جارچی مارکده شماره 16- پانزدهم آذرماه 1388

اهدا زمین
 آقای حاج جواد شاهسون فرزند فیض الله مقدار 180 متر مربع زمین جهت ساخت تصفیه خانه فاضلاب به شورای اسلامی روستا اهدا نمود.
آقای حاج صفرعلی شاهسون فرزند قربانعلی مقدار 175 متر مربع زمین جهت ساخت تصفیه خانه فاضلاب به شورای اسلامی اهدا نمود.
اهداء فکس به مدرسه
به دنبال توافق و قول اعضا شورای اسلامی مارکده و قوچان مبنی بر خرید یک دستگاه تلفن فاکس و نیز یک دستگاه دوربین عکاسی دیجیتال و هدیه به مدرسه نوساز راهنمایی دخترانه، اعضا شورای اسلامی مارکده یک دستگاه تلفن  فاکس مارک پاناسونیک به مبلغ 133 هزار تومان خریداری و در تاریخ 8/9/88  ساعت 9 صبح طی تنظیم صورت جلسه ای، با حضور سرکار خانم بهروز مدیر محترم مدرسه و آقایان: محمدرضا شاهسون و رمضان عرب اعضا انجمن اولیای مدرسه و محمدعلی شاهسون عضو شورا،  تحویل خانم بهروز گردید.    
                                                           گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
آخرین فرصت سند های ثبتی
بخشداری سامان نامه شماره 2203 مورخه 11/8/88 را  به دهیاری مارکده ارسال و درخواست نموده به اطلاع مردم رسانده شود.
«…نظر به اینکه سال 88 آخرین فرصت صدور سند ثبتی منازل روستایی در برنامه چهارم توسعه تعیین گردیده و ممکن است در برنامه پنجم توسعه چنین شرایطی تمدید فراهم نشود لذا مقتضی است در اسرع وقت با همآهنگی و همکاری بنیاد مسکن انقلاب اسلامی شهرستان شهرکرد نسبت به صدور اسناد ثبتی منازل مسکونی باقی مانده در محدوده طرح هادی آن روستا اقدام لازم معمول گردد»
جلسه تعاونی و شورا
در تاریخ 13/9/88 ساعت 19 جلسه ای با حضور آقایان: دکتر مصطفی عرب مدیر عامل شرکت تعاون روستایی مارکده و عبدالمحمد عرب فروشنده شرکت و مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون و محمد عرب اعضا شورا در محل دفتر تعاونی تشکیل شد. نخست اعضا شورا گفتند؛ هدف از این جلسه آشنایی و آگاهی اعضا شورا از نحوه اداره شدن تعاونی و تصمیمات متخده به منظور پاسخگویی به مردم است. می دانیم برای اداره کردن تعاونی مشکلاتی سر راه است و این مشکلات هم یک شبه بوجود نیامده است متاسفانه مدیر گذشته ی تعاونی مشکلات را با مردم در میان نگذاشت، صورت حساب های خود را برای مردم شرح و توضیح نداد.  می توان گفت همه چیز تعاونی در هاله ای از ابهام بود به همین جهت مردم با شک و سوء ظن به تعاونی می نگریستند و اعتماد مردم آسیب دیده است ببینید امروز شما مبلغ سهام اعضا جدید را 50 هزار تومان اعلام کرده اید و خیلی ها نق می زنند، از پرداخت طفره می روند. نه این که نتوانند 50  هزار تومان را بپردازند بلکه بخاطر این نق می زنند و شاکی هستند که، اعتماد شان به درست اداره شدن تعاونی آسیب دیده است. باید این اعتماد باز سازی وحاصل شود بدین منظور پیشنهاد می گردد سالیانه مرتب مجمع عهومی برگزار و صورت  های مالی را به مردم ارائه دهید مشکلات را صادقانه با مردم در میان بگذارید دلیل تصمیم هایی را که می گیرید برای مردم شرح دهید وقتی مردم بدانند مدیران تعاونی در کارشان صادق اند و تعاونی مدیرت کار امد دارد بی گمان همه گونه کمک خواهند کرد.  
مدیر عامل گفت: من به عنوان مدیر عامل، مصوبات هیات مدیره را اجرا  می کنم.  برابر برآوردی که در سال 84 از اموال و دارایی های شرکت انجام شده، سهم هر عضو حدود 235 هزار تومان ارزش دارد. برای سهولت ورود اعضا جدید تغییراتی داده شد است. مثلا زمین های اهدایی مردم هر روستا را از مبلغ کل سرمایه شرکت کسر نمودند و اختصاص به سهام اعضا همان روستا  دادند که مبلغ سهم هر عضو به حدود 100 هزار تومان رسید. باز هم چون مبلغ برای اعضا جدید بالا بود دنبال راهکاری برای سهولت ورود اعضا جدید شدند و گفته شد از آنجایی که جوانانی که قرار است عضو جدید تعاونی گردند همان فرزندان اعضا قدیم هستند بخاطر پدر و فرزندی هر سهم جدید به مبلغ 50 هزار تومان عرضه گردد این عضوگیری با مبلغ 50 هزار تومان یک تخفیف ویژه و فقط اختصاص به امسال دارد سال آینده هر فردی که خواست عضو گردد باید برابر مبلغ واقعی سهام، پول بپردازد چون قرار است سهام شرکت ارزش واقعی خود را پیدا کند پس این یک فرصت استثنایی است برای عضو شدن جوانان. با این تصمیم توانسته ایم اعضا جدیدی جذب و مبلغی سرمایه فراهم کنیم و به تعاونی تحرکی بدهیم و امید واریم که بتوانیم تعاونی را از حالت رکود قبلی بدر آوریم و خدمات مورد نظر مردم را ارائه دهیم. همه می دانیم تعاونی با سرمایه کار می کند وقتی من وارد تعاونی شدم دیدم هیچ سرمایه ای نیست بخاطر قطع نفت در آمد تعاونی هم ناچیز است ناچار شدیم برای جذب سرمایه این تصمیم ها را اتخاذ کنیم تا بتوانیم تعاونی را اداره کنیم.
این را هم در اینجا بیفزایم که چند سال قبل تصمیمی در تعاونی ها اتخاذ و اجرا می گردد و آن این است که به مدیران تعاونی ها اجازه داده می شود با سرمایه خود از بازار آزاد اجناس تهیه و در محل ساختمان تعاونی بفروشند و سود حاصله هم مال خودشان باشد نتیجه این تصمیم خسارتی بود که به ساختمان تعاونی وارد آمد و تعاونی باید ساختمانش را تعمیر می نمود
دوره فعالیت تعاونی به دو دوره 20 ساله تقسیم شده است آنهایی که از سال 1347 تا پایان 1366 با هر مبلغی عضو تعاونی شده اند سهم کامل دارند. آنهایی که از 1/1/68 تا پایان سال 1387 عضو شده اند اگر  مبلغ پول شان از 25 هزار تومان کمتر است باید مبلغ کمبود را  بپردازند تا به سقف 25 هزار تومان برسد. چند نفر معدود فقط 2 هزار تومان صرفا برای عضو شدن و دریافت آرد داده اند چون با دفترچه شان کار نکرده اند که سرمایه شان افزوده گردد باید مبلغ 48 هزار تومان دیگر بدهند تا به سقف 50 هزار تومان برسد. اگر کسی توان پرداخت یک باره 50 هزار تومان را ندارد می توانیم دو تا سه قسط از او دریافت کنیم.
برنامه آینده ما این هست که 5 فروشگاه به صورت زنجیره ای در 5 روستا دایر کنیم و با خرید یک ماشین اجناس مختلف را به صورت انبوه و کلی برای 5  فروشگاه با قیمت پایین خریداری و توزیع نماییم از جمله فرش و لوازم خانگی. این فعالیت را فقط با پول می شود انجام دا. کار دیگر تعاونی تاسیس واحد اعتباری است که فعلا رای زنی می کنیم.   برنامه دیگر ما این هست که در صادق آباد یک پمپ بنزین احداث کنیم. می کوشیم روستای صادق آباد و یاسه به مرکز خدمات بن انتقال داده شوند تا در توزیع
کود مشکل نداشته باشند.
250 تومان از مبلغ 500 تومانی که در ازائه دفترچه آرد گرفته می شود
هزینه کاغذ و چاپ است. نیمی دیگر هزینه های اداری اتحادیه و تعاون روستایی در قبال تحویل دفترچه است و مبلغ 100 تومان در ازائه هر نفر هزینه خدمات کامپیوتری است که اسامی را ثبت کامپوتر می کند و آمار و ارقام را تنظیم می نماید.
آردی که ما امروز تحویل مردم می دهیم بر اساس آماری است که مدارک آن در سال گذشته از مردم جمع آوری و تحویل اداره غله داده ایم اگر کسی مدارک نداده است و یا کسانی که بعد از دادن مدارک خود نوزادی داشته اند هرچه زودتر مدارک خود را تحویل دهند تا به اداره غله تحویل شود. اکنون سهم آرد روستاهای استان بر اساس 7 کیلو تحویل می شود  در حال حاضر به همه ی روستاهای استان خیلی کمتر از سهمیه قبلی آرد تحویل می شود مثلا از مارکده 114 کیسه، از قوچان 60 کیسه، از یاسه چاه 68 کیسه، از صادق آباد 49 کیسه، ازگرمدره 69 کیسه و از قراقوش 14 کیسه کسر شده است.
درباره دادن گزارش کارمان به مردم می خواهیم قدری کارمان را به جلو ببریم تا با دستی پر تر در برابر اعضا قرار بگیریم و گزارش دهیم
چیزی که اکنون مشکل عمده تعاونی است بعد از کمبود سرمایه نداشتن انبار است که حتا زمینش را هم نداریم.
در پایان جلسه پیرامون احداث نانوایی در روستا، تحویل و یا عدم تحویل آرد به کسانی که سکونت دائم ندارند و نیز زمین انبار گفتگو شد و تصمیمات زیر اتخاذ شد.
اگر نظارت شورای اسلامی بر توزیع آرد خانه پزی لازم نیست، مدیر عامل تعاونی روستایی با مشورت با مسئولان ادارات غله، اتحادیه و اداره تعاون روستایی و هیات مدیره تعاون روستایی در باره دادن یا ندادن آرد به کسانی که سکونت دائم ندارند اتخاذ تصمیم نماید. اگر نظارت شورای اسلامی لازم است ناگزیر برابر دستور بخشداری سامان اقدام گردد.
در باره احداث نانوایی در روستا قرار گردید مسئولان تعاون روستایی هنگام تحویل آرد به مردم نظر خواهی نمایند که؛ آیا حاضر اند از هر نفر ماهیانه یک کیلو آرد کسر گردد و تحویل نانوایی روستا داده شود؟ وقتی که از اکثریت نظر خواهی شد آنگاه با توجه به نظرات داده شده اتخاذ تصمیم خواهد شد.
قطعه زمینی به مدیر عامل پیشنهاد شد. که قرار گردید مدیر عامل ضمن بازدید و مشورت با مسئولان و کارشناسان اداره نتیجه را به اعضا شورا جهت اتخاذ تصمیم اطلاع دهد.    گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
مصوبات شورا  
 شورای اسلامی به اتفاق کریم شاهسون دهیار روز 11/9/88  ساعت 12 در محل دفتر دهیاری جلسه داشت.
1- آقای کریم شاهسون دهیار، ضمن ارائه نامه 368 مورخه 9/9/88، شفاهی هم گزارش داد؛ به منظور تخلیه و آزاد نمودن موتورخانه قدیمی آب آشامیدنی، ضرورت دارد که کنتور برق از داخل ساختمان به بیرون انتقال داده شود. بدین منظور با مسئولان برق بن صحبت کردم که گفتند باید تابلو برق اختصاصی ساخته و نصب گردد تا بتوان کنتور را در ان قرار داد. با سازنده تابلو گفتگو نمودم که قیمت یکصد نود هزار تومان اعلام نموده تقاضا می شود در صورت صلاح دید موضوع مصوب تا بتوانم تابلو فراهم وکنتور برق جابجا گردد.
 اعضا شورا گفتند:  پیشنهاد دهیار مبنی بر ساخت تابلو برق و انتقال کنتور از داخل اتاقک به بیرون و آزاد شدن اتاق، قبلا هم به تایید اعضا شورا رسیده است مجددا تصویب و درخواست می شود این عمل هرچه زودتر انجام تا بتوان از اتاق استفاده لازم را نمود.
2- کریم شاهسون ضمن تسلیم نامه شماره 366 مورخه 8/9/88 شفاهی هم گزارش داد، به منظور فراهم آوردن قسمتی از هزینه ساختمان دهیاری، در نظر دارد تراکتور رومانی و دو عدد بیل مکانیکی و یک دستگاه تریلر 4 چرخ را از طریق برقراری مزایده بفروش برساند و تقاضای تصویب این پیشنهاد  را نمود.
اعضا شورا گفتند: پیشنهاد دهیار مبنی بر فروش تراکتور و متعلقات آن قبلا هم به تصویب شورا رسیده است مجددا مصوب و مقرر می دارد که با اطلاع رسانی گسترده و برقراری مزایده بفروش رسانده شوند حضور اعضا شورای اسلامی در جلسه مزایده به منظور نظارت الزامی است.
3- آقای کریم شاهسون دهیار ضمن تسلیم نامه شماره 371 مورخه 10/9/88، شفاهی هم گزارش داد؛ سال 88 آخرین فرصت ثبت منازل روستایی در برنامه چهارم توسعه است لذا در نظر دارد با استفاده از این فرصت مکان های عمومی روستا را با ارائه مدارک و پیگیری کارهای اداری از طریق ثبت و اسناد، سند مالکیت ثبتی به نام دهیاری دریافت نماید. و تقاضای تنظیم قولنامه های عادی مکان های عمومی از طرف شورای اسلامی و انتقال بنام دهیاری گردید.
اعضا شورای اسلامی گفتند: سه ساختمان عمومی در نامه دهیاری ذکر شده است. که مقرر گردید قول نامه ساختمان مخروبه حمام قدیمی و نیز غسالخانه روستا توسط شورای اسلامی تنظیم و به دهیاری تحویل داده شود. درباره ساختمان و زمین سرویس بهداشتی و نیز ساختمان حمام روبروی مسجد مقرر گردید رئیس شورای اسلامی جلسه ای با حضور اعضا هیات امنا مسجد و اعضا شورا و دهیار تشکیل، موضوع مطرح و تصمیم گیری گردد.                     
                                                           گزارش از:  محمدعلی شاهسون مارکده
  جلسه آموزش کود دهی به باغات
روز 12/9/88 ساعت 10 صبح به درخواست شرکت آفتاب گردان دیمه، کلاس آموزشی تحت عنوان، تغذیه متعادل باغات، با حضور حدود 40 نفر از باغداران روستای مارکده در محل مسجد تشکیل گردید. در این جلسه سرکار خانم مهندس البرزی مطالبی پیرامون چگونگی کود دهی به درختان سخن گفت که چکیده ای از سخنان را با هم می خوانیم.
نباید ما هر کودی که به دست مان آمد به باغ مان بدهیم مقدار کود هم باید بر حسب نیاز باغ باشد اگر کود نا مناسب بدهیم و یا از حد نیاز زیاد تر بدهیم، به درخت و زمین و میوه درخت مان آسیب می زنیم. برای مثال؛ اگر کود ازته زیاد به درختان هلو بدهیم باعث می گردد که هلو آبکی تر گردد آنگاه پس از چیدن و هنگام حمل و نقل تا رسیدن به دست مصرف کننده  خیلی زود  خراب شود.
