جارچی مارکده شماره 24 پانزدهم فروردین 1389

مجوز انشعاب در باغات ممنوع
بخشداری سامان طی نامه شماره 3167 مورخ 14/11/88 کپی نامه آقای عباسی رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان را که خطاب به اداره گاز و شرکت های مخابرات، برق و آب و فاضلاب روستایی و شهری است به این شورا ارسال و درخواست نموده به اطلاع رسانده شود. به این نامه کپی چند ماده قانونی حفظ تغییر کاربری اراضی جهت هشدار به تغییر کاربری دهندگان زمین کشاورزی و باغی هم ضمیمه شده است. که قسمت های مهم نامه و چند ماده و تبصره قانونی را برای خوانندگان چاپ می کنیم.
«… نظر به این که بعضا گزارش شده است که آن اداره بر خلاف نص قانونی اقدام به صدور مجوز انشعاب می نماید. استدعا دارد به منظور تداوم بهره وری و در راستای صیانت و حفاظت اراضی زراعی و باغ ها که یک ضرورت اجتناب نا پذیر است، دستور فرمایید عوامل تحت امر با در نظر گرفتن آن قانون اقدام به صدور مجوز اشعاب نمایند…»
ماده 8 الحاقی: صدور هر گونه مجوز با پروانه ساخت و تامین و واگذاری خدمات و تاسیسات زیر بنایی مانند آب، برق، گاز و تلفن از سوی دستگاه های ذیربط در اراضی زراعی و باغ ها موضوع ماده یک این قانون توسط وزارت خانه های جهاد کشاورزی، مسکن و شهرسازی، استان داری ها، شهرداری ها، و سایر مراجع ذیربط صرفا پس از تایید کمیسیون تبصره ی یک ماده ی یک این قانون مبنی بر ضرورت تغییر کاربری مجاز خواهد بود متخلف از این ماده برابر مقررات ماده ی سه این قانون مجازات خواهد شد.
ماده 10 الحاقی: هرگونه تغییر کاربری در قالب ایجاد بناء، برداشتن یا افزایش شن و ماسه و سایر اقداماتی که بنا به تشخیص وزارت جهاد کشاورزی تغییر کاربری محسوب می گردد، چنانچه به طور غیر مجاز و بدون اخذ مجوز از کمیسیون موضوع تبصره ی یک ماده ی یک این قانون صورت پذیرد، جرم بوده و ماموران جهاد کشاورزی محل مکلفند نسبت به توقیف عملیات اقدام و مراتب را به اداره متبوع جهت انعکاس به مراجع قضایی اعلام نمایند.
تبصره 1 : چنانچه مرتکب پس از اعلام جهاد کشاورزی به اقدامات خود ادامه دهد نیروس انتظامی موظف است بنا به درخواست جهاد کشاورزی از ادامه عملیات مرتکب جلوگیری نمایند.
تبصره 2 : ماموران جهاد کشاورزی موظفند با حضور نماینده دادسرا و در نقاطی که دادسرا نباشد با حضور نماینده دادگاه محل ضمن تنظیم صورت مجلس راسا نسبت به قلع و قمع بنا و مستحدثات اقدام و وضعیت زمین را به حالت اولیه اعاده نمایند.
جلسه تربیت بدنی
روز 10/1/89 به دعوت بخشداری سامان جلسه ای با حضور آقای دکتر شمسی پور مدیر کل تربیت بدنی استان، و آقای سلیمی معاون اداره و زمانی مسئول تربیت بدنی سامان و آقای قربانی بخشدار و رؤسای شوراهای اسلامی و دهیاران روستا در محل بخشداری سامان برگزار شد. از روستای مارکده آقایان: مسعود شاهسون و کریم شاهسون در این جلسه شرکت داشتند. نخست آقای قربانی از مدیر کل خواستار ساخت سالن های ورزشی و حفظ زمین های ورزشی موجود شد. در ادامه از هر روستایی یک نفر خواست ها و مشکلات ورزشی روستای خود را بیان نمود که به طور کلی خواستار احداث ساخت سالن های ورزشی، تسطیح زمین های ورزشی موجود، فنس کشی زمین های فوتبال، تامین لوازم ورزشی مورد نیاز روستاها، احداث زمین فوتبال ساحلی و استفاده از آب رودخانه زاینده رود جهت ایجاد زیر ساخت ورزش اسکی روی آب و قایقرانی شدند.  
