آوای مارکده شماره 79 – یکم مهر 1385

هفته دفاع مقدس و انتخابات

بنا به دعوت فرمانداري شهرستان شهركرد جلسه اي در تاريخ 21/6/85 ساعت 30/10 صبح در سالن اجتماعات فرمانداري با حضور زمانيان فرماندار، زماني معاون اجتماعي و انتخابات استانداري، سرهنگ علي بابايي مدير كل دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي استان و رؤساي شوراهاي اسلامي شهر و روستاي شهرستان شهركرد تشكيل شد. از روستاي ماركده محمدعلي شاهسون در اين نشست حضور داشت. نخست زمانيان ضمن خير مقدم به حاضران گفت: هدف از اين دعوت و نشست برنامه ريزي جهت اجراي بزرگداشت هفته دفاع مقدس و اعلام برنامه هاي انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا و مجلس خبرگان رهبري است اميد وارم مسئولان ادارات، اعضا شوراهاي اسلامي به همراه مردم شهر و روستا بابرپايي اجتماعات خود جوش و مردمي هفته دفاع مقدس را گرامي بدارند و پيشنهاد مي نمايم در اين هفته با حضور در گلزار شهدا و سركشي از خانواده شهدا، جانبازان، آزادگان و يادآوري و بازگويي خاطره ها، سرگذشت ها، اتفاقات، رويدادها، دليري ها و شجاعت ها و فداكاري هاي رزمندگان در طول 8 سال دفاع مقدس، اين مراسم را هرچه باشكوه تر برگزار نماييد. آنگاه آقاي علي بابايي به ايراد سخن پرداخت و گفت: 17-18 سال است كه از پايان جنگ مي گذرد در اين سالها چون شعارهاي ديگري مطرح بود كمتر به برگزاري مراسم گرامي داشت هفته دفاع مقدس پرداخته شد چون بعد از جنگ موضوع سازندگي و بدنبال آن توسعه سياسي مطرح بود و اكنون خوشبختانه مسئولان هم خود را بيشتر معطوف به ارزشها نموده اند مي دانيم 8 سال دفاع مقدس اوج افتخار و مدال افتخار جمهوري اسلامي است و اين وظيفه ماست كه آن را گرامي بداريم و زنده نگهداريم چون ما به بركت همين 8 سال دفاع مقدس امروز همه چيز داريم، به علم و تكنولوژي بالايي دست يافته ايم، امنيت داريم، نظام مقدس جمهوري اسلاميمان تثبيت شده، اقتصاد داريم، رفاه داريم، آسايش داريم و قدرتمند هستيم به همين جهت مي توانيم امروز حرفمان را در سطح بين المللي بزنيم و تاثير خود را در سطح جهان بگذاريم نمونه اش نبرد حزب الله لبنان بود كه توانست ارتش اسرائيل را كه سومين ارتش قدرتمند جهان است شكست دهد و اينها به اين آساني بدست نيامده حد اقل 220000 تا 250000 شهيد تقديم شده رقمي دو تا سه برابر اين اعداد هم جانباز و آزاده داشته ايم پس ضرورت دارد هفته دفاع مقدس را همه ساله هرچه باشكوه تر در قالب شب شعر، شب خاطره، عكس و موسيقي و… در همه جا – شهر و روستا – گرامي بداريم. آنگاه زماني با اشاره و تاكيد بر اهميت برگزاري بزرگداشت دفاع مقدس در رابطه با انتخابات گفت: قرار است روز 24 آذر ماه دو انتخابات همزمان در سراسر كشور برگزار گردد يكي انتخابات نمايندگان مجلس خبرگان و ديگري اعضا شوراهاي اسلامي شهر و روستا و در رابطه با زحمات اعضا شوراها در طول چند سال دوران شورائي شان و نيز كساني كه در آينده مي خواهند كانديد و عضو شورا شوند دو حديث را در اينجا ذكر مي كنم و خواهشمندم به مفهوم اينها دقت داشته باشيد. علي (ع) مي فرمايد: دو چيز را هيچگاه نبايد فراموش كرد يكي خداوند است و ديگري مرگ. و دو چيز را بايد فراموش كرد يكي نيكي هايي است كه ما در حق ديگران مي كنيم و ديگري بدي هايي است كه ديگران در حق ما مي كنند. و امام صادق(ع) مي فرمايد: سه چيز انسان را از ارزش هاي عالي باز مي دارد يكي دون همتي، ديگري ناتواني در چاره انديشي و آخري سستي اراده در تصميم گيريها. و اما انتخابات؛ انتخابات دو مرحله دارد يك مرحله اش توسط مسئولان اجرا مي شود مثل ثبت نام و بررسيهاي لازم و ديگري حضور پرشور مردم در پاي صند.وق هاي راي كه وظيفه و تكليف مردم است و شوراهاي اسلامي در اين خصوص بايد كوشش نمايند تا انتخابات پرشور داشته باشيم. كارهاي اجرايي انتخابات مجلس خبرگان از 13/7 /85 و شوراهاي اسلامي از 19/7 /85 آغاز خواهد شد و تبليغات از 16/9 /85 تا 24/9 /85 صورت خواهد گرفت و شرايط تحصيلات انتخاب شوندگان شوراها ؛ در شهرهايي كه تا يك ميليون جمعيت دارند كانديد بايد حد اقل مدرك تحصيلي ديپلم داشته باشد و نامزدهاي شوراهاي روستاها بايد حداقل سواد خواندن و نوشتن بلد باشند و سن انتخاب شوندگان بايد 25 سال تمام باشد. تعداد اعضا شوراهاي شهرهايي كه تا 50000 نفر جمعيت دارند 5 نفر و از 50000 تا 200000 نفر 7 نفر خواهند بود. تعداد اعضا شوراهاي روستاها از 100 نفر تا  1500  نفر جمعيت سه نفر اصلي و 2 نفر علي البدل و از 1500 نفر به بالا 5 نفر اصلي و 3 نفر علي البدل خواهند داشت. ملاك تعداد جمعيت سرشماري سال 1375 است و عمر قانوني شوراهاي دوره دوم تا 9/2/86 خواهد بود.