برای دادن کود شیمیایی، نخست باید خاک باغ مان را به آزمایشگاه ببریم
 و ببینیم چه چیز هایی کمبود دارد. آنگاه مقدار عناصر کمبود را به خاک باغ مان بیفزاییم.
اگر کود شیمیایی بی رویه بدهیم کود های جذب نشده و مازادِ در خاک با آب باران به آب های زیر زمینی وجاری نفوذ می کنند و آب ها را آلوده می کنند انگاه ما انسان ها با نوشیدن این آب های آلوده به عناصر شیمیایی دچار سرطان می شویم شما ببینید بیماری سرطان روز به روز در جامعه ی ما افزایش دارد یک دلیلش همین تجمع عناصر شیمیایی در میوه جات و آب هایی است که ما می خوریم و می نوشیم. به علاوه محصولی که عناصر شیمیایی بیش از اندازه در آن جمع باشد برای صادرات هم مناسب نیست چون  هر محصولی را که بخواهیم صادر کنیم کشور دریافت کنند کیفیت محصول را می آزماید وقتی عناصر شیمیایی بیش از حد مجاز داشته باشد محصول را بر می گرداند.
بهترین  کود برای باغات کودهای پوسیده دامی است که علاوه بر تغذیه سالم درخت، موجب اصلاح خاک باغ مان هم می شود. بیشتر خاک های این منطقه آهکی است. در خاک آهکی در قسمت ریشه درخت یک حالت سفتی ایجاد می شود اگر کودهای شیمیایی نا مناسب و بی رویه و یا بیش از اندازه به این خاک های آهکی بدهیم باعث به هم خوردن تعادل خاک می شویم و این سفتی و سختی را بیشتر می کنیم در این شرایط اجازه رشد مناسب به درخت داده نمی شود. در خاک های آهکی بهتر است از کود های سولفات آمونیوم استفاده کنیم. کود دیگر مناسب خاک های آهکی، ساری کود یا گوگرد کشاورزی است این کود اثر آهکی را خنثی می کند. ساری  کود را همراه با باکتری این کود از کود فروشی ها تهیه کنید و به صورت چالکود استفاده نمایید  
برای پایین آوردن هزینه های آزمایش خاک باغات، می توان دو یا چند نفرکشاورز که خاک باغشان مشابه هم است با هم نمونه برای آزمایش دهند و نتیجه آزمایش را در همه ی خاک های مشابه به کار گیرند.
کود های ازته موجب رشد شاخه های درخت می شود. کود ازت زیادی باعث رشد زیاد درختان می گردد درختی که رشد شاخه هایش زیاد است مقدار و میزان رشد محصولش کیفیت خوبی نخواهد داشت به علاوه رشد بی رویه درخت باعث می گردد که درخت در آخر پاییز دیر تر بخواب رود و دچار سرما زدگی گردد.
کودهای ازته شامل نیترات آمونیوم و سولفات آمونیوم که برای باغات مناسب ترند و کود اوره که برای زراعت مناسب تر می باشد. بهترین زمان دادن کود ازته آخر زمستان و اول بهار و قبل از برداشت محصول است.
اگر هنگام بهار و یا تابستان مشاهده کردیم درخت مان ضعیف و مواد غذایی کمبود دارد می توانیم با محلول پاشی آن را تقویت کنیم  محلول اوره، اسید بوریک و سولفات روی با غلظت 5 در هزار.  محلول پاشی با کود های میکرو هم باعث تقویت درخت می گردد کودهای میکرو را به صورت چالکود هم می توان استفاده نمود. کود پتاس موجب تقویت درخت در برابر سرما و کیفیت میوه را بالا می برد.
 بیشترین آسیب در باغات از طریق تغذیه نا مناسب بوجود می آید که باعث تنش در درخت می شود وقتی در درختی تنش بوجود آمد باعث ضعف درخت می شود و آماده حمله میکرب ها و باکتری ها و قارچ ها می گردند. نشانه کمبود مواد غذایی در باغات کوچک شدن برگ درخت است به علاوه برگ ها ریزش می کنند اگر این موارد را در باغ مشاهده کردیم فورا باید کمبود را از طریق محلول پاشی جبران کنیم
می توان بجای آزمایش خاکِ باغ به منظور فهمیدن کمبودها، برگ درختان را به آزمایشگاه ببریم تا بینیم درخت  مان چه نوع عناصری کمبود دارد.  برای این کار باید از شاخه و برگ های سالم چند درخت تعداد 50 برک با دم برگ ها را کند و در هوای آزاد آن ها را خشکاند و به آزمایشگاه تحویل داد از نتیجه آزمایش خواهیم فهمید درختان ما چه نوع کمبودی دارند.
در پایان جلسه به درخواست خانم مهندس البرزی حاضران در جلسه به محل باغ در جلو مسجد رفتند و نحوه حل کردن کود زیستی فسفاته بارور را در آب و چگونگی کود دهی  برای حاضران شرح داده شد.
برای اطلاعات بیشتر کشاورزان، جزوه مقدار کود دهی به باغات به آقای حبیب کامپیوتری داده شد تا هر کشاورزی که علاقه به مطالعه دارد از روی آن کپی تهیه نماید.         
                                                          گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
آبرو
اگر قدری عقل مان را به کار بیندازیم و رفتار و گفتار خود و مردمان جامعه مان را نیک بنگریم و با ترازوی خِرد بسنجیم، خواهیم دید، در ته و اعماق ذهن و ضمیر بیشترِ ماها یک نگرانی وجود دارد، کمی اضطراب دائمی هست که، مبادا مردم در هنگام داوری در باره ما بگویند آدم خوبی نیست! و می کوشیم به گونه ای حرف بزنیم به گونه ای رفتار کنیم تا دیگران بگویند آدم خوبیه، حتا اگر این رفتارها بر خلاف میل ما باشد و موجب رنج ما گردد. در چنین حال و هوا احساس می کنیم آبروی مان حفظ شده است.
پرسشی در اینجا به ذهن آدمی می رسد که چرا فکر می کنیم مردم دنیا این قدر بیکارند و هیچ موضوع و کار مهمی توی زندگی شان ندارند و بیکار ایستاده اند رفتار من و شما را زیر نظر می گیرند و سپس داوری می کنند؟
بی گُمان این اندیشه از آنجا ناشی می شود که ما در ذهن و ضمیر مان، احساس خوب و خوشایندی نسبت به خود نداریم یعنی خود را خوب نمی دانیم آنگاه می کوشیم دیگران ندانند محتوای درونی ذهن ما چیست؟ چه افکاری داریم؟ چگونه می اندیشیم؟ و باورهای مان چیست؟ در باره دیگران چه نظری داریم؟ چون خودمان را بد می دانیم به مصداق ضرب المثل معروف که درویش همه را به کیش خود پندارد بالطبع دیگران را هم بد می دانیم حال برای این که دیگران رفتار بد ما را ندانند تلاش می کنیم درون و بیرون ما یکی نباشد آن گونه که هستیم ظاهر نمی شویم دو شخصیتی می شویم در اجتماع و در دید دیگران شخصیتی نُرم از خود بروز می دهیم و در درون و خلوت خود آدمی دیگر هستیم. متاسفانه دوگانه زیستی، داشتن رفتار درون و بیرون و رفتار ریاکارانه به دلیل استمراری که در جامعه داشته جزئی از فرهنگ وخُلق و خوی ما و در نهایت قسمتی از شخصیت هر یک از ما مردم شده و چون به صورت همه گیر در آمده آن زشتی خود را هم از دست داده و جزء پند و اندرز های خانوادگی و نرم فرهنگی ما هم شده و می بینیم هریک از ما پدران و مادران خطاب به فرزندان مان می گوییم این حرف ها را که در خانه می زنی در بیرون نزن، این رفتار را که در خانه داری در بیرون نداشته باش این باور را که داری در جامعه در نزد همه بروز نده اگر این ها را رعایت نکنی آبروی مان می رود. دو  شخصیتی در همه ی جنبه های زندگی مان رسوخ کرده است شما توی هر یک از خانه های مردم جامعه ی ما که بروی خواهی دید که اتاق جدا جهت پذیرائی از مهمان داریم حتا ظروف غذا خوری هم جدا برای مهمان داریم وقتی اتاق و ظروف و دیگر وسایل مهمان را با اتاق و وسایلی که اعضا خانوده استفاده می کنند مقایسه کنیم می بینیم از انِ مهمان ها فاخر تر هستند انسان می ماند که چرا؟ خوب می توان از همان وسیله ای که خودمان استفاده می کنیم از مهمان هم پذیرائی کنیم چرا چنین نمی کنیم؟ چون می خواهیم بگوییم ما خوب هستیم.
