گزارش نامه شماره 14- پانزدهم اردیبهشت 91

لرآقایی
این داستان کوتاه، ولی پر معنی را از چند پیرمرد، در روستاهای حاشیه زاینده رود شنیده ام، برای شما خوانندگان نقل می کنم.دکتر علی خان بختیاری، یکی از خان زاده های متعدد بختیاری و ساکن شهر سامان بوده. روزی به یک پیرمرد سامانی می گوید: مش عبدالله، پدر مرا دیده بودی؟ می شناختی؟ پیر مرد با همان سادگی روستایی خود می گوید: بعله، خوبم می شناختم. دکتر می گوید: خوب، چطور ادمی بود؟ مش عبدالله پیرمرد سامانی پکی به چپقش می زند و می گوید: مردی قوی هیکل، تنومند و دارای زور و بازو و چابک سوار بود، در فتح اصفهان که توسط بختیاری ها صورت گرفت شرکت داشت، با استفاده از تنومندی خود توانست بانک های اصفهان را غارت کند و پول غارتی را آورد و با زور شلاق و اشکلک املاک سامان را از مردم خرید شد مالک سامان حالا شما میراث دار او و ارباب هستی.
 دکتر که منتظر تعریف خوبی های پدرش بود به مش عبدالله نهیب می کند بسه دیگه، مرده شور این خاطراتت را ببرد.
با نقل این داستان می خواهم بگویم پای صحبت هر پیرمردی در روستاهای حاشیه زاینده رود که بنشینی، شنیده و یا خاطراتی از زمان لرآقایی برایت بازگو می کنند و منظورشان از زمان لر آقایی، بعد از انقلاب مشروطه است که خان های بختیاری  بر منطقه حاکم بوده اند
بختیاری ها در بیرون راندن محمدعلی شاه شرکت فعال داشتند و نیروی برتر بودند و بعد از پیروزی به منطقه بازگشتند هم حکومت را داشتند و هم زورگویان منطقه بودند و هم دزدان سرِ گردنه. با اینکه به ظاهر برای استقرار دوباره انقلاب مشروطه قیام کرده بودند ولی رفتارهای آنها نشان داد که هیچ آشنایی با روح انقلاب مشروطه نداشتند در جنگ شرکت کردند برای غارت و تصاحب قدرت، و قدرت را هم برای ثروت اندوزی می خواستند، تنها راهی که برای ثروت اندوزی بلد بودند به یغما بردن اموال مردم بود، نه تولید.
بزرگ خان های بختیاری پس از بیرون راندن محمدعلی شاه در مرکز ماندند و پست و مقام های عالی مملکت را به دست گرفتند خان های درجه دو و نوکرهای خود را به منطقه فرستادند تا املاک مردم را به زور خریداری! نمایند. در پی این تصمیم، به مردم روستای گرم دره ابلاغ شده بود که املاک خود را به خان بفروشند. عده ای فروخته، تعداد کمی هم نفروخته بودند.
شبی سیداحمد گرم دره ای مشهور به کل سیداحمد، با پسر برادرهای خود دور هم جمع و در روشنایی چراغ پیه سوز، جلسه مشورتی می گذارند و راه چاره می جویند که چه بهانه هایی بیاورند تا بتوانند در مقابل مامورخان مقاومت و املاک خود را نفروشند. سید احمد راه چاره را این می داند که بگویند؛ املاک ما  در قباله زن ِمان است. در همان لحظه چند نفر مامور خان بختیاری از این جلسه مشورتی آگاهی می یابند می ریزند توی خانه سیداحمد، را به جرم توطئه بر علیه خان در جلو زن و بچه اش دستگیر می کنند، کتک می زنند، دستانش را از پشت می بندند و شبانه با خود می برند. پسران برادر هم از ترس فرار می کنند. شبِ تاریک می رود، صبح صادق فرا می رسد. زنِ خانواده که تا صبح نخوابیده صبح از بزرگان روستا پی جوی شوهر خود می شود. گفته می شود مرکز ماموران خان در مارکده خانه کدخدا علی است احتمالا سیداحمد را هم به آنجا برده اند.
