آوای مارکده-شماره دوازدهم-یکم آذر ماه 1382

آوای مارکده – شماره دوازدهم – یکم آذر ماه 1382

توصيه پليس
در جلسه مورخه 25/8/82 كه با حضور فرماندهي پاسگاه انتظامي و اعضاي شوراهاي اسلامي دهستان هوره در محل پاسگاه هوره تشكيل شد.فرماندهي پاسگاه به همه مردم توصيه كرد براي سهولت در كشف و استرداد اموال مسروقه لازم است همه مردم اموال قيمتي خود را با ذكر نوع كالا ، شماره سريال ، تاريخ خريد ، محل خريد ، ابعاد ، رنگ ، جنس ، مدل ، كشور سازنده و ديگر علايم ، همراه فاكتور خريد در يك برگه يادداشت و آن را در جاي امن نگهداري نماييد. تا در هنگام وقوع سرقت بتوان آن مشخصات را به پليس ارائه نمود.
                                      شوراي اسلامي ماركده

محيط سالم ، زندگي سالم
امروزه در جهان يكي از شاخصهاي توسعه يافتگي هر كشوري سطح بهداشت در آن كشور است. اين نظر مي تواند در مورد يك روستا نيز صادق باشد و روستايي را مي توان پيشرفته و توسعه يافته و مردمان آن را با فرهنگ و متمدن ناميد كه بهداشت روستا ، خانواده و فرد در آن در سطح بالايي باشد. يكي از موارد مهم مطرح در مسائل بهداشتي جمع آوري و دفن بهداشتي زباله است. حدود سه سال قبل شوراي اسلامي روستا با مشورت و تشويق مركز بهداشت شهرستان شهركرد و با اميد به كمك يكايك مردم تصميم به اجراي طرح جمع آوري زباله مي گيرد كه تصميمي و اقدامي سنجيده و درخور ستايش و مفيد براي تك تك مردم و افتخاري براي روستا بود. به همين منظور تراكتور و تريلري در نظر گرفته و كار جمع آوري زباله ها شروع مي گردد. ابتدا با استقبال خوبي روبرو ، ولي پس از حدود سه ماه به تعطيلي كشيده مي شود كه باعث تأسف و سرافكندگي براي روستاست. اعضاي دوره اول شوراي اسلامي علّت شكست طرح را وجود حدود 10 نفر ناراضي از اقدامات شورا در روستا مي دانند و بر اين باور هستند كه اين 10 نفر هر يك به تناسب براي سود شخصي از شورا درخواستهايي داشته اند كه خارج از ضابطه قانوني و عرفي بوده و شورا ناگزير جواب رد به آنها داده و آنها صرفاً براي تلافي با شورا مقابله كرده ، بدون توجه به عواقب ناگوار اين مخالفت نسنجيده خود براي روستا.
اعضاي شورا از آن شكست نااميد نشده و با تلاش بيشتر اقدام به خريد تراكتور و تريلر جهت اجراي دوباره طرح نمودند . حال با ياري خدا و كمك هاي مركز بهداشت و با اميد به همكاري و همياري شما همشهريان عزيز ، طرح جمع آوري و دفن بهداشتي زباله در روستا از اول مهرماه آغاز شده است و قرار شده هفته اي دو روز زباله ها جمع آوري گردد. انتخاب محل دفن زباله ها با پيشنهاد شوراي روستا و تاييد كارشناسان ادارات بهداشـت ، امــور آب ،محيط زيست و نماينده شوراي بخش در تاريخ 27/2/80 با تنظيم صورتجلسه اي تعيين شده است. هزينه جمع آوري زباله هر دو ماه يكبار بر اساس تعــداد نفر خانواده محاسبه و طي فيش به سرپرست خانواده ابلاغ مي گردد كه بايستي مبلغ تعيين شده به حساب جاري دهياري واريز گردد. جهت تداوم طرح كه نتيجه آن روستاي سالم ، زندگي سالم براي همه خواهد بود تقاضا مي گردد :
1- مردم زباله هاي خود را در يك كيسه پلاستيكي مخصوص زباله جمع آوري و در روز معين به كارگر پاي تريلر تراكتور تحويل نمايند.