                                            گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده

تشـــــكر و قــدردانـــــــــــــــــــــي

درود و آفـــــــــــــــــــــرين بر جوانان دانش پژوه روستاي ماركده و قوچان، بويژه دلير دختران اين دو روستا كه توانستند دو سد را ؛ يكي كنكور و ديگري ديد تنگ نظرانه سنتي خانواده ها را بشكنند و وارد دانشگاه شوند. دلير دختران دانش پژوه ؛ اميد واريم قوي دل باشيد و با تلاش و كوشش شبانه روزي خود بتوانيد قله هاي علمي را فتح كنيد و با موفقيت خود ، اين باور ضد انساني بعضي از پدران و مادران را كه ؛ دختر تحصيلات دانشگاهي نمي خواهد را ، بشكنيد و باعث گشايش باب ورود گروهي دختران روستا به دانشگاه  شويد و به پدران و مادران بقبولانيد كه حق شماست و شايستگي اين را داريد كه تحصيلات عاليه داشته باشيد و به فرهيختگي دست يابيد و بجاي پختن كاچي و… عمر خود را در حال پژوهش و مطالعه بگذرانيد و افتخاري باشيد براي خود، خانواده و روستا.

 آواي ماركده با درج نام دانش پژوهان دختر و پسر اين دو روستا از زحمات آنها در جهت بالا بردن سطح اطلاعات و دانش خود و شكستن سد كنكور و ورودشان به دانشگاه، كه افتخاري است براي روستا و خانواده ، تشكر و قدرداني مي نمايد و به خانواده محترمشان تبريك مي گويد. نام دختر خانم هاي قبول شده : نرجس شاهسون فرزند محسن. راضيه عرب فرزند ابوالقاسم. سميه شاهبندري فرزند احمد. كبرا شاهسون فرزند فتحعلي.  نام قبول شدگان پسر : محمد عرب فرزند علي. داوود عرب فرزند سليمان. محمد شاهسون فرزند اصغر. سعيد عرب فرزند علي اكبر. امين عرب فرزند علي اكبر.

محمدرضا عرب فرزند حسن. محسن شاهسون فرزند عشقعلي. جليل عرب فرزند علي اصغر.

جلسه شوراي اسلامي

جلسه اي در تاريخ 27/6/85 ساعت 20 به رياست سيد اسماعيل حسيني و با حضور محمد عرب و محمدعلي شاهسون اعضا شورا، ابوالفضل عرب دهيار و آقايان : مسعود شاهسون، بهرام عرب فرزند نورالله، بهرام عرب فرزند ولي الله، شيخ حسينعلي عرب، اسكندر عرب، عطاالله شاهسون، غلامرضا خسروي، هيات امنا و مسئولان پايگاه بسيج و اصغر عرب بهورز مركز بهداشت و سركار خانم نوربخش كارشناس بهداشت مركز در محل دفتر دهياري تشكيل و روي موضوع هاي مختلف مذاكره و تصميمات زير اتخاذ شد.

يك: برابر توصيه زمانيان فرماندار شهرستان شهركرد در جلسه 21/6/85 در باره برگزاري مراسم بزرگداشت هفته دفاع مقدس بحث و مذاكره شد كه قرار گرديد مراسم در روستا برگزار و مسئوليت ها به شرح زير تقسيم گرديد نصب پرچم و پلاكارد ، دعوت سخنران جلسه و همآهنگي جهت سركشي از خانواده شهدا و ايثارگران و نيز غبار روبي مزار شهدا به عهده پايگاه بسيج ماركده باشد و هزينه برگزاري مراسم به عهده دهياري روستا قرار داده شد.

دو : جهت چگونگي ساخت سرويس بهداشتي جلو مسجد قرار گرديد دو نفر از اعضا هيات امنا مسجد آقايان مسعود شاهسون و مصطفي عرب ، يك نفر از اعضا شورا آقاي محمدعلي شاهسون و آقاي ابوالقضل عرب دهيار روستا مورخه 28/6/85 به اداره ميراث فرهنگي و گردشگري مراجعه و با مهندس حيدري پور مديركل مذاكره و اتخاذ تصميم نمايند.

سه : در آستانه بازگشايي مدارس قرار گرديد روز چهاشنبه 29/6/85 سركار خانم نوربخش باتفاق آقايان اصغر عرب و محمدعلي شاهسون و ابوالفضل عرب از مدارس روستا بازديد و كاستي ها را به مسئولان گزارش دهند.

چهار : سركار خانم نوربخش درباره وضعيت نامطلوب كشتار دام توسط قصابيها در روستا اظهار نارضايتي نمود كه پس از بحث و گفتگو مقرر گرديد شوراي اسلامي پيرو مكاتبات قبلي خود مجددا مكاتبه و از بخشداري درخواست تشكيل جلسه با مسئولان مركز بهداشت و دامپزشكي شهرستان نمايد.

پنج : به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان سركار خانم نوربخش از هيات امنا مسجد درخواست نمود ضمن غبار روبي مسجد كساني كه مسئوليت تهيه و توزيع چاي و ديگر خوراكي ها را در مسجد دارند جهت معاينات پزشكي به درمانگاه معرفي نمايند تا پس از معاينات كارت بهداشتي براي آنها صادر شود.

شش : شوراي اسلامي از حاضران در جلسه كه بزرگان روستا محسوب مي گردند درخواست نمود كه در فكر فراهم آوردن مكان مناسب براي استقرار شوراي حل اختلاف باشند چون در اين زمينه روستاي ما بسيار عقب مانده است.

هفت : به منظور اجراي دستور شماره 1328 مورخه 21/6/85 بخشداري سامان مبني بر تشكيل جلسه با مديران مدارس قرار گرديد محمدعلي شاهسون همآهنگي لازم را جهت دعوت از مديران مدارس، مسئولان بسيج، روحاني محل، بهداشت و دهيار روستا و تشكيل جلسه را انجام دهد.

هشت : مقرر گرديد دهيار روستا تعدادي تخته سيماني به منظور گورستان روستا خريداري و پس از استفاده در دفن مردگان از بازماندگان مبلغ تعداد مصرف شده را اخذ نمايد.

تشــــــــــــــكر و قدردانــــــــــــــــــــــــي:

درود و آفـــــــــــــــــــــرين بر دختران دلير و شجاع و تلاشگر روستاهاي ماركده، قوچان، گرمدره، ياسه چاه و صادق آباد كه با تلاش خود توانسته اند درسال تحصيلي 84 ـ 85 ضمن قبولي، نمره هاي بالايي را كسب و به موفقيت دست يابند. دلير دختران روستا ؛ خستگي به خود راه ندهيد و بكوشيد تا قله هاي علمي را فتح كنيد و افتخاري باشيد براي خود، خانواده و جامعه. آواي ماركده با درج نام دانش آموزان ممتاز دختر دبيرستان دخترانه قوچان تلاش و موفقيت آنها را ارج مي گذارد و با درج نام دبيران و كاركنان محترم دبيرستان از زحمات آنها نيز تشكر و قدرداني مي نمايد.