سپس آقای شمسی پور گفت: تعداد ورزش دوستان جوان در بخش سامان نسبت به سایر بخش ها زیاد تر و فعالیت بیشتری دارند که توجه بیشتر مسئولین را می طلبد. تعداد 85 سالن ورزشی در چهار سال اخیر در استان از محل اعتبارات سفرهای ریاست جمهوری احداث شده است. تربیت بدنی مصمم است با کمک دادگاه از تصرف زمین های ورزشی توسط سودجویان جلوگیری نماید. زمین های ورزشی را  تسطیح می نماییم. چون هزینه فنس کشی بالا است سعی خواهیم کرد با میخ کوبی حدود زمین های ورزشی  را مشخص کنیم. پیشنهاد احداث زمین فوتبال ساحلی را ارزیابی خواهیم نمود. یکی از برنامه های تربیت بدنی تبدیل زاینده رود به قطب قایقرانی آسیاست که مجدانه پیگیر آن هستیم. از بخشداری سامان درخواست داریم اولویت احداث ساخت سالن های ورزشی در روستاها را به تربیت بدنی اعلام نماید. 
                                                                            گزارش از کریم شاهسون       
  ویروس های کامپیوتر
ویروس چیست؟ آیا ویروس های کامپیوتر همان ویروس هایی که باعث بیماری در انسان ها می شوند هستند؟ ویروس های کامپیوتر چگونه به وجود می آیند؟ جنس ویروس های کامپیوتری چیست؟ و …
این ها سئولاتی است که پس از به وجود آمدن کامپیوتر ها بر سر زبان ها افتاد و بسیاری از افراد سر در گم در پی راه چاره ای برای مقابله با آن ها هستند.
در این شماره و شماره های بعدی قصد داریم به این سئولات پاسخ داده و به چگونگی مبارزه با آن ها بپردازیم.
قبل از این که به مفهوم ویروس پرداخته شود لزوم مفهوم برنامه را بدانیم. برای روشن شدن مفهوم برنامه مثالی را می زنیم تا بهتر آن را درک کنید.
ما اگر بخواهیم خانه ای بسازیم لازم است مراحلی را مانند طراحی نقشه، ریختن فنداسیون، چیدن دیوار، بستن سقف و… را به ترتیب انجام دهیم تا خانه ای ساخته شود. حال اگر بخواهیم کاری را کامپیوتر برای مان انجام دهد لازم است آن کار مانند ساختن خانه به مراحلی تقسیم شود. پس مهندس نرم افزار باید این مراحل را در قالب کد هایی که برای کامپیوتر قابل فهم باشد بنویسد تا کامپیوتر بتواند آن کار را انجام دهد. نوشتن این کدها در قالب یک مجموعه که یک کار خاص را انجام دهد همان برنامه کامپیوتر است. ( یک نرم افزار از یک یا تعدادی برنامه تشکیل شده است)
یک ویروس نیز یک برنامه کامپیوتری- نه کمتر و نه بیش تر – می باشد که می تواند خطرناک باشد و قابلیت آن را دارد که خود را در قسمت های مختلف یک کامپیوتر مثل هارد دیسک یا فلد پی کپی کند. این در حالی است که کار بر از وجود ویروس و اعمالی که انجام می دهد در ابتدا بی اطلاع است.
ویروس کامپیوتری راندمان و کیفیت کار کامپیوتر را کاهش می دهد و یا اطلاعات را از بین می برد و دارای ویژگی های زیر است.