2- از ريختن هر گونه آت و آشغال در كنار راهها ، زمينهاي كشاورزي ، كنار رودخانه ، ته درّه ها و جاهاي ديگر اكيداً خودداري گردد.
3- هر دو ماه يكبار هزينه طرح فوق توسط دهيار طي فيش به سرپرست خانوار ابلاغ مي گردد كه بايستي سر موعد به حساب جاري دهياري واريز گردد.
4- هر گونه كاستي و نقصي در كار مشاهده نمودند و يا پيشنهادي براي بهتر اجرا شدن طرح دارند كتبي و يا شفاهي و يا بوسيله تلفن به اعضاي شورا اطلاع دهند.
                                          شوراي اسلامي و دهياري ماركده

براي زادگاهم
برايت مي سرايم
برايت از وجودم مي سرايم
برايت مي سرايم تا بگويم در بهشتم من ، بهشت اين جهاني
برايت شعر خواهم گفت ، تا بماني استوار و جاوداني
چه زيبايي ، به مانند رنگين كماني
به مانند بتي ماني كه دائم مي پرستم
برايت شعر مي گويم بدانند در بهشت خاكيان دارم حيات
درخشنده نگيني ، بي نظيري ، دوستت دارم زجان
توئي خاكم ، توئي عشقم ، تمام هستي و شورم
برايت مي سرايم همان شعري كه آرش گفت
برايت مي سرايم از صميم قلب
تا بداني ، هميشه تا ابد در قلب من  ، بودي ، هستي و خواهي بود
برايت مي سرايم ، زادگاهم

                                       اسدالله عرب ماركده  24/8/82

داور واقع بين باشيم
تلخي وقتي زندگي ما را مي پوشاند كه فاقد نگاه واقع بين و حقيقت جو باشيم و در اين ميان آنچه وجدان بيدار را به درد مي آورد بي انصافي است. داوري كردن نيازمند پاكي و زلالي وجدان آگاه و منصف است. داوري كردن نيازمند بازبيني ، كنكاش و وارسي موضوع داوري است چگونه مي توان بدون آنكه شاهد حادثه اي بوده باشيم ، چگونگي حادثه را داوري كنيم. چگونه مي توانيم بدون شناخت موضوع و موضع اختلاف دو همسايه حق را به يكي بدهيم و ديگري را محكوم كنيم. پدر و مادري كه بدون پرسش دقيق و سنجيده ، دير كردن و دير آمدن فرزندشان را از مدرسه و دانشگاه به حساب بي مسئوليتي او در برابر انتظار پدر و مادر مي دانند. داوري غير منصفانه اي كرده اند و غم انگيزتر آن است كه تكرار داوري هاي غلط و غير منصفانه به سلب اعتماد طرفين مي انجامد و مناسبات را به شديدترين وجه مخدوش و مكدّر مي كند. حرف آن پيرمرد كاملاً حكيمانه است كه گفته است” اي خداي بزرگ به من كمك كن كه هر وقت خواستم درباره راه رفتن كسي قضاوت كنم ، قدري با كفش هاي او راه بروم“. واقعاً يك بار با كفش ديگري را برويد تا بدانيد چرا او مي لنگد؟ چرا او با تأخير مي رسد ؟ و چرا او در پيشاپيش راه كوتاهي كه آمده است ، آنقدر ناله مي كند ؟ نكند كفش هايش سوراخ است و پايش تاول زده است و نكند كفش به پايش تنگ است ؟
نتيجه اول : وقتي مي توانيم در مورد كسي داوري كنيم كه در شرايط او قرار بگيريم.
نتيجه دوم : براي داوري نيازمند آگاهي ، درك و بينش و قدرت تحليل هستيم.
نتيجه سوم : لازمه داوري انصاف و وجدان بيدار است. براي آنكه  در مورد بچه هايمان داوري كنيم ابتدا بايد بتوانيم خودمان را واقع بينانه داوري نماييم.آيا ما چنين هستيم ؟
                                                           حبيب شاهسون

زير ذره بين
همه ساله پاييز و پس از برداشت محصول ، كشاورزان جهت استفاده از علف هاي هرز به جا مانده و نيز برگ درختان كه مي ريزند مزارع خود را جهت چرا به دامداري اجاره مي دهند. اين عمل از چند جهت مي تواند سودمند باشد :
1- قسمت عمده علفهاي هرز و نيز تخم آنها چرانده مي شوند.