خاور زنِ سیداحمد دختری از دختران روستای بردشاه بوده، به سید احمد گرم دره ای شوهر می کند و در گرم دره به خاور کیرد (کُرد) مشهور بوده است. زنی دلیر و تنومند بوده، پسربچه 5 ساله خود، (سیدعلیجان بعدی، یکی از بزرگان بعدی روستای گرم دره) را با چاچب هفت رنگ به پشتش می بندد و درحالی که زمستان بوده و کمی برف هم روی زمین بوده به طرف مارکده به راه می افتد، به خانه کدخدا علی می رسد، جلو اتاق، روی بام، بچه را از پشت خود باز می کند و می بیند سیداحمد شوهرش در اتاقی کنار بخاری نشسته، چوب هم توی بخاری گذاشته بودند و می سوخت. زن تا چشمش به شوهر می افتد اشک در چشمانش حلقه می زند و بچه بابا کنان توی اتاق می دود و توی بغل پدر می پرد. سیداحمد دستانش را بالا می گیرد و به پسرش می گوید؛ مواظب باش به انگشتانم دست نزنی، این خدا نشناس ها اشکلک گذاشتند، خون از زیر ناخن بیرون زده، زخمی اند و درد می کنند. مامورِ لرِ حاضر در اتاق، از سخن سیداحمد ناراحت می شود، با لگد از پشت به شانه سیداحمد می زن، سرِ سید احمد لحظه ای دمِ بخاری به شعله آتش نزدیک می شود، قسمتی از موهای ریش بلندش می سوزد، خاور زن سیداحمد شاهد بوده، فریاد می زند که؛ «من خُم لُرم، عموم خان سوزعلی بردِشاهیه، بهش ایگم پییر همه تونه ای سوزونه». و با چاچب خود موهای سوخته ریش شوهرش را پاک می کند. با نهیب زن، مقداری از فشار ماموران لر کم می شود. سیداحمد آزاد می شود، با یک پلاک در عوض زمین. یعنی سیداحمد زیر شکنجه اشکلک همان شب زیر قباله فروش املاک خود را انگشت می زند و یک پلاک، حواله پول به او داده شده بود که برود چغاخور و پولش را بگیرد.
زمستان تمام می شود، در آغاز بهار سیداحمد به چغاخور می رود، پلاک را تحویل و پولش را می گیرد و به سلامت به گرم دره می آید. دیگر مردم گرم دره وقتی  می بینند سیداحمد پول دریافتی زمینش را سالم به گرم دره آورده به او مظنون می شوند. چون هیچ یک از مردم گرم دره نتوانسته بودند پول شان را سالم به گرم دره برسانند. وقتی پول را در قلعه چغاخور تحویل می گرفته اند در گردنه ای این ورتر، لر یا لرانی دیگر کمین می کردند و راهگذر را لخت و عریان می نمودند. ولی سید احمد بر حسب اتفاق پول را به گرم دره می آورد و موجب شک و سوءظن مردم می شود. مردم می گویند ممکن است دزدان سر گردنه از اقوام خاور کُرد باشند و سید احمد را شناخته اند و پولش را نگرفته اند. هرچه سیداحمد می گوید؛ اصلا کسی در گردنه ای جلو مرا نگرفته کسی باورش نمی شود. اکنون پول داشتن سیداحمد سر زبان ها می افتد و در منطقه پخش می شود. شبی چند نفر لر به خانه او می ریزند، می زنندش و پولش را ازش می گیرند و می روند.
برایم بسیار تعجب اور است چرا پدر بزرگان ما این همه ستم از خان های بختیاری دیده اند و این ستم ها را تبدیل به داستان و بازگو و تکرار نکرده تا برای نسل های آینده بماند؟

                                                                                               محمدعلی شاهسون مارکده 4/2/91 
خواستگاری
خیلی دوست دارم این مقاله را پسران جوان روستا که در آستانه رفتن به خواستگاری دختری قرار دارند و یا دختران جوانی که در سن خواستگار  آمدن برای شان هستند بخوانند چون می بینم بسیاری از آنها بدون این که به سن رشد و بلوغ عقلی برسند و بدون اینکه یک شناخت کافی از خود و خواسته های شان داشته باشند و بدون این که جنس مخالف خود را بشناسند همسر آینده خود را انتخاب می کنند و بعد از مدتی حس می کنند آن گونه که طرف مقابل را می پنداشته نیست  و کلاه سرش رفته است.