دانش آموزان ممتاز كلاس اول الف : سيده ليلا هاشمي فرزند سيد محمد با معدل 13/19 شاگرد اول. اكرم مرداني فرزند فيروز با معدل 92/18 شاگرد دوم. سيده الهام حسيني فرزند سيد اسماعيل با معدل 51/18 شاگرد سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس اول ب : زهرا علامي فرزند نورالله با معدل 57/19 شاگرد اول. زهرا كرمي فرزند محمد با معدل 19 شاگرد دوم. محبوبه پيرعلي فرزند غلامعلي با معدل 95/18 شاگرد سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم ادبيات : مريم مرداني فرزند شهرام با معدل 67/19 شاگرد اول. فاطمه عرب فرزند محمود با معدل 50/19 شاگرد دوم. عاطفه مرداني فرزند اكبر با معدل 47/19 شاگرد سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم تجربي : زهرا شاهبندري فرزند پرويز با معدل 14/19 شاگرد اول. ليلا شاهبندري فرزند فرامرز با معدل 09/18 شاگرد دوم. الهه شاهسون فرزند عليرضا با معدل 97/16 شاگرد سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس سوم ادبيات : مريم شاهسون فرزند عروجعلي با معدل 03/18 شاگرد اول. زهرا كرمي فرزند فريدون با معدل 89/17 شاگرد دوم. زينت كرمي فرزند نيازعلي با معدل 45/17 شاگرد سوم. دانش آموزان كلاس سوم تجربي : سودابه شاهسون فرزند خدارحم با معدل 36/18 شاگرد اول. طيبه عرب فرزند بهرام با معدل 30/18 شاگرد دوم. سميرا شاهبندري فرزند ذبيح الله با معدل 22/18 شاگرد سوم.

همچنين تشكر و قدرداني مي گردد از زحمات دبيران محترم و كاركنان اين آموزشگاه خانمها : هاشمي، رياحي، بهرامي، ناصري، كيانپور، صادقي، قليپور، حداد، مظاهري، حدادي، خيام، صحرانشين، رضائيان، صابري، كريميان، كمالي و آقاي يحيي عرب و  مدير محترم آموزشگاه سركار خانم واحد.  

حرف هاي مردم و نكته ها

يكم: يك همشهري قوچاني گفت: گفته مي شود مسئولان فدك براي تلاوت قرآن در جلسه افتتاحيه، از شهر قرآن خوان آورده اند! و در آغاز جلسه در مسجد قوچان هرچه گشته اند كه قرآن خوان شهري بيايد و قرآن بخواند او را نيافته اند چون او كنار رودخانه به گردش رفته بوده است لذا ناگزير يك نفر قوچاني قرآن خواند و جلسه رسميت يافت. مي پرسيم در روستاي قوچان و بعد از آن در روستاي ماركده يك نفر قرآن خوان نبود ؟!

دوم: يك همشهري ماركده اي گفت: يك مقاله اي آقاي شكرالله شاهسون در آوا نوشته و داستان دستور بالا زدن پرده ها را در مسجد، در ماه رمضان، بدستور شيخ سيف الهي، شرح داده بود، چنان برايم جالب بود كه، چند بار خواندم. چون خودم آنجا و شاهد قضيه بودم، وزشتي و پلشتي اين تصميم را همان شب و بيشتر با خواندن مقاله احساس كردم، انصافا عين واقعه را به قلم آورده بود.

سوم: ساعت 16 مورخه 17/6/85  از نجف آباد مي آمدم، از سنگ سوراخ به طرف ماركده، در راه، ليوان يك بار مصرف ريخته شده بود و هرچه به روستا نزديك تر مي شدم تعداد ليوان ها در ميان راه بيشتر بود و با گذر هر ماشيني آنها از سويي به سوي ديگر پرت مي شدند وقتي به جلو تاكسي تلفني رسيدم ديدم چند جوان به مناسبت جشن نيمه شعبان مشغول شربت دادن به مسافران و رهگذران اند و بعد از تاكسي تلفني هم تا جلو منزل همچنان ليوان ريخته بود. مي پرسم آيا نمي شد يك نفر هم مسئول جمع آوري ليوان هاي مصرف شده مي شد؟ من نمي دانم اين جوانان براي آلودن محيط چه توجيهي مي توانند داشته باشند؟ آيا به صرف اقدام به كارهايي كه جنبه مذهبي دارد هرنوع بي توجهي به محيط زيست و آلودن آن مي تواند قابل توجيه باشد؟

چهارم: از روزهاي اول تا 15 شهريورماه نمايشگاه كتاب استاني در شهركرد واقع در مصلاي اين شهر داير بود به جرئت مي توان گفت كمتر ماركده اي از آن مطلع شده و يا به بازديد و احيانا خريد كتاب رفته است چون من از حدود 20 نفر پرسيدم همه اظهار بي اطلاعي مي كردند. از طرفي ميدان ميوه و تره اصفهان و نجف آباد در يك اقدام همآهنگ تصميم مي گيرند روز جمعه 17/6 ميدان نجف آباد و روز شنبه ميدان اصفهان باز و فعاليت كنند، حد اقل 10 نفر در روز پنجشنبه 16/6  اين خبر را به من گفتند. اينكه همشهريان براي فروش محصول هلوي خود پرس و جو كرده و از فعاليت بنگاه هاي ميوه در روزهاي تعطيل آگاه شده اند درخور تحسين و نشان از هوشمندي آنها دارد ولي آيا بي خبري وبي تفاوتي آنها نسبت به نمايشگاه كتاب هم قابل توجيه ميتواند باشد؟

پنجم: در خبرها خوانديم كه روز 8/6/85 طرح فدك افتتاح شده است كه جاي خوشحاليست. بدين منظور مدير عامل محترم فدك طي دعوت نامه هايي از افراد مختلف دعوت به عمل آورده تا در جلسه افتتاحيه حضور يابند از جمله از رئيس شوراي گرمدره. ولي مدير عامل با اينكه خود ماركده ايست از دعوت رئيس شوراي ماركده دريغ نموده. مي پرسيم رئيس شوراي ماركده به اندازه شوراي گرمدره حقي بر قوچان و فدك نداشته و ندارد؟ و قابل احترام نيست؟ و آيا مي توان ريشه اين بي توجهي و بي احترامي مديرعامل فدك را نسبت به شوراي ماركده در تمايل به بيگانه پرستي جستجو كرد؟

ششم: به دنبال شكايت عده اي مبني بر بي نظم بودن ميني بوسهاي خط ماركده نجف آباد، از يكي از راننده ها علت را جويا شديم كه ديدم دل پر دردي دارد و گفت بعضي از مردم ماركده حقشان است كه بي نظم باشيم من همين پنجشنبه گذشته كه نوبتم بود عمدي نرفتم و به مردم لج كردم چون ساعت 30/12 ميني بوس گرمدره مي آيد و مردم خيلي راحت سوار مي شوند و مي روند آنگاه ما هم پشت سر آن خالي بايد برويم مسافري كه 10 تا 15 دقيقه صبر نمي كند تا با ماشين روستاي خودش برود سزايش هم همين است.