این پرسش همیشه ذهن مرا مشغول داشته است که، مگر ما کی هستیم؟ مگر ما چقدر برای مردم اهمیت داریم؟ که مردم زندگی شان را رها کنند و حواس شان را جمعِ رفتار و گفتار ما کنند؟ حال اگر فرض بگیریم چنین هم باشد و مردم بیکار ایستاده و به ما زل زده اند تاببینند ما چکار می کنیم آنگاه به رفتار و یا گفتار ما بخندند! و یا در باره اش حرف بزنند! خوب این خنده یا حرف ها به حال ما چه تاثیری خواهد داشت؟ بی گُمان مردم با نگاه شان با خنده شان و با حرف شان، هیچ تاثیری روی رفتار ما نمی توانند داشته باشند. این ما هستیم که بخاطر روان و ذهن نا سالم خود آن نگاه ها و حرف ها و خنده ها که بیرونی اند و جدا از ما هستند و کاری هم به ما ندارند می آوریم به خودمان می چسبانیم و داخل ذهن مان می ریزیم و مانند خوره به جان خودمان می اندازیم شان!  می پرسم در این کار گناه مردم چیست؟ ما می توانیم همیشه کار خوب خودمان را بکنیم و اصلا اهمیتی به نگاه، خنده و حرف مردم ندهیم آنگاه خواهیم دید که نگاه و حرف مردم هیچ تاثیری بر ما ندارد.
 باید دانست مردم دنیا دارند زندگی خودشان را می کنند مردم این قدر سرشان شلوغ است و مشغول کار و مشکلات زندگی شان هستند که وقت  هم کم میارند.
یکی از محل هایی که به نگاه دیگران حساس هستیم و می کوشیم خود را خوب بیاراییم تا در نظر دیگران زیبا و پسندیده جلوه کنیم، در مهمانی ها است. ما باید این واقعیت را بدانیم که بیشتر کسانی که در مهمانی ها شرکت می کنند، دوست دارند ابراز وجود کنند و بیشتر خود را نشان دهند و با زبان بی زبانی بگویند؛ من مهم هستم، من زیبا هستم، من شیک و خوشگل هستم، من دوست داشتنی هستم، من ثروتمند هستم. به همین جهت می بینیم خود را می آرایند، زیورآلات به خود می آویزند، لباس های رنگین و براق و اتوکشیده می پوشند. موهای شان را به رنگ و روغن می آلایند. اگر نیک بنگریم خواهیم فهمید که کمتر آدمی می آید که فقط دید بزنند و دیده نشود و اگر به چنین آدمی هم بر خوردید این رفتار ناشی از نا سالمی روان اوست. بنابر این ما نباید فکر کنیم که مردم ایستاده اند و فقط به ما می نگرند. اگر قدری واقع بین باشیم خواهیم دید که مردم اصلا وقت ندارند که به ما نگاه کنند بنابر این، چرا ما باید نگران نظر مردم باشیم؟ ما نباید فکر کنیم که آدم مهمی هستیم که مردم بیکار می شوند و مخصوص به ما نگاه می کنند. این ها فقط تصورات ما است، نه کسی به ما می نگرد و نه کسی به من و شما می خندد. حال بر فرض که آدمی هم یافت شود و در یک میهمانی و یا درخیابانی و یا بازاری هم توی دلش به من بخندد و یا درباره من با دوستش حرف بزند، خوب به من چه آسیبی می رسد؟ من چه زیانی می بینم؟ با اطمینان و قاطعانه می گویم هیچ تاثیری روی زندگی من نمی گذارد. شما به این هنر مندان بویژه کُمِدین ها بنگرید روی سن می روند، حرف هایی می زنند، حرکاتی انجام می دهند، ادا و اطوارهایی در می آورند که مردم به آن ها بخندند اگر مردم نخندند نا راحت می شوند. بنابر این، ما با این دید و نظر و نگرش مان برای خود مان یک بازی درست کرده ایم و فقط خودمان را آسیب می زنیم و باعث می شویم که انرژی و وقت و نیروی  مان صرف کارهای بیهوده گردد و از پیشرفت و رشد باز مانیم.
این یک گرفتاری انسانی است، یک اختلال روانی است، که ما از نگاه دیگران وحشت داریم، از خنده دیگران می ترسیم و از نظرِ منفی دیگران در باره خود مان هراس داریم. چرا دچار چنین رفتاری هستیم؟
وقتی ما به دنیا می آییم، از آنجایی که ما یک موجود ضعیف و نا توانی هستیم، نیاز مند توجه دیگران می شویم و در می یابیم که اگر دیگران به من توجه نکنند از پا در خواهم آمد. بنابر این، به این نتیجه می رسیم که دیگران مهم تر از من هستند و یک وحشتی از دیگران پیدا می کنیم. ماجرای آبرو از همین جا آغاز می گردد و در طول تاریخ ما همیشه برای جلب نظر دیگران زندگی می کرده ایم تا آبرو داشته باشیم. ولی آدمِ امروز که با علم و دانش سر و کار دارد و قدری هم عقل و خرد خود را به کار می اندازد با این واقعیت روبرو می شود که دیگران با من کاری ندارند. مهم این هست که من، ضمن رعایت حرمت همه ی مردم، استقلال و آزادی خود را حفظ کنم، روی پای خود بایستم و زندگی خودم را آن گونه که دوست دارم و خوب و پسندیده می دانم داشته باشم. سنتی های جامعه ما همیشه یکی از عیوب فرهنگ غربی را این موضوع قلمداد می کنند که در آنجا هیچ کس با هیچ کس کاری ندارد. من می خواهم بگویم اگر چنین هست که بسیار خوب است. حال ما که با دیگران کار داریم بجز غیبت، بدگویی و کنجکاوی در رفتار خصوصی مردم چه کاری دیگر می کنیم؟ و این در حقیقت نوعی شکنجه و آسیب رساندن است. چون نیک بنگریم رابطه ها و ارتباط ها بیشتر فضولی و بدگویی است و کمتر مهربانانه است. چرا؟ چون میدان زندگی و حالات خصوصی مردم، محلی برای چیزی گفتن و اظهار نظر ما نیست. شما سخنانی که در میهمانی ها بیان می گردد را دقت کنید، چون یک عده آدم بی دانش با هم نجوا می کنند که عیب این چیست! و خبر آن چیست! و هرکه در این جلسات خبر دست اول و داغی از دیگری ارائه دهد آدم مهم تری محسوب می گردد! این ها نشانه های مردمانِ کم دانش است بجای این که بنشینیم چهار تا کلمه سخن علمی بگوییم تا موجب رشد و تکامل یکدیگر شویم.
اینها نشانه های آسیب کودکی است حال ما همه ی انرژی مان را صرف این می کنیم دیگران به ماچه نظری دارند. شما رئیس جمهور یک کشوری را در نظر بگیرید مثلا رئیس جمهور چین را، بیش از یک میلیارد آدم او را نگاه می کنند، ممکن است هم به او بخندند، ممکن است به او بد هم بگویند، مسخره اش هم بکنند و یا تحسینش هم بکنند، می بینیم هیچ یک از این ها تاثیری بر زندگی و کار او نمی گذارد، این از خود شیفتگی ما می تواند باشد که، فکر کنیم، من مرکز و محور جامعه هستم که، مردم کار و
 زندگی شان را رها کرده باشند و به من نگاه کنند و بخندند!