بی گمان، قبل از اینکه یک پسر تصمیم برای رفتن به خواستگاری دختری بگیرد و یا دختری تصمیم بگیرد به خواستگاری پسری پاسخ مثبت بدهد باید نخست خود را بشناسد که در چه مرحله رشد عقلی هست؟ آیا دانایی  و به دنبال آن توانایی  کافی برای انتخاب دارد که انتخابی برای همه ی عمر بکند؟ زندگی و فراز و فرودهایش را می شناسد؟ آنگاه ببیند در زندگی چه می خواهد؟ چه نمی خواهد؟ ایده آل و آرزوهایش چیست؟ این ایده آل و آرزوهایش چه مقدار به واقعیت  نزدیک و امکان عملی شدن شان هست؟ و با توجه به امکانات موجود و توانایی هایش چه مقدار دست یافتی هستند؟
تردید نباید داشت که ابزار شناخت، داشتن یک حد اقلی از دانش و آگاهی است. باید دانست وقتی می توانیم از دانش و آگاهی مان استفاده مناسب بکنیم که از سلامت روانی برخوردار باشیم پس در مرحله بعد یک پسر خواستگار و یک دختر خواستگاری شده باید یک حد اقلی از سلامت روانی برخوردار باشد. یکی از نشانه های سلامت روانی، دست یابی به مرحله خود دوستی است. وقتی می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم که همه ی آدمیان را خوب بدانیم. یکی از علائم ساده که نشان می دهد به مرحله خود دوستی رسیده ایم و همه ی آدمیان را دوست داریم این است که  دیگر باور به چشم زخم، چشم شور، نفوس بد بی معنی و در باورهای مان جایی نباید داشته باشد.
معقول و منطقی این هست که رابطه یک پسر و دختر جوان باید با آشنایی آغاز گردد با تداوم گفت وگو، رفت و آمد و نشست و برخاست به شناخت از یکدیگر دست یابند در صورت داشتن مشابهات فراوان رابطه به عشق منجر گردد. نکته دارای اهمیت این هست که عشق، به معنی دقیقش از ریشه خود دوستی می روید، و خود دوستی یک بینش است، یک جهان بینی است، خلاصه اش این است که؛ خدا مهربان و زیباست، جهان را هم زیبا آفریده، آدمیان هم که آفریده خدایند خوبند و من هم که یکی از این آدمیانم خوبم. پس بد و چشم شور انگاشتن مردم، کینه توزی، بدخواهی، خودخواهی، حسادت و خشم، نازیبا، مخالف خواست و اراده خداوندی و بیماری روانی ما آدمیان محسوب می شوند.   
در برخورد و گفت وگوی اولیه یک پسر و دختر، باید ببینند فلسفه و بینش و جهان بینی طرف مقابل چیست؟ آیا بین جهان بینی شان، باورها، فلسفه و نگاه شان به جهان و انسان، همانندی هست؟ یا نه؟ آیا رشد عقلی شان به اندازه رشد جسمی شان هست؟ یا نه؟ چون افرادی هستند با این که از نظر جسمی بزرگ شده اند ولی رشد عقلی شان همپای سن شان نیست.
آیا از یک شخصیت سالم روانی برخوردار هستند؟ خود را دوست دارند؟ یا خیر؟ چون قرار است که آشنایی یک دختر و پسر با گفت وگو و شناخت بیشتر تبدیل به عشق گردد اگر گفت وگوها از روی شناخت و سلامت روانی نباشد ممکن است همراه با فریبکاری باشد.
ارزیابی بعدی این هست که در زندگی مشترک با فرد مورد نظر آیا شرایطی فراهم می شود تا نیاز های مشترک روانی جسمی و اجتماعی مان تامین و به آرامش و خوشنودی برسیم؟ و بتوانیم در یک زندگی معنی دار، جهت دار و مقصود دار کمک هم شویم؟ نکته دارای اهمیت این هست که ازدواج به خودی خود هدف زندگی نمی تواند باشد ازدواج وسیله رشد باید باشد وقتی انسان رشد خواهد کرد که شریک زندگی اش کمک او باشد.