2- برگ درختان آلوده به قارچ و ديگر آفتها چرانده و درصد امكان انتقال بيماري كاهش مي يابد.
3- مبلغي از طرف دامدار به كشاورزان پرداخت مي شود كه مي توان در جاهاي عمومي مزرعه مثل جوي آب هزينه كرد.
4- دامدار با چراندن علفها و برگهاي بلااستفاده ، دامهاي خود را فربه تر مي نمايد كه استفاده اي است بهينه و در مجموع نفس كار بسيار منطقي و اقتصادي است.
مجموعه مزرعه هاي عاشق آباد تشكيل شــــده از عاشق آباد بالا ، سكــو ،
محدوده دره امــــام ، عاشق آباد پايين و خنـدق ؛ كه اين مجـموعه از طرف
سردانگهاي محترم به يك فرد دامدار جهت چرا به مبلغ 900000 تومان اجاره داده شده است . تا اينجاي كار بسيار پسنديده ، و دست سردانگها درد نكند.
مرحله بعد تقسيم مبلغ فوق بين مجموعه مزرعه هاي عاشق آباد بوده ، مي دانيم كار و عمل تقسيم چيزي بسيار پيچيده و حساس است و قبل از تقسيم لازم است ملاك و معيارهاي دقيق و مشخصي داشته باشيم تا بتوان تقسيم را عادلانه انجام داد. از طرفي فرد يا افراد تقسيم كننده نيز بايد با شناخت ، واقع بين و حقيقت جو باشند در اين وقت است كه مي توان اميدوار بود كه تقسيم به عدالت نزديكتر گردد. سردانگهاي محترم براي توزيع مبلغ ياد شده چندين جلسه گرفته اند ولي از آنجايي كه معيار و ملاكهاي دقيقي نداشتند تقسيم به صورت ديمي و بر اساس حدسيات صورت گرفته است كه راه سوء ظن را براي مردم باز گذاشته ، كه فكر كنند و يا بگويند كه تقسيم صرفاً براساس منافع شخصي بوده است. اين در حالي است كه پيش از تقسيم شفاهي به سردانگها تذكر داده و يادآور شده ايم : « براي اينكه حقي از كسي پايمال و يا ستمي بر فردي نشود بهتر است تقسيم بر اساس جريبات مزارع انجام گيرد » ولي متاسفانه گوش شنوايي نبود. در اين تقسيم بندي بر عده اي ستم و حق عده اي پايمال شده است. براي نمونه در حق فردي كه در سكو زمين كمتري و يا هيچ ندارد بي عدالتي و ستم شده است. اميدوارم با خواندن اين يادداشت در كار خود تجديد نظر كرده و حق را به حق دار بدهند. در پايان به سردانگهاي عزيز پيشنهاد مي گردد اين پول در كارهاي عمومي هر مزرعه استفاده شود . يكي از اين كارها ساخت سربند جوي عاشق آباد به صورت ديوار با سنگ و بتن است
                                          يك همشهري 26/8/82

روستاي جاودان
تعدادي از مردم ماركده به شعرهاي تركي علاقمند هستند و من ديده ام كه اين شعرها را با چه شور و شوق مي خوانند به همين جهت مي خواهم سروده  شاهكار « حيدر بابايه سلام » اثر شادروان استاد شهريار را جهت آشنايي جوانان و نوجوانان معرفي نمايم. منظومه « حيدر بابايه سلام » نخستين بار در سال 1332 منتشر شد. حيدر بابا نام كوهي است نزديك روستاي        « خشگناب» كه شاعر آن را به عنوان شاهد وقايع ، مخاطب خود برگزيده و در عالم خيال با او كه به صورت انسان بلند همت و جاودانه مجسمش ساخته است سخن مي گويد. شاعر در اين منظومه خاطرات دوران كودكي خود را در روستاي خشگناب به شعر مي كشد. در اين شعر اقوام ، دوستان و آشنايان و جاهاي روستا را با زبان شعر همانند تابلويي مجسم و به آنان جاودانگي بخشيده است. به جوانان و نوجوانان ماركده كه ذوق شاعري دارند توصيه مي كنم كه اين منظومه را عميق بخوانند. روستاي ماركده ، تاريخش ، مردمانش انسانهاي پاك نهاد و رنج كشيده اش ، زندگي در كنار رودخانه باصفاي زاينده رودش و … مي تواند سوژه جالبي باشد با شعر به تصوير كشيدن و جاويدان ساختن روستا. به نمونه زير توجه كنيد :