 یک آدم سالم وقتی دید فردی مشکلی دارد مثلا قیافه اش نا همگون است یا راه رفتنش غیر متعارف است یا حرف زدنش غیر معمول است سعی می کند بگوید، وانمود کند که نمی بینم، نمی شنوم و یا آنچه می بینم برایم عادی است، نرم است، حساس نیستم، به تو کاری ندارم، برایم فرقی نمی کند. مثلا وقتی فردی روی زمین بخورد و آدمی با روان سالم او را ببیند، سرش را بر می گرداند تا او فکر کند که دیده نشده است که احساس شرم و خجالت نکند. یک آدم سالم وقتی به دیگری برخورد کرد که وضعیت جلب توجه کننده ای دارد ممکن است به او بنگرد ولی صرفا او را می بیند، نه می خواهد از او بدگویی کند و نه قصدش تهیه گزارش برای دیگران است. پس اگر در برخورد با دیگران کنجکاو می شویم تا عیبی، کمی و کاستی بیبیم و گزارش دهیم در سالم بودن روان مان باید شک کنیم.                      
                                                              محمدعلی شاهسون مارکده 30/5/88  
حرف های مردم
به تاخیرانداختن رسیدگی به تخلفات مالی مدیر عامل دوره دوم فردوس به بهانه جمع آوری پول اقساط وام ها از پول خسارت بیمه محصولات کشاورزی، بیشتر به بهانه شباهت دارد تا استدلال. این تاخیر  به منظور لوث کردن قضیه، به فراموشی سپرده شدن و از جوش و خروش افتادن مردم است.
 تفاوت فرهنگی
در گذشته های نه چندان دور، افکار مردم ما شدید طبقاتی بود مثلا در همین منطقه ی ما، خان بود و ارباب.  بعد از خان و ارباب، در درون روستا، کدخدا و کدخدا زادگان و بگ و بگ زادگان بودند که ادعای اشرافیت داشتند و یا حد اقل فکر می کردند بر دیگر مردمان یک برتری دارند. شوربختانه بقیه مردم هم دقیقا همین اندیشه را داشتند یعنی انها را برتر می شماردند. معیار برتری افراد خان و ارباب و بگ و کدخدا قدرت بود.  قدرت علاوه بر نمود برتری ظاهری در دید مردم، در بیشتر جاها منجر به درآمد بیشتر هم می شد و این در امد بیشتر ممکن بود گاه گاهی از شیوه های نادرست هم به دست آید و یا حداقل از راه های کم زحمت تر. ولی چیزی که باید همیشه در نظر داشت، این هست که، این یک حکم کلی نیست. بودند و هستند و همیشه هم خواهند بود افرادی که در قدرت اند یا وابسته به قدرت اند و می کوشند کمتر آلوده شوند و یا خود را نیالایند و از دانایی هم بهره ای داشته اند.
حد فاصل بین خان، ارباب، بگ و کدخدا  نوکران بودند. یعنی هر فردی که می توانست خود را به قدرت نزدیک کند. در ظاهر قدر می دید و در صدر می نشست و این توده رنجبر و زحمت کش بود که همیشه بیشتر کار می کرد کمترین بهره را می برد.
قشری کم جمعیت ولی پر نفوذ تر هم در جامعه نشو و نما می کرد که متولیان دین و مذهب بودند. اینان هم بدون رنج و زحمت، بهتر و بیشتر و راحت تر، از دسترنج مردم می خوردند و می زیستند مردم اینها را هم از خود برتر می پنداشتند.
گروه های فوق الذکر در هر مجلسی در صدر می نشستند سخن شان فصل الخطاب بود و اغلب مردم از رفتارشان هم پیروی می کردند. از دید مردم، این ها صاحب  فضل و کمال بودند و همین انتظار را از فرزندان این ها هم داشتند مثلا اگر فرزند آدمی رعیت، کاری ناشایست می کرد چندان به دیده بد نمی نگریستند ولی اگر بچه یکی از این بزرگان رفتاری بی ادبانه داشت سخت سر زبان ها می افتاد.
بعد از خان و ارباب بگ و کدخدا و متولی دین و مذهب، باز هم جامعه یک دست نبود بلکه افرادی که شغل های خدماتی داشتند مانند دلاک،  حمام چی، آهنگر، چوپان، دشتبان و بویژه هنر مندان نوازنده موسیقی، سطحی و شانی پایین برای شان قائل می شدند و یا با دیدی نازل تر به انها می نگریستند.   
خوشبختانه امروز این دیدگاه ها از بین رفته و یا حد اقل همه ی مردم به قدرت و دارندگان آن دید مثبت ندارند. تکنولوژی ساخت کفارِ غربی به کمک انسان آمده و عوام الناس را توانمند تر کرده و ابهت قدرت را کمرنگ نموده و طبقات اقتصادی و اجتماعی به شکل و مفهوم گذشته را از بین برده است گرچه هنوز هم جامعه متعادل نشده و فاصله ها زیاد است و دارندگان قدرت و وابستگان به قدرت از امتیازهای کاذب و ناروایی برخوردارند ولی مردم دیگر به دارندگان قدرت و فرزندان انها حد اقل به دیده انسان بهتر و برتر نمی نگرند و بسیاری از جاها می بینم فرزندان همان رعیت و عوام و دارنگان شغل های پایین دست جامعه خود را بالا کشیدند و صاحب فضل وکمال اند و عکس این رویداد را هم شاهدیم که بسیاری از فرزندان مدعیان قدرت و وابستگان به قدرت چندان که انتظار می رفته ندرخشیده اند و در همان سطح و بینش بدوی و ابتدایی گذشته مانده اند. دست یافتن برخی از فرزندان اقشار پایین دست جامعه به کمال انسانی برای من مایه امیدواری است. برای نمونه داستان زیر را بخوانید
روز15/8/88 پسر کدخدای روستای شرقی مان به پسر نوازنده موسیقی روستامان برخورد می کند و با توپ و تشر می گوید: فلان کار را چه کسی کرده است؟ جوان همشهری مان می گوید: این کار برابر نقشه فلان اداره و به دستور فلان کارشناس ان اداره و توسط ما صورت گرفته است.
پسر کدخدا می گوید: اداره و آن کارشناس و با توغلط کرده که چنین کاری را کرده اید!
 همشهری ما پاسخ می دهد: ببین، همین زبان که در دهان تو است و به تو این توان را  داده که بی ادبانه حرف بزنی! در دهان من هم هست و من هم می توانم همانند تو بدون رعایت ادب حرف بزنم ولی من این را می فهمم که نباید زبان و دهانم را به بی ادبی بیالایم حیف از انسان است که از دهانش حرف های زشت بیرون بیاید تو اگر حرفی برای گفتن داری دلیلی، سندی و منطقی بر ادعای خود داری بیا تا با هم گفتگو کنیم و اختلاف مان را حل کنیم.
منِ نگارنده با شنیدن این رویداد بر خود بالیدم که چنین همشهری با فرهنگی دارم.                  