آیا به بلوغ عاطفی رسیده ایم که بتوانیم همسرمان را دوست داشته باشیم؟ آیا به بلوغ عقلی و آگاهی لازم یک مادر و یا پدر شدن رسیده ایم؟ آیا به بلوغ اخلاقی دست یافته ایم و معنی و مفهوم تعهد و وفاداری را می دانیم؟ آیا این توانمندی را داریم که بتوانیم نیازهای خوراک، پوشاک، مسکن و بهداشت خود را تامین کنیم؟ آیا به بلوغ اجتماعی رسیده ایم و می توانیم روی پای خود بایستیم؟ آیا به بلوغ آزادزیستی و زیست مستقل رسیده ایم و یا هنوز وابسته به خانواده پدر و مادر هستیم؟ آیا آدمی وظیفه شناس و متعهد هستیم؟ آیا از اعتماد به نفس مثبت برخورداریم و به این باور رسیده ایم که می دانیم، می شناسیم و توانایی اداره کردن زندگی مشترک مان را داریم؟
مرحله بعد برای یک دختر و یا پسر این است که توانایی شناخت جنس مخالف را داشته باشد که؛ چیست؟ کیست؟ و چه می خواهد؟ و چه نمی خواهد؟ اینها با تداوم گفت وگو، رفت و امد و نشست و برخاست بدست می آید. اگر ادمی با حداقل اطلاعات، دانش و آگاهی باشیم از لابلای سخنان طرف مقابل مان، می توان فهمید؛ رشد بلوغ عقلی اش چه میزان است، رشد عواطف انسانی اش در چه حدی است، ارزش های اخلاقی را چه مقدار می شناسد و چه حد به آنها وفادار است، جهان را چگونه می بیند، به آدمیان چه نگرشی دارد، میزان و مقدار استقلال، وابستگی، آزادگی او را با خانواده اش دریافت، میزان وظیفه شناسی و مسئولیت پذیری  او را ارزیابی کرد،  چه مقدار از حرمت نفس برخوردار است، آدمی با اعتماد به نفس است یا خیر، آدمی خود دوست، یا خود نا دوست است، خوش بین است یا بد بین، از سلامت روانی برخوردار است یا نه؟ اینها در زندگی بسیار مهم اند و قبل از اینکه عاشق شویم و قول و قرار عقد و ازدواج بگذاریم باید بشناسیم شان. بعد ببینیم در کجا می خواهیم زندگی کنیم؟ نظرمان درباره فرزند و نیز تعداد آنها  چیست؟ تقسیم کار و مسئولیت های زندگی بین زن و مرد چگونه می خواهیم باشد.؟ وقتی درباره همه این موارد صحبت کردیم آنها را علاوه بر گفتار، در رفتار طرف مقابل مان هم دیدیم، می توانیم ادعا کنیم که طرف مان را شناخته ایم. حال بر مبنای این شناخت، اگر در خواست ها و نظرهای مان مشابهت هست، به هم علاقه مند می شویم، به یکدیگر تعلق خاطر پیدا می کنیم، یک احساس ویژه ای نسبت به هم پیدا خواهیم کرد، طرف مقابل را فرد منحصر به فرد خودمان خواهیم دانست. در این مرحله عشق ایجاد می شود و پیشنهاد ازدواج می دهیم. 
                                                                                               محمدعلی شاهسون مارکده 13/2/91
رنج پدر و مادر
وقتی پای صحبت پدران و مادران بنشینی، خواهی شنید که بسیاری از آنها می گویند: برای بزرگ کردن فرزندانم رنج و سختی بسیاری کشیده ام. از لحن سخن چنین می توان فهمید که حالا انتظار دارد فرزندان با ارائه خدمات، محبت و رعایت احترام، قدری از آن سختی و رنج و زحمت را جبران نمایند.
هریک از ماها هم وقتی پای درد دل چنین آدم هایی می نشینیم اغلب با آنها همدردی می کنیم و با تکان دادن سر و تایید سخن شان حق را به گوینده می دهیم.
