اوساکرم و اوسا محمدعلی

وقتی گذشته ­ی طایفه­ های مارکده را مطالعه کنیم به تعدادی مهاجران حرفه ­ای بر می­ خوریم مانند: آهنگر که یک خانواده مهاجر به مارکده داریم، دلاک که دوتا خانواده آمده ­اند، تختکش که دوتا خانواده مهاجر به مارکده داشتیم، کوه ­بر یک خانواده مهاجر داشتیم، آسیابان یک خانواده مهاجر داشتیم، پینه دوز دوتا خانواده مهاجر داشتیم، آخوند و ملا دوتا خانواده مهاجر داشته ­ایم.

       بعضی از این خانواده ­های مهاجر چشمگیر افزایش جمعیت داشته ­اند و بعضی نه.  در این نوشته می­ خواهم گزارشی از سرگذشت یک نفر تختکش به نام اوسا محمدعلی و یک نفر پینه­ دوز به نام اوساکرم که به مارکده آمده ­اند را بنویسم.

        کرم، جوان دهکردی بوده کوتاه ­قد و بسیار چابک بوده است از اقشار کم درآمد و سطح پایین جامعه محسوب می ­شده و در زمان استیلای خان ­های متعدد بختیاری بر سرنوشت مردم این دیار، یعنی دو سه دهه پایانی قرن گذشته در دهکرد مشغول پینه دوزی بوده و از این طریق امرار معاش می­ کرده است.

         کرم علاوه بر دهکرد، گاهی هم به روستاهای اطراف جهت پینه دوزی می ­رفته است در هر روستایی از کرم استقبال می ­شده و کار زیادی به او محول می ­شده است به همین جهت با موقعیت روستاها هم کمی آشنایی داشته است.

       ما امروز از شغل کرم می ­فهمیم که نباید آدمی شناخته شده و مورد توجه قدرتمندان باشد ولی کرم یک ویژگی داشت که موجب شده بود که در درگاه خداوندان قدرت در دهکرد شناخته شده باشد و آن ویژگی هم منفی و غیر اخلاقی بوده است. کرم به زنان دیگر نظر می ­داشته و با چند زن، خارج از عرفِ اجتماع، ارتباط برقرار کرده بوده است.

      می­ گویند کرم در خصوص ارتباط برقرار کردن با زنان، مهارت داشته است با یک نگاه می ­فهمیده این زن نجیب و وفادار است و یا احیانا اهل خیانت، کرم با زنان نجیب هیچ کاری نداشته است ولی با زنان خیانتکار به راحتی ارتباط برقرار می­ کرده است در این خصوص چند شکایت بر علیه کرم به دارالعماره دهکرد که در دست خان ­های بختیاری بوده هم برده می ­شود و کرم سر و کارش با خان بختیاری می ­افتد و قرار است خان بختیاری حاکم، کرم خطاکار را بابت این خطا تنبیه و از این کار غیر اخلاقی باز دارد ولی به مصداق ضرب ­المثل معروف رطب خورده نمی ­تواند خوردن رطب را منع کند، خان بختیاری که خود هم چنین ویژگی منفی و غیر اخلاقی را با وسعت بیشتری زیر چتر قدرت و ثروت دارد چگونه می­ تواند کرم پینه ­دوز را از این کار زشت باز دارد؟

      دستگاه خان بختیاری در دارالعماره دهکرد به جای تنبیه و بازداشتن کرم از این کار زشت، از این نقطه ضعف کرم سوء استفاده می ­کرده است گیوه سفارش داده می­ شده پولش پرداخت نمی ­شد و یا از کرم بیگاری می ­کشیده است. برای نمونه برای تنبیه کرم در پی یک شکایت، در یکی از روزهای سخت زمستان که زمین پوشیده از برف است نامه ­ای به کرم داده می ­شود که به چغاخور مرکز خوانین ببرد و پاسخش را بیاورد. کرم تنها، توی برف راه می­ افتد هنگام برگشت سرمای شدید می­ شود و کرم ناگزیر می­ شود توی یک آغل و کنده زیر زمینی خالی از گوسفند در یک بیابانی شب را با آتش پهن و سرگین که با آتش زنه درست کرده بوده جانش را از گزند سرما سالم به صبح برساند و به دهکرد برگردد.