هفتم: يك همشهري گفت:  لطفا يك سري به گورستان بزنيد و با گوش دادن به حرفهايي كه در ارتباط با هزينه هاي كلان ساخت قبر مردگان زده مي شود خواهيد ديد كه رقابتي شديد براي ساخت تجملي قبر هم وارد هزينه هاي كمر شكن زندگي شده است و هر بنده خدايي كه به رحمت ايزدي مي پيوندد فرزندان او سعي مي كنند با خريد سنگ گران قيمت تر و تزئين بيشتر قبر، به ديگران پز بدهند كه بله ما چند صد هزار تومان خرج كرده ايم يعني از فلاني هم بيشتر. مي خواهم بگويم ما زنده ها مرده ها را هم با چشم و هم چشمي

 مان نمي گذاريم آسوده بخوابند.

هشتم: تعداد زيادي از مردم تلفني و يا حضوري اعتراض خود را نسبت به بي نظمي و بي مسئوليتي رانندگان ميني بوس خط ماركده نجف آباد اعلام داشته و نيز تعدادي تلفني به بخشدار سامان هم شكايت برده اند اين معترضين در خواست دارند كه رانندگان وظايف سرويس دهي خود را، با نظم انجام دهند.  

از ماست كه برماست

غروب روز دوشنبه 16/5/85 مصادف با شب ميلاد مولاي متقيان حضرت علي(ع) براي جلوگيري از برخاستن گرد و خاك ناشي از تردد وسائط نقليه جلوي منزلمان را آبپاشي مي كردم كه متوجه شدم سرنشينان بيشتر خودروهايي كه از سمت سد به سوي سامان در حركت هستند از شيشه اتومبيل خود ليوان هاي يكبار مصرفي را به بيرون مي اندازند، طوري كه رشته اي از اين ليوان ها در خيابان اصلي تشكيل شده و صحنه اي بسيار زشت و نازيبا را بوجود آورده بود. علت را جويا شدم و از يكي از بچه ها كه از محله بالا مي آمد سبب اين كار را پرسيدم كه گفت: در ميان آبادي به مناسبت شب ولادت حضرت علي(ع) شربت مي دهند. لختي به فكر فرو رفتم و با ديدن ماشين هايي كه اغلب مدرن و مدل بالا بودند و سرنشيناني كه قيافه هاي آراسته و امروزي را داشتند باخود گفتم اي كاش فرهنگ شهروندي اين افراد همپاي خودروهايشان پيشرفته و متعالي بود. من نمي دانم چرا اين جماعت نمي خواهند بدانند و بپذيرند كه براي پرهيز از پلشتي و داشتن شهر و روستايي زيبا بايد از پراكندن زباله دوري گزيد و آنها را در يكجاي مشخص جمع آوري نمود. همه مي دانيم كه در جامعه ي امروزي توليد زباله اجتناب ناپذير است اما مهم اين است كه بپذيريم نبايد زباله ها را بي مبالات در طبيعت بخصوص طبيعت زيباي حاشيه زاينده رود رها كرد، چرا كه اين ها علاوه برزشتي وجهه ي آبادي باعث آلايش خاك و آب مي گردد و به اين زودي ها هم تجديد و تجزيه نشده و به طبيعت بر نمي گردند.

خلاصه بر آن شدم تا ببينم منبع اين ليوان هاي يكبار مصرف كجاست. براي همين منظور به دنبال اين سرنخ به سمت محله بالا به حركت در آمدم. در مسير و در طول راه همه جا از اين ليوان ها ريخته بود تا اينكه به يكي از مغازه هاي ميان آبادي رسيدم كه تعدادي از آقايان با علاقه اي سرشار و با تلاش و تقلا مشغول پذيرائي از رهگذران سواره و پياده بودند. به محض رسيدن خودرويي از راه، يكي از بچه ها با سيني پر از ليوان شربت به سراغ آن مي رفت و سرنشينان هم ضمن برداشتن ليوان ها از چند متر جلوتر با اتمام نوشيدني آنها، ليوان ها را از شيشه اتومبيل به بيرون پرتاب مي كردند. متاسفانه سطل آشغال مناسبي براي اين منظور در نظر گرفته نشده بود و بدتر اينكه هيچكس هم راجع به نريختن ليوان ها در آبادي گوشزدي نمي كرد. به محض مواجه شدن با عوامل اين نذر و نشاط موضوع را به آنها متذكر شدم اما گويي كسي گوشش بدهكار نبود. و به گفته من توجهي نمي كرد. براي من واقعا دردناك بود چرا كه پاكيزگي آبادي به عنوان خانه ي همگاني بسيار بسيار مهم تر از اداي نذر و حاجت شخصي است. آيا اگر مولا علي(ع) در اين عصر حضور داشت راضي به اين كار مي شد؟ و آيا راهها و جاهاي ديگري براي اداي اين نذورات وجود ندارد؟ آيا نمي شود اين پول ها را در امر خير ، ساخت مؤسسه عام المنفعه و رفع نياز مستمندي صرف نمود كه قطعا مرضي و مقبول همه انسانهاي بزرگ و آزاده هم هست؟

 اما با اين همه آنچه براي من عجيب بود اينكه مسافران و گردشگراني را مي ديدم كه به مدل ماشين و پز خودشان نمي آمد دست به چنين كاري بزنند! من نمي دانم مگر نگهداري چند عدد ليوان براي دقايقي و بعد هم انداختن آنها در اولين سطل زباله چه سنگيني و چه خرجي مي تواند داشته باشد؟!  آي شمايي كه زيبايي ها را دوست داريد و همواره طالب زيباترين ها هستيد چرا نمي خواهيد اين زيبايي ها را حفظ كنيد و شمايي كه هميشه جامعه را به اتهام كم فرهنگي و ناتميزي، غير منصفانه مورد انتقاد قرار مي دهيد و خودتان را تافته جدا بافته مي دانيد چرا نمي خواهيد بپذيريد تا فرهنگ فرد فرد ما بالا نرود فرهنگ اجتماع اعتلا پيدا نمي كند و چرا نمي خواهيد باور كنيد اجتماع از تك تك ما آدم ها تشكيل شده است پس تا ما صالح نشويم جامعه اصلاح نمي شود.    

        شكرالله شاهسون ماركده « دوستدار محيط زيست»

  نـان     

يكي از مشكلات روستاي ماركده نان است. البته نه خود نان، بلكه آماده كردن نان. يعني تبديل آرد به خمير و پختن آن . همواره افراد زيادي هستند كه وقتي نان آن ها تمام مي شود در عذاب هستند كه چگونه خمير كنيم. شخصي مي گويد:  دكتر به من توصيه كرده حتا راه نرو ، حال چگونه خمير كنم. ديگري مي گويد: وقتي مشغول پختن نان هستم بچه ام بهانه گيري مي كند. و يا پير زني بايد به عروس و يا دختر خود التماس كند كه براي او نان بپزند. يا اينكه التماس راننده ي ماشين ها را بكند كه براي او از شهر تعدادي نان بياورند. بارها ديده ايم كه راننده ها نان ها را كف ماشين و يا روي صندلي ها كه عرق هزاران نفر را در خود جذب كرده مي گذارند. موضوع ديگر در رابطه با پخت نان، بودن و يا نبودن كپسول گاز است. ممكن است خانم خانه مي خواهد نان بپزد و كپسول پر در خانه نيست، و يا در آن لحظه مرد خانه هم در خانه نيست و يا اينكه كپسول در مغازه نيست، حال اين خانم خانه چه بايد بكند؟ درِ خانه كي را بزند؟ التماس چه كسي را بكند؟ بنظر من وجود يك نانوايي در روستا ضرورت دارد و لازم است اعضا شورا تدبيري در اين راه بينديشند. من پيشنهاد مي كنم نصف سهميه آرد خانگي را به خانواده ها و نيمي ديگر را به مغازه نانوايي بدهند و زير نظر و با برنامه ريزي مسئولان روستا نان پخت و به خريداران داده شود در اين صورت مرد و يا زن خانه نگران نبود نان درخانه نخواهند بود و با آرامش بيشترزندگي خواهندنمود.

                                                            خانم . م . عرب 

«اي برادر سيرت زيبا بيار»

در يكي از روزهاي تابستان از ميدان نقش جهان اصفهان در حال گذر بودم كه دونفر از گردشگران خارجي كه سرگرم تماشاي بناهاي ميدان، اين شاهكار عهد صفوي بودند نظر مرا به خود جلب نمودند. يكي از آنها آقايي بود با پوستي سفيد و قدي بلند و ديگري خانمي سيه چرده و احتمال زياد آفريقايي با قامتي نسبتا كوتاه و سمين و پوششي كه بسيار محجوبتر از خيلي از بانوان جامعه ما بود.

حضور اين دو در كنار هم مصداق « رومي روم و زنگي زنگ» و آيتي از آيات خداوند را در ذهن آدم تداعي مي كرد. من نمي دانم اين دو چه نسبتي باهم داشتند اما هرچه بود بسيار باهم صميمي و همدل بودند و بي توجه به اطراف و افراد، فقط نگاهشان را متوجه آثار باستاني و معماري حيرت انگيز ميدان و بناهاي با شكوه آن كرده بودند و آنچنان محو اين همه هنر گشته كه گويي متوجه آنچه در پيرامونشان مي گذشت نبودند. وجود اين دو انسان متفاوت از

 نظر رنگ و نژاد باعث شده بود تا هركسي از كنار آنها عبور مي كرد نگاه معني دار و تمسخر آميزي به آنها بيندازد. به يكباره اين مطلب به ذهنم خطور كرد كه ببينم نگرش هموطنان مسلمان شيعي مذهب من به آنها چگونه است. براي همين منظور با فاصله كمي در پي آنها به راه افتادم. بيشتر افرادي كه از كنار اين دو گردشگر رد مي شدند، تكه كلامي يا جمله اي به تمسخر با هم مي گفتند و يا ريشخندي از سر استهزا و ملامت از كنار آنها عبور مي كردند. مثلا يكي مي گفت اين چقدر سياه و آن چقدر ديلاق است. ديگري آنها را به شب و روز تشبيه مي كرد و آن يكي با نگاهي ملامت بار مي گذشت و بعضي هم عبارتهايي مي گفتند كه قابل نوشتن نيست! خلاصه هركسي چيزي مي گفت و رفتار نژاد پرستانه اي از خود بروز مي داد. با ديدن اين مردم ملامتگر با دلي مالامال از ملال و درد با خود گفتم اين دو نفر با همه تفاوتهاي جسماني و ظاهري كه دارند همديگر را به عنوان يك انسان پذيرفته اند و بي توجه به چَرده و چهره، و ايل و آئين با هم كنار آمده اند و گويي اين رفتارشان به كلام كتاب ما مسلمانان و سيره و شيوه بزرگان آيين ما بيشتر مي ماند و اينكه باور دارند:      

   «صورت زيباي ظاهر هيچ نيست         اي برادر سيرت زيبا بيار»

براستي چرا؟ ماملاك برتري و انسانيت را در ظاهر افراد جستجو مي كنيم؟ چرا انسانها را بابت آنچه در آن نقش و اختياري ندارند شماتت و تنها بر اساس ظواهرشان راجع به آنها قضاوت مي كنيم؟ آيا فكر نمي كنيم با اين كار« بر قلم صنع خطا» مي گيريم و بر نقش بند هستي و حيات عيب مي گذاريم؟ در اينجا به ياد شعري از «سنايي» افتادم كه آن را به عنوان هشدار و در قالب تمثيلي اينگونه بيان مي كند:

    ابلهي ديد اشتري به چَرا                        گفت نقشت همه كژ است چرا؟

    گفت اشتر كه اندر اين پيكار                     عيب نقاش مي كني، هشدار!

    در كژيم مكن به عيب نگاه                        تو زمن راه راست رفتن خواه

                                                              شكرالله شاهسون ماركده

نسل سوخته

من متولد سال 1361 هستم و نمي دانم شمايي كه اين نوشتار را مطالعه مي كنيد در چه دهه اي از تاريخ اين كشور به دنيا آمده ايد و تحولات و تغييرات قدرت سياسي و در پي آن ابعاد فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن را مشاهده كرده ايد. اما نسلي كه ما متعلق به آن هستيم بچه هايي بوديم كه كودكي هامان را با قلك هايي به شكل تانك كه براي كمك به جبهه ها پر مي شد همراه با قطع برق در شب هاي بمباران اصفهان با آن صداي آژير معروف و آن نواي بلند گويي كه براي جذب نيروهاي رزمنده براي جبهه ها يا آشپز براي پشت جبهه به ده مي آمد و با آن سيمرغ خاكي رنگ چندبار كوچه هايي كه مملو از رنگ زرد فقر بود را دور مي زد به ياد مي آوريم. اكنون سالها از آن دوران مي گذرد. جواناني كه حالا با نگاه نقادانه تري به روزگار نگاه مي كنند همان كودكاني هستند كه متولدين نيمه نخست دهه شصت هستند. يعني زماني كه دولت ايران خانواده ها را ترغيب به زاد و ولد مي كرد. شايد جنگ سالها طول مي كشيد و لازم بود نسل مسلمان افزون تر گردد. در خاطرمان هست كلاس هاي 40 نفره اي كه بوي نفس و عرق پا توان معلم خسته ده را به آخر مي رساند. سالهاي سختي كه از ترس قطعي برق در شب هاي زمستان همان عصر بايستي همه درس و مشق ها را جمع و جور مي كرديم. و همواره اين اميد بود كه آينده روشن است. و در انشاي تكراري علم بهتر است يا ثروت ، همگي علم را ترجيح مي داديم. سالهاي سختي كه ترس از تمام شدن نفت مدرسه معلم را ناچار مي كرد همان نيم ساعت اول بخاري را خاموش كند و آنوقت بود كه صداي چكيدن و بالا كشيدن آب بيني دانش آموزان سرما خورده اش را بهتر مي شنيد. و كتاب جغرافيا را باز مي كرد و مي گفت كه ما جزء نفت خيز ترين كشورهاي جهان هستيم. و آن سالها بود كه مدير مدرسه دم عيد يواشكي دو سه تايي از بچه ها را به دفتر مدرسه مي برد و ما هم با حس كنجكاوي كه داشتيم باز هم چيزي دستگيرمان نمي شد. دبيرستان و كنكوري كه عبور از آن كعبه آمال ما شده بود . و ما بوديم كه براي دولت دردسر شده بوديم. عجب ! چه حكايتي ! هرشب تلويزيون مفسران ريش آنكارد كرده اي را با آن يقه هاي معروف نشان مي داد كه شعار مي دادند نسل ما جوان است. و اين نسل بزرگترين سرمايه كشور ماست. اما آنچه ما دستگيرمان مي شد اين بود كه اصلا ما جوان ها مشكل دولت هستيم كه زيادي هستيم. يك بام دو هوا را ديديم و باورمان شد ! … و اين حكايت نسلي است كه همه چيزش مشكل است. درس خواندنش، دانشگاه، اشتغال، مسكن و ازدواجش و واقعا اين نسل به چه درد مي خورد ؟ واقعيت اين است كه نسل سوم انقلاب ما اينك به ارزيابي نسل گذشته خود مي پردازد كه چه مسائلي موجب شد كه كشور ما عليرغم داشتن منابع ثروت فراوان اينگونه فاقد دستآورد هاي قابل توجه براي فرزندان خود باشد. اول انقلاب ، كارگران كره اي براي پيدا كردن كار به ايران مي آمدند ولي الآن فارغ التحصيلان مهندسي بهترين دانشگاه هاي ما اگر بتوانند ويزاي كاري براي خود در كشوري مثل كره دست و پا كنند كلاه خود را به آسمان مي اندازند. اول انقلاب مردم ما حتي نام كشورهاي كوچك حاشيه خليج فارس را نمي دانستند ولي الآن اقشار متوسط جديد شهري ايران براي تفريح به اين كشورها سفر مي كنند. و حتا ترجيح مي دهند كه پولهاي خود را در بانك هاي اين كشورها ذخيره كنند. حديثي از امام صادق موجود است كه مي فرمايد اگر كسي آب و خاك داشته باشد و فقير باشد شايسته دوزخ است. و اين امروز نمود كاملي در ايران پيدا كرده است. چرا كه ما عليرغم داشتن همه موارد لازم جهت توانگري و ثروت همچنان دولت هايي فقر گستر حد اقل براي اكثريت مردم داريم. درصد رشد متوسط سالانه توليد ناخالص ملي ( gnp   ) ايران 21 برابر كمتر از كره جنوبي بوده است. در عين حال قدرت خريد مردم كره جنوبي 15 برابر افزايش يافته است. و اينجاست كه آن علامت سئوال بزرگ در ذهن ها ايجاد مي شود كه ما عليرغم اينكه بر منابع ثروت قدم مي زنيم چرا بازهم تنها مي توانيم خودمان را با عراق يا افغانستان قياس كنيم. گاهي اوغات كه بحث هاي كارشناسي بنزين از تلويزيون ايران پخش مي شود واقعا حس تاسف و تاثر بر انسان غلبه مي كند. ساليانه 5/13 ميليارد دلار قيمت سوخت داخلي است كه 5/1 ميليارد دلار آن واردات بنزين است. مصرف سرانه سوخت اتومبيل روزانه در ايران 11 ، در فرانسه 9/1 و در ژاپن 5/2 ليتر است. و اين يعني اينكه دولت به بهانه حمايت و شايد فشار خودروسازان با ايجاد انحصار اجازه نمي دهد ايراني سوار اتومبيل خوب و ايمن شود. و در عين حال از ثروت من و شما جهت سوخت اين اتومبيل ها خرج مي كند و مردم هم خوشحال كه بنزين 80 توماني مي سوزانند. غافل از اينكه چه هزينه هاي گزافي را پرداخت مي كنند. يا وقتي بحث مهاجرت مغزها مطرح مي شود واقعا جلوي مديريت مديران اين كشور علامت سئوال بزرگي مي گذاريم. بعد از انقلاب حدود 300 هزار نفر معادل مدرك دكتراي تخصصي p.h.d  تازه كار و بيش از دو ميليون نفر معادل حد اقل ديپلم از ايران مهاجرت كرده اند. با توجه به ارزش اين افراد در بازار كشورهاي صنعتي، ارزش مهاجرين ايران معادل 400 ميليارد دلار مي شود. ثروت ايرانيان مقيم خارج را بين 400 تا 600 ميليارد دلار تخمين مي زنند. و از همه تاسف بار تر اينكه با ارزش دلار در سال جاري، در چهل سال گذشته 3800 ميليارد دلار فرار سرمايه داشته ايم يعني معادل 190 سال صادرات نفت سال 1381. آري حلقه مفقوده در كشور ما بحران مديريت و بهره وري است. بحراني كه يك مدير تنها با انتصاب به شخص يا جناح و بدون هيچ ارزيابي از سازمان به سازماني ديگر و از وزارتي به وزارت ديگر مي رود. بدون اينكه حتا ارزيابي كوچكي از كارهاي او بشود. اصلا مديريت ها و پست ها ارث پدر يك طبقه از جامعه ايران شده است. كه تا نسل هاي بعدي هم ادامه دارد. و حالا اين وسط مردم و نسل جوان اين كشور است كه تاوان مي دهد. نسل جواني كه در نيازهاي اوليه خود بماند چگونه مي تواند نو آوري كند؟ چگونه مي تواند قوانين يا ابداعاتي ارائه كند؟ كه بشريت را وامدار خودش كند؟ وقتي جوان نتواند كاري مناسب، سرايي در خور و همسر و همدمي براي براي خودش دست و پا كند چگونه مي توان از او توقع داشت نوآوري كند و با خلاقيت هاي خودش ملتي را به رفاه و آرامش بيشتر برساند؟ ايده هاي نو مجاني بدست نمي آيد . جاي تاسف است كه طبق آمار رسمي 40 درصد جوانان ما جدا دچار آسيب روحي اند. گوش ما به شنيدن تاكيد ها عادت كرده است و بسيار شنيده ايم كه فلان مسئول يا فلان وزير بر حل اين مسئله تاكيد كرد اما آنچه كه مهم است عمل است و اينكه ببينيم در عرصه عمل چه اتفاقي مي افتد  و الا تاكيد خشك و خالي كه هنري نيست. آري روزگار خوش جواني نسل سوم انقلاب اينگونه مي گذرد. و بازهم بايد انديشيد به اينكه با چه راهكارهايي مي توان از اين بن بست بي هويتي، بيكاري و ولنگاري بيرون شد. بيان درد به شرط آنكه موجبات انديشيدن را فراهم آورد نيكوست. جواني دوره شور و شعف و شادابي است نه دوره دلزدگي و ياس و نا اميدي. اما آنچه از كوزه جوانان امروز برون مي تراود آن چيزي نيست كه از يك جوان انتظار مي رود. آوردن اعداد و ارقام كار آساني است. هنر آن است كه ما ايده ها و خلاقيت ها را مديريت كنيم. شرايط تغيير يافته جهان را خوب درك كنيم و نه تنها همراه زمان بلكه از زمان هم پيشي بگيريم. آينده و موفقيت از آن كساني است كه از زمان جلوتر باشند. و بالاخره لنگ دنبال زمان دويدن چندان براي ملت ها كار ساز نيست. بايد « فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم ».      مهدي عرب ماركده مرداد ماه 85

منابع : 1- رفيعي حسين، توسعه ايران، نشر حميديه، 1380–  2- گزارش توسعه سازمان ملل متحد در سال 2003 —  3- ميرباقري مرتضي، سازمان ملي جوانان، ياس نو، تاريخ 9/4/82 

تاريخچه ماركده(قسمت 36)

به جز قريه شهرك چهارمحال ساير دهات اين تفاوت عمل را پرداختند ولي مردم شهرك چهارمحال مامور وصول خوانين را جواب داده و اظهار نمودند ، ما در كشور يك دولت داريم و يك ماليات بدهكاريم كه پرداخته ايم و ديگر مطالبه تفاوت ماليات از طرف خوانين بي موضوع است  و بلافاصله پس از اين جواب گويي ، چندين نامه به وزارت جنگ، وزارت كشور و وزارت دارايي نوشته و درخواست نمودند كه خوانين بختياري را از مطالبه اين وجه بيمورد منصرف نمايند اين نامه ها را 6 نفر از دلير مردان مردم شهرك بنام هاي ، آميرزا آقا خدابنده، آقا محمد خدابنده، آقا رضا فروزنده، مشهدي خدابخش روحاني، حاج سيف الله قلي پور و حاج جعفرقلي اميرخاني به نمايندگي از همه مردم امضا كردند. سردار محتشم ايلخاني و اميرجنگ ايلبيگي حاكمان وقت بختياري و چهارمحال، شش نفر امضا كننده نامه ها را به شهركرد احضار كردند، پس از ورود به شهركرد، آنها را زنجير و زنداني كرده و پس از يك شبانه روز ، به جرم اينكه شكايت كرده اند به محاكمه كشيدند، پس از محاكمه به جرم همين كار پاهاي آنها را چوب و فلك كردند و چوب مفصلي زدند، پس از چوب كاري دوباره زنداني شدند و با وساطت يكي از بزرگان شهركرد مبلغ 700 تومان از آنها گرفته و آزاد كردند. 400 تومان تفاوت ماليات، و 300 تومان به اضافه چوب خوردن ها جريمه شكايت كردن. سال بعد سردار ظفر و سردار جنگ حكومت چهارمحال را داشتند، مجددا همان 400 تومان را مطالبه كردند و وصول نمودند، در اين سال همان شش نفر نمايندگان مردم شهرك جهت شكايت به تهران رفته و در اين وقت رضا شاه بعدي نخست وزير شده بود كه با شكايت هاي زياد ، موفق مي گردند پول هاي اضافي را باز پس بگيرند»

در اينجا عين نامه تهديد آميز مادر محمدرضا خان مشهور به سردار فاتح و زن حاج امام قلي خان ايلخاني و مادر بزرگ دكتر شاپور بختيار را جهت نمونه ديگر مي آورم تا همشهريان بويژه جوانان با جوي كه پدر بزرگانشان در آن زندگي مي كردند بيشتر آشنا شوند. اين خانم كه بي بي مي ناميدندش اين نامه تهديد آميز را به چند نفر رعيت هايش كه براي نپرداختن ماليات اضافه شكايت پيش دولتيان برده اند نوشته است.