سحر تزدن ناخير چيلر گلردي            حيـــدر بابا ، كندين تويون توتاندا        
      قويون قوزي دام باجا داملردي          قيز – گلينلر ، حنا – پيلته ساتاندا               
عمه جانيم كورپه لرين بلردي              بيـــگ گلينه دامنان آلما آتاندا
تنديرلرين قوزاناردي تو سيسي           منيم ده او قيزلاروندا گوزوم وار
چوركلرين گوزل ايپي ايسيسي           عاشيقلار سازلاريندا سوزوم وار

                                  محمد علي شاهسون 23/8/82

غارت ماركده  (قسمت دوم)
•    جعفر قلي چرمهيني :
آقاي منصور اميني ، شاعر و نويسنده باغبادراني ، شرح كوتاهي از زندگينامه و شروع كار جعفر قلي چر مهيني ، اين ياغي مشهور ، را نوشته است و چون جعفر قلي و رضا جوزداني ، اين دو ياغي، بيشتر وقتها با هم به غارت گري مي پرداختند و نيز در غارت ماركده هر دو شركت داشته اند ، ما اين شرح را مي آوريم . بي گمان مي توان حدس زد كه زندگي و شروع كار رضا جوزداني نيز همين گونه بوده است. آقاي اميني مي نويسد:
” چرمهين ، قصبه اي در 40 كيلومتري اصفهان واقع در ميان راه شهركرد و اصفهان ، مردمي فقير داشت و به خاطر ذرّت مخصوصش مشهور بود. مردي در آنجا زندگي مي كرد به اسم حاجي سيدال كه داراي 3 قطار شتر بود (هر قطار شتر هفت شتر مي باشد ). حاجي سيدال با دو نفر پسرانش و خواهر زاده اش به نام جعفر قلي چهار نفره به كمك اين 21 شتر بارهاي مردم اصفهان را به شيراز حمل مي كردند. در يك سفري در آباده بين جعفر قلي و پسر دايي هايش نزاع و زد و خورد روي مي دهد و جعفر قلي با عصبانيت كار سارباني را رها كرده و به چرمهين بازگشت. او جواني بود زيبا ، بلند بالا ، قوي هيكل و جسور، همان شب اول در مزرعه اي كه به مردم باغباداران تعلق دارد و به دره دراز موسوم است(سه راه فعلي باغبادران – اصفهان – شهركرد) سر راه مسافريني را كه به شهركرد مي رفتند گرفت و با چماق به جان پيرمردي افتاد و چند تومان پول از او بدست آورد ، با آن پول تفنگي خريد و شبهاي بعد كار خود را در راهزني ادامه داد و ثروت خوبي اندوخت تا جايي كه وضع جعفر قلي زبانزد مردم روستاي چرمهين شده. شخصي به اسم محمود حاجي باقر از راز و رمز او سر در مي آورد و با دوستان ديگر به مشورت نشسته و گروهي راهزن را تشكيل مي دهند، جعفر قلي رفته رفته در اين راهزني كارش بالا گرفته و خواب را از چشم اهالي محل و نيز مسافرين بخصوص شب روان ربوده بود. خواهر زاده اي داشت به اسم رمضان كه به او پيوست، شوهر خواهرش به نام مشهدي رضا هم تبعيت كرد و محمود حاجي باقر با چهار نفر از ياران خود به جعفر قلي پيوستند و همگي جعفر قلي را به رياست گروه خود برگزيدند. اين گروه جديد هشت نفره دست از گنده دزدي كشيده و بعد از آن سَرِ راه بر قافله ها و كاروانها مي بستند و در هر قافله علاوه بر اموال چنانچه اسبي هم مي يافتند آن را مي گرفتند. طولي نكشيد و آوازه جعفر قلي كه حالا لقب خان را هم يدك مي كشيد سراسر منطقه را گرفت. اصفهان هم حكومت لايقي كه بتواند جلو قتل و غارت اوباش را بگيرد نداشت ، به زودي جمعي ديگر از كساني كه خود را خان لقب داده بودند به خيل جعفر قلي خان پيوستند كه هر كدام با گروهي كه زير دست خود داشتند يكي از سرداران جعفر قلي خان به حساب مي آمدند … هر شب نوبت يكي از اين سرداران بود كه به غارت و چپاول دهات اطراف يا زدن گردنه ها بروند، جعفر قلي خان در مدت شش سال داراي 1300 سوار با سلاح كامل گرديد …  جعفر قلي خان كه اكنون خود را سلطان بلامنازع اين منطقه مي دانست دست از چپاول دهات اطراف و تابعه خود برداشت و چندين پست اخذ عوارض موسوم به راهداري در نقاط مختلف منطقه برقرار كرد و از هر الاغي براي عبور 5 ريال ، از هر قاطر 10 ريال ، از هر شتر 15 ريال عوارض راهداري مي گرفت. جعفر قلي منطقه چپاول و قتل و غارت خود را به يزد ، كرمان و رفته رفته به نزديكي هاي تهران كشيد “ (نقل از جزوه دست نويس با نام   اي باغبادران كه بهشت طبيعتي   ، تاليف منصور اميني باغبادراني ).
•    علت ياغي گري:
گفتني است عمر ياغيگري رضا و جعفر قلي كوتاه بوده و بيش از 6 يا 7 سال طول نكشيده و اوج و افول قدرت آنها بين سالهاي 1335 و 1337 ه ق بوده است. جرا رضا جوزداني كه حالا ديگر خان ناميده مي شد ياغيگري مي كرده؟
توده مردم بر اين باور بودند كه رضا خان جوزداني به اشتباه و براي رسيدن به پادشاهي دست به ياغي گري زده است ، چون در كتابهاي تاريخ نوشته شده بود كه رضا نامي پادشاه خواهد شد  و چون رضا خان جوزداني نامش رضا بوده فكر مي كرده او همان رضاي در نظر گرفته شده است ،بدين جهت دست به ياغي گري زده وسواران وياراني فراهم آورده است ولي چرخ روزگار رضاي ديگري يعني رضا شاه پهلوي را در نظر داشته است !
بدون شك اين داستان در ابتداي به پادشاهي رسيدن رضا شاه پهلوي ،و در اين منطقه ساخته شده است. در اينجا بايد از توده مردم پرسيد در كدام كتابهاي تاريخي نوشته شده است؟مگر كتابهاي تاريخي شرح رويدادهاي گذشته نيست؟و تاريخ نويس در شرح رويدادهاي گذشته كه اتفاق افتاده ناتوان است چگونه توانسته رويدادهايي كه هنوز بوقوع نپيوسته ببيند؟ در آن روز در جامعه ايران چند نفر رضا نام بوده؟ چه كسي آن كتاب را خوانده؟ آيا رضا جوزداني سواد داشته؟ آيا چنين كتابي وجود دارد؟ و اگر يافت شود به چه دليل گفته او درست است؟ شما فكر مي كنيد توده مردم چه جوابي خواهند داد؟
بايد گفت توده مردم به علت اينكه هميشه تحت سلطه خداوندان زور و تزوير جامعه بوده اند و هستند و اين دو قدرت به جاي مردم انديشيده و تصميم مي گرفته اند و آنها همانگونه كه خود پذيرفته ، رعيت و نوكر بوده اند. بدينجهت هيچگاه انديشه خلاق خود را به كار نينداخته و نخواسته اند علت رويدادهاي اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي ، سياسي و نظامي را كه در جامعه و در جلو چشم آنها و بدست مردمان همنوع خود روي مي داده و نيز مي دهد ناشي از اراده و عزم و خواست انسانها ، گروهها و طبقات اجتماعي و نيز روابط اجتماعي – اقتصادي و فرهنگي جامعه بدانند. بدينگونه هر گـــــاه رويدادي و يا تغييراتي در جامعه بوجود مي آمده و يا پديده اي ظاهر مي گشته تلاش مي كردند علت آن را در آسمانها ، ستارگان ، سرنوشت ، خواست خدا ، مصلحت خدا و اين اواخر هم در خارجه بدانند. به همين علت ياغي گري رضا جوزداني را ناشي از نبود حكومت ملي و مردمي توانا و قانونمند ، وجود فقر اجتماعي ، ظلم و ستم بيش از حد حاكمان و فقر فرهنگي نمي دانستند بلكه در كتابهاي تاريخي جستجو مي كردند. اين موضوع در سال 1357 ه ش در هنگام وقوع انقلاب و آمدن امام خميني يك بار ديگر بر سر زبانها بود كه من خود شاهد بودم ، مردم مي گفتند كه در كتاب تاريخ نوشته يك نفر سيد…
عده اي مي گويند در آن روزها در بيد آباد اصفهان يك رَمّال مشهوري بوده كه هر چه را با رمل مي فهميده و مي گفته بدون شك درست در مي آمده ، مي گويند رضا خان جوزداني پيش اين رمال مي رود و او سرنوشت او را پيش بيني مي كند و مي گويد : بزودي رضا نامي به پادشاهي مي رسد و من در چهره شما چيزهايي مي بينم.