        کرم در پاسخ نصیحت گران اخلاق اجتماعی که در هر زمان و هرمکان بوده و هستند رفتار زشت خود را چنین توجیه می­ کرده است؛ چرا از من می ­خواهید که من چنین نظری نداشته باشم؟ از بعضی زنان بخواهید که چنین تقاضایی از من نکنند! به علاوه چرا توی این ده فقط من پینه دوز را می ­بینید؟ چرا خلاف­کاری ­های کله گنده­ ی دست اندرکار ده را نمی ­بینید؟

      با گذشت زمان چند خانواده ­ی آن روز دهکرد که با کرم درگیر بودند به این نتیجه می ­رسند که از طرف حاکم کاری جدی صورت نمی­ گیرد لذا تصمیم می­ گیرند خودشان کرم را تنبیه کنند چندتا درگیری و زد و خورد هم صورت می­ گیرد و کرم هم کتک زده می­ شود ولی کرم رفتار زشت خود را رها نمی ­کند طرف­ های درگیر با کرم، تصمیم می­ گیرند که کرم را بِکُشَند و از شر او راحت شوند این خبر به گوش کرم می ­رسد کرم خطر را جدی می ­بیند شبانه زن و فرزند خود را برداشت و از دهکرد فرار کرد و به روستای دور افتاده و کوهستانی و سنگلاخی مارکده آمد تا بتواند زنده بماند و اینجا مشغول پینه ­دوزی شد و تا پایان عمر با وجود داشتن اقوام و بستگان هرگز به دهکرد بازنگشت.

        کرم سه تا ازدواج داشته است ازدواج اولش در شهرکرد و دوتای دیگر در مارکده بوده است. یک پسر و یک دختر کرم در نوجوانی فوت می­ کنند. از کرم سه تا فرزند دختر می ­ماند و در همین مارکده ازدواج می­ کنند یکی از دخترها سیمین نام داشته است که با حسن قشقایی ازدواج می­ کند.

          حسن نام، معروف و مشهور به حسن قشقايي، كه نژاد خود را از ایل قشقايي­ مي ­دانسته، در جوانی از روستاي اوزون­آخار(حجت­ آباد امروز) به ماركده مي ­آيد، حسن با دختر کرم به نام سیمین ازدواج می­ کند، حاصل این ازدواج پسری بوده به نام رجبعلی. حسن نزد کرم، پدر زن خود، پینه­دوزی هم می­ آموزد و مشغول به کار می ­شود. رجبعلی پسر حسن هم از پدر حرفه پینه­ دوزی را می­ آموزد و تا پایان عمر به این حرفه مشغول بود. مردم مارکده رو در رو، به رجبعلی با احترام اوسا رجب می­ گفتند ولی در پشت سر، برای شناسایی، او را رجب سیمین می­ نامیدند. دلیل آن هم این بوده که بعد از فوت حسن پدر خانواده، سیمن مادر خانواده سرپرست رجب بوده است. از اوسا رجبعلی امروز فرزند و نوادگانی در مارکده زندگانی می­ کنند.

        بعد از فوت حسن قشقایی، سیمین به لطفعلی نام مشهور و معروف به ملالطفعلی یکی از مردان مارکده ­ای شوهر می­ کند حاصل ازدواج سیمین با ملالطفعلی دختری بوده به نام ماه­ زاده. ماه­ زاده با صفرعلی پسر عبدالحسین ازدواج می­ کند و از او فرزند و نوادگانی متولد و در مارکده زندگی می ­کنند.

کرم با یک دختر آپونه ­ای به نام نرگس ازدواج می ­کند. نرگس با خانواده به مارکده آمده و اینجا ساکن بودند حاصل ازدواج نرگس با کرم دوتا دختر بوده است. یکی از دخترها به استاد محمدعلی تختکش شوهر می ­کند و مدتی بعد از شوهر کردن در جوانی فوت می­ کند که از او بازمانده ­ای نیست. دختر دیگر کرم و نرگس، بانو نام داشته که با اصغر پسر تقی ازدواج می­ کند. از اصغر و بانو فرزند و نوادگانی در مارکده متولد شده و زندگانی می­ کنند. کرم در مارکده فوت می­ کند.

        کرم با آن سابقه رفتارهای غیر اخلاقی که با خود داشته و از ترس کشته شدن از دهکرد فرار می­ کند و به مارکده می ­آید. گفته می­ شود کرم در مارکده بسیار مردی آرام منطقی و بی آزار و چشم پاک از آب می­ آید که مورد احترام و اعتماد بوده این اعتماد اجتماعی در کنار تخصص و مهارت فوق ­العاده او در گیوه دوزی او را محبوب مردم مارکده می کند و پیرمردان از صفات خوب کرم برایم بسیار نقل قول کرده ­اند.