– بسیار کوچک و کم حجم است.
– بدون اطلاع کاربر بر روی کامپیوتر او منتقل می شود.
– بدون اطلاع کاربر تکثیر شده و به کامپیوتر های دیگر منتقل می شود.
جالب است بدانید انتخاب نام ویروس بر روی این گونه برنامه های مخرب بدین علت است که عملکرد آن ها مشابه ویروس های بیولوژیک می باشد. یک ویروس بیولوژیک از طرق مختلف وارد بدن انسان و یا سایر موجودات زنده می شود و ممکن است حتی با گذشت زمان خاص از ورود آن به بدن، ظاهرا در اعمال حیاتی بدن اختلالی ایجاد نکند ولی بالاخره پس از گذشت زمان لازم اولین علائم وجود ویروس آشکار می شود و از آن به بعد با تکثیر و داوم ویروس اختلالات بیشتری ایجاد شده و در نهایت ممکن است زندگی موجود زنده به پایان برسد.
یک ویروس کامپیوتری نیز از راه های مختلفی وارد کامپیوتر شده و تا مدت ها به فعالیت خود به صورت مخفیانه ادامه می دهد.و بعد از مدت زمانی اولین علائم آن ظاهر می شود و اختلالاتی را در کامپیوتر ایجاد می کند و اگر با آن مبارزه نشود ممکن است در اندک زمانی به اطلاعات و برنامه های موجود در کامپیوتر آسیب برساند و صدمات جبران ناپذیری را به سیستم و اطلاعات آن وارد کند.
ویروس ها توسط برنامه نویسان مجرب وحرفه ای نوشته می شوند. بنابر این نباید تصور شود که ویروس ها خود به خود و تصادفی به وجود می آیند.                                      
                                                                                 غلامرضا عرب مارکده
حرف های مردم
1- می خواستم به این جوانانی که بعد از تحویل سال جشن عمومی گرفتند و ساز و نقاره نواختند و شادی کردند آفرین بگویم چون توی این روستا فقط این چند جوان دریافتند که نوروز یعنی جشن زندگانی، وحد اقل در این روز و لحظه باید مَرده ها را به حال خودشان واگذاشت و به زندگی و شادی اندیشید.
2- شیخ شهرمان از ساز زدن و شادی کردن جوانان در آغاز سال نو ناراحت شده و فرموده بهتر بود؛  این جوانان می رفتند به خانواده هایی که عزیز شان مرده سر می زدند! یعنی شادی مردم موجب رنج، و گریستن بر مَرده، باعث لذتِ واعظ شهرمان است. به این می گویند؛ مرگ پرستی! جناب شیخ؛ نوروز جشن زندگی است نه سوگ مرگ.
تسلیت
با  تاسف و تاثر دومین سالگرد شهادت معلمی مهربان و دلسوز شادروان حمزه خسروی را به خانواده محترم و همچنین جامعه ی معلمین تسلیت می گوییم و از خداوند طلب مغفرت داریم.    
                                                                                      عبدالله شاهبندری
به در آی تا ببینی ( نقد فرهنگ ایستایی )
چنین که برای آغاز سال هشتاد و نه بیشتر برایم مهم بود فاصله گرفتن از فرهنگ ایستایی است که بر ماحاکم شده است. فرهنگی که از تغییر می ترسد. هر تغییری را با ترس، انکار و مقاومت پیگیری می کند. آنقدر محافظه کار است که حتی نمی تواند به گونه ای دیگر فکر کند. قبلا در چندین مقاله به برخی از دلایل این موضوع پرداخته ام و به قولی آن قدر در نقد قلم زده ایم که همواره در معرفی اتهام سیاه نمایی قرار گرفته ام.
من به جامعه ی آرمانی می اندیشم که می تواند حتی در این محل کوچک و با همین جمعیت دو هزار نفری تغییر شکل بگیرد همشهریان من آدم های تلاشگر خوبی هستند اما متاسفانه ارتباط شان با دنیای بیرون اندک، اندک برداشت های آنان از شرایط جدید محدود و دنباله روی در بین آنها قوی است. البته چندان تفاوتی میان روستاهای مختلف نیست و در اکثر جوامع روستایی ایران وضع به همین منوال  است و به جز بعضی از مناطق ایران نقشه فکر و دیدگاه ها مشابهت زیادی به وضع ما دارد شدت وضعیت این مسئله به دلایل ایجاد شهرهای نزدیک این روستا ها بستگی دارد  عموما شهرهایی که به دلایل تجارت، صنعت و کشاورزی های متمرکز و در مسیر های داد و ستد واقع شده اند روستاهای تابعه قوی تری دارند تا شهرهایی  که دولت نهاد هستند. و تنها برای ایجاد یک بنیاد و ساختار اداری و امنیتی در یک منطقه بنا نهاده شده اند. به عنوان نمونه من مردم روستاهای تابعه تبریز را چه در پوشش و لباسش، چه در ارتباط و سبک خانه سازی  و در مد زایی بسیار جلوتر از برخی شهرهای استان خودمان دیدم. حال وقتی شهرها را با هم مقایسه می کنیم همین فاصله را می بینیم. شهرهای مولد و پویا در مقایسه با شهرهای مصرف کننده و در اکثر روستاهای تابعه خود را نیز وادار به حرکت می کنند. حال که شرایط جغرافیایی در کنار داشتن آب مطمئن و زمین های حاصلخیز به علت بن بست بودن اجازه ارتباطات جدی را در گذشته برای ما فراهم نکرده و همین موضوع باعث شده است آن رشد مورد نظر اتفاق نیفتد باید تغییری در دیدگاه های خود انجام دهیم. مطلب مهم این که بسیاری از ما همواره در گذشته به سر می بریم هنوز یادمان نرفته ده سال پیش چه حرفی بین ما رد و بدل شده. گذشته ای که چندان ارزشی به جز ایجاد نا امیدی و یاس ندارد و امروزمان نیز با همان یادها می گذرد و فرداها نیز در همین افکار طی خواهد شد. بدون این که در افکارمان تجدید نظر کنیم. دنیای جدید را با همان معیارها و روابط دنیای قدیم دنبال می کنیم که این دنبال روی ایجاد تعارض می کند و این تعارض باعث دوری ما از تغییر می شود.
امروز مهمترین اصل در زندگی بشر بهره برداری از لحظه لحظه زمانِ حال است بهره برداری از سرمایه ای که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. حسرت گذشته را خوردن و اندوه و نا امیدی آینده را کشیدن نشانگر ضعف ما در ارزیابی موقعیت همه زمان است شاید اندیشه های قویِ مرگ اندیشی نیز بخشی از موانع ما در راه تحقق هدف فوق باشد.
جالب این که وقتی زندگی انسان های موفق را مطالعه می کنیم آن ها بیشتر از این که نگران آینده و یا در حسرت گذشته باشند از لحظه لحظه زمان حال خود استفاده کرده اند و اتفاقا آینده خود را این گونه بهتر ساخته اند این استفاده درست سبب نظم بخشی به زندگی راندمان بالا و ایجاد تغییرات جدی در زندگی و دست آوردهای بشر شده است.