                                                              محمدعلی شاهسون مارکده 28/8/88
پاسخ به رئیس هیات مدیره فردوس
در جلسه مجمع عمومی شرکت باغداری فردوس، که گزارش آن در نشریه محلی جارچی شماره  15 مورخه 1/9/88 انعکاس یافته است، آقای اکبر عرب فرزند احمد ضمن سخنرانی، مطالبی درباره اینجانب رمضان عرب فرزند علی آقا گفته است از آنجایی که این حرف ها بی پایه و مایه اند نا گزیر شدم برای روشن شدن اذهان عمومی، حقایقی را بیان کنم. آقای اکبر عرب گفته؛
« وقتی ما شرکت تعاونی را از هیات مدیره دوره قبل تحویل گرفتیم این رمضان پسر خواهر خودم حسابدار بود دیدم نمی تواند کار کند از توی تعاونی انداختمش بیرون همین محمدعلی شاهسون این قدر توی آوایش نوشت که رمضان باید توی تعاونی برگردد تا ما ناگزیر شدیم دو باره او را برگرداندیم»
 وقتی این جمله را خواندم این پرسش برایم پیش آمد که؛ چرا باید آدمی، دروغ بگوید؟
در سال 1375 توسط آقای علیمراد شاهسون مدیر عامل و آقای حسن عرب فرزند جعفرقلی رئیس هیات مدیره وقت شرکت فردوس، به اداره تعاون و از انجا به آموزشگاه فتی وحرفه ای استان برای آموزش حسابداری معرفی شدم و پس از طی دوره آموزشی و موفقیت در آزمون با درخواست و تصمیم هیات مدیره، مسئولیت حسابداری را پذیرفتم و شرط کردم که حق بیمه را از جیب شخصی خودم بپردازم و برابر سوابق بیمه از سال 1375 تا 85 مشغول به کار بوده ام. برابر قوانین اداری و نیز شرکت ها هرگاه خواسته باشند کارگر و یا کارمندی را از اداره و یا کارخانه و یا شرکتی بیرون کنند طی نامه ای به وی ابلاغ می گردد. با توجه به این قانون از سال 75 تا 85 هیچ نامه ای، اخطاری به من ابلاغ نشده است. آذر ماه سال 85 بود که آقای عبدالمحمد عرب مدیر عامل بخاطر لاپوشانی تخلفات مالی که در شرکت رخ می داد صلاح و مصلحت دید خود سرانه پایان کار مرا به بیمه اعلام نماید بدون این که به منِ کارگر شرکت اطلاعی دهد.
جناب آقای اکبر عرب، شما که از سال 82 تا 86  به مدت 5 سال ریاست هیات مدیره شرکت باغداری فردوس را بر عهده داشته اید کی به من ابلاغ کرده اید و یا گفته و اشاره کرده اید از تعاونی بیرون برو؟ و دروغ بزرگتر و شاخدار جناب عالی این است که « محمدعلی شاهسون در آوایش نوشته من برگردم» ده ها نسخه از تمامی شماره های نشریه آوا در دست مردم مارکده هست اگر راست می گویی یک جمله توی این همه نوشته در این همه سال پیدا و ارائه دهید؟
آقای اکبر عرب، در این 3 سال که من حسابدار شما بود کدام یک سند و فاکتور و رسید را جهت ثبت به من دادید و من ثبت نکردم؟ آیا به من  گفتید که مبلغی از پول شرکت را در جیبم نگه می دارم و من ثبت نکرده ام؟ شما اصلا به ثبت حساب و کتاب عقیده ای نداشتید، مگر سخنان مدیر عاملت را در جلسه20/3/85 که در حضور خودت، ولی پور کارشناس اداره تعاون و اعضا شورا گفته فراموش کرده ای؟ که « چندان هم نیاز نیست به حساب و کتاب پرداخت؟» راستی یادت رفته؟  مدیر عامل تو، اصلا به حساب و کتاب، عقیده ای نداشت که سندی، فاکتوری، رسیدی و لیستی فراهم کند. حال من سند و فاکتور و لیست نبوده را چگونه باید ثبت می کردم که نتوانستم و تو مرا بیرون انداختی؟ حال مرا  قبول نداشتی و به قول خودت از تعاونی بیرون انداختی، مدیر عاملت را که قبول داشتی که هم سمت مدیر عاملی، حسابداری، عضو هیات مدیرگی و منشی را  بهش داده بودی؟ این مدیر عامل کی سند به من ارائه داده و من ثبت نکردم؟ خوب حالا بنا بر ادعای شما من حساب بلد نبودم سال 86 که مدیر عاملت حسابدار بود چرا حساب و کتاب های تان را درست نکردید و ارائه ندادید؟
آقای اکبر عرب، فکر می کنم آدم فراموش کاری هستی و احتمالا این دروغ ها را هم از روی فراموشی گفته ای. برای یاد آوری، گزارش جلسه 20/3/86 را در اینجا ذکر می کنم. لطفا بخوانش. تا به تعدد و گستردگی رفتار های بی قانونی و بی مسئولیتی ات در 5 سال ریاست هیات مدیرگی ات پی ببری.
« به دنبال امضا طومار توسط 107 نفر از اعضا شركت تعاوني مزرعه فردوس ماركده مبني بر درخواست ارائه گزارش مالي توسط هيات مديره و برگزاري مجمع عمومي و انتخابات جديد، و ارسال آن به اداره تعاون ، از شوراي اسلامي خواسته شد كه موضوع پيگيري گردد ، پيگيري انجام شد و در تاريخ 20/3/86 ساعت 12 با همآهنگي قبلي، آقاي مهندس ولي پور كارشناس اداره تعاون به ماركده آمد و جلسه اي با حضور آقايان : اكبر عرب فرزند احمد رئيس محترم هيات مديره شركت ، عبدالمحمد عرب فرزند فضل الله عضو هيات مديره ، مديرعامل ، منشي و حسابدار شركت ، قربانعلي عرب فرزند لطفعلي عضو هيات مديره شركت و آقايان : مسعود شاهسون و محمدعلي شاهسون اعضا شوراي اسلامي روستا در محل دفتر دهياري تشكيل گرديد. كه خلاصه و اهم مطالب گفته شده را در زير مي خوانيد.
نخست آقاي ولي پور گفت : دوره هيات مديره شركت 3 سال است و شما 5 سال است كه درهيات مديرگي مانده ايد و در اين 5 سال هم هيچ گونه تراز و صورت حساب مالي به اداره تعاون نفرستاده ايد و مجمع عمومي برگزار نكرده ايد و گزارش مالي خود را به سمع اعضا نرسانده ايد. در تاريخ 24/5/85 جلسه اي با حضور آقايان اكبر عرب و عبدالمحمد عرب در محل اداره تعاون تشكيل و شما در آن جلسه تعهد نموده ايد كه صورت هاي مالي خود را به اداره ارسال و به دنبال آن با همآهنگي اداره تعاون جلسه مجمع عمومي برگزار و ارائه گزارش به مردم نماييد. در تاريخ 6/6/85 طي نامه اي به شما اخطار داده شده كه حد اكثر تا پايان شهريور ماه 85 صورت هاي مالي شركت را تهيه و به اداره تعاون بفرستيد. مجددا در تاريخ 26/11/85  به شما اخطار داده شده در اسرع وقت صورت هاي مالي شركت را به اداره بفرستيد. دو باره در تاريخ 20/12/85 اخطار داده ايم ظرف 20 روز پس از رويت اخطار صورت هاي مالي را تنظيم و به اداره تعاون بفرستيد. مجددا در تاريخ 19/1/86 به شما اخطار داده شده كه 107 نفر از اعضا طي امضا طوماري درخواست كرده اند صورت هاي مالي شركت در مجمع عمومي گزارش شود ولي شما به هيچ يك از اين اخطار ها توجه نكرده ايد. دو باره در تاريخ 22/2/86 طي نامه پيرو نامه هاي قبلي و با ياد آوري مواد قانوني وظايف هيات مديره و بازرسان شركت از شما خواسته شده در اسرع وقت تراز مالي شركت را  فراهم و به اداره ارسال كنيد تا پس از بررسي مجمع عمومي برگزار و به اطلاع اعضا برسد. علارغم اين همه اخطار شما هيچ اقدامي نكرده ايد و اين درحالي است كه شما برابر شرح وظايف تان در دستورالعمل شركت، بايد ساليانه تراز مالي را تهيه و مجمع عمومي برگزار و صورت هاي مالي شركت را به اطلاع اعضا برسانيد. خوب حالا چه پاسخي داريد؟
مدير عامل گفت : من به عنوان كسي كه تا حدودي با اصول حسابداري آشنايي دارم و چند سال است كه در اين زمينه كار مي كنم عرض مي كنم كه، هر شركتي به منظوري و رسيدن به هدفي تشكيل مي گردد هدف از تشكيل شركت تعاوني پرداختن به اعداد و ارقام نيست هدف انجام كار است و ما به اين نتيجه رسيده ايم كه چندان هم نياز نيست به اعداد و ارقام پرداخت. به علاوه هيات مديره مرا  با زور و اجبار انتخاب كرده اند و من چندان راضي به مدير عاملي هم نبودم ام  مرا مجبور كردند. حساب ها و دفاتر هيات مديره قبلي ناقص بوده و ما نتوانستيم كار حساب و كتاب را ادامه دهيم لذا دفاتر همان گونه دست نخورده باقي مانده اند ما هدف مان انجام كار بوده، نه ارائه اعداد و ارقام.  بدين جهت اقدام به كارهاي … و ما حد اقل تا پايان شهريور ماه وقت مي خواهيم تا بتوانيم حساب هاي مالي شركت را درست كنيم.
