آوای مارکده شماره 81 -یکم آبان 1385

افزايش سرانه هزينه جمع آوري زباله

دهياري روستاي ماركده طي نامه شماره 79 پيشنهاد نموده به منظور تامين مقداري از كسري هزينه جمع آوري زباله، سرانه دريافتي از شهروندان كه ماهيانه 75 تومان است به مبلغ يكصد تومان افزايش يابد. شوراي اسلامي در جلسه مورخه 18/7/85 خود پيشنهاد دهياري را بررسي و به اتفاق آرا تصويب نمود و قرار گرديد طلب ها تا 31/6/85 براساس سرانه 75 تومان و از 1/7/85 به بعد بر اساس يكصدتومان محاسبه و اخذ گردد. در همين جلسه مقرر گرديد هريك از شهروندان كه براي دريافت خدمات به شوراي اسلامي مراجعه مي نمايند در صورت داشتن بدهي هزينه جمع آوري زباله، شورا پس از اخذ طلب دهياري ارائه خدمات نمايد.

سرشماري عمومي نفوس و مسكن

بخشداري سامان طي نامه شماره 1565 مورخه 13/7/85 دو نسخه پوستر مربوط به سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 1385 را به اين شورا ارسال و درخواست نموده جهت آگاهي و همكاري مردم با آمارگيران در جاي مقتضي نصب گردد. متن پوستر به شرح زير است.

« سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1385 طي مدت 20 روز از تاريخ 6 تا 26 آبان ماه با مراجعه مستقيم آمار گيران به كليه مكان هاي سكونت خانوارها انجام مي گيرد. شخص آمارگير ضمن رويت شناسنامه تمام افراد خانوار، از سرپرست خانوار و درصورت عدم حضور وي از مطلع ترين عضو حاضر خانوار درخواست مي كند كه به سئولات مندرج در پرسشنامه سرشماري سرشماري پاسخ دهد و سپس پاسخ هاي ارايه شده را در پرسشنامه ويژه آن خانوار وارد مي نمايد. آمارگير فردي است قابل اعتماد و آموزش ديده كه جمع آوري اطلاعات سرشماري را برعهده دارد. او كسي است كه ؛ 1- كارت شناسايي معتبر با عنوان آمارگير سرشماري به همراه دارد. 2- جليقه اي به رنگ سورمه اي برتن دارد كه آرم سرشماري در پشت آن و آرم مركز آمار ايران بر روي آن ديده مي شود. 3- با پرسشنامه سرشماري كه آرم و نام مركز آمار ايران روي آن ديده مي شود به شما مراجعه مي كند، سئوالات مندرج در آن را از شما مي پرسد و پاسخ هاي شما را در آن مي نويسد. شخص آمارگير مجاز نيست به جز سئوالاتي كه در پرسشنامه درج شده و طبق قانون موظف است مطرح كند، هيچ سئوال ديگري از شما بپرسد.

حرفهاي مردم

يكم : يك همشهري تلفني : آقاي شورا ؟! چقدر خوابتان سنگين است ؟! بيدار شويد ! و دهيار را هم بيدار كنيد ! چشمانتان را بماليد و ببينيد كه زمين مرده شوي خانه قديم روستا را كه وقف بود تصرف كردند و مالك شدند. اگر چند روز ديگر در خواب بمانيد حمام قديمي مان ، كه يادگار پدربزرگانمان است ، هم تصرف و به مالكيت شخصي در خواهد آمد ! آيا بايد با صورِ اسرافيل بيدارتان كرد ؟ اگر بگوييد بيدار هستيم مي پرسم پس با اين بنده خدا دو دوتا چهار تا داريد! كه نمي توانيد چيزي بگوييد؟!

دوم : يكي از همشهريان در جلسه شوراي اسلامي 18/7/85 گفت: شنيده ام كه در جواب اعتراض يكي از اعضا شورا به خاكبرداري محل مرده شوي خانه قديم گفته شده؛ زير سوورد روبروي خانه مرحوم حاج رجب قبلا مرده شوي خانه نبوده است. من كه 53 سالم است گواهي مي دهم كه زير سوورد سوراخي بود كه هميشه از اين سوراخ آب بيرون مي ريخت ديوار هاي خراب مرده شوي خانه قديمي هم هنوز پا برجا بود. موقعي كه من حدود 10 سالم بود شادروان فيض الله شاهسون با هزينه شخصي اين ساختمان را بازسازي نمود سقف آن را پوشاند داخل ساختمان با سيمان حوض ساخت قالب بند و متخصص سيمان كار حوض هم شادروان سيد حسين حسيني بود و پس از اتمام ساختمان و نصب در، روي ديوار مقابل در ورودي با خط زيبا و خواناي خود نوشت« وقف روستاي ماركده»

سوم : ساعت 17 مورخه 23/7/85 يكي از جوانان تحصيل كرده روستا زنگ زد و گفت : در جلسه مسجد بودم و براي بعضي از همشهريانم بسيار متاسفم. چون حتا توانايي درست و خوب غرض ورزي كردن را هم ندارند و روش آن را هم بلد نيستند. غرض ورزي شان بيشتر به كاريكاتور شبيه بود. پيشنهاد مي كنم اگر مي خواهند غرض هم بورزند ، غرض خود را در يك لفافه اي بپيچند و با استدلال هاي رنگ و لعاب دار مطرح كنند، نه عريان! با اين لحن كه حرف زدند خواجه حافظ شيرازي هم از فاصله چند قرن دانست كه اينان غرض دارند نه انتقاد و نظر! و هدفشان صرفا تخريب است.

چهارم: چكيده نامه طولاني يك همشهري دو جمله زير است.

 روز 27/7/85 ساعت 40/19 جمله اي بدين مضمون از زبان امام جماعت وقت از بلنگوي مسجد پخش شد. كساني كه صداي اذان را مي شنوند و به مسجد براي اقامه نماز نمي آيند يهودي اند !!. و سال گذشته نيز در خطبه هاي نماز عيد فطر ماركده گفته شد : كساني كه به مسجد نمي آيند كافرند!! مي پرسم اين جمله ها براي فراري دادن مردم گفته مي شود و يا براي جذب كردن مردم؟ اگر هدف جذب مردم است جمله هايي كه بوي الرحمان از آنها به مشام مي رسد بهتر مي تواند مردم را به سوي نماز و مسجد بكشاند.

تابــــــــــــــــــــــــوت

تابوت واژه اي است عربي كه به زبان فارسي راه يافته است و آن صندوقي چوبي است كه انسان مرده را در آن نهند و جابجا كنند و به قبرستان برند. تابوت يكي از ابزار و وسيله ضروري و مورد لزوم در جامعه است. طبيعتا نام تابوت و ديدن آن چندان براي شنونده و بيننده خوشانند نيست چون اين وسيله زماني به كار آيد كه تلخ كامي و نا خوشايندي است ياد آور غم و مرگ است. مهم و جالب اين است كه علارغم اينكه ديدن و شنيدن نام آن خوشايند نيست سرانجام و پايان زندگي هر آدمي برخورد با آن است و در آن هنگامه كه فردي فوت مي كند ناگزير از اين وسيله جهت جابجايي او سود مي جويند. با اينكه تابوت اولين محلي است كه فرد مرده را پس از بستر مرگ در آن جاي مي نهند و با آن برخوردش مي دهند و از قديم گفته اند مردن براي همه يكسان است ولي چون دست بشر هنوز در اين مرحله هم دخالت دارد ديده شده اغنيا تابوت ها را هم مزين مي كنند، از جنس بهتر مي سازند و يا با پارچه هاي گران بهاتر مي پوشانند تا از فقرا متمايز گردند.

          نخست آنكه تابوت زرين كنيد        كفن بر تنم عنبر آگين كنيد

ولي طبقات پايين اجتماع همچنان از تابوت هاي معمولي استفاده مي كنند

          نه تابوت يابم نه گور و كفن        نه بر من بگريد كسي زِ انجمن

شنيده ها و ديده ها حاكيست بسياري از روستا هاي اطراف ما تابوت نداشتند و ناگزير مرده هاي خود را روي نردبام مي بستند و به سمت گورستان مي بردند ولي روستاي ماركده اين چنين نبود و از دير باز مردگان خود را با تابوت به قبرستان حمل مي نمود و تابوت را در كنار مرده شوي خانه مي نهادند تا نوبت دگر آيد. تابوت موجود روستاي ماركده بيش از 80 سال قدمت دارد و جا دارد از سازنده آن يادي گردد. علي پسر حاج كريم مشهور به علي كدخدا و يا كدخدا علي بود. عمر طولاني نمود ساليان دراز و متمادي كدخداي روستاي ماركده بود. علاوه بر كار كشاورزي نجار ماهري هم بود. در آن زمان نجار علاوه بر ساخت درب و پنجره با همكاري آهنگر روستا بسياري از ادوات كشاورزي مثل چوم و خيش و… را مي ساخت. مي گويند كدخدا علي مردي دانا، باتجربه، آرام، متين و بردبار و كريم النفس بود. خاطره جالبي كه از او بر سر زبانهاست اين است كه خود و زنش با اينكه چندان بيمار سختي هم نبودند در ظرف يك ساعت تفاوت فوت نموده اند. فوت ايشان را در حاشيه قرآن سال 1318 ه ش نوشته اند. مي توان حدس زد كه 10 تا 15 سال قبل از فوت تابوت فعلي را ساخته باشد يعني حدود سالهاي 1305 كه اكنون مي شود حدود 80 سال. روانش شاد باد.