همواره به یاد دارم که اکثر دوستان و همشهریان برای تشکیل یک جلسه بین ده دقیقه تا یک ساعت تاخیر دارند و تازه وقتی هم وارد جلسه می شوند  بدون عذر خواهی هزار دلیل و بهانه برای دیر آمدن دارند. از همین نکته می توان به کیفیت مدیریت زمان توسط افراد مختلف پی برد. غلبه فرهنگ ایستایی و غیر قابل انتقاد بر ما باعث شده است هیچگاه در پی رفع معایب زندگی خود بر نیاییم و هر کدام از ما یک شاه کوچولو در زندگی مان باشیم نگاه کنید بیشتر ما کارهای مان را تا دقیقه نود انجام نمی دهیم تا آخرین فرصت باقی مانده صبر می کنیم تعلل می کنیم و این تعلل اساس مدیریت زمان و زندگی ما را نابود خواهد ساخت حتی کودکان ما نیز تکالیف خود را تا آخرین فرصت ممکن انجام نمی دهند به نظرم می رسد دیدگاه های ما در استفاده از زمان نیازمند یک خانه تکانی جدی است نیاز مند یک تحول و تلاش جدی تر چون اصلی ترین سرمایه زندگی ما به راحتی از بین می رود.
بهار فصل نو شدن است فصل پوست اندازی و آغاز زندگی نو شاید بهانه ای برای تجدید نظر در زندگی هر یک از ما.    
                                                                                مهدی عرب 8/12/88
پاسخ به بند 6 حرف های مردم در جارچی گذشته
دهیاری مارکده ضمن قدردانی از توجه همشهریان محترم به مسائل مرتبط با عمران و آبادانی روستا، توجه منتقدین را به نکاتی جلب می کنم.
نهال های کشت شده سال گذشته توسط جهاد کشاورزی شهرستان به دهیاری ها اهدا شده بود و دهیاری هیچ گونه وجهی بابت آن ها نپرداخته بود. آقای مهندس ایزدی کارشناس فضای سبز شهرداری شهرکرد یکی از دلایل خشکیدن درختان زینتی را حساس بودن ریشه آن ها در معرض هوای آزاد هنگام جابجایی است.
درختان کشت شده امسال توسط دهیاری مارکده از واحد گل و نهال شهرداری شهرکرد به مبلغ 120000 تومان خریداری، کشت و متصدی جهت آبیاری تعیین شده است.
در اینجا یاد آوری می گردد برابر قانون، هزینه جمع آوری زباله باید توسط خود مردم تامین گردد. بدین وسیله از همه ی همشهریان که در پرداخت به موقع قبض های هزینه جمع آوری زباله ها می پردازند تشکر می کنم و از آن دسته همشهریان که در پرداخت قبوض هزینه زباله تعلل می کنند تقاضا می نمایم به موقع پرداخت نمایند تا مشکلی در کار تامین هزینه ها  پیش نیاید و از تعداد بسیار اندکی از همشهریان که هزینه جمع آوری زباله خود را نمی پردازند هم تقاضا می کنم در تصمیم خود تجدید نظر نموده و قبض های زباله را به موقع بپردازند در غیر این صورت دهیاری مارکده ناگزیر از راه کارهای قانونی طلب خود را وصول خواهد نمود.
                                                                                دهیار، کریم شاهسون
  خاطرات
یکی از مردان مارکده که در این 50 ساله در صحنه اجتماع روستا حضور داشته، حرف زده، اظهار نظر کرده، تاثیر گذار بوده، مخالف و موافق داشته و مورد ارزیابی قرار گرفته، همشهری مان آقای فضل الله عرب فرزند میرزا بابا است. نظرات و ارزیابی های متفاوت و متناقضی در باره او در همین روستای مارکده شنیده ام. ولی من یک تجربه با او داشته ام برخوردش با من شایسته بود  این تجربه را برای تان بازگو می کنم.