رضا خان حرفهاي اين رمال را اينگونه تفسير كرد كه او نامش رضا است همان رضايي كه به پادشاهي خواهد رسيد. آن روزها ( و نيز توده مردم امروز) مردم به رمل ، فال و استخاره جهت تعيين آينده باور داشتند و پيش بيني نتيجه كارهاي آينده خود را از اين طريق حدس مي زدند! رمل انداز ، فالگير ، استخاره كننده از كجا و چگونه مي توانند آينده را بفهمند؟ اين سئوالي است كه در ذهن منجمد توده نمي گنجد.
•    ياغيان برانگيخته جامعه:
آقاي علي يزداني نجف آبادي درباره ياغي گري در منطقه در اواخر دوره قاجاريه نظري دارند.ايشان مي نويسد”  ياغيان برانگيخته شدگاني از مظلوم ترين اقشار تحت ستمي هستند كه در جامعه سكوت فرياد مي زنند. گستاخي طغيان مي يابند و عليه هر آنچه آنان را تحت فشار قرار مي دهد حركت مي كنند. ياغي تمامي قوانيني را كه اربابان قدرت براي دربند كشيدن مردم وضع نموده اند به سُخره مي گيرد و با شكستن آن بي اعتنايي خويش را به رخ باور هاي ستم مي كشد “ (كتاب ديباچه ديار نون نوشته علي يزداني نجف آبادي).
بايد گفت شكل درست و منطقي واكنش جامعه هاي تحت ستم بايستي همين گونه باشد و حق هم هست كه همين طور باشد. در جامعه هاي تحت ستم همه مردم و يا حداقل گروهي از ايشان بر ستمگران بشورند و ريشه ستمگري را بركنند و جامعه اي بر اساس دوستي و تفاهم و رعايت حقوق يكديگر پي ريزي كنند. ولي در جامعه ما اينگونه نبوده و بيشتر كساني كه ياغي ناميده شده اند ، چه بر اثر ستم ستمگران و چه بر اثر سود شخصي و يا خودخواهي دست به ياغي گري زده باشند خود مجدداً فرد ستمگري شده و به توده مردم همانند ستمگران پيشين ستم مي كرده اند. پس بايد روي اين قانون كه ياغيان برانگيخته شدگاني از مظلوم ترين اقشار تحت ستم هستند كه در جامعه سكوت فرياد مي زنند ، در جامعه ما قدري تأمل كرد چون اگر بپذيريم كه همه ياغيان از جمله رضا  و جعفر قلي اينگونه بوده اند پس مردم زحمتكش جامعه، يعني قشري كه با توليد و به وسيله دسترنج خود زندگاني مي كرده و نيز تحت ستم و چپاول همين ياغيان نيز قرار مي گرفته را بايد چه ناميد؟ و اگر رضا و جعفر قلي برانگيخته شده اند تا قوانين اربابان قدرت را به سُخره بگيرند و فرياد برآورند چرا باز بيشترين ستم ها را به همـانندان خـود و فرياد را بر سر مردمان ستم كش كشيده و براي بقاي خود همان ستــــم را پيشه خود كرده و با گروهي از قدرتمندان جامعه دمساز شده اند؟
شك نيست كه حكومت هاي تحت سلطه و ستمگــران و خداونـدان  قدرت و خودكامگان در طول تاريخ كشورمان كساني را كه در جهت احقاق حق مردم و توده هاي تحت ستم حرفي زده ، اقدامي كرده ، فريادي برآورده ياغي ناميده و با همين عنوان خواسته اند سركوب آنها را آسان نمايند ولي بايد گفت كه بين كساني كه از طرف خداوندان قدرت ياغي ناميده شده اند تفاوت بسيار است، محمد علي شاه قاجار ستّارخان را ياغي دولت مي ناميد و هيأت حاكمه آن روز رضا جوزداني و جعفرقلي چرمهيني را ياغي مي ناميدند ولي جوانمردي ، پاكي ، مردمداري ، صداقت ، شجاعت و همت والاي ستّار خان كجا و غارت گري و چپاول رضا و جعفرقلي كجا؟