      کرم سال­ها بعد تغییر بینش و تغییر رفتارخود را برای دوستانش این چنین بیان کرده ­است.

        اولا آن روز در دهکرد جوان بودم، جوانی و جاهلی، جوانی و خامی. بعد محیط دهکرد محیطی ناسالم بود خان ­های بختیاری حاکم بودند این خان ­های حاکم خیلی آشکار چشم­ شان دنبال زن و دختر مردم بود و با سوء استفاده از ثروت و قدرتی که داشتند خیلی راحت به بیشترخواسته­ ها­ی نا مشروع خود می­ رسیدند، خان حاکم تنها نبود بلکه قلم ­قورچی­ های فراوان اطراف خان حریص ­تر از خود خان بودند عملا یک نا امنی توی جامعه ­ی دهکرد بود و عرصه زندگی برای بیشتر مردم که می ­خواستند زیست سالمی داشته­ باشند قدری نا امن بود کسی یارای مقابله با خان بختیاری نداشت با اینکه مردم از رفتار خان­ ها ناراضی بودند عملا چیزی هم نمی ­گفتند و زشتکاری ­های خان ­ها و دور و بری­ های ­شان را می­ دیدند ولی خیلی راحت از کنارشان می ­گذشتند هرکس می­ کوشید خودش را از دست درازی خان و دور و بری ­هایش حفظ کند. من هم آن موقع جوان بودم و استدلال غلطم این بود که وقتی خان حاکم چنین است چرا من نه؟ این بود که از موقعیت نا سالمی که خان­ های بختیاری بوجود آورده بودند من هم سوء استفاده می­ کردم. وقتی به مارکده آمدم جو اینجا را سالم یافتم از فضای آرام و امن اینجا خوشم آمد چون اینجا همه یکسان بودند، خان نبود، آدم قدرتمند هم نبود، آدم ثروتمند هم نبود، همه برای بدست آوردن لقمه ­ی نانی، در تلاش بودند، کسی از دسترنج دیگری ارتزاق نمی­ کرد، به علاوه برخورد خوب مردم مارکده با من موجب شد که من خیلی زود به زشتی رفتارهای گذشته ­ی خود پی ببرم و کم­کم دگرگون شوم. اکنون خیلی خوشحالم که به مارکده آمدم و توانسته ­ام باقی عمرم را به دور از آلودگی طی کنم.

       به کرم در مارکده هنگام رو در رو اوسا کرم گفته می­ شده و در پشت سر، به کرم پینه ­دوز شهره بوده است. کرم علاوه بر مارکده به مردمان روستاهای اطراف هم خدمات می­ داده است کرم مهارت فوق ­العاده­ای در ساخت گیوه ملکی که آن روز پاپوش بسیار سبک و شیک و مرغوب بوده داشته است و گیوه­ های ملکی کرم زبان­زد بوده است کرم پسر نداشته که مهارت پدر را بیاموزد و جانشین پدر گردد. فقط حسن، معروف به حسن قشقایی، داماد او، مهارت پدرزنش را آموخت و به پسر خود رجبعلی معروف به اوسا رجب، انتقال داد.

         موقعی که کرم در دهکرد مشغول پینه ­دوزی بود، جوانی به نام محمدعلی از قمشه (شهرضا) به منظور یافتن کار به دهکرد کوچ می ­کند و به عنوان شاگرد تختکش در دهکرد مشغول به کار می­ شود. تختکش ­ها آن روز از کهنه کرباس ­ها تخت گیوه درست می­ کردند و پینه­ دوزها رویه روی تخت­ ها می­ دوختند و گیوه درست می­ کردند. در همین ارتباط تختکش ­ها با گیوه­ دوز­ها، اوساکرم با جوان شاگرد تختکش به نام محمدعلی که از قمشه آمده بوده آشنا می ­شود او را جوانی با استعداد می ­یابد و بر اثر مراودات بین ­شان دوستی ایجاد می­ گردد. محمدعلی مهارت تختکشی را می­ آموزد. محمدعلی که حالا دیگر او را اوسا می ­نامیدند برابر رسم و رسوم آن زمان گاهی هم برای کار به روستاهای اطراف دهکرد می ­رود از جمله مدتی به روستای گرم­ دره می­ آید و در اینجا به تختکشی مشغول می­ شود.