وقتی قرار شد که برای گاز رسانی همیاری جمع کنیم همکاران، دو سه  نفری در روستا را نام بردند که پول نخواهند داد. یکی از آنها را آقای فضل الله عرب عنوان کردند ولی من شخصا هرگاه خدمت ایشان جهت دریافت مبلغ همیاری مراجعه کردم بارویی گشاده، مهربانی و رعایت ادب با من برخورد و مبلغ همیاری اش را پرداخت کرد و من ماندم که چرا بعضی از ماها ارزیابی شتاب زده داریم؟
خاطره ای دیگر که از آقای فضل الله عرب دارم، گفتگویی ای بوده که در تاریخ 4/12/74  با او در باره تاریخ، رویدادها، بزرگان و فرهنگ روستا داشته و سخنانش را یادداشت کرده ام. در این مصاحبه ایشان را  قدری منصف و دقیق دیدم. که خلاصه ای از گفتگوی مورد اشاره را در زیر با هم می خوانیم. البته این نظر منِ نگارنده درباره ایشان است تا نظر شما چه باشد؟
نخست پرسیدم: اقبال مردم روستای مان را نسبت به درس و تحصیل چگونه می بینید؟
آقای فضل الله عرب گفت: متاسفانه عقب هستیم با این که تا چند دهه گذشته از روستاهای همسایه جلو بودیم ولی اکنون از روستاهای پیرامون عقب افتاده ایم. یکی از علت هایش فقر بوده است. ولی عامل های دیگری هم نقش مهم داشته اند. مثلا همین روستای گرم دره را نگاه کنید نسل جوان شان اکنون از نظردنبال درس و مدرسه رفتن از ما جلوترند. علت جلوتر بودنش هم نقش و تاثیری بوده که اربابان روستا روی افکار عمومی مردم روستا داشته اند. یکی از اربابان گرم دره دکتر علیخان، یکی از فرزندان تحصیل کرده خان های بختیاری بود که در سامان سکونت داشت. دکتر علی خان چون خودش خارج رفته و تحصیل کرده بود و ارزش علم و دانش و آگاهی را می دانست موجب تشویق مردم گرم دره نسبت به دنبال علم و دانش رفتن بود که روی جوانان این روستا تاثیر عمیق گذاشت این را هم باید بگویم؛ دکتر علی خان با دیگر خان های بختیاری که ما خاطره خوبی ازشان نداریم یک تفاوت داشت و آن این بود که مادرش به عنوان کنیزی توی خانواده خان وارد شده است و آموزه های مادر روی شخصیت او تاثیر گذاشته و با مردم عادی جامعه می جوشید. ارباب دیگرشان محمد ابراهیم افلاکی بنی بود با این که افلاکی مرد ستمگری بود دلی در مقایسه، از بمانیان ما، مردمی تر و بسیار بهتر بود و در این اواخر اختیارات او دست پسر ایشان حسن خان بود که نسبت به پدرش دید انسانی تر داشت. ولی بمانیان ارباب اصفهانی ما مردی بسیار خسیس و بازاری مسلک بود. او آدمی بود گوشی و دهان بین، هر که نزد او می رفت و چیزی می گفت آن حرفی که به نفعش بود می پذیرفت و تصمیم می گرفت بنابر این روی تصمیم هایش پایدار و استوار نمی ماند. همه چیز را پول و منفعت می دید مردم به اندازه ای که به او سود می رسانیدند و تا زمانی که سود به او می رسید می دیدشان و می خواست شان. بمانیان فقط به فقط به منافع خودش می اندیشید حال هرچه مردم بی سواد تر و نا آگاه تر بودند او خوشحال تر بود چون منافع بمانیان بهتر تامین می شد. یک موضوع را برایت شرح می دهم تا به عمق مطلب خوب پی ببری.