                                                              محمدعلي شاهسون ماركده

نقدي بر تناقض رفتاري

جهان چون خط و خال چشم و ابروست      كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست

در آواي شماره 80 مقاله اي تحت عنوان تناقض رفتاري به چاپ رسيده بود كه فكر مي كنم قابل تحليل و نقد باشد . در اين كه بايد گرامي بداريم زاد روز ولادت و شهادت ائمه را شكي نيست و هركس به هر طريقي كه مي تواند سعي مي كند اين روز ها را گرامي بدارد و به لحاظ زنده شدن ياد و خاطره ائمه هدا و الگو گرفتن از روش زيست آنها و لحاظ كردن در زندگي روزمره سعي دارد با اندوخته، توانايي و هنري كه دارد به همنوعان خود گوش زد كند كه ممكن است در قالب مقاله، عكس، نقاشي، خط، نمايشي، دعا، زيارت، نذري و كمك و يا… صورت پذيرد. اينكه جوانان روستا به پخش شربت و شيريني سعي مي كنند خاطره شيريني را از آن امام حمام در اذهان زنده كنند كار پسنديده و قابل تقدير است ولي مديريت قوي بايد باشد كه مواظب آلايندگي هاي محيط زيست هم باشد. گذاشتن چند سطل زباله در مسير توزيع شيريني و شربت و يا حتي گرفتن نايلون هاي زباله در دست و تذكر به راهگذران ضمن اينكه زباله هاي حاصله جمع آوري شود عملا به راهگذران نشان داده ايم كه محيط زيست را آلوده نكنيم و اهميت حفظ محيط زيست در زندگي روز مره را روشن نموده ايم. ولي اينكه بگوييم جلوگيري از نشستن رهگذران در باغ هايمان و خسارت زدن به درختان و نيز برخورد با بي حجابي و جلوگيري از ناهنجاريها با پذيرائي كردن از همين رهگذران تناقض دارد فكر مي كنم كمي غير منصفانه باشد. چرا كه اگر بر اين باور باشيم فكر مي كنم آيه شريفه قرآن كه در مورد امر به معروف و نهي از منكر را زير سئوال ببريم. امر به معروف و نهي از منكر يكي از واجبات دين ماست و بر همگان است كه در زندگي روز مره لحاظ كنند. اگر مي گوييم رهگذر حجابت را حفظ كن به باغ مردم خسارت نزن، بي بند و باري نكن در اصل نهي از منكرات كرده ايم و اگر شيريني و شربت توزيع مي كنيم امر به معروف مي كنيم و مي گوييم آقا يا خانم رهگذر امروز روز ميلاد است ما شاد و خرسند هستيم شما هم شاد باش و شايد باشند افرادي بين رهگذران كه بانوش جان كردن يك ليوان شربت به ظاهر بي ارزش به عمق و نفس قضيه پي ببرند و به نوعي تحت تاثير قرار بگيرند. و حد اقل يك مقداري مراعات كنند. و خلاصه اينكه خيلي گير ندهيم و گرچه دوستدار اين هستيم كه طبيعت زيبايمان بكر و زيبا بماند و بگذاريم روستايمان سوت و كور باشد.

  محمد عرب 20/7/85

مهر طلب

وقتي ما به عنوان يك آدم معمولي جامعه از نظر ظاهر و فيزيكي به يك آدم و يا آدمهاي ديگر جامعه مي نگريم بي گمان آنها را دو گونه خواهيم ديد و يافت. آدم ها يا سالم اند و روند زندگي عادي خود را طي مي كنند و يا بيمار اند و در بستر بيماري و يا دوره بهبودي خود را مي گذرانند. ولي وقتي يك نفر كه آشنا به مسائل رواني است و يا اطلاعات تخصصي در زمينه روانشناسي دارد و به آدم ها بنگرد مسائل فرق مي كند و گونه اي ديگر آنها را مي بيند. در اين ديد انسان ها سه دسته اند يعني از نظر يك نفر آشنا به مسائل رواني انسان ها سه گونه اند. سالم، بيمار و نرمال. در اين تقسيم بندي گفته مي شود كه حدود 2 تا 3 درصد آدم هاي جامعه ، سالم اند. و حدود 18 در صد بيمار اند. و حدود 80 در صد نرمال اند. انسان سالم داراي ويژگي هاي متعدد و ارزشمند و والاي انساني است از جمله رفتار، گفتار و كارهايش بر اساس داده هاي منطق علمي و عقلي استوار است. انساني است خردگرا و نوع دوست. خصلت هاي منفي مانند حسادت ، خودشيفتگي، تعصب و خودخواهي در او نيست و يا بسيار ضعيف است. داراي شخصيت برجسته اي است ، بيماري و نا هنجاريهاي ناشي از فرهنگِ اجتماعي در او نيست. داراي فرهنگ ، رفتار و گفتاري متمايز و از استقلال رفتاري برخوردار است و شخصيتي آزادمنش دارد وابستگي هاي او به شخص و يا چيز هاي ديگر ناچيز است، تكيه گاه و معرف شخصيت او ايمان به پاكي ها، علم و آگاهي، رفتار و گفتار و كردار درستش است.

 و انسان هاي بيمار جامعه داراي مشخصه ها و ناهنجاري هاي رفتاري اند كه ناشي از نا بساماني هاي رواني آنهاست مانند انسان هاي خودشيفته. و انسان هاي نرمال آدم هايي هستند كه با نظام فرهنگي و ساختار ارزشي و هنجاري اجتماعي جامعه همآهنگي دارند يعني براي رسوا نشدن ، كامل همرنگ جامعه شده اند. بايد دانست ميزان و درصد اين تقسيم بندي در همه طبقات اجتماعي به يكسان توزيع نشده بلكه تعداد آدمهاي بيمار در طبقات پايين جامعه بيشتر است و تعداد آدمهاي نرمال در طبقات متوسط جامعه فراوان تر و درصد آدمهاي سالم در طبقات بالاي اجتماع چشمگير تر است.

 پرسشي كه مطرح مي گردد اين است كه كلمه نرمال چيست ؟ نرمال  normal  از زبان هاي فرانسوي و انگليسي وارد زبان فارسي شده و به معني عادي و معمولي است و در حوزه علم روانشناسي داراي تعادل رواني و بهنجار