       محمدعلی که حالا در گرم ­دره اوستا محمدعلی نامیده می ­ شود در قمشه پدر و مادرش را از دست داده بود و با خواهرش به شهرکرد و سپس به گرم ­دره آمده بود در گرم­ دره برای خواهرش خواستگار پیدا می ­شود و خواهر شوهر می ­کند. اوسا محمدعلی در گرم ­دره کارش رونقی نداشته دوباره به دهکرد بر می ­گردد. این زمان مصادف می ­شود با درگیری و زد و خورد و فرار اوسا کرم از دهکرد و آمدنش به مارکده. اوسا کرم روستای مارکده را جایی مناسب برای کار و زندگی می ­یابد و خوشش می ­آید لذا به دوستش اوسا محمدعلی پیغام می ­دهد که بیاید مارکده. و اوسا محمدعلی به مارکده می ­آید.

       اوسا محمدعلی در روستای مارکده مستقر می ­شود، با دختر کرم ازدواج می­ کند و در مارکده ماندگار و به کار تختکشی گیوه مشغول می ­شود و تخت گیوه تولید می ­کند و اوسا کرم هم روی تخت گیوه­ های اوسا محمدعلی رویه می ­دوخته و گیوه تولید می­ کرده­است. گفته می ­شود اوسا محمدعلی هم همانند اوسا کرم در کارش بسیار ماهر بوده و تخت گیوه ­های ظریف و سبک و در عین حال محکم درست می­کرده است و اوسا کرم از این تخت­ گیوه ­های نازک، سبک و در عین حال محکم، گیوه ملکی­ های شیک و مرغوبی می ­دوخته است. گیوه ­ی تولیدی اوسا کرم در روستای مارکده در این زمان شهره می­ شود و از روستاهای اطراف مردم برای تهیه پاپوش به مارکده سرازیر می ­شوند.

       دختر کرم، زن اوسا محمدعلی بدون داشتن فرزند فوت می­ کند و اوستا محمدعلی با سلیمه بیوه محمدقلی معروف به ممدقلی ازدواج می­ کند.

       محمدقلی پسر حاج­ کریم بوده و حاج کریم یکی از بزرگان طایفه شاهسونان و یکی از ثروتمندان مارکده بوده است. محمدقلی پسر حاج کریم در جوانی فوت می ­کند یک پسر به نام غلام و یک دختر به نام شیرین خردسال از او باقی می ­ماند.

        سلیمه بیوه ممدقلی، فرزندانش را به علی، مشهور و معروف به علی­کدخدا، برادر شوهرش می ­سپارد و با اوسا محمدعلی ازدواج می­ کند. حاصل ازدواج اوسا محمدعلی با سلیمه، یک پسر بوده که حدود سال ­های 1304 متولد می ­شود و نامش را عبدالمحمد می­ گذارند. عبدالمحمد چون روز عید قربان متولد شده بوده عموما او را حاجی می نامند و برای شناسایی، به حاجی مندلی(حاجی پسر محمدعلی) معروف می ­گردد.

        عبدالمحمد 7 ساله بوده که پدرش فوت می­کند و برادر ناتنی­ اش غلام، او را سرپرستی می ­نماید. غلام، دخترِ عمویِ خود به نام جمیله، دخترکربلایی محمد را، برای عبدالمحمد نامزد و ازدواج صورت می­ گیرد. اکنون از عبدالمحمد فرزند و نوادگانی در مارکده زندگانی می­ کنند. عبدالمحمد دو سال قبل فوت نمود.  

       عبدالمحمد حرفه پدر را نیاموخت و به کشاورزی پرداخت و در کنار کار کشاورزی، به کار سنگ­ تراشی روی آورد و نزد سنگ تراشان نجف­ آبادی در حرفه تراش دادن سنگ­، به مهارت دست یافت و همراه سنگ ­تراشان نجف­ آبادی در ساخت پل هوره در سال­های 1337 و 1338 شرکت داشت و به عنوان یک استادکار مؤثر سنگ­ تراش، در تراش دادن سنگ ­ها و فراهم کردن سنگ لازم برای ساخت پل هوره، این شاهکار زمان خود، نقش به سزایی را ایفا نمود. جا دارد مسئولان امر، بویژه دست ­اندرکاران روستای هوره، همایشی در محل زیبای پل هوره، زیر سایه درختان گردو­ی کنار پل، برگزار نمایند در این همایش، مراحل و سختی کار بزرگ ساخت پل را، در آن زمان با نبود امکانات، شرح دهند،  دست اندرکاران ساخت پل را به مردم معرفی، و به زحمات یکایک آنها ارج گذارده، قدردانی نمایند و یاد و خاطره­شان گرامی داشته شود.

                                      محمدعلی شاهسون مارکده 94/4/6