اگر نیک بنگریم واقعیت همان گونه بوده است که آن پدر و مادر می گوید.  به راستی هم در راه بزرگ کردن فرزند رنج برده اند و سختی فراوانی را تحمل کرده اند.
 پرسشی که پیش می آید این است که آیا بزرگ کردن فرزند این همه رنج، زحمت و سختی دارد؟ بی گمان باید گفت: نه. بزرگ کردن فرزند اگر اصول آن را بدانیم نه تنها رنج ندارد و سختی همراه ندارد و موجب زحمتی که تبدیل به رنج آدمی گردد نمی شود بلکه وجود فرزند در خانواده زمینه ی رشد و شکوفایی پدر و مادر هم می گردد. فرزند به زندگی ها معنی می دهد، به زندگی زیبایی می بخشد. ریشه ی این رنج، زحمت و سختی ها، در بزرگ کردن فرزند، نادانی هر یک از ما پدر و مادرها است. نادانی، نا توانی را هم با خود دارد. وقتی نادان و ناتوان بودیم، بی گمان نیازمند هم خواهیم بود. وقتی نادان، ناتوان و نیازمند بودیم، همیشه نگران و مضطرب هم هستیم، پی آمد اضطراب و نگرانی، ترس و عدم اطمینان دائمی خواهد بود. هر آدمی با این ویژگی در بزرگ کردن فرزند سختی می کشد، رنج می برد، به فرزند هم آسیب فراوان می زند. هر زن و مردی، قبل از اینکه بخواهند فرزندی به دنیا بیاورند، باید سه ویژگی داشته باشند. یکی اینکه دانایی و آمادگی لازم پدر و مادر شدن و تربیت فرزند را خوانده و آموخته باشند. یک حداقلی از سلامت روانی برخوردار باشند تا بتوانند مهر بورزند. بعد یک حداقل امکانات لازم برای زندگی، مانند: مسکن، پوشاک، خوراک و بهداشت، فراهم نموده باشند. در چنین شرایطی بزرگ کردن بچه هیچ رنج و سختی ندارد.
 پس ریشه نادانی است. نادان بوده ایم، به علت نادانی رنج برده ایم، رنج داده ایم، آسیب زده ایم حالا طلبکار هم هستیم. باید دانست دانایی گوهری نابِ خاصِ انسان است و در فرهنگ ایران ما هم بدان تاکید فراوان شده است. «توانا بود هرکه دانا بود» ولی متاسفانه در جامعه ی روستایی ما کمتر به آن بها داده می شود.

                                                                                             محمدعلی شاهسون مارکده 12/5/90
همایش تغذیه گیاهی و تولید محصول سالم  (قسمت هشتم)
اصل دیگر تبخیر و تعرق است در تابستان و فصل گرم میزان تبخیر و تعرق بالا است این تبخیر و تعرق زیاد همانند یک پمپ مکش عمل می کند آب و مواد غذایی که داخل آب هست به راحتی وارد ریشه می شود یک فشار منفی ایجاد می شود این فشار منفی تمام مواد غذایی را از پایین به بالای درخت و یا گیاه حرکت می دهد حال اگر در گلخانه ای میزان رطوبت بالا رود طبیعتا مقدار تبخیر و تعرق از گیاه به بیرون، پایین می آید آنگاه این حرکت و انتقال آب و مواد غذایی از ریشه به اندام های بالایی گیاه دچار اختلال می گردد پس باید میزان رطوبت گلخانه کنترل شود. بنابر این تغذیه فقط این نیست که شما کود بدهید و بگویید کارم را انجام داده ام تغذیه درست این هست که پیگیری کنیم و اطمینان یابیم که کودی که به گیاهمان می دهیم وارد ریشه و در نهایت به شاخ و برگ و میوه گیاه مان می رسد. معمولا در روزهای ابری میزان رطوبت گلخانه بالاست و تبخیر و تعرق کمتر صورت می گیرد و حرکت آب و مواد غذایی از ریشه به اندام های بالایی گیاه به اندازه کافی نمی رسد در این وقت ما ناگزیریم محلول پاشی کنیم و مواد غذایی به گیاه مان برسانیم هر گلخانه ای باید سیستم تهویه داشته باشد تا بتوان میزان رطوبت