ولي پور : هيات مديره قبلي تراز مالي خود را تنظيم و به اداره تعاون داده و توسط حسابرسان اداره مورد تاييد قرار گرفته و هيات مديره فعلي هم آن دفاتر و حساب ها را تحويل گرفته و امضا كرده اند و اين نمي تواند بهانه اي براي عدم ارائه و تنظيم صورت هاي مالي شما باشد به علاوه شما از اينكه كاركرده و يا مي كنيد قابل تقدير است و اين نافي عدم ارائه حساب نمي تواند باشد چون شما هيات مديره و مدير عامل كارهاي اجرائي را مي كنيد و حسابدار شركت هست كه دفاتر را مي نويسد و صورت هاي مالي را تنظيم مي كند لذا تنظيم حساب هاي شركت توسط حسابدار نه تنها هيچ لطمه اي به كار نمي زند بلكه باعث نظم كار و حساب ها هم مي شود بنابر اين ، اين آخرين گفتگو و اخطار از طرف اداره به شما است و شما موظف هستيد حد اكثر تا تاريخ 31/4/1386 تراز مالي خود را به اداره تعاون ارائه دهيد در غير اين صورت اداره تعاون ، كار را از طريق مراجع قانوني پيگيري خواهد كرد.   مسعود شاهسون گفت : من يكي از اعضا هيات مديره قبلي شركت تعاوني هستم صورت ها و تراز مالي شركت را تنظيم و پس از بررسي توسط حسابداران اداره تعاون و رفع اشكال ، تمام حساب ها و اموال و دفاتر را تحويل هيات مديره جديد داديم  صورت جلسه اش هم موجود است.
اكبر عرب گفت : من مي پذيرم كه بايد هرساله تراز مالي ارائه مي داديم و دليل اين كه اين كار را نكرده ايم كم اطلاعي ماست من به عنوان رئيس هيات مديره هيچ نمي دانم وظيفه ام چه بوده است ؟  قربانعلي عرب گفت : من به عنوان هيات مديره اصلا نمي دانم تراز مالي يعني چه ؟  محمدعلي شاهسون گفت : من به عنوان عضو شورا  بنا به در خواست تعدادي از مردم اين پرونده را پيگير هستم و بر اين باورم و اميد وارم كه همين گونه هم باشد كه علت بوجود آمدن اين كاستي ها هيچ قصد و غرضي در كار نبوده و نيست و صرفا دليل آن كم اطلاعي و پايين بودن آگاهي مان نسبت به وظايف مان است كه به اينجا رسيده ايم و از اعضا محترم هيات مديره تقاضا مي كنم هرچه زودتر تراز مالي را تهيه و مجمع عمومي برگزار و ضمن ارائه گزارش مالي انتخابات مجدد هم برگزار گردد تا اين تنش ها و سوء ظن ها فروكش كند.
در پايان ، صورت جلسه اي توسط آقاي ولي پور تنظيم و مقرر گرديد به عنوان آخرين اخطار ، هيات مديره تا 31/4/86 صورت هاي مالي و تراز نامه را تنظيم و به اداره تعاون ارائه دهد تا پس از بررسي و تاييد ، مجمع عمومي برگزار و به اطلاع اعضا رسانده شود»
جناب آقای اکبر عرب رئیس هیات مدیره، بیانات مدیر عامل انتخابی ات را یک بار با تامل بخوان.  می دانی عقیده به حساب و کتاب نداشتن در شرکتی که سرمایه و پولش مال مردم است یعنی چه؟ یعنی بتوانم هر کار خواستم با پول مردم  بکنم. و اما نکته  ای دیگر این که؛  مدیر عامل محترم علت عدم تنظیم حساب و کتاب را  نا درست بودن حساب های هیات مدیره دوره قبل دانسته. می پرسم پس چرا آقای هاشمی آمد و بر مبنای همان حساب ها، حساب های شما را درست کرد؟  فکر نمی کنی این ادعا بهانه ای برای فرار از مسئولیت بوده است؟  فکر کنم اصلا دروغ  بزرگ مدیر عاملت را متوجه نشدی که گفت؛  مرا به زور مدیر عامل کرده اند؟ خوب همشهری عزیز، اگر راست می گویی،  پس از سه سال که دوره ات به سر آمد تعاونی را ول می کردی؟ پس چرا دو دستی چسبیده بودی؟ و رهایش نمی کردی؟ که اعضا ناگزیر شدند با امضا طومار و شکایت بیرونت کنند؟
آقای اکبر عرب، آیا به راستی فراموش کرده ای؟ شما در همان جلسه گفته ای« من مي پذيرم كه بايد هرساله تراز مالي ارائه مي داديم و دليل اين كه اين كار را نكرده ايم كم اطلاعي ماست من به عنوان رئيس هيات مديره هيچ نمي دانم وظيفه ام چه بوده است ؟»  می پرسم تو که وظیفه ات را نمی دانی چطور می توانی تشخیص خرابی کار دیگری را  بدهی؟ که حال دو باره زمزمه حساب های دوره اول را سرداده ای؟ لا اقل یک حرف بزن. جناب عالی زیر صورت جلسه تحویل و تحول مورخه 4/3/82 که با حضور  آقایان: علی مراد شاهسون، حسن عرب، ابراهیم شاهسون، مسعود شاهسون، عبدالمحمد عرب فرزند حسن، حسین عرب فرزند عزیزالله تنظیم شده و دفاتر، تراز وحساب های مالی، و دیگر اموال تحویل شما شده را امضا کرده ای امضایت را می خواهی چکار کنی؟
برای مزید اطلاع اعضا می گویم از این همه پولی که شما اعضا بابت اقساط وام به حساب شرکت فردوس می ریختید هیچ پولی توسط هیات مدیره دوره دوم بابت اقساط وام به بانک کشاورزی سامان واریز نشده است بلکه اعضا هیات مدیره در جلسات خصوصی شبانه تصمیم  می گرفتند  پول های شما را از حساب بانک بیرون بیاورند و در جیب شان نگهدارند نمونه بارز آن مبلغ کلانی است که چندین سال در جیب رئیس هیات مدیره دوره دوم جای داده شده است.
می خواهم شمه ای از یاس و نا امیدی که بر افکار مردمان در آغاز کار فردوس حاکم بود برای خوانندگان بگویم تا ببینید هیات مدیره دوره اول با این همه بی تجربگی، همانند دیگر اعضا،   توانستند کارهای شرکت را به جلو بیاورند. بسیاری از اعضا باور قلبی نداشتند که کار فردوس سرانجامی بگیرد و  هیات مدیره را مسخره می کردند که اگر شما توانستید آب را بالا ببرید ما اسم مان را عوض می کنیم لذا  با این دید که این طرح به سرانجامی نمی رسد خیلی ها سهام خود را فروختند.
