آوای ماركده شماره 67 – یکم فروردین 1385

صورت دريافت هدايا براي خريد زمين مدرسه

دريافت از حسن عرب فرزند احمد 400000 تومان. دريافت از عباس شاهسون بابت طرح دره امام1000000 تومان. دريافت از غلامعلي فرزانه 100000 تومان. دريافت از بهرام عرب فرزند نورالله 35000 تومان. دريافت از جهانگير عرب فرزند جواد 18000 تومان. دريافت از محمدعلي حسين زاده و رمضان عرب فرزند حسينقلي 240000 تومان. دريافت از محمد عرب فرزند لطيف بابت طرح ولي عصر(فروش آب) 2500000 تومان. دريافت از محمد عرب فرزند مهديقلي 200000 تومان. دريافت از عباس شاهسون بابت طرح ولي عصر(فروش آب) 2500000 تومان. دريافت از طرح علي آباد 300000 تومان. دريافت از اكبر عرب فرزند عباسقلي 200000 تومان. دريافت از عباس شاهسون فرزند محمد 1000000 تومان. دريافت از محمدعلي شاهسون فرزند عبدالكريم 100000 تومان. وصول از محل بازديد موتور سيكلت ها 26000 تومان. جمع 8619000 تومان.

صورت پرداختي ها بابت خريد زمين مدرسه

پرداخت به خانم سكينه عرب 900000 تومان. پرداخت به خانم ماه بانو عرب 940000 تومان. پرداخت به آقاي الله وردي شاهسون 4850000 تومان. پرداخت به آقاي علي اصغر عرب فرزند حسن 1800000 تومان. پرداخت هزينه بريدن درختان كنار راه 20000 تومان. جمع 8610000 تومان.

تنظيم گزارش: دهياري روستا

مدير كل بيمه در ماركده

در تاريخ 5/12/84 ساعت 13 گرد هم آيي با جمعيت زيادي از مردم ماركده در محل مسجد بوجود آمد. هدف از اين تجمع حضور مدير كل صندوق تازه تاسيس بيمه روستايي و عشايري ايران بود. نخست آقاي سيد اسماعيل حسيني رئيس محترم شوراي اسلامي ضمن عرض خير مقدم گفت: آقاي موسويان، پرسش هاي ما فقط در رابطه با صندوق بيمه باشد؟ يا همه پرسش هاي خود را مي توانيم مطرح كنيم؟ آقاي موسويان گفت: شما همه پرسش ها را مطرح كنيد، آنهايي كه در رابطه با كار من باشد پاسخ خواهم داد و بقيه را به مسئولان مربوطه خواهم رساند. آنگاه آقاي حسيني مشكلات و نارسايي ها در رابطه با وام ها، گاز رساني، مدرسه، بيمه باغات، اداره راه، اداره منابع طبيعي بيان نمود. سپس محمد عرب دهيار پرسش هايي در رابطه با كار صندوق تازه تاسيس بيمه روستائيان مطرح كرد و در پايان پيشنهاد نمود كه دهياري كارگزار صندوق در روستا باشد. آقاي يدالله عرب موضوع كمبود زمين مسكن را مطرح نمود. آنگاه آقاي موسويان سخناني در رابطه با تاريخچه تشكيل صندوق تازه تاسيس بيمه هاي روستايي و عشايري و همچنين پاره از قوانين آن را بيان كرد. نكات برجسته اين سخنان به شرح زير است. همه مردم روستا و عشاير را بيمه مي كنيم. حق بيمه را 5 درصد بيمه شده مي پردازد و 10 درصد را دولت. سقف سني در اين بيمه نيست. طبق قوانين بيمه ها هر فردي كه خواست بيمه شود بايد معاينه پزشكي شود تا سلامتي اش تاييد گردد ولي ما اينجا بنا را بر صدق گفته بيمه شده گذاشته ايم. در صورت فوت بيمه شده بازماندگان از بيمه استفاده خواهند كرد. ما مزاياي پيري و از كار افتادگي مي پردازيم. در اين بيمه درمان نيست و درمان به عهده سازمان خدمات درماني است. شرط بيمه شدن و بيمه بودن تداوم پرداخت حق بيمه است. سپس آقاي محمدعلي شاهسون پرسيد: نكته برجسته در صندوق بيمه روستايي و عشايري كه مطرح كرديد اين است كه مبلغ سهم پرداختي بيمه شده روستايي پايين و 5 درصد است و 10 درصد بقيه را دولت خواهد پرداخت مي پرسم آيا اين يك درِ باغ سبز نيست؟ كه روستائيان جذب شوند؟ آيا تضميني هست كه دولت در آينده ميزان پرداختي خود را كم و در نتيجه مقدار پرداختي روستائيان را بالا نبرد؟ آقاي موسويان با تشريح فعاليت باسابقه سازمان تامين اجتماعي اين نگراني را منتفي دانست. طنزي كه در آمدن آقاي موسويان به ماركده مشهود بود اين است كه؛ آورندگان ايشان كه دست اندر كاران طرح فدك بودند تبليغ مي كردند، يكي از معاونان وزير و همراه آقاي رئيس جمهور را به ماركده مي آورند تا پرستيژ خود را بالا ببرند!؟ مردم هم با ولع زياد آماده شده بودند تا مشكلات خود را رو در رو با معاون وزير و يكي از همراهان رئيس جمهور مطرح نمايند تا زودتر حل و به نتيجه برسد!؟ و آقاي موسويان هم براي تبليغ صندوق تازه تاسيس كه خود اولين مدير آن است، و جذب مشتري و رونق صندوق به اين محل آمده بود!؟