•    همه ديكتاتوران كوچك هستيم
من بر اين باورم كه يك مشخصه تاريخي ، فرهنگي ، اجتماعي در ذهن همه ما  اعم از فقير و غني ، ستمگر و ستمكش ، شهري و روستايي ، شاه و گدا ، ديندار و بي دين  وجود داشته  و ريشه دوانده و آن فرهنگ و انديشه استبدادي و خود كامگي است كه هر كه و به هر شكل به قدرت دست مي يازد ، فقط به خود و قدرت خود و منافع خود مي انديشيده و مردم را در خدمت خود مي خواهد.
” …  در جامعه سنتي ما نفر به نفر اعضاي آن خود يك ديكتاتور كوچك هستند كه در صورت پديد آمدن زمينه رشد براي هر كدام به سرعت بزرگ مي شوند و به راحتي جاي ديكتاتورهاي بزرگ و قبلي خود را پر مي كنند. در اين جامعه شعار دموكراسي ، قانون گرايي و رعايت حقوق ديگران براي هر كس تنها زماني جذاب است كه در موضع ظلم پذيري است. در صورت جابجايي موضع ، مفاهيم آن به سرعت رنگ مي بازد و به الفاظي تضعيف كننده و مزاحم تبديل مي شوند “ (نقل از روزنامه جامعه 25/11/76 ص5).
اين موضوع امروزه هم متاسفانه در جامعه ما با شكل و رويه خاصي به كار برده مي شود و پول و مقام پرستان با ظاهرسازي ، تملّق ، چاپلوسي خود را به اربابان قدرت نزديك كرده تا به ثروت هاي بادآورده دست يابند. به زندگي ، رفتار نودولتان بنگريد. در اين ميان توده زحمتكش و توليد كننده همانند مرغ كه هم در عزا و هم در عروسي مورد استفاده مي گردند هستند. اين مشخصه تاريخي ، فرهنگي ، اجتماعي جامعه ما خود يك موضوع مهم و عميق و درخور مطالعه است و بررسي دقيق علمي را مي طلبد. البته استثناهايي هم وجود داشته و دارد ولي اينان آنقدر اندك هستند كه نتوانسته اند روي اين روند فرهنگي – اجتماعي تأثير بسزايي بگذارند.
•     فرهنگ استبدادي:
در آن روزها به سلسله مراتب هر كه به قدر و توانايي خود به زيردست ستم مي كرده ، آموزگار به دانش آموز ، شوهر به زن ، خانم به كلفت ، كدخدا به مردم روستا ، ارباب به رعيت ، آقا به نوكر ، حاكم به مردم منطقه ، شاه به همه مردم. اين رويه زندگي يك باور فرهنگي اجتماعي مردم شده بود و حتي روح و روال استبدادي در ذهن دست اندركاران مذهبي ما نيز رسوخ كرده ، همه مردم بايستي هم عقيده و پيرو و مقلد آنها باشند وگرنه رافضي ، سني ، بابي ، التقاطي ، كمونيست ، بي دين ، ليبرال ، مرتد ، آمريكايي و … هستند، البته در اينجا استثناهايي هم وجود دارد(با كمي و زياد كردن بر گرفته شده از كتاب شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتي چاپ 1375).
ادامه دارد
                                         محمد علي شاهسون ماركده