 آقای اکبر عرب، شما با این شعار و هدف و انگیزه کاندید هیات مدیره شدی که به مسائل مالی ، فاکتورها و کار ناظران اجرایی، عمل پیمانکار شرکت رسیدگی کنی و تخلفات را به اعضا گزارش کنی. راستی چرا
گزارش نکردی؟ و خود غرق در تخلف شدی؟
                                                                          رمضان عرب مارکده 11/9/88
در حصار القاب
ما ایرانیان اگر در هر کاری ضعیف باشیم در ساختن بدلِ و تعویض اصل و فرع توانمندی خوبی داریم. آنقدر هم از قدیم به تعریف و تمجید از خود دلخوش کرده ایم که حتا یک لحظه هم در رفتار های خود تجدید نظر نمی کنیم. در طول تاریخ ایران هزاران لقب و عنوان از سوی حکام و پادشاهان به زیر دستان اعطا می شد. و گاهی کار به جایی کشیده می شد که این عنوان ها خرید و فروش می شد. « سلطنه، ملک، اعظم،  بیگ» و هزاران عنوان دیگر که حال به دکتر و مهندس تغییر یافته اند. اصولا وقتی انسان خودش برای وجودش کافی نباشد تلاش می کند به هر زحمت و تقلایی که شده خود را در زیر نقابی مخفی کند و چیزی از خود به نمایش بگذارد که متفاوت با اصل وجود خویش است. این عنوان ها و لقب ها گاهی آنقدر مطرح می شود که اصلا بیان آن معنایی ندارد. فرض کنید جلوی یک نانوایی مرتب عنوان« دکتر، مهندس و سرهنگ» مطرح شود در حالی که در یک محیط کاری، علمی و یا نظامی این عنوان ها دارای کاربرد هستند. این نحوه برخورد باعث می شود بسیاری به هر تلاش و زحمتی عنوان دکتر یا مهندس را برای خود دست و پا کنند.
متاسفانه جامعه ی ما مکانیسم تشخیص نخبگان را به شکل درست ندارد. این است که افراد مجبورند برای اثبات قابلیت شان حتما مدرکی جور کنند دیگران هم به فردی که قابلیت دارد، اما مدرک ندارد توصیه می کنند فلانی، اگر می توانی مدرکی برای خودت فراهم کن. این جوری کارت بهتر راه می افتد توصیفی و اگاهی داری فقط مدرک کم داری چنین فردی احساس نمی کند که خودش برای خودش کافی است خودش را  قبول ندارد و می داند که برای موفق شدن پذیرفته شدن و دیده شدن در اجتماع باید مدرک جور کند حتا اگر این مدرک جعلی باشد.
در محافل علمی و دانشگاهی ما نیز دارندگان این مدارک اصرار دارند حتما آنها را با عنوان تحصیلی شان بخوانند وحتا بر خورد هم می کنند و بسیاری استادان اصرار دارند دانشجویان حتما عنوان استاد و دکتر بنامند. و این اصرار البته رواج رفتارهای تملق آمیز و رفتارهای غیر علمی در محیط های دانشگاهی می شود.
در محیط های اداری هم که نگاه می کنیم مدیر اداره را « حاج آقا » می نامیم و اگر ما مدیر را با فامیلی صدا کنیم احساس می کنیم کار نا خوشایندی را انجام داده ایم این دیدگاه ها خود باعث تغییر وضعیت جایگاه علم در جامعه خواهد شد. و کارکرد روشن گری ایجاد رفاه و نوآوری و بهبود کیفیت زندگی خود را ازدست می دهد.
افراط در این زمینه آنقدر زیاد بود که یکی از سفر نامه نویسان در کتابش در باره ایران نوشته است: و در ایران حرص و ولع برای به کار بردن تعارفات و القاب در خطاب، حد و حصری ندارد. به یکدیگر شریف، سرکار و جناب می گویند. حتا دو مستخدم که در خانه اعیان به کار مشغولند وقتی به هم می رسند از به کار بردن لفظ سرکار در حق یکدیگر دریغ  نمی ورزند هنگام خطاب کمتر ممکن است به اسم تنها اکتفا کنند بلکه کلمه میرزا را جلو سم می گذارند یا عنوان خان یا بگ را به دنبال نام می آورند زنان، خانم یا حد اقل کلمه ترکی باجی به کار برده می شود.
شاید لازم باشد تجدید نظری کنیم حصارها را بشکنیم و طرحی نو در اندازیم.                                                    
                                                                                               مهدی عرب
شغل زراعت  و  دکان داران
دو قطعه شعر سروده شادروان یدالله شاهبندری قوچانی را در زیر با هم می خوانیم یکی در وصف شغل زراعت و دیگری پیرامون وصف دکان داران.
یاد آوری می گردد شادروان یدالله شاهبندری قوچانی در سال 1311 ه ش در روستای قوچان متولد و در تاریخ 30/2/1367 جهان را بدرود گفته است.  پدر نامبرده علی آقا پسر کل عباس کدخدای پراوازه  و مشهور قوچان بود. این خانواده از اشراف و خانواده استخواندار روستای قوچان بوده و برابر رسم و رسوم ان زمان، مشهور به بگ ها ( بیگ) بودند. شادروان یدالله شاهبندری چند قطعه نوشته و سروده دارد و شاید بتوان  گفت؛ تنها فرد قوچانی بوده که با نوشتن از خود یادگاری برجای نهاده است.
1- همه وابسته شغل زراعت /  همه رفتار او باشد عبادت / به کند و کوب و شخم و تخم و  اشجار / نهال را بخشد شجاعت / به تاریکی شب در آبیاری / بود مشغول، زارع با مرارت / پرنده، دام، آنچه هست خورند / تمامی را ز انعامش کرامت /  لباس گرم، معده نرم دارد /  ز دسترنج او باشد شهامت /  ز محصولات ایشان گشته رنگین /  به هر هستی که بینی با لطافت / مهندس، کارگر، تاجر ،مکانیک / همه محتاج وی دارند طاعت / برو در شهر در خرداد و مرداد / خصوصا شهریور انجاست باغت / همه جا پر شود انبار گردد / بنازم بازوانت بازوانت / حلال  و طیب و طاهر و مبرا / ز هر شغلی گرامی تر زراعت /  یدالله کی توانی وصف کردن / تمامی حسن این شخص کرامت.
2- ز من بشنو کمی گفتار جالب/ همه مشتاق این گونه مطالب/ به زحمت کارگر جانش عرق کرد/ به راحت می خورد از کسب کاسب/ اگر خواهی بدانی وضع کاسب/ یکی بر ده دهد گوید مناسب/ همین قرص گریباندو آکسار/ سه ریال و دو ریال است به بازار/ همین قرص ها به تومان سوار است/ دیگر اجناس قیمت غیر از آن است/ چرا قصاب با چاقوی تیزش/ کیلو یکصد تومان پی روی میزش/ گل آفتاب تخمه کیلو چند تومان است/ در دکان ده یکصد تومان است/ ز تخم مرغ مصنوعی چه گویم/ بزرگش سه تومان والله گرانست/ ز صبح تا شب هزار سوگند خورده/ چرا از عدل او بویی نبرده/ همه برتر نسیه دادن او/ شش انجی آب را می بندد از جو/ دخانیات اگر خواهی ستانی/ پاکت سیگار ویژه بیست تومان/ ونستون دو نوعش را می فروشند/ زرش را نقره خالص می فروشند/ نبات و قند و پولک سی تومان است/ گز مینو مگو هر دوخراب است/ چرا کبریت ها خویش چخماق است/ مپنداری که گوگردش خراب است/ برنج و روغن اجناس دیگر/ نگنجد شعر من از وصف بگذر/ پر پارچه به صد گفتار کاذب/ نخی را بر گواردین کرده غالب/ عجب نخر نوا گشته مناسب/ تو دانند نداری اسم کاسب/ شد حاصل همه زیر و بم کسب/ درازا می کشد بر هم بنه لب/ بدون شک یدالله گفته این است/ خدا را شکر تعاون درکمین است.