گاز رساني

جلسه اي در تاريخ 8/12/84 با حضور رئيسي بخشدار، مهندس سليميان رئيس اجراي طرح هاي شركت گاز و مهندس افيوني مسئول طرح گازرساني به 6 روستاي حاشيه زاينده رود و اعضا شوراهاي اسلامي روستاهاي ماركده، گرمدره، قوچان، قراقوش، ياسه چاه و صادق آباد در محل بخشداري تشكيل شد. نخست رئيسي بخشدار خلاصه اي از چگونگي شكل گيري گازرساني به 6 روستا را بيان كرد و گفت؛ پيمانكار بر عليه اعضا شوراها شكايت تنظيم كرده كه من از ايشان خواهش كردم دست نگهدارد و از شما ها خواستم كه در اين جلسه حضور يابيد و راهي براي پرداخت طلب پيمانكار بيابيد كه كار بيشتر از اين متوقف نشود. مهندس سليميان گفت تحولاتي دارد رخ مي دهد كه ضرورت دارد اعضا شوراها تلاش نمايند و همياري خود را هرچه زودتر جمع و پرداخت نمايند تا كار بيشتر از اين لنگ نماند چون مصوبه فعاليت شركت گاز براي سال آينده هم 15 كيلومتر معين شده كه شامل حال شما نمي شود مدير عامل گاز استان در حال تعويض شدن است و نمي دانيم سياست مدير جديد چه خواهد بود فصل تابستان را در پسش رو داريم و به علت عبور و مرور زياد امكان كار در كنار راه نخواهد بود اداره راه مرتب اعلام مي كند كه لوله كشي هرچه زودتر به پايان برسد تا آسفالت جاده ريخته شود زمان قرارداد نزديك به اتمام است و اگر كار تا آن موقع تمام نشود ناگزيريد باقي مانده كار را با مبلغ بالا تري با پيمانكار ديگري قرار داد ببنديد لذا من توصيه مي كنم كه همياري خود را جمع آوري و بدهي خود را به پيمانكار بپردازيد تا پيمانكار كار را شروع نمايد. شوراي قوچان گفت: ما از 6 ميليون بدهي خود 2 ميليون ديگر بدهكاريم كه تا فردا خواهيم پرداخت. شوراي ياسه چاه گفت: ما 5 ميليون ديگر بدهكاريم و فردا مي پردازيم. گرمدره و قراقوش اعلام كردند، 5 ميليون باقي مانده بدهي خود را حد اكثر تا صبح روز پنجشنبه خواهند پرداخت. شوراي صادق آباد گفت: 2 ميليون ديگر بدهكاريم خواهيم پرداخت. شوراي صادق آباد گفت: 2 ميليون ديگر بدهكاريم كه تا دو روز ديگر مي پردازيم. شوراي ماركده گفت: ما از 8 ميليون سهم بدهي خود تا كنون هيچ نپرداخته ايم و نمي دانيم مردم با ما همكاري خواهند كرد و همياري خود را خواهند پرداخت يا نه؟ ما فعلا حدود يك ميليون موجودي داريم. كه بخشدار و آقاي سليميان و نيز ديگر اعضا شوراها درخواست كردند كه به هر شكلي شده همياري جمع آوري و جهت جلوگيري از توقف كار پرداخت گردد. در پايان اعضا شوراها بالاتفاق از بخشدار در خواست كردند كه جلسه اي با حضور استاندار، رئيس شركت گاز و اعضا شوراهاي اسلامي ترتيب داده شود تا اعضا شوراها مشكلات خود را در رابطه با جمع آوري همياري با استاندار مطرح و راه چاره اي جهت حل اين مشكل يافته شود.

ساخت ديوار مدرسه

مورخه 9/12/84 ساعت 13 جلسه اي با حضور مهندس بهارلو رئيس آموزش و پرورش سامان، سركار خانم حري مدير محترم مدرسه راهنمايي دخترانه، محمدعلي شاهسون عضو شورا و آقايان؛ رمضانعلي شاهسون، عبدالمحمد عرب فرزند حسن و غلامحسين شاهسون فرزند تقي اعضا انجمن اوليا، در محل مدرسه راهنمايي دخترانه تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي چگونگي ساخت ديوار شرقي مدرسه بود. كه پس از بحث و گفتگو سر انجام كارها به شرح زير تقسيم شد. سيمان مورد نياز را اداره آموزش و پرورش سامان تحويل دهد. پول خريد آجر و حمل شن از بودجه مدرسه پرداخت گردد. دو نفر از نيكوكاران روستاي قوچان آقيان؛ نيازعلي شاهبندري و رمضان شاهبندري تقبل نمودند كارمزد 4 روز بنا را پرداخت نمايند. 3 نفر انجمن اوليا حاضر در جلسه تقبل نمودند مديريت كار را به عهده بگيرند و با دعوت از اوليا دانش آموزان روستاي ماركده كارگر مورد نياز ساخت ديوار را تامين نمايند. آقاي رضا شاهسون فرزند مرتضي تقبل نمود سيمان ها را از سامان به محل مدرسه بياورد. آواي ماركده هم به نوبت خود از همه افراد نيكوكار كه در اين امر خير شركت جسته اند تشكر و قدرداني مي نمايد.

فرهنگ سخن

بعضي وقتها شما در حين مطالعه و يا خواندن نامه اي و يا مطلبي و يا حين گفتگو به كلمه اي بر مي خوريد كه نمي دانيد معني آن چيست؟ و يا چگونه نوشته مي شود؟ در اين صورت چه بايد كرد؟ ممكن است از پدر يا مادرتان بپرسيد، و يا از دوست و يا آموزگارتان سئوال كنيد. ولي چه مقدار اطمينان داريد كه پدر، مادر، دوست و يا آموزگارتان معني دقيق آن را به شما گفته باشند؟ و خطايي در آن نباشد؟ راه مطمئن ديگري هم وجود دارد و آن اين است كه به فرهنگ لغت نگاه كنيد. كتاب فرهنگ لغت كتابي است كه كلمه ها و واژه ها به ترتيب حروف الفبايي تدوين شده و در مقابل هركلمه توضيحي نوشته شده كه مثلا ريشه اش چيست؟ از كجا آمده؟ چه تغييراتي داشته؟ چه تركيباتي دارد؟ معاني آن چيست؟ چگونه تلفظ مي شود؟ و املاء آن كدام است؟

اخيرا 8 جلد كتاب فرهنگ با نام فرهنگ بزرگ سخن به سرپرستي دكتر حسن انوري تدوين و توسط انتشارات علمي چاپ شده است. اين فرهنگ علاوه بر اطلاعات لغت نامه دهخدا و فرهنگ دكتر محمد معين تمامي لغات جديد و امروزي را هم در بر دارد كه مي تواند نيازهاي يك پژوهشگر را بر آورد.