موقعی که اولین دوره سپاهیان دانش به روستاها آمدند و قرار شد در هر روستایی یک مدرسه ساخته شود. حسن خان پسر افلاکی بنی خودش به گرم دره آمد و دستور داد در زمین های او هرچه تیر کبوده هست و مدرسه لازم دارد ببرند و برای ساخت مدرسه ی گرم دره بیاورند. آن موقع من مقداری از زمین های افلاکی در مزرعه ی قورقوتی را می کاشتم. من باتفاق حاج سعادت به گرم دره رفتیم و در اتاقی که چندین نفر از بزرگان روستا نشسته بودند به حضور ارباب رسیدیم و در مقام اعتراض به حسن خان گفتم: چرا دستور داده ای از زمین هایی که من رعیت آن هستم تیر کبوده ببرند؟ خوب ما خودمان در مارکده هم مدرسه می سازیم اگر سهمی باشد تیرهای باغ اربابی من سهم مدرسه مارکده می شود؟ حسن خان دست مرا گرفت و دوتایی به بیرون اتاق آمدیم و در کناری ایستاد و گفت: حق با تو است و درست می گویی ولی من دستور داده ام مردم گرم دره تیرها را برای ساخت مدرسه ببرند حال اگر بخواهم چند عدد تیر را بدهم شما ببرید ممکن است خوشایند مردم گرم دره نباشد و برای من هم خوب نیست که دو گونه حرف زده باشم. من در مارکده هم تیر کبوده فراوان دارم و همین الان یک نامه به مشهدی فیض الله شاهسون مارکده ای می نویسم هرچه تیر لازم دارید و در زمین های من هست ببرید. و فورا قلم خود را از جیبش در آورد و روی تکه کاغذی نوشت. جناب آقای مشهدی فیض الله شاهسون … من نامه را آوردم و به مشهدی فیض الله دادم که بسیار خوشحال شد و همان لحظه اره را برداشت و باتفاق چند نفر دیگر شروع به بریدن تیر ها کردیم. این درحالی بود که عباس کرمی با دستور بمانیان تیرهای کبوده مارکده را برای مدرسه صادق آباد می برد که داستان آن را خودت هم می دانی. ( امیدوارم عمری باقی باشد تا این داستان غم انگیز را بنویسم )
یک موضوعی دیگر را هم می گویم تا تفاوت ها روشن تر شود. وقتی که مدرسه می ساختیم قرار بود کارگرش را مردم تامین کنند مردم آن روز واقعا فقیر بودند دائم کار می کردند با این حال گرسنه هم بودند حال وقتی چند روز هم برای مدرسه کار کنند که از زندگی بیشتر عقب می ماندند لذا دکترعلی خان به کدخدای گرم دره دستور داده بود آن افرادی که دست شان خالی است به ازاء روزهایی که در مدرسه کار می کنند از محصول سهم ارباب در انبار مزدشان را پرداخت کند. این درحالی بود که در مارکده کارگر مدرسه را سری کرده بودیم فقیر و دارا باید مرد خودشان را می رفتند کسی هم کوچکترین کمکی نمی کرد. ناگزیر بعضی ها را با زور می آوردند. بنابر این برخورد انسانی تر و دید باز داشتن و کمک ها و تشویق های ارباب گرم دره باعث شد که تاثیر مثبت خود را روی روان و ذهن مردم بگذارد و بیشتر به سمت تحصیل کشیده شوند و چون پیش قراولان تحصیل کرده ها مزه  سود و درآمد تحصیل را چشیدند باعث شد که بعدی ها با شوق بیشتر ادامه دهند.
یک خاطره دیگر از ارباب های اصفهانی مان برایت بگویم. بعد از این که رعیت ها  زمین های مارکده را با ارباب تقسیم کردند ارباب تراکتور آورده بود و زمین ها را هموار می نمود. روزی بمانیان و شعربافیان در وسط زمین ها ایستاده و تراکتور هم کار می کرد. .من به احترام این که بمانیان چندین سال ارباب مان بود چای درست کردم و برایش بردم و پتویی در یک کرت شبدر انداختیم و نشستیم. در همان موقع مردم مارکده مسجد قدیمی را خراب می کردند که از نو بسازند بدین جهت چندین نفر در محل مسجد کار می کردند. بمانیان با لهجه غلیظ اصفهانی خطاب به من گفت:
– مشهدی فضل الله، مردم آنجا چکار می کنند؟ ( با این که دقیقا می دانست که آنجا مسجد است و مردم تصمیم گرفتند مسجد را تخریب و از نو بسازند)
– مسجد مان قدیمی و در حال تخریب است می خواهیم آن را خراب و از نو بسازیم.