معني مي دهد و به آدمهايي اطلاق مي گردد كه با نظام فرهنگي و ساختار ارزشي و هنجارهاي اجتماعي جامعشان همآهنگي دارند، صددرصد همرنگ جامعه اند. و هيچ در انديشه اين نيستند كه رفتارهاي اجتماعي شان با اصول عقلي سازگاري دارد يا نه ؟ با منطق علمي همآهنگي دارد يا نه ؟ در راستاي خرد آدمي اند يا نه ؟ با اصول اخلاقي همخواني دارند يا نه ؟ بلكه بخاطر اينكه در جامعه انگشت نما نشوند و مردم نگويند رفتارشان جور ديگري است و ، حفظ آبرويشان ، رسومات جامعه را مو به مو اجرا مي نمايند. هر چند ممكن است در اجراي رسومات جامعه دچار رنج و سختي و خسارت هم گردند. چون از داوري مردم سخت مي هراسند خود را با باورهاي رايج و رسومات جامعه همرنگ مي نمايند. از آنجاييكه هيچ فرهنگ جامعه اي نيست كه صد در صد سالم باشد و فرهنگ ها هم بيماريهاي خاص خودشان را دارند. و اين بيماريها از طريق آموزش و پيروي از نسلي به نسل ديگر انتقال داده مي شود. آدم نرمال همه آموزه هاي فرهنگي را دريافت مي كند و مي آموزد و اين در حالي است كه آدم سالم آموزه هاي فرهنگي را غربال مي كند. غربال در اينجا چيست ؟ تعقل و خرد آدمي نقش غربال را دارد، نكات مثبت را مي گيرد و نكات منفي را دور مي ريزد. بنابر اين آدم هاي نرمال جامعه بيماري هاي فرهنگي جامعشان را هم مي گيرند و با خود دارند و انتقال هم مي دهند با اين حال در جامعه، عادي و طبيعي بنظر مي رسند ولي از دو طريق و ديدگاه بيماري هاي آنها تشخيص داده مي شوند. يكي ديدگاه و ملاك و معيار منطق علمي است كه مسائل را از ديد تعقل و خرد و رابطه علت و معلول بررسي مي كند و ديگري از ديد آدمهاي جامعه هاي ديگر است. آدمهاي نرمال جامعه ممكن است جزء يكي از اين سه تيپ شخصيتي باشند. مهر طلب ، برتري طلب و عزلت طلب. هريك از اين تيپ هاي شخصيتي كه آدم هاي نرمال جامعه اند هرگاه درجه و ميزان خصوصيت شخصي شان به خصوصيت شخصيت هاي سالم جامعه نزديك تر باشند در جامعه و زندگي شخصي شان موفق تر، كارآمدتر، مثبت تر، مفيدتر و مقبوليت اجتماعي شان هم بيشتر خواهد بود. ولي هرگاه درجه و ميزان خصوصيت شخصي شان به خصوصيت تيپ هاي بيمار جامعه نزديك تر باشند وارد حوزه جمعيت 18 درصد بيماران رواني اجتماع مي شوند. در اين مقاله قصد اين است كه خصوصيت شخصيتي و رفتاري آدم هاي تيپ مهر طلب بررسي گردد . نخست ممكن است پرسيده شود خود مهر طلب يعني چه ؟ و چرا چنين اصطلاحي به اينگونه آدمها اطلاق مي گردد ؟ كه بايد گفت اشخاص مهر طلب كالايي بنام مهر و محبت در توشه و لايه هاي شخصيتي شان  ندارند و خواهان محبت اند ، تشنه محبت اند و گداي محبت اند. بدين جهت چنين اصطلاحي به آنها اطلاق شده است چون در طول عمر خود هميشه در پي دريافت محبت اند. چرا ؟ براي اينكه در اين زمينه كمبود دارند و بايد با تاسف گفت كه شايد تا پايان عمر هم نتوانند كمبود هاي خود را جبران و به آرامش برسند. در اينجا پرسشي مطرح مي گردد كه چه عواملي باعث شده كه اين آدم ها دچار چنين بيماري و تيپ شخصيتي گردند ؟

انسان از بدو تولد تا سه چهار سالگي يك وجود تشنه براي دريافت محبت دارد. كودك در اين مقطع رشد سني بايد بدون قيد و شرط مهر و محبت سرشار بيند ، عشق و محبت بگيرد. مادر و ، در كنار او پدر بايد محبت را در وجود كودك خود بريزند محيط خانه را امن، صميمي، سالم و رابطه ها را محبت آميز توام با احترام بنمايند. كودك در چنين جوي يك موجود سالم، بار خواهد آمد و به خوبي ها، پاكيها ايمان خواهد داشت آنگاه در زندگي خوبي را بخاطر خوبي انجام مي دهد. نه براي اينكه مردم او را خوب بدانند بدين جهت از هيچ كس انتظار پاداش ، تعريف، تمجيد و تشكر در ازاء كارهاي خويش ندارد  چون باورش اين خواهد بود كه مهر و عشق و محبت اساس آفرينش جهان است، اساس انسانيت انسان است و خوب ترين چيزهاي دنياست. آنگاه شما با يك آدمي روبرو خواهيد بود كه مهربان است و كسي كه مهربان است هم مهر مي ورزد و هم مهر را مي پذيرد و كارهايش را از سر عشق و علاقه انجام مي دهد و از مردم هيچ طلبي ندارد، انتظاري ندارد ، چشم طمعي ندارد چون چنين آدمي در وجودش در تكامل شخصيتش براي كارهاي خوب انجام شده اش پاداش هاي معنوي كلان مي گيرد و در يك آرامش و امنيت رواني مي زيد پس مي بينيم پدر و مادر چه نقش مهمي در شكل دهي شخصيت كودك خود و انسان آينده جامعه دارند.

ولي متاسفانه مي بينيم و مشاهده مي نماييم در جامعه ما چنين نيست اغلب ما پدر و مادر ها بدليل ناداني، نا آگاهي و گرفتاري و به دليل اينكه خود عشق و محبت را در كودكي تجربه نكرده ايم، آن را نداريم و بلد هم نيستيم آن را به فرزندانمان نثار كنيم به همين دليل عشق و محبت لازم را در وجود فرزندانمان نمي ريزيم و آنها را سيراب نمي كنيم با وجود اينكه فرزندانمان را خيلي دوست داريم كوشش شايسته و بايسته جهت فرهنگي كردن و امن كردن محيط خانه ، آرام كردن جو خانه و احترام آميز كردن رفتارها و برخوردهايمان به منظور آرامش كودكمان نمي كنيم چندان توجه و عنايتي به تامين نيازها و خواسته هاي واقعي كودكمان نداريم اين در حالي است كه در جاهاي ديگر كلان كلان هزينه مي كنيم. بايد دانست كودكي كه در سن رشد كودكي محبت لازم را نگرفته باشد در بزرگ سالي تشنه محبت است، تشنه توجه است، تشنه تاييد و تكريم ديگران است. به همين جهت تا آخر عمر گرفتار است و در طول عمر خود همه كار مي كند تا ديگران او را دوست داشته باشند به او محبت كنند و با ابراز محبت هاي خود به ديگران مي خواهد بگويد و ثابت كند كه ؛ من خوبم، دوست داشتني ام و مرا دوست داشته باشيد .  به اين آدم مي گويند، مهر طلب.

شخص مهر طلب آدمي است غصه خور، غمگين، خشمگين، ناراحت، نا آرام ، ناراضي و احساس خوبي نسبت به خود ندارد، خود را دوست ندارد. يكي ديگر از نشانه هاي آدم مهر طلب اين است كه خيلي سريع با ديگران دوست مي شود، انس مي گيرد، علاقه مند مي شود، مهر مي ورزد و به همان سرعت هم بر سر اختلاف كوچكي از مردم مي برد، زده مي شود، متنفر مي شود. آدم مهر طلب هنگامي كه عاشق جنس مخالف شود همانند ليلي و مجنون است و سعي مي كند مراسم عروسي مفصل و عجيب و غريبي و پر هيجان بگيرد و با شور و شوق ازدواج مي كند ولي مي بيني سيراب نشده دنبال دريافت محبت در جاهاي ديگر پرسه مي زند. شخص آدم مهر طلب براي اينكه به ديگران بفهماند آدم خوبي است و به منظور حفظ آبرو ، حتا در خواست هاي نا مناسب و زيانبار و خسارت زاي مردم را هم نمي تواند رد كند براي مثال اگر فردي از آدم مهر طلب درخواست نمايد كه وسيله نقليه اش را در اختيار او قرار دهد مي گويد با كمال ميل، مال خودتان است، خواهش مي كنم اجازه بدهيد بنزين بزنم، تميزش كنم و تحويلتان بدهم. حال وقتي درخواست كننده وسيله نقليه را برد ، آدم مهر طلب پشيمان مي شود كه چرا وسيله اش را در اختيار او قرار داده است ، دو دل مي شود و احساس بدي درباره او پيدا مي كند كه ؛ نكند از وسيله من استفاده بدي كند و با گفتگوي ذهني به جان خودش مي افتد كه ؛ چرا قبول كردم، كاش نمي دادم، اين شخص چرا اينقدر خودخواه است و آمده از وسيله من استفاده مي كند آيا فكر نكرده من وسيله ام را خودم لازم دارم و نتيجه مي گيرد كه آدم ها بد و قدر ندان هستند و همينگونه با خودش كلنجار مي رود كه ؛ تقصير خودم است، به او زياد رو داده ام، اصلا من آدم بدبختي هستم چون وقتي يك نفر مي گويد وسيله ات را بده ، من هم مي دهم. و بعد تصميم مي گيرد كه ديگر تحت هيچ شرايطي چيزي به كسي ندهد و به درخواست ديگران پاسخ نه بگويد دوباره از پشيمان بودن خودش پشيمان مي شود و به جان خودش مي افتد كه خوب ؛ من اگر با مردم مهربان نباشم به مردم كمك نكنم در خواستشان را اجابت نكنم آنگاه آبرويم خواهد رفت بعد من دختر دارم، پسر دارم اينها ازدواج مي خواهند بكنند خواستگار براي دخترم نخواهد آمد به پسرم دختر نخواهند داد و…

حفظ آبرو يكي از دغدغه هاي اصلي آدم مهر طلب است. براي مثال اگر به مهماني رفته باشد به همسر و بچه اش توصيه مي كند كه كم چيز بخورند، وقتي تعارف كردند بيشتر بگويند ممنونم متشكرم، نياز ندارم، نمي خواهم، خودمان داريم، لازم نيست ، تا ديگران فكر نكنند ما بي چيز و نادار هستيم آنگاه آبرويمان برود. اگر با همسر خود اختلاف دارد جلو مردم بگونه اي رفتار مي نمايد، تظاهر مي كند كه ديگران فكر كنند اينها با هم صميمي اند. تظاهر بخوبي و مهرباني يكي از شاخصه هاي اصلي آدم مهر طلب است.

