرد كه به كمك يكي از مترجمان با دو نفر از بازديد كنندگان خارجي مصاحبه اي انجام داده ام كه در زير مي خوانيد.

س – از چه كشوري آمده ايد ، باغ فردوس را چگونه ديديد لطفا نظر خود را به فرماييد ؟ ج – از كاليفرنيا آمده ام و داراي دكتراي باغداري بادام و پسته هستم در باغ فردوس سيستم كامل اجرا نشده فقط براي انتقال آب پاي درخت از لوله استفاده كرده ايد ولي از دانش نوين تحت فشار اصلا بهره اي نبرده ايد شما يك باغ را به روش سنتي احداث كرده با اين تفاوت كه نظم كاشت را رعايت كرده ايد. برداشت من اين است كه شما علاقه زيادي به باغداري داريد در حاليكه از علم باغداري آگاهي چنداني نداريد و اگر عشق ، علاقه ، تلاش و پشت كار مردم نبود ما امروز باغي به اين زيبايي را مشاهده نمي كرديم . شما آب را 450 متر ارتفاع پمپاژ كرده ايد اين در حاليست كه در كاليفرنيا هيچ باغداري اين كار را نكرده و ارتفاع 20 تا 30 متر را زمين كشاورزي نمي دانند. من امروز ديدم در شيب 70 – 80 درجه باغ بوجود آمده. شما مي توانيد خوب باغداري كنيد به شرط آنكه از دانش باغداري هم آگاهي داشته باشيد. اگر باغداري به روش علمي را ندانيد هميشه زيان خواهيد داد توصيه مي كنم از دانش جهانيان كه روي اينترنت هم هست استفاده كنيد آنگاه شاهكار خواهيد آفريد.

س – بادام كاليفرنيا خوشمزه تر است يا بادامي كه درحال خوردن آن هستيد ؟

ج – پاسخ اين پرسش سخت است ، كاليفرنيا در باره بادام حرف اول را ميزند مزه بادام شما تقريبا همانند بادام مِشن كاليفرنيا است ( مِشن يك نوع بادام در كاليفرنيا است ).

س – آيا بادام ايران در دنيا شناخته شده است ؟

ج – بسيار كم. بادام ايران در جهان تقريبا ناشناخته است و فكر مي كنم بيشتر بنام بادام هند به بازار عرضه مي شود در حاليكه خود هند باغ بادام چنداني ندارد . بهتر است همان گونه كه توليد كننده هستيد ، خريد داخلي ، بازاريابي ، بسته بندي ، فروش و معيار قيمت بادام هم به دست خودتان باشد و تبليغات هم داشته باشيد تا بتوانيد بادام ايران را به جهانيان بشناسانيد . محصول بادام يك كالاي معمولي نيست بلكه ارزش طلا را دارد .

س – درختان بادام كاليفرنيا چند ساله به بار مي نشينند و در هكتار چه مقدار محصول برداشت مي كنيد ؟

ج – سه ساله به بار مي نشينند و در هكتار 5/1 تن توليد داريم كه دلايل آن را مي توان بدين شكل بيان كرد . ژنتيك بادام ، تغذيه خوب باغ ، سم پاشي و محلول پاشي زمستانه و بهاره ، هرس مناسب و علمي و … شما مي توانيد اطلاعات مورد نياز خود را از اينترنت دريافت كنيد توصيه مي كنم باغداري را به اينترنت وصل كنيد تا موفقيت بيشتر و بهتري بدست آوريد و اضافه مي كنم علم باغداري علمي ثابت نيست بلكه با گذشت زمان وتوسعه علم و دانش،اطلاعات باغداري هم توسعه مي يابد وتغيير ميكند.

س – شما از چه كشوري آمده ايد و باغداري منطقه را چگونه ديديد و چه توصيه هايي براي بهتر شدن باغها مي كنيد ؟ ج – من از ايتاليا آمده ام باغداري در اين منطقه اصلا مديريت ندارد براي مثال درختان شما چند تنه مي باشند و در يك باغ چند نمونه درخت كاشته شده كه اين اشتباه است هر نوع درخت بايد جداگانه كشت شود چرا كه نوع نگهداري و آبياري آنها متفاوت است بعلاوه هرس در باغها وجود ندارد شكل درختان بايد با يك تنه و سر شاخه هاي پروانه باشد مثل چتر وارونه. كشاورزي شما به روش نياكانتان مي باشد چرا كه تمام سطح باغ پوشيده از علف هرز است سر انجام اينكه اگر باغ خوب مي خواهيد بايد كاشت ، داشت و برداشت علمي باشد.

س – محصول بادام درجهان چه جايگاهي دارد ؟

ج – بادام محصول بي نظيري است پوست چوبي بادام از ورود قارچها به مغز بادام جلوگيري مي كند بنابراين بادام سالم و طبيعي در بازار بدست مصرف كننده مي رسد بعلاوه تاثير درجه گرما و سرما را بر روي مغز كنترل مي كند بادام براي باغدار پشتوانه اي همانند بانك مي باشد. بادام براي باغداراني همچون شما چيز جديد و ناشناخته اي نيست تلاش كنيد به اطلاعات روز دنيا دست يابيد تا بتوانيد در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيد.

ادامه دارد… رمضان عرب 7/3/84

مسابقات جام دهياريها

پيرو دعوت نامه شماره 42/167 مورخه 23/2/84 جلسه اي ساعت 7 بعد از ظهر روز يكشنبه 25/2/84 با تلاوت آياتي چند از كلام ا… مجيد در محل دفتر تربيت بدني شهر سامان به منظور قرعه كشي مسابقات فوتبال جام دهياريهاي روستاهاي بخش سامان تشكيل گرديد. ابتدا آقاي زماني مسئول تربيت بدني سامان ، هدف از تشكيل جلسه و چگونگي برگزاري مسابقات مطالبي ارائه نمودند سپس آقاي طاهري سرپرست هيات فوتبال سامان به تشريح نحوه انجام مسابقات و چگونگي صعود يك تيم به مسابقات استاني

صحبت هايي ايراد كردند. در ادامه اين جلسه تصميمات زير اتخاذ شد .

1 – تعداد تيمهاي شركت كننده 12 تيم مي باشند كه در سه گروه 4 تيمي قرار گرفته اند . 2 – مقرر گرديد تيم ها ، تمرين روي چمن را به صورت نوبتي انجام دهند . 3 – مقرر گرديد همه دهياري ها ورودي چمن را به حساب هيات فوتبال واريز نمايند . 4 – لباس ها و نوع رنگ آنها براي تيمهاي مختلف مشخص گرديد . 5 – در خصوص نظم و انضباط و امنيت مسابقات مقرر شد بخشداري با نيروي انتظامي همآهنگي لازم را به عمل آورد . لازم به ذكر است كه در گروه الف تيمهاي هوره ، چم چنگ ، گرمدره و دشتي قرار گرفتند . و در گروه ب تيمهاي ماركده ، شوراب صغير ، ياسه چاه و چلوان مي باشند . و در گروه ج تيمهاي چمعالي ، چم كاكا ، شوراب كبير و سواد جان قرار گرفتند . نوبت هاي تمرين روي چمن تيم فوتبال دهياري ماركده روزهاي دوشنبه و چهارشنبه ساعت 4 تا 6 بعد از ظهر مي باشد . مبلغ 800000 ريال به حساب هيات فوتبال سامان واريز گرديد و براي هر نفر نيز مبلغ 15000 ريال بابت بيمه ورزشي به حساب فدراسيون پزشكي واريز شد . رنگ لباس هاي تيم ماركده به صورت سفيد همراه با سبز تعيين شده است . از گروه يك تيم گرمدره با 2 شكست پياپي حذف شد و از گروه دو نيز تيم ياسه چاه در آستانه حذف قرار دارد . تيم ماركده توانست با يك بازي قابل قبول تيم ياسه چاه را با نتيجه 6 بر 1 مغلوب كند و در بازي دوم مقابل تيم شوراب صغير به دليل ضعف داوري نتيجه را 2 بر صفر واگذار كرد . در ادامه اين مسابقات از هر گروه 2 تيم به مرحله بعد صعود مي كند و در نهايت 6 تيم مجدد به صورت دوره اي با هم بازي مي كنند تا نهايتا يك تيم به مسابقات استاني اعزام شود .

گزارش از؛ غلامعلي عرب

به نام تنها

صبور خوب خانگي، شريك ضجه هاي من

خنده خسته بودنم، زنگ خطر نمي شود

حادثـه يكي شدن ، حادثـه اي ساده نبود

نزد تو ، جز تو از كسي ، زير و زبر نمي شود

به فكر سر سپردنم ، به اعتماد شانه ات

گريه بخشايش من ، كه بي ثمر نمي شود

هميشگي ترين من ، لاله نازنين من

بيا كه جز به رنگ تو ، دگر سحر نمي شودشعر از شهريارقنبري به انتخاب حبيب شاهسون

قدرداني از زحمات دهيار

معمولا از كسي يا كساني قدرداني و تشكر مي كنند كه وظايف محوله را تا انتها به انجام رسانند و در كار خود كوتاهي نكرده باشند. در اينجا صحبت از دهيار روستاست. شخصي كه شايد همه پروژه هارا به اتمام نرسانده باشد امابه نظر مي رسد در كار خود كوتاهي نكرده است. چون روزي اتفاقي با دهيار همسفر شدم و در مراجعات ايشان به اداراتي كه به كار ايشان مربوط مي شد با او همراه بودم و ديدم كه به طور جدي پيگير كارهاي روستا و مردم بود و در هر اداره اي يكي دو ساعتي با مسئولان صحبت، مذاكره و چانه زني مي كرد و تا آخرين ساعات اداري در گير كارها بود. حال ممكن است كسي بگويد خوب، كاري صورت نگرفته. در پاسخ مي گويم ممكن است حرف شما هم درست باشد در اين صورت بايد جستجو نماييم ببينيم اشكال كار در كجاست كه دهيار تلاش ميكند و مي خواهد كار انجام شود ولي كاري از پيش نمي رود ؟ چون از اينكه كنار گود بنشينيم و بدون اينكه توجهي به مشكلات بنماييم و فقط بگوييم لنگش كن علاوه بر اينكه غير منصفانه است كاري هم درست نمي شود. من به شخصه از زحمات هرچند به بار ننشسته دهيار به علاوه از صداقت او در كار تشكر و قدر داني مي نمايم با اين اميد كه قدرداني هاي ما باعث دلگرمي و جديت بيشتر گردد.حبيب شاهسون

بيست و هشتم باز ما گم مي شويم

باز ما قابل شديم / باز ما را يافته اند / باز ما مردم / ولي نعمت شديم / باز مي ذيحق شديم . باز جوان مثل گل است / حق مسكن / حق كار و اشتغال دارد جوان . باز زنان همچون فرشته / واجدين ارزش اند . ياد آمد ديگران را / كه فقيران آدم اند . يادشان آمد كه / بيكاري دمادم / مي خورد مثل خوره جان ضعيفان وطن . باز مي خواهند مثل رستم / كمان راي دادن را / به بازو ها بيندازيم . بيست و هفتم باز من راي مي دهم / باز تو راي مي دهي / باز او راي مي دهد / باز ما راي مي دهيم . بيســـــــــــت و هشتــــــــــم / باز ما گم مي شويم .

منبع :هفته نامه نسيم چهارمحال و بختياري

نقدي بر داستان غم انگيز

در خبر نامه شماره 48 ، قسمت داستان غم انگيز ، شرحي بر نحوه انتخاب شوراي حل اختلاف نگارش شده است كه جالب بود ، با اين اوصاف چند ايراد داشت كه در ذيل اشاره مي گردد. 1 – انگشت اتهام گذاشتن روي يكي از اعضاي شورا كه بي دليل يك نامه اي را امضا مي كند بدون آنكه محتواي آن را بداند و سپس نقض همان متن و موضوع، مسئله اي است كه نبايد در صورت وجود چنين مسئله اي به صورت واضح و شفاف، به جاي اينكه با اين فرد مسئول صحبت شود و يا حد اقل راهنمايي گردد، در اين خبرنامه درج گردد كه اين خود اعتبار شوراي اسلامي را زير سئوال مي برد. 2 – عبارت « چند نفر معدود تحصيل كردگان » با توجه به داشتن بيش از سي نفر تحصيل كرده علوم دانشگاهي و علوم حوزوي به جا نمي باشد و بهتر بود از واژه « چندين نفر تحصيل كرده » استفاده مي شد.

محمدرضا عرب – نجف آباد

نامه اي به خدا

سالها پيش در اداره پست ، كارمندي هنگام منظم كردن نامه ها ، با نامه عجيبي رو برو شد كه روي آن اين عبارت نوشته شده بود « آسمان هفتم برسد بدست خدا » كارمند تعجب كرد و نامه را به رئيس نشان داد ، با مشورت ديگران تصميم گرفتند در آن را باز كنند، مضمون نامه چنين بود : اي خداي بزرگ تنگ دستي ، عجيب حال مرا گرفته است و اوضاع خيلي سختي را از نظر معيشتي مي گذرانم احتياج مبرم به 10000 تومان پول دارم . رئيس و ديگران از اين بابت متاثر شدند و تصميم گرفتند به جهت رسيدن آن فرد به مرادش و بيشتر شدن ايمانش به خدا مبلغ 5000 تومان را از طرف خودشان ولي به نام خدا براي او بفرستند . بعد از مدتي رئيس به منظور اينكه ببيند آيا كارمندان پول را به او داده اند يا نه ، به منزل او مي رود و جريان را جويا مي شود. فرد فقير مي گويد“ قربان كرامت خدا بروم او مبلغ 10000 تومان را داده ولي رئيس پست فلان فلان شده 5000 تومان آن را برداشته است

حرمت شورا

اعضاي شوراي اسلامي ماركده با زحمات شبانه روزي ، بي ريا و بي وقفه در تلاشند تا مردم در رفاه بيشتري باشند ، از تهيه كود شيميايي و برق فردوس و حل اختلاف گرفته تا فراهم نمودن امكانات توسعه جاده و راه وگاز. با اين اوصاف نمي دانم چرا هر از گاهي افرادي در مقاله خود بدون هيچگونه رعايت حرمتي اعضا شورا و ديگر افراد زحمتكش ماركده را زير قلم خود خرد مي كنند.احمد شاهپوري – نجف آباد

پسران كدخدا

در طول دوران شورايي ام با قشرها ، طبقات ، تيره ها ، طايفه ها و اصناف مختلف جامعه روستايي خودمان و نيز روستاهاي پيرامون بر خورد داشته ام. در اين برخوردها علاوه بر وظيفه شورايي عينك تحقيق اجتماعي را هم بر چشم و ذهن خود داشته ام و برداشت هاي خود را يادداشت و با كنار هم گذاشتن يادداشت هاي مرتبط به يك نتيجه هايي مي توان دست يافت. در اين نوشتار مي خواهم رفتار پسران كدخداي سه روستا را با هم مقايسه كنم. با اينكه دوست گرامي آقاي خسروي بارها گفته اند اگر راست مي گويي ظلم كدخدا هاراهم بنويس و من هم همواره قول داده ام كه درباره مديريت روستا به شيوه كدخدايي خواهم نوشت ولي از آنجاييكه اكثر كدخدا ها زير خاك آرميده اند و بدون شك از جاي خود تكان نخواهند خورد و خواب ابدي آنها براي ما كه زنده هستيم هم زياني در بر ندارد و ما هرگاه كه اراده كنيم مي توانيم رفتار و گفتار آنها را با شلاق نقد تعزير كنيم. ولي پسران كدخدا در جامعه نقش دارند ، فعال هستند و تاثير مثبت و منفي خود را بر جاي مي گذارند بنابر اين بهتر است شلاق انتقادرا نخست برآنها وارد آوريم براي اينكه، زنده كند پدر را فرزند نيكنام.

كدخدا ، يك واژه مركب ، بسيار قديمي و اصيل فارسي است و علاوه بر مديريت و سرپرستي پدرانه ، يك بزرگ منشي ، خردمندي ، نجابت ، بزرگ زادگي و گونه اي دانايي هم از قديم از نظر فرهنگي در اين واژه مستتر بوده است. كلمه كدخدا ، علاوه بر اينكه به فردي از افراد روستا و يا فردي از افراد هر محله اي در شهر اطلاق مي شد مفاهيم ديگر اجتماعي نيز دارد كه در ادبيات ما جاري و ساري است و از نظر تاريخي قشر يا طبقه دهقانان ايران قديم را در اذهان تداعي مي كند. حال هر فرد منتسب به اين نقش اجتماعي، در روستا و يا در محله اي در شهر ، از اين صفات بهره مند بود مي توانست علاوه بر مديريت موفق و سرپرست خوب بودن با ايجاد اتحاد و اتفاق و بدست آوردن اعتماد مردمان، محبوبيت هم براي خود كسب كند ، چون بنا بر گفته فرخي « زود يابد نام ، هر كه را فضل باشد و احسان » و فردوسي در اين زمينه مي گويد « دل خويش گر دور داري ز كين — مهان و كهانت كنند آفرين » در اين صورت آوازه اش به اطراف و اكناف هم مي رسيد و زبان زد خاص و عام مي شد و اگر از اين صفات بهره اي نداشت از خود نامي و خاطرات بدي بر جاي مي نهاد و در زمان حيات و بعد از آن از او به بدي ياد مي شد و اين خود يك قاعده و قانون است . و مولوي گويد« نيــكوان رفتنــد و سنت ها بمــاند / وز لئيمــان ظلــم و لعنــت ها بماند» حدود 18 ماه پيش من و سيد اسماعيل با اعضاي شوراي روستاي همسايه خاوريمان جلسه اي داشتيم موضوع جلسه رسيدن به توافق براي حمل شن از صحراي اين روستا به ماركده بود. اعضا شوراي روستاي همسايه مي گفتند چون صحرا از مردم اين روستاست پس شن ها هم از مردم ماست و شما اگر خواسته باشيد شن ببريد بايد پول پرداخت كنيد. من براي اعضا شورا توضيح دادم كه صحرا ( منابع ملي ) در مالكيت دولت است بنابر اين مال مردم نيست و اگر شن ها را هم معدن در نظر بگيريم براي برداشت آن بايد از ادارات مربوطه مجوز بهره برداري دريافت و اجاره پرداخت نماييد در صورت داشتن مجوز و ارائه خدماتي مثل آماده كردن ، خاك گيري ، سرند كردن ، بارگيري و… مي توانيد از هر سرويسي مبلغي بابت اجاره بها و خدمات ارائه شده بگيريد . با اين وجود چون اين محل به نام صحراي اين روستا ناميده مي شود ما هم حاضريم مبلغي به عنوان كمك به عمران روستا براي هر سرويس شن به پردازيم بفرماييد چه مبلغي بايد پرداخت ؟ يكي از اعضا شورا كه اتفاقا پسر كدخدا است گفت؛ هر سرويس 5000 تومان !!؟؟ با شنيدن اين عدد خنده ام گرفت و با خود گفتم چون ايشان پسر كدخدا و از قضا دولتمند هم هست بدين جهت نظر بلندي دارد بنابر اين مي توان از بلند نظري ايشان در كارهاي عمراني و اشتراكي سود جست !؟ آيا خيلي خوش خيال نبوده ام ؟ ايشان در واكنش به خنده من گفت ؛ خوب نظر تو چيست ؟ من گفتم ؛ نظر من حد اكثر براي هر سرويس شن 500 تومان است ! كه با تحقير نگاهي به من انداخت و گفت ؛ خال اوغلو چقدر تو پول نديده اي !!؟؟ – بنابر پيشنهاد شوراي ياسه چاه ، اعضا شوراهاي 6 روستا از همين پسر كدخدا چند بار خواستند كه ديوار خانه پدري خود را در روستا كه در كنار راه است تخريب تا مقداري راه تعريض گردد چون بقيه مردم عادي روستا سالها پيش چنين كاري را كرده اند و فقط كدخدا و بعد از فوت ايشان پسران كدخدا مانده اند و به خاطر كم عرض بودن اين قسمت از جاده چند تصادف دلخراش هم اتفاق افتاده ولي همين پسر كدخداي نظرباز ، نظربلند ،پول ديده و دولتمند قبول نكرده است و انتظار دارد كه اداره راه بيايد و پول زمين به او بدهد و پس از دريافت پول آنگاه ديوار را از كنار راه بردارد بنظر مي رسد نظربلندي و پول ديدگي پسر كدخدا از جيب ديگران باشد چون آنجا كه خود بايد هزينه كند چنين نبوده است. مورخه 8/12/83 جلسه اي با سه نفر از پسران كدخداي همين روستا داشتيم در آن جلسه ( شرح اين جلسه را در آواي 44 با نام “ از ديو دد ملولم انسانم آرزوست “ خوانديد ) اين پسران كدخدا علاوه بر نمايان تر كردن سرشت واقعي شان كه همان انديشه پول پرستي است وجه ناپسند ديگري از شخصيت پنهان خود را هم به نمايش گذاشتند و آن بي دانشي و كم خردي آنها بود . ببينيد يك ضرب المثل بسيار عاميانه معروف و بي ادبانه اي است كه هر گاه فردي سخن هاي انساني و انسان دوستي و اخلاقي به فردي بزند و آن فرد عمق و مفهوم آن سخنان را نفهمد ، ديگران به طعنه و كنايه و تمسخر مي گويند؛ سوره ياسين در گوش خر مي خواني !!؟؟ ( با پوزش از خوانندگان محترم ) حال پسر كدخداي روستاي همسايه خاوري مان اين جمله را در باره خودش به كار مي برد و در واكنش به سخنان ، نقل داستان ها و سرگذشت هاي مبتني بر رعايت اخلاق ، انسانيت ، خردورزي ، همكاري و همدلي كه من نقل مي كنم مي گويد ؛ براي من سوره ياسين نخوان ، من پول مي خواهم !!؟؟ به اين پسر كدخدا از زبان عنصري بايد گفت ؛

دانش و آزادگي و دين و مروت اين همه را خادم درم نتوان كرد

يا پسر ديگر كدخدا در واكنش به اين سخنان من كه مبتني بر اندرز انساني بود مي گويد ؛ فعلا ما زور داريم و مي خواهيم از شما پول زور بگيريم !؟ شنيدن كلمه زور و پول زور گرفتن ، سر گردنه گيري هاي قديم را در ذهن انسان تداعي مي كند چون زور وقتي پاي به ميان مي گذارد كه خرد ، اخلاق ، قانون و انسانيت در آن غايب باشند. و اما از پسران كدخداي روستاي خودمان هم برايتان بگويم. مورخه 17/9/83 با يكي از پسران كدخداي اسبق روستايمان جلسه اي داشتيم و از او در خواست كرديم كه در جهت اجراي طرح هادي روستا با دهيار همكاري نمايد . با سابقه ذهنيت منفي كه از ايشان داشتم هيچ اميدي بر موافقت نداشتم بلكه انتظار مخالفت داشتم و خود را آماده كرده بودم كه با نقل داستان و سرگذشت هاي انساني ، براي او استدلال كنم ، دليل بياورم كه همكاري و همياري در كار هاي عمراني و اجتماعي قابل تحسين و ماندگار است كه با كمال تعجب ديدم با رويي باز پذيرفت. كه موضوع صورت جلسه شد و در آن قيد گرديد« كمال همكاري و همياري را به اجراي طرح هادي توسط دهياري و اينكه قسمتي از زمين و استخر و درختانم گرفته شود خواهم نمود و رضايت دارم و به دهيار وكالت مي دهم برابر نقشه هر مقدار كه لازم است از زمين و استخر و درختان بكار گيرد» . مورخه 14/1/84 جلسه اي با كشاورزان سكوي چم بالا راجع به تعريض جاده به منظور گازرساني داشتيم در اين جلسه دو نفر از پسران كدخداي سابق نيز حضور داشتند و با گشاده رويي اعلام كردند حاضرند قسمتي از زمين و باغشان به منظور تعريض جاده استفاده گردد بعد از آن تاريخ حد اقل دو بار يكي از همين پسران كدخدا تلفني پرسيده پس چرا جاده تعريض نمي گردد؟. و اما پسر كدخداي روستاي همسايه باختريمان ؛ روز 29/2/84 جلسه اي به منظور رفع مشكلات تعريض راه ، در مدرسه گرمدره تشكيل شد در اين جلسه مدير كل راه استان و چند نفر ديگر از مسئولان آن اداره ، بخشدار سامان و اعضا شوراهاي اسلامي 6 روستا و تعدادي از مردم گرمدره حضور داشتند. پير مردي در آغاز جلسه آمد و در كنار ديوار نشست . او را نمي شناختم بعد مرد جواني هم آمد در كنار و مقداري جلوتر از او نشست . هنگام صحبت از تعريض جاده ، پير مرد مورد اشاره اعلام كرد كه ؛ از من چند درخت قطع مي شود ، مقداري زمين گرفته مي شود و من زندگي ام از همينجا تامين مي گردد و مخالف تعريض جاده هستم و نمي كذارم زمينم را جاده نمايند . بعد از آن ديگر آن مرد جوان تر( نوه كدخدا ) كه پهلو و جلو تر از او نشسته بود دفاع را به عهده گرفت و هر كه حرف مي زد و صحبت از ضرورت همكاري مي كرد ايشان به او حمله مي نمود . نخست پير مرد را نمي شناختم و دلم به حالش سوخت چون از سخنان و حالت حقيرانه اش اينگونه فهميده مي شد كه تنها همين مقدار زمين را دارد و در صورت تعريض جاده ، زمين او تخريب و به معيشت زندگي اش آسيب خواهد رسيد . قيافه ، ظاهر ، شكل نشستن و حالت او را اگر بخواهم خوب توصيف كنم بايد بگويم همانند زن هاي گدايي كه در شهر ها در كنار خيابان مي نشينند و يك بچه هم در جلو خود هميشه در حالت خواب دارند دقيق بر حالت و ظاهر اين پير مرد صدق مي كرد چون من با مشاهده اين پير مرد و پسرش – كه قدري هم جلو تر نشسته بود – آن زنان گدا در ذهنم تداعي شد . اگر نامش را نمي پرسيدم و نمي دانستم كه كيست شايد هنگام خارج شدن يك اسكناس يكصد توماني هم در كف دست اين پير مرد حقير مي گذاشتم . از بغل دستي ام كه يك قراقوشي بود پرسيدم نام پير مرد چيست ؟ كه گفت و اضافه نمود پسر حاج… كدخدا است در اين وقت با دقت بيشتر به چهره ، شيوه نشستن ، طرز صحبت كردن ، نگاه و حالت حقيرانه اش نگريستم و اظهار عجز و لابه هايش را كلمه به كلمه در ذهنم ضبط كردم ديدم حقارت ، خست و انديشه پول پرستي تمام وجود او را احاطه كرده و هيچ ذره اي از بزرگ منشي ،كه حد اقلي از كدخدا زادگي است در وجود اين مرد نيست ! چون بخشندگي و سخاوت از ضروريات بزرگ منشي ، و بزرگ منشي حد اقلي از صفات كدخدايي و كدخدا زادگي است . سعدي بزرگ مي گويد ؛ « بزرگي بايدت بخشندگي كن » يا « بزرگي بايدت دل درسخابند » اين در حالي بود ك چند نفر ديگر از مردم عادي و معمولي گرمدره حاضر در جلسه با تعريض جاده و قطع درختانشان اعلام موافقت كردند با اين وجود مي بينيم كه پسران كدخدا از مردم عادي جامعه هم عقب مانده تر هستند. وقتي جلسه تمام شد و بيرون آمديم از چند نفر گرمدره اي پرسيدم فلاني چه مقدار زمين دارد ؟ كه حكايت از زمين زيادي مي نمودند و تپه اي را از دور نشانم دادند و گفتند اين تپه را هم به خاطر نزديكي به همان زمين ادعا دارد . روز 8/3/84 در اداره اي در شهركرد با كارمندي در باره جلسه گرمدره صحبت مي كرديم ديدم آن هم برداشت مرا از آن جلسه دارد و رفتار پسر كدخدا و نوه اش براي او هم مضحك بوده است . بايد دانست هر يك از ما انسانها در جامعه نقشي داريم و مردم از هر نقش اجتماعي انتظاراتي دارند حال اگر فرد دارنده آن نقش شخصيت و منش نقش خود را كسب كرده و دارا باشد مي تواند ضمن موفقيت داراي احترام هم باشد وگرنه رفتار او مضحك خواهد بود. براي دانستن نقش ها لازم است جامعه ، فرهنگ و تاريخمان را خوب مطالعه نماييم و بشناسيم و موقعيت و جايگاه خود را در جامعه بدانيم و برابر آن نقش رفتار كنيم تا اصالت و رسالت خود را ايفا نماييم. با اين اوصاف به نظر مي رسد پسران كدخداي روستاهاي همسايه خاوري و باختريمان هيچ يك از صفاتي را كه فرهنگ تاريخي مان براي كدخدا ها تبيين كرده و مردم آن را انتظار دارند را نمي دانند و يا كسب نكرده اند و يا به ارث نبرده اند و انديشه پول پرستي در وجود ، ذهن و شخصيت آنها لانه كرده به گونه اي كه از دانش اجتماعي هم بي بهره اند و ياراي همسري با يك فرد معمولي روستا زاده را هم ندارند. پرسشي كه مطرح مي گردد اين است كه كوتاهي دركجاست ؟و از كيست ؟ و آيا شخص كدخدا از صفاتي كه برشمرديم بهره اي داشته است ؟ كه پسرانش ندارند؟

محمدعلي شاهسون ماركده

لطيفهزن بد اخلاق . مرد صالحي گرفتار زن بد اخلاق و عصباني شد و از رفتار آن به تنگ آمد تا بالاخره بخت آن مرد ياري كرده زن بيمار شد . مرد در بالاي سر او نشسته انتظار مرگ او را مي كشيد . زن گفت ؛ اي شوهر عزيزم ، نميدانم كه چون من بميرم ، تو بعد از من چه خواهي كرد ؟ مرد گفت ؛ اي خانم اگر تو نميري من چه خواهم كرد !؟پير زن عصباني:پير زني نزد دكتر رفت. دكتر گفت ؛ دهانت را باز كن . آقاي دكتر خواست چوب را داخل دهان پير زن كند كه ، يك دفعه پير زن ناراحت شد و دست دكتر را كنار كشيد و گفت ؛ بستني را خودش مي خورد و چوب آن را به من مي دهد !جواهر حقيقي:در زمان اسكندر، در عروسي يكي از اشراف ، كه تمام زنهاي بزرگان حضور داشتند و همه ملبس به لباسهاي ملوكانه و جواهرهاي پر بها بودند . زن ارسطو – معلم اول – نيز حضور داشت و لباس ساده و لطيفي پوشيده بود و هيچ گونه جواهر به خود نزده بود . چنانچه عادت زنهاست كه هرچه دارند به همديگر بنمايند و در صدد برآيند كه ديگري چه دارد . حسب عادت يكي از زنها به زن ارسطو گفت ؛ چرا مثل ساير خانم ها لباس رنگين و جواهر نشان نپوشيده ايد ؟ شاهزاده خانم گفت ؛ آن جواهرات كه نزد من است قابل مقايسه با آنچه اينها پوشيده اند نيست و اگر خواهي تو را نشان دهم . آن زن با كمال اشتياق طالب ديدار آنها گشت . زن ارسطو دو فرزند بي مانند خود را كه به زيور علم و دانش آراسته بود طلبيد و اشاره به آنها نمود و گفت اين است جواهرات من كه براي وطن عزيز و مقدس خود فراهم نمودم.

عليرضا عرب