عشق فرزند آزادي و استقلال

وقتي در جامعه رفتار آدميان بويژه رابطه بين بعضي از مردان و زنان را در خانه و در زندگي مشتركشان بررسي مي كنيم مشاهده مي كنيم برخوردهاي فيزيكي در بين آنها رخ مي دهد. يعني مرد خانه به راحتي و آساني، مثل آب خوردن زن خانه را كتك مي زند و براي زن خانه هم اين، رابطه عادي زندگي شده است. حال اگر بخواهيم اين رابطه را تحليل كنيم بايد ببينيم مرد كه، زن خود را كتك مي زند چگونه فكر مي كند؟ و زن كه، كتك مي خورد چگونه مي انديشد؟ و چرا؟ مرد عامي و عادي بويژه در طبقات پايين جامعه فكر مي كند؛ زندگي مال اوست، داراي اختيار زندگي است، تصميم گيرنده زندگي اوست، سرپرست و مسئول خانواده تنها اوست، زن خانه جزئي از مايملك اوست، بچه ها مال اوست، دارايي و اموال مال اوست، چرا؟ چون خود را قوي تر مي داند، دانا تر مي پندارد، و برهمين اساس، اختيار تصميم گيري را حق خود مي داند و نيز بر اين باور است كه، زن ناقص العقل است، جنس ضعيف است، شكننده است، آسيب پذير است، خود به تنهايي قادر به ادامه زندگي نيست، و او بوده كه با ازدواج به او شخصيت داده، او را وارد زندگي اش كرده، خرجش را مي دهد، سرپرستي اش را مي كند. بنابر اين، زن بايد به پاس اين همه محبت و لطفي كه در حق او انجام مي شود در خدمت مرد باشد، او را راضي نگهدارد، از او اطاعت كند، در فرمان او باشد. حال اگر زني خواست اظهار وجودي كند، اراده و خواستش را در زندگي دخالت دهد، خوب، به تريج قباي مرد بر مي خورد، به رگِ غيرتش بر مي خورد، عصبي مي شود و براي اينكه انگ زن ذليلي به او نچسبد زن را با كتك ادب مي كند و پس از فراغت از كتك زدن، استدلال مي كند كه؛ مردي گفتن!؟ زني گفتن!؟. بعضي مردها هم، بقول خودشان، زرنگ اند و براي اينكه درخانه شان هميشه نظم باشد و زن، كامل در اختيار و در خدمتش باشد، به اصطلاح، گربه را دمِ درِ حجله مي كشند!. يعني از همان آغاز با قدرت عمل مي كنند و به زن مي فهماند كه، اختياري در زندگي ندارد و بايد در خدمت مردش باشد. منطق، عقل و خرد انساني حكم مي كند كه، زنان اين انديشه ي مردانه ي زن ستيز را، نپذيرند و بكوشند حقوق برابر با مردان داشته باشند. و استدلال كنند كه؛ مرد نيمي از پيكر انسانيت است و نيمي ديگرِ آن، ما زنان هستيم و به اندازه نيمه خود داراي حق، اراده و اختيار هستيم. و بايد بتوانيم در نيمي از تصميم هاي جامعه و خانواده تاثير بگذاريم. و چون انسان هستيم و داراي حق، نمي شود و نبايد در مالكيت مرد باشيم بلكه جامعه و خانواده داراي دو ستون هست، يكي از آن ستون ها، مرد، و ديگري، زن است. و در هنگام ازدواج به مردِ خواستگار بگويد؛ تو يك انسان هستي و من هم يك انسان هستم از نظر انسانيت، با هم برابريم و به حكمِ همين انسان بودن و برابر بودن، داراي حق و حقوق برابر هستيم و بايد با شرايط برابر، زندگي خود را آغاز كنيم و در طول زندگي هم، با حقوق و اختيارات يكسان با هم خواهيم زيست. ولي با تاسف ديده و مي بينيم دختران جامعه ما در هنگام ازدواج دعواي همه چيز را از جمله گردن بند، النگو، گوشواره، يخچال، لباس و چگونگي برگزاري جشن و خريدكفش را مي كنند، ولي دغدغه اي، احساسي و انديشه اي در باره تحديد حقوق انساني و شرايط انساني خود ندارند!؟. نگراني در باره محدود شدن اراده، اختيار و مسئوليت برابر در زندگي آينده شان، ندارند!؟ و به آن نمي انديشند!؟. يعني باور زنان جامعه ما همان باورهاي زن ستيز مردانه است! و من بارها از زبانِ خودِ زنان شنيده ام كه براي تبرئه خود از زير بار مسئوليت مي گويند: من يك زن ناقص العقلم!!؟ من يك زنِ ضعيفه ام!؟ چرا؟ علت چيست؟ به باور من، علت در چهار چيز خلاصه مي شود: ناداني، ناتواني، نيازمندي و نگراني. دوتاي اول يعني ناداني و ناتواني علت ، ريشه و دوتاي دوم يعني نيازمندي و نگراني نتيجه و معلول هستند. ببينيد فرهنگ حاكم در جامعه ما فرهنگ و بينش مردانه است. اين فرهنگ براي تداوم و ماندگاري خودش ارزش هاي خود را، از همان زمان طفوليت به نسل هاي بعدي آموزش مي دهد. مي دانيد آموزگار اصلي ارزش هاي فرهنگ مردانه به كودكان كيست؟ همين زن!، در نقش مادر است!. مادران به پسران خود مي آموزند كه، از خواهران خود برترند!، آزادترند! و حقوق بيشتري دارند!. و به دختران خود ياد مي دهند كه، بايد از برادران خود حرف شنوي داشته باشند! و تحت قيموميت آنها باشند!. مادر خانواده، با حقير دانستن خود در مقابل پدر خانواده!، به پسر خود پيام مي دهد، هنگامي كه، ازدواج كردي، زنت بايد در خدمت تو باشد و براي دختر الگو سازي مي كند كه، وقتي ازدواج كردي از شوهرت حقوق كمتري داري!. و با محدود كردن آموخته ها، دانسته ها، شنيده ها، گفتارها، ديدني ها، مهارت ها، تجربه ها و آگاهي هاي دخترِ خود، عملا، يك موجودي چشم و گوش بسته، خام و نادان تحويل جامعه مي دهد. اين دختر، نمي آموزد كه، يك انسان كامل و داراي تمامي حقوق، كرامت و احترام انساني است. نمي آموزد كه داراي اراده و اختيار است. و مي تواند و حق اوست كه، سرنوشتش را خود رقم زند. نياموخته كه نيمي از مسئوليت زندگي مشتركشان با شوهر، بر دوش اوست و مال اوست. اين دختر نا آگاه چون، تمرين و مهارت زندگي كردن، استقلال داشتن، به كار بردن اراده، اختيار و جسارت ورزيدن و انجام كار، به صورت مستقل را ندارد، موجودي ناتوان است و سخت نيازمند به ديگري مي باشد. بدين جهت براي تداوم زندگي ناگزير بايد به ديگري وابسته باشد. ديگري چه كسي مي تواند باشد؟ بهترينش شوهر است پس دختر را هرچه زودتر بايد شوهر داد تا، بتواند نيازمندي هايش را برطرف كند. هيچگاه از خود نپرسيده ايم اين دختر را كه مي خواهيم شوهر بدهيم آيا آمادگي زن شدن را دارد؟ آيا آمادگي مادر شدن را دارد؟ آيا رشد جسمي و عقلي خود را كرده؟ به بلوغ فكري رسيده؟ حقوق انساني اش را مي شناسد؟ بدون توجه به آمادگي و رشد دختر او را روانه خانه شوهر مي كنيم و شوهر هم هركه، باشد و هرچه، باشد و اين وظيفه زن است كه با شوهر بسازد. و ما بارها از زبان زنان شنيده ايم كه مي گويند؛ يك عمر سوختم و ساختم!؟. مي پرسيم اگر بخواهد نسوزد و نسازد چه مي تواند بكند؟ چون كه، استقلال اقتصادي ندارد و نگران آينده خود هم هست كه اگر شوهر او را رها كند جايي ندارد!. آموزش و پرورش زيست مستقل را هم ندارد، و نمي تواند مستقل زندگي كند پس ناگزير است در زندگي بسوزد و بسازد. بنابر اين، شاهد هستيم بسياري از زنها به علت ناداني، ناتواني، نيازمندي و نگراني در خانه شوهر همه گونه رنج، محروميت، اهانت، تحقير، توهين، آزار و اذيت را مي پذيرند. در طول دوران شورايي ام چندين مورد اختلاف خانوادگي را بررسي كرده ام. براي مثال؛ خانم بسيار جواني كه، شوهرش سخت او را كتك زده بود و او، ناگزير به صورت قهر، به خانه برادرش آمده بود، مي گفت: «شوهر من مردِ خوبي است!، مرا خيلي دوست دارد! و من هم به او علاقه شديدي دارم!؟ ولي گاهي وقت ها عصباني مي شود و مرا مي زند! و زدن هايش هم بسيار شديد است! و به قصد كشت مي زند!. شما يك تعهد از او بگيريد كه، مرا نزند.» و مرد مي گفت: «مي كوشم زندگي خوبي براي خانواده ام فراهم كنم، ولي اين زن، مقداري فضول است! و مي خواهد از همه كارها سر در بياورد!، لذا بعضي وقت ها من را عصباني مي كند و من هم در آن وقت ديگر، از حالت طبيعي خارج مي شوم و او را مي زنم، تقصير خودش است!؟ بهش مي گم زن تو كاري به كارها نداشته باش!.» اين خانم جوان خوب بودن را با فراهم آوردن معيشت گذران زندگي يكي مي داند!؟. چيزي كه، مانع و مزاحم زندگي است كتك زدن است و اگر كتك نخورد همه چيز بر وفق مراد است. اين خانم بر اثر تعليمات مرد سالاري، نياز و ضرورت احترام متقابل بين زن و مرد، داشتن حق به كارگيري اراده، اختيار و پذيرش نيمي از مسئوليت زندگي مشترك را نياموخته، تمرين نكرده و درك نمي كند و نمي داند. دلش خوش است كه وسايل معيشت زندگي را دارد. مرد هم همين گونه مي انديشد، فكر مي كند كه معيشت زن را كه، فراهم كرده بايد زن شاكر باشد و بر اثر آموزش فرهنگ و انديشه هاي مردانه نمي داند يا نمي فهمد كه، زن، انسان است، به كارگيري اراده و اختيار حق اوست، و در زندگي مشترك احترام متقابل، رعايت حقوق يكديگر، يكي از ضرورت هاي زندگي سالم و انساني است و نيمي از مسئوليت زندگي بايد بردوش او باشد لذا حق اوست كه، از همه ي زواياي زندگي آگاه باشد و با رضايت، صلاح ديد و توافق يكديگر تصميم ها گرفته شود. در اين گفتگو صحبت از دوست داشتن يكديگر به ميان آمد!؟ كه به شوخي بيشتر نزديك بود تا واقعيت. بايد گفت؛ دوست داشتن و علاقمند بودن از عواطف انساني است. اين عواطف را در روابط يك زن و مرد عشق مي نامند. عشق بالاترين، كامل ترين مرحله عواطف انساني است. و عشق راستين و پاك و عاري از هوس كه بتواند دوام و بقا داشته باشد فرزند اندكي آزادي است، نتيجه اندكي استقلال است، زاده آگاهي است. عشق راستين وقتي مي تواند محقق شود كه، دو تا آدم برابر، با داشتن شناخت و آگاهي نسبت به خود، يكديگر و پيرامون، با بكارگيري اراده، اختيار و پذيرش مسئوليت و باور به احترام متقابل در چهارچوب رعايت اصول انساني، ايجاد شود. عشق وقتي مي تواند حقيقي باشد كه دوتا آدم آزاد و مستقل و خودكفا اراده كنند، نه از روي نيازمندي. چون اگر زمينه علاقمندي، نيازمندي باشد هرگاه نيازمندي برطرف شد علاقه هم محلي از اعراب نخواهد داشت و اصولا علاقمندي بر اثر نياز را، نمي توان عشق ناميد بلكه اين ارتباط، وابستگي است. بنابر اين خانمي كه از شوهر كتك مي خورد و بعد مي گويد شوهرم مرا دوست دارد!؟ و من هم علاقه شديد به او دارم!؟، اين گفته ها و رابطه يك خود فريبي بيش نمي تواند باشد. نمي توان باور كرد كه دوتا آدم يكديگر را دوست داشته باشند آنگاه يكي، به قصدكشت، ديگري را بزند؟! پرسشي كه مطرح مي گردد اين است كه؛ پس چرا چنين گفته مي شود؟ پاسخ اين است كه چنين زني در خانه اي پرورش يافته كه مادر و فرزندان از پدر و مرد خانواده كتك مي خورده، بي احترامي و توهين مي شده و مي شنيده و اين روش شده فرهنگ آنها. حال كتك خوردن را، توهين به شخصيت انساني خود نمي داند بلكه، آن را فقط، رنج مي شمارد و مي خواهد كه، اين رنج نباشد. چرا؟ چون؛ نادان است، بر اثر ناداني نا توان است ( توانا بود هركه دانا بود )، و چون ناتوان است نيازمند است و بدليل نيازمندي هميشه نگران آينده و سرنوشت خود است بنابر اين وابسته به شوهر خود است نه عاشق. منبع: يك گفتار تلويزيوني.