بنابر اين آدم مهر طلب يك عمر به هركه مي رسد اظهار عشق و محبت مي كند تعارف و تظاهر به عشق و نوع دوستي مي نمايد ولي در حقيقت او مردم را دوست ندارد چون در درون او عشق و محبتي وجود ندارد كه بخواهد نثار ديگري كند. از كوزه همان تراود كه در اوست. او يك نيازمند و يك محتاج عشق و محبت است و براي دست يابي به اين كالاي كمياب و گران بها چنين وانمود مي نمايد ، چون از طفوليت درونش از محبت و عشق خالي است  نيازش هيچگاه برآورده نمي شود وجودش همانند چاه ويلي است هرچه در او بريزند پر نمي شود آنگاه فكر مي كند مردم نا مهربان هستند و با اين همه مهرباني او ، باز مردم او را دوست ندارند.

آدم مهر طلب حتا كارها و رفتارهاي عبادي خود را كه بايد صرفا بخاطر خشنودي خداوند انجام شود به منظور اينكه مردم ببينند و بگويند آدم خوبي است، آدم خدا ترسي است، آدم با ايماني است به رخ مي كشد، و يا آن كار را در جلو چشم مردم انجام مي دهد و يا با آب و تاب كارهاي عبادي اش را بارها و بارها براي ديگران تعريف مي كند و سعي مي نمايد مردم ببينند و بدانند او چه مقدار مومن و عابد است تا بلكه داوري مردم نسبت به او مثبت و وجاهت مومن و پاك و زاهد بودن را در جامعه بدست آورد.

حال با كمي دقت در رفتار و گفتار آدم هاي جامعه خودمان، آدم هايي با خصوصيتي كه بر شمرديم كم نداريم و وقتي جامعه مان را خوب مطالعه كنيم مي بينيم بيشترمان واقعا مهربان نيستيم، نوع دوست نيستيم و كارهايي را كه ؛ با عنوان خوبي به ديگران و يا خدمت به ديگران  انجام مي دهيم صميمي نيست و محبت را به خاطر صرف نوع دوستي نمي كنيم بلكه بخاطر حفظ آبرو و كسب موقعيت اجتماعي و خوب جلوه دادن خودمان و به منظور جلب توجه ديگران انجام مي دهيم. و در ازاء كارهاي نوع دوستانه مان از مردم انتظار داريم و منتظر پاداشيم حال چه پاداش دنيوي و يا اخروي . و دقيقا دلخوري ها،رنجش ها، دعواها، كشمكش ها و قهرها ، بين دوستان ، اقوام ، بستگان و همشهريان از همين انتظارات ريشه مي گيرد.

                         محمدعلي شاهسون ماركده ساعت 23 مورخه 22/7/85

لطيفه

درويشي خواجه اي را گفت : اگر من بر در سراي تو بميرم با مرده من چكار مي كني ؟ خواجه گفت : ترا كفن مي كنم و به خاك مي سپارم. درويش گفت : پس امروز كه زنده ام مرا پيراهني ده و چون مردم مرا بي كفن به خاك بسپار.

جلادي محكومي را پياده به ميدان اعدام مي برد تا در آنجا گردن بزند. محكوم بيچاره گفت : تو كه مي خواهي مرا بكشي پس چرا اينقدر زجر ميدهي و اين همه راه مرا پياده مي بري؟جلاد گفت: اي بابا تو كه فقط تا ميدان اعدام بيشتر

 نخواهي آمد ودرآنجا راحت مي شوي. مرا بگوكه بايد اين راه را پياده برگردم.

معلم : اگر من ده سكه تو جيبم داشته باشم بعد ببينم هفت سكه از جيبم افتاده است. چند سكه برايم مي ماند ؟ شاگرد : آقا سه سكه و يك سوراخ.

چشمه انديشه

بدترين روزگار وقتي است كه نادان ياوه ببافد و دانا خاموش باشد.  افراد ثروتمندي كه از عقل و دانش محرومند مانند كوسفنداني هستند كه چشمشان از طلا است.  هرجا كه بشر را دوست بدارند فرهنگ را هم دوست دارند.  اگر يك لنگر بزرگ كشتي دارد سوراخ سوزني شود يك سرمايه دار به بهشت وارد خواهد شد.   دستي كه گهواره را تكان ميدهد دنيا را تكان مي دهد.   خدا پرستي آن است كه خود پرستي را رها كني. حسد ورزيدن علامت بي لياقتي است.

                                                                     عليرضا عرب ماركده

نيكان سرزمين من

آنچه انگيزه نگاشتن اين نوشته شد، گذري است بر احوالات مردمي كه با همه خوبي ها و بدي در زير سايه كوهي استوار روزگار مي گذرانند. و من به عنوان عضوي كه در اين جامعه كوچك ريشه دارم و نام آن را به عنوان پسوند فاميلي خودم يدك مي كشم نمي توانم چندان بي تفاوت و بي خيال از كنار آن عبور كنم. چون با تمام وجودم آن را دوست دارم. آنچه كه گاهي اين لطف و صفا را مكدر مي سازد تنگ نظري ها ، كوته بيني ها و غرض ورزي هاست كه البته چندان چيز جديدي نيست و در تاريخ سرزمين ما بوده، هست و خواهد بود. براي پيشرفت و ترقي اجتماعي فرهنگي و اقتصادي هر اجتماعي چندين زير ساخت لازم است. و اصولا ما توسعه اي يك جانبه نخواهيم داشت. در هر اجتماعي نيز بايستي انسان هاي زيادي رشد و نمو كنند. تا آن تعدادِ اندكي كه قرار است تغييري ايجاد كنند و چرخ جامعه را تكاني بدهند. در ميان آنان ظاهر شوند جامعه را رهبري كنند، آرمان ها را دست يافتني نموده و آرمان هاي جديد خلق كنند. هر قدر اجتماع شكوفاتر، فرهيخته تر و دانا تر و دانا باشد. ظهور اين افراد در آن بيشتر و به تبع آن ترقي و شكوفايي بيشتر خواهد بود. و همواره تاريخ يك جامعه را اين افراد رقم زده اند. و گرنه آناني كه تنها دغدغه روز مرگي و گذران عمر دارند. خود را ملزم و متعهد به تلاش و فداكاري، گذشت و ايثار نمي دانند، به اندك توانايي مالي راضي و به ناچيز تنگي و سختي به ستوه مي آيند. چرا كه در منطق فكري آنان اساسا ديدگاه، ديدگاهي انساني و وسيع نيست. و همه چيز بر اساس منافع شخصي و حساب دو دو تا چهار تا تفسير و تعبير مي شود. انسان هاي بزرگ در پس انديشه هاي بزرگ ظاهر خواهند شد. از آفات جامعه ايراني و خصوصا جوامع روستايي اين است كه همواره ديگري را به ميدان مي فرستيم و فرياد زنان و دست افشان مي گوييم « لنگش كن » در حاليكه خود در نهايت ضعف و ناتواني هستيم. براي سر پوش نهادن بر اين عدم اعتماد به نفس و زبوني خود به آنكه در گود است خرده مي گيريم. و چنان مفسر و دانا مي شويم كه گويي ملا صدرا را استادي كرده ايم. اما اين همه نه از سر دلسوزي و نه از سر ناداني، بلكه براي ارضاي يك عقده دروني براي ارضاي حقارتي كه وجودمان را آزار مي دهد است. چه ننگين است اگر ما در ميدان دويدن ضعيف بوديم به جاي آرزوي قوي شدن خودمان ، روياي زمين خوردن رقيب را در سر بپرورانيم. متاسفانه در جوامع روستايي اين طرز نگاه قوي تر است. در حاليكه دنيا بسيار بزرگتر است از آنچه ما فكر مي كنيم. و به تعداد وجود انسان ها راههاي توانمندي وجود دارد. اما ما آنچنان تنگ نظريم كه حتا يك متر آنسوتر و يك هفته بعد از امروز را نمي توانيم تحليل كنيم. و وقتي از درك زمانه عاجز مانديم با چنگ و دندان مي كوشيم كه ديگراني را كه پويا و زنده اند به پاي ضعف خود كوچك ببينيم. و چه قانون درست و نيكويي است كه مي گويند « هرگاه كسي از در تهديد و ارعاب وارد شد يقينا ضعيف تراست» براي ولايت و سرزمين من قطعا انسان هاي زيادي تلاش كرده اند تا امروز اين اجتماع را شاهد باشيم از آن سالهايي كه ؛ وجودي از ما بر اين خاك نبود و مردان و زناني از جان و مال خود مايه گذاشته اند تا اجتماعي سر افراز داشته باشيم. و يقينا ما همه آنها را نمي شناسيم. اما وجدان بيدار و روح آزاده همه ما آنها را تحسين مي كند. و در باطن خود براي اصحاب فرهنگ و دانش اين ديار تلاش كردند. از آن معلم مكتب گرفته تا آن مرد بزرگواري كه براي داير كردن يك مدرسه در اين ده به آب و آتش مي زد از آن فرهيخته مردي كه با التماس دختران ده را در شب هاي سرد پاييز ثبت نام مي كرد تا كلاسي داير كند تا آناني كه براي آباداني باغات و سرزمين بي حاصل من تلاش كردند. براي مرداني كه من و شما فارغ از اسم و لباس، جداي از فاميل و طايفه و لحن صحبت با نيتي خالص تلاش كردند تا امكاناتي به ده بياورند و هم ولايتي هاي محروم و زجر كشيده خود را پله اي بالاتر از دهات اطراف ببينند احترام قائلم و همه را سپاس مي گويم. دستان آن انسان هايي كه براي بناي يك مركز درماني يك گرمابه يك مسجد و يك مدرسه بيل به دست گرفتند و خالصانه تلاش كردند را مي بوسيم و قدر مي نهيم آناني را كه به هر دري از ادارات رفتند و براي عمران و آبادي ده التماس و خواهش هر مسئولي را هم كردند. آري همواره در تاريخ نيكي مي ماند و اين نيكان هستند كه پايدار و دلنشين هستند. قلب ما دور و دلِ ما دورتر است از آناني كه تنها هنرشان سنگ اندازي و سخن پراكني و ياوه گفتن است. كاش غرض ورزي را هم اندكي نيك مي دانستيم تا در نگاه اهل خرد و در وجدان بيدار انسان ها اينگونه خود را نادان و بيمار جلوه ندهيم. و روزگار بزرگترين قاضي ما انسان ها ست. و آن چيزي كه پايدار مي ماند نيكي است و آن نامي كه جاودانه مي شود نام خوبان و نيكان عالمند. حال به هر سر زميني و ولايتي كه باشند و در هر سقف و سرايي كه روزگار طي كنند.