« مقرب الحضره، ملاخاني كدخدا با آن همه محبت و مساعدت و همراهي هاي من در باره شما منتظر نبودم  كه از پاييز تا كنون بناي فساد و فتنه را گذاشته برادرت را با اسد و ابراهيم وا داشته به هرزگي كردن  و مرتكب شرارت شدن. شنيدم از قرار راپورت داخله حضرات دوپلاني با پسر ملا اردلي ارسال و مرسولي دارند كه ما از تاريخ امروز هيچگونه مالياتي نمي دهيم و ملك از خودمان داريم و به دولت ماليات خواهيم داد. بسيار خوب، كار رعيت بجايي رسيده كه اين حرفها را بزند. اينك اكيدا به شما نوشته مي شود كه دست از اين حركات برداريد وگرنه به ارواح مبرور حاج ايلخاني طاب ثراه، شخصا سوار شده به دوپلان ميروم و مرتكبين را به مجازات مي رسانم. اما بهتر است كه خودتان جلوگيري كنيد كه باعث خرابي خودتان نشود. امروز وقت گرفتن ذغال و ماليات و غيره است حضرات خود را ياغي ناميده اند شما اطلاع داشته باشيد انشا الله به اميد خدا روز 14 بعد از عيد مي آيم و همه را به مجازات سخت مي رسانم. حضرات بروجني كه با ارباب ها طرف شدند چه صرفه بردند و كي از طرف دولت بدادشان رسيد عاقبت آمدند با عالم پشيماني امان خواستند و با گردن هاي كج در خانه ارباب رفتند. درويش ناغاني با آن همه طهران رفتن و اصفهان آمدن ديديد چگونه به سزاي خود رسيد. پس به همين حال بماند تا انشا الله زمان تشريف فرمايي حضرت سردار فاتح بر عموم مشايخ معلوم كنم ( از قيامت خبري مي شنوي، دستي از دور بر آتش داري ) از قديم الايام همين طور حق ناشناسي بوده و حق ولي نعمت خود را نشناختيد و هميشه دچار بلاهاي سخت شديد بعد از اين محبت از من نخواهيد ديد و آماده باشيد. بتاريخ شهر صيام 1345 (امضا و مهر )  بيگم». آقاي وحيد دستگردي مي نويسد « سردار فاتح به حكم مادرش هنگامي كه براي تنبيه رفته بوده عده اي از رعيت ها به استقبال آمده كه با تفنگ زده چند نفر را مجروح و مقتول نموده است»( نقل از مجله ارمغان، آذر و دي ماه 1305 ، سال هفتم ، شماره 9 و 10. )

بختياريان از هر موضوع و پديده اي سوء استفاده مي كردند و دسترنج مردم را از دستشان بيرون مي آوردند. آقاي عبدالعلي خسروي كه خود بختياري است و چند جلد كتاب بنام تاريخ و فرهنگ بختياري نوشته و تلاش نموده از بختياريان چهره اي بهتر ارائه دهد مي نويسد ؛« …(خانهاي بختياري) از زمين هاي متصرفي خود كه رعايا روي آن كار مي كردند بهره مالكانه مي گرفتند، از زمين هاي آبي يك سوم و ديم يك چهارم دريافت مي كردند، از املاك خود واقع در روستا« سرخيشي » مي گرفتند در كتوند از روستاهاي شوشتر از هر مردي كه ازدواج مي كرد مبلغي به عنوان مردي دريافت مي كردند، در جنگها سهمي از غارت و غنائم جنگي به خوانين مي رسيد، در داوريها مخصوصا در خون بست درصدي از بهائي كه رد و بدل مي شد از آن خوانين بود… در اين دوره خوانين صاحب اختيار جان و مال مردم ايل بودند و تمام دستورات و فرامين خود را توسط كدخدايان به اجرا در مي آوردند آنان نيز با استفاده از قدرت و نيرويي كه اين چنين به آنان تفويض شده بود به هرگونه اجحافي دست مي زدند» ( نقل از تاريخ و فرهنگ بختياري، نوشته عبدالعلي خسروي، جلد دوم ، صفحه 84و 85 چاپ 1372 ). راه ديگري جهت بردن دست رنج مردم توسط خان هاي بختياريان را بخوانيد. در سال 1335 يا 36 ه ق يك نفر از مردم ماركده از خاندان دلاك ها فوت مي نمايد. اين فرد فرزند نداشته است و اموال باقي مانده به يكي از اقوام هاي نزديك بنام مشهدي علي قلي ، پسر حاج محمد دلاك مي رسد. خبر فوت فرد فوت شده در چغاخور به خانهاي بختياري مي رسد. خان كتبا به كدخدا علي مي نوبسد فردي كه فرزند ندارد پس از فوت، اموالش مال حاكم است و هرچه زود تر اموال فرد فوت شده را جمع و تبديل به پول نقد نموده و به چغاخور بفرستيد. كدخدا علي موضوع را به علي قلي ابلاغ مي نمايد.و علي قلي از كدخدا چاره جويي مي خواهد. سرانجام به راهنمايي كدخدا علي ، علي قلي وسائل دلاكي آن روز مثل يرگن، سنگ، شانه، قيچي، كيسه حمام و… برمي دارد و همراه كدخدا علي به چغاخور مي روند و در آنجا كدخدا گواهي دروغ مي دهد كه فرد فوت شده دلاك بوده و از مال دنيا به جز اين وسائل چيز ديگري نداشته است. بايد گفت بهره كشي و چپاول و ستمگري لران حد و مرزي نداشت آنها رعيت ها را همانند بردگان خود مي پنداشتند. بدينجهت هرجا و هرگاه به رعيت ها برخورد مي كردند، دستور انجام كاري را به آنها مي دادند. مانند دروكردن علف براي اسبان، به چرا بردن و آب دادن اسبان، بردن و جابجا كردن محصول سهم مالكانه، نامه و يا پيام بردن از روستايي به روستاي ديگر. و حتي انجام كارهاي شخصي مثل دوختن لباس و كفش و… لران بختياري از نظر برخورد اجتماعي بسيار بي ادب بوده اند آنان ضمن برخورد با رعيت هاي خود از آنان انتظار داشتند كه نهايت احترام و تعظيم را نسبت به خان و لران همراه انجام دهند در غير اين صورت به رعيت ناسزا ها گفته و او را كتك مي زدند. اين انتظارات خان حد و مرز نداشت و انتظارات خاني با خان ديگر متفاوت بود و هيچ قانون و شكل واحدي نداشت و رعيت در حقيقت نمي دانست چگونه بايستي رفتار نمايد. براي نمونه ؛ رعيتي هنگامي كه روي خر خود سوار است و از راه عبور مي كند به خان سوار احترام مي گذارد و خان چيزي نمي گويد. حال همين كشاورز اين عمل را در مقابل خان ديگر نيز انجام مي دهد خان دوم ممكن است ناراحت شده كه چرا از خرت پياده نشدي و احترام بگذاري به همين جهت او را ناسزا گفته و دستور داده تا اورا تنبيه نمايند.     ادامه دارد.                                        محمدعلي شاهسون ماركده