محمدعلي شاهسون ماركده 19/11/84

محرم و درگيري

محرم، ماه عزا، ماه خون و ماه شيون است. محرم، ماه سوگواري سالار نينوا است. محرم، ماه ياد آوري شجاعت، دليري و شهامت انساني است كه، آئين محمدي(ص) زنده است به قيام وي. بنابر اين هر شيعه علوي محرم را، عزت نهاده و با، برپايي مراسم هاي گوناگونِ عزا و شيون، به عزاداري براي امام همامشان مي پردازند. هركس با بن خود و نيت خود به سوگواري مي پردازد. روستاي ما نيز همچون ديگر جاهاي ايران، مردم عاشورايي و ديندار در ماه محرم بخصوص در دهه اول محرم مراسم عزاي امام دينشان را برپا مي كنند. و شجاعت در عين مظلوميت امام همامشان را ياد آور شده و در مظلوميت امام حسين(ع) و اهل بيت مظلومش مي گريند، سوگواري مي كنند و غرق در ماتم رهبر آئين شان مي شوند. اما بحث مطلب ما به فلسفه وجودي عاشورا و محرم نيست بلكه، تفاوت عمده اي است كه هرساله در عزاداري هاي مردم در روستا ديده مي شود، تفاوتي كه همگان بدان مطلعند و آن درگيري هاي هر ساله اين ايام خاص است. درگيري به معناي خاص فيزيكي نيست بلكه جر و بحث هاي شديد و گاهي هم فيزيكي، دو گروهي شدن و… است كه به عينه شاهد بوده ايم و شايد باشيم. در دهه اول محرم كه اوج مراسم هاي عزا در روستا براي سالار شهيدان است و غالبا در مسجد برگزار مي گردد در چند سال گذشته ناظر آن بوده ايم كه به مشكل برخورده ايم يكي اين طرف مي كشد و ديگري آن طرف حال مي خواهيم بدانيم چرا؟ چرا بايد ما درگير مسائل جانبي شويم. چرا بايد اصل را رها كرده و بدنبال فرع باشيم؟ علت را از يكي از دوستان كه فعاليت بيشتري در اين زمينه ها دارد و يكي از دست اندر كاران است پرسيدم كه چرا؟ اين گونه است؟ و هرساله ما شاهد اين مسائل عجيب و غريب هستيم؟ چرا بايد در روزهايي كه بايد از جان و دل بر سر و سينه بزنيم به دنبال موضوعات بي اهميت هستيم؟ ايشان با كمال تعجب گفتند: « فقط بخاطر ريا و رياكاري!!؟ كسي صادقانه پاي پيش نمي گذارد!؟ براي اين است كه مي خواهد مورد توجه ديگران قرار بگيرد!؟؟.» حرف ما هم در اين مقاله همين است كه چرا در مراسمِ كسي كه در عين صداقت و خلوص نيت به جنگي نابرابر رفت، كسي كه مي دانست با ياران اندك اما صادق خويش در برابر سپاه بي شمار كوفيان دوام نخواهد آورد ليكن بخاطر قيام خويش و زنده نگهداشتن آئين جدش شهامت و شجاعت را به اوج رساند و با خون خود دين محمدي را زنده نگهداشت، ما بايد به دنبال ريا و خودنمايي باشيم؟ آيا بايد دورويي و رياكاري را سرلوله كار قرار دهيم؟ با اين اوصاف آيا كسي كه در خلوت خود و با خداي خود راز و نياز مي كند، آنكه به ريا روي نمي آورد مقبول تر نيست؟ مسلما همگي شاهد آن بوده ايم كه در دهه اول محرم در مسجد هنوز عرق طرف از نوحه خواني خشك نشده كه در به در دنبال ميكرفون است. جواني مي خواهد به عزاداري بپردازد اكوب مي كنند شايد اختصاصي است لذا بياييم براي نيتمان فعاليت كنيم و خالصانه. و اما مطلبي هم در آخر ياد آور شوم تا گوشه اي ديگر از آوا را سياه نكنم دو سه شماره قبل آوا، يكي از دوستان به من گفت هر وقت آوا را مي گيرم و مي خوانم اگر مطلبي از شما( اسدالله عرب) باشد و يا يكي دو تن ديگر آن مطلب را نمي خوانم گفتم چرا؟ گفت: آخه همه مطالب انتقادي است و بس. سعي كن از انتقاد دوري كني و مطالبي بنويسي كه به درد مردم بخورد. گفتم: ما كه واعظ نيستيم وعظ نمي دانيم مشكل زياد است چگونه است ديگران را پند دهيم جامعه آنقدر درك و فهم دارد كه به نصيحت و اندرز ديگران نيازي نيست جامعه آن چنان شعور دارد كه پاي بند ديگران بنشيند. نقد هم گونه اي از نوشتن است هر شخص در زمينه هاي ديگر مي تواند فعاليت كند از شاخه اي به شاخه اي پريدن بدون حصول نتيجه اين مضر است. هر كس بنا به انديشه و نظر خويش مختار است و آزاد هر كس بنابر شناخت خود مختار به انتخاب نوشته اي و خواندن آن آراء و افكار متفاوت است و اصل هم همين است جامعه يكنواخت جامعه اي دست مرده و بي روح اما جامعه اي با نظرات گوناگون و در عين حال مصالحت جو آميزه اي است پويا و شكوفا. به اميد آن روز كه اصلاح را بر تخريب ارجهيت دهيم.

اسدالله عرب ماركده 26/11/84

نجواي كوچه وخيابان

يكم – ساعت 21 مورخه 2/12/84 با مدير عامل يك طرح باغداري بزرگ و پر سر و صدا تلفني صحبت مي كردم و از او اطلاعاتي در رابطه با طرح مي خواستم كه گفت: « پاسخت را با اين شرط مي دهم كه در آوا چيزي ننويسي! اين آواي شما باعث شده در منطقه هر مسئولي در صحبت با شما حواسش را جمع كند و سخني نگويد چون شما خيلي راحت صحبت ها را در آوا منتشر مي كني! و باعث دردِ سر مي شوي!.»

دوم – يكي از همشهريان كه در جلسه اي قبل از جلسه پرسش و پاسخ شورا ( 14/11/84) تشكيل شده بود و بزرگان روستا در آن حضور داشتند شركت داشته گفت: در آن جلسه يكي از اعضا شورا خطاب به حاضرين گفته كه؛ « من مردمي هستم و سعي مي كنم تخلفات دو نفر ديگر شورا را فاش نمايم!؟» در آنجا ياد ضرب المثل كلاغ جراح افتادم و خنده ام گرفت و با خود گفتم اگر…

سوم – يكي از همشهريان گفت: «بعضي از ما خيلي كم مايه هستيم!» گفتم: چطور؟ گفت: «ديروز جمعه كه رئيس بيمه از تهران آمده بود و در مسجد سخنراني مي كرد وقتي جلسه تمام شد و ميهمانان داشتند مي رفتند در خيابان يكي از همشهريان كه هميشه در جلسات ساز مخالف مي زند به او نزديك شد وگفت: روستاي ما را شوراهايمان خراب مي كنند!؟.»