                               مهدي عرب ماركده  مهر ماه 85

عجله و شتاب زدگي

دوستان عزيز همانطور كه شما هم مي دونيد شتاب و عجله توي همه كارهايِ روزمره ما معمولا باعث ندامت و پشيماني مي شه. حالا يكي از اين كارها رانندگي كردنِ كه شتاب و عجله توي رانندگي بسيار خطرناك و خطر آفرينه توي رانندگي كردن بخصوص رانندگان محترم ميني بوس و آژانس هاي بين شهري . رانندگان تنها مسئول جان خود نيستن پس بنابر اين ما كه اگه به خودمون در حين رانندگي رحم نمي كنيم و به فكر جان خودمون نيستيم لا اقل به سرنشين هاي اتومبيل مون رحم كنيم. شايد شما هم بارها اين جمله كوتاه رو شنيده باشيد كه ميگن « به كجا چنين شتابان » بله دوستان عجله و شتاب تويِ هركاري نه تنها كاري رو از پيش نمي بره بلكه گره هايِ بزرگتري رو هم در پيش رويِ اهداف ما بوجود مياره حتما شما هم تا كنون دچار چنين مشكلي شدين كه وقتي كاري رو با عجله انجام دادين همين عجله كردن جلوي دست و پاي شما رو گرفته و مانع شده كه شما كارتون رو انجور كه بايد و شايد انجام بدين و جلو برين نه تنها بنده بلكه خيلي هاي ديگه هم بر اين باورند كه اگه توي كارمون برنامه ريزي داشته باشيم و با فكر و تامل و منطق كاري رو انجام بديم هيچ موقع دچار شتاب زدگي و مشكل نمي شيم. دوستان شما هم حتما با اين دسته از آدمها برخورد كردين يا در اطرافتون سراغ دارين كه يه عمري نسبت به فرزندنشون كم محبت اند و يا اصولا هيچ توجهي به فرزندانشون ندارن اما وقتي يادشون مي افته كه هفتاد ، هشتاد ساليه كه عمر كردن و همين روزهاست كه غزلِ خداحافظي رو بخونن به اين فكر مي افتن كه همه رو دور خودشون جمع كنن و مال و ثروتشون رو به بچه هاشون بدن اينِ كه مثلا فلان قطعه زمين رو به اون بچش مي ده، اون ماشين رو به اين يكي پسرش مي ده فلان مغازه رو به دامادش ميده و غيره. ولي چقدر خوبه اين ثروت و دارايي مون رو چند سال قبل به فرزندانمون مي داديم. شايد يك ميليون تومن امروز بهتر از صد ميليون تومن فردا باشه پس بهتره يه كاري بكنيم و يه برنامه اي توي كارهامون داشته باشيم كه هيچ وقت به جايي نرسيم كه بخوايم با عجله و شتاب كاهامون رو سر و سامون بديم با اين حساب بجاست كه جوري كارهامون رو جلو ببريم كه هم قدر زمان رو دونسته باشيم و هم اينكه قدر نعمت هائي كه خدا بهمون داده و مهمتر از همه اينكه قدر همديگه رو . شايد خانم محترم و كدبانوي خونه تا حالا براتون پيش اومده باشه كه موقع آشپزي غذايي رو با عجله و شتاب درست كرده باشن و غذا شون انجور كه مي خواستن از آب در نيامده باشه يا ممكن آقايون با عجله قصد رفتن به سركار رو داشته باشن برن سراغ اتومبيلشون و ببينن كه اي داد بي داد اتومبيل شون روشن نمي شه يا لاستيكش پنچر شده يا خيلي مشكلات از اين دست . بهرحال وقتي چنين مشكلاتي برامون پيش مي ياد بي برو برگرد دنبال راه حل مي گرديم اينجور موقع ها تنها راه حلي كه به نظر مي رسه اينِ كه كمي زودتر دست بكار بشيم و وقت بيشتري رو به كارهامون اختصاص بديم تا مجبور نباشيم كارهامون رو با شتاب و عجله انجام بديم به نظر مي رسه كمي صبر و تامل و بردباري به اضافه يه برنامه ريزي مدون مانع از بوجود آمدن كارهاي عجولانه و هول هولكي مي شه يه نكته اي رو هم خدمتتون عرض كنم و اونم اينه كه شتاب زدگي و عجله فقط مربوط به انجام فعاليتهاي روزانه نمي شه شتاب زدگي در صحبت كردن و تصميم گيري هايِ مهم و سرنوشت ساز در زندگي قطعا موجب بوجود آمدن مشكلات فراوان و بعضا غير قابل حل خواهد شدو وقتي حرفي رو بدون فكر و انديشه به زبون مي ياريم بايد منتظر واكنش طرف مقابل مون هم باشيم و مطمئنا عكس العملي جز دلخوري و ناراحتي و كدورت ديده نخواهد شد يا تصميم گيري براي شروع يه كار اگه توام با عجله و شتاب باشه و بدون تحقيق و بررسي صورت بگيره ممكنِ يه عمر پشيماني به دنبال داشته باشه . دوستان همه ما مي دونيم كه مسير زندگي يه جاده است به سوي بي نهايت. و آدمها مسافران اين مسير هستن تا عمر داريم بايد در اين مسير رو به جلو حركت كنيم اما « رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود » اگه توي مسير زندگي دو راهي و يا چند راهي مواجه شديم و با عجله و شتاب دست به انتخاب زديم مطمئن باشيد كه ضرر كرديم. توي زندگي هم ما انسانها زماني پيش مي ياد كه بايد از بين چند گزينه بهترين رو انتخاب كنيم مثل انتخاب رشته تحصيلي، انتخاب شغل، انتخاب همسر و محل زندگي، و حتي انتخاب منتخبين مردم مثل « شوراي اسلامي شهر و روستا » در اين تصميم گيري ها بعضي ها خيلي مهم و سرنوشت سازند مثل همين انتخابات شوراي اسلامي كه سومين دوره اش رو در پيش رو داريم بدون شك انتخاب اين چنيني نياز به بررسي بيشتر و حساب و كتاب و تحقيق بيشتري دارن. ببينيم انصافا كدام يك از كانديداهاي شوراي اسلامي اين دوره به درد و مشكلات مردم بيشتر واقف و آگاهند چه كسي خودش رو در قبال وظيفه اي كه به عهده اش هست واقعا مسئوليت پذير مي دونه و كدام شخص از دانائي، علم به روز، دانش بيشتري برخورداره. اميدوارم گام سوم انتخابات شوراي اسلامي در روستاي ماركده به بهترين شكل ممكن برگزار بشه و كساني گزينش بشن كه شايسته اين كارند و قابليت دارن. خدمتتون عرض كنم توي انتخاب هامون اگه با درنظر گرفتن يكي دو مورد از ويژگيها و شرايط گزينه اقدام به تصميم گيري كنيم نتيجه اي مطلوب و درخور عايدمون نخواهد شد و شايد انتخاب مون انتخاب درستي از آب در نياد پس چقدر خوبه توي زندگي با صبر و حوصله و تحقيق و بررسي اقدام به تصميم گيري كنيم چرا كه بعضي وقت ها ما انسانها اون فرصت هايِ نابِ زندگي رو به آسوني از دست مي ديم و اون دقيقه آخر يا به قول بعضي ها دقيقه نود به فكر جبران مي افتيم خب معلومِ تويِ اون دقايق آخر نمي شه كاري انجام داد. راستي شما فكر مي كنيد چرا بعضي ها اينجوري اند ؟ منظورم دقيقه نودي اند !  به نظر مي رسه اين دسته از آدمها اونائي اند كه براي انجام كارهاشون برنامه ريزي ندارن كارهايِ روزانه شون رو ليست نمي كنن يا اينكه قبل از انجام كار به عواقب و نتيجه اون فكر نمي كنن چون اگه قبل از انجام هركاري به نتيجه اون كار فكر كنيم و برنامه ريزي داشته باشيم بدون شك نتيجه خوبي خواهيم گرفت و هيچ موقع مجبور به عجله كردن نخواهيم شد. اما دوستان تا يادم نرفته بگم كه يه جاهايي هم هست كه بايد عجله و شتاب كرد و از ديگران سبقت گرفت شما فكر مي كنيد چه مواقعي بايد شتاب كرد ؟ اون چه كاريِ كه بايد درش عجله كرد ؟ بله همانطور كه شما هم مي دونيد اون كار « كار خيره » كمك به همنوعِ ، چرا كه هميشه گفتن « در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست » بله دوستان عجله و شتاب توي انجام اعمال خير و كار ثواب نه تنها باعث ندامت و پشيماني نمي شه بلكه باعث مي شه كه ما از روحيه اي شاد و يك آرامش معنوي و دروني برخوردار بشيم. پس بياييم مثل هميشه حالا كه در آخرين روزهاي اين ماه عزيز قرار داريم با كمك به نياز مندان و افراد بي بضاعت گوي سبقت رو از ديگران برباييم و توي خدمت به همنوع و خلق خدا دست دست نكنيم تامل نكنيم عجله و شتاب كنيم كه عجله و شتاب توي اين جوركارها بسيار نيكوست بجا و شايسته است و بسيار سفارش شده. با آرزوي قبولي طاعات و عبادات تمامي شما مردم خوب روستاي ماركده بويژه همراهان هميشگي آواي ماركده.  

          رجبعلي عرب ماركده

خوبي كني بد مي ياد

با عرض سلام خدمت دوستان عزيز و گرامي از قديم گفته اند براي كسي بمير كه برات تب كنه. حالا هم شده قضيه مردم و شوراها. در مسجد روستا جلسه اي تحت عنوان بررسي عملكرد چند ماهه شوراها و دهياري بود. حالا موضوعات اين جلسه چه بود؟ بحث داغ اين جلسه موضوع گازكشي به روستا بود كه خيلي ها از اين جلسه استقبال كردند. شايد يه جورايي خود به خود اين قضيه گاز، مردم را به شوراها علاقمند كرده تا بتوانند هر جوري مي شه اين ارگان را زير سئوال ببرند و الحق والانصاف همه زبون و دهن پيدا كردند و حرفهايي را براي گفتن پيدا كرده اند. چرا بايد اينجوري باشد؟ ما كه ادعا مي كنيم زاينده رود و تمام روستاهايش يك طرف و ماركده هم يك طرف. پس واقعا بياييد خودمون رو زير سئوال نبريم. بياييد با هم دست به دست هم بديم تا اين كار به خوبي و صحت انجام بشه. بنظر من براي كسي كه رفاه و آسايش رو كه با پاي خودش به خونه اومده، و حتا ما قدمي براي آن برنداشتيم بايد قدرش را بدانيم. اين گاز نعمت است و بايد ازش استفاده كنيم اونوقت خواهيم فهميد كه گاز چيه ؟ و چه مزايايي دارد و اين نعمت چقدر مي تونه مشكلات ما رو كم كنه. بعضي ها عنوان كردند كه شورا اشتباه كرده كه اين گاز را آورده و شورا هم با نهايت خضوع اين حرف را قبول كرد و واقعا جاي تاسف دارد ؟! كه اين حرفها گفته شود و آقاي شاهسون كه سخنگوي شوراها بود با كمال مهرباني اين حرف را پذيرفت ولي آن سوي پرده چيز ديگريست. چرا كسي كه اين كار را كرده در جهت نيل به اهداف و شكوفايي اين مردم و روستا، اين طور مورد بي توجهي قرار مي گيرد؟             

             يكي از جوانان روستا : مجتبي عرب

جلسه گزارش به مردم

جلسه اي در تاريخ 23/7/85 ساعت 13 در محل مسجد ماركده با حضور اعضا شوراي اسلامي و حدود 50 نفر  از مردم به منظور بررسي كارهاي شوراي اسلامي تشكيل شد. ابتدا آقاي محمدعلي شاهسون يكي از اعضا شوراي اسلامي گزارش كوتاهي از چگونگي چند كار در حال اجرا را براي حاضران بيان كرد. سپس به پرسش هاي حاضران در جلسه پاسخ گفت كه خلاصه اي از سخنان و گفت و شنود ها را براي اطلاع خوانندگان در زير مي آوريم.

كار مهم ما كه در گير هستيم پروژه گاز رساني است كه توان ما را گرفته و اكنون در مراحل انتهايي آن هستيم. از شما تقاضا مي كنم همت كنيد و سرانه تان را بدهيد. متاسفانه به در خانه هايتان جهت دريافت پول مراجعه مي كنيم كه بقول بعضي ها دك مان مي كنيد. همشهريان عزيز اين پروژه گاز رساني با پروژه مخابرات تفاوت دارد در مخابرات طرف دولت بود و اعلام كرده بود اگر حد نصاب متقاضيان تلفن به فلان تعداد برسد و هريك فلان مقدار پول به حساب مخابرات بريزند من مي آيم و برايتان تلفن مي كشم. و وقتي هم به آن حد نصاب رسيد و پول لازم را كه مي خواست بدست آورد به اهداف خود رسيد و كارش را شروع كرد و بقيه مردم برايش ديگر متقاضي عادي محسوب مي شدند چون او به فلان مقدار پول كه درنظر داشت رسيده بود. ولي پروژه گاز رساني اينگونه نيست اين پروژه بين 3 تا طرف قرار داد مشترك است. يكي اعضا شوراهاي اسلامي. ديگري پيمانكار و سومي شركت گاز است. تعهد شركت گاز اين است كه مصالح مورد نياز را تحويل دهد، نقشه تهيه كند، نظارت بر حسن اجراي كار كند و سر انجام پروژه را تحويل بگيرد و گاز تزريق و بهره برداري نمايد. تعهد پيمانكار اجراي پروژه طبق نقشه و نظارت شركت گاز است. و تعهد شوراهاي اسلامي رفع مشكل اجتماعي اجراي كار و پرداخت هزينه اجراي لوله كشي پس از تاييد شركت گاز است. بنابر اين ما اعضا شورا بايد پول را از مردم بگيريم و به پيمانكار پرداخت نماييم. ما اكنون در مرحله نصب علمك هستيم بدين جهت گفته ايم درِ همه خانه را براي نصب علمك حفاري كنند و هنگام نصب علمك هركه پولش را نداد علمك نصب نخواهيم كرد. حتا اگر اعضا شورا هم عوض شوند افراد بعدي ناگزيرند تعهدات اين شورا را اجرا نمايند چون شورا يك نهاد حقوقي است با تعويض اعضا آن تعهداتش تغيير نمي كنند. پروژه گازرساني يك خوبي كه دارد اين است كه هزينه اش را همه بالسويه داده اند و ديگر كسي در آينده منتي بر ديگري نخواهد داشت.