را کنترل نماید گلخانه ما به گونه ای باید طراحی شود که نور کافی داشته باشیم باید بدانیم این عناصر تحت تاثیر شدید نور هستند ازت فسفر پتاسیم کلسیم یعنی همه ی ماکرو المنت ها جذب شان تحت تاثیر نور است جالب است بدانید که در تابستان به دلیل اینکه نور زیادی داریم حتا اگر شما کود کلسیومی هم مصرف نکنید غلظت کلسیم و منیزیم در برگ همیشه بالاست بعضا اگر شوری داشته باشیم یک مقدار ممکن است کمبود کلسیم در برگ و میوه بوجود بیاید این درحالی است که در زمستان ما همیشه دچار کمبود کلسیم و منیزیم هستیم. نور اثر خود را روی میزان تبخیر و تعرق هم می گذارد وقتی نور زیادی داریم میزان تبخیر و تعرق گیاهمان هم بالاست. عنصر موجود در اطراف گیاه روی جذب همدیگر هم اثر می گذارند اگر این اثر گذاری منفی باشد آن را مقابل هم و اگر به همدیگر در جهت جذب کمک کنند سینرجیسم می گوییم. این همکاری و یا مقابله عناصر می تواند هم در خاک هنگامی که قرار است عناصر وارد ریشه شوند صورت گیرد و یا در مرحله انتقال از ریشه به اندام های بالایی گیاه باشد و هم در مرحله مصرف باشد.
توجه داشته باشید که کاتیون ها با هم رقابت دارند کاتیون ها چی ها بودند؟ کلسیم منیزیم پتاسیم سدیم. جایی که شوری سدیم داریم جذب پتاسیم کم می شود چون این دو عنصر حالت رقابت دارند و از جذب یکدیگر جلوگیری می کنند به همین جهت توصیه می شود جایی که شوری داریم کود پتاسیومی باید مصرف کنیم تا نگذاریم سدیم بیشتر از این مقدار که هست جذب گردد کلسیم مصرف می کنیم تا نگذاریم سدیم جذب گردد.
گلخانه هایی که فسفر خاکشان زیاد است در آنجا ما عمدتا کمبود روی داریم ممکن است خاک گلخانه را که آزمایش کنیم غلظت روی را هم بالا نشان دهد ولی این دو روی هم واکنش نشان می دهند و روی نمی تواند جذب شود. کلسیم و بُر هم به همین شیوه با هم ضدیت دارند. جالب است که بدانید بیشتر کودهایی که طراحی شده اند کلسیم و بُر را توی یک مخلوط قرار داده اند تا وقتی شما یکی را مصرف می کنید آن دیگری هم همراهش باشد. بیشتر کودهایی که محلول پاشی می شود کلسیم و بر را با هم قرار داده اند و دلیلش هم همین است و دلیل دیگری که دارد این هست که توی اندام های انتهایی گیاه مورد مصرف اند و کمبود بُر و کلسیم عمدتا در مناطق رشد و در انتهای گیاه و بوته خیار و گوجه فرنگی می توانید مشاهده کنید. وقتی مشکل شوری کلر دارید یعنی میزان کلر آب آبیاری تان بالا است باید از کودهای فرم نیتراته مانند نیترات کلسیم پتاسیم استفاده کنید نیترات با کلر رقابت می کند و نمی گذارد کلر بیشتری جذب گیاه گردد که ایجاد مسمومیت کند و عملکرد تولید شما را تحت تاثیر قرار دهد وقتی کلسیم به همراه کلروپتاسیم استفاده گردد جذب پتاسیم افزایش می یابد البته جذب کلر هم افزایش خواهد داشت.
نسیمی از دیار آشتی
… /شرمنده از خود نیستم گو چون مسیحا، / آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن؛ / من، با صبوری، بر جگر دندان فشردم!
اما اگر پیکار با نا بخردان را / شمشیر باید می گرفتم / بر من نگیری، من به راهِ مهر رفتم. / در چشم من، شمشیر در مشت، / یعنی کسی را می توان کشت!
در راهِ باریکی که از آن می گذشتیم، تاریکیِ بی دانشی بیداد می کرد! / ایمان به انسان، شب چراغ راه من بود! / شمشیر، دست اهرمن بود! / تنها سِلاح من درین میدان، سخن بود!
شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت / اما دلم چون چوب تر، از هر دو سر سوخت / برگی ازین دفتر بخوان، شاید بگویی: /   آیا که از این می تواند بیشتر سوخت!؟
شب های بی پایان نخفتم / پیغام انسان را به انسان، باز گفتم / حرفم نسیمی از دیار آشتی بود / در خارزارِ دشمنی ها / شاید که توفانی گران بایست می بود / تا بر کَنَد بنیان این اهریمنی ها.
پیران پیش از ما نصیحت وار گفتند: /  «… دیرست… دیرست… / تاریکی روح زمین را / نیرویِ صد چون ما، ندایی در کویرست! / « نوحی دگر می باید و توفانی دیگر» / «دنیای دیگر ساخت باید / وز نو در آن انسان دیگر»
                                                                                                                سروده فریدون مشیری 

انتخاب رئیس شورا
روز 10/2/91 جلسه ای با حضور سه نفر اعضا شورای اسلامی مارکده تشکیل شد. هدف از تشکیل این جلسه انتخاب هیات رئیسه شورا بود.
مسعود شاهسون گفت: نوبتی هم که باشد ریاست شورا امسال دیگر با شما است. محمدعلی شاهسون گفت: من به هیچ وجه ریاست شورا را نمی پذیرم. محمد عرب هم گفت: من ریاست شورا را نمی خواهم. سرانجام پس از بحث و گفت وگو مجددا آقای مسعود شاهسون به عنوان رئیس، محمدعلی شاهسون نایب رئیس و محمد عرب منشی شورا انتخاب شدند. که موضوع صورت جلسه، امضا و به بخشداری ارسال شد.
                                                                                               گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
سالن ورزشی
جلسه ای در تاریخ 11/2/91 ساعت 20 با حضور آقایان: کریم شاهسون دهیار مارکده، وحید پیرعلی دهیار روستای یاسه چاه و یاسر درخشان دهیار روستای صادق آباد تشکیل گردید.
هدف از تشکیل جلسه فوق بررسی محل ساخت سالن ورزشی بود. که پس از بحث و گفت وگو سرانجام آقایان: وحید پیرعلی و یاسر درخشان اعلام نمودند:
ما به نمایندگی از مردم روستاهای یاسه چاه و صادق آباد از مدیر کل محترم تربیت بدنی استان، فرماندار محترم شهرستان شهرکرد و بخشدار محترم سامان مصرانه تقاضا داریم سالن ورزشی در روستای مارکده ساخته شود تا جوانان روستاهای صادق آباد و یاسه چاه هم با پیمودن کمترین راه و صرف کمترین هزینه بتوانند از سالن استفاده نمایند.
این صورت جلسه توسط دهیاری مارکده به فرمانداری، مدیرکل تربیت بدنی و بخشدار سامان ارسال شده است.

                                                                                               گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
جاده
صبح روز 14/2/91 ساعت 10 صبع اعضا شورای اسلامی با مهندس نیازی مدیرکل سازمان جهادکشاورزی استان ملاقات داشتند و درخواست کتبی خود را به شرح زیر تقدیم نمودند.