چهارم – دوستي گفت: «دايي حسين را مي شناسي؟» گفتم: آري، چند ده سال در مزرعه چم بالا دشتبان بود و باطبع خاكشيري كه داشت، با همه انس و الفت داشت و قاطعانه مي توان گفت آدمي زحمتكش و كارش را خوب انجام داده و با همه خوب بود و سازش مي كرد به گونه اي كه تقريبا همه از او راضي بودند و با اين اوصاف مي توان او را يكي از خادمان روستا دانست. دوست گفت: «اين خادم مردمان ماركده اكنون مدتي است به علت پيري و بيماري در خانه افتاده و جا دارد ما مردمان ماركده به پاس خدمات چند ده ساله،از او عيادت و دلجويي نماييم ولي هيچ يك از ما چنين كاري را نكرده ايم و با جرات مي توانم بگويم نخواهيم هم كرد! ولي گروهي از ما با هزينه زياد از اينجا مي رويم در قزوين و بويين زهرا دره به دره روستا به روستا مي گرديم تا روستاي عصمت آباد را در آن بيابان هاي خشك پيدا كنيم و به بيگانه اي سر بزنيم!؟ چرا ما اينقدر خود باخته و بيگانه پرست هستيم؟؟»

پنجم – يكي از همشهريان در جلسه دوستانه 4/12/84 گفت: شما شورا و دهيار همتان دروغگو هستيد! از دو سال قبل تا كنون مي گفتيد كسي را پيدا نمي كنيم كه تراكتور شورا را براند از حدود سه ماه قبل آقايي اعلام آمادگي كرده گواهي نامه هم دارد ولي شما هيچ اقدامي نكرديد؟! حالا چه مي گوييد؟ آيا هدف اين نيست كه به فرد خاصي نان برسانيد؟

ششم – 8/12/84 ساعت 8 صبح با يكي از اعضا هيات مديره شركت فردوس همسفر بوديم. پرسيدم اين شايعه اي كه مي گويند پولهاي شركت تعاوني در حساب شخصي هيات مديره نگهداري مي شود چه مقدار واقعيت دارد؟ گفت: متاسفانه واقعيت دارد. گفتم چرا چنين كاري كرده ايد؟ گفت: يك نفر از هيات مديره باتفاق مديرعامل تصميم ها را مي گيرند، ما نقشي درتصميم ها نداريم.

هفتم يكي از بانوان روستا مراجعه و مي گويد: توي آوا بنويسيد اين مردها به چه حقي و چرا مي آيند جلو تعاوني مي نشينند؟ كه وقتي يك زن جهت خريد به تعاوني مي آيد كلي خجالت بكشد؟. آيا خودشان خجالت نمي كشند؟ مردان گنده و ادعارِس! مگر اينها خونه ندارند؟ خوب اگر بيكار هستند توي خونه به زناشون كمك كنند.

شوراي نژاد پرست

باوجودي كه اكثر جوانان روستا فاقد شغل مي باشند و شوراي اسلامي در مدت چندين سال فعاليت خود چه اقداماتي را در مورد اشتغال جوانان انجام داده است؟ در صورتي كه بعضي از آقايان و يا بهتر بگويم نورچشمي ها كه قادر به انجام كارهاي روزمره خود نيستند تلاش مي كنند براي مسافرين محترم قهوه خانه سنتي احداث كنند! لازم نيست نورچشمي ها براي بيچارگان خانه آباد كنند شوراي اسلامي همانطور كه براي گازرساني اين همه زحمت و تلاش مي كند و رفاه حال مردم را در نظر دارد قدرداني مي كنيم ولي چه خوب بود يك درصد هم به فكر اشتغال جوانان بود شايد كمتر دنبال مواد افيوني مي رفتند. شوراي اسلامي چه خوب بود كه چشم و گوش خود را بيشتر باز كند و يك نگاهي هم به اطراف خود بكند يك نفر داراي چندين شغل و افراد ديگر روز تا شب در كوچه پرسه بزنند.( تعدادي از جوانان روستاي ماركده21/10/84)

دوستان جوان بيكار؛ ايجاد شغل نيازمند سرمايه و سرمايه گزاري است. متاسفانه پول داران روستاي ما نشان داده اند كه در فكر سرمايه گزاري در روستا نيستند شورا هم كه سرمايه اي ندارد كه بخواهد كاري بكند مي ماند همت بلند خودِ جوانان. و شورا فقط مي تواند حمايت كند و اين خود جوانان هستند كه بايد با ايجاد تشكل در غالب تعاوني و استفاده از تسهيلات، هر گروهي با توجه به توانايي و اطلاعات خود اقدام به كاري بكند و با جديت و تلاش خود بدون شك موفق خواهند شد. راه براي ايجاد قهوه خانه سنتي براي همه باز است و هيچ كس نور چشمي نيست هر گروهي ديگر كه بخواهند مي توانند در گوشه اي ديگر چنين كاري بكنند و شورا از آنها حمايت خواهد كرد.

پاسخ به دو پرسش

دوستي در جلسه پرسش و پاسخ شورا(14/11/84) 6 سئوال مطرح كرده بود كه به 2 پرسش در اينجا اشاره مي كنيم. 1- معادله اي طرح و حل آن را خواسته اند در اين معادله 4 فلش به 4 جهت كشيده شده و در كنار هر فلش سِمت اعضا شورا و دهيار را نوشته و مي خواهد بگويد؛ اعضا شورا و دهيار هيچ گونه همآهنگي و همفكري در كارشان ندارند و هر يك به سمتي مي كشند و پرسيده؛ آينده روستا؟!؟!؟. در پاسخ بايد گفت: دوست عزيز، شايد گفته شما هم قدري نزديك به واقعيت باشد در اين صورت دقت شما قابل تقدير است و از زبان شهريار شاعرآذربايجاني به شما بايد گفت:آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟ بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا؟نوش دارواي وبعدِمرگ سهراب آمدي سنگدل،اين زودتر مي خواستي حالا چرا؟