– مگر در مارکده مسلمان هم پیدا می شه؟ که مسجد بسازند؟
– ارباب، شما چندین سال ارباب ما بوده اید و می دانید که مردم مارکده افراد مومنی هستند نمی دانم چرا شما کم لطفی می فرمایید؟
– من با بدبختی پول جمع کردم و زمین های مارکده را خریدم حالا دولت به زور زمین های مرا گرفته و به رعیت داده است بخورند و نطفه حرام درست کنند.
و ارباب شعربافیان به حرف های بمانیان افزود:
– من شش حبه از این جا داشته ام دولت به زور آن را به قیمت درآمد یک سال همان زمین فروخت من که راضی نیستم.
این است که بحق گفته اند؛ دشمن دانا به از نادان دوست. اگر ارباب روستا، آدم های روستا، همسایه آدم، بستگان آدم، دانا باشند روی آدم تاثیر می گذارد و باعث رشدش می شود. آدم دانا را از برخوردش باید شناخت. آدم دانا وقتی با نادان برخورد کرد و دید از در نزاع و ستیز نمی تواند تاثیر بگذارد تسلیم می شود و می کوشد از در خیر خواهی و نصیحت و دوستی و برخورد خوب روی آدم نادان تاثیر بگذارد. حال که صحبت به دانایی کشید بد نیست برخورد خودم را با مشهدی فیض الله برایت تعریف کنم.
روزگار جوانی و غرور من مصادف بود با دوران پختگی و افتادگی مشهدی فیض الله. من سخت با او درگیر شدم نخست می خواست با من مقابله کند ولی دید با مقابله نمی تواند موفق شود چرا؟ غرور جوانی من نمی گذاشت واقعیت او را درک کنم. تسلیم من شد و شروع کرد به من آگاهی دادن نصیحت کردن. زمانی این رابطه طول کشید و من به بسیاری از مسائل واقف شدم آنگاه من تسلیم او و با هم الفت ایجاد کردیم ولی با این وصف غرور جوانی ام هیچ گاه اجازه نداد که به او بگویم من اشتباه می کردم ولی اکنون اعتراف می کنم که بسیاری از برخورد های من با او خطا بوده و ضرورتی نداشته است. با این حال دو سه روز قبل از این که به سفر آخر برود شب هنگام به مکینه آمد و چلتوک آورده بود آن شب خیلی با هم صحبت کردیم از جمله صحبت های او که در خاطرم مانده این است که گفت: « مشهدی فضل الله من دیگر پیر شده ام ولی شما جوان هستید منِ پیر به شمای جوان سفارش می کنم که در آبادی هم دیگر را داشته باشید از آبادی محافظت کنید و نگذارید گرم دره ای و صادق آبادی به مردم روستا زور بگوید همیشه به فکر آباد کردن آبادی باشید».
ببینید من هرگاه بیکار هستم گذشته را در ذهن خود مرور، ارزیابی و تجزیه و تحلیل می کنم. بمانیان بخاطر این که آدم منفعت طلب بود و فقط به سود خودش می اندیشید و یک دید بازاری داشت، زیان های بسیاری به مردم از جمله به دو خانواده فیض الله و علی جان زد و آن ها را بدبخت شان کرد. مثلا برای این که چندر غاز مزد به کدخدایی که خود انتخاب می کرد ندهد فیض الله و علی جان را رو در روی هم قرار می داد. برای مثال حکم کدخدایی برای فیض الله می نوشت این بنده خدا یک سال برایش کار می کرد آخر سال که درخواست مزدش را می کرد او را از کدخدایی برکنار و حکم را بنام علی جان می نوشت دوباره او در آخر سال مزدش را طلب می کرد حکم سرپرستی املاکش را بنام عباس کرمی صادر می کرد و … بمانیان باعث خانه خرابی و فقر و بدبختی فیض الله و علیجان است.
                                                        محمدعلی شاهسون مارکده 30/10/87