«پیرو عرایض متعدد و مکرر شفاهی و نیز نامه های متعدد، مجددا به استحضار می رسد: طی چند سال گذشته حدود 800 هکتار باغ در قالب طرح های باغداری، با کمک، راهنمایی و حمایت شما مسئولان محترم و نیز همت والای مردم در صحرای مارکده احداث شده و در حال احداث است. روزانه صدها نفر از مردم با موتورسیکلت و ماشین جهت انجام کار از حدود 5 کیلومتر جاده دسترسی به این باغات رفت و آمد می کنند. این جاده دارای شیب، ناهموار، سنگلاخی، دست انداز و خاکی است، ضمن وارد آمدن خسارت زیاد به ماشین آلات کشاورزان و صرف وقت زیادتر، فضایی آلوده به گرد و خاک بوجود می آید و این گرد و خاک روی درختان می نشیند. به علاوه حمل و نقل میوه هلو از این جاده موجب آسیب دیدن میوه و افت کیفیت ان می شود. تقاضای مردم تلاشگر مارکده از حضرت عالی این هست که دستور فرمایید این 5 کیلمتر جاده زیر سازی و آسفالت گردد. ضمنا توسط جهاد کشاورزی از این جاده نقشه برداری هم به عمل امده است»
مهندس نیازی گفتند: بودجه تخصیصی جهاد کشاورزی کامل داده نمی شود، ما برای شما طرح های باغداری متعدد اجرا کرده ایم و اکنون آن باغ ها به ثمر نشسته و شما دغدغه جاده مناسب برای رساندن محصو تان به بازار را دارید ما بسیاری روستا داریم که برای شان هیچ کاری تا کنون نکرده ایم اگر بودجه ای داشته باشیم حق ان روستاها است که یک حداقل کاری برای شان بکنیم بنابر این کارهای ضروری بسیاری داریم و بودجه ای برای ساخت جاده نمی ماند. شما می گویید برای ساخت جاده حاضر هستید مشارکت کنید اگر پول دارید چرا وام های معوقه تان را نمی دهید؟ وقتی می گوییم وام تان را بدهید می گویید پول نداریم! ولی حالا می گویید حاضریم در ساخت جاده مشارکت کنیم!؟

                                                                                            گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
بیماری قارچی درخت هلو
روز 12/2/91 ساعت 10 صبح جلسه آموزش مبارزه به بیماری قارچی درخت هلو در محل هتل سامان با حضور جمعی از باغداران منطقه برگزار شد. آقای مهندس کاشانی پیرامون سم قارچ کش کولیس کنترل کننده سفیدک درخت هلو و شلیل سخن گفت. که خلاصه ای از سخنان را با هم می خوانیم.
شما هر نوع سمی که را که انتخاب می کنید باید چندتا مشخصه داشته باشد. سم به سلامت محیط زیست نباید آسیب برساند. سطح کنترل بالایی برای آفتی که به کار می بریم داشته باشد. پکیج و بسته بندی مناسبی داشته باشد. کولیس سم قارچ کشی است که اختصاص به هلو و شلیل دارد وقتی می گوییم اختصاص به هلو و شلیل دارد یعنی روی این درخت آزمایش شده و به ثبت رسیده و دارای استاندارد است. کولیس سمی است که برای حشرات مفید باغ هیچ آسیبی و خطری ندارد از نظر کار آیی سطح بالایی دارد در صورت استفاده در زمان مناسب سطح کنترلی بسیار بالایی خواهد داشت.
اگر پودر سفید رنگ روی میوه هلو و نیز برگ درخت هلو مشاهده نمودید درخت تان دچار بیماری سفیدک شده است در حالت بحرانی برگ ها تغییر شکل داده و به سمت بالا متمایل می شوند روی میوه هلو لکه لکه می شود و میوه شما بازار پسندی اش را از دست می دهد. قارچ سفیدک در رطوبت 40 – 50 درصدی و دمای 25 – 20 درجه خوب رشد می کند. قارچ سفیدک با بارش باران های بهاری که رطوبت هوا بالاست و دما هم مناسب است رشدش را آغاز می کند.
سم کولیس از جوانه زنی اسپور قارچ روی برگ جلوگیری می کند یعنی اگر در مرحله اولیه رشد قارچ سمپاشی گردد خاصیت پیشگیری کننده را دارد این مرحله در زمان تورم شکوفه ها و مهم ترین مرحله سم پاشی است اسپورهای قارچ که زمستان گذرانی کرده اند هنگام تورم شکوفه ها تازه می خواهند به داخل بافت گیاه حرکت کنند که باید از سم کولیس استفاده نمود. مرحله دوم وقتی اولین علائم را روی برگ مشاهده می کنید باید اقدام به سمپاشی بکنید این سم پاشی خاصیت درمان دارد. وقتی محلول سم کولیس را روی درختان هلو می پاشید باید سطح برگ را پوشش دهید به گونه ای که آب هم از روی برگ روی زمین نریزد. مقدار مصرف نیم لیتر سم در هزار لیتر آب باید مخلوط گردد.

                                                                                                 گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده