قهرماني مباركتان باد
مسابقات فوتبال نوروزي كه هر ساله در روستاي گرمدره برگزار مي گردد امسال نيز طبق روال سالهاي گذشته در روز 28/12/85 با نام يادواره شهداي گرمدره و با حضور 12 تيم از روستا هاي گرمدره ، قوچان ، ماركده ، يانچشمه ، وردنجان و چم چنگ آغاز شد در اين مسابقات از روستاي ماركده دو تيم فرديس و شهاب شركت داشتند.
در بازي افتتاحيه تيم فوتبال فرديس ماركده در يك بازي بسيار ضعيف نتيجه را 3 بر صفر به تيم فوتبال دهياري قوچان واگذار نمود. تيم فرديس در دومين بازي خود در روز 1/1/86 به علت حاضر نشدن تيم فوتبال چم چنگ 3 بر صفر برنده اعلام شد.
تيم دوم روستا يعني شهاب در روز 1/1/86 با نتيجه 2 بر 1 تيم فوتبال نگين از روستاي گرمدره را شكست داد و در روز 2/1/86 با نتيجه 1 بر صفر مغلوب تيم فوتبال شهداي يانچشمه شد. تيم فوتبال شهاب در بازي سوم خود در روز 3/1/86 2 بر صفر مغلوب تيم ببر صحرا از گرم دره شدند. در بازي چهارم خود در روز /1/86 تيم شيلات آباچي دره را با دو گل شكست داد و در بازي پنجم خود در روز 9/1/86 كه با تيم مرسدس گرمدره بود به نتيجه مساوي رسيدند.
تيم فوتبال فرديس ماركده كه بنام دهياري ماركده را نيز بر روي پيراهن خود حك كرده بود و به نوعي تيم فوتبال دهياري ماركده محسوب مي شود در بازي سوم خود در روز 3/1/86 و در هواي باراني با نتيجه 4 بر صفر تيم فوتبال دوم يانچشمه را درهم كوبيد ، در بازي چهارم خود در روز 6/1/86 تيم فوتبال شهداي گرمدره را با 7 بر صفر شكست داد و به دليل حاضر نشدن تيم وردنجان كه حريف پنجم تيم فرديس بود و نتيجه 3 بر صفر اعلام شد. به مرحله نيمه نهايي بعنوان تيم دوم گروه خود صعود كرد و در اين مرحله بصورت ضربدري بر تيم اول گروه ديگر بازيها بر خورد كه در يك بازي سخت و نفس گير كه با تيم نگين گرمدره بر گزاز گرديد موفق شد با 1 گل اين تيم را مغلوب كند و به فينال بازيها راه يابد كه در روز 12/1/86 با نتيجه 3 بر 1 تيم فوتبال ببر صحرا از گرمدره را مغلوب كند و براي ششمين بار قهرمان اين مسابقات شود لازم به ذكر است تيم فوتبال فرديس ماركده از عنوان قهرماني خود دفاع كرد.
در پايان مطلب ، لازم مي دانم از عزيزان و فوتبال دوستان گرامي روستا تشكر و سپاس فراوان داشته باشم كه در طول اين بازي ها و حمايت هاي بسيار گرم خود فوتباليست هاي روستا را ياري و كمك كردند در باران و سرما حمايت هاي اين عزيزان پشتوانه و دلگرمي بود براي بازيكنان هر دو تيم فوتبال روستا . لذا اين قهرماني را به همه مردم روستا ، خاصه فوتبال دوستان ، بازيكنان و تماشاگران خونگرم تبريك مي گويم. گزارش از : اسدالله عرب ماركده
گزارش جلسه آوا
به درخواست مسئول آوا جلسه اي در تاريخ 2/1/86 با دعوت از حدود 20 نفر از دست اندركاران و علاقمندان نشريه و حضور حدود 14 نفر در ساعت 20 در محل دفتر دهياري تشكيل گرديد. هدف از اين دعوت و نشست بررسي كم و كاستي هاي نشريه آوا در طول انتشار يكساله و ارائه روش هاي بهتر براي كم كردن كاستي ها بود
نخست محمدعلي شاهسون گفت :تا دو ماه ديگر نشريه آوا چهار سالش كامل مي شود كاري بوده بزرگ و فرهنگي كه با همه مشكلات خودش را تا به اينجا كشانده است. نشريه آوا توانسته زمينه اي مناسب براي جوانان روستا فراهم نمايد تا هنر نويسندگي خود را بيازمايند بستري فراهم نمايد تا محلي مناسب جهت تضارب آرا گردد و وسيله اي بوده براي انتقال اطلاعات و اخبار در حد بضاعت اندك خود و در اين فر آيند توانسته تاثيري هرچند كم بر رشد اطلاعات و گسترش فرهنگ روستا داشته باشد. بازتاب مثبت بيروني نشريه بسيار بيشتر از درون روستا بوده كه جا دارد از يكايك دست اندركاران و كساني كه به نحوي در تداوم آن نقش داشته و دارند تشكر و قدرداني گردد. ولي با اين حال من هنوز راضي نيستم و دوست دارم پربارتر و غني تر گردد بدين جهت اين جلسه تشكيل شده و از بسياري از دوستان دعوت شده كه شركت نمايند تا كاستي هاي كارمان را بررسي و تبديل به قوت نماييم در اين راستا دوست دارم نظرات انتقادي يكايك شما را بشنوم.
– نخست بهتر است صورت جلسه قبلي را مرور كنيم تا ببينيم موارد مطرح شده را عملي كرده ايم يا خير؟ يادم هست يكي از آن موارد راجع به شكل و شمايل آوا بود كه خواهان تغيير بودند.
– دو نفر قبول نمودند كه چند طرح براي لوگو بدهند كه متاسفانه تا كنون ارائه ندادند تا اينكه من به سليقه خودم با حذف آرم ، بدين شكل در آوردم. نظري كه من دارم اين است كه بيشتر روي پر بار كردن نوشتارها بينديشيم يعني نوشتارهاي خود را عميق و استدلالي توام با خرد ارائه بدهيم و براي نوشتن مطالب علمي انتقادي و استدلالي ناگزير بايد مطالعه كرد ، خواند و نوشت تا بتوان نوشته پربار نوشت اگر بتوانيم توي اين زمينه موفق شويم آنگاه بعد از آن به زيبايي ظاهري هم بايد انديشيد چون داشتن و نوشتن مقاله پربار منطقي و علمي در كنار زيبايي كم ، مي تواند تاثير گذار باشد ولي زيبايي خوب در كنار محتواي ضعيف نوشتارها تاثير چنداني نمي تواند داشته باشد.
– يك وقت آقاي رمضان عرب يك مقاله انتقادي از محيط كار ما نوشت ما بسيار ناراحت شديم ولي با گذشت زمان و اكنون به اين نتيجه رسيده ايم كه چندان بدي هم نمي گفت و ما نبايد ناراحت مي شديم اين انتقاد يا درست بود كه بايد مي رفتيم و رفع عيب مي كرديم و يا نادرست بود خوب ديگر جاي ناراحت شدن نداشت.
– من كمي با نشريات ديگر كار كرده ام و آشنايي دارم آزادي كه در ارائه و چاپ مطالب در نشريه آوا هست و اعمال مي شود ارزشمند و قابل تقدير است
– اولين بار است كه من در چنين جلسه اي دعوت مي شوم نمي دانم راه و روش شما آوائيان چيست؟ تجربه اي كه از گروه ديگر در روستايمان دارم ذكر مي كنم تا متوجه مقصود من شويد چند سال قبل در ماركده گروهي تشكيل شد كه هنوز هم ادامه دارد اعضا اين گروه مي خواستند فقط خودشان باشند و هرگاه يك نفر غير از خودشان وارد جلسشان مشد فوري صحبت را عوض كردند مثلا تا آن موقع از قابوق حرف مي زدند ولي وقتي آن فرد وارد مي شد مي گفتند از چم بالا مي آييم چون او را غير خودي مي پنداشتند بنابر اين صحبتشان را عوض مي كردند به همين جهت محدود ماند و نتوانست تاثير گسترده داشته باشد من نمي دانم گروه آوائيان هم اينگونه اند ؟ يا خير؟ اميدوارم اينگونه نباشند من در اين نظر مانده ام كه آيا دست اندر كاران اوليه آوا تعداديشان چپي شدند ؟ و يا نه ؟ تعدادي شان راستي شدند ؟ و آيا ضعف چپي ها بوده و هست كه نتوانسته اند راستي ها را جذب كنند ؟ و يا ضعف راستي ها هست كه نتوانسته اند در ميدان بمانند و رقابت كنند ؟ نمي دانم كدام يك از اين پرسش ها مي تواند واقعيت داشته باشد ؟ اميد وارم در جمع اين گروه فرهنگي خودي و غير خودي نداشته باشيم هر كه خواست خيلي راحت و بدون دغدغه و نگراني انگ چسباني وارد شود و فعاليت كند و هرگاه هم نخواست برود و انگ راستي و چپي به او چسبانده نشود راستش را بخواهيد من امشب كه مي خواستم به جلسه بيايم دو دل بودم كه اگر بروم
انگ چپي و آوايي به من چسبانده نخواهد شد؟
– با اطمينان مي گويم در اين جمع چنين مسائلي نيست اولا طرفداران نشريه آواگروه نيستند ، تشكيلات ندارند كه بتوان گفت چه كسي خودي و چه كسي غير خودي است و يا چه كسي راست و يا چه كسي چپ است بلكه يك ميدان عمومي است و متعلق به همه . هركه خواست مي تواند آن را بخواند ، مقاله بنويسد ، مطلب ارائه دهد ، درباره آن سخن بگويد ، نظر بدهد و بدون كم و كاست مقاله و مطلب و سخن او چاپ خواهد شد و اين خوانندگان هستند كه درباره ارزش سخن و يا نوشته داوري خواهند نمود و تا هر لحظه كه خواست همكاري اش را ادامه مي دهد و هر گاه هم كه نخواست همكاري نمي كند نمونه مستند آن ، طيف دست اندر كاران نشريه آوا از آغاز تا كنون . و نمونه مستند ديگر آن مطلب نويسان اين نشريه اند كه از طيف هاي مختلف هست.
– گروهي را كه دوستمان مثال زد دقيق همينگونه هستند و نمي خواستند كسي را كه مرحم نمي دانند وارد جمعشان شود و به غير از خودشان بقيه را غير خودي مي پندارند ولي در اجتماع آوا اين چنين نبوده است از آغاز هم چپ و هم راست بوده است و با هم كار مي كرده اند از آغاز هم قرار بوده كه مسئله خودي و غير خودي مطرح نباشد و تا كنون هم نبوده است
– افرادي كه آوا را ترك كردند بيشتر افكار و اهداف غير فرهنگ سازي داشتند.
– با يك بررسي به نوشتار هاي چاپ شده در نشريه آوا شما نمي توانيد مشخص كنيد كه آوا حرف يك گروه خاص را مي زند بلكه در آن همه گونه نوشته خواهي يافت بنابر اين نمي توان به نشريه آوا و يا دست اندر كاران آن انگ چپي يا راستي زد چون گروه خاصي نبوده و نيستند همين امشب بيش از 20 نفر از طيف هاي مختلف دعوت شدند كه با عرض تاسف بسياري شان نيامدند حال مي پرسم اگر قرار بود دست اندر كاران آوا يك گروه خاص باشند دعوت شدگان نمي توانست طيف گسترده باشد پس نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه آوا متعلق به همه ي مردم است يك وسيله جهت بيان عقايد نظرات و تضارب آرا است .
– متاسفانه در جامعه سنتي ما عده اي ازدور اينگونه نگاه مي كنند و حتا اينگونه هم مي بينند. اين عده از بيرون دست اندر كاران آوا را ، مقاله نويسان و خوانندگان آوا را يك دست ، يك گروه مي پندارند در صورتي كه اينگونه نيست و اينها يك طيف و گروه نيستند و به جرات مي توانم بگويم اينا ن وجه افتراقشان بيشتر از وجوه اشتراكشان است ولي از آنجايي كه ما در جامعه هميشه خودمان را از هر خطايي و اشتباهي مبرا مي پنداريم و خطاها را هميشه متوجه ديگران مي كنيم در اينجا هم اكثر به خطا آوائيان را يك گروه همفكر مي شمارند كه بايد گفت اينگونه نيست و اين نظر واقعيت ندارد به همين جهت تعدادي از دعوت شدگان بخاطر پرهيز از برچسب آوايي در جلسه شركت نكردند.
– من بر اين باورم كه در ميدان آوا ماندن توانمندي خاصي مي خواهد و مي طلبد به همين جهت بايد گفت كساني كه آوا را ترك كردند آن توانمندي را در خود نمي ديدند لذا به بهانه قهر و بيشتر براي مكشوف نشدن ناتواني و ضعفشان ميدان را خالي كردند چون نوشته هاي آوا بيانگر اين است كه نظر و انديشه هاي گوناناگون پيرامون آوا مطرح بوده و هست و به همين دليل هر نوشته كه به آوا رسيده چاپ شده است و هيچ محدوديتي نداشته و نداريم و هم اكنون هم اعلام مي كنيم هركه با هر انگيزه اي چه چپ و چه راست مقاله بنويسد چاپ مي كنيم.
– دركارهاي اجتماعي اين آمدن و رفتن ها در يك كار جمعي عادي است و ما نبايد خيلي نگران باشيم و دست روي دست بگذاريم كه چرا عده اي رفتند شما هر كار اجتماعي ديگر را كه بررسي نماييد خواهيد ديد كه كه هيچگاه همه دست اندركاران يك كار گروهي اجتماعي ثابت نيست و نيز ثابت نمي ماند عده اي مي آيند خود را مي آزمايند اگر توانايي دارند مي مانند و اگر نه مي روند و يا به كنار زده مي شوند و اين موضوعي نيست كه ما بخواهيم وقتمان را صرف آن بكنيم چون از كارهاي اساسي مان عقب خواهيم ماند وظيفه ما اين است كه تا در ميدان هستيم مسئوليت پذير باشيم و با نوشتن مقالات علمي و استدلالي و مستند نشريه را پربار و غني نماييم.
– ما كه اكنون در اينجا جمع شده ايم و نيز ديگران كه بنا به دلايلي نيامده اند ولي نشريه را ياري مي دهند هيچكداممان در اين كار دنبال منافع شخصي نبوده و نيستيم بدون شك هممان دغدغه ي فرهنگي داريم و اين متعالي است بنابر اين اطلاق راست و چپ به اين افراد با اين دغدغه هاي عالي شايسته نيست.و براي شخص من حتا شنيدن كلمه چپ و راست و گروه به اين مجموعه خوشايند نيست و از شما دوستان هم خواهش مي كنم كار متعالي مان را كه بر اساس اصول خرد است با اين الفاظ سطحي نيالاييم
– راستي و چپي در فرهنگ كوچه و بازار روستاي ماركده آن مفهوم مصطلح را نمي دهد در ماركده به كسي راست اطلاق مي گردد كه پيراهن يقه بسته بپوشد ، نماز و قرآن در جلو چشم مردم بخواند تا بفهماند من مومن هستم ، ريشش را نتراشد ، شلوار جنس دبيت بپوشد و مقداري هم از نظر بهداشتي به خود توجه نداشته باشد. . و به كسي چپي اطلاق مي گردد كه مقداري از يقه پيراهنش باز باشد ، شلوار لي بپوشد و يا شلوارش اطو كشيده باشد ، ريشش را بتراشد و مقداري هم شسته و رفته باشد. ، براي تظاهر و بويژه جلو چشم مردم نماز و قرآن نخواند و مرتب هم به مسجد نرود.
– چپ و راست اصطلاح سياسي اند و ما در آوا هيچ كاري به سياست نداريم ، كاري به دولت ها نداريم ، نه از دولتي حمايت مي كنيم و نه با دولتي مخالفتي داريم چرا ؟ براي اينكه دولت ها مي آيند و مي روند ولي مردم مانگارند لذا ما بيشتر با مسائل اجتماعي فرهنگي روستا و مشكلات مردم سر و كار داريم بدينجهت شما نوشته هاي آوا را كه از ابتدا تا امروز بخواني كمتر نشانه اي خواهي يافت كه كاري به دولت ها داشته باشيم و يا كاري به سياست داشته باشيم بلكه بيشتر سعي كرده ايم حرف مردم را بزنيم بنابر اين از راست و چب مبرا بوده ايم.
– بحث حواشي راست و چپ در حال و هواي نشريه آوا نمي گنجد بلكه بايد بگرديم و با دقت هم بنگريم و سوژه هاي فرهنگي اجتماعي را بيابيم و پيرامون آن قلم بزنيم نظر من درباره افرادي كه آوا را رها كردند و رفتند و بعضي شان هم ساز مخالف زدند و يا مي زنند اين است كه اينها توانايي نوشتن و خلاقيت نداشتند ، شما نوشته هاي انگشت شمار همين دوستان در همان آغاز آوا را بنگريد به صدق عرايض من پي خواهيد برد . دليل ديگر اين است كه نشريه مستقل خودشان را هم در زمان بسيار كوتاهي رها كردند چون توان اين كار را نداشتند و ندارند لذا رفتن آنها هم زياد مسئله مهم نيست من بر اين باورم كه اگر بتوانيم نشريه را غني تر كنيم روي مثلا نازيبايي لوگو را هم خواهد پوشاند و نبايد زياد وقتمان را صرف چيزهاي جزئي بكنيم بياييم بجاي اين حرفهاي كم مايه محتواي نشريه را پربار كنيم من بر اين باورم كه امضا كنندگان صورت جلسه اوليه آوا كه هر يك پذيرفتند مرتب مقاله و مطلب بنويسند و بسياري از آنها هم هرگز ننوشتند اصلا مفهوم مسئوليت را نمي فهمند چون مي بينيم هر گز به قول خودشان وفا نكردند من به دوستان توصيه مي كنم به قول ها و تعهد ها پايبند باشيم وقتي قول مي دهيم كه براي نشريه مقاله بنويسيم ، بنويسيم منتظر نمانيم تا كسي چيزي بنويسد آنگاه ما آن را نقد كنيم سخن ديگر من درباره سطح مقاله ها است سطح بعضي از مقاله هاي دوستان قدري بالاست بايد توجه داشت كه اكثر خوانندگان آوا سوادشان در حد پنجم ابتدائي است لذا توصيه مي كنم قدري ساده تر بنويسيم. در مورد سبك نوشته ، اينكه محاوره اي باشد يا ادبي نظر ها متفاوت هستند من فكر مي كنم كه همان گونه كه سخن مي گوييم هم بنويسيم بهتر مي توانيم مفاهيم را انتقال دهيم ولي بعضي ها اين را نمي پسندند و مورد نقد قرار مي دهند
– راجع به بالا بودن سطح بعضي از مقاله ها بايد گفت عيبي ندارد چون خوانندگان هم يكدست نيستند تعدادي هم سطح سوادشان بالاتر است و از طرف ديگر قرار نيست آنهايي كه سطح سوادشان پايين است همين طور پايين بماند بلكه بايد آنها هم قدري به خودشان زحمت رشد را بدهند شما روزنامه هاي كشوري را هم كه بنگريد خواهيد ديد كه مقاله هاي ساده و سطح بالا دارد ، راجع به سبك نوشته هم بايد به عرض برسانم نوشتن و زبان وسيله انتقال مفاهيم است و نبايد ما وقتمان را زياد صرف وسيله نماييم بهتر است هر كه به هر شكل كه مي تواند و يا مي داند بهتر مي توان و يا مي شود مفاهيم را انتقال داد به همان طريق بنويسد.
– من افسوس مي خورم كه چرا آن موقع كه نوجوان بودم اين امكانات بوجود نيامد تا من بتوانم قلم بزنم . موضوع ديگر كه مي خواهم بيان كنم وفور غلط چاپي است كه مي دانم آقاي شاهسون به دليل مشغله زياد شايد نتواند وقت زيادي صرف نمايد لذا بهتر است از نظر ويراستاري به ايشان كمك شود.
– هدف از نوشتن در آوا اين است كه نخست خود نويسنده توانمند گردد بعد مفاهيمي و اطلاعاتي به ديگران انتقال دهد بنابر اين بهتر است هم مقاله بنويسيم و هم مقاله ها را نقد كنيم تا بتوانيم روز به روز متعالي تر و توانمند تر و دقيق تر شويم بدون شك آدمي كه تحمل شنيدن نقد را نداشته باشد حكم مرگ خود را امضا مي كند موضوعي ديگر كه مي خواهم بگويم نشريه آوا به شدت متكي و تحت تاثير آقاي شاهسون است البته بايد اذعان كرد كه دليل آن ضعف ما ها است براي بقاي نشريه لازم است همكاريها را گسترده تر كنيم و ماها نقش بيشتري در توليد نشريه به عهده بگيريم و نقش خود را هم ايفا نماييم.بعضي از شماره هاي آوا كيفيت تايپ و نيز كپي آن چندان مناسب نيست و آدم را به ياد كيهان 50 سال قبل مي اندازد البته ممكن است يكي از دلايل عدم همكاري بجا و به موقع و مورد لزوم هر يك از ما ها نداشتن وقت باشد.
– اين را خدمت يكايك شما دوستان عرض كنم كه همه ما كم و بيش براي انجام كارهاي فرهنگي وقت داريم تفاوت در اينجاست كه آيا مسائل فرهنگي را در اولويت كارهاي روزمره زندگيمان قرار داده ايم ؟ يا خير ؟
– از آنجاييكه نشريه آوا يكي از نشانه ها و هويت اجتماعي و فرهنگي روستاي ماست جا دارد و شايسته است در تايپ و نيز كپي آن دقت كنيم و نشريه اي كه دست خواننده مي دهيم از نظر كيفيت حد اقل قابل قبولي داشته باشد چرا ؟ تعدادي از اين شماره ها به بيرون از روستا برده مي شوند لذا در بيرون دقيقا بيان كننده هويت ماست پس سعي گردد با كيفيت بالايي توزيع گردد ببينيد آوا يك سند تاريخي است مثلا من هرگاه چيزي مي نويسم اين موضوع در ذهنم تداعي مي گردد كه اين نوشته ماندگار است چيزي ننويسم كه در آينده براي بازماندگان من باعث سرشكستگي باشد ولي با اين حال كاري بزرگ ، اتفاقي ميمون در روستا رويداده و ما مي توانيم اخبار و رويدادهاي روستايمان را ضبط و ثبت نماييم تا براي آيندگان بماند.
– اصولا تا كسي انديشه هاي خود را مكتوب نكند و آن مكتوب را در معرض ديد مردم قرار ندهد نمي تواند انديشه منطقي و استدلالي داشته باشد پس نوشتن باعث مي گردد كه آدمي روي تك تك كلمه ها و واژه ها و در پي آن جمله ها و سرانجام عبارات بينديشد آنگاه بنويسد و وقتي اين نوشته در ديد عموم قرار گرفت و نقادي شد عيب و هنرسخن نمايان تر مي گردد آنوقت هست كه انسان مي تواند بداند چند مرده حلاج است.
– ما اگر بخواهيم آوا بهتر گردد بايد تصميم گيرندگان انتشار آن چند نفر باشند چون اين نشريه سخت وابسته به شماست و سليقه و نظرات شما در آن عيان است بهتر اين است كه حضور و سايه شما كمرنگ تر باشد. البته اين را هم بيفزايم كه اگر در اين وضعيت بخواهيم اين نظر را عملي كنيم بدون شك آوا از هم خواهد پاشيد و از انتشار باز خواهد ماند و اين يك معضل است و حاكي از ضعف ما هاست ، حاكي از عدم تعهد ماهاست مثلا من نوشته اي را نوشته ام شما هم چند بار زنگ زده ايد كه نوشته ات را بياور و من هم هر بار قول مي دهم كه مي آورم ولي باز مي بيني نمي آورم چرا ؟ احساس تعهد در خودمان نداريم ! من خود مي دانم اين پيشنهاد را اكنون عملي كنيم انسجام آوا از هم مي پاشد ولي با اين حال انتقاد ها را هم بايد گفت بهترين كار در اين زمينه شورايي است و همكاري عده اي زياد از همشهريان .
– دوست عزيز شما توانايي خوبي داريد ، سواد كافي هم داريد تقاضا مي شود بيشتر بنويس.
– در انتقاد دوستان در جلسه از كساني كه از آوا قهر كرده و رفته اند بايد گفت جامعه ما بگونه اي است كه هركاري را كه شروع مي كنيم نخست همه مان خوشبين هستيم ، شركت مي نماييم و وقتي به آن چيزهايي كه مي خواهيم نرسيديم از آن جدا مي شويم. اكنون از ديد افرادي كه از آوا جدا شدند ، آوائيان يك كروه و يك طيف خاصي اند و يك نگرش خاصي دارند مثلا اكنون اين افراد روي تاريخچه ماركده زوم كرده اند و مانور مي دهند و بر اين باورند كه آقاي شاهسون بطرز مرموزانه اي يك هدف خاصي را دنبال كرده به گونه اي كه مردم متوجه نشوند بعلاوه بر اين باورند كه انصاف در اين نوشته رعايت نشده است براي نمونه با اينكه خود من مي دانم هدف آقاي شاهسون از نوشتن تاريخچه آگاهي دادن و آشنا كردن ما با گذشتمان بوده است ، گرچه نخست خود من هم مي گفتم تاريخ كه گذشته و رفته حالا به چه درد مي خورد ؟ولي مخالفان سخت بر اين باورند كه اينگونه نيست و اينقدر نظر و ساز مخالف خود را در گوش من خوانده و تكرار كرده و زمزمه مي كنند كه من گاهي تحت تاثير قرار مي گيرم مثلا مي گويند در دو سه دهه گذشته به بسياري از افتخارات ما هيچ اشاره اي نشده است ، آدم را به فكر وا مي دارد ؟ كه چرا ؟ البته مي دانم كه اگر به آقاي شاهسون بگويند خواهد گفت : « خوب هنگامي كه چاپ مي شد مي خواستيد تذكر بدهيد ، بنويسيد ، ياد آوري كنيد تا آن را اصلاح و يا نظر شما را هم بر آن بيفزايم حالا هم دير نشده است نظراتتان را بنويسيد تا انتشار دهم». ولي مخالفان اينگونه فكر مي كنند آنها مي گويند : آقاي شاهسون به عمد ننوشته و هدف خاصي را دنبال مي كرده است.
– در پاسخ به اين گروه بايد گفت : بهترين روش اين است كه شما نظرتان را نسبت به نقصان ها ، كمبودها ، كژراهه ها ، نكات مرموز ، رويدادهاي از قلم افتاده ، موارد نا منصفانه بنويسيد و يا شفاها به من بگوييد تا براي اطلاع عموم چاپ كنيم.
– ببينيد من يكي از دست اندر كاران اوليه نشريه آوا بوده ام علاوه بر اينكه مقاله مي نويسم خود آوا را با دقت و ديده ريزبين و انتقادي مي خوانم موضوع و موارد خاصي نبوده اينها بيشتر بهانه است تا واقعيت مثلا در همان اوايل يكي دو نفر خاص از مكه آمده بودند يكي از همين مخالفان امروز اصرار داشت براي آنها خوشامد و خير مقدم بنويسيم كه من مخالفت كردم و گفتم ربطي به آوا ندارد كه ناراحت شد و خود را كنار كشيد و ساز مخالف زد.
– دوستان ما اگر همين روزنامه هاي فارسي زبان كشورمان را بررسي كنيم خواهيم ديد كه هر روزنامه اي بينشي دارد ، طرز فكري دارد ، شيوه اي دارد ، به جهان نگرش خاص خود را دارد و اين طبيعي است مقاله هايي كه در نشريه آوا چاپ مي شود ديدگاه نويسنده اش را بيان مي نمايد و ما نبايد انتظار داشته باشيم كه فرد ديگري آنچه كه ما مي خواهيم و ديدگاه ما است را بنويسد اگر خواسته باشيم نظرمان را ابراز كنيم بايد آستينمان را بالا بزنيم و خودمان بگوييم و يا بنويسيم. بنابر اين مخالفان كه حالا روي تاريخچه زوم كرده اند بايد آستين بالا بزنند و نظر شان را بگويند و يا بنويسند.
– اينكه چرا نمي نويسم دليل خاصي ندارم ، بعضي وقتها احساس مي كنم سوژه نيست ولي وقتي دقيق مي شوم مي بينم سوژه هم فراوان است ولي دليل اصلي اين است كه احساس مسئوليت نمي كنم و نمي كنيم.
– من بر اين باورم دليل عمده بيشتر حاضران نداشتن سوژه است و يا انگيزه نداريم هرگاه هيجاني ميشويم احساساتمان گل مي كند تحت هيجانات چيزي مي نويسيم و هيجانان كه فروكش كرد ديگر احساس مي كنيم بي انگيزه شده ايم.
– در رابطه با انگيزه بايد عرض كنم انگيزه را بايد در خود بيافرينيم يعني بايد ببينيم اولويت هاي زندگي مان چيست ؟ ارزش ها در زنگي كدام است؟ در زندگي چه اهدافي را دنبال مي كنيم ؟ حال اگر يكي از اولويت ها و ارزشها و اهداف زندگي مان معنويت باشد يا شناخت و آگاهي و فرهيختگي باشد براي دست يابي به آن چاره اي نداريم گريزي نيست به جز اينكه بخوانيم بينديشيم و بنويسيم پس دنبال آن مي رويم تا به هدف خود برسيم به اين مي گويند ايجاد انگيزه. بايد دانست معنويت كه ذكر كردم بسيار گسترده و عميق است عبادت ها بعدي از معنويت اند ، خدمت به همنوع ، دانايي ، كسب علم ، فرزانگي ، مهرورزي ، نوع دوستي ، گسترش دانش و خوبي ها و… هريك قسمتي از معنويت انساني اند.
– وبلاگ ماركده را چه كسي مي نويسد؟ متاسفانه به روز نيست و روز هاي متوالي به همان شكل مي ماند ؟
– وبلاگ را به منظور قرار دادن نشريه آواي ماركده ايجاد كرديم
– من چند وقت قبل يك مقاله نوشتم وقتي چاپ شد در همان روز اول دو سه نفر در برخورد با من گفتند تو هم آوايي شده اي ؟
– خوب چه اشكالي دارد كه شما آوايي شده باشيد؟ اولا ؛ گوينده اين جمله آدم سطحي و كم فكر است كه مي خواهد در كاري كه به او مربوط نيست فضولي كند. دوما ؛ ما كه اين توانايي و هنر را داريم كه نظرات خود را بنويسيم چرا بايد تحت تاثير حرف آدم كم خردي كه حرف نا پخته و بي محتوايي را از روي بي مسئوليتي و بي فكري زده قرار بگيريم.؟ سوما ؛ مگر آوايي شدن چه اشكالي دارد ؟ چه عيبي دارد ؟ چه زياني دارد ؟ كه وحشت مي كنيم ؟ چهارما ؛ بايد دانست جامعه روستايي ما يك جامعه سنتي است و اين حرفها و اين دخالتهاي بي جا و بي مورد در زندگي ديگران بسيار عادي است.
يادم هست آنوقت ها همه پسران و مردان كلاه نمدي به سر مي گذاشتيم در زمان نو جواني من يكي يكي كلاه نمدي خود را بر مي داشتند و بدون كلاه مي گشتند تمام فكر و ذكر ، حرف و حديث ، مشكل و معضل روستا ي ما شده بود كلاه. لذا آنهايي را كه كلاه سرشان نمي گذاشتند قرتي ، لاابالي ، بي دين و سبك مي پنداشتند. بينش مردمان سنتي اينگونه است. هيچگاه گويندگان از خودشان نمي پرسيدند ؛ يك تكه نمد به عنوان كلاه بر سر گذاشته شود و يا نشود چه ربطي به دين دارد؟ اصلا قرتي يعني چه ؟ كلاه چگونه مي تواند از لااباليگري جلوگيري كند ؟ آيا آنوقت كه همه كلاه سرشان مي گذاشتند لااباليگري در جامعه نبود ؟ اصولا آدم هاي سطحي و كم مايه ، كم مايگي و سطحي بودن خود را با سوء استفاده از دين مي پوشانند.
بهتر است كه تقسيم كار شود و هر فرد براي براي قسمتي از صفحه فلان مطلب بفرستد حال اگر نفرستاد آن قسمت را سفيد بگذاريد و بنويسيد كه فلاني وظيفه اش را عملي نكرده و چيزي ننوشته …
– اگر چنين كاري بكنيم در عرض يكي دو ماه ، ديگر كسي چيزي نمي نويسد و چاپ و انتشار آوا مفهوم خود را از دست مي دهد.
– دو روز قبل به من گفته شد چرا چيزي نمي نويسي؟ كه گفتم : من زير ذره بين را مي نويسم كه احساس كردم مسئولان حساسيت خود را نسبت به اين مسائل از دست داده اند. حال اگر يك يا دوبار جاي مطلب من سفيد ماند حساسيت خودم را از دست مي دهم.
– در همان جلسه اول آنهايي كه بنيان گذار بودند همه قول دادند و قبول نمودند و مسئوليت پذيرفتند كه مرتب براي آوا مقاله بنويسند ولي مي بينيم در قبال مسئوليت هاي خودمان حساس نيستيم.
– پيشنهاد مي گردد يك نفر كه توانايي دارد در ويراستاري و يافتن غلط هاي چاپي به آقاي شاهسون كمك نمايد.
– كمك جهت ويراستاري موضوع كوچكي است مهمترين موضوع ما نوشتن و داشتن مطلب جهت چاپ است اگر اين معضل را بتوانيم حل كنيم ويراستاري چيز جزئي است و حل مي گردد. بدون شك من هرگاه احساس كنم كه ديگر مرتب مقاله داريم و به اندازه كافي مطلب نوشته مي شود و ديگر جاي دغدغه نيست مسئوليت ها را بين بچه هايي كه مايل هستند تقسيم مي كنم ما در جامعه مان جوانان مستعد و توانمند داريم كه بايد گشت و يافتشان.
– كيفيت كپي بعضي از شماره هاي آوا هم مطلوب نيست از آنجايي كه آوا به عنوان يك سند تاريخي نگهداري مي گردد بهتر است با كاغذ خوب كپي گرفته شود.
– در تداوم كار آوا شما آقاي شاهسون خيلي روي تحصيل كرده ها تكيه كرده و مي كنيد و كمتر به افرادي كه تحصيلات پايين تر ولي مسئوليت پذيري بالا تري دارند علاقمنديد. و من مي خواهم بگويم آواي ماركده بيشترين آسيب را از همين تحصيل كردگان خورده است.
– آقا من اين ضربه خوردن را قبول ندارم چون آوا شكستي نداشته كه بگوييم فلاني ضربه زده است.
– من پيشنهاد مي كنم در اين جلسات از مخالفان آوا هم دعوت شود تا هم از نظراتشان بهره مند شويم و هم اختلافات در اثر گفتگو كمرنگ تر شود.
– براي همين جلسه از چند نفر از مخالفان آوا از جمله حمزه خسروي دعوت كرده ايم
– من مي خواهم بگويم چه نياز و ضرورت دارد كه همه ما يك جور فكر كنيم؟
– من فكر مي كنم زيبايي در تفاوتهاست شما اگر وارد يك باغ گل شويد و گل هاي باغ را يك شكل و يك رنگ ببينيد چندان زيبا نخواهيد يافت ولي اگر گل هاي مختلف با شكل و رنگهاي مختلف يافتيد جذابيت بيشتري دارد به همين دليل سيستم هاي آموزش و پرورش كشورهايي كه در مراحل آموزشي تفاوت ها را برجسته مي آموزند مردمان آن كشورها در دست يابي به قله هاي علمي موفق ترند.
– ما نبايد انرژي و وقت خود را صرف اين كنيم كه ؛ چرا عده اي مخالف آوا
هستند با كمال احترام با آنها برخورد مي كنيم ولي نگران اينكه چرا آنها در كنار ما نيستند هم نخواهيم بود كارخودمان را مي كنيم و به جلو مي رويم.
– ما بايد بيشتر ميدان به جوانان بدهيم و به آنها بگوييم يك ميدان مشق و تمرين و يك عرصه آزمون براي شما بوجود آمده قلم برداريد انديشه ، اندوخته و تخيل خود را روي كاغذ بياوريد با اين كار هم تمرين مي كنيد هم توانايي خود را مي سنجيد و هم ترستان ريخته مي شود آنگاه راحت تر و بهتر مي توانيد در جوامع بالاتر و بازتر سخن بگوييد و بنويسد.
– تايپ اوليه آوا با من بود كه بايد زنگ مي زدم اسدالله بيا و آقاي خسروي بيا حال مسئوليت كپي را دارم كه سعي مي كنم از كاغذ و جوهر بهتر استفاده نمايم با اين همه هزينه و زحمات ، كسي يك خدا قوتي نداده است تازه در شبنامه هم بر عليه من چيز نوشته مي شود.
– چرا ما اينقدر در زندگيمان به حرفهاي مردم بها مي دهيم؟ تازه يك عده اي براي تاثير حرف خود روي اذهان ديگران از باورها و اعتقادات مذهبي مردم سو استفاده هم مي كنند آنگاه من براي جلب نظر اينگونه آدمها مثلا ريشم را آخر شب مي زنم تا همين آدمها نبينند و صبح هم مي روم نجف آباد پيشنهاد مي كنم خودمان را از حرفهاي مردم آزاد كنيم و خودمان باشيم و براي خودمان زندگي كنيم نه براي اينكه ديگران بگويند آدم خوبي هست
– من در تاييد حرف و نظر دوستمان مي گويم در برخورد با حرفهاي مردم مي توانيم دو گونه و دو واكنش متفاوت داشته باشيم يكي فاعلانه و ديگري مفعولانه. اگر ما يك مقاله بنويسيم و منتظر بنشينيم ببينيم مردم چه مي گويند آنگاه اگر به به و چه چه كردند مقاله دوم را بنويسيم مفعولانه عمل كرده ايم در اين شكل هميشه عقب هستيم و هيچگاه به خلاقيت نمي رسيم. ولي اگر خود را قوي نماييم و نظرات خود را انعكاس دهيم و به جلو برويم و در عين حال ضمن شنيدن نظرات مردم و بكارگيري نكات مثبت آنها فاعلانه عمل كرده ايم.
– بايد دانست كه آوا نه مال من و نه مال تو و نه مال ديگري است بلكه اين نشريه از آن مردم ماركده است چون وقتي يك غريبه آن را مي خواند نه مرا مي شناسد و نه ديگري را بلكه ماركده در جلو چشم او تجسم مي شود پس وظيفه خطيري داريم و بايد مسئولانه تر بنويسيم.
– من دوست دارم بنويسم ولي باور كنيد سوژه ندارم.
– من فكر مي كنم سوژه در جامعه ما فراوان است يك مقدار ديده ريز بين مي خواهد و بايد روي ديده ها و شنيده ها قدري تامل كنيم.
– جوانان امروز بيشتر فكر و ذكرشان انتخاب كفش و لباس هست ديگر وقتي براي دقت و تامل روي سوژه هاي اجتماعي برايش نمي ماند.
– اتفاقا همان خريد كفش را مي توان سوژه قرار دادو راجع به شكل و جنس آن روي سلامتي مان مطلب نوشت.
– پيشنهاد من اين است كساني كه نقد مي نويسند نقدشان بي طرفانه باشد و حالت جبهه گيري نداشته باشند.
– تا آنجاييكه من بياد دارم اين اتفاق نيفتاده است ولي بعضي وقتها هم حرفها نسنجيده و مغرضانه است خوب نمي شود چيزي نگفت مثلا يك وقت مخالفان اين جمله را بر سر زبانها انداخته بودند كه آوا مال منحرفان است و يا آوا جوانان را منحرف مي كند. خوب بايد به اين كوته انديشان پاسخ لازم را داد.
– بايد گفت از آغاز هم نشريه آوا قرار بوده محلي باشد براي تضارب آرا و ارائه افكار مختلف و مي خواهم بگويم يك حد اقلي هم اين خواسته عملي شده است به همين دليل هيچ نوشته اي را طردش نكرده ايم.
– من پيشنهاد مي كنم آغاز پنجمين سال نشريه آوا جشن گرفته شود و هدايايي به بهترين نويسنده و مرتب و منظم ترين آنها داده شود.
– من در آن جلسه دعوايي ( 11/1/85 ) يك پيشنهاد دادم مبني بر اينكه نهادهاي اجتماعي روستا هريك يك نفر خبر نگار براي انعكاس خبرهايشان داشته باشند اين را پيگيري نماييد كه نفر معرفي شود. چند پيشنهاد هم در اين جلسه مي خواهم ارائه دهم. يك : آوا را تجهيز نماييم تا بعد از چند سال داراي امكانات مادي هم باشيم. دو : مسئولان آوا با قشرها و گروه هاي اجتماعي روستا در طي جلساتي گفتگو كنند. سه: هر چند يكبار يك موضوعي عنوان و جهت انشا نويسي به دانش آموزان ارائه گردد و به بهترين انشا نويس هديه اي هم داده شود.
– من پيشنهاد اين دوستمان را تكميل مي نمايم و مي گويم يك انجمني در روستا بوجود آوريم تا بتوانيم منسجم تر فعاليت كنيم.
– در تابستان از يك دو روزنامه نويس دعوت كنيم تا هم به عنوان گردش به محل بيايد و هم گفتگويي با دست اندركاران نشريه داشته باشد.
– من فكر مي كنم حد اقل كاري كه آقايان : اسدالله عرب و حبيب شاهسون مي توانند بكنند اين است كه حرفهاي مردم را جهت چاپ جمع آوري نمايند.
– چون من بيرون از روستا كار مي كنم بازتاب بيروني آوا برايم اهميت دارد و چون شماره آوا هميشه همراهم است دوستان و همكاران نظر و ديد مثبت نسبت به روستاي ما دارند بدون اينكه بدانند كجاست و چه ويژگيهايي دارد.
– من فكر مي كنم اگر بتوانيم يك قشر متفكر و متعقل و خردگرا در روستا بوجود بياوريم خيلي بهتر است تا براي بيشتر كردن خوانندگان آوا هيجانات ايجاد شود. گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده 11/1/86
ايمني كار با كامپيوتر
مقدمه: امروز ميليونها نفر در سراسر جهان تمام يا قسمتي از كارهاي اداري و صنعتي و حتي خانگي را با كامپيوتر انجام مي دهند و مختص گروه خاصي نيست . شكايات زيادي از بيماري هاي جسمي و روحي كار با رايانه شده است ولي به جرات مي توان گفت هيچ يك از بيماريها به دليل كار با رايانه رخ نداده است بلكه نحوه نادرست استفاده از رايانه و همچنين شرايط نا مطلوب محيط كار سبب اصلي اين ناراحتي ها بوده است . پس كليه ناراحتي هاي فوق قابل پيشگيري بوده و مي توان با بهره گيري از علم ارگونومي و با طراحي صحيح محيط كار از آن جلوگيري كرد.
خصوصيات يك صندلي مناسب براي كار با كامپوتر: نحوه صحيح نشستن در پشت كامپوتر اهميت زيادي دارد چرا كه غلط نشستن علاوه بر اين كه به اسكلت بدن انسان شكل غير عادي مي دهد ، مي تواند سبب ايجاد بسياري از ناراحتي هاي ماهيچه اي و اسكلتي شود. به طور كلي صندلي كه انتخاب مي كنيد ، بايد داراي خصوصيات زير باشد. 1- داراي پشتي مناسب باشد ، كم عرض، داراي انحناي مورد نياز در پشت كمر و قابل تنظيم باشد به طوري كه بتوان آن را به طرف جلو ، عقب ، بالا و پايين تنظيم كرد. 2- ارتفاع نشيمن گاه صندلي بايد در حدي باشد كه به پشت ران يا زانو فشار وارد نياورد. 3- لبه جلويي نشيمن گاه صندلي بايد انحنايي رو به پايين داشته باشد. 4- صندلي بايد داراي پايه محكم و چرخان باشد. 5- نشيمن گاه آن از جنسي باشد كه هوا را از خود عبور دهد تا از عرق كردن در ناحيه نشيمن گاه جلوگيري نمايد. 6- ارتفاع صندلي قابل تنظيم باشد.
مشخصات ميز مناسب براي كار با كامپوتر: 1- ارتفاع سطح ميز بايد مناسب بوده و فضاي كافي براي تمام وسايل كار روي ميز وجود داشته باشد ، اين فضا براي انجام وظايفي مثل نوشتن و يا كنترل كامپيوتر و همچنين براي قرار دادن اشيايي مثل كتاب ، كاغذ و غيره در نظر گرفته شده است. 2- سطح ميز بايد به گونه اي باشد كه شخصي كه با كامپيوتر كار مي كند مجبور به جمع كردن پاها در زير ميز نشود ، همچنين قرار دادن و انبار كردن اشياءدر زير ميز جايز نيست.
خصوصيت صفحه كليد مناسب : 1- براي جلوگيري از خم شدن مچ ، ضخامت صفحه كليد بايد كم باشد. 2- اگر ضخامت صفحه كليد زياد است ، در زير مچ يك تكيه گاه قرار دهيد ( مي توان از يك حوله تا شده استفاده نمود )
صفحه مانيتور مناسب : 1- صفحه مانيتور بايد به صورتي تنظيم شود كه بالاترين سطح آن در امتداد ديد چشمها قرار گيرد. 2- براي جلوگيري از انعكاس نور بايد روي صفحه مانيتور از يك فيلتر شيشه اي يا توري يا اسپري ضد درخشندگي استفاده كرد. البته به شرطي كه فيلتر مرتب تميز شود و جاي انگشت روي آن نماند. 3- ميزان درخشندگي صفحه مانيتور بايد به گونه اي تنظيم شود كه حروف از زمينه درخشان تر باشند ، در اين صورت خواندن آنها راحت تر است ، ولي ميزان درخشندگي حروف نبايد خيلي زياد باشد. 4- ارتفاع مانيتور بين 58 تا 71 سانتيمتر از سطح ميز و فاصله چشم فرد تا تا بالاترين قسمت بين 30 تا 60 سانتيمتر و زاويه صفحه مانيتور نسبت به خط فرضي عمود به ميز 10 تا 20 درجه در نظر گرفته شود. 5- بهترين رنگ براي صفحه مانيتور سبز تيره و رنگ كهربايي مي باشد.
وضعيت درست نشستن در حين كار به اندازه استاندارد بودن ابزار كار مهم است: بنا بر اين ؛ 1- دست ، مچ و آرنج در امتداد خط مستقيم و تقريبا موازي با كف اتاق باشد. آرنجها بايد نزديك بدن بدن باشند و زاويه اي كه با بازوها مي سازند حدود 90 تا 120 درجه باشد. 2- سر و تنه بايد در يك امتداد باشد ، كمر كاربر بايد در حالتي قرار گيرد كه با تكيه گاه حمايت شود.. 3- شانه بايد كاملا راحت و بازوها طبيعي و آزاد باشد. 4- رانها و ناحيه باسن بايد كاملا توسط نشيمنگاه صندلي حمايت شود و موازي با كف اتاق باشد. 5- زانوها بايد حدودا در همان ارتفاع باسن و پاها نيز كمي بطرف جلو متمايل شوند و بر كف اتاق و يا روي زيرپايي قرار گيرند.
استراحت در محل كار : بعد از طراحي ايستگاه كار ، بكار گيري عادات و روشهاي صحيح هنگام كار مي تواند از اختلال در گردش خون بخشهاي مختلف بدن جلوگيري كرده ، منجر به حفظ وضعيت بدني مناسب شود. 1- اختصاص 1 تا 2 دقيقه استراحت به ازاي 20 تا 30 دقيقه كار و يا 5 تا 10 دقيقه استراحت در هر ساعت كاري و حركت داشتن موقع كار يا براي صرف غذا از ايجاد خستگي جلوگيري مي كند. 2- براي جلوگيري از خستگي چشم ،نگاه كردن به جسمي در فاصله دور به طور منظم ( غير از مانيتور ) در فواصل كار بسيار مناسب است. 3- گذاشتن كف دستها براي 10 تا 15 ثانيه روي چشم ها مناسب است. 4- تحرك هنگام كار براي جابجايي كاغذهاي تايپ شده و جلوگيري از وضعيت هاي ناجور حين كار مئوثر است . جعفر عرب . منبع : فصل نامه بهورز
حالت خجالتي
بارها شما اين جمله را شنيده ايد و يا خودتان بر زبان آورده ايد كه : فلاني آدم خجالتي است !؟ حال وقتي حالت خجالتي را بررسي نماييم خواهيم ديد كه آدمي از نگاه و به دنبال آن از داوري مردمان پيرامون خود وحشت دارد ، مي ترسد كه مبادا نگاه و داوري شان نسبت به او منفي باشد؟ كاستي هاي واقعي و يا خيالي او را ببينند و بدانند و بخندند و مسخره كنند و در داوري ها شان به آن اشاره كنند . اگر چنين اتفاقي بيفتد يعني داوري منفي يي در باره آدم خجالتي بشود در واقع از نظر رواني حكم مرگ او را نوشته اند؟
و ما اگر از آدم خجالتي بپرسيم : مگر شما آدم مهمي هستيد كه مردم وقت خود را صرف كنند و به تو نگاه كنند؟ و بعد وقت خودشان را صرف كنند و در باره تو حرف بزنند؟ مگر تو چقدر براي مردم اهيت داري؟ كه فكر مي كني مردم حد اقل قسمتي از وقتشان را صرف تو مي كنند؟ حال بر فرض كه مردم هم به تو نگاه كنند و دردلشان و يا بظاهرهم به تو بخندند خوب چه مي شود؟ چه آسيبي به تو مي رسد؟ بگويند ، نگويند چه ضرري به تو خواهد رسيد؟ بخندند و نخندند ، نگاه كنند و نگاه نكنند سود و زيانش براي تو چيست؟ شما اين هنر مندان را بنگريد روي صحنه مي روند و با گفتن لطيفه و يا با انجام رفتاري باعث خنده صدها آدم حاضر در سالن مي شوند و اصلا دوست دارند كه مردم بهشان بخندند بعد هم مي بينيم از نگاه و خنده مردم هيچ آسيبي به آنها نرسيده است شما اين روئساي جمهور را بنگر كه در معرض ديد ميليونها آدم قرار مي گيرند كه حتا بعضي از مردم ناسزا هم بهشان مي گويند و هيچ اتفاقي نمي افتد و بدون شك آدم خجالتي هيچ پاسخ منطقي نخواهند داشت.
اگر بايك ديد واقع بينانه به قضايا نگاه كنيم در مي يابيم چنين آدمهايي يك بازي به سر خود شان در آورده اند و خودشان را اذيت مي كنند و مانع حركت و پيشرفت خودشان مي شوندچون واقعيت اين است كه بسياري از مردم به ديگران كاري ندارند ، به ديگران نگاه نمي كنند ، به ديگران نمي خندند ، عقل و خرد آدمي هم اينگونه حكم مي كند كه آدم سالم ، زندگي خود را مي نمايد و در زندگي ديگران فضولي و كنجكاوي نمي كند. حال بر فرض كه تعدادي از آنها هم نگاه كنند و بخندند مي پرسيم چه مي شود؟ بايد دانست اين يك گرفتاري بزرگ رواني اجتماعي و فردي است كه ذهن بعضي ها را مشغول نموده و انرژي شان را تلف مي نمايند. آدمهاي خجالتي دو طرز نگاه متفاوت نسبت به خود و ديگران دارند يكي اينكه خود را خيلي حقير ، ناچيز مي پندارند و در واقع از مردم مي ترسند لذا خيلي مايل هستند نظر ، نگاه و داوري مردم نسبت به آنها مثبت باشد و كاستي در آنها نباشد. ديگر اينكه مردم را خيلي مهم و با اهميت مي پندارند بدين
جهت به حرف و نظر آنها اهميت مي دهند.
پرسشي كه مطرح مي گردد چرا برخي از آدميان اينگونه مي انديشند؟ بايد گفت : روان اينگونه آدمها در سالهاي كودكي آسيب و گزند ديده اند به حريم و امنيت شان تجاوز شده از چه كسي؟ از پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، اطرافيان، معلم و…بدين جهت توجه و محبت لازم را بدست نياورده اند به شخصيت و حرمت و حقوق آنها بي توجهي شده سرزنش و بي احترامي ديده اند از اطرافيان خود مهر و نوع دوستي لازم را دريافت نكرده اند و… بدين جهت شخصيتشان كامل نشده و هميشه در خود احساس كمبود مي نمايند ولي چون از همين آدمها آسيب و زيان ديده اند ديد خوشبينانه اي به آنها ندارند ، اميد كسب محبت و مهر ورزي و نوع دوستي ندارند مثل اين است كه مي گويند ما را به خير شما اميد نيست شر مرسانيد بدين دليل از آسيب و گزندشان هراسان اند وحشت دارند مي ترسند و چون در خود توانايي مقابله هم نمي بينند لذا گوشه گير و منزوي مي شوند تا از اين طريق هرچه بيشتر از آسيب و گزند در امان باشند و يا آن را به حد اقل برسانند. بدينجهت از پوشيدن لباسهاي شيك و تميز كه بتواندتوجه ها را جلب كند خودداري مي نمايند ، از آرايش هاي مد روز و نيز آرايشهاي دلخواه خود صرف نظر مي كند و وضعيت ظاهري خود را بسيار عادي و حد اقلي ويا بي رنگ و كمرنگ مي آرايد تا مورد توجه كمتري باشد در اجتماعات در محل هايي قرار مي گيرد كه كمتر در معرض ديد باشد بيشتر شنونده است تا سخنگو و سخن را هم برحسب ضرورت مي گويد تا مبادا لابلاي حرفهايش كاستي باشد در ارائه تقاضا و خواستهايش از مردم به حد اقل اكتفا مي كند هيچگاه در كارها جلودار نيست و هميشه دنباله رو است زيرا اعتماد به نفس خود را بر اثر سرزنش ها و تحقير هاي مردم از همان طفوليت از دست داده است. اينگونه افراد از نظر رواني مقداري از رابطه خود را با واقعيت از دست داده اند و بر اساس تخيلات خود به جهان پيرامون مي نگرند. و چون قبلا و بويژه در زمان طفوليت از آدميان آسيب ديده اند فكر مي كنند مردم كار و زندگي ندارند و فقط منتظر هستند تا آنها حرفي بزنند و رفتاري بكنند آنگاه عيب و كاستي هاي او را ببينند و بدانند و بگويند و داوري نمايند. اين در حالي است كه وقتي رفتار عده اي را كه در عروسيها و مهمانيها شركت مي كنند را بررسي نماييم خواهيم ديد تعداد قابل توجهي از مردم بهترين لباسهاي خود را پوشيده اند صورت خود را رنگ و لعاب كرده اند زيور آلات و ديگر زرق و برقها را به خودشان افزوده اند تا خودشان را به مردم نشان دهند و توجه مردم را به آرايششان و رنگ و لعابشان و نيز گفتار هاي دست اولشان جلب كنند يعني عده اي بدين منظور در مهماني ها و جشن ها و عروسيها شركت مي نمايند تا مردم لباس ، مد ، دوخت ، نوع ، و قيمت زيور آلات آنها را ببينند بشنوند و بدانند يعني ديده شدن و جلب توجه قرار گرفتن. در همين راستا هنگام صحبت از خريد لباس مد دوخت نوع وقيمت زيور ها معروف بودن خياطشان و نيز آرايشگاهشان و… داد سخن مي دهند يعني درست عكس آدم هاي خجالتي. بدينجهت آدم خجالتي در جامعه ترجيح مي دهند كمتر با ديگران رابطه برقرار كنند يا رابطه نداشته باشند شايد كسي بگويد اينها يك گونه آدمهاي ديگرند ولي بايد دانست نه ، اينها هم همانند ديگرانند فقط تفاوتشان اين است كه در روابطشان با ديگران آسيب ديده اند دروغ شنيده اند رنجيده اند حال نمي خواهند روابط گسترده با مردم داشته باشند. بدون شك همين افراد وقتي اطمينان داشته باشند كه فردي مهربان است نوع دوست است و گزندي به به او نمي رساند روابط با آن فرد تا حدودي عادي مي گردد. اما وقتي زندگي مردمان امروز را در جامعه بررسي كنيم بويژه افراد جوان و تحصيل كرده را در مي يابيم مردم چنان درگير زندگي خود اند كه در بيشتر مواقع اصلا رفتار ديگران را متوجه نمي شوند يا وقتي برايشان نمي ماند كه بخواهند به زندگي هاي مردم بپردازند گفته مي شود اين روش در كشورهاي غربي بويژه در ايالات متحده آمريكا از شدت بالايي برخوردار است در اين جامعه هركس مشغول كار و زندگي خويش است و كاري به كار همسايه ها ندارند و يا اصولا اورا نمي شناسند اين شكل رابطه اجتماعي باعث سرزنش و ملامت بعضي از سخنوران ما است ولي واقعيت امر اين است كه اين حالت كه هر كه به كار خود مشغول باشد و كاري به كار ديگري نداشته باشد و فقط در مواقع اضطراري به يكديگر كمك نمايند بسيار بهتر و اخلاقي تر و انساني تر از اين است كه در جامعه ما بسياري از ماها به همه چيز همسايه كار داريم يا مي خواهيم سر در بياوريم بدين منظور ساعتها وقت صرف مي كنيم ، ديد مي زنيم ، پرس و جو مي كنيم و سرانجام از يافته هاي خود در گارگاه ذهنيات و تخيلات بيمارگونه مان داستاني و قصه اي براي همسايه مي سازيم و آن را در ميهماني ها و عروسيها و يا در برخورد با ديگران به سمع بقيه مي رسانيم بايد دانست اين كار بسياري از ماها از نظر رواني فقط آزار و شكنجه است كه از ذهن و روان بيمار ما ناشي مي شود و از نظر باورهاي ديني غيبت است كه در روايات ديني گفته مي شود كه آلوده تر و پليد تر و كثيف تر از عمل زنا است و از نظر روابط اجتماعي تخريب امنيت رواني اجتماعي و از نظر اخلاق و انسانيت همانند عمل درندگي است. مي رسيم به اين نكته كه چرا اينگونه ايم؟ در پاسخ بايد گفت : ريشه اصلي در نا آگاهي علمي مان است. چون عقل و تفكر و خردمان را نپرورانده ايم و با پيروي كوركورانه از ديگري آنها را به تعطيلي كشانده ايم از طرف ديگر مي خواهيم در جامعه مطرح باشيم در جلسات و اجتماعات حرفي براي گفتن داشته باشيم و نظر مردم را به خودمان جلب كنيم و مي پرسيم چرا در اجتماعات فاميلي و خانوادگي از اينگونه حرفهاي مربوط به ديگران زياد زده مي شود؟ چون يك عده آدم بيكار ، وامانده ، بيچاره و بدون تفكر و تعقل و اندوخته علمي دور هم جمع مي شويم حال مي خواهيم در ارائه افاضات از همديگر هم سبقت بگيريم و مطرح تر هم باشيم اين است كه روابط مردم را با يكديگر ، كاستي هاي مردم را با آب و تاب و شكل داستان بيان مي كنيم تا شنونده را به حيرت واداريم و خود را قهرمان جلوه دهيم. اين روابط غير انساني و برخوردهاي نا شايست متاسفانه بايد گفت در جامعه ما عادي هستند و در ذهن هيچ يك از شركت كنندگان در چنين جلساتي نادرست هم تلقي نمي شود وقتي با اطلاعات روان شناسي به اين قضا يا بنگريم در مي يابيم ؛ علارغم ادعايمان ؛ مردماني چندان اخلاقي نيستيم چرا؟ چون بجاي اينكه عمر خود را صرف تغيير ، تكامل و رشد خودمان بكنيم صرف كارهايي مي كنيم كه به جز زيان چيزي در بر ندارد و انسان را بياد آيه شريفه قرآن مي اندازد كه مي فرمايد « ان الانسان لفي خسر»
نسل جوان بايد اين را دريابد كه ؛ براي شاد زيستن ، زندگي كردن و لذت بردن ، رشد كردن و به آگاهي رسيدن و مسئوليت پذيري ، توانا و توانمند شدن و سرانجام به منظور دست يابي به فرهيختگي و فرزانگي آمده است ، آفريده شده است ، حال اگر بخواهد روش زيستن گذشته را بكار گيرد و از عمر خود نهايت بهره برداري را نكند در جهان امروز از پاي در خواهد آمد. چرا؟ براي اينكه ما در جهاني زندگي مي كنيم كه قرار است هركس زندگي خود را داشته باشد و براي خود زندگي كند ، تصميمات زندگي اش را و شيوه زندگي اش را خود انتخاب كند و در چهارچوب قوانين اجتماعي بهترين و آرام ترين و معنوي ترين زندگي توام با سلامتي جسمي و رواني داشته باشد اين اهداف مهم با روش فضولي كردن در زندگي يكديگر بدست نخواهد آمد. محمدعلي شاهسون ماركده 12/1/86
هركس مسئول اعمال خويش است
سالهاست كه غرب داعيه تدوين اعلاميه جهاني حقوق بشر را دارد و ما هم در اين ور آب ها بعضي هامان وقتي صحبت از حقوق بشر مي شود بدون اينكه بدانيم چيست؟ چه مي گويد؟ سود و زيانش چه مي تواند باشد؟ آن را استعماري و استكباري قلمداد و طردش مي كنيم از نظر اين گروه هركه حرفي از حقوق بشر بزند، مدافع باشد يا قبولش داشته باشد غرب زده ، آمريكايي و آدم بدي است. و بعضي هامان هم بدون اينكه شناختي از تاريخ و فرهنگ غني خودمان داشته باشيم اين داعيه را كامل پذيرفته ايم. كه هردو شكل برخورد با اين پديده، نا معقول و دور از خرد است. بايد دانست اعلاميه جهاني حقوق بشر در دهم دسامبر 1948 برابر با 19 آذر ماه به تصويب سازمان ملل متحد رسيد و دولت ايران يكي از اولين امضا كنندگان اين اعلاميه بوده است. مهمترين هدف اين اعلاميه شناسايي، تعريف و پاسداشت حقوق انسان، اين عضو خانواده بشري بوده است. مبنا و اساس تدوين اين اعلاميه آزاد بودن انسان، عدالت خواهي انسان و صلح جوئي انسان است. در اين اعلاميه همه آدميان جهان فارغ از رنگ، نژاد، مذهب ، مليت و جنسيت ( زن و مرد ) برابر و داراي حقوق يكسان دانسته شده اند بد نيست تعريفي كه آقاي دكتر محمود لوالساني در كتاب فلسفه حقوق بشر آورده را باهم بخوانيم. « حقوق بشر مفهومي است عقلي كه احترام بدان به عهده خود انسان واگذار شده و هرگاه به كمك تربيت اخلاقي در قلوب عموم افراد بشر جاي گيرد و مورد عمل همگاني واقع شده و به صورت يك اعتقاد و سنت جهاني در آيد ، علت و فلسفه وجودي اين حقوق كه به علت وجود خود انسان وابسته است محقق مي گردد». اگر بخواهيم به زبان روستايي خودمان اين تعريف را بازخواني نماييم مي گوييم حقوق بشر مفهومي است عقلي يعني اينكه حقوق بشر كميت نيست همانند شئي نيست كه بتوان نشانش داد، اندازه اش گرفت، وزنش كرد و با چشم ديد بلكه موضوعي است كيفيتي ذهني و فهميدني كه انسان با عقل و خرد خود آن را و مفيد بودنش را در مي يابد، درك مي كند،مي داند و استنباط مي نمايد. رعايت كردن و احترام به آن هم به عهده يكايك ما آدميان قرار داده شده است چرا ؟ براي اينكه رعايت حقوق يكديگر ، احترام به يكديگر يك وظيفه است و هدف زندگي است و انسان با رعايت حق و حريم ديگران و انجام مسئوليت خود در جامعه مي تواند به جايگاه جانشيني خدايي خود تكيه زند و خدا گونه شود. وقتي آدمي ، مي تواند به اين مسئوليت مهم دست يابد كه خوب تربيت و آگاه شده باشد و تكريم و احترام به انسان ها در درون و لايه هاي شخصيتش ريشه دوانده و جزئي از شخصيتش شده باشد و آن را يك مقوله انساني، همگاني و جهاني بداند در اين صورت حقوق بشر در جامعه ي بشري رعايت و محقق خواهد شد. حال وقتي ما از تاريخ و فرهنگ خودمان شناختي نداشته باشيم – كه اكثرا نداريم – ممكن است با شنيدن و يا خواندن متن اعلاميه حقوق بشر چنين برداشت كنيم كه ، غربيان آدم هاي انسان دوست و آزادي خواه و مهر ورزند كه چنين قوانين انسان دوستانه اي را تدوين و به جهانيان عرضه داشته اند و آنها را تحسين كنيم كه در اينجا شعر حافظ شيرين سخن در ذهن تداعي مي گردد.
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد.
بايد گفت و دانست انسان هاي فرهيخته و فرمان روايان انسان دوست در همه فرهنگ ها در طول تاريخ و نيز هم اكنون دغدغه و نگران صيانت از كرامت و حقوق انسان را داشته اند و اين دغدغه و نگراني خود را در قالب گفتارهاي ادبي، پندنامه ها و توصيه هاي اخلاقي و نيز فرمان نامه ها و دستور هاي خود بيان نموده اند. و هم اكنوم هم به صورت اعتراض به عملكرد حكومتيان ابراز مي نمايند در اين زمينه ما ايرانيان در گذشته هاي دور سابقه درخشان تر از بقيه ملل داريم گرچه در چند سده اخير در اين باب عقب مانده ايم. ما ايرانيان اولين واضعان حقوق بشر بوده ايم و از نخستين اعلاميه حقوق بشرِ ما ايرانيان كه توسط كوروش بنيان گذار پادشاهي هخامنشيان اعلام گرديده بيش از 2500 سال مي گذرد و اين اعلاميه در دوراني صادر شده كه ما در اوج قدرت و پيروزي بوده ايم . ياد آوري مي گردد در اين زمان ، زور يكي شاخصه هاي تعيين كننده حق درجهان بوده، بردگي و بندگي، نابرابر بودن انسان ها، خشونت، سلطه بر ضعيفان پديده هايي عادي و معمولي در جهان آن روز بوده اند. علارغم اين فرهنگ و ذهنيت عمومي و علارغم پيروزي فرمان رعايت حقوق انساني ها صادر شده است. اين اعلاميه كه بر سنگ استوانه اي نقش شده در سال 1879 ميلادي در حين كاوش هاي باستان شناسي در بابل جنوب عراق كشف شد و اكنون زينت بخش بريتيش ميوزيوم انگلستان است كه تا كنون بدون شك ميليون ها نفر از آن بازديد نموده اند. نسخه اي از اين اعلاميه به عنوان كهن ترين سند افتخار بشر از روي آن كپي كرده شده و در ساختمان سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نصب و نگهداري مي شود.
داريوش پادشاه نامدار ايران هم در اين زمينه توصيه هايي دارد كه در سنگ نوشته هاي تخت جمشيد آمده است. به علاوه در ادبيات ما ايرانيان توصيه هاي زيادي بر رعايت كرامت انسان داريم از جمله شعر معروف سعدي شيرازي كه شهرت جهاني دارد. بني آدم اعضا ي يكديگرند — كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار — دگر عضو ها را نماند قرار — تو كز محنت ديگران بي غمي — نشايد كه نامت نهند آدمي. همچنين اگر ساختار طبقات اجتماعي ما ايرانيان را در طول تاريخ مطاله نماييم در كنار طبقات اجتماعي كشاورزان، ارتشيان، روحانيان، مرزداران و پيشه وران به طبقه اي بنام بردگان بر نمي خوريم. اين در حالي است كه در غرب چنين طبقه اي بوده است و در منابع تاريخي شان هم آمده. به همين دليل جا دارد نام ما ايرانيان در جهان همراه آزاده و آزادگان برده شود مثلا ايرانيان آزاده و يا آزادگان ايراني. علاوه بر موارد فوق كه اسناد ملي ما محسوب مي گردند در آموزه هاي ديني ما هم تاكيد و توصيه هاي فراواني بر تكريم و احترام انسان داريم. در قرآن مي خوانيم : « ولقد كرمنا بني آدم » ( فرزندان آدم را كرامت داديم ) تا جايي كه آئين اسلام انسان را جا نشين خدا عنوان نموده است . بنابر اين ما ايرانيان بنابر شواهد تاريخي و نيز به استناد آموزه هاي ديني مان خود بايد يكي از مدافعان و مروجان و رعايت كنندگان حقوق بشر باشيم و نخست آن را خوب بفهميم سپس آن را رعايت كنيم، گرامي بداريم و مفاهيم آن را به فرزندانمان بياموزانيم و بفهمانيم. بدون شك رعايت حقوق انسان و تكريم انسان و احترام به انسان قابل پذيرش ، قابل قبول ضمير و وجدان همه انسان هاي سالم همه جوامع بشري است. بالطبع ما مردمان ماركده هم از اين قانون بيرون نيستيم و من بسياري از مردم خوب و مهربان ماركده را – پير و جوان – مي شناسم و مطالعه شان كردم و دريافته ام كه شخصيت سالم و وجدان بيداري دارند و بارقه اي از انسان دوستي و تكريم به انسان ها در اذهانشان وجود دارد. اين درحالي است كه هيچ گونه آموزش خاصي در اين زمينه نديده ايم و آگاهي لازم و كافي در اين خصوص نداريم. براي مثال بانوي بزرگوار خانم همه گل شاهسون را – كه ايام كهولت را سپري مي نمايد – مي توان به عنوان نمونه نام برد كه انساني بود نوع دوست و مهرورز. من اطمينان دارم اگر ايشان در يك محيط فرهنگي و توسعه يافته متولد و پرورش مي يافت يكي از
زنان مشهور و مدافع حقوق و تكريم و احترام همه انسان ها مي گرديد.
در پايان بد نيست چند خطي از كتاب سرزمين جاويد را به عنوان يك سند افتخار با هم بخوانيم. « بايد تصديق كنيم كه سند آزادي يا منشور آزادي كه از طرف كورش در روز تاج گذاري او در بابِل صادر شده است ، از اعلاميه حقوق بشر كه انقلابيون فرانسه در اولين مجلس شوراي ملي آن كشور تصويب كردند، برتر است. اعلاميه حقوق بشر ، از حيث الفاظ و انشا بسيار جالب است، اما منشور آزادي كورش پادشاه ايران كه بيست و سه قرن قبل از اعلاميه حقوق بشر مجلس ملي فرانسه صادر شد، معنويت بيشتري دارد. اگر منشور آزادي كورش را با اعلاميه حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 1948 مقايسه كنيم، اين منشور به مناسبت صراحت و قدمت و پشت پا زدن به رسوم خرافاتي دنياي قديم برتر و با ارزش تر جلوه مي كند. كوروش در سال 539 قبل از ميلاد وارد شهر بابل شد و در اولين روز بهار در بابل تاج گذاري كرد. در آن روز كوروش بعد از اينكه در معبد مردوك خداي بزرگ اهالي بابل تاج برسر نهاد منشور آزادي بشر را كه به لوحه كوروش بزرگ شهرت دارد، خواند. اين متن تا اين اواخر نامعلوم و نا خوانده بود تا اينكه در اواخر قرن نوزدهم در بين النهرين توسط هيات باستان شناسي انگليسي حفاري به عمل آمد و آن كتيبه پيدا شد كه بي شك يكي از گران بها ترين و بي نظير ترين اسناد تاريخي دنيا است. در اين سند تاريخي بعد از اينكه كوروش خود را معرفي مي كند مي گويد؛ اينك كه به ياري مزدا، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي اربعه را برسر گذاشته ام، اعلام مي كنم تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد، دين و آئين و رسوم و سنت ملت ها را كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من باورها و آئين و رسوم ملت ها را مورد تحقير قرار دهند و يا به آنها توهين نمايند. من از امروز كه تاج پادشاهي را برسر نهاده ام تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد، هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتي تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است كه مرا به پادشاه خود بپذيرد و يا قبول نكند و هر كس نخواهد مرا پادشاه خود بداند من براي سلطنت بر آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد. من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم، نخواهم گذاشت كه كسي يه ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شود من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد. من تا روزي كه پادشاه هستم، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگري بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف و تصاحب نمايند. من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگمارد و بدون پرداخت مزد وي را به كار وادارد. من امروز اعلام مي كنم كه هركس آزاد است هر ديني را كه مايل است برگزيند و در هر نقطه و هرجايي كه دوست دارد، سكونت نمايد و هر شغلي را كه مي خواهد انتخاب كند و مال خود را به هر نحو كه مي خواهد به مصرف رساند مشروط بر اينكه لطمه اي به حقوق ديگران نزند. من اعلام مي كنم كه هركس مسئول اعمال خود است و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده است، مجازات كرد و اگر يك نفر از خانواده و يا طا يفه اي مرتكب تقصير مي شود، فقط مقصر بايد مجازات شود نه ديگران. من تا روزي كه به ياري مزدا سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را به عنوان غلام و كنيز و برده بفروشند و حكام و زيردستان من مكلف هستند كه در حوزه حكومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان به عنوان غلام و كنيز شوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان بر افتد و از مزدا خواهانم كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ايران و بابل و ملت هاي ديگر به عهده گرفته ام، ياري نمايد و موفق گرداند ». منبع روزنامه شرق 17/9/84 محمدعلي شاهسون ماركده