دوست عزيز از خودِ شما مي پرسم؛ اين اشكال از اعضا شورا هست؟ يا از انتخاب مردم؟ بهتر نبود از خود و مردم مي پرسيديد كه، چرا چنين آدم هاي متضادالفكري را انتخاب و به جان هم انداخته ايد؟ آيا بهتر نبود اين معادله را چند روز قبل از برگزاري انتخابات شورا ها مي كشيديد و مردم را آگاه مي كرديد كه محله گرايي، قوم گرايي و طايفه گرايي را كنار بگذارند و بجاي جلسات تكراري و دسيسه چيني بر عليه يكديگر روي شناخت فكرها، انديشه ها، روش ها، توانايي ها كار مي شد و سرانجام 3 نفر كاردان، دلسوز، توانمند و هم فكر را بر مي گزيدند تا كار ها خوب پيش برود و آينده روستا هم در ؟!؟!؟ نباشد؟ 2- پرسيده اند؛ نشريه داخلي شوراي اسلامي پس از جلسه پيرامون روحانيون محلي (جلسه ننگ آلود) به شكلي بسيار فاجعه آميز يكي از دلايل حضور حاج آقا سيف الهي را منافع مالي دانسته اند آيا به راستي وجدان ما به مرخصي رفته!؟. دوست عزيز اين نظر چند نفر از مريدان آقاي سيف الهي بوده كه در جزوه جلسه ننگ آلود!؟ جمع آوري شده است لطفا بخوانيد تا به عمق به قول خودتان فاجعه بهتر و بيشتر واقف شويد. در مقابل مي پرسم آنگاه كه، آقاي سيف الهي شوراي روستا و بزرگان روستا را بي شعور خواند، يكي از جوانان طلبه روستا را فاسد ناميد، يكي ازطلبه هاي جوان ديگر را مجرم خطاب كرد، به يكي از اعضا شوراي اسلامي مكرر توهين كرد و سر انجام با تكرار تضمين خواهي از مردم روستا براي ماندنش به همه مردم توهين روا داشت، وجدان هاي بيدار كجا بودند؟ وجدان ها در سرِكار بودند؟ يا در خواب غفلت و بي خبري؟ مي پرسم اصرار بر ماندن چند صباحي بيشتر همراه با تخريب ديگران اگر براي منافع نبود براي چي مي توانست باشد؟

محمدعلي شاهسون ماركده

نگرش به آوابعضي از خوانندگان و خريداران آوا در هنگام خريد نظر خود را نسبت به اين نشريه بيان مي كنند بد نيست چند نظر را با هم بخوانيم. آوا را بيشتر براي در جريان قرار گرفتن اخبار مي خوانم و به جوانان هم سفارش مي كنم كه بخوانند. ما در ماركده خودمان به آوا ارزش و اهميت نمي دهيم و همين نشريه در خارج از روستا براي ماركده اعتبار كسب كرده و ديگران از آوا تمجيد مي نمايند و من چون با مردمان بيرون از روستا زياد برخورد دارم از زبان آنها اين تمجيد را مي شنوم. آوا با چاپ تاريخ روستا قصد دارد دو دستگي ايجاد كند چون نويسنده از عرب ها به بدي ياد مي كند. عيب آوا اين است كه تعداد نويسندگانش كمند 2 يا 3 نفرند. محمدعلي شاهسون مطالب مارا چاپ نمي كند ولي در هر شماره 2 يا 3 مطلب از خودش چاپ مي شود. آوا همه اش شده نقد و انتقاد از شعر و ادبيات خبري نيست بهتر است در هر شماره شعر و مطلب ادبي هم چاپ شود. حبيب شاهسون

آقاي حبيب شاهسون از آن دوستان عزيزي كه مي گويند مطالبشان چاپ نشده بپرسيد نامه هايشان را در چه وقت و به چه كسي داده اند؟ چون حد اقل در طول 2 سال گذشته همه مطالبي كه به دست من رسيده چاپ شده است. (محمدعلي)

كاسه هاي داغ تر از آش!

صبح روز سه شنبه هيجدهم بهمن ماه 84 مصادف با هشتم ماه محرم در خيابان چهارباغ پايين و از حوالي هشت بهشت به قصد ميدان شهدا سوار تاكسي شدم. پس از طي مسافتي كوتاه و چند متري بعد از دروازه دولت به ناگاه تمام خودروهاي جلويي ما متوقف شدند. اول فكر كردم مثل ترافيك و توقف هاي هميشگي است و يا احيانا تصادفي رخ داده و راه بندان ايجاد نموده است. با اطاله توقف و با تداوم سكون، از راننده كه آدم خوش مشرب و موقري به نظر مي آمد، سبب ركود ترافيك را سئوال كردم. وي گفت: حدود دويست متر جلوتر، هيات عزاداران يكي از مسجدهاي بازار با همه خدم و حشم و با تمام ساز و برگش به خيابان آمده و مشغول انجام مراسم علم و علامت گرداني است. شايد باور نكنيد ولي خيابان چهارباغ به يك پاركينگ بزرگ تبديل شده بود و همه خودروها نا خواسته در راه بنداني قرار گرفته بودند كه نه راه پيش داشتند و نه راه پس، حال تصور كنيد پشت سرما اين توقف و تبعات آن تا كجا ادامه داشت، خدا مي داند؛ به قول راننده اين ترافيك الان به ميدان انقلاب هم كشيده و سرايت كرده است. چند مسافر ديگر هم كه از حالتشان به نظر مي آمد تعجيل و كار دارند با ما هم مسير بودند. در اين توقف طولاني كه نزديك به بيست دقيقه به درازا كشيد ( و بعدا فهميدم كه اگر از ابتدا پياده مي رفتم به مراتب زودتر مي رسيدم ) چاره اي جز نشستن و ژكيدن نداشتيم. سرنشينان خودروهاي ديگر هم شاكي بودند و با بوق زدن، غرولند، پياده و سوار شده و چهره هاي درهم و برهم اعتراض و نارضايتي خود را اعلام مي كردند و آقايان هياتي و علم گردان بي توجه به حقوق شهروندان و بدون هيچ دغدغه اي سرگرم نمايش و عرض اندام خود به ديگران و شادكردن دل حضرت زهرا، تسلي خاطر زينب كبري و عرض ارادت و اخلاص به ساحت امام حسين بودند!

در اين ناچاري مشغول گفتگو و گلايه با راننده شدم و ايشان كه متوجه شده بودند من اصفهاني نيستم و از شهر ديگري به اينجا آمده ام گفت: اصفهاني ها مردماني مذهبي و متعصب هستند و به برپايي مراسم عزاداري براي امام حسين(ع) اهميت فراواني مي دهند و من منتقدانه و معترضانه به وي گفتم: كسي مخالف عزاداري و معاند سوگواري نيست ولي هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد؛ خياباني را با اين حجم تردد و با اين اهميت عبور و مرور بند مي آورند و وقت مردم را مي گيرند تا مثلا به ظن خودشان دل حسين(ع) را بدست آورند و خاطر حضرت مهدي(عج) را مبتهج كنند و اينكه اين حسين(ع) به تفقد و تسلي ما نيازي ندارد بلكه اين ما هستيم كه احتياج داريم از او آيين زندگي و درس دينداري فرابگيريم و در رفتارمان لحاظ كنيم، حسين(ع) آمده تا منكرات را از ميان بردارد و هنجار ها را نهادينه كند نه اينكه به ما بياموزد به بهانه اقامه عزاي او و تحت تاثير عواطف و احساسات نسنجيده و نابخردانه، بي نظمي و هرج و مرج بوجود آوريم و دست به اعمالي بزنيم كه اهداف احساسي، سليقه اي و حزبي آنها را توجيه مي كنند، من بعيد مي دانم امام حسين(ع) به عنوان يك انسان متعالي به اين امر راضي باشد؛ ولي در اين قليان هيجانات و عرض علَم و اندامها چه كسي به امام حسين(ع) گوش مي كند و كدام فرد مقاصد و منويات او را در نظر مي گيرد؟ اينها مي خواهند مراسم خودشان را بجا آورند و سنگ تمام بگذارند كه هياتشان صدا كند و بيشتر به چشم بيايد تا مبادا از شفاعت امام حسين باز بمانند!