پروژه ديگري در روستا در حال اجرا هست ساختمان مدرسه راهنمايي دخترانه است مي دانيم ساختمان مدرسه راهنمايي فعلي مناسب نيست علاوه بر تاريكي و فضاي كوچك حتا در ورودي و خروجي اش بسيار كوچك است كه اگر اتفاقي بيفتد و بچه ها بخواهند سريع بيرون بيايند امكان پذير نيست. لذا با همفكري بزرگان روستا محل جديد ساخت مدرسه انتخاب و محل اعتبار آن براي خريد زمين هم طرحهاي كشاورزي تعيين گرديد. كه بعضي از طرحها همكاري لازم را با ما نداشته اند. ما يك تعهد ديگري هم در آنجا داريم و آن اين است كه از نوسازي مدارس درخواست كرديم كه زيربنا محكم ساخته شود تا بتوان در طبقه دوم آن يك سالن به منظور كتابخانه و سالن اجتماعات احداث نماييم كه تفاوت هزينه مصالح از ما درخواست شد كه ما ناگزير پذيرفتيم به اين دليل كه در روستا زمين نداريم. و پيش بيني كرده ايم كه هزينه هاي اين سالن را از طرح ها دريافت كنيم.

موضوع ديگر سندهاي خانه هاست. كه خوشبختانه به نتيجه انجاميد گرچه كه زمان آن به درازا كشيد دليل آن هم اين بود كه باز شما طبق معمول با شورا همكاري نكرديد و مدارك خود را به موقع نياورديد. بهرحال اكنون تعدادي از سندهاي مالكيت خانه ها آماده است و تعدادي هم رفته و گرفته اند. قرار بود هزينه هاي يك سند حدود 20 هزار تومان باشد ولي بنياد مسكن هزينه دريافتي خود را كه حدود 7 هزار تومان بود به 14 هزار تومان افزايش داه است. اسناد آماده شده مال قسمتهايي است كه تازه ساز هستند. قسمت ابنيه هاي قديم بدليل اينكه در سال 1318 به ثبت رفته  و سند صادر شده است لازم است كه مامور اداره ثبت در محل حضور يابد و با تحقيقات دقيق و تنظيم صورت جلسه و مطابقت آن با ثبت قبلي ، مالك فعلي مشخص آنگاه سند صادر خواهد شد.

معضل بزرگي كه اكنون سلامتي مردم روستاي مارا تهديد مي كند مشكل تجمع فاضلاب ها در جوي آب است. ما در دوسال اول شورا حدود 70 درصد نيرويمان را بويژه من و محمد عرب دهيار آن روز صرف پروژه هدايت فاضلاب ها به بيرون روستا نموديم در اين جهت در شركت آب و فاضلاب به درخواست ما از روستا نقشه برداري و نقشه تهيه شد ولي متاسفانه مدير كل شركت همكاري لازم را ننمود. استدلالش هم اين است كه : « قرار است در آينده فاضلاب هاي روستاهاي حاشيه زاينده رود با يك سيستم مركزي جمع آوري و تصفيه گردد و اكنون كارهاي مطالعاتي آن انجام مي شود بدين دليل ما اكنون براي فاضلاب هاي روستاها هزينه نمي كنيم و مسئوليتي هم نمي پذيريم »

موضوع ديگر ساخت يك دستگاه سرويس بهداشتي روبروي مسجد جامع براي مسجديان و نيز گردشگران است. كه از دوسال قبل تاكنون به اداره ميراث فرهنگي رفت و آمد مي كنيم امسال قرار بود كه با همكاري ما و اداره ساخته شود. مديركل اداره مصر بود كه شورا سفت كاري آن را انجام دهد و اداره ميراث فرهنگي نازك كاري آن را به عهده گيرد كه بدليل عدم همكاري فعال شماها در امر گازرساني ما چنين قولي نداديم كه سرانجام قرار گرديد اداره ميراث فرهنگي از بودجه سال 86 يك ساختمان بتني پيش ساخته سرويس بهداشتي بسازد كه موضوع صورت جلسه و به امضا رسيد.

يك همشهري: عيب شما شوراها اين است كه با خوشرويي و التماس مي خواهيد پول همياري گاز را از مردم بگيريد بايد يك برنامه ريزي نماييد كه بتوانيد با زور پول را بگيريد

شاهسون: كلمه زور براي من ناشايست است و من آن را نمي پسندم فلسفه شورا اين است كه ؛ مردم همه كاره و ارباب اند و اعضا شورا با نظر مردم برگزيده مي شوند پس بايد خود مردم آنها را ياري كنند، همكاري نمايند تا كارها پيش برود.

يك همشري: شما خودتان مي گوييد شورا يعني شور و مشورت ولي شما كه مي خواستيد گاز به روستا بياوريد با مردم مشورت نكرديد.

شاهسون : چرا اتفاقا چندين جلسه با مردم در اين رابطه جلسه داشته ايم و صورت جلسه هم تنظيم شده است.

يك همشهري: شما از اول كارتان اشتباه بوده است من مي دانم با مردم هم چندين جلسه داشته ايد براي تشكيل جلسه 20 بار هم اعلام و از مردم دعوت كرديد ولي حدود 20 نفر آمدند بقيه مردم نيامدند و شما با همان 20 نفر مشورت كرديد صورت جلسه هم كرديد و آن 20 نفر هم امضا كردند حالا هم برويد پول گازتان را ار همان 20 نفر بگيريد !چرا همه نيامدند ؟ چون گاز نمي خواستند و نمي خواستند پول بدهند. مثلا من ندارم بدهم با اينكه گاز هم مي خواهم همانند من در روستا بسيارند به همين جهت مي گويم كارتان از اول اشتباه بوده.

شاهسون: اين يكي معضلات روستاي ماست كه دعوت مي كنيم و نمي آيند. دوست عزيز فرض بگيريم شما شوراي روستا هستيد و مي خواهيد كارعمراني هم براي روستا انجام بدهيد بنابر گفته خودتان 20 بار هم اعلام مي كنيد و مردم نمي آيند چكار مي كنيد ؟ آيا هيچ كاري براي روستا انجام نمي دهيد ، منطق اين را مي گويد كه مردم با انتخاب اعضا شورا مديريت روستا را به آنها سپرده اند و ديگر مشورت ضرورت ندارد و لي شوراي روستا بخاطر احترامي كه به تك تك مردم قائل است دوباره براي كارهاي خود مشورت مي نمايد. شما مي گوييد شورا در آوردن گاز به روستا اشتباه كرده است خوب اين نظر شماست ولي به اين موضوع از يك زاويه ديگر و با عينك ديگر هم مي توان نگريست ببنيد 45 سال قبل زمين هاي كشاورزي  اربابي بود ارباب به زور از مردم مي خواست كه زراعت كنند و مردم چندان زير بار نمي رفتند حال همان زمين ها ارزشمند شده اند مي پرسم اين ارزش افزوده از كجا ناشي شده است ؟ باقاطعيت بايد گفت اين ارزش را جاده، تلفن، برق و گاز و..  به بوجود آورده است و الا زمين همان زمين است. باز از شما مي پرسم از همان روزي كه صحبت گاز رساني شده چه مقدار زمينها ارزشمند تر شده است ؟( تعدادي از جمعيت؛ خيلي زياد ) حال مي گويم اين كار اشتباه شورا از نظر شما باعث ارزش افزوده زمينهاي شما شده است بعلاوه در كنار آن با استفاده از سوخت گاز به رفاه و آسايش هم مي رسيد حال اندكي از اين ارزش افزوده را بابت همياري بدهيد.

يك همشهري: شما لوله گاز را از وسط راه سكوي آغجقيه عبور داده ايد با اين كارتان مي دانيد چند ميليون به كشاورزان زيان رسانده ايد؟ چرا هميشه به طرف صادق آبادي ها غش مي كنيد؟ لوله گاز در راه از هر طرف 20 تا 30 متر حريم مي خواهد و اين ضرر ماركده اي ها هست چرا از كنار راه نبرديد؟

شاهسون: عبور لوله گاز از راه وسط سكوي آغجقيه هيچ زياني براي كشاورزان نداشته است. لوله گاز بيشتر از همان جاده كه ماشين، موتور و خر مي رود حريم نمي خواهد به علاوه لوله از زير جاده عبور كرده هيچ مشكلي هم براي كشاورزان ببار نخواهد آورد زمين كنار راه و نيز جاده وسط هر دو مال كشاورزان آغجقيه است پس فرقي نمي كند.