خلاصه داغ كرده بودم و مرتب نطق آتشين و سخنان سنگين بر زبان مي آوردم كه البته اگر در ميان آن هيات اين سخنان را بر زبان سرخ جاري مي كردم، سر سبزم يرباد مي رفت.

راننده سعي مي كرد به من تفهيم كند كه اينها از سرعلاقه و اشتياق دست به چنين كارهايي مي زنند و اينكه بالاخره تاسوعا و عاشورا است. به او گفتم: اولا امروز هشتم محرم است و تاسوعا و عاشورا نيست در ثاني فكرنكن من و امثال من از امام حسين(ع) و اقامه عزاي او بيزاريم و اگر با چنين اعمالي مخالفيم حتما با حماسه و نهضت، و با مكتب و مرام حسين معانديم، بلكه حسين(ع) اينقدر شكوه و شوكت، و جاذبه و جلالت دارد كه هركسي را به سوي خويش مي كشاند و به تحسين و تبعيت وا مي دارد. من مي گويم ما نبايد با عقايد و اعمال خرافي و ساختگي و با بدعت و بد رفتاري، عظمت و حرمت حسين(ع) را خدشه دار كنيم و به كمال و عصمت او لطمه برسانيم. تصوركن در اين شهر تاريخي كه نماد فرهنگ ايراني اسلامي است و به تازگي پايتخت فرهنگي جهان اسلام گرديده و دائم پذيراي گردشگران فراواني از كشورهاي مختلف و با آيين گوناگون است يك فرد انيراني اين صحنه را ببيند، فكر مي كني در انديشه اش چه مي گذرد؟ احتمالا با خودش مي گويد حتما امام و آيين ايشان گفته و توصيه كرده كه براي برپايي مراسم سوگواري بزرگان دين اينگونه عمل كنيد و تو فكر نمي كني چنين برداشت هايي به ابهت ائمه و امام حسين(ع) و به كامل و راست بودن دين مبين و شرع انور نقصان وارد مي كند و حقانيت مذهب و مسلك ما را زير سئوال مي برد؟ و در ادامه عرايض و عقايدم گفتم؛ گذشته از همه اين ها از ديد حقوق شهروندي و اصل آزادگي به عنوان حد اقل معيار انسانيت، شما فرض كن در اين راه بندان، آمبولانسي با داشتن بيمار بد حال در يك چنين توقفي گرفتار شود آيا امام حسين(ع) و هيچ وجدان آگاه، عقل سليم و انسان آزاده اي به اين امر راضي مي شود كه به بهانه اقامه سوگواري غالي و اظهار ارادت افراطي، جان انساني به مخاطره بيفتد؟ راننده نگاهي در آينه كرد و با لبخندي معني دار به پشت سر اشاره نمود. برگشتم و نگاه كردم؛ چندين متر عقب تر از ما آمبولانسي در ميان خود روها و در ازدحام و انسداد ايجاد شدهمتوقف مانده بود!

شكرالله شاهسون ماركده

تشكر و قدر داني

ملتي مي شـود سـتوده خصـــال كشــوري مـي رود بـه كــمال

كه شـمارد عــزيز، دختـر خويش بشنــاسـد بهــاي گوهرخويش

پسران فرع اند و دختران اصل اند چون امينــان حامـــل نسل اند

از بـــراي نگهبـــــان اميــــن واجب و لازم است دانش و دين

دختـــــراننــد مــهر تابنــــده مــــــادر دختــــران آينـــده

دختــران با كـــمال نيــك سير تربـيـت راست بهتـــرين مــادر

مادر ار پـاك و خوش نـــهاد بود مايــه خوبــــي نــــــژاد بـود

گر بود علـــم و فهم راهبــرش بهره يابنــد دختر و پســــرش

يكبار ديگر درود، درود، درود و آفرين بر دختران دلير و شجاع روستاي ماركده و قوچان. دلير دختران؛ شما مي توانيد با كوشش خود به مدارج عالي علمي برسيد، خستگي به خود راه ندهيد تا قله هاي علمي را بدست آوريد. آواي ماركده به منظور ارج نهادن به موفقيت دانش آموزان ممتاز مدرسه راهنمايي دخترانه، نام آنها را درج مي نمايد. دانش آموزان ممتاز كلاس اول راهنمايي: هاجر شاهسون فرزند علي اكبر معدل 5/19 رتبه اول. مهسا شاهسون معدل 19 رتبه دوم. هاجر شاهسون فرزند احمد معدل 97/18 رتبه سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم راهنمايي: زهره عرب فرزند حسن معدل 85/19 رتبه اول. پريسا شاهسون فرزند مظفر معدل 73/19 رتبه دوم. معصومه عرب معدل 76/18 رتبه سوم و نسرين عرب معدل 76/18 رتبه سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس سوم راهنمايي: فاطمه شاهبندري معدل 20 رتبه اول. ام البنين شاهبندري 73/19 رتبه دوم. مريم شاهبندري فرزند عبدالحسين معدل 67/19 رتبه سوم. و با تشكر و قدرداني از زحمات آموزگاران بويژه سركار خانم حري مديريت محترم مدرسه.

شيرين عبادي

شعري كه در پي مي آيد قسمتي از سروده « پائولو كوئيلو » است كه درمراسم اهدا جايزه صلح نوبل در سال 2003 به خانم شيرين عبادي قرائت شده.

اين تكليف را به تو سپرده اند / تنها به تو / پس همچون برگزيده اي در سززمين خويش / تكليف و ترانه ات را فراموش نكن. او / كه فرمان وجدان خويش را / ناديده بگيرد / هم هرچه پيش از اين كاشته است / برباد خواهد رفت / پس رويا و رسالت خويش را / هرگز فراموش نكن.

اين كلام را براي تو سروده ام / تو كه واژه وظيفه را / به روشني شناخته اي / تو كه درايت ودانايي را / به روشني درك مي كني / تو كه مسير مطمئنِ رفتن را باز يافته / و سفر سهمگين خويش را / آغاز كرده اي.