يك همشهري : شوراي ما مي بايست با صادق آباد ها مقابله به مثل مي كرد آنها براي عبور يك سيم از هوا يك ميليون تومان پول گرفتند.

شاهسون: ما اگر همانند صادق آبادي ها رفتار مي كرديم مي شديم مثل آنها . اين درحالي است كه ما رفتار آنها را زشت و دور از تمدن مي پنداريم بگذاريد تجربه خودم را از برخورد مردم بن با ما را برايتان بگويم. از كنار ديوار شهر بن تا سه راهي قوچان حدود 6 كيلومتر است در اين مسير ما هنگام لوله كشي گاز با حدود 50 نفر كشاورز برخورد كرديم كه لوله از زمينشان عبور مي كرد كه ما گندم و يونجه شان را چيديم و جاي لوله كنديم جوب آبشان خراب شد از توي گندم ديمشان كانال كنديم به جز يكي همه شان با ما با احترام برخورد كردند اين در حالي است كه از اين پروژه هيچ سهيم هم نبودند. من توصيه مي كنم در انجام كارهاي بزرگ شايسته نيست مته را ته خشخاش بگذاريم. دوستان عزيز ببينيد اكنون بعضي از شما به اعضا شورا انتقاد داريد و آنها را خوب نمي پنداريد من به شما حق مي دهم و همراه شما مي گويم اين سه نفر آدمهاي بدي هستند و كارشان هم اشتباه بوده است بياييد از اين خطاي گذشته درس عبرت بگيريد اكنون از 24 تا 30 مهر ماه زمان ثبت نام كانديد شوراهاست بگرديد ببينيد چه كسي توي روستا آدم خوبي است از او تقاضا كنيد برود ثبت نام كند و دوماه ديگر هم به آدمهاي خوب كانديد راي دهيد هنگام راي دادن هم پسر خاله و پسر عمو و پسر عمه و هم محله اي را فراموش كنيد و فقط به مصالح روستا بينديشيد تا در آينده دوباره نگوييد اشتباه كرديم كه اين افراد را انتخاب كرديم.

يك همشهري: ما از اول انقلاب هركه را به عنوان شورا انتخاب كرديم اشتباه بوده  و هيچيك از آنها هم براي مردم كاري نكردند تا صدسال ديگر صد بار هم انتخاب كنيم باز هم اشتباه خواهيم كرد چون آدم خوب نيست كه ما انتخاب كنيم!؟

شاهسون ؛ البته من نظرات شما را نمي توانم بپذيرم  و بر اين باورم كه در روستاي ماركده آدم هاي كاردان و دلسوز و پاك داريم منتها ممكن است خودشان توي ميدان نيايند بهتر است آنها را بيابيم و ازشان تقاضا كنيم كه كانديد شوند.

يك همشهري : مقصر اصلي مسئولان مملكتي اند اگر به اعضا شورا حقوق مي دادند آنها هم با دلگرمي بيشتر دنبال كارها مي رفتند

شاهسون؛ من با نظر شما مخالفم همه چيز انسان كه پول نيست خدمت به انسان ها بالا تر و ارزشمند تر از پول است من فكر مي كنم اشكال در خودمان است چون موقع انتخابات معيار پسر خاله و هم محله اي است و اين در كارهاي عمومي خطا است ما بايد راي مان را مسئولانه و فقط در جهت منافع عمومي روستا بدهيم.

يك همشهري خطاب به انتقاد كنندگان: خوب شما كه اينقدر بلديد چرا توي جلسات كه اعلام مي كردند نيامديد و نظرتان را نگفتيد؟ حالا حرف مي زنيد؟

شاهسون: دوستان عزيز ما آدمها ثابت كرديم كه هر كاري كه بخواهيم مي توانيم بكنبم اگر كسي قصدش اين باشد كه 300 هزار تومان را بپردازد مي تواند خرده خرده بدهد از روزي كه اعلام پول كرده ايم تا كنون 30 ماه مي گذرد اگر كسي مي خواست بدهد ماهي 10هزار تومان كه مي داد حالا تمام شده بود. حال بر گذشته نبايد غصه خورد اكنون مرحله نصب علمك هست اگر پولتان را داديد علمك برايتان نصب مي شود وگر نه، نه. تا پايان  مرحله نصب علمك ها اگر كسي پولش را نداد براي وصل انشعاب علاوه بر دوندگي براي نصب علمك بين 10 تا 15 در صد جريمه هم مي گيريم و تسويه حساب خواهيم داد. من در همين جا به كساني كه مي خواهند كانديد شورا شوند هشدار مي دهم كه موضوع تعهد شورا و بدهي آن حد اقل تا چهار سال آينده هم ادامه خواهد داشت اگر كسي توان مقابله و حل اين مسئله را دارد با چشم باز كانديد شود.           

                             گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده

  تاريخچه ماركده ( قسمت 37 )

لران بختياري به بهانه هاي گوناگون حاصل دسترنج مردم را مي بردند. مانند بهره مالكانه، سنگ بسم الله، بيگاري جهت ساخت قلعه و ساختمان، حمل چوب و كاه و محصولات كشاورزي براي ارباب، در خدمت خان بودن در روستا و.. علاوه بر اينها هر از چند گاهي از مردم سيورسات در خواست مي كردند.

سيورسات واژه اي است تركي كه به احتمال زياد با يورش قوم ترك به ايران آمده و به زبان و فرهنگ فارسي راه يافته است. و آن خوار و بار و زاد و توشه و علوفه اي است كه ماموران ارتش، لشگر، سپاه، پيش از رسيدن سپاه، از روستاهاي سر راه عبور تهيه مي كردند. دكتر رضواني در كتاب انقلاب مشروطيت مي نويسد:  « در زمان ناصرالدين شاه مطالبه سيورسات از رعيت قدغن شد » و پرفسور جن . راف . گار ثويت مورخ و محقق آمريكايي در كتاب بختياري در آينه تاريخ در توضيح انواع و اقسام و ارقام مالياتي كه در زمان حسينقلي خان ايلخاني دريافت مي شد مي نويسد: « مالياتهاي ديگري به عنوان سيورسات براي خان يا نماينده او بصورت ( من ) يا در اوزان كمتري نيز دريافت مي گرديد. مثلا از قبيل يك بار هيزم، يك من جو، يك محموله كاه يا علوفه، دو قطعه مرغ، يك چهارم من روغن و ده عدد تخم مرغ». خان هاي بختياري و اطرافيانشان هرگاه آذوقه و زاد و توشه شان كم مي شد از مردم فقير روستايي درخواست سيورسات مي كردند. اين درخواست قاعده و قانوني نداشته، هر از چند گاهي خواسته مي شده است. در همين رابطه رويدادي در خانواده مادري ام روي داده كه براي روشن شدن بهتر موضوع مي نويسم.

صفر پسر مراد كدخداي صادق آباد بوده، ماه هاي فروردين يا ارديبهشتِ سالي، يكي از ماموران خان ارباب صادق آباد جهت دريافت سيورسات به خانه كدخدا مي آيد و مي گويد كه مقداري سيورسات از مردم جمع و براي خان بفرست. كدخدا صفر مي گويد كه اكنون قراياز است مردم چيزي ندارند كه من بتوانم بگيرم. مامور خان چند روزي در خانه كدخدا اتراق مي كند و در خواست خود را تكرار مي نمايد و كدخدا هم همان جواب را مي دهد. سرانجام مامور خان با عصبانيت خطاب به كدخدا مي گويد؛ اگر تا فردا سيورسات جمع نشود سيورساتت مي كنم! كدخدا در حاليكه با خاك انداز دسته بلند خود آتش ها و چوب هاي نيم سوخته بخاري( شومينه ) را جابجا مي كرده، با همان خاك انداز به صورت مامور خان مي زند. مامور خان به طرف تفنگ خود كه در گوشه اتاق بوده مي رود كه دو نفر ديگر كه در اتاق بوده اند تفنگ را بر مي دارند و با كدخدا سه نفري مامور خان را از روستا بيرون مي كنند و تفنگش را دو سه روز بعد مي فرستند. كدخدا از ترس خان تا سه ماه از خانه و روستاي خود فراري بوده و گهگاهي شبها به خانه و روستا مي آمده و روزها مخفي بوده است. تا در فصل تابستان مادر خان مي ميرد و كدخدا از موقعيت پيش آمده استفاده مي كند.ادامه دارد                                      محمدعلي شاهسون ماركده